- 37
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 11 تا 14 سوره حج
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 11 تا 14 سوره حج"
قرآن میزان تشخیص مراتب اعتقادی انسان
عواقب ایمان لسانی منافقین
سرانجام نیرنگ و فرصت طلبی منافقین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ ﴿11﴾ یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُ وَمَا لاَ یَنفَعُهُ ذلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ ﴿12﴾ یَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَی وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ ﴿13﴾ إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ ﴿14﴾
قرآن میزان تشخیص مراتب اعتقادی انسان
چون قرآن کریم میزانِ قِسط است و وزنِ او هم حق است و جامعهٴ بشری مأمور به توزین است یعنی خود را از نظر عقیده و خُلق و عمل باید با قرآن بسنجد، لذا در قرآن کریم هم خطوط کلی معارف و اخلاق و احکام فقهی و حقوقی بیان شده هم نمونههایی از مصادیق این عناوین یاد شده هم پاداش و کیفر افرادی که با این عناوین مَعَنْوناند ذکر شده است، آنگاه اگر کسی بخواهد خود را بر قرآن عرضه کند و با قرآن بسنجد کار آسانی خواهد بود. ما همان طوری که موظّفیم اخبار را بر قرآن عرضه کنیم، خودمان را هم باید بر قرآن عرضه کنیم. در این قسمت هم جریان کفّار و مشرکان و ملحدان و امثال ذلک بیان شده هم جریان منافقان بیان شده هم افراد مؤمن؛ نظیر اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که این سه گروه جداگانه تبیین شدند، گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» افراد به پنج قِسم تقسیم شدند اما جامع آن اقسام پنجگانه همین سه قسماند.
عواقب ایمان لسانی منافقین
اینکه فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾، اگر واقعاً ایمان ندارد فقط به نفع و سود خود میاندیشد، این جزء منافقان واقعی است و تعبیر اینکه فرمود: ﴿وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾، این انقلاب به معنای ارتداد قلبی نیست بلکه به معنای ارتداد لسانی است زیرا قلباً او اسلام نیاورده است؛ اما اگر واقعاً مؤمن بود منتها ضعیفالایمان این ﴿انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾ به ارتداد برمیگردد لکن ذیل آیه که دارد: ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ﴾، نشان میدهد که این دربارهٴ منافقان است نه دربارهٴ افراد ضعیفالایمان.
فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾؛ مستحضرید در این شأن نزولها چه فخررازی چه دیگران این قصّه را نقل کردند که کسی به طمع سود دنیایی وارد حوزهٴ اسلامی شد و چیزی نصیب او نشد [بلکه صدماتی دید لذا] آمد به محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد: «أقِلْنِی» یعنی اِقاله کن ـ «اِقاله» یعنی پس دادن و پس گرفتن؛ اگر کسی معاملهای کرده و پشیمان شده و این کالا را میخواهد پس بدهد، این را میگویند: «اِقاله»؛ این شخص استقاله میکند و آن فروشنده هم اقاله میکند ـ این استقاله کرده، به حضرت عرض کرده اسلام را میخواهم پس بدهم، حضرت فرمود: «إنّ الإسلام لا یُقال» ـ این «لا یُقال» یعنی اِقاله نمیشود؛ این فعل مجهول باب افعال است؛ «إنّ الإسلام لا یقال» ـ این قابل پس دادن و پس گرفتن و امثال ذلک نیست.
اگر این ﴿مِنَ النَّاسِ﴾ ناظر به منافق باشد، با ذیل آیه که ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ﴾ سازگار است و اگر افراد ضعیفالایمان را شامل بشود، آن ﴿انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾ باید به معنای ارتداد باشد تا خُسران دنیا و آخرت با آن هماهنگ باشد.
سرانجام نیرنگ و فرصت طلبی منافقین
ظاهراً این ﴿وَمِنَ النَّاسِ﴾ دربارهٴ افراد منافق است چون مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ﴾، در آیه بعد دارد: ﴿مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لاَ إِلَی هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هؤُلاَءِ﴾؛ این گروه کسانیاند که اگر مسلمانها پیروز میشدند اینها میگفتند ما هم سهمی از غنیمت جنگی داریم با شما بودیم و مانند آن و اگر مسلمانها ـ خدای ناکرده ـ شکست میخوردند میگفتند که خوب شد که ما نرفتیم جبهه. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 141 به این صورت آمده است: ﴿الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ﴾؛ اینها فرصتطلباند ﴿فَإِن کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ﴾؛ اگر شما پیروز میشدید و غنایمی نصیب شما میشد ﴿قَالُوا أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ﴾؛ مگر ما با شما نبودیم [پس] در این غنیمت سهمی داریم ﴿وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصیبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾؛ به کفار میگفتند که ما خیلی به کمک شما کوشش کردیم اقدام کردیم، قدرت مؤمنین را در برابر شما کم کردیم [و] سلطهٴ شما را نسبت به مؤمنین اضافه کردیم شما پیروز شدید [پس] ما هم سهمی داریم؛ اگر کفار پیروز میشدند اینها از کفار سهم طلب میکردند اگر مؤمنین پیروز میشدند از مؤمنین سهم طلب میکردند. دربارهٴ اینهاست که در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 143 میفرماید: ﴿مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ﴾، بنابراین ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾ ظاهرش دربارهٴ منافقین است (اولاً) ئ بر فرض افراد ضعیفالایمان را بگیرد، آن ﴿انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾ به معنای ارتداد خواهد بود (ثانیاً) و وقتی ارتداد آمده است، ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ﴾ میشود هماهنگ.
استعمال کلمه<ما> وضمایر جمع مذکرسالم برای بتها
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُ وَمَا لاَ یَنفَعُهُ﴾؛ اینها کاری بکنند که نه سودی دارد نه ضرری، برای اینکه «ضارّ» و «نافع» از اسمای حُسنای خدای سبحان است ـ که در دعای نورانی «جوشن کبیر» ملاحظه میفرمایید ـ و هیچ کسی ضرر نمیرساند مگر به اذن خدا و هیچ کسی نفع نمیرساند مگر به اذن خدا. اگر بر اساس توحید، ضارّ و نافع بالذّات فقط خدای سبحان است، از بتها کاری ساخته نیست لذا فرمود: ﴿یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ﴾. این ﴿مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اعم از وَثن و صنم جسمی و جِرمی و انسان میباشد. این کلمهٴ ﴿مَا﴾ گرچه برای غیر ذویالعقول است لکن در این گونه از موارد ذویالعقول را هم شامل میشود، به قرینهٴ مقام، چه اینکه از این بتها با جمع مذکّر سالم یاد میشود که مخصوص ذویالعقول است برای اینکه بتها گرچه عقل و ادراک و شعوری ندارند ولی نزد عابدانشان سهمی از ادراک و شهود دارند. در آیهٴ 195 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» از بتها این طور تعبیر کرده است: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ﴾؛ برای این بتها هشت ضمیر جمع مذکّر سالم آمده: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ﴾ این دو ضمیر جمع مذکر، ﴿أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ﴾ این چهار ضمیر جمع مذکر، ﴿أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ﴾ این شش ضمیر جمع مذکر، ﴿أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ این هشت ضمیر جمع مذکر.
خب با اینکه اینها اصنام و اوثاناند برای اینها هشت ضمیر جمع مذکّر سالم آوردن برای آن است که نزد بتپرستها اینها سِمتی دارند، لذا گاهی از اینها به ضمیر جمع مذکّر سالم یاد میشود و این زمینه است برای اینکه اگر در آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿یَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ﴾ که از بت به عنوان «مَن» یاد کرده است، این اختصاصی به معبودهای انسانی نظیر فرعون و نمرود و امثال ذلک ندارد؛ از بت گاهی به «ما» یاد شده است گاهی به «مَن». این هشت ضمیر جمع مذکر سالمی که در سورهٴ «اعراف» آمده نشان آن است که چون از بتها اثار عقلی طلب کردند که اینها مقرِّب باشند اینها شفیع باشند لذا در قرآن کریم از آنها با ضمیر جمع مذکّر سالم یاد شد [و] اگر از آنها به «مَن» یاد بشود بعید نیست.
چند وجه در بیان مالک نفع و ضرر نبودن بتها
این توجیه که برای تفاوت «مَن» و «ما» ذکر شد آسان است اما توجیه نفی و اثبات به چیست؟ فرمود: ﴿یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُ وَمَا لاَ یَنفَعُهُ﴾؛ به نحو کلّی، نفع و ضرر را از این معبودها سلب کرد، بعد در آیهٴ سیزده فرمود: ﴿یَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ﴾؛ نفع دارد ضرر دارد منتها ضررش بیشتر از نفع آن است، خب اگر موجودی نه ضارّ است نه نافع چگونه ضررش بیش از نفع است؟ وجوه متعدّدی برای جمع بین این نفی و اثبات گفته شد؛
وجه اول: بلحاظ معبود
یکی از آن وجوه آن است که در آنجا ناظر به معبود است در اینجا ناظر به عبادت؛ معبودها کاری انجام نمیدهند، این عبادتها گذشته از اینکه سودی ندارد زیانبار است: ﴿یَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ﴾. آن وقت این سؤال مطرح است که چگونه ضرر را به معبود اسناد دادند؟ میفرمایند در اسناد و اضافه، ادنیٰ ملابسه کافی است [مثلاً] در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» در آیهٴ 36 وجود مبارک ابراهیم اضلال و گمراه کردن را به بتها اسناد میدهد عرض کرد خدایا! فرزندان مرا از بتپرستی نجات بده زیرا ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ﴾؛ این بتها خیلیها را گمراه کردند، خب بتها که منحوت و دستتراش خود بتپرستاند که ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾، چگونه اینها زیانبارند و ضرر میرسانند یا گمراه میکنند؛ اما در اسناد و در اضافه، ادنیٰ ملابسه کافی است. همینها منشأ گمراهیاند؛ اگر وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) دست به تبر کرد اینها را ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً﴾ برای اینکه به همین مقدار اینها منشأ گمراه کردن مردم بودند که فرمود: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ﴾. بنابراین وجه اول این شد که نفی سود و زیان به لحاظ معبود است و اثبات ضرر به لحاظ عبادت است، و از این جهت به اینها میشود نسبت داد.
وجه دوم: بلحاظ عبادت
مطلب دیگر آنکه برخیها خواستند بگویند که این «مَن» معبودهای انسانی است؛ این فرعون و امثال فرعون اطاعت آنها زیانبارتر از نفع موهومی است که شما خیال میکنید از عبادت آنها نصیبتان میشود، پس معبودهای صنمی و وثنی و جمادی، ضارّ و نافع نیستند و معبودهای انسانی اگر هم نفعی به شما برسانند مثل فرعون، ضررش بیش از نفع است (این وجه دوم).
وجه سوم: به جهت واقع و مصادیق آن
وجه سوم آن است که آن نفی به لحاظ واقع است یعنی واقعاً معبودها به هیچ وجه نفع و ضرر نمیرسانند و کاری از آنها ساخته نیست [و] این اثبات به لحاظ عقیدهٴ بتپرستهاست، برای اینکه بتپرستها معتقد بودند که اینها نافعاند و ضارّ؛ میفرمایند بنا بر عقیدهٴ شما که اینها نافع و ضارّ باشند ضرر اینها بیشتر از نفع اینهاست، اینها نه تنها مقرِّب إلی الله نیستند (یک) نه تنها شفیع عند الله نیستند (دو)، بلکه وسیلهٴ اضلال و گمراهی شما هستند و شما در قیامت تهمتها را به همین بتها اسناد میدهید و میگویید اینها باعث گمراهی ما شدند (این سه)، پس ضرر اینها بیش از نفع اینهاست.
نمونهای از این توجیه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آمده است؛ در سورهٴ «یونس» آیهٴ 106 دارد که ﴿وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَنفَعُکَ وَلاَ یَضُرُّکَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ﴾، در بخشهای دیگر همان سوره یعنی در آیهٴ هجده سورهٴ «یونس» فرمود: ﴿وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ﴾؛ این بالقول المطلق است یعنی از این معبودهای دروغین کاری ساخته نیست. خب پس چرا اینها این معبود را میپرستند؟ اینها حرفشان این است که این معبودهای ما شفعای ما هستند عند الله: ﴿وَیَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یعنی «هؤلاء یَنفعون» و اگر عبادت نکنیم «یضرّون».
به بعضی از انبیا گفتند اینکه تو از مسیر ما فاصله گرفتی و نسبت به ما اعتراضی داری، ما حرفی نداریم گمانی نداریم ﴿إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾؛ چون تو نسبت به بتپرستی اعتراضی کردی این بتهای ما در تو اثر گذاشتند و آن فکرِ مستقیم را از تو گرفتند؛ ﴿إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾. بنابراین نفیِ ضرر به لحاظ واقع است که اینها واقعاً نه نافعاند نه ضارّ [و] اثبات ضرر به لحاظ عقیدهٴ بتپرستهاست، برای اینکه در همین قرآن بین این دو مطلب جمع کرده فرمود: ﴿یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ﴾ این صدر آیه، بعد در ذیلش فرمود: ﴿وَیَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یعنی این موجودی که واقعاً نه نافع است نه ضارّ، به گمان اینها نافع و ضارّ است که اگر عبادت بکنند نفع میبرند و اگر عبادت نکنند متضرّر میشوند، پس اثبات ضرر و نفع به لحاظ عقیدهٴ اینهاست و نفی ضرر و نفع به لحاظ واقع است.
واقعی بودن نقل قولهای قرآن
همهٴ این تقادیر سهگانه بر اساس واقعیّت است نه بر اساس تسامحات عرفی، جایی برای تسامحات عرفی در آیات قرآن کریم نیست. قرآن کریم حرف کفّار را نقل میکند، این نقل حق است، گرچه منقول، بیّنالغی است؛ قرآن حرفِ تسامحی ندارد، تمام قول قرآن حق است؛ منتها گاهی نقلِ کفر است گاهی نقل نفاق است گاهی نقل شرک است گاهی نقل الحاد است گاهی نقل توحید است، آن منقولها گاهی حقّاند گاهی باطل؛ اما قرآن بخواهد تسامحی حرف بزند یا در نقلش مسامحه کند اینچنین نیست.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم که بین حَسنه و سیّئه فرق گذاشته است، آن هم بر اساس واقعیت است. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آنجا فرمود اگر خیری به اینها برسد اینها میگویند از خداست و اگر شرّی برسد میگویند از توست؛ آیهٴ 78 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود: ﴿أَیْنََما تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِکَ﴾، فرمود جواب اینها این است: ﴿قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ [یعنی] هم حَسنات ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هم سیّئات ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هیچ کدام تسامح نیست ﴿فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ منتها فرق این است که ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾؛ حَسنه هم ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ اما سیّئه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است ولی ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نیست. فرق این امور چهارگانه در طیّ چند روز بحث در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که چه فرق است بین ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ و ﴿مِنَ اللّهِ﴾ که حَسنه، کارِ خیر و اطاعتها، همه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است (یک) و ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است (دو)؛ اما سیّئات و معاصی ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است ولی ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نیست. این امور چهارگانه که عهدهدار فرق بین جبر و تفویض و سایر مصالح است، به نحو دقیق در قرآن بیان شده نه به نحو تسامح.
بیان مراتب پاداش اخروی مؤمنان
فرمود ﴿یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُ وَمَا لاَ یَنفَعُهُ ذلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ ٭ یَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَی وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ﴾؛ این دربارهٴ کفار آن هم دربارهٴ منافقان؛ اما دربارهٴ مؤمنین فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ﴾؛ این شامل همهٴ مؤمنین میشود چه مؤمنینی که ایمانشان ضعیف باشد چه مؤمنینی که ایمانشان متوسط باشد چه مؤمنینی که ایمانشان قوی باشد، البته برای مؤمنینی که ایمانشان قوی باشد، ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ﴾ باشند، ﴿جَنَّتَانِ﴾ است؛ هم این گونه از جنّتها نصیبشان میشود هم ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ و جنّات بالاتر. در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» ـ که به خواست خدا خواهد آمد ـ آنجا دارد: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾؛ اینها اوحدیّ اهل ایماناند؛ هم بهشتی دارند که بدنی هست و جسمی هست و درختی هست و میوهای هست و زندگی ظاهری (این یک) و هم عنداللّهیاند که منزّه از همهٴ این امور است (این دو). آنها در عین حالی که جسم دارند ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ هستند؛ مثل اینکه الآن ما اینجا در مسجد اعظم نشستیم، جسم داریم، حرف میزنیم و به اذن خدا مطالبی هم میفهمیم، این جسم و بدن ما در مسجد اعظم است و ثواب ورود و ماندن در مکانِ بیت الهی را دارد؛ اما این حرفها که دیگر در مسجد اعظم نیست، گفتنها و شنیدنها در مسجد اعظم است اما این مطالب که در مسجد اعظم نیست، این مطالب را عقل مجرّد ما میفهمد. اینهایی هم که عند الله هستند، در عین حال که بدن دارند، بدنشان عند الله نیست جانشان عند الله است؛ مثل اینکه ما الآن بدن داریم ولی آنجا که طرح این مطالب است آنجا جای بدن نیست؛ فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾.
اساس استقرار نظام اسلامی بر نفی آثارجاهلیت
چون در آستانهٴ سالگرد بهترین برکات الهی هستیم همان مطالبی که در بحث صبح در فقه آنجا به عرض دوستان رساندیم، چند جملهای هم ـ به خواست خدا ـ اینجا در این زمینه ذکر کنیم که برکتی باشد برای همهٴ ما. همهٴ ما ـ انشاءالله ـ در مراسم راهپیمایی [22 بهمن] برای حفظ و حراست نظام و اقدام امام راحل و مراجع بزرگوار و شهدای گرانقدرمان باید شرکت کنیم ولی عمده آن است که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) وقتی که کاملاً بر جزیرةالعرب مسلّط شدند و مکّه را فتح کردند فرمودند حالا که نظام اسلامی مستقر شد همهٴ آثار جاهلیّت «تحت قَدَمیّ موضوعٌ» یعنی آن احکام جاهلی، قوانین جاهلی و آداب و سنن و رسوم و رسوبات جاهلی زیر پای من است، ما روی همهٴ اینها پا گذاشتیم (همهٴ آثار جاهلیت «تحت قدمیّ موضوعةٌ» اینها زیر پای من است)، بعد هم فرمود دِماء جاهلیّت موضوع است و روی اینها خطّ بطلان باید کشید. بعد فرمود: «رِبا الجاهلیّة موضوعٌ»؛ در جاهلیّت یکی از بهترین راه برای تقویت اقتصادیشان همین مسئلهٴ ربا بود فرمود ربا گرفتن و ربا دادن در اسلام بالکل قدغن است و ما روی ربا دادن و ربا گرفتن پا گذاشتیم: «و ربا الجاهلیّة موضوعٌ» و فرمود از خانوادهٴ خودمان شروع میکنیم فرمود از بستگان ما و قوم و خویشان ما و خانوادههای ما و بنیاَعمام ما و اَعمام ما هر کدام از اینها رباخوارند و مال رَبَوی دارند همهٴ اینها را باید باطل کنیم: «و أوّل رباً أضع ربانا ربا عباسبنعبدالمطلّب فإنّه موضوعٌ کلّه»؛ این عموی رباخوار من عباس که وضع مالیاش خوب بود و ربا میخورد، تمام طلبهای رَبَوی او زیر پای من است؛ کسی حق ندارد ربا بگیرد و عموی من هم مجاز نیست از این به بعد طلبهای ربوی بگیرد، بعد سایر احکام و حِکم را هم بیان فرمودند.
ما اگر بخواهیم ـ انشاءالله ـ این نظام پربرکت را سالماً در اختیار وجود مبارک ولیّ عصر قرار بدهیم که باید هم این کار را بکنیم و به هر وسیله است این را حفظ بکنیم، از هر چه که ـ خدای ناکرده ـ به این نظام آسیب میرساند، به وحدت آسیب میرساند، به اسلام آسیب میرساند، به عظمت و جلال و شکوه اسلام آسیب میرساند، جدّاً باید پرهیز کنیم و باید احکام الهی را حِکَم الهی را فقه الهی را حقوق الهی را کاملاً رعایت بکنیم، اگر این رعایت شد خدای سبحان ما را یاری میکند.
رسالت نظام اسلامی در آزادی دین و قرآن
الآن برکاتش را شما میبینید که در مصر ظاهر شد در تونس ظاهر شد در الجزایر ظاهر شد در یمن ظاهر شد در اردن ظاهر شد؛ این کشورها دین را به اسارت گرفته بودند. بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در عهدنامهٴ مالک هست این است؛ در آن نامه که در نهجالبلاغه آمده است وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا»؛ فرمود مالک! قبلاً قرآن بود نماز جماعت بود نماز جمعه بود زکات بود آثار دین بود اما همه اسیر بودند یعنی قرآن اسیر بود عترت اسیر بود نماز اسیر بود حج اسیر بود و من که روی کار آمدم اینها را آزاد کردم؛ «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا». اینها دیگر تاریخ بیهقی و ناسخالتواریخ و اینها که نیست، این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است در آن رسمیترین عهدنامه؛ فرمود من قیام کردم که دین را آزاد کنم و قرآن را آزاد کنم و کردم. الآن آزادی قرآن همین حفظ و مفاهیم و اینها تنها نیست، بالأخره معارف قرآن آزاد شد عمل به قرآن آزاد شد. این اسلام در دست این اردنیها در دست مصریها در دست تونسیها در دست الجزایریها در دست یمنیها واقعاً اسیر بود و امام را خدا با انبیا محشور کند شهدا را با انبیا و اولیا محشور کند این جانبازانمان را اجر دنیا و آخرت بدهد [اینها دین را آزاد کردند].
قیام مردم مصر مصداقی از کلام معروف امام خمینی<ره>
اینکه امام(رضوان الله علیه) فرمود سربازان ما یا آنهایی که حرفهای مرا گوش میدهند در گهوارهاند، گهوارههای ایران را نگفت، گهوارههای ایران است گهوارههای مصر است؛ الآن این جوانهای مصری که در میدان «التحریر» جمع میشوند اینها همان فرزندان گهوارهای امام بودند. آن وقتی که ایشان فرمود کسانی که سربازان من هستند یا حرفهایم را میشنوند الآن در گهوارهاند، این مخصوص ایران نبود [و ایشان] تنها جوانهای ایران(حفظهم الله) را در نظر نداشت. آن کسی که میگوید من از فرودگاه تا فرودگاه میروم و حرفم را میزنم پیرو وجود مبارک سیّدالشهداء است؛ وجود مبارک سیّدالشهداء فرمود ابنحنفیه! «لو لم یکن مَلجأ و لا مأویٰ لَما بایعتُ یزید بن معاویة»؛ اگر در تمام کُرهٴ زمین جای امنی برای حسینبنعلی نباشد من باید قیام بکنم، همان حرف را شما میبینید بعد از هزار و اندی سال فرزندش وجود مبارک امام زده است. خب این حرف همان حرف است.
اینکه فرمود سربازان من در گهواره هستند هم گهوارههای ایرانزمین را فرمود هم گهوارههای مصر را تونس را. میبینیند اینها بعد از نماز جماعت این حرفها را میزنند؛ عدّهای خواستند ـ خدای ناکرده ـ قیام مردمی مصر را آلوده کنند تونس را آلوده کنند اردن را آلوده کنند [اما] اینها از نماز جماعت و از مسجد شروع کردند به حرف زدن؛ اینها نه اهل مصالحهاند نه اهل معاملهاند اینها اهل ادهان نیستند اهل ایهان نیستند اهل سازش نیستند اهل سازشکاری هم نیستند. این بیان نورانی حضرت امیر است که فرمود: «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إیهانٍ»؛ من اهل مداهنه و مباهنه نیستم، دیدید بعضی از کارها روغنمالی کردن است ماستمالی کردن است؟ اینها میخواهند اسلاممالی کنند؛ فرمود ما اسلاممالی نکردیم ما اسلامِ ناب آوردیم؛ اِدهان، دُهنکاری، روغنکاری، روغنمالی کردن [کار ما نیست]. فرمود منِ علی نه اهل اِدهانم نه اهل ایهان؛ نه اهل وَهن و سستیام نه اهل روغنمالی، حرفم جِدّ است قولِ فصل است.
الآن اینها دومین هفته است که در میدان التحریر مصر جمع شدند که ما از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم به حرمت قرآن و عترت همهٴ این کشورها و همهٴ مسلمانها و همهٴ انقلابیون و همهٴ آزادیخواهان را مشمول ادعیهٴ ذاکیه ولیّ عصر قرار بدهد! همهٴ اینها را در سایهٴ لطف امام زمان کامیاب بفرماید! کشورهای اسلامی را از گزند ابرقدرتها مخصوصاً استکبار و صهیونیسم نجات بدهد و این کشورهای اسلامی را به عنوان امانت الهی در اختیار ولیّ عصر قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لکم والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
قرآن میزان تشخیص مراتب اعتقادی انسان
عواقب ایمان لسانی منافقین
سرانجام نیرنگ و فرصت طلبی منافقین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ ﴿11﴾ یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُ وَمَا لاَ یَنفَعُهُ ذلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ ﴿12﴾ یَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَی وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ ﴿13﴾ إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ ﴿14﴾
قرآن میزان تشخیص مراتب اعتقادی انسان
چون قرآن کریم میزانِ قِسط است و وزنِ او هم حق است و جامعهٴ بشری مأمور به توزین است یعنی خود را از نظر عقیده و خُلق و عمل باید با قرآن بسنجد، لذا در قرآن کریم هم خطوط کلی معارف و اخلاق و احکام فقهی و حقوقی بیان شده هم نمونههایی از مصادیق این عناوین یاد شده هم پاداش و کیفر افرادی که با این عناوین مَعَنْوناند ذکر شده است، آنگاه اگر کسی بخواهد خود را بر قرآن عرضه کند و با قرآن بسنجد کار آسانی خواهد بود. ما همان طوری که موظّفیم اخبار را بر قرآن عرضه کنیم، خودمان را هم باید بر قرآن عرضه کنیم. در این قسمت هم جریان کفّار و مشرکان و ملحدان و امثال ذلک بیان شده هم جریان منافقان بیان شده هم افراد مؤمن؛ نظیر اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که این سه گروه جداگانه تبیین شدند، گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» افراد به پنج قِسم تقسیم شدند اما جامع آن اقسام پنجگانه همین سه قسماند.
عواقب ایمان لسانی منافقین
اینکه فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾، اگر واقعاً ایمان ندارد فقط به نفع و سود خود میاندیشد، این جزء منافقان واقعی است و تعبیر اینکه فرمود: ﴿وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾، این انقلاب به معنای ارتداد قلبی نیست بلکه به معنای ارتداد لسانی است زیرا قلباً او اسلام نیاورده است؛ اما اگر واقعاً مؤمن بود منتها ضعیفالایمان این ﴿انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾ به ارتداد برمیگردد لکن ذیل آیه که دارد: ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ﴾، نشان میدهد که این دربارهٴ منافقان است نه دربارهٴ افراد ضعیفالایمان.
فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾؛ مستحضرید در این شأن نزولها چه فخررازی چه دیگران این قصّه را نقل کردند که کسی به طمع سود دنیایی وارد حوزهٴ اسلامی شد و چیزی نصیب او نشد [بلکه صدماتی دید لذا] آمد به محضر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد: «أقِلْنِی» یعنی اِقاله کن ـ «اِقاله» یعنی پس دادن و پس گرفتن؛ اگر کسی معاملهای کرده و پشیمان شده و این کالا را میخواهد پس بدهد، این را میگویند: «اِقاله»؛ این شخص استقاله میکند و آن فروشنده هم اقاله میکند ـ این استقاله کرده، به حضرت عرض کرده اسلام را میخواهم پس بدهم، حضرت فرمود: «إنّ الإسلام لا یُقال» ـ این «لا یُقال» یعنی اِقاله نمیشود؛ این فعل مجهول باب افعال است؛ «إنّ الإسلام لا یقال» ـ این قابل پس دادن و پس گرفتن و امثال ذلک نیست.
اگر این ﴿مِنَ النَّاسِ﴾ ناظر به منافق باشد، با ذیل آیه که ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ﴾ سازگار است و اگر افراد ضعیفالایمان را شامل بشود، آن ﴿انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾ باید به معنای ارتداد باشد تا خُسران دنیا و آخرت با آن هماهنگ باشد.
سرانجام نیرنگ و فرصت طلبی منافقین
ظاهراً این ﴿وَمِنَ النَّاسِ﴾ دربارهٴ افراد منافق است چون مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یُخَادِعُونَ اللّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ﴾، در آیه بعد دارد: ﴿مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ لاَ إِلَی هؤُلاَءِ وَلاَ إِلَی هؤُلاَءِ﴾؛ این گروه کسانیاند که اگر مسلمانها پیروز میشدند اینها میگفتند ما هم سهمی از غنیمت جنگی داریم با شما بودیم و مانند آن و اگر مسلمانها ـ خدای ناکرده ـ شکست میخوردند میگفتند که خوب شد که ما نرفتیم جبهه. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 141 به این صورت آمده است: ﴿الَّذِینَ یَتَرَبَّصُونَ بِکُمْ﴾؛ اینها فرصتطلباند ﴿فَإِن کَانَ لَکُمْ فَتْحٌ مِنَ اللّهِ﴾؛ اگر شما پیروز میشدید و غنایمی نصیب شما میشد ﴿قَالُوا أَلَمْ نَکُن مَّعَکُمْ﴾؛ مگر ما با شما نبودیم [پس] در این غنیمت سهمی داریم ﴿وَإِن کَانَ لِلْکَافِرِینَ نَصیبٌ قَالُوا أَلَمْ نَسْتَحْوِذْ عَلَیْکُمْ وَنَمْنَعْکُم مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾؛ به کفار میگفتند که ما خیلی به کمک شما کوشش کردیم اقدام کردیم، قدرت مؤمنین را در برابر شما کم کردیم [و] سلطهٴ شما را نسبت به مؤمنین اضافه کردیم شما پیروز شدید [پس] ما هم سهمی داریم؛ اگر کفار پیروز میشدند اینها از کفار سهم طلب میکردند اگر مؤمنین پیروز میشدند از مؤمنین سهم طلب میکردند. دربارهٴ اینهاست که در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ 143 میفرماید: ﴿مُذَبْذَبِینَ بَیْنَ ذلِکَ﴾، بنابراین ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾ ظاهرش دربارهٴ منافقین است (اولاً) ئ بر فرض افراد ضعیفالایمان را بگیرد، آن ﴿انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾ به معنای ارتداد خواهد بود (ثانیاً) و وقتی ارتداد آمده است، ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ﴾ میشود هماهنگ.
استعمال کلمه<ما> وضمایر جمع مذکرسالم برای بتها
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُ وَمَا لاَ یَنفَعُهُ﴾؛ اینها کاری بکنند که نه سودی دارد نه ضرری، برای اینکه «ضارّ» و «نافع» از اسمای حُسنای خدای سبحان است ـ که در دعای نورانی «جوشن کبیر» ملاحظه میفرمایید ـ و هیچ کسی ضرر نمیرساند مگر به اذن خدا و هیچ کسی نفع نمیرساند مگر به اذن خدا. اگر بر اساس توحید، ضارّ و نافع بالذّات فقط خدای سبحان است، از بتها کاری ساخته نیست لذا فرمود: ﴿یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ﴾. این ﴿مِن دُونِ اللَّهِ﴾ اعم از وَثن و صنم جسمی و جِرمی و انسان میباشد. این کلمهٴ ﴿مَا﴾ گرچه برای غیر ذویالعقول است لکن در این گونه از موارد ذویالعقول را هم شامل میشود، به قرینهٴ مقام، چه اینکه از این بتها با جمع مذکّر سالم یاد میشود که مخصوص ذویالعقول است برای اینکه بتها گرچه عقل و ادراک و شعوری ندارند ولی نزد عابدانشان سهمی از ادراک و شهود دارند. در آیهٴ 195 سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» از بتها این طور تعبیر کرده است: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا قُلِ ادْعُوا شُرَکَاءَکُمْ ثُمَّ کِیدُونِ فَلاَ تُنظِرُونِ﴾؛ برای این بتها هشت ضمیر جمع مذکّر سالم آمده: ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ﴾ این دو ضمیر جمع مذکر، ﴿أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ﴾ این چهار ضمیر جمع مذکر، ﴿أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ﴾ این شش ضمیر جمع مذکر، ﴿أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ این هشت ضمیر جمع مذکر.
خب با اینکه اینها اصنام و اوثاناند برای اینها هشت ضمیر جمع مذکّر سالم آوردن برای آن است که نزد بتپرستها اینها سِمتی دارند، لذا گاهی از اینها به ضمیر جمع مذکّر سالم یاد میشود و این زمینه است برای اینکه اگر در آیهٴ محلّ بحث فرمود: ﴿یَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ﴾ که از بت به عنوان «مَن» یاد کرده است، این اختصاصی به معبودهای انسانی نظیر فرعون و نمرود و امثال ذلک ندارد؛ از بت گاهی به «ما» یاد شده است گاهی به «مَن». این هشت ضمیر جمع مذکر سالمی که در سورهٴ «اعراف» آمده نشان آن است که چون از بتها اثار عقلی طلب کردند که اینها مقرِّب باشند اینها شفیع باشند لذا در قرآن کریم از آنها با ضمیر جمع مذکّر سالم یاد شد [و] اگر از آنها به «مَن» یاد بشود بعید نیست.
چند وجه در بیان مالک نفع و ضرر نبودن بتها
این توجیه که برای تفاوت «مَن» و «ما» ذکر شد آسان است اما توجیه نفی و اثبات به چیست؟ فرمود: ﴿یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُ وَمَا لاَ یَنفَعُهُ﴾؛ به نحو کلّی، نفع و ضرر را از این معبودها سلب کرد، بعد در آیهٴ سیزده فرمود: ﴿یَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ﴾؛ نفع دارد ضرر دارد منتها ضررش بیشتر از نفع آن است، خب اگر موجودی نه ضارّ است نه نافع چگونه ضررش بیش از نفع است؟ وجوه متعدّدی برای جمع بین این نفی و اثبات گفته شد؛
وجه اول: بلحاظ معبود
یکی از آن وجوه آن است که در آنجا ناظر به معبود است در اینجا ناظر به عبادت؛ معبودها کاری انجام نمیدهند، این عبادتها گذشته از اینکه سودی ندارد زیانبار است: ﴿یَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ﴾. آن وقت این سؤال مطرح است که چگونه ضرر را به معبود اسناد دادند؟ میفرمایند در اسناد و اضافه، ادنیٰ ملابسه کافی است [مثلاً] در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» در آیهٴ 36 وجود مبارک ابراهیم اضلال و گمراه کردن را به بتها اسناد میدهد عرض کرد خدایا! فرزندان مرا از بتپرستی نجات بده زیرا ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ﴾؛ این بتها خیلیها را گمراه کردند، خب بتها که منحوت و دستتراش خود بتپرستاند که ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾، چگونه اینها زیانبارند و ضرر میرسانند یا گمراه میکنند؛ اما در اسناد و در اضافه، ادنیٰ ملابسه کافی است. همینها منشأ گمراهیاند؛ اگر وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) دست به تبر کرد اینها را ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً﴾ برای اینکه به همین مقدار اینها منشأ گمراه کردن مردم بودند که فرمود: ﴿رَبِّ إِنَّهُنَّ أَضْلَلْنَ کَثیراً مِنَ النَّاسِ﴾. بنابراین وجه اول این شد که نفی سود و زیان به لحاظ معبود است و اثبات ضرر به لحاظ عبادت است، و از این جهت به اینها میشود نسبت داد.
وجه دوم: بلحاظ عبادت
مطلب دیگر آنکه برخیها خواستند بگویند که این «مَن» معبودهای انسانی است؛ این فرعون و امثال فرعون اطاعت آنها زیانبارتر از نفع موهومی است که شما خیال میکنید از عبادت آنها نصیبتان میشود، پس معبودهای صنمی و وثنی و جمادی، ضارّ و نافع نیستند و معبودهای انسانی اگر هم نفعی به شما برسانند مثل فرعون، ضررش بیش از نفع است (این وجه دوم).
وجه سوم: به جهت واقع و مصادیق آن
وجه سوم آن است که آن نفی به لحاظ واقع است یعنی واقعاً معبودها به هیچ وجه نفع و ضرر نمیرسانند و کاری از آنها ساخته نیست [و] این اثبات به لحاظ عقیدهٴ بتپرستهاست، برای اینکه بتپرستها معتقد بودند که اینها نافعاند و ضارّ؛ میفرمایند بنا بر عقیدهٴ شما که اینها نافع و ضارّ باشند ضرر اینها بیشتر از نفع اینهاست، اینها نه تنها مقرِّب إلی الله نیستند (یک) نه تنها شفیع عند الله نیستند (دو)، بلکه وسیلهٴ اضلال و گمراهی شما هستند و شما در قیامت تهمتها را به همین بتها اسناد میدهید و میگویید اینها باعث گمراهی ما شدند (این سه)، پس ضرر اینها بیش از نفع اینهاست.
نمونهای از این توجیه در سورهٴ مبارکهٴ «یونس» آمده است؛ در سورهٴ «یونس» آیهٴ 106 دارد که ﴿وَلاَ تَدْعُ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَنفَعُکَ وَلاَ یَضُرُّکَ فَإِن فَعَلْتَ فَإِنَّکَ إِذاً مِنَ الظَّالِمِینَ﴾، در بخشهای دیگر همان سوره یعنی در آیهٴ هجده سورهٴ «یونس» فرمود: ﴿وَیَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ﴾؛ این بالقول المطلق است یعنی از این معبودهای دروغین کاری ساخته نیست. خب پس چرا اینها این معبود را میپرستند؟ اینها حرفشان این است که این معبودهای ما شفعای ما هستند عند الله: ﴿وَیَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یعنی «هؤلاء یَنفعون» و اگر عبادت نکنیم «یضرّون».
به بعضی از انبیا گفتند اینکه تو از مسیر ما فاصله گرفتی و نسبت به ما اعتراضی داری، ما حرفی نداریم گمانی نداریم ﴿إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾؛ چون تو نسبت به بتپرستی اعتراضی کردی این بتهای ما در تو اثر گذاشتند و آن فکرِ مستقیم را از تو گرفتند؛ ﴿إِن نَقُولُ إِلَّا اعْتَرَاکَ بَعْضُ آلِهَتِنَا بِسُوءٍ﴾. بنابراین نفیِ ضرر به لحاظ واقع است که اینها واقعاً نه نافعاند نه ضارّ [و] اثبات ضرر به لحاظ عقیدهٴ بتپرستهاست، برای اینکه در همین قرآن بین این دو مطلب جمع کرده فرمود: ﴿یَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُمْ وَلاَ یَنفَعُهُمْ﴾ این صدر آیه، بعد در ذیلش فرمود: ﴿وَیَقُولُونَ هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یعنی این موجودی که واقعاً نه نافع است نه ضارّ، به گمان اینها نافع و ضارّ است که اگر عبادت بکنند نفع میبرند و اگر عبادت نکنند متضرّر میشوند، پس اثبات ضرر و نفع به لحاظ عقیدهٴ اینهاست و نفی ضرر و نفع به لحاظ واقع است.
واقعی بودن نقل قولهای قرآن
همهٴ این تقادیر سهگانه بر اساس واقعیّت است نه بر اساس تسامحات عرفی، جایی برای تسامحات عرفی در آیات قرآن کریم نیست. قرآن کریم حرف کفّار را نقل میکند، این نقل حق است، گرچه منقول، بیّنالغی است؛ قرآن حرفِ تسامحی ندارد، تمام قول قرآن حق است؛ منتها گاهی نقلِ کفر است گاهی نقل نفاق است گاهی نقل شرک است گاهی نقل الحاد است گاهی نقل توحید است، آن منقولها گاهی حقّاند گاهی باطل؛ اما قرآن بخواهد تسامحی حرف بزند یا در نقلش مسامحه کند اینچنین نیست.
در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» هم که بین حَسنه و سیّئه فرق گذاشته است، آن هم بر اساس واقعیت است. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آنجا فرمود اگر خیری به اینها برسد اینها میگویند از خداست و اگر شرّی برسد میگویند از توست؛ آیهٴ 78 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود: ﴿أَیْنََما تَکُونُوا یُدْرِککُّمُ الْمَوْتُ وَلَوْ کُنتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ وَإِن تُصِبْهُمْ حَسَنَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِنْ عِندِ اللّهِ وَإِن تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ یَقُولُوا هذِهِ مِن عِندِکَ﴾، فرمود جواب اینها این است: ﴿قُلْ کُلٌّ مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ [یعنی] هم حَسنات ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هم سیّئات ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ هیچ کدام تسامح نیست ﴿فَمَالِ هؤُلاَءِ الْقَوْمِ لاَ یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ حَدِیثاً﴾ منتها فرق این است که ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اللّهِ﴾؛ حَسنه هم ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است هم ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ اما سیّئه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است ولی ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نیست. فرق این امور چهارگانه در طیّ چند روز بحث در همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت که چه فرق است بین ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ و ﴿مِنَ اللّهِ﴾ که حَسنه، کارِ خیر و اطاعتها، همه ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است (یک) و ﴿مِنَ اللّهِ﴾ است (دو)؛ اما سیّئات و معاصی ﴿مِنْ عِندِ اللّهِ﴾ است ولی ﴿مِنَ اللّهِ﴾ نیست. این امور چهارگانه که عهدهدار فرق بین جبر و تفویض و سایر مصالح است، به نحو دقیق در قرآن بیان شده نه به نحو تسامح.
بیان مراتب پاداش اخروی مؤمنان
فرمود ﴿یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُ وَمَا لاَ یَنفَعُهُ ذلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ ٭ یَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَی وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ﴾؛ این دربارهٴ کفار آن هم دربارهٴ منافقان؛ اما دربارهٴ مؤمنین فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ﴾؛ این شامل همهٴ مؤمنین میشود چه مؤمنینی که ایمانشان ضعیف باشد چه مؤمنینی که ایمانشان متوسط باشد چه مؤمنینی که ایمانشان قوی باشد، البته برای مؤمنینی که ایمانشان قوی باشد، ﴿وَلِمَنْ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِ﴾ باشند، ﴿جَنَّتَانِ﴾ است؛ هم این گونه از جنّتها نصیبشان میشود هم ﴿جَنَّاتِ عَدْنٍ﴾ و جنّات بالاتر. در سورهٴ مبارکهٴ «قمر» ـ که به خواست خدا خواهد آمد ـ آنجا دارد: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾؛ اینها اوحدیّ اهل ایماناند؛ هم بهشتی دارند که بدنی هست و جسمی هست و درختی هست و میوهای هست و زندگی ظاهری (این یک) و هم عنداللّهیاند که منزّه از همهٴ این امور است (این دو). آنها در عین حالی که جسم دارند ﴿عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾ هستند؛ مثل اینکه الآن ما اینجا در مسجد اعظم نشستیم، جسم داریم، حرف میزنیم و به اذن خدا مطالبی هم میفهمیم، این جسم و بدن ما در مسجد اعظم است و ثواب ورود و ماندن در مکانِ بیت الهی را دارد؛ اما این حرفها که دیگر در مسجد اعظم نیست، گفتنها و شنیدنها در مسجد اعظم است اما این مطالب که در مسجد اعظم نیست، این مطالب را عقل مجرّد ما میفهمد. اینهایی هم که عند الله هستند، در عین حال که بدن دارند، بدنشان عند الله نیست جانشان عند الله است؛ مثل اینکه ما الآن بدن داریم ولی آنجا که طرح این مطالب است آنجا جای بدن نیست؛ فرمود: ﴿إِنَّ الْمُتَّقِینَ فِی جَنَّاتٍ وَنَهَرٍ ٭ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ﴾.
اساس استقرار نظام اسلامی بر نفی آثارجاهلیت
چون در آستانهٴ سالگرد بهترین برکات الهی هستیم همان مطالبی که در بحث صبح در فقه آنجا به عرض دوستان رساندیم، چند جملهای هم ـ به خواست خدا ـ اینجا در این زمینه ذکر کنیم که برکتی باشد برای همهٴ ما. همهٴ ما ـ انشاءالله ـ در مراسم راهپیمایی [22 بهمن] برای حفظ و حراست نظام و اقدام امام راحل و مراجع بزرگوار و شهدای گرانقدرمان باید شرکت کنیم ولی عمده آن است که وجود مبارک پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) وقتی که کاملاً بر جزیرةالعرب مسلّط شدند و مکّه را فتح کردند فرمودند حالا که نظام اسلامی مستقر شد همهٴ آثار جاهلیّت «تحت قَدَمیّ موضوعٌ» یعنی آن احکام جاهلی، قوانین جاهلی و آداب و سنن و رسوم و رسوبات جاهلی زیر پای من است، ما روی همهٴ اینها پا گذاشتیم (همهٴ آثار جاهلیت «تحت قدمیّ موضوعةٌ» اینها زیر پای من است)، بعد هم فرمود دِماء جاهلیّت موضوع است و روی اینها خطّ بطلان باید کشید. بعد فرمود: «رِبا الجاهلیّة موضوعٌ»؛ در جاهلیّت یکی از بهترین راه برای تقویت اقتصادیشان همین مسئلهٴ ربا بود فرمود ربا گرفتن و ربا دادن در اسلام بالکل قدغن است و ما روی ربا دادن و ربا گرفتن پا گذاشتیم: «و ربا الجاهلیّة موضوعٌ» و فرمود از خانوادهٴ خودمان شروع میکنیم فرمود از بستگان ما و قوم و خویشان ما و خانوادههای ما و بنیاَعمام ما و اَعمام ما هر کدام از اینها رباخوارند و مال رَبَوی دارند همهٴ اینها را باید باطل کنیم: «و أوّل رباً أضع ربانا ربا عباسبنعبدالمطلّب فإنّه موضوعٌ کلّه»؛ این عموی رباخوار من عباس که وضع مالیاش خوب بود و ربا میخورد، تمام طلبهای رَبَوی او زیر پای من است؛ کسی حق ندارد ربا بگیرد و عموی من هم مجاز نیست از این به بعد طلبهای ربوی بگیرد، بعد سایر احکام و حِکم را هم بیان فرمودند.
ما اگر بخواهیم ـ انشاءالله ـ این نظام پربرکت را سالماً در اختیار وجود مبارک ولیّ عصر قرار بدهیم که باید هم این کار را بکنیم و به هر وسیله است این را حفظ بکنیم، از هر چه که ـ خدای ناکرده ـ به این نظام آسیب میرساند، به وحدت آسیب میرساند، به اسلام آسیب میرساند، به عظمت و جلال و شکوه اسلام آسیب میرساند، جدّاً باید پرهیز کنیم و باید احکام الهی را حِکَم الهی را فقه الهی را حقوق الهی را کاملاً رعایت بکنیم، اگر این رعایت شد خدای سبحان ما را یاری میکند.
رسالت نظام اسلامی در آزادی دین و قرآن
الآن برکاتش را شما میبینید که در مصر ظاهر شد در تونس ظاهر شد در الجزایر ظاهر شد در یمن ظاهر شد در اردن ظاهر شد؛ این کشورها دین را به اسارت گرفته بودند. بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) که در عهدنامهٴ مالک هست این است؛ در آن نامه که در نهجالبلاغه آمده است وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا»؛ فرمود مالک! قبلاً قرآن بود نماز جماعت بود نماز جمعه بود زکات بود آثار دین بود اما همه اسیر بودند یعنی قرآن اسیر بود عترت اسیر بود نماز اسیر بود حج اسیر بود و من که روی کار آمدم اینها را آزاد کردم؛ «فَإِنَّ هذا الدِّیْنَ قَدْ کَانَ أَسِیْراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیْهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا». اینها دیگر تاریخ بیهقی و ناسخالتواریخ و اینها که نیست، این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است در آن رسمیترین عهدنامه؛ فرمود من قیام کردم که دین را آزاد کنم و قرآن را آزاد کنم و کردم. الآن آزادی قرآن همین حفظ و مفاهیم و اینها تنها نیست، بالأخره معارف قرآن آزاد شد عمل به قرآن آزاد شد. این اسلام در دست این اردنیها در دست مصریها در دست تونسیها در دست الجزایریها در دست یمنیها واقعاً اسیر بود و امام را خدا با انبیا محشور کند شهدا را با انبیا و اولیا محشور کند این جانبازانمان را اجر دنیا و آخرت بدهد [اینها دین را آزاد کردند].
قیام مردم مصر مصداقی از کلام معروف امام خمینی<ره>
اینکه امام(رضوان الله علیه) فرمود سربازان ما یا آنهایی که حرفهای مرا گوش میدهند در گهوارهاند، گهوارههای ایران را نگفت، گهوارههای ایران است گهوارههای مصر است؛ الآن این جوانهای مصری که در میدان «التحریر» جمع میشوند اینها همان فرزندان گهوارهای امام بودند. آن وقتی که ایشان فرمود کسانی که سربازان من هستند یا حرفهایم را میشنوند الآن در گهوارهاند، این مخصوص ایران نبود [و ایشان] تنها جوانهای ایران(حفظهم الله) را در نظر نداشت. آن کسی که میگوید من از فرودگاه تا فرودگاه میروم و حرفم را میزنم پیرو وجود مبارک سیّدالشهداء است؛ وجود مبارک سیّدالشهداء فرمود ابنحنفیه! «لو لم یکن مَلجأ و لا مأویٰ لَما بایعتُ یزید بن معاویة»؛ اگر در تمام کُرهٴ زمین جای امنی برای حسینبنعلی نباشد من باید قیام بکنم، همان حرف را شما میبینید بعد از هزار و اندی سال فرزندش وجود مبارک امام زده است. خب این حرف همان حرف است.
اینکه فرمود سربازان من در گهواره هستند هم گهوارههای ایرانزمین را فرمود هم گهوارههای مصر را تونس را. میبینیند اینها بعد از نماز جماعت این حرفها را میزنند؛ عدّهای خواستند ـ خدای ناکرده ـ قیام مردمی مصر را آلوده کنند تونس را آلوده کنند اردن را آلوده کنند [اما] اینها از نماز جماعت و از مسجد شروع کردند به حرف زدن؛ اینها نه اهل مصالحهاند نه اهل معاملهاند اینها اهل ادهان نیستند اهل ایهان نیستند اهل سازش نیستند اهل سازشکاری هم نیستند. این بیان نورانی حضرت امیر است که فرمود: «مَا عَلَیَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَیَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لاَ إیهانٍ»؛ من اهل مداهنه و مباهنه نیستم، دیدید بعضی از کارها روغنمالی کردن است ماستمالی کردن است؟ اینها میخواهند اسلاممالی کنند؛ فرمود ما اسلاممالی نکردیم ما اسلامِ ناب آوردیم؛ اِدهان، دُهنکاری، روغنکاری، روغنمالی کردن [کار ما نیست]. فرمود منِ علی نه اهل اِدهانم نه اهل ایهان؛ نه اهل وَهن و سستیام نه اهل روغنمالی، حرفم جِدّ است قولِ فصل است.
الآن اینها دومین هفته است که در میدان التحریر مصر جمع شدند که ما از ذات اقدس الهی مسئلت میکنیم به حرمت قرآن و عترت همهٴ این کشورها و همهٴ مسلمانها و همهٴ انقلابیون و همهٴ آزادیخواهان را مشمول ادعیهٴ ذاکیه ولیّ عصر قرار بدهد! همهٴ اینها را در سایهٴ لطف امام زمان کامیاب بفرماید! کشورهای اسلامی را از گزند ابرقدرتها مخصوصاً استکبار و صهیونیسم نجات بدهد و این کشورهای اسلامی را به عنوان امانت الهی در اختیار ولیّ عصر قرار بدهد!
«غفر الله لنا و لکم والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
تاکنون نظری ثبت نشده است