display result search
منو
تفسیر آیات 8 و 9 سوره اعراف  بخش اول

تفسیر آیات 8 و 9 سوره اعراف بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 34 دقیقه مدت قطعه
  • 95 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 8 و 9 سوره اعراف بخش اول"
میزان چیست؟ وزن چیست؟ موزون چیست؟
چه چیزی را در قیامت می‌سنجند؟ آیا انسان را می‌سنجند؟
یک سلسله از آیات دلالت دارد بر اینکه وزن برای همه هست، ثقل برای همه هست.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
﴿وَالوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الحَقُّ فَمَن ثَقُلَتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ هُمُ المُفْلِحُونَ ٭ وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِینُهُ فَأُولئِکَ الَّذِینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُم بِمَا کَانُوا بِآیَاتِنَا یَظْلِمُونَ﴾

در صدر این سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» جریان انذار و تذکره مطرح شد فرمود: ﴿لِتُنذِرَ بِهِ وَذِکْرَی لِلْمُؤْمِنِینَ﴾ مهم‌ترین بخش انذار مربوط به معاد است در جریان معاد هم سؤال و حساب مطرح است و هم وزن جریان سؤال را مطرح فرمود الآن نوبت به وزن رسید فرمود: ﴿وَالوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الحَقُّ﴾ درباره وزن از چند جهت بحث است یکی اینکه میزان چیست؟ یکی اینکه وزن چیست؟ یکی اینکه موزون چیست؟ چوه اگر در دنیا بخواهند چیزی را وزن کنند یک میزانی دارند و یک واحد سنجشی دارند و یک کالا حالا وزن در اینجا در مقابل کیل و عد و مساحت و اینها نیست وزن به معنای سنجش است مطلقاً در دنیا وزن در مقابل کیل است در مقابل شمارش هست در مقابل مساحت هست و مانند آن بعضی از اشیا را پیمانه می‌کنند بعضی اشیا را می‌کشند بعضی اشیا را شمارش می‌کنند بعضی اشیا را متر می‌کنند مساحت می‌کنند نان و امثال نان را می‌کشند گندم را سابق کیل می‌کردند پیمانه می‌کردند پارچه و زمین و فرش اینها را متر می‌کنند و گردو و تخم مرغ و اینها را در بخشی از قسمتها با شمارش و عدد داد و ستد می‌کردند و اگر یک چیزی سیّال باشد و گذرا باشد او را با ساعت می‌سنجند مثل زمان را روز و ماه و سال را با ساعت می‌سنجند و اگر چیزی را خواستند ببینند ناب است یا مخلوط مغشوش او را با محک و آتش وزن می‌کنند وزن نه یعنی ببینند که مقدارش چقدر است یعنی می‌خواهند ببینند که صحیح و سالمش چقدر است تشخیص بدهند بالأخره وزن در مقابل کیل و مانند آن نسیت برای تشخیص صحیح از ناصحیح حق از باطل و مانند آن.
مطلب دیگر آن است که حالا این کلمه وزن گرچه برای انسانهای اولی استعمال می‌شد در همین احجام و اجرام و کمیّات و اینها ولی کم کم استعمال شده است و استعمال می‌شود برای مطلق چیزی که مقدار و ارزش آن می‌خواهد مشخص بشود خواه مادی باشد خواه معنوی در مادیات هم یک سلسله اموری طبق پیشرفتهای علم کشف شده است که قبلاً نبود دماسنجی هواسنجی فشار هوا را بسنجند ابرهای کم‌فشار یا هواهای کم‌فشار یا مانند آن این قبلاً به این صورت نبود حالا الآن برای اینها یک دما‌سنجی پدید آمد علم هر اندازه پیشرفت بکند واحد سنجش او هم پیشرفت خواهد بود از مادیات به امور ادبی و اخلاقی هم تعدی کردند گفتند این شعر به وزن فاعلات است یا مستفعل است یا فعول است یا مانند آن، که آنها هم برای خود یک وزنی دارند عروض و قافیه برای بررسی این لطایف ادبی به کار رفته است از آنها بالاتر جریان منطق است که از منطق به عنوان میزان یاد می‌کنند که «آلة قانونیة تعرف بها العقاید الصحیحه یا الآراء الصحیحة» و مانند آن که خلاصه از منطق به میزان یاد می‌کنند علم‌المیزان خب ملاحظه فرمودید در همان آن بخشهای مادی چقدر تطوری در کلمه میزان پدید آمد از مادی به امور معنوی نظیر علوم ادبی ترقی شده از آنجا به بالاتر از علوم ادبی به علوم عقلی ترقی شده همه اینها برای خود میزان خاص دارند.
مطلب دیگر آن است که آیا این میزان برای همان امر مادی وضع شده است استعمالش در غیر مادی مجاز است حالا یا شده مجاز مشهور یا شده مثلاً وضع تعینی پیدا کرده یا منقول است یا نه لفظ برای ارواح معنای وضع شده است اینها مصایدق گوناگون‌اند که متصورند ظاهراً این دومی حق است نه اولی یعنی این‌چنین نیست که لفظ میزان یا مصباح و مانند آن برای همان چراغ مادی وضع شده باشد و استعمالش در غیر مادی مجاز باشد و کم کم حالا مجاز مشهور شده باشد یا وضع ثانوی پیدا کرده باشد بلکه آن موجود مادی انگیزه بود به نوان مصداق او را دیده بودند و در حقیقت این لفظ برای روح آن معنا وضع شد قلم، میزان، ترازو اینها این‌چنین است این‌چنین نیست که حالا استعمال قلم در قلم خودنویس مجاز باشد یا وضعش ثانوی باشد یا وضعش منقول باشد یا مشترک لفظی باشد مانند آن اینها نیست مصباح هم این‌چنین است کلمه چراغ آن وقتی که وضع شده بود مسئله چراغ برق و امثال ذلک اصلاً به ذهن کسی نمی‌آمد اینها تحولاتی است در مصداق نه تطوراتی است در مفهوم لفظ میزان هم همین‌طور است خب وقتی «میزان کل شیء بحسبه» شد دیگر آن رنجهایی که جناب فخررازی و امثال فخررازی متحمل شدند که چه چیزی را در قیامت می‌سنجند؟ آیا انسان را می‌سنجند؟ آیا دفتر اعمال را می‌سنجند؟ آیا خود اعمال را می‌سنجند؟ درباره اعمال گفتند اعمال که معدوم می‌شود معدوم لا تعاد برفرض هم برگردد عرض است عرض که وزن ندارد تا او را بسنجند همه همّ اینها این بود که جریان معاد را به همین جریان دنیا حل کنند یک و وزن اشیا را وزن اعمال را وزن عقاید را هم برابر وزن جو و گندم بررسی کنند دو در حالی که برای هر چیزی یک میزانی است در حقیقت خب اگر برای هر چیزی میزانی است ما می‌خواهیم بفهمیم میزان عقاید و مکتبها چیست؟ کدام حق است کدام باطل؟ ذات اقدس الهی از کتب انبیا و همچنین از قرآن کریم چنین یاد می‌کند که این کتاب ﴿بِالحَقِّ وَالمِیزَانَ﴾ نازل شده است حالا با یا بای مصاحبت است یا بای ملابسه است ولی بالأخره این قرآن میزان است و این قرآن حق است و در صحبت حق است آیه هفده سوره «شوری» این است که ﴿اللَّهُ الَّذِی أَنزَلَ الکِتَابَ بِالحَقِّ وَالمِیزَانَ وَمَا یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَةَ قَرِیبٌ﴾ همین کتابی که حق است و همین کتابی که میزان است در قیامت او هم میزان خواهد بود حقیقت این کتاب آنجا ظهور می‌کند و میزان اشیا عقاید اعمال و اخلاق خواهد بود و همچنین میزان اشخاص هم خواهد بود این هم یک مطلب پس «میزان کل شیء بحسبه» ما بالاترین میزان در همین سیر مصداقی به علوم عقلی رسیدیم که میزان افکار و آراء و اندیشه است بالاتر از آنها که میزان مکتبهای آسمانی است همین وحی الهی است که این میزان حق و باطل است.
مطلب دیگر آن است که این سؤال در قرآن دو طایفه بود یک طایفه داشت که ﴿فَوَ رَبِّکَ لَنَسْأَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ یا ﴿فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَلَنَسْئَلَنَّ المُرْسَلِینَ﴾ طایفه دیگر آیاتی بودند که دلالت می‌کردند ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذَنبِهِ إِنسٌ وَلاَ جَانٌّ﴾ یا ﴿لاَ یُسْأَلُ عَن ذُنُوبِهِمُ المُجْرِمُونَ﴾ و مانند آن بین این دو طایفه جمع‌بندی شده است که در نوبت قبل گذشت در جریان میزان هم همین‌طور است در جریان میزان ذات اقدس الهی در بخشی از قرآن فرمود که ما برای مردم میزان قسط را می‌گسترانیم و کسی از این میزان مستثنا نیست آیه 47 سوره «انبیاء» این است ﴿وَنَضَعُ المَوَازِینَ القِسْطَ لِیَوْمِ القِیَامَةِ فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً﴾ چه تبهکار چه پرهیزکار ﴿وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ این آیه و سایر آیات دلالت دارد که برای هر کسی میزانی هست طایفه دیگر آیه‌ای است که دلالت می‌کند برا اینکه برای کفار میزانی نیست آن جریان ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ در سوره «زلزله» هم همین‌طور است برای اینکه مثقال از ثقل و وزن خبر می‌دهد نه مثقال همین مثقال مصطلح که چهل مثقال بشود یک سیر یا این مثقال عرفی نیست مثقال یعنی وزن آنکه ثقل دارد ولو به اندازه ثقل یک ذره که آن ذره به حساب مثقالهای پیشه‌ورها و کسبه نیست که مثلاً چهل مثقال بشود یک سیر خب فرمود: ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ٭ وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ پس مثقال اگر هست ثقل هست وزن هست در قیام خواهد دیده شد پس یک سلسله از آیات دلالت دارد بر اینکه وزن برای همه هست ثقل برای همه هست چه تبهکار چه پرهیزکار در مقابل آیه‌ای است که دلالت می‌کند که برای کفار وزنی نیست در قیامت برای آنها ترازویی اقامه نمی‌کنند در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» نسبت به کفار فرمود: ﴿فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ وَزْناً﴾ ما برای اینها ترازویی اقامه نمی‌کنیم آیه 105 سورهٴ مبارکهٴ «کهف» این است ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ کَفَرُوا بَآیَاتِ رَبِّهِمْ وَلِقَائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمَالُهُم﴾ آن‌گاه با فای تفریع می‌فرماید: ﴿فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ وَزْناً﴾ خب این دو طایفه چگونه جمع می‌شود؟ ظاهر جمع بین این دو طایفه آن است که آن ترازوی عام برای آن است که معلوم بشود چه کسی حق است و چه کسی باطل درجات حق مشخص بشود به همین دلیل که در آیه محل بحث سوره «اعراف» فرمود: ﴿وَالوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الحَقُّ﴾ برای کسی که کل اعمالش باطل است ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ این چه چیزی دارد که بسنجند؟ ترازو را برای چه نصب بکنند؟ برای اینکه یک حقی را بسنجند دیگر برای اینکه هیچ ندارد که لذا فرمود: ﴿فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ وَزْناً﴾ از اینجا معلوم می‌شود که آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» آمده است که ﴿وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ آن راجع به مؤمنین است درباره مؤمنین است که و مسلمین است که همان آیه 47 سوره «انبیاء» بود فرمود: ﴿وَإِن کَانَ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ أَتَیْنَا بِهَا وَکَفَی بِنَا حَاسِبِینَ﴾ برای اینکه درباره کفار فرمود: ﴿فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ وَزْناً﴾ خب چرا وزن نیست برای اینکه وزن دو بخش دارد یک بخشش این است که ما می‌خواهیم ببینیم که این حق است یا باطل این یک و اگر حق آورده چقدر حق آورده؟ یعنی می‌خواهیم ببینیم که این کار خیر کرده یا نه؟ حالا که کار خیر کرده درجات کار خیرش چقدر است؟ برای این دو فایده است و آثاری که مترتب بر این دو امر است اما کسی که ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ هیچ کار خیری به همراه نیاورده این وجهی ندارد که اعمال او را بسنجند چه چیزی را بسنجند اصلاً لذا در این بخش فرمود: ﴿فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ وَزْناً﴾ پس آنجایی که فرمود ولو یک مثقال حبه باشد ما حساب می‌کنیم برای مؤمنین است برای مسلمین است که یک هشداری هم هست به انسان حالا ببینیم در بخش دیگری که حالا که این شخصی که حق نیاورده و باطل است در درکات چقدر است؟ آنجا البته یک میزان دیگری است آن میزان هم همین میزان است هر اندازه که از این میزان فاصله دارد به همان اندازه درکات دامنگیر او می‌شود پس میزان برای اینکه معلوم بشود این حق است یا باطل و اگر حق است درجات حقش چقدر است این دو فایده برای او نیست از این جهت ﴿فَلا نُقِیمُ لَهُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ وَزْناً﴾ و اما از آن جهت که درکاتی دارد چون کفار همه اینها یکسان نیستند یک عده به عنوان ﴿إِنَّ المُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ اند آنها هم بعضها دون بعض‌اند درکاتی دارند هراندازه که از این حق فاصله داشته باشد درکه‌ای بر درکات آنها افزوده خواهد شد از این جهت وزن خواهند داشت لذا ﴿فَلاَ تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً﴾ شامل حال آنها هم می‌شود از اینجا روشن می‌شود که این ترکیب ﴿وَالوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الحَقُّ﴾ آن طور نیست که جناب زمخشری گفته بعد یکی از دو احتمال تفسیر فخررازی است و بعد در مجمع‌البیان امین الاسلام (رضوان الله علیه) هم تا حدودی آمده و مانند آن از آن قبیل نیست که ﴿وَالوَزْنُ﴾ بشود مبتدا ﴿یَوْمَئِذٍ﴾ بشود ظرف مستقر و خبر آن‌گاه ﴿الحَقُّ﴾ بشود صفت وزن که وزن حق در قیامت است که حق به معنای قسط و عدل باشد یعنی وزن قسط و وزن عدل و وزن حق در قیامت است این‌طور نیست بلکه وزن مبتداست ﴿یَوْمَئِذٍ﴾ خب ظرف است ﴿الحَقُّ﴾ خبر است ﴿وَالوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الحَقُّ﴾ نه «و الوزن حق» یک تعبیری است که در عدیله و امثال عدیله هست که می‌گوییم «ان الموت حق، ومساءلة القبر، و الجنة حق و النار حق و ان الساعة آتیة لا ریب فیها» این کلمات معنایش این است که بهشت هست جهنم هست قیامت هست برزخ هست و اینها حق است یعنی ثابت در اینجا نمی‌خواهد بفرماید وزن هست و الوزن حق نیست ﴿وَالوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الحَقُّ﴾ نه اینکه و الوزن حق آن در تعبیرات دیگر است آنچه از این کریمه استفاده می‌شود این است که وزن حق است یعنی چه؟ یعنی اگر شما نان و گوشت را با سنگ می‌سنجید پارچه را به متر می‌سنجید گردو را با عدد می‌سنجید زمین و فرش و لباس را با متر می‌سنجید هوا را با دماسنج می‌سنجید اشعار را با وزن عروض و قافیه مشخص می‌سنجید منطق را وزن اندیشه قرار می‌دهید آن محک و نار را وزن ناب و غیر ناب قرار می‌دهید عقیده را با هیچ کدام از اینها نمی‌توان سنجید عقیده را با حق می‌سنجند در توزین سه چیز لازم است یکی میزان است یکی وزن است دیگری موزون میزان آن است که یک طرفش وزن باشد یک طرفش موزون شما الآن خواستید یک کالایی را بسنجید مثلاً نانی را بسنجید می‌بینید آن نانوا سنگ را در یک طرف می‌گذارد نان را در طرف دیگر می‌گذارد این میزان است که دو کفه دارد یک کفه وزن می‌گذارند یک کفه موزون می‌گذارند آن سنگ را می‌گویند وزن آن نان را می‌گویند موزون در این تعبیرات ادبی می‌بینید آن صیغه‌ها را وزن قرار می‌دهند این کلمات را موزون می‌گویند این بر وزن فَعلَ است یا بر وزن فَعلَ است یا بر وزن فعل است آنها می‌شود وزن این کلمات می‌شود موزون خب حالا در قیامت عقیده را می‌خواهند بسنجند اعمال را می‌خواهند بسنجند به چه چیزی می‌سنجند؟ با حق می‌سنجند ﴿وَالوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الحَقُّ﴾ نه اینکه «و الوزن یومئذ» که آن وزن این صفت دارد حق است آن‌گاه با فای تفریع تناسبش مشخص می‌شود حالا وقتی که وزن حق بود موزون عقیده یا اخلاق اگر چنانچه آن موزون حقیقی بود و حقیق بود از این وزن برخوردار بود سنگین است و اگر مطابق با این وزن نبود سبک است حالا شما وقتی سنگ را در یک طرف ترازو گذاشتید اگر مظروف را در طرف دیگر گذاشتید آن مظروف اگر خالی باشد می‌رود بالا اگر در مظروف چیزی باشد دارای وزن خب می‌آید پایین می‌شود سنگین اگر در قیامت ترازویی نصب کردند که مناسب با آن عالم است حق را در یک کفه گذاشتند عمل را شخص را یا عقیده را در کفه دیگر گذاشتند آن‌گاه معلوم می‌شود چه کسی سبک است چه کسی سنگین.
‌پرسش ...
پاسخ: بله آن وقت اگر کسی عقیده‌اش حق بود می‌شود سنگین اگر کسی عقیده‌اش مطابق حق نبود می‌شود سبک برای اینکه عقاید را با حق می‌سنجند اگر عقیده‌ای مطابق با حق بود وزین است یعنی دارای وزن هست اگر حق نبود وزین نیست لذا با فای تفریع کاملاً تناسب دارد ﴿وَالوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الحَقُّ﴾ دیگر آن تلاشهای فراوان جناب رازی و امثال رازی که اعمال که از بین رفت دوباره عود نمی‌کند بر فرض اینکه عود بکند عرض است عرض که وزن ندارد این زحمتها اصلاً وارد نیست اولاً هیچ چیزی در عالم معلوم نمی‌شود یک هر کسی مهمان سفره اعمال و عقاید خودش است وقتی هجرت کرده بدنش می‌پوسد دوباره ذات اقدس الهی بدن مناسب آخرت را احیا می‌کند روح انسان با همه عقاید با همه اخلاق با همه ملکاتش هم چنان محفوظ است این که چیزی از دست نمی‌دهد بدن است که می‌پوسد بعد هم ذات اقدس الهی مناسب آن عالم بدن را احیا می‌کند پس عقیده و اخلاق و ملکات و اینها که با آدم است و انسان هم با آن ملکات سنجیده می‌شود معدوم نمی‌شود یک و ثانیاً وزن آنجا که نظیر وزن نان و گوشت نیست تا کسی بگوید عقیده یا عمل که جرم نیست وزنی ندارد آدم بسنجد و نیازی هم به مسئله تجسم اعمال نیست تجسم اعمال یک مطلبی است حقیقی و حق و علمی در جای خود ثابت است ولی عمل قبل از اینکه متجسم بشود موزون است اگر ما پذیرفتیم که منطق را می‌گویند میزان و مبادی اولیه را می‌گویند میزان برای اینکه میزان افکار و اندیشه است و پذیرفتیم که ﴿اللَّهُ الَّذِی أَنزَلَ الکِتَابَ بِالحَقِّ وَالمِیزَانَ﴾ قرآن میزان است آن‌گاه نیازی به این تکلفات نیست.
مطلب دیگر آن است که در بحث صراط مستقیم به عرضتان رسید که صراط مستقیم یک وجود لفظی دارد صراط مستقیم همان دین است یک وجود لفظی دارد که به صورت قرآن و احادیث در آمده که اینها وجود لفظی صراط مستقیم‌اند یک وجود ذهنی دارد که انسان بحثهای قرآنی یا بحثهای حدیثی دارد و معانی اینها در ذهن گوینده و شنونده ترسیم می‌شود این وجود ذهنی دین است چه اینکه این نقوش و الفاظی که در قرآن و روایات هست وجود کتبی دین است آنچه هم که در مباحثات گفته می‌شود این وجود لفظی دین است پس آنچه در گفتگو‌ها هست وجود لفظی دین است و آنچه در نقوش کتاب و سنت هست وجود کتبی دین است و آنچه محصول بحثهاست در افکار و اذهان است وجود ذهنی دین است هیچ کدام وجود خارجی دین نیست وجود خارجی دین هم در کوچه و بازار نیست که مثلاً دین در خارج یافت بشود مثل اینکه درخت در خارج یافت می‌شود این‌چنین نیست دین عقیده است و عمل و در انسانها ظهور می‌کند اگر یک انسانی آنچه را که خواند و شنید و فهمید به او معتقد شد متخلق شد و عمل کرد این وجود خارجی دین می‌شود وجود خارجی نماز را در نمازگذار باید یافت و مانند آن لذا روی آن تحلیل روایاتی که فرمود امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) و اهل بیت (علیهم السلام) صراط مستقیم‌اند این توجیه شد در جریان میزان هم به شرح ایضاً [وهمچنین] اینکه خدا فرمود قرآن بالحق والمیزان نازل شده است آنچه که در نقوش قرار دارد که در خود کتابت آمده این وجود کتبی میزان است و آنچه که انسان می‌خواند وجود لفظی میزان است و آنچه که به عنوان بحث تفسیری یا فقهی یا حدیثی و مانند آن دارد وجود ذهنی میزان است ولی اگر به این حقیقت رسید و باور کرد و متخلق شد و عمل کرد وجود خارجی میزان است این است که ما به حضرت امیر (سلام الله علیه) عرض می‌کنیم «السلام علیک یا میزان الاعمال» این‌چنین خواهد بود یا فرمود: «نحن الموازین القسط» روایاتی که در ذیل موازین قسط آمده که «نحن الموازین القسط» این است و روایات دیگری هم که در تفسیر کنزالرقائق و مانند آن آمده است که نبی هر امتی میزان اعمال آن امت است از همین قبیل است آن‌گاه اشخاص را بخواهند بسنجند با انبیا می‌سنجند عقاید را بخواهند بسنجند با عقیده نبی می‌سنجند اخلاق را بخواهند بسنجند با اخلاق نبی می‌سنجند اعمال را بخواهند بسنجند با اعمال نبی می‌سنجند برای اینکه او وجود خارجی است و وجود خارجی محقق این‌چنین نیست که ما نیاز داشته باشیم به آن تلاش بی‌ثمر تفسیر فخررازی و امثال فخررازی که اینها اولاً معدوم نمی‌شوند و ثانیاً وزن اعمال وزن جرمی یا جسمی نیست تا کسی بگوید اینها که وزنی ندارند خب.
‌پرسش ...
پاسخ: نه خودشان میزان‌اند دیگر یعنی حقیقت انسان همان است دیگر بقیه که دیگر اعضا و جوارح است که انسان او را رها می‌کند حقیقت انسان همان عقیده اوست و اخلاق اوست و اعمال او و انسان برابر با همان عقیده محشور می‌شود «ان الله یحشر الناس علی نیاتهم» در ذیل کریمه ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً ٭ وَفُتِحَتِ السَّماءُ فَکَانَتْ أَبْوَاباً﴾ است که فریقین نقل کردند که پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود عده‌ای در قیامت به ده صورت محشور می‌شوند عده‌ای به صورتهای فلان حیوان و فلان حیوان در می‌آیند شخص به صورت حقیقت شخص را شناسنامه او را عقیده او اخلاق او و اعمال او تشکیل می‌دهد دیگر.
‌پرسش ...
پاسخ: نه منظورش این است که حق برای آنها نیست برای اینکه آنها ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ ما حق را وزن قرار می‌دهیم اعمال موزون است حالا ما حق را اقامه بکنیم که اعمال کافر را بسنجیم کافر که هیچ چیزش حق نیست ﴿وَقَدِمْنَا إِلَی مَا عَمِلُوا مِنْ عَمَلٍ فَجَعَلْنَاهُ هَبَاءً مَّنثُوراً﴾ یا در سورهٴ مبارکهٴ «نور» فرموده است ﴿أعْمَالُهُمْ کَسَرَابٍ بِقِیعَةٍ﴾ حالا بالأخره دماسنج هست اما سراب سنج هم مگر ما داریم در عالم علم پیشرفت کرده انحا و اقسام میزان اختراع شده اما سراب‌سنج که نداریم که سراب یک امر معدومی است سراب آب نمایی است که آب نیست این لاشیء است برای سراب که وزن اقامه نمی‌کنند.
‌پرسش ...
پاسخ: خب آن دیگر پس معلوم می‌شود که دو مرحله است یکی اینکه ما بخواهیم ببینیم که کافر حق آورده یا نه یک، و حقش چقدر است دو، برای این دو قسم وزن اقامه نمی‌شود اما برای مطالب بعدی یعنی از دوم به بعد می‌خواهیم ببینیم که این کافر چقدر از حق دور است؟ آن همان میزان حق که ما وزن را اقامه خواهیم کرد هر اندازه که او از این حق دور بود می‌فهمیم درکاتش چقدر است برای اینکه ﴿مَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرّاً یَرَهُ﴾ آن شرورش سیئاتش محفوظ است چون شرورش سیئاتش محفوظ است فاصله آن شرور و سیئات هم از آن حق مشخص است به هر اندازه که از این حق فاصله داشتند درکات آنها مشخص می‌شود یک کسی فاصله‌اش خیلی است ﴿إِنَّ المُنَافِقِینَ فِی الدَّرْکِ الأَسْفَلِ مِنَ النَّارِ﴾ خب بنابراین.
‌پرسش ...
پاسخ: بله؟ آنها چون حسن فاعلی ندارند و حسن فعلی دارند خدماتشان برکات دنیایی به همراه آنهاست در دنیا ذات اقدس الهی اعمال آنها را حفظ می‌کند به خود آنها به فرزندان آنها برکات دنیایی می‌دهد نام و نانی می‌دهد اما کسی که برای خدا کار نکرده برای قیامت کار نکرده اصلاً به قیامت معتقد نیست چنین کسی به آینده نیندیشید تا جزایش را در آینده ببیند و ممکن است که در قیامت هم تخفیف عذاب بشود چون فاصله اینها از حق کمتر از دیگران است دیگران فاصله‌شان از حق بیشتر است اینها در قیامت ممکن است که از عذاب کمتری با عذاب کمتری روبرو بشوند اما بهشت بروند و از رحمت خاصه الهی برخوردار بشوند این‌چنین نیست خب.
فرمود: ﴿وَالوَزْنُ یَوْمَئِذٍ الحَقُّ﴾ در تعبیرات گاهی نسبت آخرت را بر دنیا گاهی با «فاء» عطف می‌کنند گاهی با «واو» عطف می‌کنند که مطلب مربوط به گذشته با ثم عطف می‌کنند آنجا که با ثم عطف می‌کنند خب چون فاصله هست فاصله زیاد هم هست برای یک عده‌ای آنجا که با فاء عطف می‌کنند که نشانه آن است که فاصله کم است یا فاصله‌ای نیست برای آن است که ذات اقدس الهی خودش فرمود: ﴿ إِنَّهُمْ یَرَوْنَهُ بَعِیداً ٭ وَنَرَاهُ قَرِیباً﴾ یا فرمود: ﴿اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانشَقَّ القَمَرُ﴾ که این جواب سؤالی است مربوط به مطالب گذشته غرض آن است که آنجا که به ثم عطف می‌شود نشانه فاصله طولانی بین دنیا و آخرت است و اینکه برای مردم این‌چنین است و آنجا که با فاء عطف می‌شود نشانه آن است که فاصله‌ای نیست چه اینکه نسبت به ذات اقدس الهی این‌چنین است.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 34:06

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی