display result search
منو
تفسیر آیات 10 تا 14 سوره حج

تفسیر آیات 10 تا 14 سوره حج

  • 2 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 11 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 10 تا 14 سوره حج"

اصول پنجگانه سنجش اعمال براساس قرآن
رسالت انسان در عرضه خطوط کلی عقاید برقرآن
مراتب تأثیر حوادث براساس درجات ایمان

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
ذلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ ﴿10﴾ وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ ﴿11﴾ یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُ وَمَا لاَ یَنفَعُهُ ذلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ ﴿12﴾ یَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ لَبِئْسَ الْمَوْلَی وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ ﴿13﴾ إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ﴿14﴾

اصول پنجگانه سنجش اعمال براساس قرآن
در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «حج»، تتمّه اصناف و گروههای بشر را ذکر فرمود. بشر بالأخره یا ملحد است یا موحّد یا منافق؛ آنهایی که به حسب ظاهر موحّدند و مسلمان‌اند یا ضعیف‌الایمان‌اند یا متوسط‌الایمان‌اند یا قوی‌الایمان [و] یا تابع‌اند یا متبوع [که] همهٴ این اصناف را در این بخش از سورهٴ مبارکهٴ «حج» ذکر فرمود.
تا کنون پنج اصل را از این آیات استفاده کردیم. اصل اول این بود که قرآن کریم میزان است یعنی ترازوست و خدای سبحان این ترازو را نازل کرده است. اصل دوم آن است که هر ترازو، وزنی دارد که با آن واحد سنجش، کالا را می‌سنجند [و] وزنِ ترازوی قرآنی، حق است؛ منتها در قیامت این مطلب روشن‌تر می‌شود و در دنیا برای خواص روشن است که ﴿وَالْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾. یک وزن هست و یک ترازو یعنی میزان هست، آن وقت ما باید عقایدمان، اخلاقمان و اعمالمان را که کالای ماست به عنوان موزون در یک کفّه قرار بدهیم، حق که وزن است در کفّهٴ دیگر قرار بگیرد، با ترازوی قرآن بسنجیم، اصل اول این است که قرآن، میزان است؛ اصل دوم این بود که وزن، حق است، سنگ و چوب و متر و امثال ذلک نیست. اصل سوم آن است که خطوط کلی را قرآن کریم مشخص کرد؛ دربارهٴ عقاید، دربارهٴ اخلاق، دربارهٴ فقه، دربارهٴ حقوق، آنچه در جهان حق است چه از نظر معرفتی چه از نظر عملی بیان کرد.
اصل چهارم آن است که افرادی را که با قرآن یا [از حیث] قبول یا [از حیث] نکول درگیرند را مشخص کرد؛ بعضی کافرند بعضی مسلمان‌اند بعضی ضعیف‌اند بعضی متوسط‌اند بعضی قوی‌اند. اصل پنجم آن است که به ما دستور داد خودتان را با قرآن بسنجید؛ اینکه از بیانات نورانی رسول گرامی و همچنین حضرت امیر(سلام الله علیهما) آمده که «زِنوا قبل أن توزنوا» و «حاسِبوا أنفسکم قبل أن تحاسَبوا» ناظر به همین اصل پنجم است [یا] آنکه در تحف‌العقول از وجود مبارک امام باقر(سلام الله علیه) رسیده است که مؤمن باید خود را عرضِ بر کتاب خدا بکند ناظر به اصل پنجم است. ما باید خود را بر قرآن عرضه کنیم، توزین کنیم، خود را وزن کنیم. این اصول پنج‌گانه مکرّر بازگو شد.

رسالت انسان در عرضه خطوط کلی عقاید برقرآن
در قرآن کریم برای اینکه همهٴ افراد موظّف‌اند خود را بر قرآن عرضه کنند، تنها به کلیات اکتفا نشده [بلکه] مصادیق هم ذکر شده [و] تنها خطوط کلی عقاید و اخلاق و امثال اینها ذکر نشده اصناف و گروههایی که در دامنهٴ اسلام‌اند یا در برابر اسلام‌اند را هم ذکر کرده است. اگر انسان تابع است خود را با آیه سه می‌سنجد، اگر متبوع است خود را با آیه هشت می‌سنجد و اگر جزء گروههای دیگر است که خود را با آیات دیگر می‌سنجد. در این بخش فرمود اگر کسی خواست دربارهٴ خدا سخنی بگوید باید محقّقانه و عالمانه باشد یا راه برهانی داشته باشد که می‌شود فلسفه و کلام؛ یا راه اُویس قَرَن و سلمان فارسی و ابوذر غفاری و مقداد و رُشید هَجَری را طی کند که می‌شود راه تقوا و راه دل؛ یا باید از دلیل نقلی استفاده کند که راه فقیهان و محدّثان و امثال اینهاست؛ فرمود: ﴿بِغَیْرِ عِلْمٍ وَلاَ هُدیً وَلاَ کِتَابٍ مُنِیرٍ﴾. اگر تابع بود تقلیدش باید تحقیقی باشد و اگر متبوع بود متبوع بودنش باید یکی از انحای ثلاثه باشد؛ یا علم یا هدایت یا کتابِ منیر.

پرسش:...
پاسخ: بالأخره خدای سبحان می‌داند که به چه کسی سِمت بدهد که هیچ حادثه‌ای او را منقلب نکند، این را الله اعلم است، لذا در طول تاریخ از زمان وجود مبارک حضرت آدم(سلام الله علیه) تا انقراض عالَم هیچ کدام از پیامبران البته آنهایی که پُستها و سِمتهای کلیدی دارند تخلّفی ندارند؛ اما افراد دیگر نظیر بلعم باعور نظیر سامری، ممکن است منحرف بشوند ولی چون خدا می‌داند که این افراد چگونه هستند و از درون اینها باخبر است، به اینها سِمتهای کلیدی نخواهد داد، امامت را رسالت را نبوّت را خلافت را اینها را ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسَالَتَهُ﴾.

مراتب تأثیر حوادث براساس درجات ایمان
مطلب دیگر اینکه افرادی که در برابر ذات اقدس الهی خاضع‌اند و خضوعشان تام است، مطابق آیه چهارده همین سورهٴ مبارکه‌ که امروز قرائت شد، اهل سعادت‌اند اهل بهشت‌اند مرفّه در آخرت‌اند جزء اولیای الهی هستند و مانند آن؛ اما دیگران اگر کافر یا منافق‌اند که حسابشان جداست ولی بسیاری از افراد ایمان دارند و خدا را عبادت می‌کنند اما در متن صراط مستقیم نیستند، در این پیاده‌رو و حاشیه‌اند که کمی اگر حادثه پیش بیاید فوراً خودشان را به بیرون پَرت می‌کنند و از اصلِ جاده فاصله می‌گیرند. آنهایی که ﴿عَلَی صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ﴾ هستند هیچ حادثه‌ای اینها را نمی‌لرزاند برای اینکه در سَرّاء و ضرّاء اینها صابرند: ﴿وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرَّاءِ﴾؛ نه تنها در سرّاء، در ضرّاء هم صابرند و ﴿حِینَ الْبَأْسِ﴾ هم صابرند: ﴿وَالصَّابِرِینَ فِی الْبَأْسَاءِ وَالضَّرّاءِ وَحِینَ الْبَأْسِ﴾؛ مثل اینها که در دفاع مقدس تلاش و کوشش می‌کردند ـ حشرشان با اولیای الهی باشد ـ که اینها صابران بودند؛ منتها بعضیها در پشت جبهه بودند بعضی در وسط جبهه بودند بعضی در خاکریز اول، اینها که در خاکریز اول بودند هم دو قسم بودند: بعضیها در خاکریز بودند که اگر بیگانه حمله کرد اینها دفاع کنند بعضیها در خطّ آتش بودند، اینهایی که در خط آتش بودند را می‌گویند: ﴿حِینَ الْبَأْسِ﴾ یعنی حین حمله حین آتش؛ اینها اجرشان بیش از دیگران است.
اینها که ذکر شد در متن صراط مستقیم‌اند؛ اما ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾ «حرف» یعنی «طرف» یعنی «حاشیه»؛ وقتی گفتند این مطلب را تحریف کرد یعنی از وسط جاده و از صراط مستقیم این را کم کم کنار کشید و به آن لبه رساند. فلان شخص منحرف شد یعنی از وسط جاده کم کم کنار رفت به آن جاده خاکی رسید به آن لبه رسید که حالا دارد می‌افتد؛ «انحراف» و «تحریف» از همین ریشه است. فرمود: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾؛ این فرد در کنار ایستاده است در حاشیه راه است نه در متن صراط،اگر خیری از اسلام به او رسیده است خب می‌ماند و احیاناً نزدیک‌تر می‌شود و اگر خیری از اسلام به او نرسیده است این فوراً خودش را کنار می‌کشد و نسبت به اسلام بدبین می‌شود. روح این گونه از افراد روح الحاد و شرک است نه روح ایمان.

علت مُشرک تلقی شدن اکثر مؤمنین
در بخشهای پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» (سلام الله علیه) آنجا این آیه مطرح شد که ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾؛ اکثر مردمِ اهل ایمان مشرک‌اند برای اینکه آنها نه تحقیقِ عالمانه کردند که برهانی داشته باشند نه راه اُویس قَرن را رفتند که هدایت درونی داشته باشند نه از آیات و روایات بهرهٴ کافی دارند که کتاب منیر، هادی‌شان باشد، یک ایمان سنّتی از پدر و مادر شنیدند بدون استقرار قلبی، لذا در حاشیهٴ دین راه می‌روند. ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ یعنی اکثر این مؤمنین مشرک‌اند، البته ایمانشان به حسب ظاهر مقبول است و احکام اسلام و ایمان بر ایشان جاری است.
در ذیل همین آیه درباره اینکه چگونه مؤمن، مشرک می‌شود آن روایت بود که فرمود همین که می‌گویند: «لولا فلان لهلکتُ»؛ اگر فلان شخص نبود ما از بین رفته بودیم، اگر فلان طبیب نبود ما از بین رفته بودیم، اگر فلان شخص نبود مشکل ما حل نمی‌شد، این کار را به غیر خدا سپردن [و شرک] است؛ مؤمن این طور حرف نمی‌زند، مؤمن می‌گوید خدا را شکر که به وسیلهٴ فلان شخص مشکل ما را حل کرد، خدا را سپاس که رزق ما را از آن راه تأمین کرده است که آن می‌شود وسیله و ابزار، نمی‌شود مبدأ فاعلی (مؤمن آن طور حرف نمی‌زند). اینکه فرمود: ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾، این تعبیرات ناروایی هم که کم و بیش ما داریم که اول فلان شخص دوم خدا، اول خدا دوم فلان شخص، اینها هم مشمول همین تعبیر است. خدا اوّلی است که همان اوّل، آخر است، دیگر دوم ندارد. بر اساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ باید گفت خدا را شکر می‌کنیم که از این راه، به وسیلهٴ فلان شخص مشکل ما را حل کرد. ما از فلان شخص هم قدردانی می‌کنیم، این دستور رسمی اسلام است: «مَن لم یَشکر المنعِمَ من المخلوقین لم یشکر الله عزّوجلّ»؛ خب بالأخره ادب اقتضا می‌کند اگر کسی نسبت به ما احسان کرد و مشکل ما را حل کرد حق‌شناسی کنیم اما باید بگوییم این ابزار خوبی است، خدای سبحان بر اساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾ به وسیلهٴ فلان شخص مشکل ما را حل کرد، نگوییم اول خدا دوم فلان شخص یا «لولا فلان لهلکتُ».

عواقب ایمان انسانی وظاهری
مطلب سومی که در ذیل این آیه می‌توان طرح کرد همین آیهٴ سورهٴ «حج» است که ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾؛ این شخص، مؤمنی است که در درونش شرک نهادینه شده است. بیان ذلک این است که این شخص در لبهٴ دین حرکت می‌کند، آن بقیه که خالی است آن را یا بی‌تفاوتی پُر کرده یا شرک، هر کدام که باشد آسیب‌رسان است. این شخص که در لبهٴ صراط حرکت می‌کند وقتی تحلیل بکنید می‌بینید این عملاً مثل مشرکان و وثنیین و صنمیهاست، برای اینکه صنمی و وثنی یعنی بت‌پرست چرا بتها را می‌پرستند [و] به چه منظور بت را ستایش می‌کنند؟ می‌گویند: ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ (یک)، ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ (دو)؛ این دو جهت را قرآن کریم از مشرکین نقل کرد. منظور مشرکان از تقرّب إلی الله یا منظور مشرکان از شفاعت عند الله، بهره‌های مادّی و دنیایی است برای اینکه مشرک که به برزخ و قیامت معتقد نیست به بهشت و جهنم معتقد نیست. اینکه می‌گویند: ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾، برای این است که الله که ربّ‌الأرباب است و مدیرکل است و این اربابِ جزئی را مدیریت می‌کند، إله‌الآلهه است، رزق ما را زیاد می‌کند فرزندان را برای ما حفظ می‌کند بیماران ما را شفا می‌دهد؛ اینها که به قیامت و بهشت و جهنم و عرضِ اعمال و موقِف حساب و تطایر کُتب و شفاعت یوم القیامه معتقد نیستند، وقتی می‌گویند که ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یعنی شفاعتِ دنیایی [یعنی] این بتها برای ما نزد خدا شفاعت بکنند که دامِ ما [و محصولات] کشاورزی ما زیاد بشوند، مال ما زیاد بشود، فرزندان ما مثلاً رشد بکنند.
بنابراین روحِ عبادت صَنمی و وثنی به همین دنیا برمی‌گردد، آن مسلمانی که به دنبال خیر [و منفعت] حرکت می‌کند روحاً با مشرک یکی است: ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ﴾؛ این دیگر فکر نمی‌کند که حالا من الآن خسارت دیدم، بالأخره در قیامت پاداش به من می‌دهند، این طبق همان فکری که منافقان دارند انفاق را غرامت می‌دانند. وقتی قرآن کریم منطقِ اهل نفاق را ذکر می‌کند دارد که ﴿وَمِنَ الْأَعْرَابِ مَن یَتَّخِذُ مَا یُنْفِقُ مَغْرَماً﴾؛ می‌گویند این غرامت است؛ یک عدّه مَغنَم می‌دانند می‌گویند بر اساس ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ خواهد بود؛ یک عده این را غرامت می‌دانند می‌گویند این چه خسارتی است که برای ما تحمیل می‌کنی. خب این فکرِ نفاق در کسی که در حاشیهٴ دین دارد حرکت می‌کند هست [یعنی] اگر خیری به او رسید همان ‌جا می‌ایستد و اگر خیر دنیایی به او نرسید فوراً می‌رود کنار، پس ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾ و «علی طرفٍ»؛ این در لبهٴ دین است که فوراً بیفتد آن طرف.

رسالت الهی انسان در پرتو عبودیت خالصانه
اگر فرمود: ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾، در قبال آن دو وجهی که در ذیل آیه مطرح شد این وجه سوم هم قابل طرح است که این گونه از افراد مؤمن، روحاً وثنی و صنمی‌اند. اگر به ما گفتند خدا را با اخلاص عبادت کنید، تنها نهی از ریا و امثال ریا نیست. یک وقت است به ما فرمودند خدا را مخلِصاً عبادت کنید یعنی ریا نکنید، این درست است؛ یک وقت هم می‌فرماید خدا را مخلِصاً عبادت کنید یعنی به این فکر نباشید که حالا نفع مادّی به شما برسد، شما مسافرید، این‌چنین نیست که تمام منافع را در همین محدودهٴ دنیایی به شما بدهند؛ شما این اعمال را انجام بدهید، سود و زیانش را در جمع حساب می‌کنند، یک ﴿یَومُ ‌الْحِساب﴾ هست [که] در این ﴿یَومُ ‌الْحِساب﴾ بررسی می‌کنند. وظیفهٴ ما هم این است که دیگران را دریابیم، این طور نیست که هر چه به دست ما رسید برای ما باشد، به ما می‌دهد تا دیگران را دریابیم. این آزمون الهی است، تملیک نکرده است، گرچه اصلِ مالکیّت را نسبت به یکدیگر دین امضا کرده اما وقتی نسبت به خدا می‌سنجیم می‌فرماید: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾ بنابراین اگر مردی کسب کرد ﴿لِلرِّجَالِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبُوا﴾، اگر زنی کسب کرد ﴿لِلنِّسَاءِ نَصِیبٌ مِمَّا اکْتَسَبْنَ﴾ [این کسب]، مِلکِ طلق آنهاست؛ اما وقتی نسبت به خدا مطرح شد کسی نمی‌تواند بگوید مِلک من است، خدا چه کار دارد ـ معاذ الله ـ نسبت به من! این می‌شود حرف قارون، لذا فرمود: ﴿وَآتُوهُم مِّن مَّالِ اللَّهِ الَّذِی آتَاکُمْ﴾؛ این مال خداست که به شما داده است، همان خدایی که مال خودش را به شما داد می‌فرماید شما فقرا را دریابید.
بنابراین اگر کسی خود را در برابر الله ـ معاذ الله ـ مالک بداند، این یک نحوه ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ است و اگر دین را ابزار دنیا بداند، این روحاً با صنمی و وثنی یکی است، گرچه معبودها فرق می‌کند ولی عبادتها یکی است؛ اگر نحوهٴ عبادت یکی شد، [این هم] می‌شود شرک. حالا اگر کسی ـ معاذ الله ـ خدا را بر اساس همین جهت قبول داشته باشد که اگر یک وقت خدای سبحان به عنوان آزمون، مقداری بیماری یا امثال ذلک را برای او روا داشت که فرمود: ﴿بَلَوْنَاهُم بِالْحَسَنَاتِ وَالسَّیِّئَاتِ﴾ یک، ﴿وَنَبْلُوکُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً﴾ دو، او فوراً از جادّه کنار بزند، بشود لامذهب، خب این روحاً همان عبادت وثنیها را دارد. بنابراین وجه سوم از وجوهی که می‌تواند محمِلی باشد برای آیهٴ ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ همین است.

نحوه ارسال اعمال مؤمن وکافردرآخرت
مطابق آن پنج مطلب، [الآن] ما در مطلب پنجم قرار می‌گیریم یعنی خودمان را باید عرضه کنیم بر کتاب خدا و بسنجیم که جزء کدام یک از این گروه‌هاییم. اگر ـ معاذ الله ـ جزء گروه نازلیم، برگردیم توبه کنیم، به گروه متوسّط و کم کم به گروه عادی برسیم؛ اگر جزء گروه متوسّطیم خود را به عالی برسانیم و اگر در گروه عالی هستیم، شاکر باشیم و از خدای سبحان استقامت و دوام را طلب بکنیم.
اینکه در آیهٴ ده فرمود: ﴿ذلِکَ بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ﴾ یعنی در صحنهٴ قیامت آثار تلخ تبهکاریِ تبهکاران را به آنها می‌چشانند می‌گویند این آن چیزی است که شما با دو دستت فرستادی. این «با دو دستت فرستادی» یعنی تمام کارها، چون مهم‌ترین کار را انسان با دست انجام می‌دهد. هر کاری را که انسان انجام می‌دهد این کار پیشاپیش قبل از اینکه انسان به مقصد برسد می‌رود در آنجا مستقر می‌شود. در تعبیرات مثبت دارد: ﴿فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾؛ خب اگر مسافری می‌خواهد برود جایی، کسی که قبلاً کاروان را هدایت و رهبری می‌کند، آن مسافرخانه را آماده می‌کند فرش را پهن می‌کند تا این بیاید؛ این ﴿فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ یعنی مُمَهَّد است آماده است (این برای افراد پرهیزکار)؛ تبهکارها هم ﴿بِمَا قَدَّمَتْ یَدَاکَ﴾ است؛ یعنی هر عملی پیشاپیش عامل می‌رود جلو، آنجا منتظر است [و] انسان بر عمل خود وارد می‌شود [و] مهمان عمل است، اگر خوب بود که ﴿فَلِأَنفُسِهِمْ یَمْهَدُونَ﴾ اگر بد بود هم به ما می‌گویند: ﴿قَدَّمَتْ یَدَاکَ﴾؛ تو اینها را اینجا فرستادی، ما که اینجا این اعمال زشت را نداشتیم این آثار زشت را نداشتیم.

نفی جمیع انحاء ظلم از باری تعالی
عمده آن ذیل است که فرمود: ﴿وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ﴾. در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» به صورت نکره در سیاق نفی آمده است که ﴿وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾؛ احدی در برابر ذات اقدس الهی مظلوم نیست که خدا نسبت به او ظلم بکند، این راجع به شخص [و] در بخشهای دیگر هم دارد که ﴿شَیْئاً﴾، این راجع به نحوهٴ عذاب. ذات اقدس الهی ذرّه‌ای عذاب نسبت به احدی ندارد این (دو مطلب)؛ نه کسی مظلوم می‌شود نه ذرّه‌ای ظلم می‌شود، هر دو هم نکره در سیاق نفی بود: هم ﴿شَیْئاً﴾ هم ﴿أَحَداً﴾؛ اما اینجا که دارد ﴿وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ﴾، بیانی در کتابهای تفسیری هست و یک بیان لطیف هم سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارند. آنکه آن آقایان دارند می‌گویند اگر صفتی برای ذات اقدس الهی ثابت باشد باید کامل‌ترینش ثابت باشد مثل اینکه او اهل مغفرت است به او می‌گوییم غفّار، او پرده‌پوشی دارد رازپوشی دارد می‌گوییم ستّار، او حَنین و عاطفه و گرایش و مِهر دارد می‌گوییم حَنّان، این گونه از اوصاف را به نحو مبالغه برای ذات اقدس الهی ثابت می‌کنیم [پس] اگر صفتی برای خدا باشد باید به نحو فعّال باشد، از این جهت گفته شد: ﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلاَّمٍ لِلْعَبِیدِ﴾ یا در محلّ بحث فرمود: ﴿وَأَنَّ اللَّهَ لَیْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ﴾.
آن بیان لطیفی که سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارند این است که ذات اقدس الهی اگر یک ذرّه ظلم به عالَم بکند، این ذرّه می‌شود ظلمِ کثیر، چرا؟ چون کلّ عالَم از عرش تا فرش همه چیز سرِ جای خودش است، هیچ فُطوری هیچ شکافی هیچ خلئیی هیچ خلالی نیست: ﴿هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ﴾ و همه هم مهندسی‌شده است که ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾؛ هر چه خدای سبحان انجام می‌دهد بر اساس هندسه و معماری و قَدْر و قَدَر و اندازه است، پس تمام اشیاء و تمام اشخاص سرِ جایشان هستند [و] جا خالی نیست: ﴿هَلْ تَرَی مِن فُطُورٍ﴾ [حال] اگر ـ معاذ الله ـ یک ذرّه ظلم بخواهد بشود یعنی باید فشار بیاید به یکی از اینها که این یا جلوتر برود یا دنبال‌تر برود، خب اگر کلّ این نظام بسته است یک گوشه‌اش را شما بخواهید فشار بیاورید کلّ این سلسله باید تکان بخورد، برای اینکه جای خالی نیست. شما چیزی را می‌خواهید بردارید، خب اگر بردارید کلّ نظام آسیب می‌بیند؛ یا علّت را برمی‌دارید به معلول ستم می‌شود یا معلول را برمی‌دارید علّت می‌شود معطّل؛ چه چیزی را می‌خواهید بردارید چه چیزی را می‌خواهید کم بکنید چه چیزی را می‌خواهید زیاد بکنید؟! هر چه را بخواهید کم و زیاد کنید در کلّ نظام اثر کرده است لذا اگر یک ذرّه ظلم در عالَم رخنه کند می‌شود ظَلاّم؛ این بیان لطیف ایشان است.

خسارتهای وارده بر اهل ایمان لسانی
به هر تقدیر ذات اقدس الهی طبق آن دو اصل نه به احدی ظلم می‌کند: ﴿وَلاَ یِظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً﴾ نه ذرّه‌ای ظلم می‌کند: ﴿إِنَّ اللَّهَ لاَ یَظْلِمُ النَّاسَ شَیْئاً﴾؛ اینها اصل جامع است این «ظَلاّمٍ» هم یا به این دو وجه تعبیر می‌شود یا وجوه دیگری.
به هر تقدیر برابر اصل پنجم که ما موظّفیم خود را بر قرآن کریم عرضه کنیم، هیچ راهی برای بهانه نداریم؛ ما در هر صنفی که باشیم مطابق آن صنف ذات اقدس الهی آیه نازل کرده است؛ تابع باشیم, متبوع باشیم, مؤمن باشیم یا ـ معاذ الله ـ کافر باشیم آیه نازل کرده است.
﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ﴾؛ به وسیله این خیر می‌ماند ﴿وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ﴾؛ اگر رنج و دردی به او برسد فوراً منقلب می‌شود [و] صورت برمی‌گرداند: ﴿انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾ راه خودش را طی می‌کند. چنین افرادی ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا﴾ برای اینکه ﴿انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾، کجا می‌خواهد برود؟! ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ [و] «خَسِرَ الآخرة» برای اینکه دین خودش را از دست داد؛ این طور نیست که حالا اگر به غیر خدا مراجعه کند راهی باشد لذا فرمود: ﴿فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾.
فرمود: ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ﴾؛ یک وقت است که انسان سرمایه را می‌بازد، وقتی سرمایه را باخت دیگر جا برای ترمیم نیست، وقتی که سرمایه را باخت یعنی عمر را از دست داد، چیزی نیست که در برابر آن عطا بکند و مقابل را دریافت بکند لذا می‌شود: ﴿الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ﴾ و غالب انسانها هم در معرض این خسارت‌اند: ﴿وَالْعَصْرِ ٭ إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِی خُسْرٍ﴾؛ غالباً عمر می‌دهند و چیزی در برابر این عمر نمی‌گیرند. اینکه می‌بینید انسان وقتی نماز می‌خواند به سرعت نماز می‌خواند ولی با دوست خودش می‌نشیند دو ساعت حرف می‌زند و خسته نمی‌شود برای همین جهت است. خب بالأخره این هم حرف زدن است، خب این حرف زدن اگر خسته می‌کند، این نماز که چهار کلمه حرف زدن بیشتر نیست خسته می‌کند ولی نشستنِ با دوست و دو ساعت حرف زدن خسته نمی‌کند، برای اینکه خدای سبحان محبوب ما نیست؛ این را ما با کُلفت داریم انجام می‌دهیم، این برای ما تکلیف است و منتظریم چه موقع تمام بشود، خب پس معلوم می‌شود این را با اجبار داریم انجام می‌دهیم؛ اما وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وقتی که موقع نماز می‌شد به بلال(رضوان الله علیه) می‌فرمود: «أرِحْنا یا بلال»؛ اذان بگو ما خستگی‌مان رفع بشود. «أرِحْنا» دستور رسمی حضرت بود می‌فرمود: «أرِحْنا یا بلال»؛ اذان بگو تا خستگی ما رفع بشود، خب انسان با محبوب خود دارد حرف می‌زند، لذا خستگی ندارد. اینها که ﴿یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَی حَرْفٍ﴾ چون این‌چنین‌اند پس واقعاً معلوم می‌شود خدا را برای دنیای خودش قبول کردند نظیر بت‌پرست؛ این عمر را داده و چیزی در برابر عمر نگرفته، برای آخرت هم که هیچ کاری هم نکرده است، این می‌شود خُسرانِ مُبین. این نسبت به مشرکان است.

عبودیت غیرخدایی منشأ اضلال وضرر
بنابراین تابع مشخص شد, مَتبوع مشخص شد, ضعیف‌الإیمان مشخص شد [و] در پایان مؤمنان خالص را هم ذکر می‌کند؛ اما اینجا مشرکان و بت‌پرستان را هم به مناسبت همین ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَعْبُدُ اللَّهَ﴾ ذکر می‌کند. فرمود این کسی که ﴿انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾ ـ نه ﴿اطْمَأَنَّ بِهِ﴾، اینکه ﴿انقَلَبَ عَلَی وَجْهِهِ﴾ ـ اینکه ﴿خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ﴾، به دنبال غیر خدا می‌رود: ﴿یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُ وَمَا لاَ یَنفَعُهُ﴾ برای اینکه حیات و ممات به دست او نیست, نفع و ضرر به دست او نیست: ﴿لاَ یَمْلِکُونَ مَوْتاً وَلاَ حَیَاةً وَلاَ نُشُوراً﴾؛ هیچ‌کاره‌اند.

پرسش:...
پاسخ: بت‌پرستی ضرر دارد نه بت؛ این چوبی را که انسان تراشید هیچ‌کاره است. حالا در جملهٴ بعد هم خواهد آمد که بت‌پرستی ضرر می‌رساند نه بت، این بت هیچ‌کاره است و هیچ قدرتی ندارد؛ نه نفع دارد نه ضرر دارد نه حیات به دست اوست نه موت به دست او.
﴿یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ﴾ بتی را که ﴿لاَ یَضُرُّهُ﴾ و بتی را که ﴿لاَ یَنفَعُهُ﴾ و همین ضلالِ بعید است برای اینکه انسان عقیده می‌دهد و اخلاق و اعمالش را تقدیم می‌کند برای هیچ! ﴿قَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾. در بحثهای قبل هم بود که فرمود: ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾؛ فرمود شما که می‌گویید: «إله»، این لفظ را می‌گویید (یک) این لفظ یک معنا دارد (دو)؛ لکن این معنا زیرش خالی است، این اسمی است بی‌مسمّا. ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم﴾؛ شما می‌گویید «رب»، این رب یک لفظ است درست است، معنا دارد درست است؛ اما این معنا را شما تطبیق می‌کنید بر بت! ما هر چه این معنا را در دست بگیریم و به سراغ خارج برویم می‌بینیم این مفهوم زیرش خالی است، چیزی در خارج نیست که به نام رب باشد. آن‌که ربّ‌العالمین است که شما او را عبادت نمی‌کنید، این چوبهایی که ﴿أَتَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾، این نه اله است نه رب، این یک اسم بی‌مسمّاست، اسم بی‌مسمّا هم که «لا یضرُّ ولا ینفع»؛ اما به دنبال اسم بی‌مسمّا رفتن ضرر دارد عبادت اینها ضرر دارد: ﴿یَدْعُوا مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَضُرُّهُ وَمَا لاَ یَنفَعُهُ ذلِکَ هُوَ الضَّلاَلُ الْبَعِیدُ﴾؛ این در دسترس کسی نیست تا هدایتش بکنند. [چنین فردی] آن ‌قدر دور است که ﴿یُنَادَوْنَ مِن مَکَانٍ بَعِیدٍ﴾؛ اینها دورند، در صراط مستقیم نیستند، فاصله هم زیاد است.
فرمود: ﴿یَدْعُوا لَمَن ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِن نَّفْعِهِ﴾ ـ این اثبات و نفی به یک‌ جا برنمی‌گردد تا از تناقض سر در بیاورد ـ عبادت اینها ضرر دارد. خب بالأخره انسان، محبوبی دارد و در تطبیق آن محبوب، عالماً عامداً بیراهه می‌رود [و] تمام عبادت خود را صرف می‌کند برای پوچ! بنابراین این ضررش اقرب از نفع آن است. این ﴿أقْرَبُ﴾ افعل تعیینی است نه تفضیلی یعنی نفعِ موهومی که شما دارید، این ضررش نقد است و بیشتر هم است؛ نفعی در کار نیست تا اینکه ضررش بیشتر از نفع باشد، اصلاً نفع نیست به دلیل اینکه فرمود: ﴿وَمَا لاَ یَنفَعُهُ﴾؛ لکن این نفع موهومی که شما می‌پندارید، در برابر ضرر قطعی آن قابل قیاس نیست.
﴿لَبِئْسَ الْمَوْلَی﴾ که آنها هستند ﴿وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ﴾ که شما معاشرِ با آنهایید [و] آ‌نها را معاشر خود می‌دانید. «عشیره» را که عشیره می‌گویند برای اینکه معاشرت اینها با آنهاست. فرمود با آنها بخواهید معاشر باشید ﴿لَبِئْسَ الْعَشِیرُ﴾ است، تحت ولای آنها بخواهید باشید ﴿لَبِئْسَ الْمَوْلَی﴾ است، برای اینکه پرستش آنها [و] تقرّب آنها ضررآور است.

اراده حکیمانه الهی در سرنوشت پنج گروه از انسانها
بنابراین مشرک و ضعیف‌الایمان و تابع و متبوع همهٴ این گروهها مشخص شد، مانده مؤمنان خالص، دربارهٴ آنها فرمود: ﴿إِنَّ اللَّهَ یُدْخِلُ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ﴾؛ دربارهٴ همهٴ اینها تصمیمات حکیمانه می‌گیرد. این بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در دعای صحیفهٴ سجادیه یک اصل کلی است که «یا مَنْ لا تُبَدَّلُ حکمتَه الوسائل»؛ خدای سبحان ارادهٴ او حکیمانه است، هر کاری انسان بکند که بخواهد ـ معاذ الله ـ مسیر ارادهٴ خدا را عوض بکند [بخواهد] کاری [یا] اراده‌ای بر خلاف حکمت بکند این شدنی نیست: ﴿إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یُرِیدُ﴾ و هر کدام از این پنج گروه به سرنوشت خاصّ خودشان محکوم‌اند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن