display result search
منو
تفسیر آیات 2 تا 4 سوره انفال _ بخش دوم

تفسیر آیات 2 تا 4 سوره انفال _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 36 دقیقه مدت قطعه
  • 7 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 2 تا 4 سوره انفال _ بخش دوم":

﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ این طمأنینه در مقابل شک نیست در مقابل ترس است
اینهایی که مظاهر اسمای حسنی هستند جامع همهٴ اسما هستند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
برخیها خواستند بین این آیه و آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «رعد» که فرمود: ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ این چنین جمع بکنند بگویند مؤمن بین خوف و رجا است وقتی در حال رجا است و به وعدهٴ ذات اقدس الهی متذکر است قلب او مطمئن است وقتی در حالت خوف بود و به یاد وعید الهی است قلب او می‌طپد این اضطراب قلب در اثر خوف و آن آرامش دل در اثر امید می‌تواند بین آیهٴ سورهٴ «انفال» و سورهٴ «رعد» بکند لکن این به جمع تبرّعی شبیه‌تر است تا به جمع تفسیری زیرا نه در آن آیهٴ سورهٴ «رعد» سخن از بهشت است و نه در آیهٴ سورهٴ «انفال» سخن از دوزخ، هر دو جا سخن از الله هست آنجا هم ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ اینجا هم آمده است ﴿إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ آن‌گاه جمع بین آیهٴ سورهٴ «انفال» و سورهٴ «رعد» به صورت وعده و وعید جمع تبرّعی است شاهد تفسیری ندارد جمع اساسی‌اش همان است که در سورهٴ مبارکهٴ «زمر» جمع کرده بین هراس و بین آرامش، هراس در اوایل امر است که خوف عقلی است و آرامش در پایان امر وقتی انسان انس گرفته است می‌آرمد که ﴿ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ﴾.
پرسش:.....
پاسخ: چرا اطمینان هم در مقابلش
پرسش:....
پاسخ: یعنی آنها نه شک علمی دارند نه خوف عملی ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾ این طمأنینه در مقابل شک نیست در مقابل ترس است آنجا می‌تواند در مقابل شک باشد یعنی اصلاً اینها شک ندارند این جواب اوّل بود جواب ثانی این است که اگر این طمأنینه در مقابل ترس است ترس در اوایل امر و آرامش در پایان امر که انسان انس گرفته، وقتی با ذات اقدس الهی مأنوس شد دیگر خوفی ندارد.
پرسش:..
پاسخ: آنها در بحثهای قبل هم اشاره شد که اینها چون جامع‌‌اند و انسان کامل‌اند و همهٴ مراحل را دارا هستند هم در بخش ﴿ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّی فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنَی﴾ آنجا هستند آثار آنجا را دارند و هم در نشئهٴ طبیعت‌اند ﴿إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ﴾ هستند ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ هستند آثار اینجا را دارند این چنین نیست که تمام آثار آنها در مرحلهٴ خوف باشد یا تمام آثار آنها در مسئلهٴ انس و طمأنینه باشد بعضیها هستند که اگر در مرحلهٴ خوف باشند دیگر در مرحلهٴ طمأنینه نیستند یا در مرحلهٴ طمأنینه باشند در مرحلهٴ خوف نیستند اینهایی که مظاهر اسمای حسنی هستند جامع همهٴ اسما هستند مرحلهٴ عالیهٴ اینها با ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ مأنوس هست و می‌آرمد مراحل نازلهٴ آنها هم با ﴿وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ و مانند آن همراه هست و می‌نالند و خاضع و خاشع‌اند.
پرسش:...
پاسخ: غرض آن است که اگر ما بگوییم این ترس بر اساس یاد جهنم بودن است و آن طمأنینه بر اساس یاد بهشت که برخیها خواستند چنین جمع بکنند این جمع تبرّعی است برای اینکه هم در آیهٴ سورهٴ «انفال» و هم در آیهٴ سورهٴ «رعد» سخن از الله هست نه در اینجا سخن از جهنم است نه در آنجا سخن از بهشت، این جمع شاهد می‌خواهد.
مطلب دیگر آن است که شاهد جمع می‌تواند آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «زمر» باشد که فرمود مؤمنین کسانی‌اند که ﴿ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ یا قشعریره ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِیثِ کِتَاباً مُتَشَابِهاً مَثَانِیَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِینَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِینُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَی ذِکْرِ اللَّهِ﴾ این معلوم می‌شود درجات دارد اوّل حریم می‌گیرند بعد مأنوس می‌شوند اینها تفاوت مرتبه است و در تفاوت مرتبه نظیر اینکه وجود مبارک خلیل حق عرض کرد ﴿لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی﴾ یا صاحبان می‌خواهند به مرحلهٴ نفس مطمئنه برسند آن برای بخش پایانی است.
مطلب دیگر آن است که انسانهای کامل مثل اهل بیت(علیه السلام) چون کون جامعند جامع همهٴ مراتبند در هر مرتبه‌ای حکم آن مرتبه را دارا هستند از آن جهت که با ﴿دَنَا فَتَدَلَّی﴾ مربوطند می‌آرمند از آن جهت که ﴿یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ﴾ هستند در نشئهٴ طبیعت زندگی می‌کنند می‌نالند این ناله با آن اطمینان منافاتی ندارد و در هیچ کدام از این دو آیه سخن از بهشت و جهنم و امثال ذلک نیست آنها چون به مقام رضا رسیدند در بخش رضا اصلاً وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سیرت و سنت آن حضرت آمد در تمام مدت عمر «لیت و لئلّ» نگفت ای کاش هوا امسال این طور می‌شد ای کاش بارندگی می‌شد ای کاش وقت 06:08 این طور می‌شد آنها بر اساس «رضا الله رضانا اهل البیت» حرکت می‌کردند چون مدیر عامل این کارگاه خداست او هم حکیم است این تلاش و کوشش بیجا نقشی ندارد به ما گفتند شما باید کارتان را انجام بدهید بقیه دیگر در اختیار شما نیست نه از گذشته باخبرید نه از آینده باخبرید نه از مصلحت کل باخبرید وقتی این عالم مدیر عاملی دارد به نام «رب العالمین» او هم حکیمانه دارد اداره می‌کند «اذ الرضا بما قضا مأت رضا» به تعبیر حکیم سبزه‌واری، دعا هم جزء وسائل است ناله هم جزء وسائل است به ما گفتند ﴿ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ﴾ کار جزء وسیله است ناله جزء وسیله است دعا جزء وسیله است تضرع جزء وسیله است همهٴ اینها وسائل است که انسان قلباً و قالباً تطهیر بشود خب بنابراین این منافات ندارد که انسان در بخشی راضی باشد در بخشی هم بنالد اگر اینها مثل فرشته‌ بودند بر اساس ﴿وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَعْلُومٌ﴾ بود اینها امرشان دائر بود بین یک وصف وجوداً و عدماً اما اینها در حد فرشته نیستند بالاتر از فرشته‌اند جامع‌اند مظاهر اسمای حسنای الهی‌اند مظهر اسم اعظم هستند و کامل‌اند لذا در هر مرحله‌ای حکم خاص آن مرتبه را دارا هستند. خب ﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: خب چون در حرم خداست غیر از نام خدا در آنجا حضور ندارد اینها می‌نالند.
پرسش:...
پاسخ: در بحث دیروز اشاره شد که چطور قلب اینها می‌طپد برای اینکه این قلب خالی از حب ماسوا است آن‌گاه یاد خدا و نام خدا که در این قلب ظهور کرد اثر می‌کند اما قلبی که در آن همهٴ خاطرات باشد نام خدا اثری ندارد آنجا خب ﴿إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ این مطلب اوّل.
مطلب دوم این است که در این کریمه بین پنج صفت جمع فرمود یکی مسئلهٴ اعتقاد است یکی هم مسئلهٴ زیادی ایمان است یکی مسئلهٴ توکل یکی هم نماز و زکات، مسئلهٴ روزه مسئلهٴ حج، سایر واجبات نیامده مع ذلک فرمود: ﴿أُوْلئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقّاً﴾ خب با اینکه بخش قابل توجهی از واجبات و ترک محرّمات در اینجا نیامده چگونه می‌شود اینها جامع باشند و مؤمن حقیقی؟ پاسخش این است که همهٴ آن کارهای انجام واجب و ترک محرّم در ضمن آیهٴ ﴿وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ آمده است آیات الهی خواه مربوط به انجام واجب خواه مربوط به ترک محرّم بر آنها خوانده شد ایمان اینها افزوده می‌شود آن‌گاه مسئلهٴ توکل و نماز و زکات که ذکر شده است از باب ذکر خاص بعد از عام نکتهٴ اهمیت است وگرنه خصوص پنج صفت ذکر نشده، جامع همهٴ کمالات و تکالیف الهی آمده است از باب ذکر خاص بعد از عام بخشی از اخلاق به نام توکل و بخشی از افعال به نام إقامهٴ نماز و إعطای زکات به نام ارفاق 09:28 یاد شده است. خب پس ﴿وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَاناً﴾ اینها مربوط به بخشهای اعتقادی ﴿وَعَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ مربوط به بخش اخلاق است آن هم گرچه خلق محسوب می‌شود به نام هراس لکن چون در بخشهای اعتقاد ظهور پیدا کرده است و در مرحلهٴ قلب ظهور دارد در مرحلهٴ عقیدهٴ کامل ظهور دارد جزء آن عقاید محسوب می‌شود وگرنه عمل قلب است در حقیقت. در قرآن از «وجل» و این گونه از خوفهای اضطرابی یاد کرده است و «وجل» را معنا کردند گفتند اگر شاخهٴ خرمایی مشتعل بشود این چنین نیست که نظیر پنبه که می‌سوزد بی‌صدا باشد بعضی از چوبها هستند که وقتی می‌سوزند صدا و ناله‌شان بلند است پنبه وقتی آتش گرفته جرقه‌ای ندارد سر و صدا و ناله‌ای ندارد اما سعفه، سعفه یعنی شاخهٴ خرما این وقتی مشتعل شده صدا و ناله‌ای از او شنیده می‌شود آن ترس آمیختهٴ با این ناله این را می‌گویند «وجل» این غیر از خوف است بعضی از مفسران نقل کرده‌اند که بعضی از اهل معرفت می‌گویند ما می‌فهمیم چه وقت دعای ما مستجاب می‌شود «إذا قشعرّ جلدی و وجل قلبی و فاضت عینای» آن وقت می‌فهمم دعایم مستجاب است وقتی که بدنم می‌لرزد آن وقتی که صدای آن ترس را از دلم می‌شنوم مثل اینکه یک دسته شاخهٴ خرما آتش گرفته شما آن را تجربه کردید یا تجربه بکنید یک پنبه می‌سوزد این را قدری بنزین و نفت رویش بریزید قدری کبریت بزنید می‌بینید بی‌صدا می‌سوزد اما شاخهٴ خرما را هم بسوزانید می‌بینید ناله‌اش بلند است آن ناله را می‌گویند «وجل» اگر دل کسی این چنین بسوزد که ناله بکند که خود صاحب دل می‌شنود آن را می‌گویند «وجل». آن بزرگوار گفت: «إذا قشعرّ جلدی» چطور انسان وقتی نام چیزی را می‌برد موی بدنش سیخ راست می‌شود این را می‌گویند قشعریره، خب حالا گاهی انسان گرگی را می‌بیند ماری را می‌بیند موی بدنش سیخ می‌شود این حالات را می‌گویند قشعریره که موی بدن به آن صورت درمی‌آید او را می‌گویند قشعریره. خب که روی پوست بدن مثل دانه‌های تگرگ برجستگی پیدا می‌شود این حالات را می‌گویند قشعریره و آن صدای دل را که نظیر سوختگی و سوزندگی آن شاخهٴ خشک خرما است آن را می‌گویند «وجل» «و فاضت عینای» یعنی دوچشمم اشک بریزد نه گریه کنم قرآن کریم در بخشی از تعبیراتش دارد که ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ گاهی انسان چشمش تر می‌شود گاهی هم اشک می‌ریزد بالاتر از رطوبت چشم گاهی هم به قدری می‌نالد که تمام شبکهٴ چشم را اشک می‌ریزد و این شبکه پر می‌شود می‌ریزد مثل اینکه چشمش دارد می‌ریزد در دو جای قرآن تعبیرش این است که ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ «فاضت العین» غیر از «فاض الدمع» است «فاض» یعنی ﴿جلی و نظر من الٍ﴾ 13:25 آن آبی که از بالا می‌آید می‌گویند «فاض» در این دو آیه ندارد که اشکشان فیض دارد و جاری می‌شود که، دارد چشمشان جاری می‌شود «تفاضت اعینهم» وقتی تمام این چشم را اشک گرفت و این چشم ظرف اشک شد و این اشکها ریخت مثل اینکه چشم دارد می‌ریزد ﴿تَرَی أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ خب این بزگوار گفت وقتی چنین حالتی به من دست داد می‌فهمم دعایم مستجاب است آن وقت دعا می‌کنم برای اینکه در آن حال انسان از غیر خدا منقطع است فقط او را می‌خواهد و او هم که ﴿لاَ یُخْلِفُ اللَّهُ وَعْدَهُ﴾ ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ همین است دیگر، تنها کسی که جواب مضطر را می‌دهد ذات اقدس الهی است آن حال که به انسان دست بدهد معلوم می‌شود که از غیر خدا بریده است تا آن حال نیامده انسان به قدرت خودش، به قدرت مقام و میز و پُستش، به قدرت قوم و قبیله‌اش، به قدرت انتقام گیری آینده‌اش به همهٴ اینها متکی است بعد اگر ظلمی به اوشده دعا هم می‌کند یا به طبیب و به مال و به قدرتهای بستگان خودش متّکی است در بالین بیمار حمدی هم می‌خواند اما اگر از همهٴ اینها ناامید شد آن وقت است که مضطر است آن وقت است که فقط خدا را می‌خواند چون فقط خدا را می‌خواند خدا هم اجابت می‌کند دعای موحد را اجابت می‌کند نه دعای مشرک را. این چنین نیست که حالا اگر کسی مضطر نشد دعای او را خدا اجابت نمی‌کند که، که مضطر فقط او را می‌خواند خدا وعده داده که چنین دعایی را مستجاب بکند مضطر حقیقی فقط خدا را می‌خواند. خب غرض آن است که «وجل» چنین حالتی است در قرآن کریم بین این حالت و اعمال تکلیفی هم جمع کرده، آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» محل بحث است بخشی از آنها در سورهٴ «حج» و بخشی از آنها هم در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آمده. در سورهٴ «حج» به این صورت است آیهٴ 34 سورهٴ مبارکهٴ «حج» این است ﴿وَبَشِّرِ الْمُخْبِتِینَ﴾ مخبتین چه کسانی هستند ﴿الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَالصَّابِرِینَ عَلَی مَا أَصَابَهُمْ وَالْمُقِیمِی الصَّلاَةِ وَمِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ﴾ خب این مخبتین کسانی هستند که دلهای آنها به نام خدا می‌طپد و در مصائب صابرند و نماز را إقامه می‌کنند و از آنچه که خدای سبحان به آنها روزی داده است انفاق می‌کنند حالا این اختصاص ندارد به مسائل مالی، مسائل علمی هم همین طور است علمایی که علم را از مشایخ و اساتیدشان یاد گرفتند به دیگران منتقل می‌کنند این هم ﴿مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ یُنفِقُونَ﴾ است دیگر. در سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ شصت به بعد این است ﴿وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ﴾ اینها در عین حال که به وظیفه‌شان عمل می‌کنند آنچه را که باید عطا کنند ایتا می‌کنند مع ذلک هراسناک هستند ﴿وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوْا وَقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَی رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ أُولئِکَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَهُمْ لَهَا سَابِقُونَ﴾ پس آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» آمده با این مضمون تا حدودی می‌تواند آنها را در سورهٴ مبارکهٴ «حج» و «مؤمنون» یافت.
پرسش:....
پاسخ: آنهایی که ﴿بنصرالله ینصرون و برحمة الله یفرحون﴾ آن فرح و نشاط بعد از آن است که اینها حریم گرفتند مثل همان مثالهایی که قبلاً گفته می‌شد انسان وقتی وارد حرم شد اوّل حریم می‌گیرد خوف عقلی است نه خوف نفسی بعد کم کم مأنوس می‌شود از خدای سبحان به عنوان اینکه دارای جلال و عظمت است انسان حریم می‌گیرد برای اینکه خودش فقیر محض می‌یابد او را غنی صرف می‌یابد می‌گوید نکند فیضی از من غصب بشود و من به او دسترسی نداشته باشم بعد کم کم مأنوس می‌شود، سخن از جهنم که نیست و چون کمال در جمع بین حسن فعلی و فاعلی است در غالب این موارد مخصوصاً آیهٴ محل بحث بین حسن فاعلی و فعلی جمع کرده، حسن فاعلی‌اش هم به این است که جان انسان مؤمن به یاد و نام خداست که روح پاک است حسن فعلی هم آن عمل صالح است که نمونه‌اش نماز و انفاق است. اگر کسی حسن فعلی داشته باشد یعنی کارهای خوب بکند ولی موحد و مؤمن نباشد در دنیا ممکن است بهره‌ای ببرد در آخرت ممکن است از عذاب او مقداری کم بشود ولی اهل بهشت نخواهد بود.
پرسش:.....
پاسخ: بله اما حالا تا به جمالش برسد طول می‌کشد.
پرسش:....
پاسخ: چون آن شرک خفی است نه شرک جلی، ذات اقدس الهی ایمان اینها را امضا کرده فرمود: ﴿و ما یؤمنون اکثرهم بالله و هم مشرکون﴾ فرمود اکثر مؤمنین مشرکند معلوم می‌شود شرک خفی با ایمان سازگار است با ایمانی که ذات اقدس الهی بپذیرد و وارد بهشت بکند سازگار است ولی شرک هست بالأخره، آن شرک جلی است که در برابر توحید است هرگز مغفور نیست. خب پس بنابراین بین حسن فاعلی و حسن فعلی باید جمع بشود چه اینکه اگر کسی حسن فاعلی داشت موحد بود مؤمن بود لکن عمل صالح ارائه نکرد او هم درست طرفی نمی‌بندد بالأخره بی‌تهذیب نیست کسی اهل نجات است که هم بین حسن فاعلی یعنی ایمان و هم بین حسن فعلی یعنی عمل صالح جمع بکند.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود: ﴿لهم درجات﴾ درجه گاهی به معنای پله‌های نردبان است گاهی به معنای مرتبه و طبقه است اینهایی که درجات دارند «عند رب» وقتی وارد بهشت شدند هرکدام یک درجهٴ خاص دارند یعنی آنجا می‌مانند انسان که روی پله نمی‌ماند که، انسان روی درجات نردبان نمی‌ماند که، این یعنی چه؟ اینجا که جای ماندن نیست آن جای رفتن است سرّش آن است که این درجه اگر به معنای پله‌های نردبان باشد جمعش «درج» است و اگر به معنی مرتبه و طبقه طبقه باشد جمعش «درجات» است اینها روی پله‌ها نیستند اینها روی طبقه طبقه‌اند، چون در بهشت «غرف مبنیه» است هر غرفه‌ای در هر حد خاصی که هست مرتبه و درجه‌ایست بالاتر از او مرتبه و درجهٴ دیگر و بالاتر از او و بالاتر از او، اینها در این غرفند روی این درجه‌ای هستند که جمعش درجات است نه درجه‌ای که جمعش درج است منتها راه هست در دنیا راه هست در آخرت هم راه هست. در دنیا راه دو طرفه است مثل نردبان هم می‌شود بالا رفت هم می‌شود پایین آمد در آخرت راه یک طرفه است نمی‌شود بالا رفت ولی می‌شود پایین رفت. بیان ذلک این است که در دنیا انسان صعود و سقوط را دارد می‌تواند به حسن اختیار خود این درجات را یکی پس از دیگری طی کند یا خدای ناکرده ﴿ثم کفروا﴾ بعد از ایمان درجات را به طرف هبوط طی کند این در دنیا میسّر است ولی در آخرت که جا برای گناه نیست چه اینکه جا برای عمل صالح هم نیست ﴿الیوم عمل و لا حساب و غداً حساب و لا عمل﴾ جا برای بالا رفتن نیست هرکس هرچه انجام داد در آنجا ظهور می‌کند اگر به مؤمن می‌گویند «إقرأ ورقع» بخوان و بالا برو یعنی آنچه را که در دنیا خواندی و عمل کردی و فهمیدی همانها را یکی پس از دیگری اظهار کن و بالا برو تا همان حدی که رفتی، از آن به بعد دیگر ممکن نیست کسی بالاتر برود هر کسی درجهٴ خاص خودش را دارد اگر شفاعت نصیبش شد به درجه‌ای رسید دیگر می‌ماند آنجا، از آن به بعد بالاتر نمی‌رود ولی آنهایی که بالا هستند آنها می‌توانند سری به پایی بزنند تفقّدی و لطفی نسبت به پایینی‌ها انجام بدهند و دوباره برگردند آن بالایی‌ها می‌توانند پایین بیایند از حال اینها باخبر بشوند ولی پایینی‌ها نمی‌توانند بالا بروند و از وضع آن بالایی‌ها باخبر. بشوند پس درجه جمعش درجات است به معنی مرتبه و طبقه است نه به معنی پله‌ها یک، ولی این طبقات به هم راه دارد دو، در دنیا راه دو طرفه است سه، در آخرت راه یک طرفه است چهار، یعنی بالایی‌ها می‌توانند بیایند ولی پایینی‌ها نمی‌توانند بروند. می‌ماند این مطلب که خب اینها در حسرت چه کنند این پایینی‌ها که نمی‌توانند از وضع بالایی‌ها باخبر بشوند ولی اجمالاً می‌دانند بالاتر از اینها هم هست آیا حسدی مشکل اخلاقی دیگری پیش نمی‌آید رنج و محرومیت برای اینها حاصل نمی‌شود پاسخش این است: نه اصلاً در بهشت جا برای حزن نیست اینها وقتی وارد بهشت شدند می‌گویند: «الحمدالله الذی ... و أنّّّ الحزن» 23:26 مطلق حزن و اندوه از اینها گرفته شد سرّش این است که در بهشت انسان شبیه فرشته است با اینکه فرشته‌ها ﴿و ما منا الا له مقام معلوم﴾ بعضی مطیعند بعضی مطاعند ﴿مطاع ثم امین﴾ جبرئیل(سلام الله علیه) مطاع است فرشته‌هایی که زیر مجموعهٴ او هستند مطیعند چه اینکه عزرائیل(سلام الله علیه) هم همین طور است میکائیل(سلام الله علیه) هم همین طور است اسرافیل(سلام الله علیه) هم همین طور است، عده زیادی از فرشتگان زیر مجموعهٴ این چهار بزرگوارند و از اینها اطاعت می‌کنند این اختصاص به جبرئیل(سلام الله علیه) ندارد فرمود: ﴿مطاع ثم امین﴾. خب آنجا هیچ گونه حسدی نیست.
پرسش:...
پاسخ: تکامل علمی چرا ولی عملی نه یعنی چیزهایی نشان انسان می‌دهند که انسان نمی‌داند اما تکامل عملی یعنی کاری بکند بالا برود نه برای اینکه کار اگر بخواهد بکند شریعت می‌خواهد جسارت می‌خواهد آن دین جدید است تازه می‌شود دنیا دیگر آخرت نیست. تکاملهای علمی چرا، خیلی از چیزها را که آدم نمی‌داند آنجا می‌فهمد اما بخواهد کاری انجام دهد که به وسیلهٴ کار بالا برود این طبق بیان خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که فرمود: «الیوم عمل و لا حساب و غداً حساب و لا عمل» این جزء جوامع الکلم حضرت است که وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) هم این را در نهج‌البلاغه به عنوان سند قاطع از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل می‌کند خب.
پرسش:...
پاسخ: استکمال عملی نیست تا آنجا که بخش شفاعت هست تا آنجا می‌توانند اگر محدودهٴ شفاعت و توسّل و امثال ذلک به پایان رسید هرکسی در جایگاه خود قرار گرفت دیگر از آن به بعد کسی بالا نمی‌رود. شفاعت شامل حال همه خواهد شد یعنی شفاعت اهل بیت(علیهم السلام) شامل حال انسانهای کامل و اولیای گذشته هم می‌شود که باعث ترفیع درجه است اما وقتی ترفیع درجه شد کارها تقسیم شد درجات تقسیم شد دیگر کسی حق بالا رفتن ندارد از بالا کسی می‌تواند پایین بیاید از اینها باخبر باشد ولی از پایین کسی برود بالا مقام بالاتری را کسب بکند نمی‌شود اگر بخواهد از راه عمل درجه کسب بکند آخرت که جای عمل نیست اگر بخواهد از راه وسیله و شفاعت، آن ممکن است ولی فرض بر این است که آ‌نها انجام شده است با شفاعت ممکن است که ترفیع درجه بشود ولی بعد از اینکه شفاعتها کارهایش را انجام داد هرکسی در جایگاه خود مستقر شد دیگر از آن به بعد ارتفاع ممکن نیست ولی بالایی‌ها کاملاً می‌توانند پایین بیایند به همان دلیلی که در دنیا بالایی می‌توانست پایین بیاید یعنی کسی اهل نماز شب است می‌تواند مانند دیگران زندگی کند ولی دیگران نمی‌توانند مانند او سحرخیز باشند در دنیا چطور بالایی می‌تواند از پایینی باخبر باشد اما پایینی نمی‌تواند از بالایی باخبر بشود.
پرسش:...
پاسخ: نه حدی ندارد البته
پرسش:...
پاسخ: بله حدی ندارد هر اندازه که ذات اقدس الهی بخواهد به همان اندازه می‌شود حالا ذات اقدس الهی خواست که اینها جایشان اینجا باشد کارها را تقسیم کرد از آن به بعد دیگر چیزی، چون اگر شفاعت بود که شده است اگر توسّل بود که شده است اگر لطف بود که شده است اینها همهٴ اینها در مادون استقرار است وقتی این کارها انجام شد همه در جایگاه خودشان قرار گرفتند دیگر از آن به بعد خلاف فرض است چون فرض بر این است که آن مرحله مرحلهٴ بعد از شفاعت است چون مرحلهٴ حساب و کتاب که می‌خواهد رسیدگی بشود درجات تنظیم بشود آنجا جای اعمال شفاعت هست آنجا ممکن است حتی انبیای الهی از شفاعت اهل بیت(علیهم السلام) برخوردارند برای ترفیع درجه تمام اینها ممکن است، برای شفاعت می‌گویند چندین درجه است برای جهنمی‌ها شفاعت است که تخفیف عذاب می‌شود برای برخی از آنها شفاعت است که از جهنم به اعراف می‌آیند برای اعرافی‌ها شفاعت است که وارد بهشت می‌شوند برای بهشتی‌ها شفاعت است که ترفیع درجه است همهٴ اینها شده اما بعد از اینکه تقسیم شده توزیع شده ﴿قد استقر کلهم فی مقامه﴾ از آن به بعد دیگر جا برای رشد نیست چون خلاف فرض است. خب
پرسش:..
پاسخ: این در صحنهٴ ساحرهٴ قیامت است که یوم الحسره است هنوز کارها تقسیم نشده ولی وقتی کارها تقسیم شده است وارد بهشت شدند اینها در حد فرشته می‌شوند وقتی در حد فرشته می‌شوند هرگز حسد دیگری ندارند الآن در دستگاه ما در نهان و نهاد ما قوای فراوانی است ما در ظاهر و در باطن مجاری ادراکی فراوانی داریم چه اینکه مجاری تحریکی فراوانی داریم ما مجاری ادراکی ظاهریمان سامعه داریم باصره داریم و مانند آن اما سامعه هرگز قصه نمی‌خورد که من چرا نمی‌بینم باصره هرگز نمی‌نالد که من چرا نمی‌شنوم هر کدام از اینها کار خودشان را انجام می‌دهند در صحنهٴ نفس ما هم همین طور است واهمه هرگز نمی‌نالد که من چرا کار خیال انجام نمی‌دهم قوهٴ خیال اشک نمی‌ریزد که چرا من کار واهمه را انجام نمی‌دهم این دو تا نگران نیستند که ما چرا کار عاقله را انجام نمی‌دهیم در صحنهٴ نفس در درون ما هم ﴿کل فی مقامهم﴾ این نمونه‌ای است از بهشت مثل اینکه فرشتگان این طور هستند حالا ما اگر از فرشتگان بی‌خبریم از دستگاه خودمان مستحضریم اینها هر کدام راضی‌اند به رضای الهی هیچ کدامشان غصّه نمی‌خورند و حسد هم ندارند در بهشت جا برای حسد نیست وگرنه همیشه غم است در حالی که اصلاً ﴿لا لغوا فیها و لا تأثیما﴾ از یک سو وقتی وارد سرزمین بهشت شدند می‌گویند ﴿الحمدالله الذی اضح و أن الحزن﴾ حزن را «بالقول المطلق» از ما گرفت چنین عالمی است بنابراین با رزق کریم سازگار است همهٴ آنها مقدمه بود برای اینکه این رزق کریم معنا بشود فرمود: ﴿لَهُمْ دَرَجَاتٌ عِندَ رَبِّهِمْ وَمَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ کَرِیمٌ﴾ اینها را می‌گویند رزق کریم، آن رزقی که آمیخته با حسد است به کسی یک مقدار دادند و این همیشه نگران است زیر چشم به سهمیهٴ دیگران می‌نگرد این رزق کریم نیست این با کرامت روزی دریافت نکرده است .
در بحثهای قبلی هم گذشت کلمهٴ کرامت از آن کلمات عظیمی است که در عربی است و در فارسی اصلاً معادل ندارد اینها می‌گویند عربی، عربی مبین است ﴿بِلِسَانٍ عَرَبِیٍّ مُبِینٍ﴾ برای اینکه عربی آن توانمندی دارد که حرفهای دیگران را ترجمه کند ولی لغات دیگر آن قدرت را ندارد که کلمات عرب را و عربی را تبیین کند، کریم غیر از کبیر است کریم غیر از عظیم است ما در فارسی ناچاریم به تعبیر سیدناالاستاد چند کمه را ردیف هم بکنیم تا به زحمت کلمه کرامت را بفهمانیم ما معنای کرامت را به خوبی می‌فهمیم ولی نمی‌توانیم بیان کنیم وقتی می‌خواهیم بیان کنیم ناچاریم از کبیر و از عظیم و از اینها مدد بگیریم با پنچ، شش تا کلمه ردیف بکنیم تا به زحمت اینها را بنویسیم و بفهمانیم این هم اگر یک معنای بسیط بخواهد به انضمام پنچ، شش تا کلمه خودش را منتقل به ذهن دیگری بکند این مثل آب در غربال آوردن است شما یک استکان آب را بالأخره یک جا جمع می‌کنید و می‌نوشید و سیراب می‌شوید این یک استکان آب را بخواهید در غربال بریزید این غربالها چون منفذ دارد و سوراخ دارد خیلی از اینها در این سوراخها می‌ریزد نمش روی این بندها می‌ماند و هرگز شما نمی‌توانید یک استکان آب را در غربال به دیگری منتقل کنید پنچ، شش تا لفظ را که انسان کنار هم می‌آورد این الفاظ از هم جداست یک، مفاهیم این الفاظ از هم جداست دو، «إذ غیره..» هر مفهومی عین «أحده من الآخر» است مفهوم از مفهوم دیگر جداست.
خب، این مفهومها از هم جدای‌اند، این الفاظ هم جدای‌اند شما معنای لطیفی را بخواهید با پنج‌تا مفهوم برسانی چون اینها از هم جدای‌اند در این منفذها خیلی از آن لطایف می‌ریزد فقط روی این بندها می‌ماند نَمی از مفهوم کرامت را شما به دیگری منتقل کردید هیچ ممکن نیست لذا می‌گویند بعضی از چیزها «یدرک و لا یوصف» از همین قبیل است چرا «لا یوصف» برای اینکه آن حالت، حالت وحدانی بسیط است انسان می‌فهمد آن را بخواهد به دیگری منتقل کند با یک لفظ نمی‌شود که ناچار است هشت، ده‌تا لفظ ردیف بکند این هشت، ده‌تا لفظ همه‌شان از هم جدای‌اند بینشان هم خالی است خیلی از این لطایف این وسطها می‌ریزد فقط روی بندها نَمی به مستمع منتقل می‌شود کریم از این قبیل است.
خدا خودش را به کریم متّصف کرده، قرآن را به کریم متّصف کرده، نبوت را به کرامت متّصف کرده و مانند آن. این رزق کریم که در بهشت برای بهشتیهاست از این قبیل است که فرشته‌ها کریم‌اند ﴿بَلْ عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ و اهل‌بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) برابر آنچه که در زیارت جامعه آمده است همین وصف را دارند و در زیارت جامعه به حضور همینها عرض می‌کنیم می‌گوییم «عبادٌ مکرمون»اند این است.
خب، پس بنابراین این رزق کریم طوری است که هیچ‌گونه حسد و رنج و دردی در بهشت ابقا نمی‌کند و راهش هم همان است که اشاره شد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 36:32

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی