display result search
منو
تفسیر آیات 12 تا 16 سوره انفال _ بخش دوم

تفسیر آیات 12 تا 16 سوره انفال _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 29 دقیقه مدت قطعه
  • 16 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 12 تا 16 سوره انفال _ بخش دوم":

فرمود فرشتگان مأمور تثبیت الهی‌اند و خودم در دلهای کفار رعب ایجاد می‌کنم
آیه اختصاص به جریان بدر ندارد همه جبهه‌های دفاع را شامل می‌شود

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِذْ یُوحی رَبُّکَ إِلَی الْمَلائِکَةِ أَنّی مَعَکُمْ فَثَبِّتُوا الَّذینَ آمَنُوا سَأُلْقی فی قُلُوبِ الَّذینَ کَفَرُوا الرُّعْبَ فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ ٭ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ ٭ ذلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکافِرینَ عَذابَ النّارِ ٭ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ ٭ وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلی فِئَةٍ فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾

اینکه فرمود فرشتگان مأمور تثبیت الهی‌اند و خودم در دلهای کفار رعب ایجاد می‌کنم به این معنا نیست که بلاواسطه در دلهای کفار رعب ایجاد می‌کند ممکن است در دلهای کفار هم به وسائلی از قبیل فرشتگان مخصوص و علل و عوامل دیگر رعب ایجاد بکند اینکه سنادید قریش در جریان جنگ بدر به دیدبانهایشان گفتند بروید از نزدیک بررسی کنید آنها آمدند همه جوانب سپاه و ستاد مؤمنین و مسلمین را بررسی کردند گفتند عددشان همین مقدار است که دیده می‌شود لکن گویا اینها از مدینه مرگ بار کردند آنجا می‌خواهند به شما تزریق کنند این نشانه القای رعب در دلهای مشرکین است تعبیر به فاضربوا به نحو مکرر که فرمود ﴿فَاضْرِبُوا فَوْقَ اْلأَعْناقِ وَ اضْرِبُوا مِنْهُمْ کُلَّ بَنانٍ﴾ با اینکه با یک اضربوا مسئله حل می‌شد و همچنین تعبیر به کلمه فوق و اگر می‌فرمود فاضربوا الاعناق باز کافی بود نشانه آن است که در این گونه از موارد اطاله مطلوب است و برای شدت غضب هم این اطاله مطلوب شده است همه این اجزا جزئیات را جداگانه ذکر می‌کند و کلمه زدن را هم تکرار می‌کند با اینکه اگر می‌فرماید «فاضربوا الاعناق و کل بنان» کافی بود در آنجا ایجاز بود ولی ایجاز مطلوب نبود این اطاله در مورد شدت غضب با تعبیرات رعب آور مطلوب خواهد بود دلیل‌اش هم این است که اینها مشاقه کردند خدا و پیغمبر را این صغرای قیاس و هر که اهل شقاق بود گرفتار شدید العقاب است مشاقه معادات مخاصمه همه اینها از یک جنبه طبیعی حکایت می‌کنند اگر سیلی بیاید و کوه را و سینه کوه را بشکافد دره‌ای دربیاورد دو شق بشود این هم مشاقه است هم مخاصمه است هم معادات معادات است چون معادات از عده به معنی جانب است مخاصمه از ختم ختم هم به معنی جانب است چون در این موضعگیری‌ها هرکدام در یک طرف قرار می‌گیرند روبروی دیگری واقع می‌شوند گاهی تعبیر به مشاقه است گاهی تعبیر به معادات گاهی تعبیر به مخاصمه و ریشه طبیعی‌اش هم همان موضعگیری در مقابل هم است اینکه به ما گفتند در برابر گناه تجنب کنید اجتناب کنید یعنی هم موضع بگیرید گناه در یک جانب باشد شما در جانب دیگر در ردیف گناه قرار نگیرید خب ﴿ذلِکَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ مَنْ یُشاقِقِ اللّهَ وَ رَسُولَهُ فَإِنَّ اللّهَ شَدیدُ الْعِقابِ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: برای اینکه یا باید سر اینها را از بین برد که دیگر نتوانند مبارزه کنند یا اگر نه سر هست هرچه دستاویز آنهاست باید قطع بشود که نتوانند دست به سلاح ببرند.
پرسش: ...
پاسخ: برای اینکه فوق اعناق یعنی سر حالا آن در آن روز اشاره شده است که دو قسم است یا سر را بزنید با عمود یا فوق گردن را که آنجا که جای مذبح است ذبح کنید ذبح و نهر فوق الاعناق است که به وسیله شمشیر و اینهاست و با آن عمود سر را می‌زنند که فوق الاعناق است بالأخره یا سر را بزنید یا مذبح و منهر را بزنید که سر جدا بشود خب.
پرسش: ...
پاسخ: نه آن نیست آن آیه ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ آنجا که دارد سرانشان را از بین ببرید آن آیه ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ یک آیه دارد که فقاتلوا الکفار و المشرکین یک آیه دارد که ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْرِ﴾ آن سرکرده منافقین سرکرده کفار را با آیه ﴿فَقاتِلُوا أَئِمَّةَ الْکُفْر﴾ باید توجیه کرد بعد فرمود ﴿ذلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکافِرینَ عَذابَ النّارِ﴾ یعنی این عذاب نرم را بچشید و آن عذابی که باید بنوشید آن در بعد است این هم که فرمود ﴿وَ أَنَّ لِلْکافِرینَ﴾ و نفرمود «و ان لهم» به ضمیر اکتفا نکرد و اسم ظاهر آورد برای توبیخ آنهاست به کفر اولاً و تعبیر مسئله است ثانیاً وگرنه مناسب این بود که به ضمیر ذکر کند بفرماید که «و ان لهم عذاب النار» این اسم ظاهر آوردن برای آن است که علت عذاب مشخص بشود که علت عذاب کفر است و این اختصاصی به کفار جنگ بدر ندارد و دوم اینکه توبیخ بکند که اینها در اثر کفر استحقاق چنین چیزی را دارند برخی از اهل تفسیر پنداشتند جریان مخصوص جنگ بد راست درحالی که این‌ چنین نیست در اثنای جنگ بدر یک قانون کلی را ذکر می‌کند چه اینکه مسئله حرمت فرار از جنگ هم در جریان جنگ بدر است این یک اصل کلی است یک اصل نظامی است فقه نظامی است که در اثنای جنگ بدر نازل شده است آنگاه فرمود ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ دو تا حکم مهم را اینجا ذکر کرد که از مهم به غیر مهم پی ببریم فرمود اگر دشمن در حد زحف هم باشد انبوه هم باشد شما حق فرار ندارید چه رسد به اینکه کمتر از زحف هم باشد تولی زحف حرام است چه رسد به فرار نفرمود لاتفروا فرمود ﴿فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ وقتی پشت کردن حرام باشد خب فرار کردن هم به طریقه اولی حرام است فرار یک اثر روانی دارد یک وقت انسان پشت می‌کند یک وقتی به سرعت می‌دود از میدان خارج می‌شود آن فرار یک جنبه روانی دارد که روحیه رزمنده‌ها را تضعیف می‌کند و روحیه مهاجمین را تقویت می‌کند پس اگر لشگر دشمن در حد زحف بود تولیه وجه حرام است چه رسد به اینکه در این حد نباشد و تولیه بدر حرام است چه رسد به اینکه فرار بکند این چهار مطلب است در هرکدام از دو طرف آن فرد خفی را ذکر فرمود تا به فرد جلی برسند ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ این آیه اختصاصی به جریان جنگ بدر ندارد یک دستور فقهی نظامی است در همه جنگها دو مطلب است یکی این آیه مخصوص جریان جنگ بدر نیست و همه مطالب را شامل می‌شود یکی اینکه به عموم اطلاقی نیست عموم اطلاق‌اش تخصیص خورده است گاهی به یک بیستم گاهی با یک دوم که در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال مشخص می‌شود که در صدر اسلام تا یک بیستم مجاهد بود بعداً تخفیف پیدا کرد تا یک دوم در اوائل اگر چنانچه لشگر بیست برابر مسلمانها بودند به یک فرد مسلمان می‌دید که بیست نفر در برابر اوست حق فرار نداشت ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ﴾ و اگر چنانچه صد نفر باشند ﴿یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ﴾ بعد کم کم مسلمانها قوی شدند آنها ضعیف شدند و روحیه اینها هم عوض شد ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ آنگاه یک نفر در برابر دو نفر باید بایستد اگر مهاجمین دو نفر بودند فرار حرام است اما اگر سه نفر یا چهار نفر بیش از دو نفر فرار جایز است پس در اوائل امر تا بیست نفر جایز نبود بیش از بیست نفر باید باشد یعنی اگر مهاجم بیش از بیست نفر حمله کردند به یک نفر این می‌تواند فرار کند ولی اگر بیست نفر حمله کردند یا هجده نفر و زیر بیست نفر حق فرار ندارد بعدها این حکم تخفیف پیدا کرد فرمود ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فیکُمْ ضَعْفًا﴾ که بخش اساسی‌اش به خواست خدا در سورهٴ مبارکهٴ انفال خواهد آمد.
پرسش: ...
پاسخ: بله ده برابر می‌شود و اگر ده نفر صد نفر بودید ﴿یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ﴾ ﴿وَ إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ أَلْفٌ یَغْلِبُوا أَلْفَیْنِ﴾ می‌شود ده برابر خب.
پرسش: ...
پاسخ: بله حالا آن را هم اشاره خواهیم کرد.
این دو مطلب باید بازگو بشود تا برسیم به پیشرفت صنایع نظامی و تکنولوژی آن دو مطلب این است که این آیه کریمه ربطی به جریان بدر ندارد گرچه برخی اهل تفسیر توهم کردند این آیه حکم فقه نظامی است و عام است تمام جبهه‌ها را شامل می‌شود لکن عموم اطلاق هم ندارد که در هر شرایطی فرار حرام باشد محدوده‌اش مشخص است که ﴿إِنْ یَکُنْ مِنْکُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ یَغْلِبُوا مِائَتَیْنِ﴾ کذا و کذا اگر صد نفر باشند یغلبوا کذا و کذا یکی تا بیست نفر را مثلاً مشخص کرده‌اند یا تا صد نفر را مشخص کرده‌اند بعد این را تنزل دادند گفتند ﴿اْلآنَ خَفَّفَ اللّهُ عَنْکُمْ﴾ و تخفیف پیدا کرد یک نفر در برابر دو نفر باید بایستد اگر بیش از دو نفر حمله کردند این مجاز است فرار بکند خب پس این کریمه عموم اطلاق‌اش باقی نمانده به وسیله آن تفصیلی که در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال خواهد آمد تخصیص یا تقیید پیدا کرده
پس این دو مطلب است یکی اینکه آیه اختصاص به جریان بدر ندارد همه جبهه‌های دفاع را شامل می‌شود دوم اینکه عموم اطلاق هم ندارد که در هر شرایطی فرار از زحف حرام باشد بلکه دو مرز مشخص در همین سورهٴ مبارکهٴ انفال به عنوان تقیید یا تخصیص ذکر می‌شود این دو مطلب.
اما مطلب دیگر این است که این یک حکم فقهی است یا حکومتی است؟ این در جمیع موارد حکم‌اش همین است یعنی فرار از زحف حرام است مطلقاً مگر اینکه در صدر اسلام الآن دیگر گذشت بیست نفر اگر باشند در برابر مثلاً ده برابر خود باید مقاومت کنند و اگر بیشتر از ده برابر شد نه و بعد تخفیف پیدا کرد یک نفر در برابر دو نفر باید مقاومت کند و اگر سه نفر شدند نه آیا این یک حکم فقهی است نظیر شکیات و سهویات نماز نظیر مبطلات روزه و مانند آن یا یک حکم حکومتی است؟ الآن با پیشرفت تکنولوژی سخن از عدد مطرح نیست الآن که نفر نمی‌جنگد که الآن در حقیقت سلاح می‌جنگد یک کسی از راه دور نشسته شاستی را فشار می‌دهد دگمه را فشار می‌دهد آسمان هم بمب می‌آید اینجا حکم فرار زحف چیست؟ تا چه اندازه انسان می‌تواند فرار کند بنابراین نمی‌شود این را نظیر شکیات و سهویات مسئله حکم فقهی داد که به فتوای رساله عمل بشود این یک امر نظامی است یک امر حکومتی است آن رهبر مسلمین والی مسلمین که فرمانده کل قواست پس از مشورت با کارشناسان نظامی یک فرمانده لشگری را انتخاب می‌کند آن وقت فتوا را آن فرمانده لشگر باید بدهد که کجا جای فرار است کجا جای فرار نیست مانند آن معیار این نیست که انسان بگوید الآن اگر آنها دو نفر شدند ما نمی‌توانیم فرار کنیم ولی اگر سه نفر شدند می‌توانیم فرار کنیم ممکن است که انسان پنج شش نفر باشد آنها یک نفر باشند اما کار را با صنعت و تکنولوژی بکند این یک.
مطلب دیگر گاهی این است که اصل نظام و کیان نظام در خطر است اینجا سخن از اعمال انتهاری مطرح است سخن از استشهادی مطرح است و مانند آن هر جایی فرار جایز نیست حالا اگر یک وقتی فرار باشد نظیر جبهه‌های دیگر انسان در جنگ دیگر جبران بکند بله اینجا وقتی فرار کرد خودش را نجات می‌دهد اما این ‌طور نیست که در جبهه‌هایی که الآن بالأخره صنعت و سلاح اتمی دارد کار می‌کند انسان با فرار بتواند خودش را نجات بدهد خودش را در حال خطر است دین‌اش در حال خطر است کشورش در معرض خطر است بنابراین این یک حکم فقهی ساده نیست که با رساله حل بشود این یک حکم حکومتی است که با کارشناسی کارشناسان نظامی باید ارزیابی بشود گاهی هم فتوا به انتهارمی‌گویند شهادت انتهاری خواهد بود خب ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾
پرسش: ...
پاسخ: نه در حال عادی است اگر حال حال عادی بود بله اما حالا آسمان دارد می‌جنگد با آدم نفر که نمی‌جنگد این کارشناس نظامی باید بگوید که جای مقاومت است جای انتهار است جای مقاومت استشهادی و انتهاری است.
کلمه زحف هم در قرآن کریم همین یک جا ذکر شده ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِذا لَقیتُمُ الَّذینَ کَفَرُوا زَحْفًا فَلا تُوَلُّوهُمُ اْلأَدْبارَ﴾ معنای زحف هم این نیست که اینها کند حرکت می‌کنند گرچه به حسب ظاهر به نظر کند می‌آیند ممکن است واقعاً سریعاً حرکت کنند لکن چون انبوهند آن سرعت و سیرشان به ذهن نمی‌آید زحف می‌آید مثل اینکه اینها پایشان را بلند نمی‌کنند پایشان را از روی زمین می‌کشند این حالت را می‌گویند زحف نظیر اینکه ﴿تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ﴾ حالا یا در دنیا این‌ چنین است یا در هنگام پدید آمدن آخرت بالأخره یک روزی هست یا خواهد آمد که سلسله جبال مانند قطعات ابر سریع السیر‌اند لکن به نظر نمی‌آید که اینها سیر دارند چه رسد به سرعت سیر ﴿تَرَی الْجِبالَ تَحْسَبُها جامِدَةً﴾ اما اینها نه تنها تمر بلکه ﴿تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ﴾ بنابراین ممکن است که سپاه و ستاد بیگانه مرور و سیرش در حد مرور سحاب باشد سریع السیر باشند اما بر اثر انبوه بودن آنها زحفاً مشهود است زحف هم مثل اینکه در این تشییع و امثال تشییع می‌بینید یا در تظاهرات و راهپیمایی می‌بینید وقتی جمعیت زیاد شد انسان پاکشان حرکت می‌کند نه اینکه پا بردارد دوباره بگذارد قدمی بردارد این‌ چنین نیست پاها را روی زمین می‌کشد این حالت را می‌گویند حالت زحف فرمود به اینکه شما در دیدگانتان زحفاً می‌بینید ولی ممکن است آنها سریع حرکت کنند.
پرسش: ...
پاسخ: خب حالا الآن که به لطف الهی بعد از پیروزی انقلاب خیلی از مسائل فقه حکومتی مطرح می‌شود خب همان بحث قضا اصلاً در بحثهای دیگر قبلاً مسئله قضا را می‌گفتند چون محل ابتلا نیست قصاص و حدود و اینها الآن بعد از انقلاب خیلی از این مراجع ایدهم الله قضا فرمودند قصاص فرمودند حدود فرمودند تعذیرات فرمودند امر به معروف و نهی از منکر فرمودند قبل از انقلاب که همین این طهارت و صلات و حج بود دوباره برمی‌گشتند به همین‌ها قبلاً می‌گفتند محل الآن به لطف الهی در طی این بیست سال خیلی از این بزرگان ایدهم الله آن مسائل را فرمودند جهاد را خب.
﴿وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ﴾ پس تولیت پشت حرام است چه رسد به فرار ﴿وَ مَنْ یُوَلِّهِمْ یَوْمَئِذٍ دُبُرَهُ إِلاّ مُتَحَرِّفًا لِقِتالٍ أَوْ مُتَحَیِّزًا إِلی فِئَةٍ﴾ که این دو مورد استثنا قبلاً شرح شد فئه هم به جایی می‌گویند که آن دستگاه برش دارد و قطع می‌کند جماعت را نمی‌گویند فئه آنهایی که فاع یعنی قطع یعنی به جایی که بالأخره آنها هم سر می‌برند قدرت نظامی دارند یک پناهگاهی است بالأخره ﴿فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ باء یعنی مکان گرفت مباء یعنی محل تبوء الدار یعنی مکان گرفتن لطیفه این کریمه آن است که اینها می‌روند به جای پناهگاه ولی در حقیقت رفتند در آتش آتش جهنم جای پناه نیست که پناهگاه کسی نیست.
بنابراین این همان بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) است که به سلمان و امثال سلمان فرمود جریان دنیا «لین مسها قاتل سمها» فرمود یک کودک این مار ابلغ را که می‌بیند دستی به پشت این مار می‌زند این «لین مسها» وقتی دست می‌زند به یک جرم نرمی دست زده است اما همین این نرم سم است و کشنده است «لین مسها قاتل سمها» گاهی اوقات هم فرار می‌کند به جای امن برود در حالی که آن جای امن محل غضب خداست اصلاً نمی‌داند این ظاهرش مس است نرم است و باطن‌اش عذاب ﴿فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ﴾ یعنی تبوء النظر تبوء الدار همین است باء یعنی مکان گرفت مباء یعنی محل این رفته در جهنم مستقر شده خیال می‌کند جای آرامی است ﴿وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ هم در دنیا باء بغضب هم درباره آخرت مأوای او جهنم است و جهنم هم بد مصیر است نه بد منزل است مصیر است یعنی انسان جهنم می‌شود چون با صاد است یعنی صیرورت بدی است نه اینکه جهنم مکان بدی است بد مصیر است اینها که صیرورت دارند ﴿أَلا إِلَی اللّهِ تَصیرُ اْلأُمُورُ﴾ خب صیرورتشان الی الله است بعضی‌ها صیرورتشان الی لقاءالله است صیرورتشان الی روح و ریحان است بعضی مولاهم النار است بعضی مصیرهم النار است نه مصیرهم الی النار جهنم بد مسیری است بد شدن است خب چه کسی صائر است چه چیزی صیرورت است چی مسیر است آن وقت این می‌شود یک جهنم منقول که ﴿وَ جی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾ آن وقت این را در کنار آن عذاب الیم قرار می‌دهد خب ﴿وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصیرُ﴾ در قرآن کریم تعبیر به فرار نسبت به پناهگاه الهی شده است می‌فرمود ﴿فَفِرُّوا إِلَی اللّهِ﴾ که حج را گفتند مصداق فرار الی الله است در اینگونه از موارد فرار تعبیر نشده تولی وجه تعبیر شده که تولی وجه طلیعه فرار است وقتی تولی وجه حرام بود خود فرار به طریق اولی محرم خواهد بود در این کلمه که فرمود ﴿ذلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکافِرینَ عَذابَ النّارِ﴾ با آیه ﴿فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواهُ جَهَنَّمُ﴾ این یک هماهنگی هست آن واو در آنجا به معنی مع هست یعنی آیه ١٤ فرمود ﴿ذلِکُمْ فَذُوقُوهُ وَ أَنَّ لِلْکافِرینَ عَذابَ النّارِ﴾ یعنی مع ان للکافرین منتها آنجا اسم ظاهر آورد نه ضمیر بازگشت‌اش به این است که ذلکم فذوقوه مع ان لکم عذاب النار منتها در لکم یا لهم نفرمود همان دو نکته‌ای که اشاره شد این هم اسم ظاهر برای توبیخ اینها هم برای تعلیل اینها آن واو هم کار مع را می‌کند یعنی این عذاب نرم را که می‌چشید آن عذاب قیامت هم به انتظار شما هست در اینجا می‌فرمود ﴿فَقَدْ باءَ بِغَضَبٍ مِنَ اللّهِ وَ مَأْواه﴾ این هم نشان می‌دهد که آن واو اولی به معنی مع هست که واو جمع است در حقیقت یعنی شما دو عذاب دارید یک عذاب دنیا یک عذاب آخرت نظیر اینکه درباره بعضی فرمود ﴿لَهُمْ خِزْیٌ فِی الدُّنْیا وَ لَهُمْ فِی اْلآخِرَةِ﴾ خب.
تا اینجا طلیعه امر است گاهی ذات اقدس الهی وعده نصرت می‌دهد یا حتی به وعده خود عمل می‌کند می‌فرماید به اینکه من اینقدر ملائکه می‌فرستم و بفرستد اما تکلیف انسان ساقط نمی‌شود در میدان جنگ ولو هزار فرشته هم بیاید انسان موظف است وظیفه خودش را انجام بدهد فرشته‌ها وظیفه خودشان را انجام می‌دهند این مجاهدان نستوه وظیفه خودشان را انجام می‌دهند این‌ چنین نیست که حالا پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در عالم رویا ذات اقدس الهی جریان جنگ بدر را نشان‌اش داد ﴿وَ لَوْ أَراکَهُمْ کَثیرًا لَفَشِلْتُمْ﴾ و مانند آن حضرت را در عالم رویا آگاه کرد خیلی از مؤمنین را در عالم همان بیداری نصرت داد اما مع ذلک فرمود به اینکه ﴿فَاسْتَجابَ لَکُمْ أَنّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُرْدِفینَ﴾ بعد مع ذلک فرمود شما حق فرار ندارید دیگر ممکن نیست کسی بگوید با آمدن هزار فرشته دیگر نوبت به ما نمی‌رسد آنها دین خدا را یاری می‌کنند انسان تا زنده است تکلیف فقهی خودش را باید انجام بدهد منتها اگر پیروز شد در فضای پیروزی این آیه هفدهم برای او مطرح خواهد بود که شما این کار را از پیش نبردید این همه امدادهای غیبی مشکل شما را حل کرد هم باران مناسب هم القاء رعب در دلهای آنها هم تثبیت روانی برای شما هم نزول فرشته‌ها برای شما اینها مشکل شما را حل کرده است ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ که این از آن غرر آیات توحیدی قرآن عموماً و سورهٴ مبارکهٴ انفال است خصوصاً ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ بسیاری از بزرگان اهل حکمت و همچنین معرفت مثالهای فراوانی نثراً و نظماً در این کریمه سروده‌اند و جمله ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ برای آن بزرگان نظیر لا تنقض الیقین بالشک است برای فقیه و اصولی همان طوری که در بسیاری از موارد یک اصولی یا یک فقیه میگوید لا تنقض بالشک لا ینقض الیقین بالشک و مانند آن آنها هم در این کلماتشان ترجیع بندشان همین است ﴿وَ ما رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللّهَ رَمی﴾ این کریمه را بیش از آیات دیگر مطالعه بفرمایید تا ببینیم صدرش که رأساً نفی می‌کند و در اثنائش در نفی اثبات می‌کند جمع‌اش به چگونه است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 29:15

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن