- 44
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 2 تا 4 سوره انفال _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 2 تا 4 سوره انفال _ بخش سوم"
خود معرفت الهی خشیت آور است اختصاص به تذکر عذاب الهی و دوزخ خدا ندارد
عظمت قرآن یک هراس عقلی دارد که انسان را از پا درمیآورد همان وجل و تپش قلب ایجاد میکند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ٭ الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ٭ أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ﴾
بخش اول این آیه این است که وقتی نام خدا مطرح شد دلهای اینها میتپد این اختصاصی به یاد عذاب و مانند آن ندارد برای اینکه ذات اقدس الهی خشیت را در قرآن به علما اسناد داد فرمود ﴿إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمؤُا﴾ اگر میفرمود «إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ المذنبون» یا زاهدون یا عابدون و عاصون این نشانه آن است که منظور یاد عذاب الهی است اما وقتی میفرماید ﴿إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمؤُا﴾ معلوم میشود خود معرفت الهی خشیت آور است اختصاص به تذکر عذاب الهی و دوزخ خدا ندارد این یک شاهد شاهد دیگر همان بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ حشر است که ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ آنجا که سخن از گناه و ترس عذاب و مسئله دوزخ نیست ناظر به این است که عظمت قرآن و حقیقت قرآن یک هراس عقلی دارد که انسان را از پا درمیآورد همان وجل و تپش قلب ایجاد میکند بنابراین این گونه از شواهد نشان میدهد که اذا ذکر الله نه یعنی اذا ذکر عقاب الله وجلت قلوبهم بلکه خود الله توجه به ذات اقدس الهی باعث آن اضطراب عقلی است که بر اساس ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ﴾ یا ﴿وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی﴾ و مانند آن است.
مطلب بعدی آن است که ملکات نفسانی چه در بخش علمی چه در بخش عملی چه در بخش فضیلت چه در بخش رذیلت قابل ازدیاد است در بخشهای رذیلت فرمود ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾ یا ﴿ما زادَهُمْ إِلاّ نُفُورًا﴾ یا ﴿زادَهُمْ نُفُورًا﴾ این تنفر از دین که رذیلت است افزایش پذیر است آن نفاق که مرض قلب است افزایش پذیر است اینها رذائل نفسانیاند که افزایش دارند در طرف اینها فضائل نفسانی هم افزایش پذیرند در جریان حضرت خلیل (سلام الله علیه) فرمود به اینکه این با اینکه دارای ایمان بود بر اساس لکن لیطمئن قلبی آن مسألت را با ذات اقدس الهی در میان گذاشت چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ احزاب از مزید ایمان یک عدهای خبر میدهد آیه ٢٢ سورهٴ مبارکهٴ احزاب این است که ﴿وَ لَمّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ اْلأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاّ إیمانًا وَ تَسْلیمًا﴾ چه اینکه انسانهای عادی در حالت عادی یک ایمان خاصی دارند اما وقتی وارد جبهه جنگ علیه باطل شدند ایمانشان شدید میشود در جریان جنگ احزاب میفرماید به اینکه وقتی اینها وارد صحنه نبرد شدند ایمانشان و تسلیمشان افزوده شد ﴿وَ ما زادَهُمْ إِلاّ إیمانًا وَ تَسْلیمًا﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران هم مشابه این آمده است آیه ١٧٣ سورهٴ مبارکهٴ آل عمران این است که ﴿الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیمانًا وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ﴾ در آن جنگهای بدر و امثال بدر عدهای برای ترساندن مسلمین گفتند به اینکه مشرکین متفق شدند یک اتحادیه شرک تشکیل دادند و سنادید قریش با غیر قریش اینها همه با هم شدند علیه شما به نبرد برخیزند هم یهودیهای مدینه و هم منافقان داخلی و هم مشرکین مکه از اینها بترسید برای اینکه همه اینها با هم متحد شدند اینها مسلمانها از هیچ کدامشان هراسناک نشدند ﴿فَزادَهُمْ إیمانًا﴾ در چنین حالی تسلیم اینها بیشتر شد و اعتقاد اینها کاملتر شد ما باید حتماً در برابر این کفر بایستیم.
پس معلوم میشود که هم رذائل نفسانی مزید پذیر است هم فضائل نفسانی مزیدپذیر است.
مطلب دیگر آن است که این ازدیاد البته در دنیا از راه عمل حاصل میشود گاهی هم روی لطف الهی یک مزید بی علمی خواه در عالم رویا یا غیر رویا نصیب انسان خواهد شد یعنی لطف الهی چه در دنیا چه در آخرت هست فرقی ندارد لکن در دنیا از دو راه میشود روح را به کمال رساند یکی در اثر لطف الهی یکی هم در اثر عمل و ایمان و کوشش و عمل صالح و مانند آن در آخرت فقط یک راه ممکن است و آن همان عنایت الهی است که از راه افاضه الهی مطلبی برای انسان روشن میشود برای یک عده یقیناً یک سلسله حقایقی روشن خواهد شد یعنی کفار و ملحدان و مشرکین که میگفتند ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعیدٌ﴾ یا ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ ما هذا کذا و کذا در قیامت میگویند ﴿سَمِعْنا وَ عَصَیْنا﴾ خیلی از حقائق برایشان روشن میشود مؤمنین هم که در دنیا آنچه را که با برهان و علم حصولی تحصیل کرده بودند در قیامت مشهودشان میشود و بسیاری از کمالات را روی افاضات الهی عالم میشوند اما هیچ کمالی را خواه کمال علمی خواه کمال عملی اینها از راه ایمان و عمل صالح بدست نمیآورند که مثلاً آنجا ایمان بیاورند کسی آنجا ایمان بیاورد مؤمن بشود و یک مطلب علمی را از راه ایمان مشاهده کند یا عمل صالح داشته باشد تلاش و کوشش کند که از راه عمل یک مطلب علمی را بفهمد این چنین نیست چه اینکه از راه عمل بخواهد ملکات عملی و فضائل عملی کسب کند مثل درجات عدالت و ارادت و محبت و تولی این هم ممکن نیست چون قیامت دار تکلیف نیست دار عمل نیست بنابراین اگر کمالات علمی نصیب انسان شد و همراه کمال علمی یقیناً روح متکامل میشود این به لطف الهی است بدون عمل اما از راه عمل کسی بخواهد زحمت بکشد یک مطلبی را بفهمد درسی بخواند بحثی بکند فکری بکند این چنین نیست یا از راه عمل بخواهد به درجهای از درجات ملکات نفسانی که نیت و اراده و اینها نه ملکات علمی بیفزاید این هم ممکن نیست خب ﴿وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ عنوان ربوبیت هم اخذ شده است برای اینکه پرورنده انسان مدبر انسان و مالک انسان او به حال انسان علیم است و خبیر است و صلاح در این است که کار دست پرورندهاش ارجاع بدهد.
پرسش: ...
پاسخ: غرض آن است که در دنیا ممکن است انسان از دو راه هم کمالات علمی پیدا کند هم کمالات عملی یعنی فضائل عملی یکی راه فیض الهی است که بدون کسب حاصل میشود روی ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾ یکی هم از راه درس و بحث و تلاش و کوشش و زحمتهای علمی و عملی در آخرت فقط یک راه وجود دارد و آن عنایت الهی است که از راه فیض الهی درجات علمی انسان افزوده بشود که انسان خیلی از چیزها را بفهمد چه اینکه این چنین هم هست اما از راه عمل ممکن نیست.
پرسش: ...
پاسخ: هم کیفی هم کمی اما قسمت مهماش کیفی است در همین مثالهایی که گفته شد چه آیه سورهٴ مبارکهٴ آل عمران چه آیه سورهٴ مبارکهٴ احزاب اینها همهاش کیفی بود دیگر یعنی ایمانشان شدید شد زادهم ایماناً یعنی اشتد ایمانا مثل ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ﴾ همین مؤمنین وقتی وارد جبهه جنگ شدند مصممتر شدند اول به تصمیم جهاد فی سبیل الله علی الکفار حرکت کردند ولی وقتی رفتند و کفار را مسلح و مهاجم دیدند تصممشان بیشتر شد شدیدتر شد
پرسش: ...
پاسخ: میتواند این باشد میتواند کمی هم باشد درجاتشان بیشتر بشود چیزی را که قبلاً ایمان نداشتند حالا ایمان پیدا کنند یا همان ایمان قبلیشان شدید بشود هم کماً ممکن است هم کیفاً ممکن است خب.
پرسش: ...
پاسخ: آخر جای عمل نیست اگر عمل باشد باید شریعت باشد نبوت باشد حساب و کتاب باشد عصیان و اطاعت باشد کسی که عمل کرده پاداش بگیرد نکرده کیفر بگیرد عمل باید برابر قانون باشد قانون را باید شارع بیاورد اینجا شریعت و وحی و نبوتی هست تازه میشود دنیا این چنین نیست خب.
فرمود ﴿الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ اگر کسی این اوصاف علمی و عملی را دارا بود ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ این یک متن است که نشانه آن است که ذات اقدس الهی ایمان اینها را امضا کرده و پذیرفته برای کسی جامع این کمالات علمی و عملی قلبی و غالبی بود ذات اقدس الهی امضا کرده ایمانشان را و پذیرفته و فتوا داده قل ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ لکن سه چیز را به عنوان فیض به اینها عطا کرد یکی درجات است یکی مغفرت است یکی رزق کریم برهانی در مسئله نیست که این به نحو تنویع و توزیع و تقسیم است لکن از راه استیناس میشود چنین گفت که این درجات در قبال آن سه فضیلت قلبی است مغفرت در قبال آن اقامه نماز است رزق کریم در مقابل آن انفاق است که بی تناسب هم نیست هم لف و نشر مرتب باشد از یک سو هم تناسب جزا با عمل مشخص بشود از سوی دیگر اینکه فرمود مردان الهی مؤمنان راستین کسانیاند که ﴿إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ یک ﴿وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا﴾ که اخلاص دارند دو ﴿وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ که فضیلت قلبی است سه در برابر این سه فضیلت قلبی فرمود ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾ که این درجات گاهی برای تفهیم و تعظیماش این مطلب او را با الف لام ذکر میکنند که نشان بدهند الف لام اشاره بشود به درجات معقول گاهی هم با تنوین ذکر میکنند که این تنوین تنوین تخفیم است درجات به دلیل اینکه عند رب است هر درجهای نشانه فخر نیست بعضی از درجات است که امتحان است نشانه فخر نیست و پایدار هم نیست نظیر آنچه در پایان سورهٴ مبارکهٴ انعام قبلاً بحث شد یعنی آیه ١٦٥ سورهٴ مبارکهٴ انعام فرمود ﴿وَ هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ اْلأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَریعُ الْعِقابِ﴾ این درجات این دیگر تنویناش تنوین تفخیم نیست فرمود بعضی دارای مالاند بعضی مالشان بیشتر است بعضی دارای مقاماند بعضی مقامشان بیشتر و هکذا همه اینها آزمون الهی است تا ببینیم چه میکنید و فانی هم هست برای اینکه ما عندکم ینفذ پس نشانه فخر نیست زوال پذیر هم هست ثانیاً و امتحان است و پاداش یا کیفر در انتظار شماست ثالثاً لکن اگر درجات در آخرت بود این حتماً با فضیلت همراه است اولاً و ماندگار است و پایدار است ثانیاً به عنوان آزمون نیست ثالثاً آیه ٢١ سورهٴ مبارکهٴ اسراء را ملاحظه میفرمایید ﴿انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ لَْلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً﴾ خب پس در دنیا یک سلسله درجاتی است زودگذر اصلاً خاصیت دنیا این است که زودگذر است این از بیانات نورانی سیدالشهدا (سلام الله علیه) است در دعای عرفه شما اول دعای عرفه را آن شب عرفه اول یک دور مطالعه کنید بعد فردایش بخوانید چون اینطوری نمیشود دعا خواند در آنجا میفرماید به اینکه بالأخره هر چیزی که بدی دارد یک خوبی هم دارد چیزی که بد مطلق است که ذات اقدس الهی نیافریده که فرمود یکی از زیباییهای دنیا این است که متغیر است این زینت دنیاست زیبایی دنیا این است که متغیر است تا آدم را غافل نکند مغرور نکند شما بر فرض حرف با شما ولی دنیا که همیشه به کام شما نیست چهار روز بودید بس است هیچ کس نباید خیال کند به اینکه من یک اموری باید که دارای این مقام باشم چون اساس آن قانون اساسی دنیاست که باید تغییر کند چون اساساش این است هر کسی به یک مقامی رسید مواظب کار خودش است کار خودش را ببیند و اگر ندید در روز عزل رنج میبرد این از مثلهای معروف عرب هست که «العزل طلاق الرجال و حیض العمال» انسان که برکنار شد مثل زن عادت دیده است خب آن وقتی که کار داشتی اگر غافل نبودی آن روز دیگر مشکلی نداشتی رنجی نبود این از لطایف این دعای عرفه است که خاصیت دنیا همان تغیر و دگرگونی است زیبایی حرکت در ناپایداری است و آدم اگر بفهمد که در ترن هست در هواپیما هست در اتومبیل هست هرگز فکر بقا نمیکند چون میفهمد یک وقتی باید پیاده بشود مشکل ما این است که ما اصلاً نمیدانیم کجاییم این دعاها به ما میگویند نه اینجا که تو هستی اینجا زمین نیست اینجا یا هواپیماست یا هرم است یا اتومبیل است سیار است در راه است یک وقتی پیادهات میکنند خب آدم عاقل وقتی بفهمد که پیاده میشود از همان اول دیگر دل نمیبندد که این ز آن لطائف آن دعای نورانی است به هر تقدیر فرمود ﴿انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ لَْلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً﴾ خب پس این درجاتی که در آیه ٢١ سوره اسراست با آن درجاتی که در پایان سورهٴ مبارکهٴ انعام است خیلی فرق میکند این درجاتی که محل بحث است در سورهٴ مبارکهٴ انفال از سنخ همین درجات ٢١ سورهٴ مبارکهٴ اسراست لذا آن تنویناش میشود تنوین تفخیم که ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾ آن چنان درجاتی که در آیه ٢١ سوره اسرا هم میفرماید ﴿أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً﴾ ﴿وَ لَْلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً﴾
پرسش: ...
پاسخ: این لام که آمد نشانه است به آن درجات معقول آخرت بنابراین کار تنوین را میکند همان کار تنوین تفخیم را میکند.
پرسش: ...
پاسخ: چون آخر در ترتیب اول آن کمالات قلبی بود بعد اقامه نماز که یک کار غالبی است این تناسب میگوید به اینکه درجات در قبال آن سه فضیلت است لذا جمع آورد مغفرت در قبال صلات است لذا مفرد آورد رزق کریم هم در قبال ﴿مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ است لذا مفرد آورد آنجا سه فضیلت است اول ذکر شده روی اهمیت مسئله در قبال آن درجات هم جمع آورده شد و پاداش آن سه فضیلت است روی این
پرسش: ...
پاسخ: بله ولی آخر اینها کسانیاند که مؤمنان واقعیاند گناهی هم اگر باشد لمم است ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ آن مردان الهی که ﴿إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ گناهانشان بسیار اندک است خب لذا فرمود ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ این درجات شبیه درجات سوره اسراست نه درجات سوره انعام ﴿وَ مَغْفِرَةٌ﴾ برای اینکه نماز باعث بخشایش گناهان دیگر است که «ان قبلت قبل ماسواها» و مکفر ذنوب هم هست کفاره گناهان دیگر هم هست.
پرسش: ...
پاسخ: آن قبلاً بحث شد در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران که آنجا هم هست بدون لام و در اوائل بحث این آیه به تفاوت اجمالی آنها اشاره شده که گاهی خود انسان وقتی به فضائل اخلاقی علمی و عملی نزدیک شد اول این فضائل علمی و عملی برای او حال است بعد کم کم ملکه میشود بعد به منزله فصل مقوم میشود بعد خودش میشود درجه که دیگر آنجا لام محذوف نیست هم درجاتی که در سوره آل عمران است خیلی بالاتر از لهم درجاتی است که در این آیه سورهٴ مبارکهٴ انفال آمده خب.
پرسش: ...
پاسخ: چطور؟ آن در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران برای وقتی است که
پرسش: ...
پاسخ: نه غرض آن است که آن فضیلت برای اینها از حد ملکه گذشت طوری است که در نحوه وجودشان مثل اینکه وجود مبارک حضرت امیر درباره عمار فرمود یا خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) درباره عمار فرمود که «عمار من قرنه قدمه ایمان» است که «خالت لحمه و دمه» دیگر اینها را ارباً ارباً کردند و دست از ولایت نکشیدند معلوم میشود یک افرادی هستند که ایمان برای اینها حال نیست یک از ملکه بودن هم گذشت دو به منزله فصل مقوم است که با هویت اینها کار دارد نه با ماهیت اینها ماهیت یک سنخ دیگری است اگر با هویت اینها کار داشت آنگاه خودشان میشوند درجه خودشان میشوند روح و ریحان چه اینکه اگر در طرف مقابل خدای ناکرده تنزل کرد خودش میشود جهنم منقول که ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ خب اما رزق کریم در مقابل انفاق است اینها چون انفاق کردند در راه خدا
پرسش: ...
پاسخ: تحمیل نیست که.
پرسش: ...
پاسخ: خب همان سرش این است که ما حرفها را بله اگر ما میخواستیم همان طور باشد که خب همان حرفها میماند.
پرسش: ...
پاسخ: چرا ما یک وقتی ظاهر را بر خلاف حمل میکنیم.
پرسش: ...
پاسخ: نه میخواهیم بگوییم از خود قرآن استفاده میکنیم یک وقت است که ما میگوییم این آیه لام محذوف است این حرف جر محذف است در تقدیر میگیریم این در تقدیر گرفتن یا باید برهان عقلی اقتضا کند یا دلیل نقلی معتبر وگرنه ظاهر حجت است دیگر ما چرا میگوییم جاء ربک مضاف در تقدیر است؟ جاء امر ربک چون دلیل داریم اما جایی که دلیل نداریم چرا باید بر خلاف ظاهر حمل کنیم؟
پرسش: ...
پاسخ: یک جا که یک آیه آل عمران مقدم است برای اینکه درباره مؤمنین یک حرف دارد درباره انبیا و ائمه (علیهم السلام) یک حرف دیگر دارد مثلاً ما درباره ائمه (علیهم السلام) میگوییم اینها میزان الاعمالاند و عقائدمان را به اینها میسنجیم.
پرسش: ...
پاسخ: پس معلوم میشود دیگران ایمانشان را به اینها میسنجند نه اینکه اینها کار خودشان را با میزان دیگر بسنجند پس گاهی خودش «نحن الموازین القسط» انسان به قدری کامل میشود که خودش میشود میزان بعد هم میزان در آنجا مشخص شد که نظیر ترازوهای دنیا نیست که یک شاغولی داشته باشد و دو تا کفه ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ نه و الوزن حق یک وقت میگوییم وزنی در قیامت هست این آیه سوره اعراف آن را نمیگوید آیه سوره اعراف میگوید شما هرچه را که میخواهید توزین کنید این ترازو که میزان است در یک کفه وزن میگذارید در کفه دیگر موزون وقتی میخواهند نان را بسنجند یا گوشت را بسنجند در یک کفه آن وزن را میگذارند یعنی سنگ را در کفه دیگر آن نان یا آن گوشت را میگذارند این نان میشود موزون آن سنگ میشود وزن در قیامت که عقائد و اوصاف و اخلاق را میسنجند با چی میسنجند؟ فرمود ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ نه و الوزن حق که وزنی هست نه حق را یک طرف میگذارند عقائد و اخلاق و اعمال را یک طرف دیگر میگذارند حق این سنگ به منزله سنگ است و به منزله پارامتر است یا به منزله واحد دیگر است که با حق اعمال را میسنجند آن وقت اهل بیت (علیهم السلام) فرمود که ما خود آن میزانیم نحن الموازین القسط ما هم در عرض ارادت در زیارتها به اینها عرض میکنیم السلام علیک یا میزان الاعمال پس گاهی انسان از همه این مراحل میگذرد و خود میشود یک عدل مجسم میشود میزان و قسط اگر روح و ریحان هست اگر درجات هست اگر میزان هست آن وقت دلیل ندارد که لام محذوف بشود رو خویش را تأویل کن نی ذیل را میگوییم برای ماها که انشاءالله مؤمنیم درجه هست اما برای امامان ما خودشان درجهاند برای ماها انشاءالله روح و ریحان هست اما خود اینها روح و ریحاناند اینچنین نیست که تمام این حرفها را ما بر اساس تقدیر یک لام ذکر بکنیم.
پرسش: ...
پاسخ: بله این منافات ندارد که.
پرسش: ...
پاسخ: چرا دیگر این ظاهر آیه ﴿فَأَمّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ ٭ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ﴾
پرسش: ...
پاسخ: چرا به چه دلیل؟
پرسش: ...
پاسخ: مقابله که آیه یفسر بعضه بعضا نیست
پرسش: ...
پاسخ: آنجا هم همین طور است آنجا
پرسش: ...
پاسخ: کدام آیه است که این را معنا میکند یفسر بعض بعضا
پرسش: ...
پاسخ: اما قلیلا ما همین طور است اگر ما یک آیه دیگر داشته باشم که دلالت بکند بر اینکه اصلاً ممکن نیست مؤمن و انسان کامل خودش روح و ریحان بشود حتما فله روح اینجا میگوییم لام مقدر است اما وقتی دلیل نداریم و ظاهر هم حجت است شواهد دیگر هم تأیید میکنند چرا بگوییم لام مقدر است؟
پرسش: ...
پاسخ: بله مثل جهنم منقول
پرسش: ...
پاسخ: ببینید گاهی فعل است گاهی مصدر است تثنیه را نمیشود گفت تثنیه گاهی میبینید که در بحثهای قبلی هم ما داشتیم گاهی یک جهنم منقول داریم در برابر جهنم غیر منقول جهنم جهنم غیر منقول سر جایش محفوظ است جهنم منقول این است ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ خب ما چه دلیل داریم که آیه سورهٴ مبارکهٴ اذا وقعه را بگوییم لام مقدر است
پرسش: ...
پاسخ: چرا آنهایی که اهل معنا هستند که این طور معنا نمیکنند آنها این ﴿فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ﴾ که دیگر نمیگویند فله روح که اگر کسی خود انسان بشود قرآن ناطق
پرسش: ...
پاسخ: جواب آن است دیگر اگر کسی خودش قرآن ناطق بود خودش میشود روح و ریحان اگر کسی خودش قرآن ناطق بود خودش میشود روح و ریحان و اگر کسی خودش قرآن ناطق بود خودش میشود درجه برای مؤمنین دیگر بله مؤمنین دیگر لهم درجات برای ائمه خود درجاتاند اگر فی نفسه درست است ظاهر آیه هم این است.
بنابراین این رزق کریم میتواند در برابر انسان باشد اما رزق کریم بودن در بهشت برای این است که اصولاً در بهشت حزنی نیست قبلاً هم این بحث به این روایت هم اشاره شده است از ائمه (علیهم السلام) سؤال کردند که خب شما که میگویید در بهشت برابر آیات اصلاً حزنی نیست در بهشت خدا فرمود مؤمنین میگویند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا اْلأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ﴾ بعد هم میگویند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ حزن نیست خب چطور برای حضرت نوح (سلام الله علیه) این آیه را ترسیم میکنید یا دیگران خودشان در بهشت متنعماند فرزندشان کافر است که در جهنم معذب؟ خب یک پدر خودش در بهشت باشد و پسرش در جهنم بسوزد این رنج است دیگر این حزن است دیگر چگونه در بهشت حزن نیست؟ قبلاً هم این روایات خوانده شد وجود مبارک امام (سلام الله علیه) فرمود به اینکه اصلاً در آن بهشت یاد حضرت نوح (سلام الله علیه) یا بزرگان دیگر این نیست که چنین فرزند طالحی داشتند وقتی یادشان نباشد نگران نیستند تمام آن مشکلات مال صحنه دنیا هست و برزخ است و خود قیامت است و تطایر کتب کوثر و محاسبه و صراط و در محدوده قیامت است.
پرسش: ...
پاسخ: آن هم هست اما آن برای تشفی است سؤال کرد به اینکه سئله سائل انی کانی قریب شما آیا مطلعید من یک دوستی داشتم در دنیا او آسیب میرساند به ما آیا عالمید؟ آنها گفتند بله این مثلاً در جهنم است «فاطلع فراه فی سواء الجحیم» این برای اینکه خوشحالیاش روی فرحاش افزوده شود این چنین چیزی هست نه برای حزن ذات اقدس الهی نشاناش میدهد چون در بهشت اشراف دارد بر جهنمیان «فاطلع فراه فی سواء الجحیم» و خوشحال شد این همان است که ﴿فَالْیَوْمَ الَّذینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفّارِ یَضْحَکُونَ﴾ تشفی است و نشاط است روی نشاطها و فرح است روی فرحها اما در بهشت اصلاً حزن نیست تا کسی در اثر اینکه برادرش یا پدرش یا بستگان دیگرش که کافرند در جهنم دارند میسوزند این بشود غمگین خب پس این میشود رزق کریم
یک قصهای را بعضی از مفسرین اهل سنت نقل کردند در همین ذیل ﴿وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ که خب این فضیلتی است «الفضل ما شهدت» ایشان نقل میکنند که وجود مبارک فاطمه زهرا (سلام الله علیه) یک پیراهنی را به وجود مبارک حضرت امیر داد تا برای وجود مبارک امام مجتبی (سلام الله علیه) چیز تهیه کند حالا جامهای جامهای چیز تهیه کند وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) آن را به شش درهم فروخت و سائلی رسید و وجود مبارک حضرت امیر این دراهم را به آن سائل عطا کرد بعد از یک مدتی که مشغول انجام کارشان بودند داشتند میرفتند دیدند یک مردی آمده و یک ناقهای را گفته من حاضرم به شصت درهم به صورت نسیه بفروشم نقد نه نسیه حاضرم بفروشم به شصت دینار وجود مبارک حضرت امیر آن شتر را به شصت دینار نسیه خرید بعد از یک مقدار راهی کسی آمده و گفته من این شتر را به شصت دینار نقد و شش درهم میخرم همان شش درهمی که قیمت قمیص بود وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) این شتر را به شصت دینار و شش درهم فروختند حالا به این فکر بودند که این شش دینار را به آن بایع اولی که از او نیسه خریدند بپردازند هر چه میکردند او را پیدا نمیکردند آمدند حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) قصه را به عرض آن حضرت رساندند حضرت فرمود که آن سائل اولی که از شما چیزی خواست شما این دراهم ششگانه را به او دادید رضوان (سلام الله علیه) بود که خازن بهشت است و آن فروشنده دومی میکائیل (سلام الله علیه) است که اینها مظهر کیل و رزق الهیاند و آن خریدار بعدی جبرائیل (سلام الله علیه) بود خب این رزق کریم میتواند در دنیا هم باشد برای مردان الهی اختصاصی به آخرت ندارد اینها را هم این بزرگوار این مفسری که نقل میکرد از امامیه نیست غرض آن است که این هیچ استبعادی ندارد.
مطلب بعدی که درباره اهل بیت (علیهم السلام) برابر آیه تطهیر سؤال شده بود که آیه تطهیر جریان اراده تکوینی را میرساند مستحضرید که جبر ذاتاً محال است مثل این که تفویض ذاتاً محال است نه جبر بد است جبر محال است مثل اینکه نمیتوانیم بگوییم دو دو تا پنج تا بد است چون حسن و قبح مال مسائل عملی است دو دو تا پنج تا محال است جبر محال است تفویض محال است آیه تطهیر ائمه (علیهم السلام) را مجبور به اطاعت نمیکند که اینها از اختیار به دربیایند بلکه بخشهای علمی اینها را تقویت میکند ذات اقدس الهی با اراده خودش در علم میشوند معصوم بخشهای عملی اینها را تقویت میکند در بحث اراده و نیت و اخلاص در ملکات عملی میشوند معصوم در بخشهای علمی عصمت آن مرحله عالیه شهود است در بخشهای عملی آن مرحله عالیه و فوق عدالت است عدالت وقتی کامل شد به مسئله عصمت نزدیک میشود آن وقت آن عصمت یک ملکه عملی است در بخش عمل از سنخ عدالت است منتها به مراتب بالاتر چه اینکه آن عصمت علمی که از سهو و نسیان و خطا و مغالطه مصون است از سنخ برهان است منتها به مراتب بالاتر از سنخ شهود است منتها به مراتب بالاتر اما اختیار اینها همچنان محفوظ است منتها همان طوری که ما عالماً عامداً دستمان را در آتش نمیگذاریم آنها هم در همه موارد به اذن الهی عالماند دستشان به طرف گناه دراز نمیشود این چنین نیست که صدور قبیح از اینها ذاتاً محال باشد مثل ذات اقدس الهی تنها موجودی که صدور قبیح از او ذاتاً محال است خداست و اینها صدور قبیح از اینها محال عقلی نیست محال عادی است لذا تکلیف همچنان محفوظ است.
درباره مقام محمود که سؤال شده است ذات اقدس الهی وعده داد اولاً که ﴿عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ﴾ و وعده را هم خلف نمیکند ثانیاً و در قیامت هم وجود مبارک پیغمبر عرض میکند مثل سائران که خدایا ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ﴾ پس به مقام محمود خواهد رسید و لوای حمد هم به دست آن حضرت است.
مطلب پایانی این است که گاهی در اثنای بحث یک چیزی که قبلاً گذشت و بعداً خواهد آمد مثل مسئله طهارت و اینها عصمت این دودمان این را دیگر در محورهای اصلی بحث قرار بدهید ما از بحث اصلی و عنصری آن آیه میمانیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
خود معرفت الهی خشیت آور است اختصاص به تذکر عذاب الهی و دوزخ خدا ندارد
عظمت قرآن یک هراس عقلی دارد که انسان را از پا درمیآورد همان وجل و تپش قلب ایجاد میکند
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذینَ إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ ٭ الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ ٭ أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ کَریمٌ﴾
بخش اول این آیه این است که وقتی نام خدا مطرح شد دلهای اینها میتپد این اختصاصی به یاد عذاب و مانند آن ندارد برای اینکه ذات اقدس الهی خشیت را در قرآن به علما اسناد داد فرمود ﴿إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمؤُا﴾ اگر میفرمود «إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ المذنبون» یا زاهدون یا عابدون و عاصون این نشانه آن است که منظور یاد عذاب الهی است اما وقتی میفرماید ﴿إِنَّما یَخْشَی اللّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَمؤُا﴾ معلوم میشود خود معرفت الهی خشیت آور است اختصاص به تذکر عذاب الهی و دوزخ خدا ندارد این یک شاهد شاهد دیگر همان بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ حشر است که ﴿لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعًا مُتَصَدِّعًا مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ آنجا که سخن از گناه و ترس عذاب و مسئله دوزخ نیست ناظر به این است که عظمت قرآن و حقیقت قرآن یک هراس عقلی دارد که انسان را از پا درمیآورد همان وجل و تپش قلب ایجاد میکند بنابراین این گونه از شواهد نشان میدهد که اذا ذکر الله نه یعنی اذا ذکر عقاب الله وجلت قلوبهم بلکه خود الله توجه به ذات اقدس الهی باعث آن اضطراب عقلی است که بر اساس ﴿وَ لِمَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ﴾ یا ﴿وَ أَمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَی النَّفْسَ عَنِ الْهَوی﴾ و مانند آن است.
مطلب بعدی آن است که ملکات نفسانی چه در بخش علمی چه در بخش عملی چه در بخش فضیلت چه در بخش رذیلت قابل ازدیاد است در بخشهای رذیلت فرمود ﴿فی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللّهُ مَرَضًا﴾ یا ﴿ما زادَهُمْ إِلاّ نُفُورًا﴾ یا ﴿زادَهُمْ نُفُورًا﴾ این تنفر از دین که رذیلت است افزایش پذیر است آن نفاق که مرض قلب است افزایش پذیر است اینها رذائل نفسانیاند که افزایش دارند در طرف اینها فضائل نفسانی هم افزایش پذیرند در جریان حضرت خلیل (سلام الله علیه) فرمود به اینکه این با اینکه دارای ایمان بود بر اساس لکن لیطمئن قلبی آن مسألت را با ذات اقدس الهی در میان گذاشت چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ احزاب از مزید ایمان یک عدهای خبر میدهد آیه ٢٢ سورهٴ مبارکهٴ احزاب این است که ﴿وَ لَمّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ اْلأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاّ إیمانًا وَ تَسْلیمًا﴾ چه اینکه انسانهای عادی در حالت عادی یک ایمان خاصی دارند اما وقتی وارد جبهه جنگ علیه باطل شدند ایمانشان شدید میشود در جریان جنگ احزاب میفرماید به اینکه وقتی اینها وارد صحنه نبرد شدند ایمانشان و تسلیمشان افزوده شد ﴿وَ ما زادَهُمْ إِلاّ إیمانًا وَ تَسْلیمًا﴾ چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران هم مشابه این آمده است آیه ١٧٣ سورهٴ مبارکهٴ آل عمران این است که ﴿الَّذینَ قالَ لَهُمُ النّاسُ إِنَّ النّاسَ قَدْ جَمَعُوا لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزادَهُمْ إیمانًا وَ قالُوا حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ﴾ در آن جنگهای بدر و امثال بدر عدهای برای ترساندن مسلمین گفتند به اینکه مشرکین متفق شدند یک اتحادیه شرک تشکیل دادند و سنادید قریش با غیر قریش اینها همه با هم شدند علیه شما به نبرد برخیزند هم یهودیهای مدینه و هم منافقان داخلی و هم مشرکین مکه از اینها بترسید برای اینکه همه اینها با هم متحد شدند اینها مسلمانها از هیچ کدامشان هراسناک نشدند ﴿فَزادَهُمْ إیمانًا﴾ در چنین حالی تسلیم اینها بیشتر شد و اعتقاد اینها کاملتر شد ما باید حتماً در برابر این کفر بایستیم.
پس معلوم میشود که هم رذائل نفسانی مزید پذیر است هم فضائل نفسانی مزیدپذیر است.
مطلب دیگر آن است که این ازدیاد البته در دنیا از راه عمل حاصل میشود گاهی هم روی لطف الهی یک مزید بی علمی خواه در عالم رویا یا غیر رویا نصیب انسان خواهد شد یعنی لطف الهی چه در دنیا چه در آخرت هست فرقی ندارد لکن در دنیا از دو راه میشود روح را به کمال رساند یکی در اثر لطف الهی یکی هم در اثر عمل و ایمان و کوشش و عمل صالح و مانند آن در آخرت فقط یک راه ممکن است و آن همان عنایت الهی است که از راه افاضه الهی مطلبی برای انسان روشن میشود برای یک عده یقیناً یک سلسله حقایقی روشن خواهد شد یعنی کفار و ملحدان و مشرکین که میگفتند ﴿ذلِکَ رَجْعٌ بَعیدٌ﴾ یا ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ حَیاتُنَا الدُّنْیا﴾ ما هذا کذا و کذا در قیامت میگویند ﴿سَمِعْنا وَ عَصَیْنا﴾ خیلی از حقائق برایشان روشن میشود مؤمنین هم که در دنیا آنچه را که با برهان و علم حصولی تحصیل کرده بودند در قیامت مشهودشان میشود و بسیاری از کمالات را روی افاضات الهی عالم میشوند اما هیچ کمالی را خواه کمال علمی خواه کمال عملی اینها از راه ایمان و عمل صالح بدست نمیآورند که مثلاً آنجا ایمان بیاورند کسی آنجا ایمان بیاورد مؤمن بشود و یک مطلب علمی را از راه ایمان مشاهده کند یا عمل صالح داشته باشد تلاش و کوشش کند که از راه عمل یک مطلب علمی را بفهمد این چنین نیست چه اینکه از راه عمل بخواهد ملکات عملی و فضائل عملی کسب کند مثل درجات عدالت و ارادت و محبت و تولی این هم ممکن نیست چون قیامت دار تکلیف نیست دار عمل نیست بنابراین اگر کمالات علمی نصیب انسان شد و همراه کمال علمی یقیناً روح متکامل میشود این به لطف الهی است بدون عمل اما از راه عمل کسی بخواهد زحمت بکشد یک مطلبی را بفهمد درسی بخواند بحثی بکند فکری بکند این چنین نیست یا از راه عمل بخواهد به درجهای از درجات ملکات نفسانی که نیت و اراده و اینها نه ملکات علمی بیفزاید این هم ممکن نیست خب ﴿وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ عنوان ربوبیت هم اخذ شده است برای اینکه پرورنده انسان مدبر انسان و مالک انسان او به حال انسان علیم است و خبیر است و صلاح در این است که کار دست پرورندهاش ارجاع بدهد.
پرسش: ...
پاسخ: غرض آن است که در دنیا ممکن است انسان از دو راه هم کمالات علمی پیدا کند هم کمالات عملی یعنی فضائل عملی یکی راه فیض الهی است که بدون کسب حاصل میشود روی ﴿ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾ یکی هم از راه درس و بحث و تلاش و کوشش و زحمتهای علمی و عملی در آخرت فقط یک راه وجود دارد و آن عنایت الهی است که از راه فیض الهی درجات علمی انسان افزوده بشود که انسان خیلی از چیزها را بفهمد چه اینکه این چنین هم هست اما از راه عمل ممکن نیست.
پرسش: ...
پاسخ: هم کیفی هم کمی اما قسمت مهماش کیفی است در همین مثالهایی که گفته شد چه آیه سورهٴ مبارکهٴ آل عمران چه آیه سورهٴ مبارکهٴ احزاب اینها همهاش کیفی بود دیگر یعنی ایمانشان شدید شد زادهم ایماناً یعنی اشتد ایمانا مثل ﴿وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلّهِ﴾ همین مؤمنین وقتی وارد جبهه جنگ شدند مصممتر شدند اول به تصمیم جهاد فی سبیل الله علی الکفار حرکت کردند ولی وقتی رفتند و کفار را مسلح و مهاجم دیدند تصممشان بیشتر شد شدیدتر شد
پرسش: ...
پاسخ: میتواند این باشد میتواند کمی هم باشد درجاتشان بیشتر بشود چیزی را که قبلاً ایمان نداشتند حالا ایمان پیدا کنند یا همان ایمان قبلیشان شدید بشود هم کماً ممکن است هم کیفاً ممکن است خب.
پرسش: ...
پاسخ: آخر جای عمل نیست اگر عمل باشد باید شریعت باشد نبوت باشد حساب و کتاب باشد عصیان و اطاعت باشد کسی که عمل کرده پاداش بگیرد نکرده کیفر بگیرد عمل باید برابر قانون باشد قانون را باید شارع بیاورد اینجا شریعت و وحی و نبوتی هست تازه میشود دنیا این چنین نیست خب.
فرمود ﴿الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ اگر کسی این اوصاف علمی و عملی را دارا بود ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ این یک متن است که نشانه آن است که ذات اقدس الهی ایمان اینها را امضا کرده و پذیرفته برای کسی جامع این کمالات علمی و عملی قلبی و غالبی بود ذات اقدس الهی امضا کرده ایمانشان را و پذیرفته و فتوا داده قل ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا﴾ لکن سه چیز را به عنوان فیض به اینها عطا کرد یکی درجات است یکی مغفرت است یکی رزق کریم برهانی در مسئله نیست که این به نحو تنویع و توزیع و تقسیم است لکن از راه استیناس میشود چنین گفت که این درجات در قبال آن سه فضیلت قلبی است مغفرت در قبال آن اقامه نماز است رزق کریم در مقابل آن انفاق است که بی تناسب هم نیست هم لف و نشر مرتب باشد از یک سو هم تناسب جزا با عمل مشخص بشود از سوی دیگر اینکه فرمود مردان الهی مؤمنان راستین کسانیاند که ﴿إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ یک ﴿وَ إِذا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیاتُهُ زادَتْهُمْ إیمانًا﴾ که اخلاص دارند دو ﴿وَ عَلی رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ﴾ که فضیلت قلبی است سه در برابر این سه فضیلت قلبی فرمود ﴿لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾ که این درجات گاهی برای تفهیم و تعظیماش این مطلب او را با الف لام ذکر میکنند که نشان بدهند الف لام اشاره بشود به درجات معقول گاهی هم با تنوین ذکر میکنند که این تنوین تنوین تخفیم است درجات به دلیل اینکه عند رب است هر درجهای نشانه فخر نیست بعضی از درجات است که امتحان است نشانه فخر نیست و پایدار هم نیست نظیر آنچه در پایان سورهٴ مبارکهٴ انعام قبلاً بحث شد یعنی آیه ١٦٥ سورهٴ مبارکهٴ انعام فرمود ﴿وَ هُوَ الَّذی جَعَلَکُمْ خَلائِفَ اْلأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَکُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَبْلُوَکُمْ فی ما آتاکُمْ إِنَّ رَبَّکَ سَریعُ الْعِقابِ﴾ این درجات این دیگر تنویناش تنوین تفخیم نیست فرمود بعضی دارای مالاند بعضی مالشان بیشتر است بعضی دارای مقاماند بعضی مقامشان بیشتر و هکذا همه اینها آزمون الهی است تا ببینیم چه میکنید و فانی هم هست برای اینکه ما عندکم ینفذ پس نشانه فخر نیست زوال پذیر هم هست ثانیاً و امتحان است و پاداش یا کیفر در انتظار شماست ثالثاً لکن اگر درجات در آخرت بود این حتماً با فضیلت همراه است اولاً و ماندگار است و پایدار است ثانیاً به عنوان آزمون نیست ثالثاً آیه ٢١ سورهٴ مبارکهٴ اسراء را ملاحظه میفرمایید ﴿انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ لَْلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً﴾ خب پس در دنیا یک سلسله درجاتی است زودگذر اصلاً خاصیت دنیا این است که زودگذر است این از بیانات نورانی سیدالشهدا (سلام الله علیه) است در دعای عرفه شما اول دعای عرفه را آن شب عرفه اول یک دور مطالعه کنید بعد فردایش بخوانید چون اینطوری نمیشود دعا خواند در آنجا میفرماید به اینکه بالأخره هر چیزی که بدی دارد یک خوبی هم دارد چیزی که بد مطلق است که ذات اقدس الهی نیافریده که فرمود یکی از زیباییهای دنیا این است که متغیر است این زینت دنیاست زیبایی دنیا این است که متغیر است تا آدم را غافل نکند مغرور نکند شما بر فرض حرف با شما ولی دنیا که همیشه به کام شما نیست چهار روز بودید بس است هیچ کس نباید خیال کند به اینکه من یک اموری باید که دارای این مقام باشم چون اساس آن قانون اساسی دنیاست که باید تغییر کند چون اساساش این است هر کسی به یک مقامی رسید مواظب کار خودش است کار خودش را ببیند و اگر ندید در روز عزل رنج میبرد این از مثلهای معروف عرب هست که «العزل طلاق الرجال و حیض العمال» انسان که برکنار شد مثل زن عادت دیده است خب آن وقتی که کار داشتی اگر غافل نبودی آن روز دیگر مشکلی نداشتی رنجی نبود این از لطایف این دعای عرفه است که خاصیت دنیا همان تغیر و دگرگونی است زیبایی حرکت در ناپایداری است و آدم اگر بفهمد که در ترن هست در هواپیما هست در اتومبیل هست هرگز فکر بقا نمیکند چون میفهمد یک وقتی باید پیاده بشود مشکل ما این است که ما اصلاً نمیدانیم کجاییم این دعاها به ما میگویند نه اینجا که تو هستی اینجا زمین نیست اینجا یا هواپیماست یا هرم است یا اتومبیل است سیار است در راه است یک وقتی پیادهات میکنند خب آدم عاقل وقتی بفهمد که پیاده میشود از همان اول دیگر دل نمیبندد که این ز آن لطائف آن دعای نورانی است به هر تقدیر فرمود ﴿انْظُرْ کَیْفَ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلی بَعْضٍ وَ لَْلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً﴾ خب پس این درجاتی که در آیه ٢١ سوره اسراست با آن درجاتی که در پایان سورهٴ مبارکهٴ انعام است خیلی فرق میکند این درجاتی که محل بحث است در سورهٴ مبارکهٴ انفال از سنخ همین درجات ٢١ سورهٴ مبارکهٴ اسراست لذا آن تنویناش میشود تنوین تفخیم که ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ﴾ آن چنان درجاتی که در آیه ٢١ سوره اسرا هم میفرماید ﴿أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً﴾ ﴿وَ لَْلآخِرَةُ أَکْبَرُ دَرَجاتٍ وَ أَکْبَرُ تَفْضیلاً﴾
پرسش: ...
پاسخ: این لام که آمد نشانه است به آن درجات معقول آخرت بنابراین کار تنوین را میکند همان کار تنوین تفخیم را میکند.
پرسش: ...
پاسخ: چون آخر در ترتیب اول آن کمالات قلبی بود بعد اقامه نماز که یک کار غالبی است این تناسب میگوید به اینکه درجات در قبال آن سه فضیلت است لذا جمع آورد مغفرت در قبال صلات است لذا مفرد آورد رزق کریم هم در قبال ﴿مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ است لذا مفرد آورد آنجا سه فضیلت است اول ذکر شده روی اهمیت مسئله در قبال آن درجات هم جمع آورده شد و پاداش آن سه فضیلت است روی این
پرسش: ...
پاسخ: بله ولی آخر اینها کسانیاند که مؤمنان واقعیاند گناهی هم اگر باشد لمم است ﴿إِنْ تَجْتَنِبُوا کَبائِرَ ما تُنْهَوْنَ عَنْهُ نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُمْ﴾ آن مردان الهی که ﴿إِذا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ گناهانشان بسیار اندک است خب لذا فرمود ﴿أُولئِکَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا لَهُمْ دَرَجاتٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ﴾ این درجات شبیه درجات سوره اسراست نه درجات سوره انعام ﴿وَ مَغْفِرَةٌ﴾ برای اینکه نماز باعث بخشایش گناهان دیگر است که «ان قبلت قبل ماسواها» و مکفر ذنوب هم هست کفاره گناهان دیگر هم هست.
پرسش: ...
پاسخ: آن قبلاً بحث شد در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران که آنجا هم هست بدون لام و در اوائل بحث این آیه به تفاوت اجمالی آنها اشاره شده که گاهی خود انسان وقتی به فضائل اخلاقی علمی و عملی نزدیک شد اول این فضائل علمی و عملی برای او حال است بعد کم کم ملکه میشود بعد به منزله فصل مقوم میشود بعد خودش میشود درجه که دیگر آنجا لام محذوف نیست هم درجاتی که در سوره آل عمران است خیلی بالاتر از لهم درجاتی است که در این آیه سورهٴ مبارکهٴ انفال آمده خب.
پرسش: ...
پاسخ: چطور؟ آن در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران برای وقتی است که
پرسش: ...
پاسخ: نه غرض آن است که آن فضیلت برای اینها از حد ملکه گذشت طوری است که در نحوه وجودشان مثل اینکه وجود مبارک حضرت امیر درباره عمار فرمود یا خود پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) درباره عمار فرمود که «عمار من قرنه قدمه ایمان» است که «خالت لحمه و دمه» دیگر اینها را ارباً ارباً کردند و دست از ولایت نکشیدند معلوم میشود یک افرادی هستند که ایمان برای اینها حال نیست یک از ملکه بودن هم گذشت دو به منزله فصل مقوم است که با هویت اینها کار دارد نه با ماهیت اینها ماهیت یک سنخ دیگری است اگر با هویت اینها کار داشت آنگاه خودشان میشوند درجه خودشان میشوند روح و ریحان چه اینکه اگر در طرف مقابل خدای ناکرده تنزل کرد خودش میشود جهنم منقول که ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ خب اما رزق کریم در مقابل انفاق است اینها چون انفاق کردند در راه خدا
پرسش: ...
پاسخ: تحمیل نیست که.
پرسش: ...
پاسخ: خب همان سرش این است که ما حرفها را بله اگر ما میخواستیم همان طور باشد که خب همان حرفها میماند.
پرسش: ...
پاسخ: چرا ما یک وقتی ظاهر را بر خلاف حمل میکنیم.
پرسش: ...
پاسخ: نه میخواهیم بگوییم از خود قرآن استفاده میکنیم یک وقت است که ما میگوییم این آیه لام محذوف است این حرف جر محذف است در تقدیر میگیریم این در تقدیر گرفتن یا باید برهان عقلی اقتضا کند یا دلیل نقلی معتبر وگرنه ظاهر حجت است دیگر ما چرا میگوییم جاء ربک مضاف در تقدیر است؟ جاء امر ربک چون دلیل داریم اما جایی که دلیل نداریم چرا باید بر خلاف ظاهر حمل کنیم؟
پرسش: ...
پاسخ: یک جا که یک آیه آل عمران مقدم است برای اینکه درباره مؤمنین یک حرف دارد درباره انبیا و ائمه (علیهم السلام) یک حرف دیگر دارد مثلاً ما درباره ائمه (علیهم السلام) میگوییم اینها میزان الاعمالاند و عقائدمان را به اینها میسنجیم.
پرسش: ...
پاسخ: پس معلوم میشود دیگران ایمانشان را به اینها میسنجند نه اینکه اینها کار خودشان را با میزان دیگر بسنجند پس گاهی خودش «نحن الموازین القسط» انسان به قدری کامل میشود که خودش میشود میزان بعد هم میزان در آنجا مشخص شد که نظیر ترازوهای دنیا نیست که یک شاغولی داشته باشد و دو تا کفه ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ نه و الوزن حق یک وقت میگوییم وزنی در قیامت هست این آیه سوره اعراف آن را نمیگوید آیه سوره اعراف میگوید شما هرچه را که میخواهید توزین کنید این ترازو که میزان است در یک کفه وزن میگذارید در کفه دیگر موزون وقتی میخواهند نان را بسنجند یا گوشت را بسنجند در یک کفه آن وزن را میگذارند یعنی سنگ را در کفه دیگر آن نان یا آن گوشت را میگذارند این نان میشود موزون آن سنگ میشود وزن در قیامت که عقائد و اوصاف و اخلاق را میسنجند با چی میسنجند؟ فرمود ﴿وَ الْوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الْحَقُّ﴾ نه و الوزن حق که وزنی هست نه حق را یک طرف میگذارند عقائد و اخلاق و اعمال را یک طرف دیگر میگذارند حق این سنگ به منزله سنگ است و به منزله پارامتر است یا به منزله واحد دیگر است که با حق اعمال را میسنجند آن وقت اهل بیت (علیهم السلام) فرمود که ما خود آن میزانیم نحن الموازین القسط ما هم در عرض ارادت در زیارتها به اینها عرض میکنیم السلام علیک یا میزان الاعمال پس گاهی انسان از همه این مراحل میگذرد و خود میشود یک عدل مجسم میشود میزان و قسط اگر روح و ریحان هست اگر درجات هست اگر میزان هست آن وقت دلیل ندارد که لام محذوف بشود رو خویش را تأویل کن نی ذیل را میگوییم برای ماها که انشاءالله مؤمنیم درجه هست اما برای امامان ما خودشان درجهاند برای ماها انشاءالله روح و ریحان هست اما خود اینها روح و ریحاناند اینچنین نیست که تمام این حرفها را ما بر اساس تقدیر یک لام ذکر بکنیم.
پرسش: ...
پاسخ: بله این منافات ندارد که.
پرسش: ...
پاسخ: چرا دیگر این ظاهر آیه ﴿فَأَمّا إِنْ کانَ مِنَ الْمُقَرَّبینَ ٭ فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ﴾
پرسش: ...
پاسخ: چرا به چه دلیل؟
پرسش: ...
پاسخ: مقابله که آیه یفسر بعضه بعضا نیست
پرسش: ...
پاسخ: آنجا هم همین طور است آنجا
پرسش: ...
پاسخ: کدام آیه است که این را معنا میکند یفسر بعض بعضا
پرسش: ...
پاسخ: اما قلیلا ما همین طور است اگر ما یک آیه دیگر داشته باشم که دلالت بکند بر اینکه اصلاً ممکن نیست مؤمن و انسان کامل خودش روح و ریحان بشود حتما فله روح اینجا میگوییم لام مقدر است اما وقتی دلیل نداریم و ظاهر هم حجت است شواهد دیگر هم تأیید میکنند چرا بگوییم لام مقدر است؟
پرسش: ...
پاسخ: بله مثل جهنم منقول
پرسش: ...
پاسخ: ببینید گاهی فعل است گاهی مصدر است تثنیه را نمیشود گفت تثنیه گاهی میبینید که در بحثهای قبلی هم ما داشتیم گاهی یک جهنم منقول داریم در برابر جهنم غیر منقول جهنم جهنم غیر منقول سر جایش محفوظ است جهنم منقول این است ﴿وَ جیءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ خب ما چه دلیل داریم که آیه سورهٴ مبارکهٴ اذا وقعه را بگوییم لام مقدر است
پرسش: ...
پاسخ: چرا آنهایی که اهل معنا هستند که این طور معنا نمیکنند آنها این ﴿فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ﴾ که دیگر نمیگویند فله روح که اگر کسی خود انسان بشود قرآن ناطق
پرسش: ...
پاسخ: جواب آن است دیگر اگر کسی خودش قرآن ناطق بود خودش میشود روح و ریحان اگر کسی خودش قرآن ناطق بود خودش میشود روح و ریحان و اگر کسی خودش قرآن ناطق بود خودش میشود درجه برای مؤمنین دیگر بله مؤمنین دیگر لهم درجات برای ائمه خود درجاتاند اگر فی نفسه درست است ظاهر آیه هم این است.
بنابراین این رزق کریم میتواند در برابر انسان باشد اما رزق کریم بودن در بهشت برای این است که اصولاً در بهشت حزنی نیست قبلاً هم این بحث به این روایت هم اشاره شده است از ائمه (علیهم السلام) سؤال کردند که خب شما که میگویید در بهشت برابر آیات اصلاً حزنی نیست در بهشت خدا فرمود مؤمنین میگویند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ وَ أَوْرَثَنَا اْلأَرْضَ نَتَبَوَّأُ مِنَ الْجَنَّةِ حَیْثُ نَشاءُ﴾ بعد هم میگویند ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی أَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ﴾ حزن نیست خب چطور برای حضرت نوح (سلام الله علیه) این آیه را ترسیم میکنید یا دیگران خودشان در بهشت متنعماند فرزندشان کافر است که در جهنم معذب؟ خب یک پدر خودش در بهشت باشد و پسرش در جهنم بسوزد این رنج است دیگر این حزن است دیگر چگونه در بهشت حزن نیست؟ قبلاً هم این روایات خوانده شد وجود مبارک امام (سلام الله علیه) فرمود به اینکه اصلاً در آن بهشت یاد حضرت نوح (سلام الله علیه) یا بزرگان دیگر این نیست که چنین فرزند طالحی داشتند وقتی یادشان نباشد نگران نیستند تمام آن مشکلات مال صحنه دنیا هست و برزخ است و خود قیامت است و تطایر کتب کوثر و محاسبه و صراط و در محدوده قیامت است.
پرسش: ...
پاسخ: آن هم هست اما آن برای تشفی است سؤال کرد به اینکه سئله سائل انی کانی قریب شما آیا مطلعید من یک دوستی داشتم در دنیا او آسیب میرساند به ما آیا عالمید؟ آنها گفتند بله این مثلاً در جهنم است «فاطلع فراه فی سواء الجحیم» این برای اینکه خوشحالیاش روی فرحاش افزوده شود این چنین چیزی هست نه برای حزن ذات اقدس الهی نشاناش میدهد چون در بهشت اشراف دارد بر جهنمیان «فاطلع فراه فی سواء الجحیم» و خوشحال شد این همان است که ﴿فَالْیَوْمَ الَّذینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفّارِ یَضْحَکُونَ﴾ تشفی است و نشاط است روی نشاطها و فرح است روی فرحها اما در بهشت اصلاً حزن نیست تا کسی در اثر اینکه برادرش یا پدرش یا بستگان دیگرش که کافرند در جهنم دارند میسوزند این بشود غمگین خب پس این میشود رزق کریم
یک قصهای را بعضی از مفسرین اهل سنت نقل کردند در همین ذیل ﴿وَ مِمّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ﴾ که خب این فضیلتی است «الفضل ما شهدت» ایشان نقل میکنند که وجود مبارک فاطمه زهرا (سلام الله علیه) یک پیراهنی را به وجود مبارک حضرت امیر داد تا برای وجود مبارک امام مجتبی (سلام الله علیه) چیز تهیه کند حالا جامهای جامهای چیز تهیه کند وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) آن را به شش درهم فروخت و سائلی رسید و وجود مبارک حضرت امیر این دراهم را به آن سائل عطا کرد بعد از یک مدتی که مشغول انجام کارشان بودند داشتند میرفتند دیدند یک مردی آمده و یک ناقهای را گفته من حاضرم به شصت درهم به صورت نسیه بفروشم نقد نه نسیه حاضرم بفروشم به شصت دینار وجود مبارک حضرت امیر آن شتر را به شصت دینار نسیه خرید بعد از یک مقدار راهی کسی آمده و گفته من این شتر را به شصت دینار نقد و شش درهم میخرم همان شش درهمی که قیمت قمیص بود وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) این شتر را به شصت دینار و شش درهم فروختند حالا به این فکر بودند که این شش دینار را به آن بایع اولی که از او نیسه خریدند بپردازند هر چه میکردند او را پیدا نمیکردند آمدند حضور پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم ) قصه را به عرض آن حضرت رساندند حضرت فرمود که آن سائل اولی که از شما چیزی خواست شما این دراهم ششگانه را به او دادید رضوان (سلام الله علیه) بود که خازن بهشت است و آن فروشنده دومی میکائیل (سلام الله علیه) است که اینها مظهر کیل و رزق الهیاند و آن خریدار بعدی جبرائیل (سلام الله علیه) بود خب این رزق کریم میتواند در دنیا هم باشد برای مردان الهی اختصاصی به آخرت ندارد اینها را هم این بزرگوار این مفسری که نقل میکرد از امامیه نیست غرض آن است که این هیچ استبعادی ندارد.
مطلب بعدی که درباره اهل بیت (علیهم السلام) برابر آیه تطهیر سؤال شده بود که آیه تطهیر جریان اراده تکوینی را میرساند مستحضرید که جبر ذاتاً محال است مثل این که تفویض ذاتاً محال است نه جبر بد است جبر محال است مثل اینکه نمیتوانیم بگوییم دو دو تا پنج تا بد است چون حسن و قبح مال مسائل عملی است دو دو تا پنج تا محال است جبر محال است تفویض محال است آیه تطهیر ائمه (علیهم السلام) را مجبور به اطاعت نمیکند که اینها از اختیار به دربیایند بلکه بخشهای علمی اینها را تقویت میکند ذات اقدس الهی با اراده خودش در علم میشوند معصوم بخشهای عملی اینها را تقویت میکند در بحث اراده و نیت و اخلاص در ملکات عملی میشوند معصوم در بخشهای علمی عصمت آن مرحله عالیه شهود است در بخشهای عملی آن مرحله عالیه و فوق عدالت است عدالت وقتی کامل شد به مسئله عصمت نزدیک میشود آن وقت آن عصمت یک ملکه عملی است در بخش عمل از سنخ عدالت است منتها به مراتب بالاتر چه اینکه آن عصمت علمی که از سهو و نسیان و خطا و مغالطه مصون است از سنخ برهان است منتها به مراتب بالاتر از سنخ شهود است منتها به مراتب بالاتر اما اختیار اینها همچنان محفوظ است منتها همان طوری که ما عالماً عامداً دستمان را در آتش نمیگذاریم آنها هم در همه موارد به اذن الهی عالماند دستشان به طرف گناه دراز نمیشود این چنین نیست که صدور قبیح از اینها ذاتاً محال باشد مثل ذات اقدس الهی تنها موجودی که صدور قبیح از او ذاتاً محال است خداست و اینها صدور قبیح از اینها محال عقلی نیست محال عادی است لذا تکلیف همچنان محفوظ است.
درباره مقام محمود که سؤال شده است ذات اقدس الهی وعده داد اولاً که ﴿عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ﴾ و وعده را هم خلف نمیکند ثانیاً و در قیامت هم وجود مبارک پیغمبر عرض میکند مثل سائران که خدایا ﴿الْحَمْدُ لِلّهِ الَّذی صَدَقَنا وَعْدَهُ﴾ پس به مقام محمود خواهد رسید و لوای حمد هم به دست آن حضرت است.
مطلب پایانی این است که گاهی در اثنای بحث یک چیزی که قبلاً گذشت و بعداً خواهد آمد مثل مسئله طهارت و اینها عصمت این دودمان این را دیگر در محورهای اصلی بحث قرار بدهید ما از بحث اصلی و عنصری آن آیه میمانیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است