display result search
منو
تفسیر آیات 5 تا 7 سوره حج

تفسیر آیات 5 تا 7 سوره حج

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 6 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 5 تا 7 سوره حج"

یکسان نبودن حوادث صحنه قیامت برای همگان
آسان بودن شدت عظمت رستاخیز برای متقین
گرفتاری اهل ریب وشک در صحنه قیامت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم مِن تُرَابٍ ثُمَّ مِن نُّطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِن مُّضْغَةٍ مُّخَلَقَةٍ وَغَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِّنُبَیِّنَ لَکُمْ وَنُقِرُّ فِی الْأَرْحَامِ مَا نَشَاءُ إِلَی أَجَلٍ مُّسَمّی ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَمِنکُم مَّن یُتَوَفَّی وَمِنکُم مَّن یُرَدُّ إِلَی أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلاَ یَعْلَمَ مِن بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَتَرَی الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ ﴿5﴾ ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَی وَأَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ ﴿6﴾ وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَّ رَیْبَ فیهَا وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ ﴿7﴾

یکسان نبودن حوادث صحنه قیامت برای همگان
در طلیعهٴ این سورهٴ مبارکهٴ «حج»، از عظمت قیامت سخن به میان آمد. حوادثی که در آینده در پیش است نظیر برزخ، صحنهٴ قیامت و مانند آن، نظیر حوادث دنیا نیست که نسبتش به همه علی‌السواء باشد. ممکن است در دنیا حادثه‌ای رخ بدهد که برای همه یکسان باشد [مثلاً] اگر روز است و روشن است برای همه روشن است و اگر شب است و تاریک است برای همه تاریک است; ولی در صحنهٴ قیامت این طور نیست یا در صحنهٴ برزخ این طور نیست [بلکه] ممکن است دو نفر در کنار هم دفن شده باشند [یا] قبر هر دو نزدیک هم باشد [اما] یکی روح و ریحان باشد یکی [گرفتار] ﴿نَارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ﴾; یکی «روضة مِن ریاض الجنّة» باشد یکی هم «حُفرةٌ مِن حُفَر النیران» نظیر آنکه در کنار قبر مطهر امام هشتم(سلام الله علیه) قبر نحس هارون قرار دارد [که] وجود مبارک امام هشتم(سلام الله علیه) قبرش «روضة مِن ریاض الجنّة» است «مدَّ البصر» و قبر آن منحوس هم «حُفرةٌ مِن حُفَر النیران». جریان زلزلةالساعه هم این‌چنین است [یعنی] برای همه وحشتناک نیست که فرمود: ﴿لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ وَتَتَلَقَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ﴾، بنابراین صحنهٴ قیامت برای همه یکسان نیست.

آسان بودن شدت عظمت رستاخیز برای متقین
مطلب دوم آن است که برای چه کسی آسان است؟ برای متّقیان که در طلیعهٴ این سور‌ه دعوت به تقوا شده است: ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ﴾; اگر کسی اهل تقوا بود زلزلهٴ ساعه برای او شیء آسان است. در سورهٴ مبارکهٴ «معارج» آیهٴ چهارم این‌چنین است: ﴿تَعْرُجُ الْمَلاَئِکَةُ وَالرُّوحُ إِلَیْهِ فِی یَوْمٍ کَانَ مِقْدَارُهُ خَمْسِینَ أَلْفَ سَنَةٍ﴾; صحنهٴ قیامت را که این آیه ترسیم می‌کند فرمود این قیامت مقدارش پنجاه هزار سال است. در ذیل این آیه این حدیث نورانی هست که از حضرت سؤال کردند چه روز طولانی‌ای است: «ما أطول هذا الیوم»، حضرت ـ طبق این نقل ـ در جواب فرمود: «والذی نفس محمد بیده»; قسم به ذات کسی که جانم در دست اوست این روزِ پنجاه هزار سال برای مؤمن «أخَفّ علیه مِن صلاةٍ مکتوبة»; کوتاه‌تر از یک نماز واجب است. حالا فرض بفرمایید مثلاً نماز ظهر، این نماز چهار رکعتی با طمأنینه و تعقیباتش خوانده بشود پانزده دقیقه طول می‌کشد. فرمود این پنجاه هزار سال برای مؤمن کوتاه‌تر از نماز مکتوبه است حالا معلوم نیست پنجاه هزار سال، سال دنیا باشد یا سال آخرت; ولی سال دنیا هم باشد، پنجاه هزار 365 روز رقم زیادی است. بنابراین زلزلهٴ ساعت که شیء عظیم است، برای مؤمن، شیء حقیر خواهد بود عظیم نیست، برای اینکه این مراحل را گذرانده است; نظیر حوادث دنیا نیست که عذاب نباشد آزمون باشد و برای همه یکسان باشد (این یک مطلب). بنابراین صحنهٴ قیامت که ﴿زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْ‏ءٌ عَظِیمٌ﴾ برای عدّه‌ای ﴿لاَ یَحْزُنُهُمُ الْفَزَعُ الْأَکْبَرُ﴾ که آیهٴ 103 سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» بود (این یک) و اگر کسی خواست به اینجا برسد، به همین جملهٴ اُولای این آیه عمل کند نجات پیدا می‌کند که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ﴾; اگر کسی اهل تقوا بود این زلزلهٴ ساعت برای او شیء عظیم نیست [و] این را کاملاً تحمل می‌کند (این دو) برای اینکه ﴿هذَا یَوْمُکُمُ الَّذِی کُنتُمْ تُوعَدُونَ﴾; این خوشحال می‌شود، روزی است که وعدهٴ الهی می‌خواهد اِنجاز بشود، بنابراین این نگران نیست.

گرفتاری اهل ریب وشک در صحنه قیامت
کسانی که در رِیْب و شکّ‌اند قرآن کریم از اینها گاهی به صورت اجمال و گاهی به صورت تفصیل نام می‌برد می‌فرماید اینها مُرتاب‌اند در رِیْب‌اند. در سورهٴ مبارکهٴ «ق» فرمود در قیامت گفته می‌شود: ﴿أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ ٭ مَنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُرِیبٍ﴾ ـ «مُریب» کسی است که هم خودش در ریب است هم دیگران را در شبهه و ریب می‌اندازد ـ کسی که در ریب است در آن روز گرفتار این فرمان می‌شود که خدای سبحان به مسئولان دوزخ دستور می‌دهد: ﴿أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ ٭ مَنَّاعٍ لِّلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُرِیبٍ﴾، چه اینکه آیهٴ 34 سورهٴ مبارکهٴ «غافر» این است که ﴿یُضِلُّ اللَّهُ مَنْ هُوَ مُسْرِفٌ مُرْتَابٌ﴾ ـ «ارتیاب» و «مُریب» از مادّهٴ رِیْب است ـ فرمود کسی که گرفتار شک است گرفتار این صحنه خواهد بود.

اثبات امکان ووقوع قیامت به دلیل قرآنی
قرآن می‌فرماید اگر شک دارید شکّتان با این برهان زائل می‌شود. شک یا در امکان است، امکانش را خدا ثابت کرده با این برهانی که دوباره بازگو می‌شود; یا در وقوع است، برای وقوع برهانی هست که قرآن کریم در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» و همچنین در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» می‌فرماید اگر معاد نباشد عالم لغو است، چون هر کس بیاید هر کاری بکند هر مذهبی هم داشته باشد هر حرفی را هم بزند هر ادّعایی هم داشته باشد، اگر حساب و کتابی در کار نباشد به داد مظلوم نرسند و کسی مدّعیان نِحله‌های باطل را تنبیه نکند، عالَم هرج و مرج می‌شود. در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» ضرورت معاد را ذکر می‌کند که آن سور‌ه اصولاً به نام قیامت شروع شده است: ﴿لاَ أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ٭ وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ﴾. بعد از اینکه برای امکان، برهان اقامه کرد می‌فرماید: ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ که به مناسبتی قبلاً این آیات اول سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» گذشت یعنی عدّه‌ای شبهه‌ علمی ندارند اما شهوت عملی دارند می‌خواهند جلویشان باز باشد ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ ما اصل انسان را که چیزی نبود که ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ آفریدیم حالا که همه چیزش موجود است; روح که موجود است از بین نمی‌رود، بدن هم متفرّق شده، ما جمع می‌کنیم. فرمود اینها مشکل علمی و شبههٴ علمی ندارند ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾; می‌خواهد فُجور کند جلویش هم باز باشد و چیزی جلوی او را نگیرد یعنی او شهوتِ عملی دارد نه شبههٴ علمی (که به مناسبتی قبلاً این آیات مطرح شد).
در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» آیهٴ 36 به این صورت آمده است: ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾; انسان خیال می‌کند همین طور یَله و رهاست و یاوه و بیهوده است [و] هر کسی هر کاری بکند در عالَم آزاد است، اینکه نمی‌شود، این می‌شود هرج و مرج! این سخن، سخن باطل است. این استفهام در آیه، استفهام انکاری است; چون عالَم، عالَم باطلی نیست و انسان یَله و رها و یاوه و بیهوده نیست و هدفی دارد پس الاّ و لابد باید به هدف برسد. در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» هم به ضرورت معاد، از راه هدف داشتن عالَم خلقت اشاره شده است; در آیهٴ 115 سورهٴ «مؤمنون» فرمود: ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ﴾; بالأخره هر که در عالَم هر کاری کرد از بین می‌رود یا هر کسی کار خودش را می‌بیند که فرمود: ﴿فَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ﴾.
بنابراین دو مقام محور بحث است: یکی امکان معاد یکی ضرورت معاد. امکان معاد را از باب قدرت مطلقهٴ خدای سبحان با حدّ وسط این برهان ثابت کردند ، ضرورت معاد را از راه هدفمند بودن نظام خلقت. انسان رها نیست که هر چه کرد، ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ باشد که بشود هرج و مرج بلکه هر کسی هر کاری کرد محصول کار خودش را می‌بیند. خب پس امکان معاد قطعی است ضرورت معاد هم قطعی است; اینها برهان است. بعد می‌فرماید این براهین، گذشته نیست، ما هر روز داریم جریان معاد را به شما نشان می‌دهیم; این تعبیر ﴿لِنُبَیِّنَ﴾ برای همین است.

وجه احسن المخلوقین بودن انسان
این جریان ﴿لِنُبَیِّنَ﴾ نظیر ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ نیست، برای اینکه در اینجا هم جریان حیوان ذکر شده است و هم جریان انسان ذکر شده است و هم جریان نبات ذکر شده است; در اینجا آن بخش روحانی بودن ذکر نشده. یک سلسله مشترکاتی بین انسان و دام هست و یک سلسله مشترکاتی بین انسان و نبات هست که اینها را در این دو آیه سورهٴ «حج» ذکر فرمود [و] یک سلسله [امور] جزء مختصات انسان است که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آمده است. اینکه تراب کم کم می‌شود نطفه، می‌شود علقه، می‌شود مضغه، می‌شود جنین، تا این مرحله مشترک بین انسان و حیوان است، این ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾ که در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آمده است مخصوص انسان است و در آنجا چون خَلقِ آخر است ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ مطرح است; چون انسان می‌شود «احسن المخلوقین»، پس کشف می‌کنیم که خالقِ این «احسن‌ المخلوقین»، «احسن ‌الخالقین» است. ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾ چون انسان می‌شود «احسن‌ المخلوقین»; اگر ﴿لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ﴾ که مخلوق، «احسن المخلوقین» است، معلوم می‌شود خالق، «احسن الخالقین» است. در اینجا مشترکات بین انسان و دام و مشترکات بین انسان و گیاه مطرح است لذا مسئلهٴ اصلِ تبیین قیامت طرح شده نه مسئلهٴ ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾.
در این آیه محلّ بحث فرمود اگر شما دربارهٴ معاد شک دارید ما هر روز داریم مُرده را زنده می‌کنیم خب شما بیایید در کارگاهها ببینید که هر روز خدا دارد مُرده را زنده می‌کند دیگر ﴿إِن کُنتُمْ فِی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْنَاکُم﴾ و هر روز «نخلقکم». این ﴿نَخْلُقکُم﴾ را در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» به صورت شفاف بازگو فرمود که در آنجا هم سخن از «أحسن‌الخالقین» بودنِ خدا نیست چون از «أحسن‌المخلوقین» سخن به میان نیامده؛ از مشترکات بین انسان و حیوان (یک) و از مشترکات بین انسان و گیاه دو، در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» سخن به میان آمده است لذا آنجا سخن از «احسن‌الخالقین» و «احسن‌المخلوقین» نیست.
حیات بخشی احسن الخالقین به انسان و سایرموجودات
در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» آیهٴ 58 به بعد فرمود: ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾؛ فرمود امر بر شما اشتباه نشود، شما در مسائل حیوانی (که اینجا انسان از آن جهت که حیوان است مطرح است) و در مسائل کشاورزی شما بررسی کنید که یک کشاورز کارش چیست و یک پدر کارش چیست. کار کشاورز این است که این بذر را در درونِ خاک می‌نهد، همین! دیگر از آن غافل است که چگونه این بذرِ مرده زنده می‌شود و چگونه دستور می‌یابد که یک بخشش به دلِ خاک برود بشود ریشه، یک بخشش سر از خاک در بیاورد بشود جوانه و خوشه، اینها را که نمی‌فهمد؛ فرمود کارِ کشاورز حَرث است او حارث است نه زارع؛ «حارث» یعنی کسی که بذرافشانی می‌کند، همین!
در جریان پدر و مادر هم همین طور فرمود؛ فرمود پدر خالق نیست پدر مُمْنِی است: ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ﴾؛ «اِمناء» نقل همین چیزی که ﴿یَخْرُجُ مِن بَیْنِ الصُّلْبِ وَالتَّرَائِبِ﴾ است «مِن موضعٍ إلی موضعٍ آخر» همین! یک حرکت مکانی است مثل اینکه آن حارث و زمین‌دار یک حرکتِ مکانی می‌دهد [و] این بذر را از انبار به زیر خاک می‌نهد. فرمود: ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾؛ خالق ماییم چرا؟ برای اینکه ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ﴾؛ پدر و مادر اِمناء می‌کنند، نقل می‌دهند؛ اینها همان طور که گریه می‌کنند آبِ چشمشان می‌آید، عطسه می‌کنند آبِ بینی‌شان می‌آید، اِمنا هم می‌کنند نقل می‌کنند مِن موضعٍ إلی موضعٍ؛ همین! این طور نیست که اینها خالق باشند: ﴿أَفَرَأَیْتُم ما تُمْنُونَ ٭ ءَأَنتُمْ تَخْلُقُونَهُ أَمْ نَحْنُ الْخَالِقُونَ﴾؛ خلقت برای ماست ﴿نَحْنُ قَدَّرْنَا بَیْنَکُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِینَ ٭ عَلَی أَن نُبَدِّلَ أَمْثَالَکُمْ وَنُنشِأَکُمْ فِی مَا لاَ تَعْلَمُونَ ٭ وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَی فَلَوْلاَ تَذَکَّرُونَ﴾؛ شما صحنهٴ اول را دیدید الآن دربارهٴ معاد چه تردیدی دارید؛ شما دیدید ما مُرده را زنده کردیم، شما دربارهٴ زنده کردن یک مُرده شک می‌کنید، خب قبلی را که دیدید الآن هم همین طور است؛ هر روز دارید می‌بینید.
بعد فرمود: ﴿أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾؛ در کارهای کشاورزی‌تان هم همین طور است یعنی عند التحلیل هیچ فرقی نیست بین اِمناء و حَرث، فقط نقل یک ماده است از جایی به جایی. فرمود: ﴿أَفَرَأَیْتُم مَّا تَحْرُثُونَ﴾؛ کارِ یک باغدار کار یک زمین‌دار، حرث است و نه زرع؛ «حرث» عبارت است از نقل این گندم به دل خاک اما مُرده را زنده کردن، این گندمِ جامدِ مُرده را حیات دادن، این دیگر کارِ او نیست. ﴿ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ زارع ماییم، ما حیات‌بخشیم.این است که در هنگام کشاورزی،کسی بخواهد برنجی، جویی، گندمی، عدسی، لوبیایی، چیزی بکارد،مستحب است که مقداری این بذر را بگیرد رو به قبله بایستد ﴿ءَأَنتُمْ تَزرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ﴾ را بخواند و به زمین بپاشد.

نیاز به مفاتیح الجنان دوّم در امور حیات بخش اجتماعی
اینکه عرض می‌شود ما جلد دوم مفاتیح‌الجنان می‌خواهیم برای همین است، برای اینکه اینها هم جزء دستورات اسلامی است بالأخره اینها را هم ائمه فرمودند. درست است نافله خواندن، آن بخشهای عبادی [مثل] روزهٴ مستحبی، زیارت مستحبی ثواب دارد [اما] اینها که نَهجِ حیات ماست و زندگی ما را بیان می‌کند را هم ائمه فرمودند، دستورش هم اینها دادند دعایش را هم اینها کردند. این است که جای جلد دوم مفاتیح‌الجنان خالی است که آداب زندگی را به ما آموختند؛ پارک‌سازی، راه‌سازی، راه را تمیز کردن، زباله را نینداختن. غرض این است که ما برای زندگی‌مان گذشته از جلد اول مفاتیح‌الجنان جلد دوم مفاتیح‌الجنان هم لازم داریم که ساختن فضای سبز چطور است، باغ درست کردن چطوری است، راغ درست کردن چطوری است. فرمود: «مَن ردّ عن قومٍ مِن المسلمینِ عادیةَ ماءٍ أو نارٍ وَجَبَتْ له الجنّة»؛ حالا آب دارد می‌آید خانهٴ کسی را می‌برد، آتش دارد می‌آید خانهٴ کسی را می‌سوزاند، اگر کسی قیام بکند و نگذارد خانهٴ کسی در معرض آتش قرار بگیرد یا در معرض آب قرار بگیرد «وَجَبَتْ له الجنّة».
خب اگر «مَن ردّ عن قومٍ مِن المسلمینِ عادیةَ ماءٍ أو نارٍ وَجَبَتْ له الجنّة»، [آیا] این تنها برای آتش‌نشانی است یعنی باید منتظر باشیم ببینیم کجا آتش می‌گیرد بعد بیاییم آتش را خاموش بکنیم بعد ثواب ببریم، باید منتظر باشیم ببینیم که پاکستان و امثال پاکستان چه موقع سیل می‌آید چهارتا چادر بدهیم ثواب ببریم یا اگر سد درست کردیم نگذاشتیم سیل بیاید ثواب بیشتری می‌بریم، اگر کاری کردیم جلوی آتش‌سوزی را گرفتیم ثواب بیشتری می‌بریم؟ اینها را هم خب همان ائمه فرمودند، فرقی بین کلمات نورانی اینها نیست. خب حالا ما صبر بکنیم ببینیم چه موقع سیل می‌آید آن وقت چهار مَن گندم بدهیم؟! فرمود جلوی آب را بگیر نه اینکه [فقط] اگر آب‌گرفته را کمک کردی ثواب می‌بری. خب، بنابراین جلد دوم مفاتیح‌الجنان جایش در نظام اسلامی خالی است یعنی باید زحمت کشید تلاش و کوشش کرد روایاتی که ائمه(علیهم السلام) فرمودند برای سدسازی، برای راه‌سازی، برای تأمین نیاز مردم، برای باغ‌سازی که اینها چقدر ثواب دارند [را جمع‌آوری و بیان کرد]؛ بعضیها با دعا همراه است نظیر همین کار کشاورزی [و] بعضیها هم اصلِ ثواب را ذکر کردند نظیر «مَن ردّ عن قومٍ مِن المسلمین عادیة ماءٍ أو نارٍ وجبتْ له الجنّة» و مانند آن.

فرق حیات حیوانی وگیاهی با حیات انسانی
به هر تقدیر فرمود کشاورز هم همین طور است. خب حالا کشاورز که کاری نمی‌کند، حیات که نمی‌دهد مثل اینکه پدر حیات نمی‌دهد؛ کشاورز این کار را کرده بعد مُرده، پدر این کار را کرده بعد مُرده است. آن‌که این نطفه را زنده می‌کند و به این صورت در می‌آورد خالق است نه مُمْنِی، زارع است نه حارث. حیاتِ حیوانی اعم از ناطق و غیر ناطق با حیات گیاهی را در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» ذکر کرد در همین آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حج» هم ذکر کرد؛ اما آنجا که بخش انسانی مطرح است آن را در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» مطرح کرد که آنجا فرمود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾؛ فرمود ما او را چیز دیگر کردیم، حالا آن چیز دیگر چیست، می‌شود: ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾؛ دیگر آن را بیان نکرده که چیست، فقط فرمود ما این نطفه را علقه کردیم، علقه را مضغه کردیم، مضغه را به صورت عِظام در آوردیم، عظام را گوشت پوشاندیم ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾؛ چیزی شد که دیگر آن مرزِ جدایی انسان از حیوان است. تا اینجا یعنی عِظام شدن و ﴿فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً﴾ مشترک بین انسان و دام است، از این به بعد که ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾، می‌شود: ﴿فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ﴾. چه چیزی به او دادیم؟ شیء دیگری، آن شیء دیگر چیست؟ همین ﴿نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ است که اگر ﴿یَسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ﴾ مطرح شد ﴿قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی وَمَا أُوتِیتُم مِّنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلاً﴾.

دلیل یکسان نبودن شدت صحنه قیامت برای همگان
غرض آن است که در جریان قیامت این طور نیست که همه یکسان باشند، حادثه ممکن است سنگین باشد ولی نسبت به بعضیها آسان است و نسبت به بعضیها دشوار؛ نظیر همان جریان خون شدن آبِ نیل که وقتی پیروان کلیم حق می‌خوردند آب بود آل‌فرعون که می‌خوردند خون بود ـ خون شدن آب نیل یکی از همین معجزات نُه‌گانه وجود مبارک موسای کلیم بود ـ یا در صحنهٴ قیامت دارد: ﴿فَضُرِبَ بَیْنَهُم بِسُورٍ لَهُ بَابٌ بَاطِنُهُ فِیهِ الرَّحْمَةُ وَظَاهِرُهُ مِن قِبَلِهِ الْعَذَابُ﴾؛ دفعتاً دیواری کشیده می‌شود یک طرفش گداخته است یک طرفش نور است. این‌چنین نیست که صحنهٴ قیامت نظیر صحنهٴ دنیا یکسان باشد که اگر یک حادثه پیش آمد، برای همه علی‌السواء باشد. بنابراین آن شیء عظیم برای یک عدّه دردناک است برای یک عدّه فرحناک.

علت نگرش حیات مشترک حیوان ونبات در اثبات معاد
در جریان کیفیت معاد هم مشترکات بین حیوان (اعم از انسان و غیر انسان) با گیاهان ذکر شده است که مُرده زنده می‌شود. الآن آنها در حدّی نبودند که حالا حیات انسانی را ذات اقدس الهی برای آنها مطرح کند لذا فرمود شما هر روز می‌بینید ما داریم مُرده‌ها را زنده می‌کنیم، چطور این مرده‌ها را می‌بینید ﴿لَقَدْ عَلِمْتُمُ النَّشْأَةَ الْأُولَی فَلَوْلاَ تَذَکَّرُونَ﴾؛ خب این همه گندمهای مُرده را ما زنده کردیم، این همه جُویِ مُرده، برنج مُرده، این همه حبّه‌ها و هسته‌های مُرده زنده می‌کنیم ﴿فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَی﴾ این حبّهٴ گندم آن هستهٴ خرما هر دو را ما می‌شکافیم حیات می‌دهیم، دو دست به اینها می‌دهیم یک طرف پایین یک طرف بالا، یکی به نام ریشه یکی به نام خوشه (ما این کار را می‌کنیم) فرمود: ﴿فَالِقُ الْحَبِّ وَالنَّوَی﴾ «حَبّ» یعنی همین حبّهٴ گندم، «نَویٰ» یعنی هسته؛ خب هر دو را او می‌شکافد، این مرده‌ها را او دارد زنده می‌کند. خب، در اینجا فرمود ما این کار را می‌کنیم ﴿لِنُبَیِّنَ لَکُمْ﴾؛ این یک کلاس درس است. بنابراین نگاهِ در جهان، یک نگاه کلامی است که هر کسی می‌بیند می‌شود آیات الهی؛ این نگاهِ فلسفی و کلامی برای اثبات مبدأ و اثبات معاد است. اینها معنای اسلامی شدن علوم نیست اینها معنای اسلامی شدن فلسفه و کلام است.

نگرش اسلامی علوم مبین درک آثار الهی
درباره اسلامی شدن علوم [مثلاً] کشاورزی وقتی اسلامی است که انسان لحظه به لحظه بداند و باور کند که خدا دارد این کار را می‌کند [و] به ما هم چراغی داد که ما تشخیص بدهیم. لازم نیست که در آیه‌ای یا در روایتی خدا نازل بکند که من چگونه این حبّه را یا آن هسته را می‌شکافم، اسلامی شدن علم به این است که لحظه به لحظه، ما سفر «مِن الخلق إلی الخلق بالحق» داشته باشیم. اگر چراغِ توحید در دست ما باشد ما آثار خدا را در همه چیز می‌بینیم، دیگر هیچ تردیدی نداریم. الآن تفسیر اگر علمِ اسلامی است برای این است که مفسّر لحظه به لحظه دارد قولِ خدا را شرح می‌دهد [که] خدا چنین گفت، در دانشگاه، لحظه به لحظه فعلِ خدا را شرح می‌دهند [که] خدا چنین کرد خب اگر تفسیر جزء علوم اسلامی است، زمین‌شناسی هم، فیزیک هم، شیمی هم جزء علوم اسلامی است؛ فرض ندارد که علم اسلامی نباشد.
در این قسمت فرمود ما هر روز داریم صحنهٴ معاد را برای شما بیان می‌کنیم، پس شما اگر این چراغ دستتان باشد یعنی «مِن الخَلق إلی الخلق بالحق» سفر کنید همهٴ مشکلاتتان حل است. الآن غالب مردم [که] گاهی متأسفانه خود ما هم همین طوریم، «مِن الخلق إلی الخلق بالخلق» داریم سفر می‌کنیم، می‌گوییم ما خودمان زحمت کشیدیم عالِم شدیم! اگر کسی بگوید من خودم زحمت کشیدم پیدا کردم ـ بارها به عرضتان رسید که ـ این همان اسلامی حرف زدن و قارونی فکر کردن است؛ قارون هم همین حرف را می‌گفت، می‌گفت: ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾؛ من خودم علم اقتصاد داشتم زحمت کشیدم پیدا کردم ولی اگر بالحق سفر کنیم کارِ خدا را به خود اسناد نمی‌دهیم. چراغ بیش از این حق ندارد بگوید که کجا راه است کجا چاه. چراغ، قانون‌شناس است نه قانون‌گذار، قانون‌گذار خداست. به ما چراغ دادند تا بفهمیم کجا بد است کجا خوب است، چه چیزی حق است چه چیزی باطل است. ما که نه موضوع را خلق کردیم نه محمول را خلق کردیم نه پیوند موضوع و محمول را خلق کردیم، ما چه‌کاره‌ایم، ما قانون‌گذاریم یعنی بشر قانون وضع کرد؟! این جهانی است که با نظم الهی خلق شده است؛ موضوعات را خدا خلق کرد، محمولات را خدا خلق کرد، پیوند موضوع و محمول را خدا خلق کرد. ما اگر عاقل باشیم و این چراغ را خاموش نکنیم، فقط می‌فهمیم موضوع چیست، محمول چیست، رابطه چیست، چه چیزی بد است چه چیزی خوب است، همین! آن وقت بگوییم ما قانون وضع کردیم؟!

وظیفه نظام اسلامی، تطبیق قوانین الهی برنظام هستی
اگر نظر شریفتان باشد در آن اوایل انقلاب ـ خدا شهید بهشتی را غریق رحمت کند ـ در آن مناظره‌ای که در حقیقت مناظرهٴ دکوری نبود جنگِ تن به تن بود و عدّه‌ای از سران کمونیست هم در آن دفتر شورای عالی قضایی همه‌شان صف بسته بودند، این سران کمونیست آمده بودند آنجا نشسته بودند و از ما می‌خواستند توضیح بدهید که شما اگر نظامتان نظام اسلامی است و به عقیدهٴ شما قانون را خدا وضع کرده، پس شما چه کاره‌اید که به ایشان گفته شد ما اگر داریم این لوایح را تنظیم می‌کنیم برای تطبیق است که آیا این مصوّبات با آنچه خدای سبحان به ما فرمود و شریعت به ما آموخت مطابق است یا نه؛ ما برای تطبیقیم نه تَقنین، تَقنین برای خداست و لاغیر. برای خیلیها روشن نبود که کار نظام اسلامی تطبیق است که آیا آنچه می‌گذرد با گفتهٴ خدای سبحان مطابق است یا نه. کار ما همین است که ما این چراغ را خاموش نکنیم، اگر چراغ را خاموش نکردیم می‌فهمیم که چه چیزی حق است چه چیزی باطل، البته بخش تصمیم‌گیری و عزم و اراده و عمل، شأن دیگری است که کارِ عقل عملی است تنها کار چراغ نیست. اینکه می‌گوید: «چندین چراغ دارد و بیراه می‌رود» سرّش همین است؛ چراغ داشتن نیمی از سعادت است اما به راه رفتن یا بیراهه رفتن نیم دیگر است که جداگانه در آن عقل عملی که «ما عُبِدَ به الرحمن واکْتُسِبَ به الجنان» باید بحث کرد.
غرض این است که بشر باید تلاش و کوشش بکند فتیله این سراج را پایین نکشد و خاموش نکند. این موضوعات را خدا آفرید، این محمولات را خدا آفرید، ربط موضوع و محمول را خدا آفرید، این کار این اثر را دارد، فلان کار آن اثر را دارد، فلان شیء آن اثر را دارد، فلان شخص آن اثر را دارد [اینها را] انسان می‌فهمد؛ اگر چراغ بخواهد حرف بزند می‌گوید: «إنّما أدری بهذا، غیر هذا لستُ أدری»؛ من فقط می‌فهمم چه چیزی بد است چه چیزی خوب است، من وضع نکردم؛ من موضوع را، من محمول را، من ربط موضوع و محمول را وضع نکردم. این عصارهٴ تفاوتی است که بین سورهٴ مبارکهٴ «حج» و سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» وجود دارد.

اثبات ضرورت معاد براساس حیات بخشی موجودات
برای اثبات ضرورت [معاد] گذشته از آن مسئلهٴ سورهٴ «القیامه»، آیهٴ 115 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» همین بود که ﴿أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثاً وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لاَ تُرْجَعُونَ﴾. این دو مقامِ بحث روشن شد و این مشترکات بین انسان و گیاه هم روشن شد، گرچه در سورهٴ مبارکهٴ «واقعه» این آیات را از هم جدا کرده ولی در آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «حج» که محور بحث است این دو مطلب را در یک آیه ذکر کرده فرمود: ﴿وَتَرَی الْأَرْضَ هَامِدَةً فَإِذَا أَنزَلْنَا عَلَیْهَا الْمَاءَ اهْتَزَّتْ وَرَبَتْ وَأَنْبَتَتْ مِن کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ﴾؛ آن‌گاه برای همین است که فرمود: ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾ که این ضمیر فصل یعنی ﴿هُوَ﴾ و معرَّف به الف و لام بودنِ خبر، مفید حصر است [یعنی] حق اوست و لاغیر. ﴿وَأَنَّهُ یُحْیِی الْمَوْتَی﴾ ﴿وَأَنَّهُ عَلَی کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیرٌ﴾.
﴿وَأَنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَّ رَیْبَ فیهَا﴾؛ این امر ضروری است. این ﴿لاَّ رَیْبَ فیهَا﴾ اگر به اصطلاح فنّی بخواهیم این قضیه را جهت بدهیم تا بشود موجّهه، می‌گوییم «الساعة آتیةٌ بالضروره» منتها حالا قرآن کریم از بالضروره به ﴿لاَّ رَیْبَ فیهَا﴾ یاد می‌کند [و] در کتابهای منطق و غیر منطق به این ﴿لاَّ رَیْبَ فیهَا﴾ اصطلاحاً می‌گویند «بالضروره» [مثلاً] می‌گویند: «الإنسان ناطقٌ بالضروره»؛ در قرآن کلمهٴ «بالضروره» در بعضی از موارد به صورت ﴿لاَ جَرَمَ﴾ ذکر شد. فرمود: ﴿أنَّ السَّاعَةَ آتِیَةٌ لاَّ رَیْبَ فیهَا وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ﴾؛ هم صحنهٴ قیامت حق است هم مُرده‌ها را خدا زنده می‌کند.

معنا ومصداق «حق» در اصطلاح قرآن
عمده که در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» هم گذشت این است که «حق» دوتا اصطلاح دارد در قرآن که اهل معرفت هم مطابق همین دو اصطلاح، مَشْی می‌کنند، یک «حق» مربوط به ذات اقدس الهی است که مقابل ندارد، مقابل او عدم است؛ اگر هم گفته شد مقابل او باطل است، باطل به معنای عدمِ مَلکه نیست که حق و باطل عدم و ملکه باشند (این‌چنین نیست) بلکه آن باطل یعنی عدمِ محض؛ چیزی مقابل حق نیست و چون چیزی مقابل الله نیست می‌شود عدمِ محض: ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾. قِسم دوم، فعل خداست که حق به معنی فعل خداست که این فعل از خدای سبحان است. این در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» بحثش گذشت؛ آیهٴ شصت سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» این بود: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾. بنابراین یک حق است که عین خداست که منطقهٴ ممنوعه است و احدی به آنجا راه ندارد. [و] یک حق است که از خداست: ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾. خب این حقّی که از خداست می‌شود فعلِ خدا و خدای سبحان جهان را با این حق آفرید؛ این مصالح ساختمانی عرش تا فرش است. خدای سبحان عرش و کُرسی را [و] ارض و سماء را با این حق آفرید؛ مثل یک کلاف نخ کاموا که خدای سبحان این را به صورتهای گوناگون در آورد؛ یک بخش‌ آن را آسمان، یک بخش‌ آن را زمین، یک بخش‌ آن را انسان، یک بخش‌ آن را حیوان قرار داد؛ ﴿الْحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾.
بنابراین در قرآن دو حق است: یک حق، عین ذات اقدس الهی است که مقابل ندارد [و] یک حق فعلِ خدای سبحان است که این فعل هر لحظه به صورتی در می‌آید هر لحظه به صورتهای گوناگون جلوه می‌کند و مانند آن؛ «هر لحظه به شکلی بُت عیّار بر آمد» این حق است نه ـ معاذ الله ـ آن حق و اگر گفته می‌شود حق، عین خلق است مِن وجهٍ و غیر خلق است من وجهٍ، راجع به این حق است. در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» آیهٴ پنج فرمود: ﴿خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ بِالْحَقِّ﴾؛ خدا آسمان و زمین را با مصالح حق ساخت؛ این همان است که در کتابهای اهل معرفت می‌گویند: «حقّ مخلوقٌ‌به» که با «باء» استعمال می‌شود. این «حقّ مخلوقٌ‌به» به منزلهٴ یک کاموای نخ است که با این کاموا گاهی بلوز ساخته می‌شود، گاهی ژاکت ساخته می‌شود، گاهی پیراهن ساخته می‌شود، گاهی قبا ساخته می‌شود. این نخ، حق است [و] از خداست، این رنگ و صبغه‌ای ندارد این مطلق است، ارض و سماء مقیّدند. اینکه می‌گویند مطلق، عین مقیّد است مِن وجهٍ [و] غیر اوست من وجهٍ، راجع به این حق است؛ اینکه می‌گویند حق، عین خلق است مِن وجهٍ و غیر خلق است مِن وجهٍ، این حق را می‌گویند نه ـ معاذ الله ـ آن حق را، به آن حق، احدی دسترسی ندارد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:09

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن