display result search
منو
تفسیر آیه 4 سوره بقره - بخش سوم

تفسیر آیه 4 سوره بقره - بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 31 دقیقه مدت قطعه
  • 281 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 4 سوره بقره - بخش سوم
- اهمیت مسئلهٴ معاد در قرآن
- راز انکار قیامت
- شبهه منکران معاد
- زنگار گناه، مانع تأثیر علم به قیامت
- نقش اعتقاد به قیامت در تهذیب انسان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُ نْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾
رابطهٴ ایمان به وحی با ایمان به معاد
در تشریح تقوای اعتقادی، توحید و نبوّت بیان شد [و] مسئله معاد مانده است که یقین به آخرت ناظر به مسئله معاد است. و همان طوری که ایمان به غیب همهٴ این سه اصل را شامل می‌شود، ایمان ﴿بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِن قَبْلِکَ﴾ هم شامل این اصول خواهد شد؛ چه اینکه شامل فروع هم می‌شود، زیرا اگر متّقی به وحی ایمان آورد (به آنچه بر پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلم) نازل شد ایمان آورد)، یقیناً به مبدأ و معاد هم ایمان آورده است، زیرا از برجسته‌ترین چیزهایی که بر انبیا نازل می‌شود، اعتقاد به مبدأ و معاد است.
اهمیت مسئلهٴ معاد در قرآن
ولی برای اهمیت مسئله معاد، جریان قیامت را علی‌حده [جداگانه] ذکر فرمود: ﴿وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾. ممکن است کسی موحّد باشد (از نظر توحید ذاتی یا توحید خالقی)؛ ولی معتقد به قیامت نباشد؛ چه اینکه وثنیّینِ حجاز این‌چنین بودند؛ اینها گرچه توحید عبادی یا توحید ربوبی نداشتند (در ربوبیّت، مشرک بودند و در نتیجه در عبادت شرک می‌ورزیدند) ولی توحید خالقی داشتند؛ یعنی معتقد بودند کلِّ این نظام را خدای سبحان آفرید؛ اما به قیامت معتقد نبودند. اعتقاد به خدایی که از انسان مسئولیت نخواهد، کاری است سهل [که] مشرکین هم آن را قبول دارند؛ یعنی خدا را به عنوان خالق سماوات و ارض قبول دارند؛ امّا به عنوان اینکه حکیم و عادل است و روزی را برای بررسی پاداش و کیفر تنظیم می‌کند قبول ندارند.
راز انکار قیامت
شبههٴ علمی و شهوت عملی
اعتقاد به مبدئی که از انسان مسئولیت نخواهد سهل است، لذا مشرکین به خدا معتقد بودند که آسمانها و زمین را خدا آفرید؛ امّا به قیامت معتقد نبودند. و عدم اعتقاد به قیامت هم یا بر اساس شبههٴ علمی است یا بر اساس شهوت عملی که قسمت مهمّش مسئله دوم است. شبههٴ علمی آن است که چگونه خدای سبحان این پراکنده‌ها را دوباره جمع می‌کند و به اینها حیات می‌بخشد؛ در حالی که هر روز خدای سبحان در این جهانِ طبیعت پراکنده‌ها را جمع می‌کند و به آنها حیات نباتی یا حیوانی یا انسانی می‌بخشد. اگر کسی به خدا معتقد بود، مسئلهٴ معاد برای او از نظر علم حلّ است. عمده آن شهوتِ عملی است؛ نه شبههٴ علمی که این دو امر را در اوّل سورهٴ «قیامت» خدای سبحان بیان فرمود؛ فرمود: شبههٴ اینها این است که می‌گویند: ﴿أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ﴾ ؛ حرفشان این است که استخوانهای فرسوده شده که به صورت ذرّات در آمد چگونه خدای سبحان دوباره اینها را جمع می‌کند؟
پاسخ به شبهه علمی مشرکان درباره قیامت
جوابش این است که ﴿بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ ؛ نه تنها عظام را که قسمت مهمّ بدن آنهاست ما دوباره به حال اوّل برمی‌گردانیم، بلکه آن خطوط ظریف سرانگشتان را هم به حالت اوّل برمی‌گردانیم. خدایی که اوّلین بار اینها را آفرید، بار دوم بخواهد اینها را خلق کند سهل است. پس از نظر شبههٴ علمی مسئله‌ای در کار نیست، ﴿بَلْ یُرِیدُ الإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ ؛ یعنی انسان می‌خواهد جلویش باز باشد؛ فجوری در پیش رو دارد، می‌خواهد جلوی او را کسی نگیرد. شبههٴ علمی مانع اعتقاد به معاد نیست؛ برای اینکه آن خدایی که از عدم به وجود آورد، پراکنده‌ها را هم جمع می‌کند. آنچه مانع پذیرش قیامت است همان شهوت عملی است ﴿بَلْ یُرِیدُ الإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾؛ در پیش رویش راه برای فجور باز باشد.
اعتقاد به قیامت، تنها عامل بازدارندهٴ از گناه
تنها چیزی که جلوی گناه را می‌گیرد اعتقاد به قیامت است، اعتقاد به روز حساب است که انسان را در بند می‌کند؛ و الاّ اعتقاد به خدایی که جهان را آفرید و کاری با آدم ندارد، اینکه جلوی آدم را نمی‌گیرد. مشرکین حجاز معتقد بودند که این نظام را خدا آفرید و مرگ هم یعنی نابودی [و] انسان با مرگ از بین می‌رود؛ اگر کسی معتقد بود که انسان را خدا آفرید و با مرگ هم نابود می‌شود، او چیزی که جلوی گناه او را بگیرد ندارد؛ تنها عاملی که جلوی انسان را می‌گیرد که به فجور تن در ندهد، اعتقاد به قیامت است. و انبیا همان طوری که مسئله اعتقاد به مبدأ را به عنوان تعلیم وحی آوردند، اعتقاد به معاد را هم آوردند. اگر کسی به مبدأ معتقد بود، ممکن است به معاد معتقد نباشد؛ ولی اگر کسی به وحی و رسالت معتقد بود ممکن نیست به معاد معتقد نباشد، چون یکی از برجسته‌ترین رهاوردهای انبیا مسئلهٴ معاد است؛ هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه مردم را به قیامت آشنا کرده است.
شبهه منکران معاد و پاسخ خداوند به آنان
عدّ‌ه‌ای جهان‌بینی‌شان این است که انسان از میلاد تا مرگ خلاصه می‌شود و جهان طبیعت هم از آغاز حرکت تا فرسودن و پوسیدن ختم می‌شود و دیگر هیچ؛ یعنی اشیا به سمت زوال دارند حرکت می‌کنند؛ هر چیزی که حرکت کرده است [و] سر از نطفهٴ هستی در آورد، به سوی عدم می‌رود؛ یکی از آنها هم انسان است! (همهٴ اشیا که در حال حرکت‌‌اند، می‌روند که بپوسند و نابود بشوند و دیگر هیچ؛ انسان هم این‌چنین است)، لذا می‌گفتند که ما در زمین گُم می‌شویم ؛ یعنی از بین می‌رویم و جواب خدای سبحان این است که شما گُم نمی‌شوید؛ بدنی دارید که در خاک پراکنده است [و] حقیقتی دارید که مأمورین ما آن حقیقت شما را قبض می‌کنند (به نام قبض ارواح)، [پس] کسی در زمین گُم نمی‌شود؛ فرمود: ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ ؛ شما در زمین گُم نمی‌شوید، شما تَوفّی می‌کنید؛ (متوّفا می‌شوید)؛ مأموران ما متوفّیان‌اند، شما را توفّی می‌کنند. «توفّی» یعنی اخذ تامّ؛ اگر کسی حقّ مطلب را خوب ادا کرد و چیزی از مطلب فرو نریخت می‌گویند این مطلب را «مستوفا» بیان کرد؛ اگر کسی حقِ خودش را کاملاً گرفت می‌گویند حق خود را «استیفا» کرد؛ یعنی کلِ حق را گرفت [و] چیزی نماند. در جواب منکرین معاد، خدای سبحان فرمود: شما در زمین فرو نمی‌روید، مأمورین ما تمام حقیقتِ شما را توفّی می‌کنند؛ ما متوفّی هستیم [و] شما متوفایید؛ شما را قبض می‌کنیم، از بین نمی‌روید.
بنابراین شبههٴ علمی در کار نیست که اینها منکر معاد شدند، [بلکه] عمده همان است که در سورهٴ «قیامت» فرمود که شهوت عملی دارند؛ [فرمود:] انسان برای اینکه جلویش باز باشد منکر معاد است .
جهان‌بینی منکران معاد
اینها که منکر معادند، جهان‌بینی‌شان این است که هر چیزی پدید آمده است که نابود بشود و انسان هم همین اصل کلّی را دارد. قرآن کریم از این گروه خبر داد [و] فرمود: «مبلغ علمشان همین است که اینها بگویند انسان تا مرز مرگ است و دیگر هیچ؛ در آیات 29 و سی سورهٴ «نجم» خطاب به رسول خودش می‌فرماید؛ ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا﴾؛ از اینها که جز دنیا نمی‌خواهند اعراض کن (رو برگردان) ﴿فَأَعْرِضْ عَن مَن تَوَلَّی عَن ذِکْرِنَا وَلَمْ یُرِدْ إِلاَّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ ذلِکَ مَبْلَغُهُم مِنَ الْعِلْمِ﴾؛ همین مقدار می‌دانند یعنی تا مرگ را می‌دانند (بعد از مرگ را نمی‌دانند) همین مقدار عالم‌اند. تمام دردها به خاطر فراموشی معاد است؛ وقتی جریان عذاب تبهکاران را در سورهٴ «ص» تشریح می‌کند، می‌فرماید: عذاب شدیدی که دامنگیرشان شد برای فراموشی معاد است؛ [در] آیهٴ 26 سورهٴ «ص» فرمود: ﴿یَا دَاوُدُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الأَرْضِ فَاحْکُم بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ وَلاَ تَتَّبِعِ الْهَوَی فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾.
تبیین «وجه الله» و فنا ناپذیری آن
پرسش ...
پاسخ: ﴿وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ﴾؛ حقیقت روح الهی و نفوس، جزء وجه‌الله است که وجه‌الله فانی‌شدنی نیست، آنچه وجه‌الله نیست فانی می‌شود (و الاّ وجه‌الله فانی‌شدنی نیست)؛ از این طرف می‌فرماید: ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ ٭ وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ﴾ ؛ از آن طرف می‌فرماید: ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ ؛ پس هر چیزی که شما می‌نگرید یک بُعد غیر وجه‌اللهی دارد چون از بین می‌رود [و] یک بُعد وجه‌اللهی دارد که ثابت است.
پرسش ...
پاسخ: گفتند: ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ ٭ وَیَبْقَی وَجْهُ رَبِّکَ﴾، پس وجه‌الله باقی است، وجه‌الله هم که در سراسر عالم ظهور دارد: ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾، پس وجه‌الله از بین نمی‌رود؛ چیزی معدوم نخواهد شد، [بلکه] این خصوصیّتها و قراردادهای اعتباری از بین می‌رود.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ این شبههٴ علمی‌شان است، همین مقدار را می‌دانند. و این قابل جواب است برای آنکه آن خدایی که «نبود» را «بود» کرد یقیناً می‌تواند پراکنده‌ها را دوباره احیا کند، لذا در سورهٴ «قیامت» می‌فرماید: مانع اینها شبههٴ علمی نیست، ﴿بَلْ یُرِیدُ الإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ ؛ و اگر خوب بیندیشد اشکال علمی در معاد نیست؛ فقط او می‌خواهد جلویش از نظر فجور باز باشد.
پرسش ...
پاسخ: نه؛ سراسر جهان وجه‌الله است؛ چون چیزی نمی‌تواند وجه‌الله نباشد: ﴿فَأَیْنََما تُوَلُّوْا فَثَمَّ وَجْهُ اللّهِ﴾ .
پرسش ...
پاسخ: این سِمَتها، این از آنِ من است، آن مقام از آنِ من است، من این لقب را دارم من این پُست را دارم؛ اینها قرارداد وهمی است، اینها وجه‌الله نیست [و] فانی می‌شود؛ من دارای این سِمَتم، مرا با این لقب صدا بزنید، من این حیثیّت را دارم، این تکاثر، تفاخر، زینت، اینها قرارداد اعتباری است.
پرسش ...
پاسخ: دنیا از آن جهت که دنیاست که وجود خارجی ندارد [بلکه] یک وهم است، یک سراب است؛ سراب که وجه‌الله نیست. در سورهٴ «حدید» فرمود: ﴿اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ﴾ ؛ دنیا یعنی این، اینها که وجه‌الله نیست. اگر آسمان است وجه‌الله است [اما] دنیا نیست؛ زمین وجه‌الله است، دریا و صحرا وجه‌الله است، اینها موجودات حقیقی‌اند، آیات الهی‌اند و موجودند؛ امّا این از آنِ من است، آن مقام از آنِ من است، این سِمَت از آنِ من است، من در جامعه محترمم، اینها وهم و قرارداد است، اینها وجه‌الله نیست؛ اینها لهو و لعب است، اینها الآن هم ازبین‌رفتنی است.
مراد از آیهٴ ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ﴾
لذا اینکه فرمود: ﴿کُلُّ مَنْ عَلَیْهَا فَانٍ﴾ نه یعنی «کلّ من علیها یفنی»؛ یا ﴿کُلُّ شَیْ‏ءٍ هَالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ﴾ نه [یعنی] «کلّ شی یهلک»؛ مشتق اگر دربارهٴ «ما انقضیٰ» محل اختلاف باشد که مَجاز است یا حقیقت، نسبت به «ما یأتی» که یقیناً مجاز است؛ ﴿کُلُّ شَیْ‏ءٍ هَالِکٌ﴾ نه یعنی بعداً یَهْلِک؛ هم‌اکنون هالک است؛ منتها یک انسان سراب‌بین خیال می‌کند اینها یک چیزی است، می‌گوید از آنِ من است [اما] وقتی که بیدار شد، می‌بیند که نه؛ وهمی بود. یک مرتبه امام (دام ظلّه) در همان شبستانِ شرقی وقتی که داشتند نصیحت می‌کردند، می‌فرمودند: «وقتی که من می‌آیم یک فاتحه سر قبر مرحوم آقای بروجردی می‌خوانم، بعد آن تابلو را می‌بینم، می‌بینم یک وقتی آقای بروجردی بود و نه تنها ایران، هر جا که سخن از شیعه بود رساله آقای بروجردی (رضوان الله علیه) بود، بعدش هم یک تابلو است، بعدش هم یک تشییع است و بعدش هم یک قبر. گفت: کسی این منظره را ببیند و عوض نشود، بدا به حال او! گفت: این منظره مرا تکان داد» در روزی که می‌خواستند نصیحت بکنند [این را فرمودند]. این وهم است که انسان را گرفتار می‌کند، این الآن هالک است؛ نه بعداً هالک می‌شود؛ ﴿کُلُّ شَیْ‏ءٍ هَالِکٌ﴾ نه [یعنی] «کلّ شیء یهلک بعداً»، ﴿کُلُّ شَیْ‏ءٍ هَالِکٌ﴾ هم‌اکنون، ﴿إِلاَّ وَجْهَهُ﴾. آدمِ عاقل وجه‌الله را می‌بیند، وجه‌الله که بد نیست. زمین وجه‌الله است؛ امّا «از آن من است» این وهم است؛ وقتی بیدار شد می‌بیند خبری نیست.
فراموش‌کردن قیامت، عامل ابتلای به عذاب
بنابراین آنچه باعث ابتلای به عذاب است همان فراموشی قیامت است؛ فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ﴾، چرا؟ ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ ؛ چون قیامت را فراموش کردند گرفتار عذاب شدید شدند (اینها یک عدّه). قرآن برای کسی که قیامت را فراموش کرد اثر ندارد؛ فقط یک اتمام حجّت است: ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ قرآن برای کسی نور است که قیامت را پذیرفته باشد: ﴿وَبِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ﴾؛ ولی اگر کسی عالِم به قیامت باشد و آن شهوات جلوی علم را گرفته باشد [و] این علم دفن‌شده باشد، علمِ دفن‌شده مثل همان علمی است که لا‌به‌لای کتاب مدفون است.
زنگار گناه، مانع تأثیر علم به قیامت
آن علمی که در لابه‌لای کتاب مدفون است که هرگز حافظ انسان نخواهد بود؛ علمی که در زیر غبارهای شهوت دفن شده است: ﴿قَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا﴾ ، آن‌گاه از این علم دفن‌شده چه کار برمی‌آید؟! لذا در سورهٴ «جاثیه» فرمود: ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ﴾ ؛ یعنی با اینکه عالِم است گمراه است؛ علمی آموخته و زیر غبار شهوت دفن شده ، آن وقت از آن علم دفن‌شده کاری ساخته نیست. لذا در این کریمه فرمود: «قرآن کسی را هدایت می‌کند که به آخرت یقین داشته باشد». یقین به آخرت با عملِ برای آخرت همراه است. اگر کسی آخرت برای او متیقّن است یعنی یک علمِ جزمی است [و] فراموش نکرده آخرت را، البتّه قرآن برای او مؤثّر است [و] به خوبی از این قرآن نور می‌گیرد.
یقین، بالاترین درجهٴ تقوای الهی
پرسش ...
پاسخ: قهراً تقوا هم مراتبی خواهد داشت دیگر؛ یعنی مرتبه یقین مرتبه «دهم» است، آن وقت تقوای درجهٴ «نه» پایین است و یقین که در درجهٴ «ده» است از تقوای درجهٴ «نه» بالاتر است و اما تقوای درجهٴ «ده» همان یقین خواهد بود. چون یک تقوای عام است؛ یک تقوای خاص؛ یک تقوای اخصّ؛ اگر در بحث تقوا قبلاً گذشت که ﴿فَاتَّقُوا اللَّهَ مَا اسْتَطَعْتُمْ﴾ و گذشت که ﴿اتَّقُوا اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ﴾ ، معلوم می‌شود برای تقوا هم درجاتی است دیگر.
پرسش ...
پاسخ: بله؛ یعنی متّقیان عمومی؛ اهل یقین خیلی کم‌اند؛ چون چیزی کمتر از یقین خلق نشده است. در روایات دارد که نه نعمتی بالاتر از یقین، خدا به کسی داد و نه چیزی کمتر از یقین خلق شد ؛ هیچ نعمتی بالاتر از یقین خدا به کسی نداد و چیزی هم کمتر از یقین خلق نشده است. برای عظمتِ یقین است که خدای سبحان در جریان ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) می‌فرماید: ﴿وَکَذلِکَ نُرِی إِبْرَاهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضِ وَلِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ﴾ ؛ یعنی ارائهٴ ملکوت، اهدافی دارد که یکی از آن اهداف، متیقّن‌شدن حضرت ابراهیم است.
بهره‌مندی از قرآن برای اهل یقین به قیامت
بنابراین قرآن برای کسانی سودمند است که اهل یقینِ به قیامت باشند (آخرت مورد تیقّن آنها باشد). این معنا را هم در اوّل سورهٴ «بقره» _که محل بحث است_ فرمود [و] هم در پایان سورهٴ «بقره» در آن ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ﴾؛ در آنجا عبارت این بود که ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِن رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ کَلٌّ آمَنَ بِاللّهِ وَمَلاَئِکَتِهِ وَکُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِن رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیْکَ الْمَصِیرُ﴾ که مسئلهٴ صیرورت به الله را هم آنجا ذکر کرد. باز در آیهٴ ﴿لکِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ _که قبلاً خوانده شد_ آن هم مسئله ایمان به آخرت مطرح است.
نقش اعتقاد به قیامت در تهذیب انسان
خُب، تنها سرمایه‌ای که جلوی تباهی انسان را می‌گیرد اعتقاد به قیامت است؛ نه اعتقاد به خدا. خدایی در جهان هست و انسان را آفرید، آسمان و زمین را هم آفرید؛ امّا اگر خدا از انسان مسئولیّت نخواهد و انسان بعد از مرگ به حضور الله نرود، این اعتقاد، در تهذیب جان آدم نقشی ندارد؛ تنها مسئله‌ای که سازندهٴ انسان است در مسئله تهذیب، همین اعتقاد به قیامت است، لذا بت‌پرستان معتقد بودند که عالَم خدایی دارد؛ امّا چون به قیامت معتقد نبودند به آن وضع در آمدند.
پرسش ...
پاسخ: برای اینکه مَحکمه را مطرح می‌کند؛ می‌فرماید: آن که امروز می‌بیند فردا قاضیِ مَحکمه است. اگر انسان در مَشهدِ شاهدی باشد که فردا زمام قضا به دست اوست، البتّه باید بپرهیزد؛ و الاّ اگر فردایی نباشد، شهادتی نیست [و] اگر شهادتی باشد به معنای تحمّل است نه به معنی ادا، چون مَحکمه‌ای نیست.
نقش «انذار» در تهذیب انسان، و بیان معنای «دنیا»
پاسخ: نه؛ آخر قیامت تنها جهنّم که ندارد؛ هم ﴿جَنَّاتٌ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ﴾ دارد، هم «جنّة اللقاء»؛ هم تبشیر است، هم انذار، لذا با خوف و رجا بشر را تربیت می‌کنند. ولی برای تودهٴ مردم این‌چنین است [که در تهذیب آنان انذار مؤثرتر است]، لذا خدای سبحان به عنوان «انذار» رسولش را معرّفی کرد؛ نفرمود «قم فبشّر» فرمود ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ . مردم اگر با بشارت بخواهند تهذیب بشوند می‌گویند که خب، اگر ما تهذیب شدیم فوایدی گیرمان می‌آید، ما آن فواید را نمی‌خواهیم، این فواید نقد را چرا از دست بدهیم؟! ولی مسئله انذار است که می‌گوید: «کم من شهوه ساعه أورثت حزناً طویلاً» . آنها که در اثر شهوت عملی خواستند که جلوی آنها باز باشد، آنها این اعتقادِ به آخرت را فروختند (اعتقادِ به معاد را فروختند) و دنیا گرفتند؛ در همین سورهٴ «بقره» آیهٴ 86 می‌فرماید: ﴿أُوْلئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾؛ اینها آخرت را دادند، دنیا گرفتند. دنیا نه یعنی زندگی‌کردن، روی زمین راه‌رفتن، غذاخوردن (اینها که دنیا نیست)، مسکن‌داشتن، تجارت‌کردن، زندگی‌کردن، خوابیدن و خوردن، اینها که دنیا نیست؛ اینها موجودات خارجی است و جزء آیات الهی است؛ دنیا چیست؟ دنیا همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» مشخص کرد که فرمود: ﴿اعْلَمُوا أنَّمَا الْحَیَاةُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِینَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَیْنَکُمْ وَتَکَاثُرٌ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ﴾ ؛ من دارای این مقامم، من بیش از او دارای مالم، این مقدار من مال دارم، من علمم بیش از اوست، به من بیشتر احترام می‌کنند، این دنیاست؛ این «وهم» دنیاست؛ این «قرارداد» دنیاست.
پرسش ...
پاسخ: این بحثش قبلاً گذشت که این ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ به وجوهی تفسیر شده است [که] یا تقوای فطری فکری مراد است یا منظور ازدیادِ هدایت است یا منظور هدایت به معنای ایصال به مطلوب است.
تأثیر احتمال وجود قیامت در بازدارندگی از گناه
پرسش ...
پاسخ: بله؛ ﴿أَلا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُم مَبْعُوثُونَ﴾ ؛ یک عدّه هم دربارهٴ آنها به عنوان مظنّه تعبیر شده است با تعبیر حَسَن. اینها از خدای سبحان می‌ترسند، برای اینکه ظنّ به قیامت دارند: ﴿أَلا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُم مَبْعُوثُونَ﴾؛ یعنی اگر شما گمان هم می‌داشتید که قیامت بود _چون «دفع ضرر محتمل» لازم است_ دست به این تباهی نمی‌زدید. همان احتجاجی که امام صادق(سلام الله علیه) دارد که در جریان طواف اطراف کعبه که آن شخص اعتراض کرد که چرا اطراف کعبه به دور این احجار که لا تضرّ ولا تنفع طواف می‌کنند، حضرت که براهینی اقامه کرد، در پایان فرمود: اگر قیامتی نباشد که تو [این‌گونه] می‌گویی و دروغ است؛ نه ما ضرر کردیم و نه شما، [بلکه] ما و شما یکسانیم و اگر قیامتی باشد _چه اینکه حق است_ شما چه می‌گویید. شما که به این حجّاج اعتراض می‌کنید که چرا اطراف کعبه طواف می‌کنند، اگر قیامتی نباشد خُب کسی نیست به اینها اعتراض کند که چرا در دنیا طواف کردید؛ ولی اگر قیامتی باشد _چه اینکه هست_ تو چه جوابی داری . احتمال قیامت هم کافی است که انسان دست از تباهی بردارد. در این آیهٴ 86 سورهٴ «بقره» فرمود: اینها کسانی‌اند که آخرت را دادند و دنیا گرفتند: ﴿أُوْلئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ فَلاَ یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ یُنْصَرُونَ﴾ اینها که معامله کردند، اعتقاد به آخرت را دادند و دنیا گرفتند، دیگر عذاب اینها تخفیف‌پذیر نیست و کسی هم به نصرت اینها قیام نمی‌کند.
تأثیر اعتقاد به آخرت در عدم وابستگی به دینا
اعتقاد به آخرت نمی‌گذارد انسان دنیا بگیرد. اینکه در بیانات حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج‌البلاغه هست که «فکونوا من أبناء الآخرة و لا تکونوا من أبناء الدنیا» ، ناظر به این بخش است؛ فرمود: برای دنیا فرزندانی است، برای آخرت فرزندانی است؛ شما بکوشید از فرزندان آخرت باشید (فرزند دنیا نباشید). معصومین اصلاً در دنیا زندگی نکردند و عدّه‌ای هم اصلاً از دنیا بیرون نرفتند؛ عدّه‌ای هم بِیْنابِیْن‌اند. کسی بحق زندگی می‌کند و می‌گوید: «و حالی فی خدمتک سرمداً» ، این دائماً در عبادت است، او که در دنیا نیست.
تبیین معنای «دنیا»
دنیا نه یعنی خوردن، خوابیدن، پوشیدن، درس [خواندن] و بحث کردن (اینکه دنیا نیست)، اگر همهٴ اینها لله باشد، می‌شود آخرت. دنیا آن وهم و آن قرارداد است، آن است که انسان وقتی بیدار شد می‌بیند سراب بود، آن دنیاست. لذا عدّه‌ای دائماً در دنیا زندگی می‌کنند؛ عدّه‌ای اصلاً در دنیا نیستند و عدّ‌ه‌ای گاهی در دنیایند و گاهی در دنیا نیستند. اینکه حضرت امیر(سلام الله علیه) در طی این سالیان متمادی می‌فرمود: «من دنیا را سه‌طلاقه کرده‌ام»: «یا دنیا یا دنیا الیک عنّی ابی تعرضت ام الیّ تشوَّقْتِ لا حان حینک هیهات غرّی غیری لا حاجة لی فیک قد طلّقتکِ ثلاثاً لارجعة فیها» ، [اینکه] دنیا را طلاق داد؛ یعنی خوردن و خوابیدن را طلاق داد؟ یعنی خلافت را طلاق داد؟ حکومت را طلاق داد؟ جنگ را طلاق داد؟ کشتن را طلاق داد؟ چه چیزی را طلاق داد؟ در بحبوحه حکومت فرمود: «من دنیا را طلاق دادم»؛ آن وقت هم که باغداری می‌کرد فرمود من دنیا را طلاق دادم ؛ آن وقتی هم که فاتحانه وارد بصره شد فرمود: «من دنیا را طلاق دادم» ؛ در تمام این حالاات حضرت فرمود: «من دنیا را طلاق دادم». پس دنیا نه یعنی درس‌خواندن، بحث‌کردن، جنگ‌کردن، غذا‌خوردن، خوابیدن، مباحثه‌کردن، سخنرانی‌کردن (اینها که دنیا نیست)، اگر گفتیم این سخنرانیِ «من» در مردم اثر کرد، این دنیاست؛ [اگر گفتیم] «من» پیش مردم محترمم، این دنیاست و اگر سخن از آن است که کلام خدا در مردم اثر کرد، این آخرت است، (دنیا نیست). اگر انسان با جمع‌شدن دو نفر خوشحال شد، با رفتن دو نفر نگران شد، این دنیاست. حضرت امیر فرمود: «من اصلاً در دنیا نیستم». نامه‌ای که سیّدالشّهداء(سلام الله علیه) برای بعضیها از کربلا به مدینه نوشت [در آن] فرمود: «امّا بعد فکأن الدّنیا لم تکن و کأن الاخرة لم تزل و السّلام» _این یک نامهٴ کوتاهی است_ فرمود: گویا اصلاً دنیایی نبود و همیشه آخرت بود؛ شما اصرار می‌کنید فلان‌ جا امن است [و] فلان جا ناامن یعنی چه؟!
تقسیم سه‌گانه مردم نسبت به اقبال و ادبار به دنیا
بعضیها فقط در دنیا زندگی می‌کنند؛ این همان است که خدای سبحان فرمود: کافر در دنیاست و او اهل غرور است؛ کافر جز نیرنگ چیز دیگر نیست؛ این تعبیر در قرآن کریم هست که «دنیا جز نیرنگ چیز دیگر نیست» و یک عدّه‌ جز در دنیا در چیزی به سر نمی‌برند، آن [عدّه] کفّارند؛ عدّه‌ای اصلاً در دنیا نیستند [که] آن معصومین‌اند و اولیای الهی [و] عدّه‌ای هم «لمَمَ» و گرفتار ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ [هستند]؛ گاهی اهل دنیایند، گاهی اهل آخرت. کفّار آخرت را فروختند و دنیا گرفتند: ﴿أُوْلئِکَ الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ پس اصلاً در آخرت نیستند. عدّه‌ای هم دنیا را فروختند و آخرت گرفتند، چون عدّه‌ای دنیا را فروختند؛ آن که می‌گوید «من دیگر به تو مراجعه نمی‌کنم»، دنیا را فروخت، چون اگر جان و مالش را فروخت، دیگر نمی‌گوید مال «من» جان «من» (نمی‌گوید)؛ اگر ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ ، دیگر نمی‌گوید مقام «من»، چون «من» را فروخت؛ اگر «من» را فروخت، او دنیایی ندارد، پس همهٴ کارش در آخرت است: «و حالی فی خدمتک سرمداً» ؛ اگر حال انسان در خدمت حق، سرمدی بود، او اصلاً در دنیا نیست، [بلکه] همواره در آخرت است. فتحصّل أنّ النّاس ثلاثه [پس به دست می‌آید که مردم سه دسته‌اند]: عدّه‌ای آخرت را به دنیا فروختند، اینها جز در نیرنگ در عالَم دیگر به سر نمی‌برند، فقط در دنیا زندگی می‌کنند؛ عدّه‌ای دنیا را به آخرت فروختند یعنی «من» و «ما» هرچه که به نام دنیا بود را فروختند، اینها فقط در آخرت زندگی می‌کنند؛گروهی هم متوسّط‌اند که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ و اگر کسی دنیا را به آخرت فروخت (یعنی دنیا را داد و آخرت گرفت)، او به کلّی از قرآن استفاده می‌کند، هرچه قرآن بگوید او استفاده می‌کند و آنهایی که ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾، اینها به مقدار عمل صالح از قرآن استفاده می‌کنند؛ امّا گروه سوم که آخرت را دادند و دنیا را گرفتند، اینها اصلاً از قرآن طرفی نمی‌بندند ـ که بحثش خواهد آمد ـ : ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ .
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 31:44

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی