display result search
منو
تفسیر آیات 8  و 9 و 10 سوره بقره

تفسیر آیات 8 و 9 و 10 سوره بقره

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 235 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 8 و 9 و 10 سوره بقره
- علت عدم بهره‌وری کفار و منافقان از هدایت قرآن
- سلب توفیق فهم قرآن از منافقان و کفار
- سر ازدیاد مرض در قلب منافقان
- سنت الهی در کیفر بیماردلان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
و من النّاس من یقول آمنّا بالله و بالیوم الآخر و ما هم بمؤمنین(8)
یخادعون الله و الّذین آمنوا و ما یخدعون إلاّ أنفسهم و ما یشعرون(9)
فی قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً و لهم عذابٌ ألیم بما کانوا یکذبون(10)

ـ علت عدم بهره‌وری کفار و منافقان از هدایت قرآن
همان طوری که عنایت فرمودید این قسمت استدلال است بر اینکه چرا قرآن ﴿هدیً للمتّقین﴾ است. با اینکه قرآن ﴿هدیً للنّاس﴾ است، چگونه به عنوان ﴿هدیً للمتّقین﴾ بیان شده؟ در این قسمتهای قرآن، مردم به سه قسمت تقسیم شدند: عدّه‌ای اهل تقوایند، عدّه‌ای اهل کفرند، عدّه‌ای اهل نفاق. خدای سبحان می‌فرماید: گرچه قرآن ﴿هدیً للنّاس﴾ است، برای هدایت مردم تنزّل کرد، ولی تنها گروه متّقیان‌اند که از این قرآن استفاده می‌کنند و دو گروه دیگر که کفّار و منافقین‌اند، راه ادراک خود را بسته‌اند، به سوء‌اختیار خود از قرآن محروم‌اند. دربارهٴ کفّار فرمود: ﴿إنّ الّذین کفروا سواءٌ علیهم﴾ به منزلهٴ این است که فرموده باشد «لأنّ الّذین کفروا سواء علیهم» دربارهٴ منافقین هم می‌فرماید: ﴿و من النّاس من یقول﴾ چون ﴿فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً﴾ اینها از قرآن استفاده نمی‌برند.

ـ ادعای منافقان و جواب خداوند به آنان
این آیاتی که دربارهٴ منافقین تا کنون خوانده شد، هر بخشی که منافق به آن بخش مبتلا بود کیفرش را هم (قرآن) در همان آیه ذکر کرد. در آیهٴ اوّل فرمود: ﴿و من النّاس من یقول امنّا بالله و بالیوم الاخر﴾ فرمود ﴿و ما هم بمؤمنین﴾؛ این‌چنین نیست که می‌گویند. در آیهٴ دوّم فرمود: ﴿یخادعون الله و الّذین امنوا﴾ امّا این‌چنین نیست که آنها خیال می‌کنند: ﴿و ما یخدعون إلاّ أنفسهم و ما یشعرون﴾. در آیه‌ای که محل بحث است که از امروز شروع می‌شود: ﴿فی قلوبهم مرضٌ﴾ این‌چنین نیست که این مرض همین‌طور بماند، بلکه ﴿فزادهم الله مرضاً﴾ یعنی تا کنون آیاتی که دربارهٴ منافقین خوانده شد، هر بخشی که آنها مبتلا بودند خدای سبحان آن بخش را بی‌خواب نگذاشت. اگر آنها گفتند «ما مؤمنیم» خدا فرمود «دروغ می‌گویند» اگر آنها به خیال نیرنگ اقدام کردند، خدا می‌فرماید «اینها دارند علیه خود نیرنگ می‌کنند» اگر در قلب آنها مرض هست، خدا فرمود «ما مرض اینها را اضافه کردیم».

ـ یکسانی کفار و منافقان در مختوم بودن دل
قرآن کفّار و منافقین را یک گروه می‌داند؛ لذا در سورهٴ «نساء» آیهٴ 140 می‌فرماید: ﴿إنّ الله جامع المنافقین و الکافرین فی جهنّم جمیعاً﴾ اگر کافر و منافق با هم‌اند، پس در علتِ حکم هم سهیم‌اند. به یک علّت ه دو از قرآن محروم‌اند و به یک علّت هر دو گرفتار عذاب الیم‌اند. و آن علّت، همان طبع قلب است که دل مُهر می‌شود؛ همان طوری که دربارهٴ کفّار فرمود: ﴿ختم الله علی قلوبهم﴾ یا آیات دیگر فرمود: دلهای اینها طبع شد، در سورهٴ «منافقون» راجع به کفّار هم فرمود که دل اینها طبع شده است؛ سورهٴ «منافقون» آیهٴ سوّم فرمود: ﴿ذلک بأنّهم امنوا ثّم کفروا فطبع علی قلوبهم فهم لا یفقهون﴾ تنها راه ادراک انسان قلب انسان است و قلب کافر و منافق مطبوع است و مختوم. وقتی قلب مختوم شد، سببِ اندیشه بسته است؛ قهراً هر دو در جهنّم با هم خواهند و حکم مشترک دارند؛ پس اگر در سورهٴ «نساء» فرمود «خدا کافر و منافق را با هم جمع می‌کند» در سوره دیگر فرمود که «قلب هر دو گروه بسته است» راه برای اندیشه ندارند.

ـ سلب توفیق فهم قرآن از منافقان و کفار
و امّا اینکه چرا اینها راه برای اندیشهٴ صحیح ندارند، برای آن است که اینها اوّل بیمار شدند و قرآن برای درمان اینها دستور داد، این قرآن را پشت‌سر گذاشتند، به این نسخه عمل نکردند، خدای سبحان این مرضِ اینها را اضافه کرد. اضافه کرد، یعنی توفیق فهمیدن این نسخه و درمان را از اینها گرفت، نه به اینها مرض داد. «مرض» دادنی نیست. همین که توفیق فهم سلب بشود، انسان به حال خود واگذار بشود، مرضش افزوده می‌شود. نفاق یا از ضعف ایمان شروع می‌شود که کم‌کم این ضعف رو به قوّت می‌رود یا از همان اوّل با خدعه و نیرنگ شروع می‌شود.

ـ شفای قرآن کریم در مقام دفع و رفع مرض
چون خدا مدّعی است که قرآن شفای دردهای درونی است، باید بیماریهای درونی را بیان کند. وقتی طبیب، طبیب حاذقی است که هم درد را به بیمارها بگوید (که درد چیست و چه چیز دردآور است، مرض‌آور است) و هم راهِ درمان را بگوید. اگر طبیبی بنشیند تا بیمارها به او مراجع کنند، این طبیب الهی نیست. طبیب الهی که انبیا به این طب متّصف‌اند و طبق بیان حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج [البلاغه] رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلم) به عنوان طبیب معرّفی شده است:«طبیب دوّار بطبّه» آن است که هم راه بیماری را به مردم بگویند و هم راه درمان را؛ نه اینکه بنشیند و ببیند هر که بیمار شد به آنها مراجعه کرد [آنها] درمان کنند. قرآن مدّعی است که من شفایم؛ نه شفایم یعنی صبر می‌کنم هر که مریض شد او را درمان می‌کنم. قرآن شفاست؛ هم در مقام دفع مرض، هم در مقام رفع مرض؛ نه می‌گذارد مردم مریض بشوند، نه می‌گذارد کسی که بیمار شد به همان وضع بیماری‌اش بماند؛ هم می‌گوید چه چیز دردآور و مرض‌آور است و هم راه درمانش را بیان می‌کند. پس اگر در آیهٴ 82 سورهٴ «اسراء» ادّعای شفابودن را مطرح کرد و فرمود ﴿و ننزّل من القران ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین﴾ اگر فرمود «قرآن شفا و رحمت است» یعنی نه می‌گذارد جامعهٴ اسلامی بیمار بشود و نه در برابر بیماری آرام می‌نشیند؛ هم راه بیمارشدن را می‌گوید که «چه چیز مرض می‌آورد» و هم راه درمان را تبیین می‌کند؛ هم دفعاً شفاست، هم رفعاً؛ هم نمی‌گذارد پیروانش مریض بشوند و هم اگر کسی بیمار شد، فوراً او را درمان می‌کند.

ـ سر ازدیاد مرض در قلب منافقان
و اگر کسی حرف قرآن را در مقام دفعِ مرض گوش نداد، مبتلا شد به مرض و در مقام رفع مرض هم حرف قرآن را گوش نداد (دارئی قرآن درمان نکرد) آن‌گاه است که خدا او را رها می‌کند. وقتی مریض حال خود رها شد، بیماری‌اش افزوده می‌شود. این افزایشِ بیماری برای مرحلهٴ سوّم است. در مرحلهٴ اولیٰ قرآن کریم راهنمایی می‌کند، می‌گوید «فلان کار باعث مرض شماست، فلان کار شمار را مریض می‌کند، این کار را نکنید» اگر کسی حرف قرآن را در این مرحله گوش نداد (به فلان کار تن‌در‌داد و مریض شد) باز قرآن در رفع مرض او می‌کوشد [و] راه درمان را به او نشان می‌دهد که او شفا پیدا کند. اگر در این مرحلهٴ دوّم هم حرف قرآن را گوش نداد، آن‌گاه خدا او را به حال خود رها می‌کند، نه [اینکه] مرض او را افزوده می‌کند. وقتی مریض را به حالش رها کردید، بیماری‌اش افزوده می‌شود.
سوال....
جواب: نه؛ آن مرحلهٴ مرض که گوش‌دادن را و شنیدن را هم از انسان گرفته باشد، آن مرضِ مهلک است، آن پایانه مرحلهٴ است؛ و الاّ در طلیعهٴ امر، یک بیماری نیست که استماع و گوش‌دادن به حرف طبیب را از آدم گرفته باشد. پس ادّعای قرآن در سورهٴ «اسراء» این است که ﴿و ننزّل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین﴾
در مقام دفع مرض که انسان مریض نشود، در سورهٴ «احزاب» این‌چنین فرمود، دستوری که به همسران رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» می‌دهد این است [که در] آیهٴ 32 سوره «احزاب» می‌فرماید: ﴿یا نساء النّبی لستنّ کأحدٍ من النساء إنّ اتّقیتنّ﴾؛ شما مانند دیگر زنها نیستند [و] اگر باتقوا بودید به پاس احترام این بیت نبوّت، مقام رفیع خواهید داشت، آن‌گاه فرمود: ﴿فلا تخضعن بالقول﴾ ؛ در حرف‌زدن با مردها صدا را رقیق و نازک نکنید. چرا؟ چون ﴿فیطمع الّذی فی قلبه مرض﴾ ؛ آن مردی که در قلبش مرض هست با شنیدن صدای زن طمع می‌کند. معلوم می‌شود طمعِ در زنِ نامحرم، مرض است از نظر قرآن. از همان اوّل خدای سبحان می‌فرماید: اگر دیدید در برابر صدای نامحرم طمع می‌کنید، بدانید مریضید. این کار، مَرَض است. این [را] به عنوان دفعِ مرض بیان کرد. فرمود: این کار، مرض است. این به عنوان نمونه است؛ نه اینکه شنیدن و تحریک‌شدن مرض باشد، امّا دیدن و تحریک‌شدن مرض نباشد [بلکه] این به عنوان تمثیل است، نه تعیین. این تمثیلاً بیان شده است، نه تعیناً که مرض همین است و لا غیر. معلوم می‌شود در دفع مرض به انسان می‌گوید «به دنبال نامحرم‌رفتن مرض است، این کار را نکنید» حالا اگر کسی [این کار را] کرد، این مرض آمد، به فکر درمان او هست، راههای فراوانی برای درمان او هست.

ـ تمثیل قرآن در مقام دفع مرض سیاسی
از نظر مسایل سیاسی در سورهٴ «مائده» آیهٴ 52 فرمود: ﴿فتری الّذین فی قلوبهم مرض یسارعون فیهم یقولون نخشی أن تصیبنا دائرةٌ﴾؛ فرمود: در زمان انقلاب، در زمان جنگ، اگر دیدید بعضیها گرایشی به کفّار دارند، این گرایش به کفّار «مرض» است، به آن سمت میل نکنید. اگر به آن سمت میل کردید، این میل «مرض» است؛ پس قرآن دفعاً هم شفاست؛ یعنی به کسی اجازه نمی‌دهد که یه سمت کافر میل پیدا کند. اگر هم کسی به آن سمت میل پیدا کرد و مریض شد، راه توبه و امثال توبه را به عنوان درمان در برابر او باز می‌کند که رفعاً هم بشود شفا؛ چه اینکه دفعاً هم شفاست. فرمود: آنها که قلبشان مریض است، به سمت کفّار گرایش دارند که ﴿یسارعون فیهم﴾ نه «یسارعون إلیهم». بحثش هم قبلاً گذشت. این معلوم می‌شود [که] قبلاً یک گرایشی در درون آنها بود و از لحاظ درون با کفّار بودند که فعلاً در بین آنها می‌خواهند شتاب‌زده حضور داشته باشند، نه تازه به آن سمت شتابان بروند. اینها مرضهای سیاسی است، آنها مرضهای اجتماعی و اخلاقی است اینها به عنوان نمونه است. همه به عنوان تمثیل ذکر شد، نه به عنوان تعیین.

دستورات قرآن کریم برای شفای بیماریهای درونی
ـ مراحل درمان بیماریهای درونی در قرآن
پس قرآن این راه‌ها را مشخّص کرد که چه چیز مرض است و راه درمانش هم به نام توبه و امثال‌ذلک باشد که مشخص کرد و اگر کسی از راه توبه و امثال‌ذلک این بیماریها را درمان نکرد، با تهدید درمان می‌کند، فرمود: آنها که مریض‌اند، دست از این مرضشان بردارند؛ و إلاّ ما فرمان صادر می‌کنیم. این هم یک راه درمان است. آن را در سورهٴ «احزاب» فرموده است. در سورهٴ «احزاب» وقتی جریان جنگ احزاب را مطرح می‌کند و تهاجم کفّار را بیان می‌کند؛ آیهٴ شصت از سورهٴ «احزاب» فرمود: ﴿لئن لم ینته المنافقون و الّذین فی قلوبهم مرض و المرجفون فی المدینه لنغرینّک بهم ثّم لا یجاورونک فیها إلاّ قلیلاً﴾؛ فرمود: در زمان جنگ است [که] تو گاهی به عنوان غزوه به جبهه می‌روی [و] اینها در شهر می‌مانند، مردم را علیه انقلاب و جنگ می‌شورانند یا دلهای مردم را متزلزل و مضطرب می‌کنند، شایعه‌پراکنی دارند، اینها دست از کارشان بردارند؛ و الاّ ما به تو فرمان صادر می‌کنیم که اینها را تبعید کنی و اینها را از اینجا بیرون کنی و دستور کشتار اینها را هم خواهیم داد. فرمود: ﴿لئن لم ینته المنافقون﴾؛ اگر منافقین منتهی نشوند، یعنی نهی از منکرِ تو در آنها اثر نکند [و] این درمانت در آنها اثر نکند ﴿و الّذین فی قلوبهم مرض﴾ که این ﴿الّذین فی قلوبهم مرض﴾ [از آنجا] در کنار «منافقین» قرار گرفته است، افراد ضعیف‌الایمان مراد است. آنها که بیماری‌شان زیاد است در حدّ کفر و نفاق‌اند، آنها که طلیعهٴ بیماری آنهاست، هنوز به حدّ نفاق نرسیده‌اند. فرمود: اگر اینها دست برندارند و همچنین «مُرجفونِ» در مدینه هم دست برندارند ما اِغرا می‌کنیم، دستور حمله می‌دهیم، دستور می‌دهیم که تو اینها را تبعید کنی و مانند آن.

ـ معنای «مُرجفون» و راه درمان آنان
«مرجفون» کسانی‌اند که اراجیف را منتشر می‌کنند. اراجیف از رَجْفَه است. رجفه، یعنی لرزه. آن خبرهای بی‌پایهٴ لرزان را می‌گویند اراجیف. خبری که مغز، ریشه و سند دارد «اراجیف» نیست؛ چون ثابت است، امّا خبری که پایه ندارد [و] لرزان است، جزء اراجیف است. مرجفون کسانی‌اند که این اراجیف را منتشر می‌کنند. فرمود: اگر مرجفون دست از نشر اکاذیب برندارند، ما هم دستورِ اغرا می‌دهیم. این یک درمانِ تهدیدی است.
پس از چند نظر قرآن کریم برای شفای بیماران دستوراتی دارد: گاهی اصل بیماری را مطرح می‌کند که کسی مبتلا نشود، گاهی راه درمان را به نام توبه یا تهدید و مانند آن جلوی انسان باز می‌کند که انسانِ بیمار، خودش را درمان کند. اگر کسی با همهٴ این راههای درمانی، حکم خدا را پشت‌سر گذاشت، اینجاست که در مرحلهٴ سوّم می‌فرماید: ﴿فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً﴾
سوال....
جواب: یکی از راه‌های درمانش همین است که منتهی بشوند [و] این نهی از منکر در آنها اثر بکند. راه انتها (یعنی پذیرش نهی) و تناهی (یعنی قبول‌کردن نهی) یا تهدید است یا وعده که نهی از منکر مراتبی دارد [و] این یکی از راههای درمانش است.

سنت الهی در کیفر بیماردلان
ـ ابتدایی نبودن مرض منافقان از جانب خداوند
بنابراین اگر کسی با داشتن همهٴ این علل شفا و درمان، مع‌ذلک کتاب الهی را پشت‌سر گذاشت، از این به بعد آن توفیق الهی از او گرفته می‌شود، این بیمار را به حال خود او رها می‌کند. وقتی بیمار را به حال خود او رها کردند می‌شود ﴿فی قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً﴾ و إلاّ این‌چنین نیست که خدا کسی را مریض بکند یا کسی را گمراه بکند. در سورهٴ «فاطر» فرمود: ما همین که توفیق را از افراد گرفتیم، آنها را به حال خودشان رها می‌کنیم [و] می‌افتند که ﴿ما یفتح الله للنّاس من رحمه فلا ممسک و ما یمسک فلا مرسل﴾ ؛ اگر خدا فیض را امساک بکند، کسی نیست که رحمت به انسان بفرستد. این راه ازدیادِ مرض. ﴿فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاٍّ﴾ به اینها فرمود: اگر خودتان را درمان نکردید ما یک وزی این مرضِ شما را علنی می‌کنیم. بعضی از بیماریهاست که انسان از علنی‌شدن او وحشتی ندارد، بعض از بیماریهاست که انسان از فاش‌شدن او رنج می‌برد. سرمایهٴ نفاق همان پوشش است. خدا فرمود: کاری نکنید که ما این پوشش را برداریم. شما به این فکر نباشید که اگر مرضتان علاج نشد، ما همان‌طور بگذاریم [تا] دَرَش را ببندید. ما این پرده و پوشش را برمی‌داریم [تا] مردم بفهمند شما مریضید. این کار را هم می‌کنیم. این هم به عنوان یک تهدید خواهد بود.

ـ روشن شدن مرض بیماردلان در جنگ و جهاد
در سورهٴ 47 [محمد] آیهٴ 20 و 29 این است؛ فرمود: اینها که اوّل با یک ایمانِ ضعیفی مبتلایند، در زمان صلح و سازش و آرامش به عنوان یک مسلمان مطرح‌اند، در روز ابتلا و امتحان معلوم می‌شود که حاضر نیستند اسلام را حفظ کنند و تقویت کنند؛ نظیر همان آیاتی که فرمود: ﴿أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا یأتکم مثل الذین خلوا من قبلکم﴾ این آیه در مدینه نازل شد. اوایل که هنوز جنگ و جهاد و دفعی شروع نشده بود، در آرامش بودند، فکر می‌کردند که نماز را پشت‌سر رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم﴾می‌خوانند که هیچ امام جماهت و هیچ امام جمعه‌ای روی زمین به افضلیّت حضرت نبود، خوشحال بودند؛ نماز را در مسجدالنّبی می‌خواندند که بعد از مسجدالحرام مسجدی به عظمت مسجدالنّبی علیٰ وجه الأرض نیست. این نمازِ پنج وقت را پشت‌سر بهترین پیش‌نمازها در بهترین مسجدها بعد از مسجدالحرام می‌خواندند [و] خیال می‌کردند اهل بهشت‌اند! در این مقطع آیه نازل شد که اینها کافی نیست [تا] شما را به بهشت ببرد: ﴿أم أحسبتم أن تدخلوا الجنّه﴾ این در مدینه نازل شد ﴿و لمّا یأتکم مثل الّذین خلوا من قبلکم﴾ هنوز جنگ نرفتید، هنز جبهه نرفتید، نرفتید، هنوز آن ناامنی را احساس نکردید. در زمان صلح و هُدْنِه انسان مسلمان باشد که آسان است. گروهی در همین حال در این گونه از مقطعها از رسول خدا «صلّی الله علیه و اله و سلم» سؤال می‌کردند که جبرئیل نیامد، سورهٴ تازه‌ای نیاورد، وحی تازه‌ای نیاورد، تکلیف تازه‌ای نیاورد که ما اطاعت بکنیم، ثواب ببریم؟ چون این دستوراتن و فروعِ دین قسمت مهّم در مدینه نازل شد (یکی پس از دیگری) در مکّه قسمت مهم همان اصول عقاید و اخلاقیّات بود [به عنوان] بخشی از احکام کلیّه؛ و إلاّ قسمت مهم احکام و فروع دین در مدینه نازل شد. اینها به حضرت عرض می‌کردند: آیه‌ای [با] سورهٴ جدیدی نیامد و تکلیف تازه‌ای نیاورد که ما امتثال کنیم، ثواب ببریم؟ حرفشان این بود. وقتی یک سوره‌ای می‌آمد، آیه‌ای می‌آمد، دستور نبرد و قتال می‌داد، اینها مثل آدم محتضر می‌شدند. قرآن می‌فرماید: اینها مریض‌اند، این حال، حالتِ مرض است، فرمود: ﴿یقولون الّذین امنوا﴾ اینها مؤمن‌اند، منتها ایمانشان ضعیف است ﴿و یقولون الّذین امنوا لئلا نزّلت سورة﴾ این «لولا»ی تخضیضیّه است. چرا سورهٴ جدید نیامد، حکم تازه‌ای نیاورد که ما امتثال کنیم و فیض ببریم؟! ﴿فإذا أنزلت سوره محکمه﴾ ؛ اگر یک سورهٴ محکمی که آیات متشابه ندارد[و] آیات روشن دارد (آیات متشابه و دوپهلو ندارد آنها تا تأویل کنند، آیاتی است خیلی صریح،ظاهر و روشن) ﴿فإذا أنزلت سوره محکمه و ذکر فیها القتال﴾ دستورِ دفاع و جهاد و جنگ مطرح می‌شد ﴿رأیت الّذین فی قلوبهم مرض﴾ این تعلیق حکم بر وصف، مشعر به علیّت است؛ یعنی آن مرضِ قلب است که این سخن را به عنوان پیامد دربردارد. اینها می‌گویند و حرفشان این است [که] ﴿ینظرون إلیک نظر المغشیّ علیه من الموت﴾ نگاهِ محتضرانه می‌کنند، آن‌گاه فرمود: ﴿فأولیٰ لهم﴾ ؛ این حال برای آنها اولیٰ است. ما دینمان را حفظ می‌کنیم. اینها در حال احتضار و مرگ بمانند. این طور نیست. که ما دست از دینمان برداریم. این حالت محتضَرانه به‌سربردن برای اینها اولی است. خب، این یک نحو مرض است.

ـ پوشش نفاق، تمام سرمایهٴ منافق
آن‌گاه تهدید هم در همین سورهٴ 47 [محمد] آیهٴ 29 فرمود: ﴿أم حسب الّذین فی قلوبهم مرض أن لن یخرج الله أضغانهم﴾؛ اینها فکر کردند که ما اینها را رسوا نمی‌کنیم؟ منافق تمام سرمایه‌اش همان پوششِ نفاق است. کاری که موش در رفتنِ سوراخ دارد، آن کار را منافق دارد. گفتند: موش یک «نافقا» دارد، یک «قاصعا» از یک سوراخ دیگر بیرون می‌آید. یک طرفش «نافقا»ست، یک‌طرفش «قاصعا». «نافقا» آن سوراخ زیرزمینی است. از یک طرف سوراخ می‌کند و از طرف دیگر راه خروج را باز می‌کند، امّا یک قشر رقیقی از خاک را حفظ می‌کند تا صدایی را [که] شنید، از آن قشر رقیق خاک سربرمی‌آورد و بیرون می‌رود. این کارِ «یربوع» یعنی موشهای زیرزمین است که با «نافقا» و آن نقبِ زیرزمین از «قاصعا» سردرمی‌آورند. خدا می‌فرماید: ما گاهی این دو طرف را می‌بندیم و نمی‌گذاریم این بیرون بیاید، او را در همان حال رسوا می‌کنیم. این «ضِغن» و این کینه را افشا می‌کنیم. این‌چنین نیست که خدای سبحان این مرض را برای همیشه سرپوش بگذارد. فرمود: تمام سرمایه منافق، همان پوشش اوست. ما یک وقت این پوشش را برمی‌داریم. ﴿أم حسب الّذین فی قلوبهم مرض أن لن یخرج الله أضغانهم﴾ در قیامت حسابش جدا، در دنیا هم حسابش جدا[ست]. این راهِ تهدیدی است برای درمان.

ـ زمان افزوده شدن مرض بیماردلان
اگر کسی این راهای درمان را با همهٴ تهدیدها و با همهٴ وعده‌ها و وعیدها پشت‌سر گذاشت، آن‌گاه است که ﴿فی قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً﴾. این‌چنین نیست که بدواً اگر کسی مریض بود، خدای سبحان قلبش را به بیماری بیشتری مبتلا بکند. همهٴ راههای وعده و وعید را فرا راه او نصب می‌کند، اگر او با داشتن همهٴ این راها حاضر به درمان نشد، آن‌گاه است که توفیق را برمی‌دارد و به تعبیر قرآن نسبت به این گروه می‌فرماید: ﴿إعملوا ما شئتم﴾ وقتی نسبت به اینها فرمود ﴿إعملوا ما شئتم﴾ بیماری اینها افزوده می‌شود
سوال.....
جواب: طبیب به هر بمیاری نمی‌گوید «هرچه می‌خواهی بخور» این ﴿إعملوا ما شئتم﴾ را قرآن به همه نمی‌گوید. به خیلیها می‌گوید ﴿إتّقوا﴾؛ بپرهیزید، پرهیز کنید، دستورِ تقوا می‌دهد، دستورِ پرهیز می‌دهد. امّا یک مریضی که در آستانهٴ مرگ است [و] راه درمانش را خودش بسته است، به او دستور پرهیز غذایی نمی‌دهند! طبیب در چنین حالی برای مطمئن‌شدن این بیمار می‌گوید «شما پرهیز غذایی ندارید» یعنی کار از پرهیز گذشت؛ لذا خدای سبحان به این گروه می‌فرماید: ﴿إعملوا ما شئتم﴾ هر چه خواستید بکنید. به دیگران می‌گوید ﴿إتّقوا﴾ آنها که شایستهٴ درمان‌اند دستور پرهیز می‌دهد، می‌گوید: پرهیز کنید، امّا آن که شایستهٴ پرهیز و درمان نیست به او که دستور تقوا نمی‌دهد، به او می‌گوید ﴿إعملوا ما شئتم﴾ هر چه خواستید بکنید؛ مثل آن بیماری که دیگر راه علاجش بسته است [و] طبیب به او می‌گوید «شما پرهیز غذایی ندارید، هر چه خواستید بخورید». این «هرچه خواستید بخورید» یعنی راهِ درمان گذشت. این ﴿إعملوا ما شئتم﴾ که قرآن به یک گروهی می‌گوید، یعنی راهِ درمانتان را عمداً بستید، آن‌گاه است که ﴿فزادهم الله مرضاً﴾ اگر هدایت نیابد و شفا نیابد و بیمار را به حال او بگذارد و بگوید «هرچه خواستی بکن» یعنی ﴿فزادهم الله مرضاً﴾ و الاّ این ور نیست که از آن طرف «مرض» بیاید. بیمار اگر کارش از درمان گذشت، طبی می‌گوید «چه پرهیز بکنی، چه نکنی یکسان است» یعنی کارَتْ از درمان گذشت. و اگر هم همین در آنها یک اثری بگذارد (واقعاً) البته تهدید است و درمان که درمانِ تهدیدی است. و اگ خدای سبحان مریضی را با این شرایط به حال خود رها کند آن‌گاه است که مرض افزوده می‌شود؛ و الاّ از طرف خدای سبحان مرض نمی‌آید: ﴿فی قلوبهم مرض فزادهم الله مرضاً﴾ نظیر آن بخشهای دیگر. آنها هم خیال می‌کردند خدا و مؤمنین را فریب می‌دهند، فرمود: خودشان را فریب می‌دهند. گفتند: ما مؤمنیم [خدا فرمود] اینها مؤمن نیستند.

ـ کذب اعنقادی و عذاب دردناک منافقان
پس ﴿فی قلوبهم مرضٌ فزادهم الله مرضاً و لهم عذابٌ الیم بما کانوا یکذبون﴾ گذشته از اینکه بیماریها در دنیا دامن‌گیر اینها می‌شود، عذابِ دردناک قیامت هم برای اینهاست (یعنی مختص اینهاست) ﴿بما کانوا یکذبون﴾ این کذبشان باعث عذاب الیم اینها شد. اینها دروغ می‌گویند و نحوهٴ دروغ اینها در سورهٴ «منافقون» به این صورت بیان شده است؛ آیهٴ اوّل سورهٴ «منافقون» بعد از ﴿بسم‌الله الرحمن الرحیم﴾ این است: ﴿إذا جاءک المنافقون قالوا نشهد إنّک لرسول الله و الله یعلم إنّک لرسوله و الله یشهد إنّ المنافقین لکاذبون﴾ اینها دروغ می‌گویند. اینها از واقعیت خبر می‌دهند، یعنی از درون خود خبر می‌دهند، می‌گویند: درونِ ما به رسالت تو مؤمن است و این واقعیّت ندارد، درونشان معتقد نیست. اینها کاذب‌اند. می‌گویند «مؤمنیم» و دروغ می‌گویند. می‌گویند «تو را به عنوان رسول قبول داریم» و دروغ می‌گویند؛ وگرنه چرا آیات ما را به استهزا می‌گیرند؟ اگر ما مَثَل بزنیم، اینها آیات ما را به استهزا می‌گیرند. عدّه‌ای از مسلمین به جبهه بروند، اینها می‌گویند که اینها عوام‌اند و فریب‌خورده‌اند و گولِ دینی به اینها زدند. اگر اینها راست می‌گویند و تو را به عنوان رسول قبول دارند، این حرفها را چرا می‌زنند؟ یک بخشش در سورهٴ «انفال» است، یک بخشش هم در سورهٴ «مدّثّر». آیهٴ 31 سوره «مدثر» این است که وقتی ما این معارف و حقایق رابرای تو تبیین می‌کنیم ﴿و لیقول الّذین فی قلوبهم مرض و الکافرون ماذا أراد الله بهذا مثلاً﴾ اینجا ﴿فی قلوبهم مرضٌ﴾ منظور منافقین‌اند که در کنار کفّار ذکر شدند. فرمود: کفّار و منافقین (که قلبشان مریض است) با تحقیر می‌گویند: خدا چه می‌خواهد از اینها؟ منظورِ خدا چیست؟ ﴿ماذا أراد الله بهذا مثلاً﴾ این لسان، لسانِ تحقیر است. ﴿ماذا﴾ خدا چه می‌خواهد؟ خدا چه هدف دارد از این بیان؟ وقتی مسلمین به جبهه می‌روند، می‌گویند رسول خدا «صلّی الله علیه و آله و سلّم» ـ معاذ الله ـ ما را وعدهٴ نیرنگ و فریب داد: ﴿ما وعدنا الله و رسوله إلاّ غروراً﴾ آیهٴ دوازده سورهٴ «احزاب» این است؛ فرمود: وقتی جریان احزاب روی داد و همهٴ گروهها علیه اسلام و مسلمین صف بستند ﴿هنا لک ابتلی المؤمنون و زلزلوا زلزالاً شدیداً﴾ اینجاست که ﴿و إذ یقول المنافقون و الّذین فی قلوبهم مرضٌ ما وعدنا الله و رسوله إلاّ غروراً﴾ آنها وعدهٴ پیروزی به ما دادند؛ در حالی که دشمن همه جا صف بسته است و ـ معاذ الله ـ پیامبر ما را وعدهٴ نیرنگ داده است. این همان است که در بعضی از قسمتهای تاریخی و روایی آمده است که منافقین می‌گویند: ما امنیّت در درون خانه‌مان نداریم و او [پیامبر] به ما می‌گوید «شما ایران و روم را فتح می‌کنید» چنین حرفی [زدند] این مرض است: ﴿و إذ یقول المنافقون و الّذین فی قلوبهم مرضٌ ما وعنا الله و رسوله إلاّ غروراً﴾ پس اینها دروغ می‌گویند. اگر رسول را به رسالت قبول داشتند، ایمان به غیب داشتند. ایمان به غیب آن است که اگر خدای سبحان به وسیلهٴ رسول به انسان وعدهٴ پیروزی بدهد، انسان جزم پیدا کند [و] نگوید «این نیرنگ است، این غرور است»
ـ نتیجه بحث
بنابراین، چه افراد ضعیف‌الایمان و چه افرادِ منافق اینها گرفتار مرضِ قلبی‌اند، منتها افراد ضعیف‌الایمان بیماری‌شان طوری است که قابل درمان است، منافقین بیماری‌شان از حدّ درمان گذشته است؛ لذا ﴿و لهم عذابٌ ألیم بما کانوا یکذبون﴾
سوال....
جواب: این «امتناع باختیار لا ینافی الإختیار» خطاب متوجّه است. تکلیفاً نیست، ولی عقاباً هست. او عمداً خود را از شایستگی خطاب بیرون برد؛ و الاّ خطاب تا آخرین لحظه هست.
آن‌گاه در آیات بعدی راهِ عملکرد منافقین را تبیین می‌کند که مافقین دیدشان این است که انسان صالحی‌اند و به حال جامعه مصلح‌اند؛ چون دید را دارند، حرف انبیا را گوش نمی‌دهند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:57

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی