display result search
منو
تفسیر آیات 15 تا 16 سوره بقره - بخش دوم

تفسیر آیات 15 تا 16 سوره بقره - بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 135 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 15 تا 16 سوره بقره - بخش دوم
- کوری دل، کیفر الهی برای منافقان
- اوصاف کافران
- رابطهٴ اسراف کننده با شیطان
- میدان تجارت انسان
- تجارت پرسود مؤمنان با خدای سبحان
- صرف مال و جان در جهاد مقدس

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الله یستهزئ بهم و یمدّهم فی طغیانهم یعمهون ٭(15) أولئک الّذین اشتروا الضّلالة بالهدی فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین ٭ (16)

عدم بهره‌وری منافقان از هدایت قرآن
ـ کوری دل، کیفر الهی برای منافقان
وقتی دلیل محرومیت اهل نفاق را بیان کرد که چطور از قرآن بی‌بهره‌اند، آن‌گاه فرمود: در برابر استهزای اینها خدای سبحان اینها را استهزا می‌کند. اینها که گفتند: ﴿انما نحن مستهزءون﴾ کتاب خدا و دین خدا را خفیف شمردند، خدای سبحان اینها را خفیف می‌کند؛ یعنی تهی‌مغز می‌کند و تهی‌مغزی اینها در آن است که در همان طغیان و در همان عَمَه، حرکتشان ادامه دارد ﴿و یمدّهم فی طغیانهم یعمهون﴾ این کار که خدای سبحان کسی را در گمراهی امتداد بدهد، به عنوان کیفر گناه است؛ وگرنه بدواً خدای سبحان کسی را در طغیان امتداد نمی‌دهد و این جزء اوصاف قهریّهٴ خدای سبحان است.

ـ ظهور اضلال کیفری به دست مأموران قهر
و همان‌طوری که اوصاف جمالیّه خدای سبحان، مظاهری دارد به نام فرشتگان و انبیا و اولیا (علیهم السّلام) اوصاف جلال و قهر خدای سبحان هم مظاهری دارد به نام «شیاطین» خواه شیطان انس، خواه شیطان جن. اینها مأموران قهری خدای سبحان‌اند. اگر خدای سبحان خواست کسی را بگیرد به وسیلهٴ شیاطین می‌گیرد. اینکه فرمود: ﴿و یمدّهم فی طغیانهم یعمهون﴾ این فعل را به خدای سبحان اسناد داد، نظیر سایر افعال جزئیه است که به خدای سبحان منسوب است. همان‌طوری که به خدای سبحان اسناد داد، نظیر سایر افعال جزئیه است که به خدای سبحان منسوب است. همان‌طوری که خدا، آمدن باران و بارش را به خود نسبت می‌دهد، در عین حال به علل طبیعی‌اش هم منسوب می‌داند؛ کارهای جزئی را در عین حال که به علل مباشر نسبت می‌دهد، به مبدأ علل که ذات اقدس اله است هم نسبت می‌دهد. امتداد در طغیان را در عین حال که به خود منسوب می‌داند، به شیاطین هم نسبت می‌دهد که شیاطین، تبه‌کاران را در آن گمراهی‌شان، امتداد می‌دهند. اگر شیاطین، تبه‌کاران را در گمراهی امتداد می‌دهند، برای آن است که این شیاطین، مأموران قهر خدای سبحان‌اند. [و] هرگز بالاستقلال توان کار را نداند؛ لذا خدای سبحان می‌فرماید: ما شیاطین را بر تبه‌کاران مسلّط کردیم. سلّطهٴ شیطان اوّل در حدّ وسوسه است که یک نعمت خوبی است تا انسان در برابر وسوسه مبارزه کند، در جهاد اکبر پیروز بشود، بشود جزء اولیای الهی و اگر در این جبهه شکست خورد، خدای سبحان شیاطین را بر انسان مسلّط می‌کند؛ مثل کلب معلّم تا انسان را بگزَد و در تحت سلطهٴ خود و ولایت خود ببرد. همین که در آیهٴ محل بحث فرمود: ﴿و یمدّهم فی طغیانهم یعمهون﴾ در سورهٴ «أعراف» فرمود: ﴿و إخوانهم یمدّونهم فی الغیّ﴾ در ایهٴ 202 سورهٴ «أعراف» این است: ﴿و إخوانهم یمدّونهم فی الغّی ثمّ لایقصرون﴾ چون آیات قبلش مربوط به مؤمنین است، ولی آیات اسبق دربارهٴ اهل شرک و کفر است. از آیهٴ 198 و 199 که دربارهٴ کفّار است، سخن شروع می‌شود. آن‌گاه یکی دو آیه در وسط، مربوط به اهل ایمان است، باز سخن در تتمّهٴ بحث کفر و کافرین است.

ـ اوصاف کافران
در آیهٴ 198 فرمود: ﴿و إن تدعوهم إلی الهدی لا یسمعوا و تریهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون﴾ فرمود: کفّار را وقتی دعوت می‌کنیم، مهتدی نمی‌شوند. تو می‌بینی که اینها تو را نگاه می‌کنند و نمی‌بینند. ﴿و تریهم ینظرون الیک و هم لا یبصرون﴾ تو می‌بینی که آنها اهل نظرند نه اهل رؤیت، اهل نگاه‌اند نه اهل دیدن. کسی که چشمش ضعیف است، ممکن است نگاه کند، ولی می‌گوید «نگاه کردم و ندیدم» دیدن مال باصره است، نظر مال چشم است. فرمود: تو می‌بینی که آنها نگاه می‌کنند، ولی تو را نمی‌بینند. تو را به عنوان یک انسان عادی نگاه می‌کنند و آن شخصیت و رسالت تو را نمی‌بینند ﴿و تریهم ینظرون إلیک﴾ امّا ﴿و هم لا یبصرون﴾ مردمی این‌چنین‌اند.
آن گاه دربارهٴ همین گروه فرمود: ﴿و إخوانهم یمدّونهم فی الغیّ ثمّ لا یقصرون﴾ برادران اینها، اینها را در گمراهی می‌کشانند و هیچ کوتاه می‌آیند در بردن و نه اینها کوتاه طریقِ کفر و نه اینها در پیروی طریق کفر ﴿ثمّ لا یقصرون﴾ نه آنها کوتاه می‌آیند در بردن و نه اینها کوتاه می‌آیند در رفتن؛ بنابراین در این کریمه، مدّ در طغیان را به اخوان این کفّار نسبت داد. ﴿و إخوانهم یمدّونهم فی الغیّ ثمّ لا یقصرون﴾ و چون همین گروه ـ که اخوان اینهایند ـ اِخوان شیاطین هم هستند. اصولاً اُخت و اَخ (گذشته از اینکه به معنی برادر و خواهر است) معنی مُماثل را هم می‌دهد. اینکه می‌گویند «اخت» در کتابهای ادبی دارد باب «کان و اخواتها» نه یعنی کان و خواهرهای کان. اُخت؛ یعنی مثل. اخوات؛ یعنی امثال. ﴿کلّما دخلت امّه لعنت اختها﴾ یعنی «لَعَنَتْ مثلها» «الاخت هو المثل» و به همین معنا «اخ» هم خواهد آمد. اخ؛ یعنی مثل.

ـ رابطه اسراف کننده با شیطان
در سورهٴ «إسراء» وقتی از مبذّرین نام می‌برد، می‌فرماید: مبذّرین إخوان شیطان‌اند. سورهٴ «اسراء» آیهٴ 27 این است: ﴿إنّ المبذرین کانوا اخوان الشیاطین و کان الشیطان لربه کفوراً﴾ این به عنوان یک قیاس منطقی با شکل اوّل تنظیم شده است. که مبذّر؛ مثل شیطان است و شیطان کافر است؛ [پس] مبذّر کافر است. مبذّر؛ یعنی آن کسی که بذر افشان بیجاست. در سنگ‌لاخ در شوره‌زار بذر می‌افشاند. تبذیر؛ یعنی مال را هدر دادن. اگر یک کسی بذر را و تخم را بی‌جا پاشید که مُثمر نشد، این را می‌گویند «تبذیر کرد» یعنی این بذر را هدر داد. یک انسان مبذّر و اسراف کننده؛ چون مال را هدر می‌دهد، می‌گویند «بی‌جا بذرافشانی می‌کند» این بذر را، این مال را باید در زمین آماده در شرایط داشتن آب و مانند آن بپاشد [و] اگر این بذر را روی سنگ بریزد، در شوره‌زار بریزد، می‌گویند: تبذیر کرده است؛ بذر را هدر داد. انسان اسراف کننده، چون این مال را بی‌جا صرف می‌کند، این تبذیر کرده است؛ یعنی این بذر را که می‌تواند مثمر باشد بیجا پاشید. مبذّر إخوان شیاطین‌اند؛ یعنی امثال شیاطین‌اند «و حکم الأمثال فیما یجوز و فیما لا یجوز واحد» ﴿و کان الشّیطان لرّبه کفوراً﴾ پس «إنّ المبذرین کانوا لربهم کافرین».

ـ مثل شیطان بودن اسراف کننده
این تمثیل نه یعنی تشبیه، تمثیل؛ یعنی بیان مصداق دیگر. بین تشبیه و تمثیل فرق است. اگر گفتند «زید شبیه اسد است» یعنی در بعضی اوصاف، امّا اگر گفتند: انسان مثل چی، می‌گویند «مثل زید» این زید، فردی از انسان است، لذا همواره مثل، فردی از آن طبیعت خواهد بود، ولی شبه همانند آن فرد دیگری خواهد بود. حساب تشبیه، غیر از حساب تمثیل است. تمثیلی که با تماثل و امثال ارتباط دارد نه تمثیلی که همانند تشبیه، مرادف تشبیه و مساوی تشبیه است. فرمود: مبذّر مثل شیطان است؛ یعنی یک فرد دیگری از شیطان است، اینها مماث‌اند

ـ نشانهٴ کفر، اهل تبذیر
حکم امثال فیما یجوز و فیما لایجوز واحد» و شیطان «لربه کفور» است؛ پس مبذّر «لربه کفور»است. اینکه فرمود: ﴿إنّ المبّذرین کانوا إخوان الشّیاطین و کان الشّیطان لربّه کفوراً﴾ نشانهٴ کفرِ اهل تبذیر است. اگر انسان در مرحلهٴ عمل مبذّر بود، کفر عملی دارد. در مرحلهٴ اعتقاد اهل تبذیر بود، یعنی عقیده را بی‌جا پاشید، کفر اعتقادی داشت؛ تبذیر اعقتادی داشت، برادر شیطان است در مرحلهٴ اعتقاد و در مرحلهٴ ؟؟؟ کفر اعتقادی دارد؛ بنابراین این‌گونه از افراد که برادران کفّاراند، برادران شیاطین هم هستند، امثال‌اند. اینهایند که تبه‌کاران را در آن طغیانشان امتداد می‌دهند.

ـ مأموران قهری خداوند سبحان
قرآن کریم در عین حال که رهبری کفر را به شیاطین و اولیای شیاطین نسبت می‌دهد، مع‌ذلک می‌فرماید: خداست که این کارها را می‌کند. ﴿و یمدّهم فی طغیانهم یعمهون﴾ سرّش آن است که بر اساس توحید افعالی، چیزی در عالم نیست که به استقلال کار کند. همه مأموران الهی‌اند هر کس هر کاری انجام می‌دهد تا خدای سبحان اذن ندهد، ممکن نیست. اگر مأموران قهری خدای سبحان، کسی را می‌گیرند به «اذن الله» می‌گیرند؛ لذا خدای سبحان در سورهٴ «اعراف» می‌فرماید: ما شیاطین را بر کفّار مسلّط کردیم. در سورهٴ «اعراف» وقتی جریان شیطان را مطرح می‌کند، در آیهٴ 27 می‌فرماید: ﴿إنّه یریکم هو و قبیله من حیث لا ترونهم إنّا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لا یؤمنون﴾ ما شیاطین را ولیِّ کفّار قرار دادیم. اگر کفّار در تحت ولایت شیطان‌اند، به اذن ماست. ما که از اوّل به شیطان دستورِ ولایت ندادیم، او را زِمام کسی نکردیم. به او گفتیم تو حقّ وسوسه داری و دیگر هیچ. از آن طرف عقل و وحی، انسان را هدایت می‌کنند و از این طرف شیطان فقط وسوسه می‌کند تا در جبههٴ درون یک مخالفی هم باشد. نیروهای توحیدی به مراتب، قوی‌تر از نیروی شرک و کفر است؛ یعنی عقل از درون، انبیاء از بیرون، انسان را به توحید هدایت می‌کنند و شیطان با وسوسه انسان را منحرف می‌کند. اگر کسی با داشتن همهٴ این قدرتهای الهی مع‌ذلک، وسوسهٴ شیطان را بر هدایت عقل و وحی ترجیح داد و راه توبه را عمداً به روی خود بست، آن گاه خدای سبحان، شیطان را ولیّ او قرار می‌دهد. از آن لحظه به بعد او در تحت ولایت شیطان است. ﴿انا جعلنا الشیاطین اولیاء للذّین لا یؤمنون﴾ همین تعجّب هست که انسان با داشتن این نورافکنهای قوی، چطور به دنبال وسوسه می‌رود؟! این انسان با داشتن این همه راه‌های هدایت مع‌ذلک به طرف وسوسه می‌رود.
اگر این چنین شد از ان مرحله به بعد، شیطان رسالت خدا را در نظام تکوین ایفا می‌کند. ﴿انا جعلنا الشیاطین اولیاء للّذین لا یؤمنون﴾ ﴿انا ارسلناک الشیاطین علی الکافرین تؤزّهم أزّاً﴾ شیطان رسالت خدا را دارد دربارهٴ کفّار انجام می‌دهد. این طور نیست که شیطان در نظام الهی در برابر خدا سمتی داشته باشد. عبدی از عباد خداست، منتها عبد معذّب. در کارهایش، مثل «کلب معلّم» بیش از آن مقداری که إذن یافت، تأثیر ندارد. خدای سبحان فرمود: ما او را رسول قرار دادیم که کفّار را بِگزَد و بگیرد. ﴿انا جعلنا الشیاطین اولیاء للذین لا یؤمنون﴾ ﴿انا ارسلنا الشیاطین علی الکافرین تؤزّهم أزّاً﴾ مثل اینکه دربارهٴ سایر عذابها می‌فرماید: ما باد را بر فلان قوم مسخّر کردیم ﴿سخّرها علیهم سبع لیال و ثمانیه ایام حسوما﴾

ـ بیان حضرت علی (علیه السلام) در عدم بهره‌وری کافران و منافقان از قرآن
انسان در عین حال که دارای قدرت و اختیار هست، توفیق زائد از او سلب شد، امّا فکرش، هوشش همه سرجایش محفوظ است. در بیانات حضرت امیر (سلام الله علیه) در نهج [البلاغه] آمده است که «فإنّ فیه شفاء من أکبر الدّاء و هو الکفر و النفاق و الغیّ و الضلال» . فرمود: این قرآن، سخت‌ترین مرض را شفا می‌دهد؛ مگر کسی نخواهد درمان بشود. فرمود: کفر را قرآن شفا می‌دهد، نفاق را قرآن شفا می‌دهد، گمراهی و بی‌هدفی را قرآن شفا می‌دهد. اگر کسی از کنار داروخانه بگذرد و داروخانه و طبیب و درمان را مسخره کند، شفا نمی‌گیرد. فرمود: اگر کسی سَری به این محکمه بزند و از این دارو استفاده کند، اگر کافر باشد شفا می‌گیرد، اگر منافق باشد شفا می‌گیرد، ولی اگر کسی از کنار قرآن با پوزخند گذشت خب البّته بهره نمی‌برد.
سوال.....
جواب: یعنی اگر چنان‌ چه خدای سبحان دید این شخص از کنار داروخانه با پوزخند گذشت، دیگر توفیق شفایابی را به او اعطا نمی‌کند؛ وگرنه طبق بیان قرآن متحرک حضرت امیر (سلام الله علیه) فرمود: قرآن را از دست ندهید؛ زیرا بدترین مرض را قرآن شفا می‌دهد «فإنّ فیه شفاءٌ من اکبر الداء» هیچ دردی بدتر از کفر و نفاق نیست. خدا به وسیلهٴ قرآن کفر و نفاق را شفا می‌دهد، ولی به این شرط که کافر و منافق این دارو را مصرف کنند، نه با پوزخند از کنار این داروخانه بگذرد.
سوال....
جواب: شیاطین در این جهت که مأموران الهی‌اند؛ مثل «کلب معلّم» بحثی دیگر دارند و از آن جهت که خدای سبحان فرمود: ﴿ما منعک أن تسجد لما خلقت بیدی أستکبرت أم کنت من العالین ٭ قال انا خیر منه﴾ بحث دیگری دارد. او از آن جهت معذّب ات که کبر، غرور و منیّت نگذاشت که در پیشگاه خدا اطاعت کند.
سوال....
جواب: اینها هم فروعات آن کفّر اوّلیه‌اند، ولی علی‌ای‌حال این‌چنین نیست که اگر کسی را خواست بگزد به استقلال بگزَد؛ تا خدای سبحان اذن تکوینی ندهد او این قدرت را ندارد؛ گرچه ممکن است تشریعاً بعضیها ممنوع باشد. ﴿من یشرک بالله فکأنّما خرّ من السّماء فتخطفه الطّیر أو تهوی به الرّیح فی مکانٍ سحیق﴾

ـ فطرت فضیلت‌خواهی انسان
انسان به طرف فضیلت، آماده‌تر است؛ چون فطرتش فضیلت‌خواهی است. عقل هم مطابق فطرت است، وحی هم هماهنگ فطرت است. این شیطان یک امری است تحمیل بر انسان. فطرت انسان اگر کار خیر انجام داد، ده برابر پاداش می‌گید، برای اینکه به ان سمت گرایش دارد و اگر با داشتن همهٴ این جهات درونی و بیرونی، کسی وسوسهٴ شیطان را بر هدایت انبیا (علیهم السّلام) ترجیح داد، دیگر مشمول رحمت خاصّهٴ خدا نیست.
بنابراین اگر خدای سبحان امتداد در غی را به خود نسبت داد، برای آن است که مأموران قهر الهی کار را بدون اذن خدای سبحان نمی‌کنند. اگر شیاطین جنّ باشند یا شیاطین انس باشند، انسان را گمراه بکنند، باز اینها مأموران قهر الهی‌اند که خدای سبحان آنها را بر انسان مسلّط می‌کند.

ـ مع‌الواسطه بودن غضب خداوند
در بحثهای قبل به عرض رسید که رحمت با غضب فرقش این است که هرگز غضبِ بلاواسطه نداریم، امّا رحمت [بلا واسطه] مع‌الواسطه داریم. سطح غضب آن قدر بالا نیست که به جهان تجرّد محض برسد؛ لذا در مراحل عباد مخلص، غضب نیست، در حملهٴ عرش غضب به عصیان و تباهی نیست. غضب لدّنی نداریم، امّا علم لدّنی، رحمت لدّنی و مانند آن هست. صفات رحمت می‌شود بلاواسطه تنزّل کند، می‌شود مع‌الواسطه، امّا صفات عذاب و غضب، جزء مع‌الواسطه فرض صحیح ندارد؛ زیرا در آن نشئهٴ عالیه، جا برای غضب نیست. اینها همیشه مع‌الواسطه‌اند.

ـ بازگشت به بحث (ظهور اضلال کیفری به دست مأموران قهر)
بنابراین اگر خدای سبحان، امتداد در طغیان را به خود نسبت داد، برای آن است که مأموران قهر الهی به اذن خدا کار می‌کنند و کار اینها از یک نظر که توحید افعالی است و همهٴ کارها را به خدای سبحان نسبت می‌دهد، به خدا منسوب است، منتها این به عنوان کیفر است، نه به عنوان مدّ بدوی و این کیفر رحمت است؛ یعنی کافر و منافق را به کیفر رساندن، این رحمت است و این مال خداست.

ـ شیطان، زمام‌دار تابعین خود
سوال....
جواب: خب، اگر کسی این آیه کریمه را «نبذه وراء ظهره» پشت‌سر گذاشت، خدای سبحان فرمود: ﴿لا تتّبعوا خطوات الشیطان﴾ به دنبال گامِ شیطان حرکت نکنید. این به دنبال گام شیطان حرکت کرد و این کتاب الهی را پشت‌سر گذاشت. وقتی به دنبال او حرکت کرد و جزء تبعهٴ شیطان شد، شیطان زمام او را به دست می‌گیرد، می‌شود ولیّ او ﴿کتب علیه أنّه من تولاه فانه یهدیه یضّله و یهدیه إ‌لی عذاب السعیر﴾ در سورهٴ «حج» فرمود: این‌چنین مقرّر شد و تنظیم شد که اگر کسی تحت رهبریِ شیطان را بردارد، کم‌کم شیطان زِمام‌دار او می‌شود، او می‌شود تحت ولایت شیطان.

ـ حفظ سرمایه فطرت و هدایت، عامل بهره‌مندی از قرآن
آن گاه در ایهٴ بعد فرمود: ﴿اولئک الّذین اشتروا الضلالة بالهدی فما ربحت تجارتهم و ما کانوا مهتدین﴾ قبلاً وقتی که فرمود: این کتاب ﴿هدی للمتّقین﴾ است. اوصاف اهل تقوا را که در حقیقت اوصاف کسانی که از قرآن بهره می‌برند، بازگو کرد. آن‌گاه در پایان فرمود: ﴿اولئک علی هدیً من ربّهم و اولئک هم المفلحون﴾ یعنی اینها یک پایگاهِ فکری و هدایتِ الهی دارند، روی این پایگاه فکری و هدایت الهی از قرآن بهره می‌برند. جریان کفّار و منافقین را که مطرح کرد، در پایان جریان منافقین می‌فرماید: ﴿أولئک الّذین اشتروا الضلالة بالهدی﴾ فرمود: ما این پایگاهِ فکری و هدایت فطری را به همه دادیم. اهل تقوا آن پایه‌های فکری و هدایتِ فطری را حفظ کردند، روی آن استوار شدند و بهره گرفتند. منافقین و همچنین کفّاری که در حکم شریک هم‌اند، اینها این سرمایه فطرت و هدایت را فروختند و ضلالت گرفتند. اگر کسی سرمایه را بفروشد که از قرآن بهره نمی‌برد. فرمود: اینها در بازار دنیا که بازار داد و ستد است، آن سرمایهٴ هدایت و فطرت را فروختند و گمراهی گرفتند. اگر سرمایه هدایت را فروختند، دیگر راه برای تجارت نیست. کسی که سرمایه دارد کسب می‌کند، امّا اگر کسی سرمایه را باخت، قدرت کسب ندارد؛ لذا می‌فرماید: ﴿فما ربحت تجارتهم﴾ هرگز تجارت اینها سودی ندارد، برای اینکه اینها سرمایه را فروختند، نه زائد بر سرمایه را، آن هم سرمایه را فروختنمد و ضلالت گرفتند. ضلالت که یک امر وجودی نیست. فرمود کمال را دادند و نقض گرفتند، یعنی کمال را دادند و چیزی نگرفتند.

ـ صحنهٴ زندگی آدم، میزان تجارت او با خدا یا تبادل با شیطان
تعبیرات قرآن کریم دربارهٴ اینکه انسان یک سوداگر است [و] تعّهداتی دارد، گوناگون است. گاهی تعبیر تجارت می‌کند که انسان در دنیا سرگرم تجارت است؛ گاهی تعبیر بیع می‌‌کند، گاهی تعبیر شرا و اشترا می‌کند، گاهی تعبیر خسارت می‌کند، گاهی تعبیر ربح می‌کند، گاهی تعبیر غَبْن می‌کند، اینها همه نشانهٴ آن است که انسان یک داد و ستدی دارد، معلوم می‌شود یک سرمایه‌ای است، یک کاایی و یک بهایی است؛ وگرنه این تعبیرات که لازمهٴ داد و ستد بود، بیان نمی‌کرد. در قرآن سخن از تجارت هست، سخن از بیع هست، سخن از اشترا هست، سخن از خسارت و سرمایه باختن است، سخن از سود هست، سخن از غَبْن هست، سخن از کم‌فروشی هست همه هست، نه کم‌فروشی در مسائل مادّی، آنچه که در این عناوین یاد شده است، مربوط به مسائل اعتقادی و اخلاقی است؛ وگرنه آنچه که می‌فرماید: ﴿لا تأکلوا أموالکم بینکم بالباطل إلاّ أن تکون تجارةً عن تراضٍ﴾ آن از بحثها خارج است. با ﴿اوفوا بالعقود﴾ ﴿احلّ الله البیع﴾ از بحثها خارج است، آنها یک حکم فقهی است. این بیعی که گفته می‌شود، همان است که فرمود: ﴿الّذین یبایعونک انما یبایعون الله﴾ این بیع، همان بیعت است. کسی که با خدا و پیامبر [صلی الله علیه و آله و سلم] بیعت می‌کنند؛ یعنی جانش را بیع می‌کند، مالش را بیع می‌کند. منظور از بیع، این بیع است نه بیع نان و گوشت. آن بحث فقهی است، نه بحث تفسیری و اخلاقی. آنکه فرمود: ﴿احل الله البیع﴾ یا ﴿لا تأکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجاره عن تراض﴾ غیر از این تجارتی است که می‌فرماید: ﴿یا ایها الذین امنوا هل ادلکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم﴾ این یک تجارت دیگر است.

ـ عرصهٴ حیات انسان، میدان تجارت
تجارتی که در قرآن مطرح است و همچنین بیع و شرا، معلوم می‌شود یک سرمایه‌ای است و یک بهایی و یک معیاری برای تبدیل این سرمایه و رسیدن به آن بها و سود است. قرآن کریم عمر را و نیرویِ فهم را و نیروی کار را سرمایه می‌داند. اگر عمر، این نیرویِ فهم را و نیروی کار را برای فراهم کردن معارف و تحصیل اعمال صالحه صرف کرد، این یک تجارتی است بی‌خسران و اگر این نیروی اعتقاد و عمل را، این نیرویی که با او باید چیز بفهمد و فهمیده‌ها را اجرا کند، آن را در غیر راه عقائد و معارف حقّه و عمل صالح صرف کرد، سرمایه را باخت. اینکه می‌فرماید: ﴿و العصر ان الانسان لفی خسر الا الّذین آمنوا﴾ یعنی به استثنای افرادی که دارای این ارکان چهارگانه است، بقیه سرمایه را باخته‌اند. انسانی که سرمایه را از دست داد، خسران دید. ﴿و العصر ان الانسان لفی خسر الا الذّین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر﴾ تعبیر به خسارت، ناشی از آن است که اگر انسان در برابر این سرمایهٴ عمر علمی و عملی چیزی نیندوخت و نیاموخت، ضرر کرده است.

ـ تجارت پرسود و تبادل زیانبار
ـ مغفرت الهی، ره‌آورد تجارت با خدای سبحان
تعبیر به تجارتی که در سورهٴ «صف» آیه 10 مشخص کرد این است. ﴿یا ایها الّذین امنوا هل ادلّکم علی تجاره تنجیکم من عذاب الیم﴾ فرمود: شما سرمایه‌ای دارید، می‌خواهید من شما را راهنمایی کنم به اینکه با این سرمایه از عذاب الیم برهید؛ چیزی بخرید که از عذاب الیم شما را برهاند؟ آن تجارت این است ﴿تؤمنون بالله و رسوله﴾ این مرحلهٴ اعتقاد ﴿و تجاهدون فی سبیل الله باموالکم و انفسکم﴾ این مرحلهٴ عمل ﴿ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون﴾ اگر شما این تجارت را کردید؛ یعنی عمر را در تحصیل عقیده و جهاد و فداکاری و شرکت در جبههٴ حق علیه باطل، حضور پیدا کردید، خدای سبحان در برابر این کار شما بهایی که می‌دهد این است ـ چون در تجارت انسان چیزی می‌فروشد و چیزی می‌گیرد ـ آنچه که شما در راه خدا می‌دهید، همین است. هوسها و خیالها را پشت‌سر می‌گذارید، اعتقاد به خدا و قیامت را و جهاد در راه خدا با جان و مال را می‌پذیرید و آنچه می‌گیرید این است: ﴿یغفر لکم ذنوبکم﴾ گناهانتان را می‌آمرزد ﴿و یدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار﴾ تا انسان مغفورله نشود، وارد بهشت نیست. آنجا دارالسلام است. تا انسان از سلامت کامل برخوردار نشود، وارد بهشت نخواهد شد؛ لذا اوّل گناهان را می‌آمرزد، انسان که شست‌وشو شد و تطهیر شد، وارد «دارالسلام» می‌شود. ﴿یغفر لکم ذنوبکم و یدخلکم جنات تجری من تحتها الانهار و مساکن طیبه فی جنات عدن ذلک الفوز العظیم﴾ هم مسکنهای طیّب، هم قرارگاهی که دیگر جا برای زَوال نیست و هم این فوزِ عظیم است. «جنّاتِ عدن» از این جهت جنّتِ عدن است که جای قرار است. چیزی که در یک‌جا آرام می‌گیرد و قرار می‌گیرد، می‌گویند: عدنش در انجاست و قرارش در آنجاست و قرارگاه را می‌گویند «معدن» معدن، قرارگاه این احجار کریمه است. جایی که یک شیء می‌آرمد و قرار می‌گیرد، آنجا را می‌گویند «معدن» عدن؛ یعنی قرارگاه و این جنّت، جنّت عدن است. ﴿ذلک الفوز العظیم﴾ اینها بهره‌ها و بهایی است که در قیامت به انسان می‌دهند.

ـ پیروزی بر دشمن، کمترین ثمرهٴ تجارت انسان با خدای سبحان
امّا بهره‌ها و بهایی که مثل آنها نیست، خیلی از آنها کمتر است؛ آن را در آیهٴ دیگر ذکر کرد، فرمود: ﴿و اخری تحبّونها نصر من الله و فتح قریب و بشر المؤمنین﴾ پیروزی شما بر دشمن، فاتح شدن، دشمن را طرد کردن، این را هم خدا به شما بدهد، ولی این نسبت به آن عالمِ ابد، قابل قیاس نیست، لذا او را در کنار هم ذکر نکرد، در ایهٴ بعد با تغییر سیاق ذکر کرد. آن پاداشی که خدای سبحان به یک رزمنده می‌دهد به نام بهشت ابد، او قابل قیاس نیست با فتح دنیایی. خود دنیا نسبت به عالمِ ابد، قابل قیاس نیست، چه رسد به فتح دنیا.
سوال....
جواب: نعم، اما لا تقاس المقدمة و ذی المقّدمة الابدیّة. إِنَّ الحیوة الدّنیا إلاّ متاع و ما الحیوة الدّنیا إلاّ متاع. سراسر دنیا نسبت به آخرت، مثل یک حلقه است در یک فلات لذا فرمود: ﴿و اخری﴾ یعنی یک خصلت دیگری که شما دوست دارید ﴿تحبونها﴾ مورد علاقهٴ شماست و آن این است که پیروزتان می‌کند. این پیروزی در برابر آن سعادتِ ابد، قابل قیاس نیست؛ چون خود دنیا نسبت به بهشت، قابل قیاس نیست. ﴿و اخری تحبّونها﴾ و آن چیست؟ ﴿نصر من الله و فتح القریب و بشر المؤمنین﴾ فرمود: در این داد و ستد استفاده کردید، از کلمهٴ «بشارت» ما را متوجّه اهمیّت این داد و ستد می‌کند.

ـ صرف مال و جان در جهاد مقدس
در سورهٴ «توبه» هم مشابه این تعبیر آمده است که فرمود: ﴿فاستبشروا ببیعکم الّذی بایعتم به﴾ آیهٴ 111 سورهٴ توبه این است: ﴿ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه﴾ خدای سبحان اگر بخواهد چیز بخرد فقط از مؤمنین چیز می‌خرد، از غیر مؤمنین چیز نمی‌خرد. جانِ طیّب و مالِ طاهر را قبول می‌کند. در بحثهای قبل آیاتی خوانده شد که آنچه که منافقین در راه خیر به حسبِ ظاهر انفاق می‌کنند، مقبول خدا نیست؛ چون خدا طیّب را می‌پذیرد، خدا فقط جان مؤمن را قبول می‌کند، از اینها چیز می‌خرد ﴿ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم﴾ این بیان مَبیع، مشتری مشخص، کالا مشخّص، فروشنده هم مشخّص، امّا ثمن ﴿بأن لهم الجنّه﴾ پس بایع مؤمن، مشتری خدای سبحان، مبیع جان مال، ثمن جنّت.

ـ عدم تصرف در مال و جان بدون اذن حق
خب، اگر کسی با خدای سبحان بیعت کرد، یعنی بیع کرد، جان و مالش را فروخت، دیگر مالک جان و مال نیست، خدا مالک جان و مال می‌شود و انسان اگر بخواهد در جان و مالش تصّرف بکند، باید به اذن حق باشد. اگر خدا تصّرف نمی‌کند، یعنی به إذن مالک تصّرف نمی‌کند. خدای سبحان فرمود: اگر کسی مؤمن است، جان و مالش را به من فروخت در برابرش بهشت می‌گیرد، پس من مالک جان و مال اویم و او اگر بخواهد در جان و مالش تصّرف کند، باید به إذن من باشد.من إذنی که می‌دهم این است، می‌گویم: ﴿یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون﴾ من می‌گویم این را در جبهه باید مصرف کنی. اگر کسی بیعت نکرد، یعنی جانش را به خدا نفروخت، مالش را به خدا نفروخت، او مستقل است، می‌گوید «من کاری به جنگ ندارم» ولی اگر کسی بیعت کرد، یعنی جان و مالش را به خدا فروخت، او دیگر نمی‌تواند بگوید: من کاری به جنگ ندارم، او نمی‌تواند بگوید: من مال خودم و جان خودم را مملوک خود می‌دانم و مستقلّم. ﴿فیقتلون و یقتلون وعداً علیه حقّاً فی التوراته و الانجیل و القرآن﴾ این حرف همهٴ انبیاست. هرگز عیسای مسیح نیامد، بفرماید: اگر به شما ستم کردند، شما جنگ نکنید، دفاع کنید. این سخن در انجیل هم هست، در تورات هم هست، نه این‌که در خصوص قرآن کریم باشد، این وعدی است که همهٴ انبیا داده‌اند، این نظیر نماز و روزه است که در همهٴ کتب آسمانی هست، این نظیر اعتقاد به توحید است که در همهٴ کتب آسمانی هست. این طور نیست که انجیل جنگ نداشته باشد، تورات جنگ نداشته باشد. وعده‌ای است در کتابهای آسمانی. ﴿وعداً علیه فی توریه و الانجیل و القرآن و من أوفی بعهده من الله﴾
خدای سبحان یقیناً به عهدش وفا می‌کند و اخدی باوفاتر از خدای سبحان نیست،

ـ تجارت پرسود مؤمنانبا خدای سبحان
آن گاه فرمود: ﴿فاستبشروا ببیعکم الّذی بابعتم به﴾ به شما بشارت می‌دهم که چیز زوال‌پذیر دادید و چیز ابدی گرفتید. این همان است که در سورهٴ «صف» فرمود: ﴿و بشر المؤمنین﴾ اینجا می‌فرماید: ﴿فاستبشروا﴾ آنجا ﴿بشّر﴾ به مؤمنین بشارت بده که داد و سند سودمندانه‌ای کردید. اینجا می‌فرماید: ﴿فاستبشروا ببیعکم الّذی بابعتم به و ذلک هو الفوز العظیم﴾ معلوم می‌شود انسان در تجارت هست. حالا تا از کدام تجارت استفاده کند و از کدام تجارت استفاده نکند. منافق سرمایه را می‌فروشد ﴿فما ربحت تجارتهم﴾ مؤمنین سرمایه را به حقّ مصرف می‌کنند. ﴿اولئک یرجون تجاره لن تبور﴾ که بحثش به بعد موکول می‌‌شود. «و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:52

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی