display result search
منو
تفسیر آیات 14 تا 15 سوره بقره – بخش سوم

تفسیر آیات 14 تا 15 سوره بقره – بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 146 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 14 تا 15 سوره بقره – بخش سوم
- تمایل باطنی منافقان به کفر
- بینش مادی‌گرایی سران کفر و نفاق
- شریک شدن منافقان با شیاطین
- کوری دل، کیفر الهی برای منافقان
- کیفر منافقان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
و إذا لقوا الّذین آمنوا قالوا آمنّا و إذا خلوا إلی شیاطینهم قالوا إنّا معکم إنّما نحن مستهزئون ٭ 14 الله یستهزئ بهم و یمدهم فی طغیانهم یعمهون ٭ 15

ـ سر عدم بهره‌وری منافقان و کافران از هدایت قرآن
ـ دو چهره بودن منافق
در ضمن استدلال بر این مطلب که چطور منافقین از قرآن بهره‌ای نمی‌برند و چطور تنها گروهی که از قرآن استفاده می‌کنند اهل تقوایند اوصاف اهل نفاق را یکی پس از دیگری شمردند تا به این بخش رسیدند که منافق یک انسان دو چره است ﴿و إذا لقوا الّذین آمنوا قالوا آمنّا﴾ اگر با مؤمنین برخورد کردند، می‌گویند «ما ایمان آوردیم» ﴿و إذا خلوا إلی شیاطینهم قالوا إنّا معکم﴾ تعبیری که دربارهٴ این دو برخورد است، یکسان نیست. نسبت به مؤمنین تعبیر این است که اگر با مؤمنین برخورد کردند، نفرمود «و إذا خلوا إلی المؤمنین» چون هرگز اینها با مؤمنین مجلس خصوصی ندارند، ولی نسبت به کفّار و ائمّهٴ نفاق جلسات خصوصی دارند؛ لذا تعبیر فرمود: ﴿و إذا خلوا إلی شیاطینهم﴾ آن هم ائمهٴ کفر و نفاق شیاطینی هستند که این دیگر منافقین را به شیطنت فرامی‌خوانند و اینها در قیامت به صورت شیطان محشور می‌شوند و با شیاطین محشور می‌شوند و در تحت ولایت ابلیس‌اند و با هم به جهنّم می‌روند. ﴿و إذا خلوا إلی شیاطینهم قالوا إنا معکم﴾ در جلسات خصوصی ائمهٴ کفر که راه پیدا می‌کنند با تعبیر جملهٴ اسمیّه می‌گویند ﴿إنّا معکم﴾ ولی در برخوردهایی که با اهل ایمان دارند، با تعبیر جملهٴ فعلیه می‌گویند ﴿آمنّا﴾ ﴿إنّا معکم﴾ که جملهٴ اسمیّه است، اقوا است از ﴿آمنا﴾ که جملهٴ فعلیه است. در برخوردی که با مؤمنین دارند با جملهٴ فعلیه تعبیرشان این است ﴿آمنّا﴾.

ـ تمایل باطنی منافقان به کفر
امّا در تعبیری که با منافقین و ائمّه کفر در جلسات خصوصی دارند، این است که ﴿إنّا معکم﴾ هم با جملهٴ اسمیّه، هم با تأکید. این نشانهٴ آن است که ﴿هم للکفر یومئذٍ أقرب منهم للایمان﴾ قرآن کریم فرمود: گرچه به حسب ظاهر اینها گاهی با کفّارند گاهی با مؤمنین، گرچه ﴿مذبذبین بین ذلک لا إلی هولاء و لا إلی هولاء﴾ ولی در هنگام امتحان و آزمون و خطر اینها به کفر نزدیک‌ترند. ﴿هم للکفر یومئذٍ أقرب منهم للایمان﴾ چون اصل انسان قلب اوست و قلب اینها را کفر پر کرده است؛ لذا گذشته از آن تعبیرات تأکیدآمیز، این جمله را هم اضافه می‌کنند، می‌گویند: ﴿إنّما نحن مستهزئون﴾

ـ استهزا، هدف منافقان از ابراز ایمان در نزد مؤمنان
منافق وقتی با مؤمن برخورد می‌کند، مؤمن او را امر به معروف و نهی از منکر می‌کند، می‌گوید: ﴿لا تفسدوا فی الأرض﴾ خود را به عنوان اینکه کار ما جز، اصلاح چیز دیگر نیست، معرّفی می‌کنند، می‌گویند ﴿إنّما نحن مصلحون﴾ ولی در جلسات خصوصی با ائمّه کفر که نشستی دارند، می‌گویند ﴿إنّما نحن مستهزئون﴾ در برخورد با مؤمنین، می‌گویند «کار ما جزء مسخره کردن چیز دیگر نیست» ﴿إنّما نحن مستهزئون﴾ دیگر نمی‌گویند «ما استهزا کردیم» حصر می‌کنند، می‌گویند «کار ما استهزا، چیز دیگر نیست» دیگران هم ممکن است استهزا، کنند. استهزا را در خود حصر نکرده‌اند، خود را در استهزا حصر کرده‌اند. یک وقت است شما می‌گویید «تنها کسی که می‌ایستد زید است» یک وقتی می‌گویید «زید تنها کارش ایستادن است» اینجا تعبیر این است که ما تنها کارمان استهزا است. ﴿إنّما نحن مستهزئون﴾

ـ سر اختصاص هدایت قرآن برای پارسایان
آن‌گاه قرآن کریم در ضمن استدلال بر این مسئله که چطور این کتاب ﴿هدیً للمتّقین﴾ است و دیگران بهره‌ای نمی‌برند؟ این براهین را اقامه می‌کند، می‌فرماید: این کسی که می‌گوید: کارم استهزا به قرآن است، خوب قرآن چگونه در او نور ایجاد کند؟! گرچه قرآن ﴿هدیً للناس﴾ است [و] برای هدایت همهٴ مردم تنزّل کرد، امّا اهل نفاق که می‌گویند «کار ما جزء مسخره کردن چیز دیگر نیست» چگونه از قرآن استفاده کنند؟! قهراً این کتاب می‌شود: ﴿هدیً للمتّقین﴾ امتا خدای سبحان به این دوچهرگی اینها پاسخ داد. هم کیفر ظاهری برای اینها مقّرر کرد، هم کیفر باطنی. هر دو بخش را قرآن کریم عهده‌دار شده است.

ـ علت بی‌اثر بودن طمع مؤمنان در گرایش کافران به اسلام
امّا به مؤمنین می‌فرماید: کسانی که کارشان این است که می‌گویند: ما مستهزئیم، شما طمع دارید که آنها از قرآن استفاده کنند! در همین سورهٴ «بقره» آیهٴ 75 و 76 فرمود: ﴿أفتطمعون أن یؤمنوا لکم﴾ شما طمع دارید که این اهل نفاق ایمان بیاورند و شما را تصدیق کنند و در دین هم‌صدا و هماهنگ با شما باشند! در حالی که ﴿و قد کان فریقٌ منهم یسمعون کلام الله ثمّ یحرّفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون﴾ اینها اهل کتاب‌اند، اینها تورات و انجیل را شنیده و خوانده‌اند، حق برایشان روشن شد. کلام‌الله را شنیده‌اند، خوب هم فهمیده‌اند، عالمانه تحریف کردند. چند جا این جمله را با بیانات گوناگون بازگو می‌کند، می‌فرماید: ﴿قد کان فریقٌ منهم یسمعون کلام الله ثّم یحّرفونه من بعد ما عقلوه و هم یعلمون﴾. بعد از اینکه کلام‌الله را فهمیدند، عالمانه تحریف می‌کنند. همین گروهی که به عنوان اهل کتاب‌اند، تازه وارد حوزهٴ اسلامی شده‌اند و به صورت، مسلمان شده‌اند شما دلتان می‌خواهد این گروهی که سابقهٴ یهودیّت دارند و در یهودیّت هم خیانتِ تحریف روا می‌داشت، الآن بیایند به قرآن وفادار باشند! اینها عالمانه کلام الهی را تحریف می‌کردند، آن گاه طمع دارید که بیایند به اسلام شما وفادار باشند؟ ﴿و إذا لقوا الّذین آمنوا قالوا آمنّا و إذا خلا بعضهم إلی بعض قالوا أ تخذثونهم بما فتح الله علیکم لیحاجوکم به عند ربّکم أفلا تعقلون﴾ همین منافقینی که اهل کتاب بودند و به حسب ظاهر ایمان آوردند و کفر در درون اینها تعبیه شده بود، وقتی به مؤمنین می‌رسیدند، بعضی از اسرار تورات و انجیل را ـ که دربارهٴ عظمت اسلام و رهبران اسلامی مطرح بود ـ بازگو می‌کردند. وقتی به سران کفر می‌رسیدند ـ در جلسات خصوصی آنها حضور پیدا می‌کردند ـ آنها می‌گفتند: چرا شما اسزاز تورات و انجیل را به مسلمین می‌رسانید که اینها پیش خدا احتجاج کنند، اینها در محضر خدا احتجاج کنند، بگویند خدایا! در تورات و انجیل اینها آمده است این مطلب تبشیر و مانند آن و انها مع‌ذلک ایمان نیاوردند. در این تعبیر نفرمود: «إذا خلوا إلی شیاطینهم﴾ فرمود: ﴿إذا خلا بعضهم إلی بعض﴾ این گروه منافق، اهل کتاب بودند.

ـ اقسام منافقان درصدر اسلام
و اینها که منافق شدند چند دسته‌اند: یک دسته از همان اوّل، صورتاً ایمان آوردند و قلباً کافر بودند. عدّه‌ای هم نه، واقعاً ایمان آوردند، فکر می‌کردند که منافعی در کار هست، بعد هم واقعاً کافر شدند و آن صورت ظاهری اسلام را حفظ کردند. عدّه‌ای از همان اوّل کفر در درونشان بود، صورتاً و لساناً ایمان آوردند. اینها از اوّل، منافقاً وارد حوزهٴ اسلامی شدند. گروهی دیگر واقعاً مسلمان شدند، قلبشان با زبانشان مطابق بود، بعد دیدند منافعشان تأمین نمی‌شود، قلباً کافر شدند و لساناً ایمان را حفظ کردند. اینها دو گروه اهل نفاق‌‌اند. در این کریمه فرمود: ﴿و إذا لقوا الّذین آمنوا قالوا آمنّا﴾ وقتی با مؤمنین برخورد می‌کنند، می‌گویند «ما ایمان آوردیم» باز هم به جملهٴ فعلیّه، ولی ﴿و إذا خلا بعضهم إلی بعض﴾

ـ بینش مادی‌گرائی سران کفر و نفاق
همین اهل نفاق ـ در جلسات خصوصی که دور هم جمع می‌شوند، یکدیگر را از جریان آگاه می‌کنند ـ آنها به این منافقین می‌گویند: چرا شما اسرار تورات و انجیل را برای این مسلمین بازگو کردید که اینها در محکمهٴ‌الله به این کتاب احتجاج کنند و شما را محکوم کنند اصولاً اهل کتاب (یعنی یهود) روحش، روح مادّی است. او اسلام را هم، دین خدا را هم، درحدّ یک مادّه پذیرفته است. اصرارشان به موسای کلیم این بود که ﴿لن نؤمن لک حتّی نری الله جهرة﴾ تا ما خدا را با چشم نبینیم، ایمان نمی‌آوریم. این حرف کسی است که شناخت او اصالت حسّ است؛ یعنی می‌گوید: هستی با مادّه برابر است، هر چیزی که هستی دارد، مادّی است و عکس نقیضش این است که هرچه مادّه ندارد، هستی ندارد و خرافات است. قهراً مسائل ماورای طبیعی برای یک انسان مادّی خرافات خواهد بود وشناخت او هم بر اساس اصالت مادّه و اصالتِ حس احساس است؛ لذا به موسای کلیم عرض می‌کردند که: ﴿لن نؤمن لک حتّی نری الله جهرة﴾ و وقتی هم آن همه معجزات را از موسای کلیم (سلام الله علیه) دیدند، گفتند ﴿یا موسی اجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾ همان طور که این مردم یک خدای محسوس دارند در برابر او احترام می‌کنند، یک خدای دیدنی، چون بت این بت‌پرستان برای ما قرار بده. ﴿یا موسی اجعل لنا إلهاً کما لهم آلهة﴾ این حرف کسی است که هستی را در مادّه منحصر می‌داند و چیزی که مادّه و مادّی نیست او را خرافات می‌پندارند و محور شناخت او هم احساس است. این گروه اگر خواستند مسلمان بشوند با خدا هم برخورد مادّی دارند؛ لذا ﴿یخادعون الله﴾ لذا به یکدیگر می‌گویند: چرا شما اسرار تورات و انجیل را به مسلمین گفتید تا در محکمهٴ خدا اینها پیش خدا احتجاج کنند؟ در حالی که نمی‌دانند خدا اسرار اینها را هم می‌داند.

ـ جهل منافقان به مشهود بودن همهٴ موجودات عالم در نزد خدای سبحان
لذا در آیهٴ بعد فرمود: ﴿أ ولا یعلمون أنّ الله یعلم ما یسرون و ما یعلنون﴾ اینها نمی‌دانند که خدای سبحان سرّ و عَلَن اینها را می‌داند. چه اینها افشا بکنند، چه نکنند، خدا می‌داند. اینها می‌دانند که حرفهای جلسات خصوصی اینها را خدا می‌داند؟ چه اینها آن اسرار عهدین را برای مسلمین بازگو بکنند یا نکنند، محکوم‌اند. سرّ و عَلن اینها پیش خدای سبحان علن است. اصولاً اینکه گفته می‌‌شود: خدا عالم غیب است؛ یعنی آنچه که پیش شما غیب است، پیش او مشهود است؛ وگرنه علم که با غیب ساگار نیست؛ یعنی که با علم سازگار نیست. چیزی که غائب است، غائب «ما أنّه غائب» که نمی‌تواند معلوم باشد. علم غیب؛ یعنی آنچه که از نظر شما غائب است، برای خدای سبحان و اهل‌بیت (علیهم السلام) مشهود است. اگر گفته می‌شود خدا ﴿عالم الغیب و الشهادة﴾ است. به این معناست که غیبی برای خدا نیست. نه اینکه غیب هست، مع‌ذلک او به غیب علم دارد. این ارشاد به نفی موضوع است؛ یعنی موجودات اگر به نظر شما دو قسم‌اند، بعضی غائب‌اند، بعضی مشهود. نسبت به خدای سبحان که ﴿کلّ شیءٍ شهید﴾ است، همه مشهوداند. چیزی نیست که پیش خدا و برای خدا، غیب باشد. نه اینکه بعضی اشیا برای خدا غیب‌اند و مع‌ذلک خدا به آنها علم دارد به عنوان علم غیب. اصلاً علم با غیب جمع نمی‌شود؛ علم شهود و حضور است. معلوم و مشهود و حاضر است. چگونه غیب، معلوم می‌شود؟! اگر خدا علم غیب دارد؛ یعنی چیزی برای خدا غیب نیست؛ لذا ﴿کلّ شیءٍ شهیدٌ﴾ است اگر او ﴿کلّ شیءٍ شهید﴾ است، «کلّ شیء» هم مشهود اوست اگر ﴿و ما یعزب عن ربّک من مثقال ذرّةٍ فی الأرض و لا فی السماء﴾ پس هیچ چیزی عُزوب ندارد، غروب ندارد. هیچ شیئی برای حقّ، عازب و غائب نیست تا خدا به غائب علم داشته باشد. فرمود: ﴿أ ولا یعلمون أنّ الله یعلم ما یسّرون و ما یعلنون﴾ برخوردی که منافقین دارند، برخورد مادّی است. این تحلیل عمیق عقلی منافق ندارد که خدا عالم به اسرار و نهان و آشکار است. لذا قرآن کریم فرمود: اینها برخوردشان مادی است و نمی‌دانند چه می‌گویند.

ـ کیفر منافق سرکش
ـ شریک شدن منافقان با شیاطین
دربارهٴ این‌که فرمود: ﴿و إذا خلوا إلی شیاطینهم﴾ قرآن یک عدّه را با شیطان محشور می‌داند و کسانی با شیطان محشورند که در زندگی با شیطان باشند و کسانی در زندگی با شیطان‌اند که از خدا روبرگردانده باشند و کسانی از خدای سبحان روبرمی‌گردانند که به نفس و هوا توجّه کنند. اگر خدای سبحان فرمود: ﴿و من یعش عن ذکر الرّحمن نقیّض له شیطاناً فهو له قرین﴾ این بدترین کیفر است که دامن‌گیر یک انسان غافل خواهد شد. فرمود: اگر کسی از خدا و یاد خدا روبرگرداند، ما آن شیطان را همراه او قرار می‌دهیم، قرین او قرار می‌دهیم. مقارنت شیطان با انسان ـ همان بیانی که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) داشت ـ مقارنت درونی است؛ یعنی در صفحهٴ جان انسان، شیطان آشیانه دارد. خدای سبحان فرمود: اگر کسی از ما روبرگرداند، این‌چنین نیست که ما او را رها بکنیم. ما او را تحت ولایت شیطان می‌سپاریم. ﴿و من یعش﴾ اگر کی خود را به کوری بزند «أعشی» یعنی کسی که کور است نمی‌تواند ببند «تعاشی» یعنی خود را به کوری زدن، تعامی. «عشوا» آن ناقه‌ای است که ـ بالاخره یا شب‌کور است یا روزکور ـ قدرت بینش ندارد. باری‌تعالی فرمود: اگر کسی از دیدن یاد ما کور شد، این‌چنین نیست ما او ر ا رها کنیم. ما او را به شیطان می‌سپاریم. ﴿نقّیض له شیطاناً فهو له قرین﴾ در مال او شیطان راه دارد، در میلاد او شیطان راه دارد، در فرزندان او شیطان راه دارد. و «یوم القیامه» با شیاطین محشور می‌شود.

ـ شیطان، کلب معلّم خداوند سبحان
اینها که پیدایش اینها با شیطنت آمیخته است، نه کسب حلال دارند، نه از راه حلال به دنیا آمده‌اند شیطان با اینها شریک است. خدای سبحان در سورهٴ «اسراء» فرمود: شیطان که در تحت تدبیر ماست، ما او را به عنوان «کلب معلّم» اغرا می‌کنیم که این افراد را بگیرد و در مال و در فرزند اینها شریک باشد. آیهٴ 64 سورهٴ «اسراء» این است، فرمود: ﴿و استفزز من اتطعت منهم بصوتک و أجلب علیهم بخیلک و رجلک و شارکهم فی الأموال و الأولاد﴾ فرمود: تو مسلّحی، سواره نظام داری، پیاده نظام داری، همه در اختیار توست. بر اینها بتاز، اینها را اسیر کن. اینها که از یاد من غافل‌اند، در تحت اسارت تواند ﴿و شارکهم فی الأموال و الأولاد﴾ تو شریک مال و فرزند اینها باش. شیطان وقتی شزیک مال می‌شود نه به این معناست که یک مقدار غذا شیطان بخواهد و یک مقدار غذا را انسان بخواهد؛ این غذایی که انسان فراهم می‌کند، این مالی که انسان فراهم می‌کند یا مالی که انسان صرف می‌کند. در این صرف کردنها و فراهم کردنها یک کار صوری است که بدنهٴ کار را انجام می‌دهد، یک عمل معنوی است که روح این کار است و نیّت است و اراده. انسان مال را یا از راه حلال تهیّه می‌کند یا از راه حرام. تحصیل مال، بدنهٴ کار است، امّا حلال و حرام بودن، روح کار است. مالی را که فراهم کرده است در هنگام انفاق و صرف، یا در راه حلال صرف می‌کند یا در راه حرام. اصل مصرف کردن مال، بدنهٴ کار است. امّا آن نیّت و اراده کهخ در راه حلال است یا در راه حرام، روح کار است. یک وقت انسان شریکِ فرشته است، یعنی مال را در راه حلال صرف می‌کند و از راه حلال تهیّه می‌کند. بدنهٴ کار مال انسان است. روح کار، مال فرشته است. فرشته شریک انسان خواهد شد. انسان با فرشته محشور می‌شود. یک وقت از راه حرام تحصیل می‌کند [و] در راه حرام مصرف می‌کند. انسان، شریک شیطان است. بدن کار، مال انسان است. روح کار، مال شیطان. خدای سبحان فرمود دربارهٴ یک عدّه [که] شیطان شریک مال و شریک فرزند و شریک زندگی اینها است؛ یعنی روح عمل را شیطان می‌گیرد، جسم عمل را اینها می‌گیرند و چون جسم و روح از هم جدا نمی‌شوند، شیطان و این شخص هم از هم جدا نمی‌شوند؛ در دنیا با هم قرین‌اند، در اخرت می‌بند یک دیوی با او بود و او را به بدی وادار می‌کد و او نمی‌فهمید و با هم وارد جهنّم می‌شوند.

ـ محشور شدن منافقان با شیاطین در آخرت
فرمود: در دنیا اینها شریک شیطان‌اند. در آخرت هم اینها را ما با شیاطین محشور می‌کنیم. اگر فرمود: ﴿و شارکتهم فی الأموال و الأولاد﴾ این نه به آن معناست که در کارهای مادّی، شیطان دخیل باشد؛ چون کار مادّی حلال و حرامش یکسان است. عمده آن نیّت است و آن حکم خداست. اگر مطابق با حکم خدا بود، فرشته با انسان شریک است و اگر چنان چه مخالف با حکم خدای سبحان بود، شیطان با آدم شریک است. در تحصیل اولاد هم‌چنین است. یا انسان از راه حرام اولاد فراهم می‌کند یا اولاد در راه حرام تربیت می‌کند. اگر انسان از راه حرام تربیت کرد یا از راه حرام فراهم کرد، شیطان در آن وَلَد شریک است. اگر شیطان در آن میلاد، حضور داشت و شرکت داشت خب، سهم خود را می‌برد. آن‌گاه در سورهٴ «مریم» فرمود: اینها با هم محشور می‌شوند، این‌چنین نیست که در قیامت اینها آزاد باشند.
سوال....
جواب: نه، آنکه دربارهٴ ابلیس است خدای سبحان به او خطاب می‌کند. در سورهٴ «اسراء» ـ که آیهٴ قبلاً بحث شده بود ـ این بود که گفت وقتی ابلیس، مرجوم خدای سبحان شد گفت: ﴿قال أ رأیتک هذا الّذی کرّمت علیّ لئن أخّرتن إلی یوم القیامة لأحتنکنّ ذرّیّته إلّا قلیلاً ٭ قال اذهب فمن تبعک منهم فإنّ جهنّم جزاؤکم جزاءً مّوفوراً﴾ . آن‌وقت فرمود: ﴿و استفرز﴾ خطاب به ابلیس است. این ابلیس عدّه‌ای را به عنوان ابالسه می‌پروراند. آن «شیطان الإنس و الجن» تربیت شده ابلیس‌اند.

ـ زمان تسلط شیطان بر انسان
سوال.....
جواب: نه این به عنوان کیفر است. فرمود: آنهایی که در تحت تدبیر توآند و از یاد من غافل‌اند آنها را بگیر؛ چون در بحثهای قبل گذشت که شیطان مثل «کلب معلّم» است. این‌چنین مجاز نیست که به سراغ هر کس برود. شیطان در حدّ وسوسه همه را دعوت می‌کند به گناه. این وسوسه، نعمت بسیار خوبی است. اگر وسوسه نباشد که جهاد اکبر مطرح نیست. اگر جهاد اکبر نباشد که کسی به مقام ولایت نمی‌رسد. این وسوسه است که اولیای الهی را تربیت می‌کند. اگر جنگی نباشد، جهاد اکبری نباشد که انان پیروز نمی‌شود. در حدّ یک وسوسه، در حدّ یک دعوت‌نامه، انسان را به فساد فرا می‌خواند همین، مسلّط نیست بر أحدی. و اگر کسی دعوت انبیا را، دعوت عقل را، کتابهای آسمانی را پشت‌سر گذاشت [و] به سراغ دعوت شیطان رفت، از آن به بعد خدای سبحان مدّتها مهلت می‌دهد و اگر به توبه موفّق نشد، آن‌گاه شیطان را به عنوان کلب معلّم بر او می‌گمارد که از آن مرحله به بعد، این شخص تحت ولایت شیطان است.

ـ محشور شدن منافقان به سوی خدای قهار
در آیه 68 سورهٴ «مریم» فرمود: ﴿فوربّک لنحشرنّهم و الشیاطین ثمّ لنحضرنّهم حول جهنّم جثیّاً﴾ فرمود: ما حتماً این گونه از کفّار و تبهکاران را با شیاطین محشور می‌کنیم. اینها با شیطان محشورند. در برابر کسانی که به «الله» محشورند و به سمت خدا می‌روند، اینها به سمت جهنّم می‌روند. در همین سورهٴ «مریم» آیهٴ 85 این است که: ﴿یوم نحشر المتقین إلی الرّحمن وفداً﴾ ما متّقین را به طرف رحمان ـ به عنوان یک گروه و هیأت ـ محشور می‌کنیم؛ مگر همه به طرف خدا محشور نمی‌شوند؟! همه به طرف خدا محشور می‌شوند، منتها عدّه‌ای به طرف خدایی که رحمان است، عدّه‌ای به طرف خدایی که قهّار است، عدّه‌ای به وصف جمال حق محشور می‌شوند، عدّه‌ای هم به طرف رحمان جلال حق محشور می‌شوند. عدّه‌ای [به] جهنم می‌روند [و] می‌گویند: ﴿ربّنا ابصرنا و سمعنا﴾ عدّه‌ای هم به طرف رحمان می‌شوند که این رحمان، همان قهّار منتقم است، منتها صفات الهی فرق می‌کند. دربارهٴ مؤمنین فرمود: ﴿یوم نحشر المتّقن إلی الرّحمن وفداً﴾ دربارهٴ کفّار و منافقین و دیگر تبهکاران می‌فرماید: ﴿فوربّک لنحشرنّهم و الشیاطین ثّم لنحضرنّهم حول جهنّم جثیّاً﴾ پس حشرشان با ولیّ آنها است. ولیّ آنها هم شیطان خواهد بود،
از نظر کیفرهای أخروی، خدای سبحان جای کفّار و منافقن را مشخّص کرد که اینها در تحت ولایت شیطان‌اند. ولیّ و «مولیّ‌علیه» طعمهٴ آتش‌اند و همه به طرف جهنّم محشور می‌شوند. از نظر مسائل جنگی هم فرمود: ما کفّار و منافقین را خاموش خواهیم کرد.

ـ استهزای الهی
در سورهٴ «حجر» آیات 94 و 95 فرمود: ﴿فاصدع بما تؤمر و أعرض عن المشرکین٭ إنّا کفیناک المستهزئین﴾ تا کنون اگر دعوت علنی نداشتی، از این تاریخ به بعد دعوتت را علنی کن. برای انکه هر که تو را استهزا می‌کرد، ما کفایتش را به عهده گرفتیم. تو غصّهٴ آنها را نخور، ما کفایتش را به عهده گرفته‌ایم. این همان ﴿کفی الله المؤمنین القتال﴾ است فرمود: ما از عهدهٴ همهٴ اینها برمی‌آییم، همهٴ اینها را سر جایشان می‌نشانیم. این مال دنیا، آن هم مال آخرت. امّا بدترین کیفر ـ که هم زمینه این گونه از عقوبتهای دنیایی را فراهم می‌کند و هم زمینهٴ حشر با شیاطین را فراهم می‌کند ـ این است که خدای سبحان انسان را به حال خودش وابگذارد.
خدای سبحان وقتی بخواهد کفّار و منافقین را به حال خودشان وابگذارد، می‌فرماید: ﴿الله یستهزئُ بهم﴾ اینها که می‌گویند «ما مستهزئیم» خدا اینها را استهزا می‌کند. در همین آیهٴ بحث سورهٴ «بقره» آنها گفتند: ﴿إنّما نحن مستهزئون﴾ کار ما جزء استهزا، چیز دیگر نیست. آن گاه فرمود: ﴿الله یستهزئُ بهم﴾ خدا اینها را مسخره می‌کند. استهزا صفت فعل است نه صفت ذات. از مقام فعل، این صفت استهزا را انتزاع می‌کنند. استهزا؛ یعنی استخفاف، سبک گرفتن. فرمود: اینها دین را سبک گرفته‌اند، ما اینها را سبک می‌گیریم، ما اینها را به حال خودشان رها می‌کنیم. چه کار می‌کنیم اینها را استهزا می‌کنیم؟ آن حق که سنگین است، توفیق حق‌شناسی را به اینها نمی‌دهیم.
سوال....
جواب: «الله أجلّ و أعلی من أن یستهزیء فی مقام الذات لکن فی مقام الفعل إذا استهزی المؤمن فهذا استهزاء الله و إذا سلب الله سبحانه و تعالی التوفیق منه فهذا استهزاء و استخفاف الاستهزاء لیس بمعنی الضّحک. الاستهزاء هو الإستخفاف»

ـ تفاوت استهزای الهی و استهزای منافقان
استخفاف؛ یعنی سبک مغز کردن: کفّار و منافقین مؤمنین را سفیه می‌پندارند، تهی مغز می‌پندارند، می‌گویند: اینها سفیه‌اند و بسیط‌اند. خدای سبحان می‌فرماید: ما اینها را سبک‌مغز می‌کنیم ما اینها را خفیف می‌کنیم. استهزا، همان استخفاف است، خفیف کردن و تهی‌مغز کردن. سنگینی انسان به حقّ است. خدا وقتی از قرآن یاد می‌کند، می‌فرماید: ﴿إنّا سنلقی علیک قولاً ثقیلاً﴾ یک حرف سنگینی را من به قلب تو القا می‌کنم. حرفی که مستدل است و مطابق با عقل است، آن وزین است، سنگین است. حرفی که مطابق با حق نیست، تهی است او سبک است؛ لذا میزان اعمال مؤمنین در قیامت سنگین است. ﴿فأمّا من ثقلت موازینه ٭ فهو فی عیشةٍ راضیةٍ﴾ میزان اعمال کفّار و منافقین سبک است؛ چون حق در آنها نیست ﴿و أمّا من خفّت موازینه ٭ فامّه هاویة﴾ انسان مؤمن، سنگین است. «المؤمن وقور» حق سنگین است، قرآن سنگین است. اگر این حق در قلب یک انسان نبود، این انسان تهی‌مغز است، سبک‌سر است. در قیامت این سبُک‌سری‌اش روشن می‌شود ﴿و أفئدتهم هواء﴾ یعنی فؤاد اینها، دلهای اینها، تهی است. در دنیا هم کارهای سبک‌سری انجام می‌دهند. کار بی‌هدف و بی‌راه. خدا فرمود: من اینها را تخفیف می‌کنم، اینها را سبُک و تُهی‌مغز می‌کنم. حق ـ که سنگین است ـ به اینها نخواههم داد. نعمت فهمیدن را به اینها نخواهم داد. آن فهم و شعور عقلی است که انسان را وزین و سنگین می‌کند. آن را ما از اینها خواهیم گرفت، توفیق فهمیدن را به اینها نخواهیم داد [که] این می‌شود استهزای الهی. نه اینکه خدا به اینها استهزا می‌کند، یعنی به اینها می‌خندد. یا مؤمنین اینها را استهزا می‌کنند، یعنی به اینها می‌خندند [بلکه] این یک توبیخ اعتباری است، اگر کسی به کسی بخندد یک توبیخ اعتباری است. امّا خدای سبحان ـ که عزیز مقتدر است ـ أخذ او هم، أخذ عزیز مقتدر است و اگر خدای سبحان بخواهد کسی را بگیرد. از درون، او را می‌گیرد. فرمود:

ـ کوری دل، کیفر الهی برای منافقان
﴿و یمدّهم فی طغیانهم یعمهون﴾ مدّت مدیدی اینها را در طغیانشان، در تجاوزشان خدای سبحان اینها را امتداد می‌دهد که کورکورانه راه را طی کنند. «عَمَه» همان کوری دل است، در برابر عما که کوری بصر است. انسانی که باطنش کور ات، بصیرتش کور است، می‌گویند «او گرفتار عمه است» انسانی که بصرش نابیناست، می‌گویند «او اعمی است، دارای عمی است» فرمود: منافق درونش کور است. «و یمدّهم فی طغیانهم یعمهون﴾ ﴿یعمهون﴾ یعنی کورکورانه راه را ادامه می‌دهند. انسان هر چه بیراهه برود، سقوطش بیشتر است؛ لذا ﴿إنّ المنافقین فی الدّرک الأسفل من النّار﴾ هر چه انسان به طرف درّه بروند و نداند کجا می‌رود ـ چون پایین رفتن آسان است ـ به سرعت می‌رود. این بالا رفتن است که سخت است. هر چه پایین می‌رود، به سرعت می‌رود، به سقوطش نزدیک‌تر می‌شود. یک وقتی چشم باز می‌کند که ته درّه است. فرمود: ﴿یمدّهم فی طغیانهم یعمهون﴾ اینها در آن طاغوتگری‌شان و در طغیان و تجاوز از حدّشان، عَمَهانه با کوری دل، این مدّت مدید را ادامه می‌دهند و خدای سبحان زمام اینها را به دست ولیّ اینها ـ که شیطان است ـ داد و گفت «اینها را به ته درّه ببر»

ـ بازگشت به بحث (کیفر منافقان سرکش)
لذا فرمود: ﴿و من یشرک بالله فکأنّما خر من السّماء فتخطفه الطّیر أو تهوی به الرّیح فی مکانٍ سحیقٍ﴾ دربارهٴ مشرکین فرمود: کسی که شرک بورد، مثل آن است که بین آسمان و زمین پَرت شد یا همان جا کرکسها و شاهینها این را می‌ربایند یا تندباد و طوفانِ بادی او را به ته درّه پرت می‌کند. فرمود: این گروه را خدا استهزا می‌کند. استهزای خدا این است این صفت فعل است. فعل خدا اگر به صورت استهزا بیان شده است، فعل کیفری است؛ پس خدای سبحان منافقین را با ه کیفر می‌گیرد. بدترین کیفر آن است که اینها را با همان کوری، رها می‌کند. دوم اینکه مسلمین را در جنگهای نظامی بر اینها پیروز می‌کند. سوم اینکه منافقین را با اولیای نفاق ـ که شیاطین‌اند یک جا به جهنّم می‌برد.
«أعاذنا الله من شرور أنفسنا و من سیئات اعمالنا»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:31

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    شاهکار بود خدا خیرش و خیرتون بده

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی