display result search
منو
تفسیر آیات 27 تا 28 سوره کهف _ بخش اول

تفسیر آیات 27 تا 28 سوره کهف _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 6 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 27 تا 28 سوره کهف _ بخش اول":

مهم‌ترین شبههٴ مشرکان مکّه بعد از توحید مسئلهٴ وحی و نبوّت بود
﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ یعنی هر چه را آفرید به بهترین وجه آفرید

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً ﴿27﴾ وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً ﴿28﴾

سورهٴ مبارکهٴ «کهف» چون در مکه نازل شد و عناصر محوری سُوَر مکّی اصول دین است و مهم‌ترین شبههٴ مشرکان مکّه هم بعد از توحید مسئلهٴ وحی و نبوّت بود این سورهٴ مبارکه با جریان وحی و نبوّت شروع شد در اثنای این سور‌ه هم به مناسبتهایی جریان وحی و نبوّت را طرح می‌کنند در بخشهای پایانی این سور‌ه هم باز دربارهٴ قرآن و وحی و نبوّت سخن به میان می‌آید. در آغاز این سور‌ه فرمود: ﴿الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنزَلَ عَلَی عَبْدِهِ الْکِتَابَ وَلَمْ یَجْعَل لَّهُ عِوَجا﴾ آغاز این سور‌ه مبارکه این است که خدا را سپاس که بر بندهٴ خود کتاب را نازل کرده است بعد از اینکه چند آیه در همین زمینه گذشت آن گاه دوباره مسئله تلاوت کتاب الهی را طرح می‌کند که ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ﴾ چه اینکه باز در بخشهای نهایی و پایانی همین سور‌ه هم یعنی آیهٴ 110 این سورهٴ مبارکهٴ «کهف» که آخرین آیهٴ این سور‌ه است به این صورت آمده ﴿قُلْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحَی إِلَیَّ أَنَّمَا إِلهُکُمْ إِلهٌ وَاحِدٌ﴾ بنابراین آغاز و انجام و وسط این سورهٴ مبارکه به وحی و نبوّت و کتاب آسمانی پرداخته است فرمود: ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ﴾ آنچه که از وحی الهی و کتاب الهی بر تو نازل شده است و وحی شده است همان را تلاوت کن هم در مقام لفظ آن را تلاوت کن، هم در مقام عمل از آن تبعیّت کن و هیچ کسی قدرت تبدیل این کتاب را ندارد ﴿لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ﴾ این تعبیر ﴿لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ﴾ همان تعبیر اوایل سورهٴ مبارکهٴ «حجر» دلیل بر نزاهت قرآن از تحریف است یعنی هیچ کسی نیست که این کتاب را تغییر کند، تبدیل کند برای اینکه این کتاب دینِ آخرین انبیاست اگر نظیر تورات و انجیل قابل تحریف بود چون بعد از وجود مبارک رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پیامبری نخواهد آمد پس دینی در روی زمین نخواهد ماند لذا عقلاً یقیناً ذات اقدس الهی کتاب آخرین پیامبر را از هر تحریفی حفظ می‌کند حالا گذشته از آن ادلهٴ فراوان نقلی، پس آنچه که در این آیه است که ﴿لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ﴾ شبیه همان ﴿نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ است منتها معنای دقیق‌تر دیگری را هم دارد و آن این است که خود ما هم عوض نمی‌کنیم این ﴿نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ یعنی عین اینها محفوظ است اما حالا چرا تغییر و تبدیل در اینها نیست ولو به وسیلهٴ خود خدای سبحان می‌فرمود آن هم جا برای تبدیل نیست برای اینکه غیر خدا که قدرت ندارد خود خدا که قادر است این کتاب را به احسن بیان نازل کرده ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ﴾ از این بهتر ممکن نبود اگر از این بهتر ممکن نیست خب خدا تغییر می‌دهد که چه؟ چه اینکه در ساختار خلقت هم همین طور است در جریان کلمات تکوینی خدا فرمود: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ چرا؟ چون یک اصل کلی این است که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ به اصطلاح «کان» تامّه افاضه کرده است اصل دیگر قرآن کریم این است که «کان» ناقصه را بیان می‌کند ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقَهُ﴾ یعنی هر چه را آفرید به بهترین وجه آفرید، چرا؟ برای اینکه اگر بهتر از وضع موجود ممکن بود و خداوند آن را خلق نکرده باشد «إما للجهل» است «أو للعجز» است «أو للبخل»، «و التالی بأسره ممتنع فالمقدّم مثله» این به صورت یک قیاس استثنایی است اگر بهتر از این ممکن بود یعنی جهانی بهتر از این ممکن بود و خدا آن را خلق نکرده باشد یا برای آن است که ـ معاذ الله ـ عالِم نبود یا قادر نبود یا جود و بخشش نداشت تالی به هر سه ضلعش مستحیل است «فالمقدّم مثله» این برهان عقلی ظاهر آیه را تأیید می‌کند آیه این است که خدای سبحان جهان را به احسن وجه آفریده از این زیباتر دیگر ممکن نیست لذا فرمود: ﴿لاَ تَبْدِیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ﴾ ، ﴿لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِه﴾ و مانند آن، این برای تکوین، کلمات تدوینی خدا، کتاب تدوینی خدا هم بشرح ایضاً اگر قرآنی بهتر از این، عمیق‌تر از این، جامع‌تر از این، نافع‌تر از این فرض می‌شد و ذات اقدس الهی آن را نازل نمی‌کرد ـ معاذ الله ـ «إمّا للجهل» بود «أو للعجز» بود «أو للبخل» «و التالی بأسره الثلاث مستحیل فالمقدم مثله» بر اساس آن قیاس استثنایی که مؤیّد ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ﴾ تأیید آن آیه است پس ساختار خلقت در تکوین «أحسن ما یُمکن» است، ساختار شریعت در تدوین «أحسن ما یُمکن» است و اگر بعد از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نبیّ دیگری می‌آمد ضرورت عقلی نبود بر حفظ و نزاهت از تحریف حالا دلیل نقلی دلالت دارد مطلب دیگری است نظیر آنچه که در شریعت موسی، در شریعت عیسی(سلام الله علیهما) اتفاق افتاد اما وقتی دلیل قطعی بر خاتمیّت اقامه شد و دیگر کتابی بعد از این نخواهد آمد از طرفی دیگر دین برای مردم ضروری است ممکن نیست خدا مردم را بی‌دین رها کند پس باید دین را حفظ بکند لذا حفظ دین به آن ثَقل اکبرش هست چه اینکه ثقل أصغر هم مبیّنات و مجریان همین ثقل اکبرند لذا برهان عقلی هست بر نزاهت قرآن از تحریف. دلیل نقلی فراوانی هست هم آیاتاً هم روایتاً بر اینکه قرآن منزّه از تحریف است چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «حجر» گذشت.
پرسش: خاتمیت پیامبر را که با خود قرآن اثبات نمی‌کنند.
پاسخ: بله خب حالا که ثابت شد، حالا که ثابت شد که او خاتم است پس دینش باید محفوظ باشد.
پرسش: اگر قرار باشد خاتمیت پیامبر را با قرآن اثبات کنید و بعد...
پاسخ: غرض این است که خاتمیّت با خودش با اصرار خودش که گفت «لا نبیّ بعدی» ما اصل نبوّت او را با قرآن و سایر معجزات ثابت کردیم یقین پیدا کردیم او پیغمبر است یک، خودش هم بالصراحه بارها فرمود: «لا نبیّ بعدی» دو، قرآن هم همین را تأیید می‌کند سه, پس قرآن آخرین کتاب است ما از اینکه قرآن آخرین کتاب است دلیل عقلی اقامه می‌کنیم که این باید محفوظ بماند.
پرسش: خب چه لزومی دارد که ظرفی اضافه شود به قرآن.
پاسخ: «لا نبیّ» که حدیث است اینکه قرآن نیست آن آیه‌ای که در قرآن است دلالت می‌کند بر اینکه او آخرین پیامبر است, خب حالا اگر آخرین پیامبر است اینها دیگر اَماره است دیگر لوازم عقلی اینها حجّت است اینکه اصل نیست که مُثبت لوازم نباشد که ما از این آیه استفاده می‌کنیم که او پیامبر است به نحو قطع آن «لا نبیّ بعدی» هم که حدیث است مؤیّد همین مطلب قرآنی است از مجموع حدیث و قرآن جزم قطعی پیدا می‌کنیم که «لا نبیّ بعده» خب پس این می‌شود خاتم اگر ـ معاذ الله ـ دین او تحریف بشود الی یوم القیامه دیگر بشر دینی نخواهد داشت این با آن ضرورت وحی و نبوّتی که عقل ثابت کرده است هماهنگ نیست این دلیل قطعی عقلی است بر حفظ قرآن از تحریف شواهد فراوانی هم در خود آیه هست در روایات هست اجماع مسلمین هست خدا غریق رحمت کند مرحوم شیخ طوسی را ایشان هم در همان مقدمه تفسیر تبیان دارد که اجماع مفسّران و علمای امامیه بر نزاهت قرآن از تحریف است حالا بعضیها ممکن است که برخی از اقوال شاذّه را داشته باشند که شاگردان آنها گفتند که اینها درصدد بیان تحریف قرآن نبودند برای بیان نزاهت بودند منتها این را جمع کردند تا جواب بدهند. به هر تقدیر دلیل قطعیِ عقلی هست بر نزاهت قرآن از تحریف آیات هم که به خوبی دلالت می‌کند منتها آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «حجر» که فرمود: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ چون اگر کسی قائل به تحریف شد ـ معاذ الله ـ تحریف به نَقیصه است نه تحریف به زیاده دیگر نمی‌تواند بگوید این دور است شما می‌خواهید با خود قرآن ثابت کنید قرآ‌ن منزّه از تحریف است برای اینکه آنها که خیال تحریف کردن چه شیعه, چه سنّی گفتند بعضی از آیاتش کم شده اما احدی نگفته بعضی آیاتش زیاد شده که, پس نسبت به زیاده مُجمع‌علیه فریقین است هم در اهل سنّت بعضی از علمای درجهٴ چهار و پنج قائل شدند به تحریف, هم متأسفانه در بین ما هم در بعضی علمای درجه هفت و هشت قائل شدند آنها به تعبیر شیخ طوسی جزء علمای ردیف اول نیستند خب کسی که آن امّهات دین در دستش نیست او دیگر ردیف سوم و چهارم هم نیست بنابراین اگر کسی چنین خیالی کرد چه در ما شیعه‌ها, چه در آن سنّیها اینها جزء علمای ردیف چندم‌اند و مبادا ـ معاذ الله ـ کسی به این حرف دامن بزند که شیعه بگوید چون شما می‌گویید سنّی بگوید چون دودش به چشم همه می‌رود آن بیگانه می‌گوید که هم شما شیعه‌ها تحریفی هستید, هم سنّیها تحریفی هستند, هم آنها به شما نسبت می‌دهند هم شما به آنها نسبت می‌دهید پس اصل دینتان متزلزل است.
پرسش: دلیل عقلی که فرمودید چیست؟
پاسخ: دلیل عقلی این است که این دین, دین خاتم است از آن طرف هم برهان عقلی داریم که بی‌دین ممکن نیست یعنی خدا بشر را هرگز رها نمی‌کند یعنی خدا بشر را آفریده بدون راهنما و بدون قانون این محال است مؤیّد این برهان عقلی همان سورهٴ مبارکهٴ «نساء» بود که آیاتش چندین بار خوانده شد در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» ذات اقدس الهی بعد از اینکه نام بسیاری از انبیا(علیهم السلام) را برد فرمود: ﴿رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ﴾ ما انبیا فرستادیم ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ این ﴿بَعْدَ﴾ از جاهایی است که مفهوم دارد چون در مقام تهدید است فرمود ما انبیا فرستادیم برای اینکه در قیامت کسی علیه خدا احتجاج نکند به خدا نگوید خدایا تو که می‌دانستی ما بعد از مُردن چنین جایی می‌آییم, تو که می‌دانستی ما از برزخ به بعد هیچ خبری نداریم, تو که می‌دانستی در برابر همهٴ کارها باید جواب بدهیم خب چرا راهنما نفرستادی؟ فرمود اگر من پیغمبر نفرستم مردم علیه من در قیامت احتجاج می‌کنند این در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» گذشت اواخر سورهٴ مبارکهٴ «نساء» است فرمود ما انبیا فرستادیم تا احدی در قیامت علیه ما حجّت اقامه نکند ﴿لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ آیهٴ 164 و 165 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» فرمود: ﴿وَرُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ مِن قَبْلُ وَرُسُلاً لَمْ نَقْصُصْهُمْ عَلَیْکَ وَکَلَّمَ اللّهُ مُوسَی تَکْلِیماً ٭ رُسُلاً مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ لِئَلاَّ یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ﴾ قیامت روز احتجاج است اگر مردم به منِ خدا بگویند تو که می‌دانستی ما نابود نمی‌شویم, تو که می‌دانستی باید چنین جایی بیاییم, تو که می‌دانستی ما باخبر نبودیم بعد از مرگ چه خبر است, تو که می‌دانستی ما نمی‌دانستیم چه کار بکنیم اینجا راحت باشیم خب چرا راهنما نفرستادی؟ فرمود من راهنما فرستادم مردم آزادانه فکر بکنند من هم زیر سؤال نروم نظام خلقت بر اساس علم است و عدل فرمود ما این کار را کردیم تا محجوج نشویم مردم حجّت نداشته باشند ما انبیا فرستادیم حالا اگر آخرین نبیّ را فرستاد بعد دینش را حفظ نکرد این همان در می‌آید مردم در قیامت می‌گویند که تو که می‌دانستی این آخرین پیامبر است خب چرا جلوی تحریف را نگرفتی؟ یا پیامبر دیگر بفرست یا اینکه فرستادی حفظش کن.
پرسش:...
پاسخ: مسلّماً خلاف است بیّن‌الغی است این حرفها را عوض کن استغفار کن چه چیزی از آن عوض شده.
پرسش: پس حضرت می‌آید چه چیزی را درست می‌کند؟
پاسخ: حضرت می‌آید اجرا می‌کند همین نماز را, همین عدل را خیلیها اگر همین رسالهٴ عملیه اگر اجرا بشود ما کشور امن داریم ما خیلی چیز بلدیم همهٴ ما این رسالهٴ عملیه را حفظیم دیگر مگر رسالهٴ عملیه بلد نیست شما الآن هشت میلیون پرونده‌ای که داری برای اینکه این رسالهٴ عملیه عمل نشده این دروغ است و کذب است و خیانت است و کم‌فروشی است و گران‌فروشی همین رسالهٴ عملیه کافی است دیگر لازم نیست جواهر عمل بشود که آن جواهر برای محقّقین و مجتهدین است ما اینکه در تمام موعظه‌ها این است که دروغ نگویید, دروغ نگویید, دروغ نگویید, دروغ نگویید اینها الفبای دین است این هشت میلیون پرونده به استثنای چند پرونده‌ای که مربوط به رژیم حقوقی دریای خزر است که ما چطوری نفت استنباط بکنیم, چطوری نفت استخراج بکنیم یک کار پیچیدهٴ علمی است اما شما این هشت میلیون پرونده, هفت میلیون پرونده همه‌اش برای الفبای دین است این رسالهٴ توضیح‌المسائل مراجع عمل بشود کشور, کشور بهشت می‌شود کسی دروغ نگوید, خلاف نگوید, احتکار نکند, گران‌فروشی نکند, کم‌فروشی نکند, خلف‌الوعده نکند, سرِ وقت بیاید, ارباب رجوع را تکریم بکند اینها جزء واجبات است و جزء بیّنات دین است ما مشکلمان علم نیست مشکلمان عمل است بنابراین حضرت می‌آید همین را احیا می‌کند مردم عاقل هم حضرت را به خوبی می‌پذیرند حالا الآن هفت میلیارد بشر است اگر ان‌شاءالله حضرت ظهور کرد مگر هفت میلیارد اینها را می‌کُشد با کُشتن حضرت اصلاح می‌کند شما آن جریان ظهور حضرت را نگاه کنید فرمود وقتی حضرت ظهور کرد به برکت حضرت «وضع الله» یا وضع حضرت به عنایت الهی «یده رؤس العباد فجمع بها عقولهم و کملت به أحلامهم» مردم می‌شوند عاقل, خب ادارهٴ هفت میلیارد آدم عاقل خیلی سهل است مخصوصاً 313 تن شاگردی مثل امام داشته باشد این کشور این جهان را به خوبی می‌شود اداره کرد حالا اصحاب حضرت شبیه امام(رضوان الله علیه) هستند دیگر حالا 313 شاگرد دارد مثل امام مردم هم عاقل‌اند این به آسانی اداره می‌شود مگر با کُشتن اداره می‌‌کند ادارهٴ مردمِ بفهم سخت نیست ادارهٴ مردم نفهم دشوار است الآن مشکلات ما همین است یک رسالهٴ عملیه برای یک مرجع در یک سال عمل بشود چه اینکه دو, سه روز است ایام احیا و اینها گوشه‌ای عمل می‌شود مردم احساس امنیت می‌کنند شما هر شب دارید می‌بینید فلان‌جا گرانی است فلان‌جا احتکار است, فلان‌جا کم‌فروشی است, فلان‌جا اسکناس جعلی است, فلان‌جا ارز جعلی است و همین مشکل ما علم نیست علم در تحقیقات حوزوی و دانشگاهی است جامعه را رسالهٴ عملیه اداره می‌کند. به هر تقدیر اگر مسلّم شد که ذات اقدس الهی جهان را بدون وحی نمی‌فرستد و ثابت شد به طور قطع که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آخرین پیامبر است و ثابت شد قرآن کریم آخرین کتاب است و خدا این را حفظ نکند این احد المحذورین لازم می‌آید یا باید پیامبر دیگر بفرستد نظیر آنچه که بعد از موسی و عیسی(سلام الله علیهما) بود یا دینش را حفظ بکند آنکه محال است فرمود: «لا نبیّ بعدی» پس این را باید حفظ بکند این عقلی است آن‌وقت آن آیات هم تأیید می‌‌کند که ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَإِنَّا لَهُ لَحَافِظُونَ﴾ اینجا هم که فرمود: ﴿لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ﴾.
پرسش:...
پاسخ: بله حفظ می‌کند.
پرسش:...
پاسخ: نه خیر می‌گوییم ممکن است من خطا بکنم ولی دست به این آیه نزن این شعار یا مرگ یا «واو» اباذر همین بود دیگر مردم شام دیدند که اباذر شمشیر به دوش کشیده می‌گوید یا مرگ یا «واو» «لا أضع السیف عن عاتقی حتّی توضع الواو فی مکانها» فرمود من شمشیر را از دوشم نمی‌آورم پایین مگر اینکه این «واو» سر جایش باشد, گفتند اباذر چه می‌گویی؟ گفت معاویه دستور داد در جلسهٴ قرائت قرآن یا ورّاقان که می‌خواهند آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «توبه» را بنویسند «واو» ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ﴾ را ننویسند, گفتند خب چه فرق دارد برای یک «واو» شمشیر کشیدی؟ گفت خیر این «واو» اگر باشد معنایش این است که اکتناز و زراندوزی و ثروت جمع کردن و فقرا را راه ندادن این حرام است چه شخص مسلمان باشد چه یهودی باشد چه زرتشت باشد چه ملحد باشد چه موحّد باشد نمی‌تواند در کشوری زندگی کند که فقر هستند و این زراندوز است حالا کسی نمی‌خواهد مسلمان بشود خب نباشد می‌خواهد کافر و ملحد و کمونیست باشد خب باشد اما نباید زراندوزی کند اگر این «واو» ﴿وَالَّذِینَ﴾ را بردارند معنایش این است که این «الذین» عطف بیان قبلی است یعنی آن احبار و رهبان اگر اکتناز بکنند حرام است بر مسلمانها حرام نیست معاویه قصد اکتناز و زراندوزی داشت و این «واو» جلویش را می‌گرفت گفت این را ننویسند این یک اباذر عصر گفت ممکن نیست من شمشیر از دوشم بکشم «حتّی توضع الواو فی مکانها» این قصّه با شرح مبسوطش در ذیل آیه‌ای که در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بود گذشت که ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ﴾ مشابه آن در ﴿وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ﴾ هست البته آن با این جلال و شکوه نیست که اباذری باشد و قیامی کرده باشد و امثال ذلک به آن صورت نبود به هر تقدیر این در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» هست که بحثش مبسوطاً گذشت در هر عصری هم همین‌طور است ولو آدم نداند که این معنایش چیست بالأخره ذات اقدس الهی به وسیله بشر, به وسیلهٴ اولیای الهی که شاگردان فراوانی هم دارند این قرآن را از هر تحریف حفظ می‌کند چه اینکه از راههای غیبی هم حفظ می‌کند ﴿لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾ هیچ پناهگاهی هم بدون آن نیست.
اما آنچه که مربوط به احیاناً برداشت گوناگون یا قرائتهای گوناگون به استناد هرمنوتیک هست این است که در جریان هرمنوتیک مربوط به متن است نه مربوط به براهین عقلی یعنی می‌گویند هر کسی یک برداشتها و مبانی علمی دارد این یک, وقتی می‌خواهد متنی را معنا کند آن برداشتها و مبانی قبلی دخیل در کیفیت استنباط مطلب از این متن هستند این دو, چون مبانی مختلف است قرائات هم مختلف است برداشتها هم مختلف این سخن فی‌الجمله درست است اما نه بالجمله یک, و نه دربارهٴ براهین عقلی دو, بیان ذلک این است که ما در اصل جهان‌بینی سخن از هرمنوتیک نداریم متنی در کار نیست که ما از آن متن چه قرائتی داشته باشیم, چه برداشتی داشته باشیم ماییم با علوم متعارفه‌مان یعنی اصل تناقض, اصل هوهویّت, اصل استحاله جمع نقیضین, جمع ضدّین, جمع مثلین, بطلان دور, بطلان تسلسل اینها سرمایه‌های اولیه‌ای است که ذات اقدس الهی به انسان داد ما با این سرمایه به سراغ جهان می‌رویم با این سرمایه ثابت شده است که عالَم مبدأ حکیم دارد چون جهان منظم است و مُتقَن است یک ناظم متقِنی دارد به نام خدا توحید او ثابت می‌شود, حکمت او ثابت می‌شود, ضرورت وحی و نبوّت ثابت می‌شود و اینکه پیامبر که می‌آید حتماً باید معجزه داشته باشد برای اینکه او مدّعی است من از طرف خدا آمدم یک دعوای غیر عادی دارد باید یک کار غیر عادی هم بکند که ما تصدیق بکنیم پس خدای سبحان تو را پیامبر قرار داد این می‌شود معجزه, معجزه هم با علوم غریبه فرق دارد با سِحر و شعبده و جادو و طلسم و اینها فرق دارد همهٴ اینها را عقل با مبانی قطعی خود تشخیص می‌دهد که علوم غریبه چیست؟ معجزه چیست؟ سِحر با معجزه پهلو نزند دل خوش دار و مانند آن اینها هیچ کدام سخن از هرمنوتیک نیست با این مبانی و مبادی و این منبعها ما به سراغ قرآن می‌رویم بررسی می‌کنیم می‌بینیم قرآن معجزه است وقتی این مبانی قرآن را حفظ کرده است و قرآن را به عنوان معجزه به ما معرفی کرد به سراغ قرآن می‌رویم می‌بینیم قرآن می‌گوید که من حرفهای قطعی شفاف نفوذناپذیر دارم یک, حرفهای متشابه هم دارم دو, حالا چرا متشابه فرمود این در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» گذشت ما هم محکمات و آن بیانات شفاف و روشن قرآن را عرضه می‌کنیم و فیش‌برداری می‌کنیم هم متشابهات را فیش‌برداری می‌کنیم هم متشابهات را به رهبری محکمات ارجاعاً محکماً ارجاع می‌دهیم برای اینکه او فرمود: ﴿هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ﴾ اُم آن است که مجموعه کتاب را در دامن خود بپروراند راهِ ارجاع متشابهات به محکمات را هم, هم قرآن به ما نشان داد هم اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) که عِدل قرآن کریم‌اند برای ما یک اصول ثابتی به دست آمد و آن این است که گوینده خداست, فرستنده خداست, صاحب کتاب خداست, صاحب وحی خداست, صاحب کلام خداست, گیرنده پیغمبر است این یک آیه و دو آیه و ده آیه نیست ﴿قَدْ جَاءَکُم مِنَ اللّهِ نُورٌ وَکِتَابٌ مُبِینٌ﴾ , ﴿إِنَّا انزَلْنَاهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ﴾ , ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ , ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ﴾ زبانت را بدون اجازه ما حرکت نده این کلمهٴ ﴿قُلْ﴾, ﴿قُلْ﴾, ﴿قُلْ﴾ چندین بار در قرآن کریم تکرار شده بگو, بگو, بگو خب انسان دربارهٴ این حرفها احتمال می‌دهد که این قرآن حرف خود پیغمبر باشد؟ احتمال می‌دهد ـ معاذ الله ـ ساختهٴ خود پیغمبر باشد؟ این حرف نه با آن مبانی اوّلی سازگار است برای اینکه برهان ما این است که بشر را خدا باید اداره کند نه بشر الآن مانیفیست ما, قانون اساسی ما این کتاب است اگر ـ معاذ الله ـ این کتاب ساختهٴ پیغمبر بود خب معنایش این است که بشر را بشر اداره می‌کند این با حرفهای اوّلی و براهین اوّلیه که برهان وحی و نبوّت را ضروری می‌داند بشر محتاج به راهنمای بالذّات است «و هو الله» او سازگار نیست خود پیغمبر را خدا هدایت کرده ﴿وَوَجَدَکَ ضَالّاً فَهَدَی ٭ وَوَجَدَکَ عَائِلاً فَأَغْنَی﴾ و مانند آن فرمود: ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ ما چیزهایی یادت دادیم که تو نمی‌توانستی نه تنها نمی‌توانستی درس بخوانی یاد بگیری حالا بر فرض درس می‌خواندی ﴿مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ است نه «ما لا تعلم» ﴿وَعَلَّمَکَ مَا لَمْ تَکُن تَعْلَمُ﴾ یعنی چیزهایی یاد دادیم که تو با همهٴ نبوغی که داری بر فرض هم درس می‌خواندی نمی‌توانستی یاد بگیری ما تمام این لحظه‌ها را آدرس دادیم که تو در جریان موسی نبودی قصه از این است, در جریان عیسی نبودی قصه از این است, در جریان شعیب نبودی قصه از این است, در جریان مریم نبودی قصه از این است که این آیات مکرّر خوانده شد ﴿مَا کُنتَ ثَاوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ﴾ ولی قصه از این است, ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الطُّورِ﴾ قصه از این است, ﴿مَا کُنتَ بِجَانِبِ الْغَرْبِیِّ﴾ قصه از این است, ﴿مَا کُنتَ لَدَیْهِمْ إِذْ یُلْقُونَ أَقلاَمَهُمْ أَیُّهُمْ یَکْفُلُ مَرْیَمَ﴾ قصه از این است قدم به قدم آدرس می‌دهد چنین کاری, کار پیغمبر نیست آ‌‌ن‌وقت کسی بیاید بگوید شما برداشتتان این است بر اساس هرمنوتیک ما برداشتمان چیز دیگر است این لَعب قرآن کریم است این سخن از هرمنوتیک نیست یک وصیت‌نامه داریم ما, یک وقف‌نامه داریم ما, یک اقرارنامه داریم ما, یک قولنامه داریم ما, یک وکالتنامه داریم ما اینها محکماتی دارند شما در فهم این متون به ادبیات محاوره مراجعه می‌کنید اگر به صورت شفاف گفت فروشنده زید, خریدار عمرو, زمین این واقع در فلان متراژش فلان این دیگر هرمنوتیک ندارد این دیگر چند طور برداشت ندارد اگر متشابه باشد چند طور برداشت دارد اما اگر کسی بگوید قرآن ظنّی است قرآن درست است بعضی از ظواهرش ظنّی است اما آن محکماتش قطعی است وقتی تضافر پیدا کرد, تظاهر پیدا کرد قطعی است الآن ما یقین داریم که نماز واجب است چون یک آیه و دو آیه نیست یقین داریم روزه واجب است, یقین داریم حج واجب است, یقین داریم انبیا معصوم‌اند, یقین داریم معاد حق است, یقین داریم بهشت است, یقین داریم یقین یعنی یقین دیگر سخن از اینکه قرآن ظواهرش ظنّی است نیست یک آیه نیست یک ظهور نیست اولاً محکمات است بعد نصوص در آن هست بعد تضافرِ ظواهر هست, تظاهر ظواهر هست حالا آن روایات فراوان که مبیّن همین است سنّت پیغمبر را داریم, سنّت سیزده معصوم دیگر(سلام الله علیهم) را داریم آنها نورٌ علی نور است سخن از یک برداشت و یک آیه نیست تا کسی بگوید شما از قرآن برداشت دارید قرآن درست است سندش قطعی است ولی ظواهرش ظنّی است و الفاظش ظنّی است و روایات هم که خب ظنّی است ولی ما ادلهٴ قطعی داریم, خیر ادلهٴ قطعی با این طرف است ادلهٴ قطعی می‌گوید ممکن نیست خدا بدون پیغمبر جهان را رها کرده باشد این می‌شود بازیچه, خب انسان مسافر است خدا مسافر را آورده اینجا پیاده کرده نگفته کجا برو زادراهت چیست, ره‌توشه‌ات چیست این با حکمت خدا سازگار است؟ این را عقل می‌فهمد همین مطلبی را که عقل می‌فهمد سورهٴ مبارکهٴ «نساء» به صورت شفاف این را تبیین کرده بنابراین اگر سخن از هرمنوتیک هست این برای آن جاهایی است که انسان مبادی خودش را و مبانی خودش را بخواهد تحمیل کند دین هم به ما آموخت که با دست خالی برو نه با دست پُر آنچه را که داری این را ظرف قرار بده این را مستمع قرار بده ﴿فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی﴾ اینکه فرمود: ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ نه یعنی در مجلس ترحیم وقتی قرآن می‌دهند گوش بدهی یعنی تویِ مجتهد که داری مطلب را استنقاذ می‌کنی فقط گوش بده ببین قرآن چه می‌گوید نه مبانی خودت را بر قرآن تحمیل بکنی ﴿إِذَا قُرِئَ الْقُرْآنُ فَاسْتَمِعُوا لَهُ وَأَنْصِتُوا﴾ نعم, اطلاقش شامل مجالس ترحیم هم می‌شود آنکه واجب است که از وجود مبارک امام باقر رسیده است آن مربوط به امام و مأموم است در نماز جماعت که به فتوای بعضیها سکوت مأموم مخصوصاً در بعضی از نمازها واجب است برخیها فتوا بر استحباب دادند این را حمل بر استحباب کردند اما آنکه مطلب اصلی و پیام اصلی آیه این است که شما در برابر قرآن ساکت باشید ببینید او چه می‌گوید نه اینکه تلفیق کنید قدری رأی من, قدری رأی خدا یا تحمیل کنید آنچه را که خودتان بلدید این را بر قرآن تأویل کنید بخواهید از قرآن به دست بیاورید خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر اساس هرمنوتیک ـ معاذ الله ـ قرآن را تحویل گرفته؟ خب آن هم عاداتی داشت, آدابی داشت, سننی داشت اینها را دخیل کرده در فهم و تلقّی یا خدای سبحان فرمود نه, ﴿إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ یا فرمود: ﴿فَأَوْحَی إِلَی عَبْدِهِ مَا أَوْحَی﴾ او با شرح صدر تمام آنچه را که در پیغمبر بود همه را ظرف قرار داد هیچ کدام را سخنگو قرار نداد با ظرفیّت باز این مظروف را قبول کرده اینکه فرمود: ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ﴾ یعنی از لسان تا عقل همه را آرام قرار بده ببین ﴿فَاسْتَمِعْ لِمَا یُوحَی﴾ که به موسای کلیم فرمود, فرمود ببین خدا چه می‌گوید تو فقط سر تا پا گوش, چشم گوش و پای گوش و مغز گوش و گوش گوش ببین چه چیزی می‌گوید خدا نه اینکه ﴿لاَ تُحَرِّکْ بِهِ لِسَانَکَ﴾ یعنی هیجان وهمی و خیالی و قلبی و عقلی آنها عیب ندارد ولی زبانت را حرکت نده خب زبان که بیچاره تابع آنهاست اگر کسی در گوش دادن تمام حرفش این باشد که یک گوشِ نقد بکند بالأخره حرف طرف را نمی‌فهمد که ذات اقدس الهی به وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود اینها که می‌آیند پای درس‌ات یا می‌خواهند مذاکره کنند اینها دو گونه‌ هستند یک عده می‌خواهند ببیند من چه می‌گویم سلام مرا به آنها برسان یا سلام خودت را به آنها برسان این در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت ﴿وَإِذَا جَاءَکَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِنَا فَقُلْ سَلاَمٌ عَلَیْکُمْ﴾ اینکه خطبای نماز جمعه سلام می‌کنند بر اساس دستور خدا در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» است که فرمود به شاگردانت سلام بکن حالا آن اوساط سلام را از تو تحویل می‌گیرند اوحدی از شاگردان سلام را از من تحویل می‌گیرند سلام مرا به آنها برسان اینکه آمده بفهمد اما آنکه آمده حرف خودش را بزند نه چیز بفهمد فرمود: ﴿وَیَعْلَمَ الَّذِینَ یُجَادِلُونَ فِی آیَاتِنَا﴾ کذا و کذا و کذا یک عده می‌آیند حرف خودشان را بزنند نه می‌آیند ببینند من چه می‌گویم فرمود پس دو گونه مصاحبه داریم دو گونه شنونده داری این هرمنوتیکها می‌آیند حرف خودشان را بزنند نه گوش بدهند ببینند خدا چه می‌گوید او تبیان است, او بیان است, او نور است مگر در نور غیر از شفافیت چیز دیگر است اینها اول ضروری را نظری می‌کنند بعد زیرش را آب می‌بندند می‌گویند ما بر فرض این کار را کردیم این کار نظری است فرمود پیغمبر مواظب باش اینها دو گونه‌اند آنها که می‌آیند واقعاً حرف وحی را بفهمند سلام مرا به آنها برسان, آنها که می‌آیند جدال بکنند حرف خودشان را بزنند با آنها طور دیگر رفتار بکن بنابراین ما آن مبانی را تا آخر باید حفظ بکنیم اینها هم سند توحیدند, هم سند وحی‌اند, هم سند نبوّت‌اند, هم سند فرق بین معجزه و غیر معجزه‌اند آن‌وقت چیزی نمی‌تواند جای شبهه باشد این دیگر «لا ریب فیه» است دیگر اگر هر کسی برابر برداشت خود مجاز باشد از قرآن کریم استفاده کند که می‌شود ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ امر مریج یعنی هرج و مرج این می‌شود هرج و مرج کسی بگوید از آیه قرآن ـ معاذ الله ـ ترک عصمت در می‌آید یک بگوید نه, پیامبر معصوم است می‌شود ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ نعم, آن اختلافات درجهٴ دهم و دوازدهم که فلان‌جا نماز احتیاط واجب است یا فلان‌جا نماز احتیاط واجب نیست یا چه چیزی مثلاً در سفر مبطل روزه است اینها بله خیلی دور است دیگر اینها دیگر جزء امور بیّن‌الرشد و جزء محکمات نیست چون روایات فراوانی هم هست در روایات هم احیاناً متشابهات باید به محکمات برگردد این مشکلات ممکن است پیش بیاید اما الآن شما همین رسالهٴ عملیه که بیش از هزار مسئله دارد ببینید چند جایش اختلاف شده اختلافش هم می‌بینید در درجهٴ ده, دوازدهم است در خطوط کلی کجایش اختلاف است؟ در مناسک حج, در روزه گرفتن, در نماز خواندن, در زکات دادن, در خمس دادن در خطوط اولیه‌اش کجایش اختلاف است منتها نباید گفت که این مجتهدین یکی از دیگری می‌گیرد ـ معاذ الله ـ خیر, هر گوهری در هر دریایی رشد نمی‌کند این دریاچه‌ها یا گوهر ندارند یا اگر داشته باشند کم ارزش است آن اقیانوس است که گوهرهای گرانبها دارد و هر غوّاصی هم توان آن را ندارد عمق آن اقیانوس برود اگر ده‌تا غوّاص از جان‌گذشتهٴ تلاش‌کردهٴ سابقه‌دار تمرین‌کرده این ده نفر رفتند به عمق اقیانوس همه‌شان گوهرهای یکسان در آوردند این نمی‌شود گفت این از او گرفت که این جان کَند چندین سال غوّاصی کرد به عمق دریا رسید این هم همان گوهری را در آورد که دیگری در آورد مراجع ما این طورند یعنی هر کدام شصت سال, هفتاد سال, کمتر و بیشتر تلاش و کوشش کردند همه رفتند عمق این دریا و گوهرهای مشابه در آوردند نه ـ معاذ الله ـ یکی از دیگری گرفته اگر از دیگری بگیرد که دیگر نمی‌تواند فتوا بدهد که, بنابراین هرمنوتیک یک راه خاصّ خودش را دارد مرز مخصوص خودش را دارد اما این مبانی و منابع اوّلیه ما اینها قطعی است که هم از نظر علوم عقلی «لا ریب فیه» است که از آن به ضرورت یاد می‌شود می‌گویند اینها مسائل ضروری‌اند هم از نظر علوم نقلی قرآن کریم دارد ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:34

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی