display result search
منو
تفسیر آیات 27 و 28 سوره کهف _ بخش سوم

تفسیر آیات 27 و 28 سوره کهف _ بخش سوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 12 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 27 و 28 سوره کهف _ بخش سوم":

کلمات الهی چه در تکوین و چه در تشریع قابل تغییر نیست چون «أحسن ما یُمکن» است
جامعه را در هر عصر و مصری با شرایط خاص اداره کردن این جزء سنن الهی است


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً ﴿27﴾ وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً ﴿28﴾

بعد از اینکه جریان اصحاب کهف را آن مقداری که لازم بود بیان فرمود و چیزهایی که اثباتش آسان نیست یا مؤثّر نیست آنها را ذکر نفرمود نظیر آنچه که قرطبی در تفسیر خود آورده که اصحاب کهف بعد از آن بیداری دوباره رقود و خوابی داشتند تا زمان ظهور حضرت مهدی(سلام الله علیه) اینها در خواب‌اند اثبات این مطالب آسان نیست اولاً و خیلی هم مؤثّر نیست ثانیاً, بعد از اینکه آن مطالب لازم را بیان فرمود این اصل کلی را ارشاد کرد که ﴿وَاتْلُ مَا أُوحِیَ إِلَیْکَ مِن کِتَابِ رَبِّکَ لاَ مُبَدِّلَ لِکَلِمَاتِهِ﴾ کلمات الهی چه در تکوین و چه در تشریع قابل تغییر نیست چون «أحسن ما یُمکن» است و اگر در تکوین بدایی حاصل می‌شود یا در تشریع و تدوین نسخی رخ می‌دهد بازگشت نسخ به تخصیص ازمانی است از یک سو, بازگشت بدا به اِبدا و اظهار بعد الاخفاست از سوی دیگر و هر دو جزء سنن الهی‌اند یعنی جامعه را در هر عصر و مصری با شرایط خاص اداره کردن این جزء سنن الهی است قهراً در شریعت و منهاج تحوّلی رخ می‌دهد که مربوط به طبیعت است ولی دربارهٴ دین که مربوط به فطرت است تغییرپذیر نیست فرق بین طبیعت و فطرت هم در بحثهایی که ذیل آیهٴ ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی﴾ گذشت ارائه شد آنجا ذات اقدس الهی بدن انسان را به طین و طبیعت اسناد می‌دهد و روح انسان را به فطرت و به خودش منسوب می‌داند باز هم آیاتی از این قبیل هست که جریان فطرت و طبیعت را در کنار هم ذکر می‌کند در آنجا ممکن است بعضی از مطالبی که قبلاً گذشت بازگو بشود بنابراین تغییر در کلمات الهی چه کلمات تکوینی, چه کلمات تدوینی راه ندارد و خود نسخ و بدا هم جزء سنن هست و باید باشد و جزء احسن سُنن خواهد بود. اما تفسیر به رأی چه در آیات, چه در روایات این ممکن است یعنی عده‌ای قرآن کریم را ـ معاذ الله ـ به میل خود معنا بکنند روایات را به میل خود معنا بکنند, تفسیر به رأی چه در قرآن چه در روایات هم امکان دارد و هم وقوع پیدا کرده است تغییر در روشها و هنجارها هم امکان دارد هم وقوع پیدا کرده است حتی در برخی از روایات از وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید در اثر تبلیغات سوء گاهی ممکن است مردم امر به معروف و نهی از منکر را ترک کنند, گاهی ممکن است به جایی برسد که به جای امر به معروف و نهی از منکر امر به منکر و نهی از معروف بکنند گاهی هم ممکن است به جایی برسد که معروف, منکر بشود نزد عده‌ای و منکر, معروف بشود همهٴ اینها ممکن است و اشراط ظهور حضرت را یعنی علائم ظهور وجود مبارک ولیّ عصر(ارواحنا فداه) را که در روایات می‌خوانیم می‌بینیم این مسائل مطرح است و اگر احیاناً گفته می‌شود که وجود مبارک حضرت(سلام الله علیه) که ظهور کرد دینِ جدیدی, آیین جدیدی, مکتب جدیدی ارائه می‌کند نه یعنی ـ معاذ الله ـ قرآن تحریف می‌شود و حضرت قرآن اصلی را برمی‌گرداند همان دین هست, همان سنّت هست ولی چون عده‌ای به میل خود تفسیر کردند و عده‌ای هم عمل نکردند ﴿نَبَذَ فَرِیقٌ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتَابَ کِتَابَ اللّهِ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ﴾ آنچه که در جامعه شهرت پیدا کرده است بر خلاف چیزی است که اسلام فرموده نظیر اینکه انقلاب اسلامی که ظهور کرد بسیاری از افراد از احکام و حِکم اسلامی باخبر نبودند و خیال کردند این یک چیز جدیدی است آن روز که آن مرد می‌گفت اسلام افیون جامعه هست او که از نهج‌البلاغه و قرآن خبر نداشت او مساجدی را می‌دید که چند سالمند در آن به سر می‌برند دین را در همان مسجد سالمندان که شبیه سالن سالمندان و خانهٴ سالمندان بود می‌دید می‌گفت دین افیون است اما وقتی انقلاب شد و امام قیام کرد و مردم مبارزه کردند و اسلام راستین را نشان دادند معلوم شد که اسلام عامل پویایی و حرکت است نه عامل افیونی و مانند آن, بنابراین اگر کسی بی‌خبر بود می‌گوید این یک دین جدیدی است باید گفت شما از اسلام خبر نداشتید نه اینکه این یک اسلام جدید است روش مردم بیانگر اسلام نیست خود قرآن که تبیان کلّ شیء است به بهترین وجه خودش را معرفی می‌کند بنابراین تبدیلی در کلمات الهی نخواهد بود و وجود مبارک پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) با این آیه البته مستحضر بودند به آیات قبل با این آیه هم آگاه‌تر شدند و به دیگران هوشیاری دادند که غیر از خدا پناهگاهی نخواهد بود ﴿وَلَن تَجِدَ مِن دُونِهِ مُلْتَحَداً﴾.
اما جریان اینکه هر کسی هر برداشتی داشته باشد حق است بر اساس هرمنوتیک این سخن ناصواب است برای اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کتابی را ننوشت در اختیار مردم قرار نداد تا هر کسی برابر ظواهر برداشتی داشته باشد بلکه مأمور بود این کتاب را که تبیان است روشن‌تر کند روشن‌تر کردن این کتاب هم با فعل بود, هم با قول بود, هم با تقریر تقریباً در حدود 250 سال این چهارده معصوم(علیهم الصلاة و علیهم السلام) در بین مردم زندگی می‌کردند قرآن را معنا می‌کردند برابر قرآن عمل می‌کردند, نقطه ضعفهای مردم را تبیین می‌کردند می‌گفتند این مخالف قرآن است فلان کار موافق قرآن. جریان قرآن نظیر کتابی نیست که یک مؤلف تدوین کرده باشد آن وقت دیگران هر کس برابر پیش‌فرضهایی که دارد یک برداشت خاصّی داشته باشد اینها این‌طور نبودند اینکه وجود مبارک پیامبر مأمور به تبیین بود سیرهٴ او نشان می‌دهد که چگونه قرآن را تبیین می‌کند فرمود: ﴿یَهْدِیَکُمْ﴾ , ﴿یُبَیِّنُ لَکُمْ﴾ , ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ این تنها راهش تدریس نبود حضرت در مسجد آیات الهی را تلاوت می‌کرد برای آنها معنا می‌کرد آنها از معانی آیه باخبر بودند بعد می‌رفتند صحنهٴ عمل اگر جریان عبادت بود می‌گفت این نمازی که در قرآن گفته شد «صلّوا کما رأیتمونی اُصلّی» ببینید من چطور نماز می‌خوانم ارکان نماز چیست؟ اجزای واجب نماز چیست؟ اجزای مستحب نماز چیست؟ رکوع و سجود چیست اینها را ببینید و عمل کنید «صلّوا کما رأیتمونی اُصلّی» با مردم مکه می‌رفت می‌فرمود: «خذوا عنّی مناسککم» با مردم به جبهه و جنگ می‌رفت جریان جبهه و جنگ را تبیین می‌کرد دوباره مردم را برمی‌گرداند به مسجد می‌فرمود آنجا به فلان دستور عمل کردید نتیجه گرفتید آنجا به آن دستور عمل نکردید ضرر کردید اگر وجود مبارک پیامبر معلم بود, اگر وجود مبارک پیامبر مبیّن بود نه یعنی مدرّس بود یعنی مبیّن بود با فعلش تبیین کرد, با قولش تبیین کرد, با تقریرش تبیین کرد 250 سال این چهارده معصوم با جامعه بودند و قرآن را با قول و فعل و تقریرشان تبیین کردند همه می‌گفتند «صلّوا کما رأیتمونی اُصلّی» یا «صوموا کما رأیتمونی أصوموا» و مانند آن, این تبیین عملی جا برای شبهه نمی‌گذارد محکمات قرآ‌ن هم که خودش را روشن کرد بعضی از آیات مبیّن بعضی دیگرند این‌طور نیست که با ظواهر محض تکیه کند در بسیاری از مسائل حساس اسلامی تعبیر قرآن کریم این است که ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ که اصطلاح قرآنی است همان بالضروره‌ای است که در علوم عقلی مطرح است وقتی گفتیم «الأربعة زوجٌ» خواستیم این قضیه را جهت بدهیم این را موجّهه کنیم می‌گوییم بالضروره, اگر گفتیم «زیدٌ قائمٌ» خواستیم این قضیه را جهت بدهیم آن را موجّه کنیم می‌گوییم «زیدٌ قائمٌ بالامکان» اما وقتی خواستیم بگوییم «الأربعة زوجٌ» نمی‌گوییم «الأربعة زوجٌ بالضروره» این بالضروره‌ای که در علوم عقلی است همان ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است که در اصطلاح کتاب و سنّت است یعنی هیچ تردیدی در آن نیست اگر سخن از ظواهر و ظنون باشد این دیگر «فیه ریبٌ», «احتمالٌ» و مانند آن, خطوط کلی قرآن ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است, خطوط کلی سنّت ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ است جایی برای شبهه نگذاشتند بنابراین اگر کسی این مسیر را طی کرد مانند علما و فقها و حکمای الهی اینها گاهی ممکن است چون معصوم نیستند اشتباه بکنند گاهی هم به مقصد می‌رسند اینجاست که «للمصیب أجران و للمخطیء أجرٌ واحد» اما اگر کسی این مسیر را توجه نکرده, سیره متشرّعه را توجه نکرده, این سیرهٴ علما را بررسی نکرده, این ارزیابی 250 سالهٴ چهارده معصوم(علیهم السلام) را نگاه نکرده آمده گفته که این قرآن ساخت خود پیغمبر است ـ معاذ الله ـ من قرائتم این است بر اساس هرمنوتیک من برداشتم این است که او مثل زنبور عسل تولید می‌کند خب این معلوم است که نه موافق با محکمات قرآن است نه موافق با سیره است نه مطابق با این 250 سال عمل کردن اهل بیت است نه موافق با سایر روایات است و مانند آن و اگر گفته می‌شود اختلاف قرائات برای هر کسی معتبر است آن سخن حق است اما برای کسانی که در این مسیرند الآن صاحب جواهر و شیخ انصاری(رضوان الله علیهما) هر کدام نظری دارند یا فلان مرجع با مرجع دیگر اختلاف نظر دارند اختلاف اینها در حواشی و فروع جزء است قبلاً هم به عرضتان رسید الآن این رسالهٴ عملیه که بیش از هزار مسئله است در عبادات و معاملات و عقود و ایقاعات و جوامع را با همین می‌شود به خوبی اداره کرد اختلاف فتوا را شما می‌بینید از اعصار گذشته تا الآن در چند فرع جزئی است این را نمی‌گویند اختلاف قرائت در بسیاری از خطوط کلی موافق‌اند, در بسیاری از مسائل اخلاقی موافق‌اند, در بسیاری از مسائل معاملاتی موافق‌اند اما کسی بیاید اصلاً زیر همهٴ اینها را آب ببندد بگوید شما قرائتتان این است که این کتاب را خدا به پیامبر داد من قرائتم این است که این کتاب ساخت خود پیامبر است ـ معاذ الله ـ این سخن از هرمنوتیک و اختلاف قرائت و اختلاف برداشت و اینها نیست پس بنابراین سخن از ظنّی بودن هم نیست کسی به ظن عمل نمی‌کند ظن باید به یقین قطع بشود اینکه آن بزرگوار گفت «ظنّیة الطریق لا تنافی قطعیة الحکم» همین است مگر می‌شود آدم به مظنّه عمل بکند, مگر می‌شود گمان را عامل عمل به دین بداند این گمان را باید به جایی بند کرد باید به دلیل قطعی برسیم که آن دلیل قطعی می‌گوید این مظنّه حجّت است وگرنه ظن را که به ظن نمی‌شود بسنده کرد, مظنّه را به مظنّه نمی‌شود اسناد داد تا ظن به یقین نرسد و دلیل قطعی بر حجیّت این مظنّه نداشته باشیم نمی‌توانیم عمل بکنیم بنابراین اگر اختلاف قرائت هست فضای خاصّ خودش را دارد مثل اینکه این مراجع همه یکدیگر را تعدیل می‌کنند می‌گویند آن عمل برای آن آقا حجّت است و معذِّر هم هست این عمل برای این آقا حجّت است و معذِّر هم هست و اگر اختلاف عملی را به بار نیاورد ممکن است احدهما در نماز به دیگری اقتدا بکند پس بنابراین ظنون باید به یقین برگردد نمی‌شود به خود ظن عمل کرد باید بر اساس «ظنّیة الطریق لا تنافی قطعیة الحکم» پایگاه اصلی پیدا کرد یک, خطوط کلی که قرآن کریم از آنها به عنوان ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یاد می‌کند آنها را ارزیابی کرد دو, محکمات کتاب و سنّت هم مشخص بشود سه, عمل 250 سالهٴ این چهارده معصوم(علیهم السلام) تکیه‌گاه مهم باشد چهار, آن نقل را با این فعل هماهنگ کرد و نتیجه گرفت پنج, و مانند آن. اما دربارهٴ اینکه می‌شود بعضی از کارها را مثلاً انسان بگوید من این‌طور برداشت کردم فلان شخص این‌طور برداشت کرد اشاره شد به اینکه اگر در مسیر باشند عیب ندارد اما اگر نه, در مسیر نباشند با خطوط کلی موافق نباشند این درست نیست پس بنابراین ﴿ لَن یَجِدوا مِن دُونِهِ موئلا﴾ حالا باز مطالب دیگری هم که ممکن است به مناسبتهایی که در پیش است یکی پس از دیگری مطرح بشود.
اما اینکه گاهی احیاناً گفته می‌شود که مثلاً در فلان کشور این خارها بود نظیر افغانستان و اینها مستحضرید که ایران یک کشور سلطنتی یا کشور پادشاهی نبود که یک سلطان داشته باشد, یک پادشاه داشته باشد امپراطوری بود که از او به شاهنشاهی یاد می‌کردند این تاریخ 2500 سالهٴ شاهنشاهی از اینجا حکایت می‌کند و کشور شاهنشاهی مرز شمالی‌اش, مرز شرقی و غربی‌اش, مرز جنوبی‌اش هم مشخص بود اما ما باید طرزی حرف بزنیم که غائله‌ای به پا نشود بزرگواری یک سخن صحیح تاریخی گفته اما مدّتها زمینه برای بهانه‌جویان فراهم شده ما اگر بحث تاریخی را به حساب روز بیاوریم این مشکلی ایجاد می‌کند افغانستان قبلاً چه بود؟ بحرین قبلاً چه بود؟ آذربایجان قبلاً چه بود؟ آن هفده شهر قبلاً چه بود آن می‌شود بحث تاریخی اگر کسی این را طرح بکند مدّتها برای مسئولین محترم زحمت ایجاد می‌کند با اینکه آن بزرگوار سخن حقی گفته است غرض این است که مسائل تاریخی را نباید با مسائل دیگر مخلوط کرد.
اما آنچه که در آیه ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم﴾ آمده این است که عده‌ای به وجود مبارک پیامبر پیشنهاد دادند نه تنها به پیامبر اسلام به انبیای قبلی هم پیشنهاد می‌دادند که شما باید این افراد مستضعف, افراد فقیر و تهیدست را از اطرافت جدا کنی, دور کنی ما با اینها نمی‌توانیم یکجا بنشینیم تا ما بیاییم ما اگر خواستیم در محافل تو شرکت کنیم خواستید در محافلت شرکت کنیم این فقرا را باید برداری این را به حضرت نوح گفتند, به انبیای دیگر گفتند, به وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هم این پیشنهاد را دادند. در جریان حضرت نوح ذات اقدس الهی قصّه‌اش را در سورهٴ مبارکهٴ «هود» به این صورت بیان فرمود آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «هود» که قبلاً بحثش گذشت این است ﴿فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَوْمِهِ﴾ یعنی قوم نوح ﴿مَا نَرَاکَ إِلَّا بَشَراً مِثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ﴾ یک سلسله اراذل و اوباش به شما اقتدا کردند این اوباش هم چند بار در نماز جمعه, غیر نماز جمعه معنا شده اوباش الآن بار سوم است, مقطع سوم است که در کلمات اجتماعی مطرح می‌شود اول یک اصطلاح حدیثی بود بعد وارد کلام شد بعد وارد مسائل اجتماعی شد اراذل که خب عربی است این اوباش هم جمع وَبْش و وَبَش است این چرکهای روی ناخن, این سفیدیهای روی ناخن را می‌گویند وَبْش اوباش یعنی چرکهای دست. در حدیث این کلمه اول به کار رفت بعد وارد فنّ کلام شد شما می‌بینید در شرح مقاصد تفتازانی می‌گویند «قالت الاشاعره کذا, قالت المعتزله کذا, قالت الاوباش کذا» این اوباش یعنی آنهایی که طرز تفکّر مستقیمی ندارند از حدیث به علم کلام آمد از علم کلام هم به مسائل اجتماعی راه پیدا کرد می‌گویند اراذل و اوباش چنین گفتند آنها اوباش را به کار نبردند گفتند اراذل دورت جمع شدند همین افراد رذل و فرومایه قرآن کریم فرمود اینها فروتن هستند نه فرومایه, اینها متواضع‌اند نه فرومایه ما هرگز اینها را رها نمی‌کنیم شما می‌خواهید بیایید می‌خواهید نیایید این را ذات اقدس الهی به وجود مبارک نوح فرمود, فرمود پیشنهادهای اینها را نپذیرد آنها گفتند: ﴿مَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَمَا نَرَی لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ﴾ بعد از اینکه این پیشنهاد را دادند وجود مبارک نوح به دستور الهی فرمود: ﴿یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِن کُنتُ عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی وآتَانِی رَحْمَةً مِنْ عِندِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُونَ ٭ وَیَا قَوْمِ لاَ أَسْأَلُکُم عَلَیْهِ مَالاً إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَی اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ من این مؤمنین را که ترک نمی‌کنم ﴿إِنَّهُم مُلاَقُوا رَبِّهِمْ﴾ من اگر اینها را ترک کنم اینها در قیامت با خدای سبحان ملاقات می‌کنند و از من انتقام می‌گیرند کیفر می‌طلبند, اعتراض می‌کنند من چه حق دارم این مؤمنین را ترک کنم؟ ﴿وَلکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ ٭ وَیَا قَوْمِ مَن یَنصُرُنِی مِنَ اللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمْ﴾ مگر خدای ناکرده من این فقرا را طرد کنم چه کسی به داد من می‌رسد من از خدا و انتقام الهی نجات می‌دهد مگر می‌شود ما اینها را طرد کنیم این سخنی بود از دیرزمان به انبیا می‌گفتند قبلاً در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» این مسئله گذشت که ذات اقدس الهی در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آیهٴ 52 به این صورت فرمود, فرمود: ﴿وَلاَ تَطْرُدِ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ مبادا اینها که صبح و شام به یاد خدا هستند اینها را رها کنی اینها حافظ دین‌اند, اینها مسلمان‌اند, اینها اهل معنا هستند ﴿مَا عَلَیْکَ مِنْ حِسَابِهِم مِن شَیْ‏ءٍ وَمَا مِن حِسَابِکَ عَلَیْهِمْ مِن شَیْ‏ءٍ فَتَطْرُدَهُمْ فَتَکُونَ مِنَ الظَّالِمِینَ﴾ خب این فقرا را طرد کنی این ظلم است به حال اینها دیگران که توانگرند می‌خواهند بیایند می‌خواهند نیایند همین معنا را که در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت در سورهٴ مبارکهٴ «هود» گذشت و اختصاصی هم به پیغمبری دون پیغمبر دیگر ندارد در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» یعنی محلّ بحث فرمود: ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ﴾ اولاً اینها خیلیهایشان امکانات ساده‌ای داشتند برخیها از همهٴ زندگی‌شان گذشتند با دست خالی آمدند صُفّه‌نشین شدند در ایوان مسجد مدینه سکونت کردند اینها که فقیر نبودند که البته بعضیها مشکل مالی داشتند اما یک عده در مکه خانه داشتند یک زندگی ساده‌ای داشتند به عشق اسلام اینها هجرت کردند اینها وقتی می‌خواستند هجرت کنند اموالشان تقریباً مصادره می‌شد نه تنها اموال غیر منقول را کسی از اینها نمی‌خرید تا نقد کنند بیایند مدینه خانه بخرند بلکه اموال منقول آنها را هم نه کسی می‌خرید نه اجازه می‌داد اینها جابه‌جا کنند اینها با دست خالی از مکه آمدند مدینه که دین را حفظ بکنند چه کسی اینها را تحریک کرد که بروید؟ آیه‌ای که خدای سبحان نازل کرده فرمود: ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ فرمود خیلی حریص و آزمند نباشید آدم همیشه که نمی‌تواند مثل موش زندگی کند یا مثل مور زندگی کند مقداری هم مثل بلبل زندگی کند, هزاردستان زندگی کند مگر این پرنده‌ها آذوقه‌شان را تأمین می‌کنند این موش است که زیرزمین آذوقه و انبار دارد, این مور است که آذوقه و انبار دارد فرمود فرق نمی‌کند آن موش و موری که آذوقه‌شان را ذخیره می‌کنند خدا رازق است, این بلبلی که اهل پس‌انداز نیست خدا رازق است ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ﴾ که ﴿لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا﴾ اهل ذخیره نیست ﴿اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ وقتی این آیه نازل شد خب همین مؤمنین گفتند خدای مکه خدای مدینه هم هست دیگر آنکه ما را در مکه روزی می‌دهد در مدینه هم روزی می‌دهد اینها برای حفظ دینشان با دست خالی از مکه آمدند مدینه شدند مهاجر, آن وقت آن انصار جزء عربهایی بودند که مانند سایر اعراب از سوسمار نمی‌گذشتند و کارشان غارتگری بود آمدند ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾ این‌طور اهل ایثار شدند حقوقشان را, ممکناتشان را, وسایل رفاهی خودشان را با اینکه به آنها احتیاج داشتند به همین مهاجر می‌دادند هم ذات اقدس الهی به آن آیه گفت شما بلبل‌گونه زندگی کنید چرا موش‌مَنش هستید چرا مورمنش هستید مثل او باشید خب او آزاد است دیگر مگر او از فرط بی‌روزی می‌میرد چون ذخیره نکرده خدا به او روزی نمی‌دهد؟ شما هم بروید همان‌جا خدا به شما روزی می‌دهد این آیه ﴿وَکَأَیِّن مِن دَابَةٍ لَّا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُهَا وَإِیَّاکُمْ﴾ باعث هجرت مهاجران شد از مکه به مدینه, آن آیه ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ﴾ که درباره مردم مدینه است و قرآن در سورهٴ «حشر» با جلال و شکوه از مردم مدینه یاد کرد که ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ آنها را ساخت همین عرب بودند که بالأخره با راهزنی زندگی می‌کردند الآن شدند ﴿وَیُؤْثِرُونَ عَلَی أَنفُسِهِمْ وَلَوْ کَانَ بِهِمْ خَصَاصَةٌ﴾ به پیغمبر فرمود اینها قابل تربیت‌اند, اینها حافظ دین‌اند, اینها مربّی دین‌اند, اینها حامی دین‌اند اینها را نران حالا آنها می‌خواهند بیاید می‌خواهند نیایند ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ﴾ اینها صبح نمازشان را می‌خوانند, در عشا نمازشان را می‌خوانند اگر گفتند صبح و شام کنایه از دوام است اینها دائماً به یاد خدا هستند, ﴿هُمْ عَلَی صَلاَتِهِمْ دَائِمُونَ﴾ هستند, همیشه به یاد حقّ‌اند اگر کسی در شبانه‌روز گناه نکند معلوم می‌شود دائماً به یاد حق است یاد حق بودند این است که انسان را از معصیت باز دارد فرمود اینها ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ اینها نمی‌خواهند ریاضت بی‌جا داشته باشند اینها لوجه الله این دین را حفظ می‌کنند و از لذایذ می‌گذرند. آن بیان لطیفی که اهل معرفت داشتند سیدناالاستاد مرحوم علامه(رضوان الله علیه) همان بیان را در مواردی دارند که یکی از آ‌ن موارد ذیل همین آیه سورهٴ «کهف» ذیل ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ است فرمود وجه چیزی که «یتوجّه به الأولیاء» و مانند آن. ما با اسمای حسنای الهی روبه‌رو هستیم اگر خواستیم با خدا سخن بگوییم با الله با رحمان با رحیم با حیّ با قیّوم با امثال ذلک کار داریم این الفاظ را می‌گوییم یک, معانی‌اش در ذهن ما هست دو, این معانی را نمی‌پرستیم سه, این معانی را حاکی مصداق خارجی می‌دانیم چهار, از مصداق خارجی خبری نداریم پنج, فقط می‌دانیم هست و این معانی خدا نیست الله مفهومی است حاکی آن ذات این الله که مفهوم است به حمل اوّلی الله است به حمل شایع مفهوم ذهنی است که انسان آن را درک می‌کند در حوزهٴ نفس انسان جا می‌گیرد و مانند آن. این مفاهیم حاکی از آن مصداق است ما اجمالاً یقین داریم مصداقی در خارج هست اما آن چیست او به ذهن نمی‌آید او که ماهیت نیست اگر ماهیت بود آنچه را که ما می‌فهمیدیم عین همان شیء خارجی است الآن درخت یا فلان حیوان, جانور یا فلان معدن اینها ماهیت‌اند کاملاً به ذهن می‌آیند آن کسی که مهندس کشاورزی است واقعاً درخت را می‌فهمد لذا همهٴ بیماریهای درخت را تشخیص می‌دهد, راه قلم‌کاری را می‌داند, راه بوستان‌سازی را می‌داند, انحای کود را تشخیص می‌دهد, بیماریهای درخت را تشخیص, درمانهای درخت را هم تشخیص می‌دهد این آقای مهندس کشاورزی حقیقت درخت را فهمیده حالا ممکن است بعضیها متوجه نشوند ولی بعضیها می‌فهمند در معدن‌شناسی این‌طور است, در هواشناسی این‌طور است, در زمین‌شناسی این‌طور است, در ستاره‌شناسی این‌طور است, علوم این‌طور است اما اگر ماهیّت نبود و مفهوم بود از حقیقتی ما مفهوم گرفتیم نه ماهیت, نه مفهوم به خارج می‌رود نه خارج به ذهن می‌آید هم انقلاب مفهوم محال است هم انقلاب خارج محال, ماهیّت در هر دو وعاء وجود دارد یعنی هم در ذهن می‌آید و هم در خارج آن بزرگوار که گفت «للشیء غیر الکون فی الأعیان٭٭٭کونٌ بنفسه لدی الأذهان» آ‌ن درباره ماهیّت است که واقعاً انسان به واقعیّت اشیا راه پیدا می‌کند در بخش ماهیّت, مفهوم را که انتزاع کرد شناخت مفهوم هرگز به خارج نمی‌آید و خارج هم هرگز به ذهن نمی‌آید ذات اقدس الهی حقیقتی است نامتناهی یک, و بسیط دو, اگر حقیقتی نامتناهی بود و بسیط بود جزء ندارد تا ما بگوییم ما به اندازهٴ خودمان او را می‌شناسیم لذا آن هویّت محضه به هیچ وجه تحت ادراک کسی نمی‌آید اما اسمای حسنای او که بیانگر او هستند به عنوان وجه الله آنها را هر کسی به اندازه چون اسمای حسنا تعیّناتی‌اند کسی خدا را از راه علم می‌شناسد, کسی خدا را از راه قدرت می‌شناسد در هویّت مطلقه نه تنها این مصداقاً عین هم‌اند, مفاهیم هم آنجا عین هم‌اند چگونه مفهوم عین هم می‌شود ولی مترادف نمی‌شود یک بحث خاصّ خودش را دارد آنجا هر چه هست یک نور نامتناهی است و لاغیر بیان لطیف سیدناالاستاد را مراجعه کنید در ذیل همین ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ بعد از اینکه وجه الله را معنا کردند اسمای الهی را اشاره کردند فرمودند: «و أمّا الذات المتعالیة فلا سبیل إلیها» به کُنه ذات کسی راه ندارد کُنهش با بعض یکی است نمی‌شود گفت که ما به کنه ذات راه نداریم ولی به مقدار خود خدا را می‌شناسیم خب او مقدار ندارد او کُنهش با بعض یکی است او اوّلش با آخر یکی است, او ظاهرش با باطن یکی است, او جلالش با جمال یکی است یا همه یا هیچ همه فقط برای خودش است سهمی برای ما نیست برای کسانی که در این رشته کار کردند یک امر بیّن‌الرشدی است که ذات الهی در دسترس احدی نیست و اینکه احیاناً گفته می‌شود هر کس خدا را به اندازهٴ خود می‌شناسد در بحثهای قبل هم داشتیم تشبیه می‌کنند تشبیه معقول به محسوس مثل اینکه آفتاب وقتی در برابر آینه‌ها قرار می‌گیرند آفتاب با تمام حقیقت خودش را نشان می‌دهد منتها این آینه به اندازهٴ خود آفتاب را به ما نشان می‌دهد نه اینکه این آینه رفته بالا به اندازهٴ خود معرفت گرفته یک وقت است کسی کنار اقیانوس می‌رود یک کاسه دستش است می‌گوید من به اندازهٴ کاسه از این اقیانوس آب گرفته این صحیح است بر اینکه اقیانوس مرکب است اجزا دارد کناره و کنار او غیر از سطح اوست, سطح او غیر از عمق اوست می‌شود از یک گوشه‌اش یک ظرف آب گرفت اما ذات اقدس الهی که این‌چنین نیست جزیی داشته باشد, سطحی داشته باشد, ظاهری داشته باشد غیر از باطن, باطنی داشته باشد غیر از ظاهر اگر بسیط‌الحقیقه بود, بسیط محض بود نمی‌شود گفت من قدری از خدا را شناختم بنابراین اگر قدری هست چون خدای سبحان با تمام هویّت تجلّی کرده است این شخص که آینهٴ معرفتی در دست اوست در حوزهٴ خودش نه در حوزهٴ خدا, خدا را به اندازهٴ خود می‌شناسد نه اینکه رفته بالا مثل اقیانوس از خدا به اندازهٴ خودش معرفت گرفته باشد فرمود ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ این جمله را حتماً مراجعه کنید که تعبیر لطیف سیدناالاستاد این است که «و أمّا الذات المتعالیة فلا سبیل إلیها» به ذات احدی راه ندارد با اسمای حسنا, اسمای حسنا را هم در آن روایت نورانی که مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید خلق کرده آنجا فرمود که مبادا کسی اسما را عبادت کند این می‌شود شرک, الحاد اسما را با مسمّا بخواهد عبادت کند می‌شود شرک بلکه اسما را حاکی قرار می‌دهد آن مَحکی که بالاجمال برای ما معلوم است همان معبود ماست و همان خالق ماست و همان مقصود ماست و مانند آن ﴿وَلاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ فرمود مبادا چشمت از اینها منسلخ بشود برخیها گفتند که خود «عدیٰ», «یعدوا» متعدّی است یعنی تعدّی کرده, تجاوز کرده باید «عَینیک» گفته بشود نه «عیناک» اما این قرائتی که معروف است درست هم هست و آن این است که چشمت تجاوز نکند مبادا چشم صرف‌نظر کنی چشم‌پوشی کنی اینها را نبینی سرمایه‌دارها را ببینی این کار را نکن ﴿لاَ تَعْدُ عَیْنَاکَ﴾ یعنی چشمانت عداوت نکند نه عداوت یعنی دشمنی, یعنی تعدّی نکند چشمت از فقرا تعدّی نکند به طرف اغنیا که آنها را ببیند و اینها را نبیند و منظور تو از چشم‌پوشی از تهیدستان و چشم‌اندازی به توانگران این باشد ﴿تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ آن کار را نکن. در بخشهای دیگر فرمود به این سَمت نگاه نکن ﴿لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ در این آیه سورهٴ مبارکهٴ «کهف» فرمود چشمانت از تهیدستان جدا نشود در آ‌ن بخشهای دیگری که در سایر سُور هست به خواست خدا خواهد آمد این است که سرمایهٴ سرمایه‌دارها را, زرِ زراندوزان را نگاه نکن ﴿لاَ تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلَی مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجاً مِّنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ هم از این طرف نهی کرده هم از آن طرف نهی کرده, هم فرمود از فقرا چشم‌پوشی نکن, هم فرمود نسبت به زراندوزی زراندوزان چشم‌اندازی نکن تعبیر لطیفی که مربوط به آن آیه است این است که فرمود این شکوفه است اصلاً دنیا برای کسی میوه نمی‌دهد می‌خواهید قیامت و بهشت شما غالب این سرمایه‌دارها را که می‌بینید اینها بین حفظ موجود و طلب مفقود در فشارند این عذاب قبر است برای ما قبل از اینکه بمیرند یک عذاب درونی دارند تمام تلاش و کوشش‌شان این است که آنچه دارند حفظ بکنند آنچه ندارند فراهم بکنند بین این دو جدار پِرس‌شده‌اند بین حفظ موجود و طلب مفقود هنوز به موجودیّت موجود نرسیدند و کام نگرفتند به آ‌ن مفقود دسترسی پیدا نکردند «نودی فیکم بالرحیل» باید رخت بربندند لذا قرآن فرمود این زر و این متاع دنیا برای هیچ کس میوه نمی‌شود فقط شکوفه است همهٴ شما کم و بیش می‌دانید در منطقه‌های سردسیر ییلاقی درخت رشد نمی‌کند مگر درختهای جنگلی و بی‌ثمر اگر یک درخت میوه‌ای غرس کردند این درخت میوه‌ای در بحبوحهٴ تابستان که هوا گرم است شکوفه می‌دهد اما پاییز زودرس می‌رسد این شکوفه‌ها را می‌ریزاند همین, در این منطقه‌های ییلاقی سردسیر میوه به عمل نمی‌آید فرمود ما که اینجا را خلق کردیم اینجا شبیه منطقه‌های قطبی است خیلی سرد است اینجا برای هیچ کسی میوه نمی‌شود فقط شکوفه می‌شود نفرمود «لا تمدّن عینیک الا ما متّعنا به أزواجاً منهم ثمرة الحیاة الدنیا» یا «فاکهة الدنیا» فرمود: ﴿زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ زَهْر یعنی شکوفه, ازهار یعنی شکوفه‌ها زهرالربیع که کتاب مرحوم سیّد نعمت الله هست یعنی شکوفهٴ بهار این زَهْر و زهره مثل تَمْر و تمره است که آن «تاء» برای وحدت است ﴿زَهْرَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ مثل تَمره است فرمود این را مطمئن باشید چه حوزه, چه دانشگاه کسی به سراغ نخودسیاه برود بخواهد چه از آخوندی چه غیر آخوندی بخواهد بازی در بیاورد چیزی گیرش نمی‌آید بالأخره اینجا جای میوه نیست جای میوه در بهشت است اینجا جای طهارت روح است و قداست روح است و وارستگی اگر انسان این‌طور شد آنجا به او میوه می‌دهند. به هر تقدیر فرمود این کار را نکنی که ﴿تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ برای اهمیت مطلب هم جریان مؤمنان وارسته را به عظمت و جلال و شکوه ذکر کرد فرمود اینها به یاد خدا هستند ﴿بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ﴾ اینها به یاد خدا هستند ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ این جلال و عظمت این فقرای مؤمن حالا شأن نزولش دربارهٴ سلمان و اباذر و اینها تطبیق کردن آن سرِ جایش محفوظ است مورد هم که مخصّص نیست اینها هم از مصادیق بارز این شأن نزول‌اند. فرمود: ﴿وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذِینَ یَدْعُونَ رَبَّهُم بِالْغَدَاةِ وَالْعَشِیِّ﴾ یک, ﴿یُرِیدُونَ وَجْهَهُ﴾ دو, بعد فرمود این امرهایی است مربوط به این ﴿تَعْدُ عَیْنَاکَ عَنْهُمْ﴾ از اینها چشم بپوشید دیگری نگاه بکنید که ﴿تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ که لهو و لعب بیش نیست یک, این زینت حیات دنیا را بخواهی بکنی دنیا را در بخشهای دیگر مشخص کرد که این شکوفه است میوه‌ای عاید آنها نمی‌شود چه رسد به تویی که بخواهی به آن سَمت گرایش داشته باشی ﴿تُرِیدُ زِینَةَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا﴾ این کار را نکن ﴿وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا﴾ آنها پیشنهاد دادند که این فقرا را از مسجد بیرون کن ما بیاییم فرمود می‌خواهید بیایید می‌خواهید نیاید راه برای همه باز است چرا من اینها را بیرون کنم اینها غافل‌القلب‌اند فرمود ما قلب اینها را غافل کردیم ما قبلاً مستحضرید که ذات اقدس الهی قلب همه را بر اساس ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ روشن کرد قلب کسی را غافل نکرد اما وقتی کسی آن الهام الهی را نادیده انگارد و کتاب خود را وراء ظَهْرش بیندازد برابر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «صف» فرموده است با آنها عمل می‌کند در سورهٴ مبارکهٴ «صف» آیهٴ پنج به این صورت فرمود, فرمود: ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ وقتی اینها زِیغ و انحراف و کج‌روی و کج‌راهه و بیراه‌روی را ادامه دادند ذات اقدس الهی هم قلب اینها را منحرف کرد انحراف قلب اینها هم نظیر اینکه ﴿یُضِلُّ بِهِ کَثِیراً وَیَهْدِی بِهِ کَثِیراً﴾ بعد فرمود: ﴿وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ﴾ یک امر وجودی نیست انحراف, کج‌روی, کج‌راهه یک امر وجودی نیست که خدا نازل بکند به کسی بدهد ذات اقدس الهی بشر را در این صراط مستقیم آفرید و اگر اهل دیانت باشد بخواهد بلغزد خدای سبحان او را تأیید می‌کند اما اگر چندین‌بار بی‌اعتنایی کرده است نه ندای فطرت را گوش داد یعنی «ما الهمهم الله» را گذاشت کنار, نه ندای شریعت را از بیرون گوش داد یعنی «ما انزله الله» را گذاشت کنار آن‌وقت ذات اقدس الهی فیض خود را از این می‌گیرد وقتی فیض خود را از او گرفت او در کج‌راهه ادامه می‌دهد فرمود: ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ و ازاغهٴ خدا هم همین است نظیر ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ لَهُ﴾ چیزی به عنوان ضلالت یا غفلت یا زِیغ وجود ندارد تا خدا آنها را نازل کند همین که لطف خود را نداد انسان بیراهه می‌رود فرمود: ﴿وَلاَ تُطِعْ﴾ من آن وجوه دیگری که مرحوم شیخ طوسی در تبیان ذکر کرد بعد مرحوم امین‌الاسلام طبرسی(رضوان الله علیه) ذکر کرد در کتاب تفسیرهای اهل سنّت آمده است آنها تام نیست ﴿وَلاَ تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ﴾ او پیرو هوس خودش است ﴿وَکَانَ أَمْرُهُ فُرُطاً﴾ که دربارهٴ فُرُط و فَرَط و فَرْط ان‌شاءالله در نوبت بعد.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:39

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی