- 735
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 74 و 75 سوره نساء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 74 و 75 سوره نساء"
- ترک دنیا و خرید آخرت شرط اصلی مجاهدت
- برخورداری مؤمنین از احدی الحسنیین
- یکسان بودن عذاب مستضعفین عامد با مستکبران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ وَمَن یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً ﴿74﴾ وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً ﴿75﴾
ترک دنیا و خرید آخرت شرط اصلی مجاهدت
نکات ماندهٴ در آیات قبل عبارت از این است که اینکه خدا فرمود شرط اصلی جهاد آن است که مجاهد، دنیا را بفروشد و آخرت را بخرد منظور، خریدِ آخرت نیست، چون آخرت برای همه هست، هر کسی آخرتی دارد [بلکه] منظور، آن سعادتِ آخرت را بخرد و کسی که سعادت ندارد گویا آخرت ندارد. مثل اینکه کسی که در دنیا رفاه ندارد، گویا حیات دنیایی ندارد. پس منظور، این است که «یشرون الحیاة الدنیا بسعادة الآخرة، بجَنّةِ الآخرة، بنعیم الآخرة» و مانند آن.
علت تقدم لفظی شهادت بر فتح
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود: ﴿فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ﴾ تقدیم ذکر شهادت بر فتح، نشانهٴ افضلیّت شهادت بر فتح نیست، برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» امر به عکس شد؛ آنجا مسئلهٴ قاتلبودن که ملازم با فتح است، مقدّم ذکر شد، مسئله مقتولشدن که شهادت است، مؤخّر ذکر شد ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ﴾ در آنجا قاتلشدن، مقدّم بر مقتولشدن است.
مطلب بعدی آن است که انسان، قبل از معامله یک حُکم دارد و بعد از دادوستد، حُکم دیگر دارد. قبل از معامله، به حسب ظاهر، خود را مالک جان و مال میداند، میگوید مال من است، جان من است من در مال و جان خودم به اذن خود تصرّف میکنم. ولی وقتی فروخت، دیگر مالک مال و جان نیست. خب، فروشنده چه کسی است و بعد از فروش، این شخص فروشنده چه میشود؟
انسان بدنی دارد که این قدرت خرید و فروش ندارد، چون خرید و فروش یک کار ادراکی است. بدن، مثل لباس یک امر بیدرک است، آنکه مبادله میکند بدن نیست. در بین قوای درونی، نیروهایی که به شهوت مایلاند یا به غضب کِشش و گرایشی دارند، آنها هم اهل این دادوستد و معامله نیستند؛ هرگز نفس امّاره نمیآید با خدا معامله کند، هرگز قوای شَهوی نمیآیند با خدا معامله کنند، هرگز نیروی غضب نمیآید با خدا معامله کند. پس معاملهٴ با خدا نه تنها با بدن نیست [بلکه] با سایر شئون و قوای ادراکی نفس که مادون عاقلهاند نیست. تنها کسی که مرکز تصمیمگیری است، همان عاقلهٴ انسان است، همان عقلی که «عُبِدَ به الرّحمن وَاکتُسِبَ الجِنان» او تصمیم میگیرد. وقتی تصمیم گرفت، همهٴ قوای مادون را در اختیار الله قرار میدهد و تسلیم میشود. وقتی این دادوستد را امضا کرد، از آن به بعد میشود امینالله؛ در تمام کارهای ادراکی و تحریکی که انجام میدهد به دستور خداست، به فرمان خداست، آن وقت میشود امین خدا. حالا اگر منطقهٴ دادوستد زیاد بود، نظیر آنچه ائمه معصومین دارند، اینها امیناللهاند بالقولالمطلق، لذا این زیارت بلندمضمون «امینالله» را در تمام مشاهد مشرّفه میشود ،خواند.
به هر تقدیر، اینها که منطقهٴ نفوذشان وسیع است امیناللهاند بالقولالمطلق. مثل اینکه جبرئیل(سلام الله علیه) امینِ وحی خداست و اگر منطقهٴ نفوذ کم باشد، مثل انسانهای عادی، منطقهٴ امانت اینها هم محدود است، اینها امیناللهاند؛ اما دربارهٴ جان و مال خودشان، از آن به بعد کار امیناللهی را انجام میدهند، کار خلیفةاللهی را انجام میدهند. وقتی کار امیناللهی را آدم انجام داد، میبیند که تمام کارها را آن صاحبامانت انجام داد، نه انسان. لذا در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» در صدر آیه به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب میشود: ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ بعد در همان آیه که به رسول خدا چنین خطاب میشود، به مؤمنین خطاب میشود که ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ . این تعبیر، خیلی دقیقتر از تعبیر ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ است، ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ معنایش آن است که این رَمْی به تو اسناد دارد ولی در عین حال که به تو اسناد دارد، صاحب اصلی رَمی خداست ﴿وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾، اما در همان آیه، وقتی به مجاهدین خطاب میکند، میفرماید: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ نمیفرماید «لم تقتلوهم إذ قتلتم»، اصلاً نفی میکند، میفرماید: ﴿وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾.
آنگاه این نفیای است که از هر اثباتی شیرینتر است. یک وقت است که نفی میکنند، میگویند! «تو بالاصاله این کار را نکردی، خدا کمک کرد». این تعبیر، آن قدر گوارا و شیرین نیست. اما یک وقت بگویند: «تو اصلاً کاری نکردی و خدا آن کار را کرد». یعنی تو امین خدا بودی و دست تو مظهر یداللهی بود و این کار را انجام داد، برای اینکه تو از آن نظر که خود را به خدا فروختی، دیگر تویی نیستی تا فاتح بشوی. مالِ خدا در این جنگ، فاتح شد، پس تو میشوی امینالله و خلیفةالله. پس در حقیقت، فروشنده و مرکز تصمیم برای فروش آن قوّه عاقله است و مادون به عنوان کالا هستند و البته خود عقل هم که کاملاً در اختیار حق است.
برخورداری مؤمنین از احدی الحسنیین و کفار از احدی السیئتین
مطلب چهارم این است که همان طوری که مؤمنین به احدیالحُسنیین جنگ میرسند، کافران هم به احدیالسیّئتین گرفتار میشوند. مؤمن یا فاتح میشود که دین را زنده میکند یا شهید میشود که اجر الهی دارد، در حال فتح هم مأجور است. کافر یا کُشته میشود به هلاکت میرسد یا میکُشد و آن طغیانش را ادامه میدهد. اگر به هلاکت رسید، این سیّئهٴ دنیایی است که به دست رزمندههای اسلامی دامنگیر کافران شد و اگر کافران در آن جنگ کُشته نشدند، بعد از مرگ به عذاب الهی گرفتار میشوند که این سیّئه دیگر است. لذا در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» همان طوری که برای مؤمنین، احدیالحُسنیین است، برای کافران هم احدیالسیّئتین است؛ منتها تعبیر احدیالسیّئتین در آن آیه نیست. آیه 52 سورهٴ «توبه» این است ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا﴾؛ یا با دستِ ما به هلاکت میرسید یا به عذاب الهی، گرچه ممکن است این عذاب الهی در دنیا هم دامنگیرشان بشود. پس یا سیّئهٴ تعذیب الهی است یا سیّئهٴ قتل و اهلاک رزمندههاست نسبت به آنها، در هر دو حال البته اینها به عذاب الهی گرفتارند، این چهار نکتهای بود که در تتمّه بحث آیه قبل بود.
تشویق مؤمنین برای جهاد در راه خدا
اما آیهای که امروز تلاوت شد، مطالب فراوانی دارد. یکی از آنها این است که بعد از اینکه زمینه جهاد مشخص شد، آنگاه ذات اقدس الهی تحریک میکند، تهییج میکند. میفرماید دیدید اگر کسی در سبیل خدا جهاد کرد چه پاداشی دارد که ﴿فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً﴾. به هر تقدیر، مأجور است پس چرا در سبیل خدا نمیجنگید? چه شده? آنجا که فقط سخن از دین است، نه سخن از آزادسازی مناطق محروم، آنجا سبیلالله است؛ محض و آنجایی که برای رهایی یک عده مظلوم از چنگال ظالم است هم سبیلالله حاصل است، هم فطرت، فتوا میدهد؛ فطرتی که هر انسان با آن فطرت، مفطور است، میگوید باید دربارهٴ محرومان قیام کرد و آنها را از دست طاغیان رهایی داد.
میفرماید: ﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ﴾. مستضعف غیر از ضعیف است. مستضعف اگر ضعیف بود، دیگر رجال را جزء مستضعف نمیآوردند. مستضعف یعنی در اثر تحمیل ظلم و ستم، تمام نیروهای اینها را از اینها گرفتند، اینها را تضعیف کردند. بعضیها ضعیفِ نفسیاند، مثل کودک، سالمندان و مانند آن، بعضیها تضعیفشدهاند. پس جنگِ در راه خدا و همچنین جنگ در راه نجات و رهایی محرومان، اینها هر دو مورد تشویق الهی است و اجر هم دارد.
مراد از مستضعفین در قرآن
مطلب مهم آن است که مستضعف، در قرآن کریم دو گروهاند: یک عده هستند که مسلمین، مأمورند برای رهایی آنها بجنگند و خداوند وعدهٴ امامت آنها را امضا کرده است و مانند آن. گروه دیگر کسانیاند که نه وعدهٴ امامت آنها امضا شده است، نه مجاهدان اسلامی مأمورند در راه آزادی آنها بجنگند و نه آنها فرقی با مستکبران دارند، آنها هم به جهنّم میروند، مثل مستکبر و عذاب هر دو هم دو برابر است، هیچ فرقی با مستکبر ندارند. قرآن کریم این دو گروه مستضعف را از هم جدا میکند، بعد هر جا که میخواهد دستور حمایت بدهد، قید ذکر میکند، هر جا که وعدهٴ امامت میدهد قید، ذکر میکند.
معذب بودن همراهی کنندگان مستکبران در آخرت
بیانذلک این است که اگر کسی راهِ تحقیق و تشخیص داشت ولی برای سود دنیایی، راهِ تحقیق و تشخیص را عمداً طی نکرد و دنبالهرو یک عدّه مستکبر شد و سیاهی لشکر آنها را فراهم کرد، این گروه در قیامت با مستکبران یکجا به جهنم میروند، بعد به خدا عرض میکنند پروردگارا! عذاب مستکبران را دو برابر کن، خدا میفرماید هم مستکبران دو برابر عذاب میشوند، هم شما مستضعفان. ولی درست حساب نکردید، اگر درست بررسی بکنید، میبینید عذاب هر دو، دو برابر است.
مضاعف بودن عذاب مستکبران
اما مستکبر دوتا عذاب دارد، برای اینکه خود بیراهه رفت و عدهای را هم گمراه کرد، هم ضلالت جهنم میآورد هم اضلال؛ هم گمراهشدن هم گمراهکردن، هم گناهکردن هم وادارکردن به گناه. چون مستکبران دو گناه کردند، لذا دو عذاب دارند. مستضعفان هم دو گناه کردند: یکی اینکه خودِ آن عمل حرام را که مستکبران انجام میدادند آنها هم انجام دادند. دوم اینکه با امکان تحقیق و تشخیص و رسیدن حجّت به نصاب بلاغ که حجّت بالغه برای اینها قائم شده است، اینها رهبریِ رهبران الهی را به سوء اختیار خود ترک کردند و رهبری مستکبران طاغی را به سوء اختیار خود امضا کردند. پذیرفتن و تأیید رهبری یک مستکبر طاغی، خودش جرم است. پس آن مستضعفی که راهی برای تشخیص ندارد یا راه برای تشخیص دارد [امّا] قدرت دفاع ندارد یا راه برای تشخیص دارد و قدرت دفاع ندارد ولی یک قدرت هجرت دارد، آنها هرگز محبوب خدا نیستند، مجاهدان اسلامی مأمور نشدند که آنها را آزاد کنند و خدا هم وعده نداده است.
پس دو گروه، مستضعف ما در قرآن داریم. قهراً باید این دو طایفه از آیات از هم جدا بشود که آن مستضعفی که مثل مستکبر، معذّب است چه کسی است و آن مستضعفی که هم تشریعاً خدا وعده داد، طبق این آیه محلّ بحث و هم تکویناً امیدوارشان کرد، طبق آیه پنج سورهٴ «قصص» اینها مشخص بشوند.
در همین سورهٴ «نساء» آیه 97 به بعد این است: ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ﴾؛ کسانی که ظلم به نفس کردند در حال احتضار، فرشتگانی که مسئول توفّی ارواح آنها هستند، میگویند چرا به خود ستم کردی و به اصول و فروع دین معتقد نبودید و عمل نکردید? ﴿قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ یک عده مستکبر بودند ما مستضعف بودیم و راه نداشتیم. آنگاه ﴿قَالُوا﴾؛ این ملائکهای که مأمور قبض ارواح هستند، به این مستضعفین میگویند: ﴿أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا﴾؛ شما قدرت جهاد نداشتید، ولی قدرت هجرت که داشتید، ارضِ خدا واسع است، هر جا هم که بروید روزیِ خدا پهن است: ﴿أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا﴾ این گروه از مستضعف، کسانیاند که ﴿أُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً﴾.
لزوم جهاد برای مستضعفین
اما آن گروه دوم از مستضعف، آنها را استثنا کرد، فرمود: ﴿إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ﴾ که ﴿لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً﴾ نه آن قدرت سیاسی را دارند، نه راه فرار را دارند و قدرت جهاد دارند، تمام توانها را مستکبران از اینها گرفتهاند و راه را بستند. این، نه میتواند جهاد کند، نه میتواند هجرت کند، این گروه مستثنا هستند، این گروه که مستثنا هستند در این آیه محلّ بحث، تشریعاً خداوند مجاهدان اسلامی را تشویق میکند که برای آزادسازی اینها جهاد کنید: ﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ﴾ کدام مستضعفین? ﴿مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ﴾ که ﴿الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً﴾. اولاً مستضعفین اسلامیاند، موّحدند، خداشناساند، مسلماناند، نه هر مستضعف این (یک) و کسانیاند که راه هجرت بر آنها بسته است چون این آیه بر جریان مکه تطبیق شد عرض کردند خدایا! ما را از این شهری که اهلش ظالم است نجات بده. اولاً موحدند با خدا کار دارند، نه هر مستضعفی. ثانیاً راهها بسته است که به هیچ وجه قدرت هجرت هم ندارند. ثالثاً اینها آزادی نمیخواهند، اینها آزادیِ الهی میخواهند. ممکن است در اثر حملهٴ ظالمی بر ظالمی دیگر، یک عده نفس تازه بکشند، آن را مستضعف الهی نمیخواهد.
اگر یک عده در بعضی از کشورهای خلیج، در این دفاع مقدس علیه، اسلام تاخت و تاز میکردند، عدهای از موحدان آن منطقه رنج میبردند و اینها از خدا نمیخواستند ظالمی به کویت حمله کند و اینها نفسِ تازه بکشند، میگویند خدایا ﴿وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً﴾ یک چنین مستضعفیاند، آن وقت اینها به تمام معنا موحّد و معتقد و مسلم صالحاند. این گروه که به تعبیر آیه محلّ بحث، ندای اینها و نوای اینها مشخص است که با خداست و تنها ملجأشان خداست و از خدا، ولیّالله و والی طلب میکنند و از خدا، نصیرالله طلب میکنند و همین گروه، کسانیاند که ﴿لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً﴾ . آنگاه قرآن درباره این گروه. مسلمانها را تشویق کرد تشریعاً امر کرد که برای آزادسازی اینها، شما مظهر ولایت ما باشید، مظهر نصرت ما باشید، به خواستههای اینها عمل کنید، این البته تشریعی است نه تکوینی. درباره همین گروه است که در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیه پنج وعدهٴ امامت به اینها میدهد، آیه پنج سورهٴ «قصص» این است: ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾ آنگاه یا ولیّ و نصیر از خارج فراهم میکند یا از بین خود اینها یک ولیّ و نصیری را مبعوث میکند که والی اینها خواهد بود و ناصر اینها خواهد شد. این ﴿نُرِیدُ﴾ دستور تکوینی است، این آیه محلّ بحث در سورهٴ «نساء» که فرمود: ﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ یک فرمان تشریعی است.
پس مستضعف دو گروهاند و هر دو گروه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» جمع شدند. آیات پراکندهای که یکجا هر دو گروه را ندارد در قرآن کریم هست که شاهد جمعش همین آیه سورهٴ «نساء» بود که خواندیم. در سورهٴ «اعراف»فرمود خدا مستضعف و مستکبر را یکسان عذاب میکند. سورهٴ «اعراف» آیه 38 و 39 ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً﴾ همه این پیشکسوتان و پیشگامان و دنبالهروها همه که آمدند، چون درباره فرعون دارد که ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ ، چون ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ رهبران طغیان پیشاپیش به جهنم میروند، پیروان آنها هم به دنبال آنها. وقتی اینها باهم به جهنم رسیدهاند ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ این دنبالهروها درباره آن رهبران طغیان و کفر، به خدا عرض میکنند ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا﴾؛ این رهبران شرک و طغیان ما را گمراه کردند ﴿فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾؛ ما را یکجا نسوزان [بلکه] عذاب آنها را دو برابر کن این حرف مستضعفان در جهنم.
مساوی بودن عذاب مستکبران و پیروان آنان
جوابی که ذات اقدس الهی به اینها میدهد، میفرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ ؛ هم عذاب شما دو برابر است، هم عذاب آن مستکبران، دو برابر. آنها دوتا گناه کردند، شما هم دوتا گناه کردید. اصل شرک و کفر و بتپرستی و فساد را باهم کردید، آنها داعیه رهبری داشتند، شما هم تأییدشان کردید، حجّت بالغهٴ حق که به شما رسیده است.
خب، اینگونه از افراد، اینها ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾اند. مشابه همان مستضعفانی که در قتال با اهلبیت(علیهم السلام) تلاش و کوشش کردند، حرف امویان، عباسیان و امثالذلک را گوش دادند. لذا در این کریمه فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾. لذا خود مستکبران هم برمیگردند به مستضعفان، میگویند شما هیچ برتری نسبت به ما ندارید: ﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ مشابه این تفصیل، در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» و سبأ هست. در سورهٴ «احزاب» آیهٴ 66 به بعد این است: ﴿یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَالَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ ٭ وَقَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً﴾؛ میگویند ای کاش ما مطیع خدا و پیامبر بودیم ولی مطیع بزرگانمان بودیم،آنها ما را گمراه کردند. خب، معلوم میشود در دنیا، مسئله خدا و پیامبر برای آنها حل شده بود، از آن به بعد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ میشود.
مستکبر، هم تمام تلاش و کوشش¬اش این است که مستضعف را از چنگ خود رها نکند. هر گونه بهانهای که مستکبر میآورد، مستضعف رَد میکند. همان طوری که بهانهٴ مستضعف را مستکبرین رد کردند، عُذر مستکبرین را هم مستضعفین رد میکنند، آن در سورهٴ «سبأ» است. در سورهٴ «سبأ» آیه 31 به بعد این است: ﴿وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ﴾ همه اینها ظالماند، آنگاه مخاصمه اینها، گفتگوی اینها، رَدوبدل شدن حرفهای اینها در محضر خدا شنیده میشود ﴿یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ﴾؛ مستضعفین میگویند اگر شما مستکبرها نبودید، ما گمراه نمیشدیم، ما ایمان میآوردیم.
جواب مستکبران در مقابل مستضعفان
﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾؛ حجت خدا بر شما تمام شد؛ معجزات الهی را دیدید، انبیا را دیدید، مؤمنین را دیدید، اینچنین نبود که شما پیامبر را و حرف پیامبر را و ادله پیامبر را نشنیده باشید و یا ندیده باشید، حجت خدا بر شما تمام شد ﴿بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾ این معلوم میشود ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ برای آن مستضعف است که مثل مستکبر معذّب است ﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ﴾؛ شما هم مثل ما مستکبران مجرمید.
افشاگری مستضعفان در خصوص مستکبران
آنگاه جوابی که مستضعفان به مستکبران میدهند، همین افشاگری است، نه استدلال. آن افشاگری این است که ﴿وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا﴾ در همان صحنهٴ محاوره، مستضعفین به مستکبرین میگویند، میدانید شما شبانهروز نقشه میکشیدید که ما را گرفتار کنید: ﴿وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾؛ شما شبانهروز نقشه کشیدید ما را به دام انداختید ﴿إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً﴾ ولی ﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ .
این در حقیقت، افشاگری است نه محاجّه. خب، انبیا و اولیا و شاگردان اینها هم شبانهروز زحمت کشیدند تا اینها را نجات بدهند دیگر. مگر انبیا و اولیا شبانهروز زحمت نکشیدند تا این مستضعف را از چنگال مستکبر برهانند آنها هم زحمت کشیدند دیگر؛ هجرت کردند، شهید شدند، جانباز شدند، مفقود شدند، اسیر شدند، همه کارها را کردند.
یکسان بودن عذاب مستضعفین عامد با مستکبران
فتحصّل آن کسی که عمداً بعد از تمامشدن حجّت، طاغی را بر ولیّ خدا مقدّم بدارد، مستضعفی است که مثل مستکبر، معذّب است و عذابش دوچندان و اما کسی که تا قدرت مقاومت داشت مقاومت کرد، وقتی توان جهاد یا هجرت از او گرفته شد، دارد استغاثه میکند آنهم از خدا، ولایت و نصرت طلب میکند. چون در بعضی از موارد، ذات اقدس الهی میفرماید که ما گاهی ظالمی را بر ظالم مسلّط میکنیم که این ظالمی که تحت سلطه است، مظلوم بشود ولی مأجور نباشد. ذیل این آیه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که ﴿وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً﴾ این مضمون هست[یعنی این معنا از این آیه برداشت می شود]. خب، مثل جریان کویت، این امیر کویت مظلوم بود، اما مأجور که نبود، از این کارها در عالم زیاد است.
همانند بودن محاجه فریب خوردگان شیطان با همراهان مستکبران
همین محاجّهای که بین مستضعف و مستکبر هست، بین شیطان و فریبخوردههای شیطان هم هست. در قیامت، عدهای میخواهند از شیطان فاصله بگیرند و به او بد بگویند، او میگوید که من را ملامت نکنید ﴿لُومُوا أَنفُسَکُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ ؛ نه شما امروز میتوانید به دادِ من برسید، نه من به کمک شما میشتابم. خدا و پیامبر، شما را دعوت کردند و وعده دادند، وعدهٴ راست و من شما را دعوت کردم و وعده دادم، وعدهٴ دروغ، میخواستید نپذیرید ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ﴾ همین محاجّهای که بین مستضعف و مستکبر هست، بین شیطان و بین فریبخوردههای شیطان هست. پس معلوم میشود آن مستضعفی که موحّد باشد (یک) و به سوء اختیار خود مستضعف نشده باشد (دو) و در حال استضعاف هم نگوید هدف، وسیله را توجیه میکند، به بیگانه تکیه نکند و پناه نبرد (سه) و از ذات اقدس الهی ولیّ و والی طلب کند (چهار)، کمبود را هم به عنوان نصیر از خدا طلب بکند (پنج).
مأموریت تشریعی و تکوینی مجاهدان در خصوص مستضعفین
چون در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که ولیّ غیر از نصیر است. ولیّ برای جایی است که مولّیٰعلیه هیچ کاری از او ساخته نیست، مثل کودک، کودک احتیاج به ولیّ دارد، چون هیچ کاری از او ساخته نیست. ولی اگر نوجوان شد یا جوان شد، بعضی از کارها را خودش توانست انجام بدهد، در تتمیم کارها نیازمند بود، این مرحله را میگویند نصرت که ناصر کمک میکند تا آن کمبودها برطرف بشود، نه اینکه همه کارهای این ضعیف را آن ناصر به عهده بگیرد. ولایت برای خداست، نصرت برای خداست و مستضعفینی که اینچنیناند، هم تشریعاً مجاهدان، مأمورند برای رهایی آنها جهاد کنند، هم تکویناً مورد وعدهٴ امامتاند، برابر آیه پنج سورهٴ «قصص».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
- ترک دنیا و خرید آخرت شرط اصلی مجاهدت
- برخورداری مؤمنین از احدی الحسنیین
- یکسان بودن عذاب مستضعفین عامد با مستکبران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ وَمَن یُقَاتِلْ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً ﴿74﴾ وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً ﴿75﴾
ترک دنیا و خرید آخرت شرط اصلی مجاهدت
نکات ماندهٴ در آیات قبل عبارت از این است که اینکه خدا فرمود شرط اصلی جهاد آن است که مجاهد، دنیا را بفروشد و آخرت را بخرد منظور، خریدِ آخرت نیست، چون آخرت برای همه هست، هر کسی آخرتی دارد [بلکه] منظور، آن سعادتِ آخرت را بخرد و کسی که سعادت ندارد گویا آخرت ندارد. مثل اینکه کسی که در دنیا رفاه ندارد، گویا حیات دنیایی ندارد. پس منظور، این است که «یشرون الحیاة الدنیا بسعادة الآخرة، بجَنّةِ الآخرة، بنعیم الآخرة» و مانند آن.
علت تقدم لفظی شهادت بر فتح
مطلب دوم آن است که اینکه فرمود: ﴿فَیُقْتَلْ أَوْ یَغْلِبْ﴾ تقدیم ذکر شهادت بر فتح، نشانهٴ افضلیّت شهادت بر فتح نیست، برای اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» امر به عکس شد؛ آنجا مسئلهٴ قاتلبودن که ملازم با فتح است، مقدّم ذکر شد، مسئله مقتولشدن که شهادت است، مؤخّر ذکر شد ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ فَیَقْتُلُونَ وَیُقْتَلُونَ﴾ در آنجا قاتلشدن، مقدّم بر مقتولشدن است.
مطلب بعدی آن است که انسان، قبل از معامله یک حُکم دارد و بعد از دادوستد، حُکم دیگر دارد. قبل از معامله، به حسب ظاهر، خود را مالک جان و مال میداند، میگوید مال من است، جان من است من در مال و جان خودم به اذن خود تصرّف میکنم. ولی وقتی فروخت، دیگر مالک مال و جان نیست. خب، فروشنده چه کسی است و بعد از فروش، این شخص فروشنده چه میشود؟
انسان بدنی دارد که این قدرت خرید و فروش ندارد، چون خرید و فروش یک کار ادراکی است. بدن، مثل لباس یک امر بیدرک است، آنکه مبادله میکند بدن نیست. در بین قوای درونی، نیروهایی که به شهوت مایلاند یا به غضب کِشش و گرایشی دارند، آنها هم اهل این دادوستد و معامله نیستند؛ هرگز نفس امّاره نمیآید با خدا معامله کند، هرگز قوای شَهوی نمیآیند با خدا معامله کنند، هرگز نیروی غضب نمیآید با خدا معامله کند. پس معاملهٴ با خدا نه تنها با بدن نیست [بلکه] با سایر شئون و قوای ادراکی نفس که مادون عاقلهاند نیست. تنها کسی که مرکز تصمیمگیری است، همان عاقلهٴ انسان است، همان عقلی که «عُبِدَ به الرّحمن وَاکتُسِبَ الجِنان» او تصمیم میگیرد. وقتی تصمیم گرفت، همهٴ قوای مادون را در اختیار الله قرار میدهد و تسلیم میشود. وقتی این دادوستد را امضا کرد، از آن به بعد میشود امینالله؛ در تمام کارهای ادراکی و تحریکی که انجام میدهد به دستور خداست، به فرمان خداست، آن وقت میشود امین خدا. حالا اگر منطقهٴ دادوستد زیاد بود، نظیر آنچه ائمه معصومین دارند، اینها امیناللهاند بالقولالمطلق، لذا این زیارت بلندمضمون «امینالله» را در تمام مشاهد مشرّفه میشود ،خواند.
به هر تقدیر، اینها که منطقهٴ نفوذشان وسیع است امیناللهاند بالقولالمطلق. مثل اینکه جبرئیل(سلام الله علیه) امینِ وحی خداست و اگر منطقهٴ نفوذ کم باشد، مثل انسانهای عادی، منطقهٴ امانت اینها هم محدود است، اینها امیناللهاند؛ اما دربارهٴ جان و مال خودشان، از آن به بعد کار امیناللهی را انجام میدهند، کار خلیفةاللهی را انجام میدهند. وقتی کار امیناللهی را آدم انجام داد، میبیند که تمام کارها را آن صاحبامانت انجام داد، نه انسان. لذا در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» در صدر آیه به رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خطاب میشود: ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ بعد در همان آیه که به رسول خدا چنین خطاب میشود، به مؤمنین خطاب میشود که ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾ . این تعبیر، خیلی دقیقتر از تعبیر ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ است، ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ﴾ معنایش آن است که این رَمْی به تو اسناد دارد ولی در عین حال که به تو اسناد دارد، صاحب اصلی رَمی خداست ﴿وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾، اما در همان آیه، وقتی به مجاهدین خطاب میکند، میفرماید: ﴿فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ﴾ نمیفرماید «لم تقتلوهم إذ قتلتم»، اصلاً نفی میکند، میفرماید: ﴿وَلکِنَّ اللّهَ قَتَلَهُمْ﴾.
آنگاه این نفیای است که از هر اثباتی شیرینتر است. یک وقت است که نفی میکنند، میگویند! «تو بالاصاله این کار را نکردی، خدا کمک کرد». این تعبیر، آن قدر گوارا و شیرین نیست. اما یک وقت بگویند: «تو اصلاً کاری نکردی و خدا آن کار را کرد». یعنی تو امین خدا بودی و دست تو مظهر یداللهی بود و این کار را انجام داد، برای اینکه تو از آن نظر که خود را به خدا فروختی، دیگر تویی نیستی تا فاتح بشوی. مالِ خدا در این جنگ، فاتح شد، پس تو میشوی امینالله و خلیفةالله. پس در حقیقت، فروشنده و مرکز تصمیم برای فروش آن قوّه عاقله است و مادون به عنوان کالا هستند و البته خود عقل هم که کاملاً در اختیار حق است.
برخورداری مؤمنین از احدی الحسنیین و کفار از احدی السیئتین
مطلب چهارم این است که همان طوری که مؤمنین به احدیالحُسنیین جنگ میرسند، کافران هم به احدیالسیّئتین گرفتار میشوند. مؤمن یا فاتح میشود که دین را زنده میکند یا شهید میشود که اجر الهی دارد، در حال فتح هم مأجور است. کافر یا کُشته میشود به هلاکت میرسد یا میکُشد و آن طغیانش را ادامه میدهد. اگر به هلاکت رسید، این سیّئهٴ دنیایی است که به دست رزمندههای اسلامی دامنگیر کافران شد و اگر کافران در آن جنگ کُشته نشدند، بعد از مرگ به عذاب الهی گرفتار میشوند که این سیّئه دیگر است. لذا در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» همان طوری که برای مؤمنین، احدیالحُسنیین است، برای کافران هم احدیالسیّئتین است؛ منتها تعبیر احدیالسیّئتین در آن آیه نیست. آیه 52 سورهٴ «توبه» این است ﴿قُلْ هَلْ تَرَبَّصُونَ بِنَا إِلَّا إِحْدَی الْحُسْنَیَیْنِ وَنَحْنُ نَتَرَبَّصُ بِکُمْ أَن یُصِیبَکُمُ اللّهُ بِعَذَابٍ مِنْ عِندِهِ أَوْ بِأَیْدِینَا﴾؛ یا با دستِ ما به هلاکت میرسید یا به عذاب الهی، گرچه ممکن است این عذاب الهی در دنیا هم دامنگیرشان بشود. پس یا سیّئهٴ تعذیب الهی است یا سیّئهٴ قتل و اهلاک رزمندههاست نسبت به آنها، در هر دو حال البته اینها به عذاب الهی گرفتارند، این چهار نکتهای بود که در تتمّه بحث آیه قبل بود.
تشویق مؤمنین برای جهاد در راه خدا
اما آیهای که امروز تلاوت شد، مطالب فراوانی دارد. یکی از آنها این است که بعد از اینکه زمینه جهاد مشخص شد، آنگاه ذات اقدس الهی تحریک میکند، تهییج میکند. میفرماید دیدید اگر کسی در سبیل خدا جهاد کرد چه پاداشی دارد که ﴿فَسَوْفَ نُؤْتِیهِ أَجْراً عَظِیماً﴾. به هر تقدیر، مأجور است پس چرا در سبیل خدا نمیجنگید? چه شده? آنجا که فقط سخن از دین است، نه سخن از آزادسازی مناطق محروم، آنجا سبیلالله است؛ محض و آنجایی که برای رهایی یک عده مظلوم از چنگال ظالم است هم سبیلالله حاصل است، هم فطرت، فتوا میدهد؛ فطرتی که هر انسان با آن فطرت، مفطور است، میگوید باید دربارهٴ محرومان قیام کرد و آنها را از دست طاغیان رهایی داد.
میفرماید: ﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ﴾. مستضعف غیر از ضعیف است. مستضعف اگر ضعیف بود، دیگر رجال را جزء مستضعف نمیآوردند. مستضعف یعنی در اثر تحمیل ظلم و ستم، تمام نیروهای اینها را از اینها گرفتند، اینها را تضعیف کردند. بعضیها ضعیفِ نفسیاند، مثل کودک، سالمندان و مانند آن، بعضیها تضعیفشدهاند. پس جنگِ در راه خدا و همچنین جنگ در راه نجات و رهایی محرومان، اینها هر دو مورد تشویق الهی است و اجر هم دارد.
مراد از مستضعفین در قرآن
مطلب مهم آن است که مستضعف، در قرآن کریم دو گروهاند: یک عده هستند که مسلمین، مأمورند برای رهایی آنها بجنگند و خداوند وعدهٴ امامت آنها را امضا کرده است و مانند آن. گروه دیگر کسانیاند که نه وعدهٴ امامت آنها امضا شده است، نه مجاهدان اسلامی مأمورند در راه آزادی آنها بجنگند و نه آنها فرقی با مستکبران دارند، آنها هم به جهنّم میروند، مثل مستکبر و عذاب هر دو هم دو برابر است، هیچ فرقی با مستکبر ندارند. قرآن کریم این دو گروه مستضعف را از هم جدا میکند، بعد هر جا که میخواهد دستور حمایت بدهد، قید ذکر میکند، هر جا که وعدهٴ امامت میدهد قید، ذکر میکند.
معذب بودن همراهی کنندگان مستکبران در آخرت
بیانذلک این است که اگر کسی راهِ تحقیق و تشخیص داشت ولی برای سود دنیایی، راهِ تحقیق و تشخیص را عمداً طی نکرد و دنبالهرو یک عدّه مستکبر شد و سیاهی لشکر آنها را فراهم کرد، این گروه در قیامت با مستکبران یکجا به جهنم میروند، بعد به خدا عرض میکنند پروردگارا! عذاب مستکبران را دو برابر کن، خدا میفرماید هم مستکبران دو برابر عذاب میشوند، هم شما مستضعفان. ولی درست حساب نکردید، اگر درست بررسی بکنید، میبینید عذاب هر دو، دو برابر است.
مضاعف بودن عذاب مستکبران
اما مستکبر دوتا عذاب دارد، برای اینکه خود بیراهه رفت و عدهای را هم گمراه کرد، هم ضلالت جهنم میآورد هم اضلال؛ هم گمراهشدن هم گمراهکردن، هم گناهکردن هم وادارکردن به گناه. چون مستکبران دو گناه کردند، لذا دو عذاب دارند. مستضعفان هم دو گناه کردند: یکی اینکه خودِ آن عمل حرام را که مستکبران انجام میدادند آنها هم انجام دادند. دوم اینکه با امکان تحقیق و تشخیص و رسیدن حجّت به نصاب بلاغ که حجّت بالغه برای اینها قائم شده است، اینها رهبریِ رهبران الهی را به سوء اختیار خود ترک کردند و رهبری مستکبران طاغی را به سوء اختیار خود امضا کردند. پذیرفتن و تأیید رهبری یک مستکبر طاغی، خودش جرم است. پس آن مستضعفی که راهی برای تشخیص ندارد یا راه برای تشخیص دارد [امّا] قدرت دفاع ندارد یا راه برای تشخیص دارد و قدرت دفاع ندارد ولی یک قدرت هجرت دارد، آنها هرگز محبوب خدا نیستند، مجاهدان اسلامی مأمور نشدند که آنها را آزاد کنند و خدا هم وعده نداده است.
پس دو گروه، مستضعف ما در قرآن داریم. قهراً باید این دو طایفه از آیات از هم جدا بشود که آن مستضعفی که مثل مستکبر، معذّب است چه کسی است و آن مستضعفی که هم تشریعاً خدا وعده داد، طبق این آیه محلّ بحث و هم تکویناً امیدوارشان کرد، طبق آیه پنج سورهٴ «قصص» اینها مشخص بشوند.
در همین سورهٴ «نساء» آیه 97 به بعد این است: ﴿إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ الْمَلاَئِکَةُ ظَالِمِی أَنْفُسِهِمْ قَالُوا فِیمَ کُنْتُمْ﴾؛ کسانی که ظلم به نفس کردند در حال احتضار، فرشتگانی که مسئول توفّی ارواح آنها هستند، میگویند چرا به خود ستم کردی و به اصول و فروع دین معتقد نبودید و عمل نکردید? ﴿قَالُوا کُنَّا مُسْتَضْعَفِینَ فِی الْأَرْضِ﴾ یک عده مستکبر بودند ما مستضعف بودیم و راه نداشتیم. آنگاه ﴿قَالُوا﴾؛ این ملائکهای که مأمور قبض ارواح هستند، به این مستضعفین میگویند: ﴿أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا﴾؛ شما قدرت جهاد نداشتید، ولی قدرت هجرت که داشتید، ارضِ خدا واسع است، هر جا هم که بروید روزیِ خدا پهن است: ﴿أَلَمْ تَکُنْ أَرْضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهَاجِرُوا فُیهَا﴾ این گروه از مستضعف، کسانیاند که ﴿أُولئِکَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَسَاءَتْ مَصِیراً﴾.
لزوم جهاد برای مستضعفین
اما آن گروه دوم از مستضعف، آنها را استثنا کرد، فرمود: ﴿إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ﴾ که ﴿لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَلاَ یَهْتَدُونَ سَبِیلاً﴾ نه آن قدرت سیاسی را دارند، نه راه فرار را دارند و قدرت جهاد دارند، تمام توانها را مستکبران از اینها گرفتهاند و راه را بستند. این، نه میتواند جهاد کند، نه میتواند هجرت کند، این گروه مستثنا هستند، این گروه که مستثنا هستند در این آیه محلّ بحث، تشریعاً خداوند مجاهدان اسلامی را تشویق میکند که برای آزادسازی اینها جهاد کنید: ﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ﴾ کدام مستضعفین? ﴿مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ﴾ که ﴿الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُهَا وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً﴾. اولاً مستضعفین اسلامیاند، موّحدند، خداشناساند، مسلماناند، نه هر مستضعف این (یک) و کسانیاند که راه هجرت بر آنها بسته است چون این آیه بر جریان مکه تطبیق شد عرض کردند خدایا! ما را از این شهری که اهلش ظالم است نجات بده. اولاً موحدند با خدا کار دارند، نه هر مستضعفی. ثانیاً راهها بسته است که به هیچ وجه قدرت هجرت هم ندارند. ثالثاً اینها آزادی نمیخواهند، اینها آزادیِ الهی میخواهند. ممکن است در اثر حملهٴ ظالمی بر ظالمی دیگر، یک عده نفس تازه بکشند، آن را مستضعف الهی نمیخواهد.
اگر یک عده در بعضی از کشورهای خلیج، در این دفاع مقدس علیه، اسلام تاخت و تاز میکردند، عدهای از موحدان آن منطقه رنج میبردند و اینها از خدا نمیخواستند ظالمی به کویت حمله کند و اینها نفسِ تازه بکشند، میگویند خدایا ﴿وَاجْعَل لَنَا مِن لَدُنْکَ وَلِیّاً وَاجْعَلْ لَنَا مِن لَدُنکَ نَصِیراً﴾ یک چنین مستضعفیاند، آن وقت اینها به تمام معنا موحّد و معتقد و مسلم صالحاند. این گروه که به تعبیر آیه محلّ بحث، ندای اینها و نوای اینها مشخص است که با خداست و تنها ملجأشان خداست و از خدا، ولیّالله و والی طلب میکنند و از خدا، نصیرالله طلب میکنند و همین گروه، کسانیاند که ﴿لاَ یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً﴾ . آنگاه قرآن درباره این گروه. مسلمانها را تشویق کرد تشریعاً امر کرد که برای آزادسازی اینها، شما مظهر ولایت ما باشید، مظهر نصرت ما باشید، به خواستههای اینها عمل کنید، این البته تشریعی است نه تکوینی. درباره همین گروه است که در سورهٴ مبارکهٴ «قصص» آیه پنج وعدهٴ امامت به اینها میدهد، آیه پنج سورهٴ «قصص» این است: ﴿وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ﴾ آنگاه یا ولیّ و نصیر از خارج فراهم میکند یا از بین خود اینها یک ولیّ و نصیری را مبعوث میکند که والی اینها خواهد بود و ناصر اینها خواهد شد. این ﴿نُرِیدُ﴾ دستور تکوینی است، این آیه محلّ بحث در سورهٴ «نساء» که فرمود: ﴿وَمَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ یک فرمان تشریعی است.
پس مستضعف دو گروهاند و هر دو گروه در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» جمع شدند. آیات پراکندهای که یکجا هر دو گروه را ندارد در قرآن کریم هست که شاهد جمعش همین آیه سورهٴ «نساء» بود که خواندیم. در سورهٴ «اعراف»فرمود خدا مستضعف و مستکبر را یکسان عذاب میکند. سورهٴ «اعراف» آیه 38 و 39 ﴿کُلَّمَا دَخَلَتْ أُمَّةٌ لَعَنَتْ أُخْتَهَا حَتَّی إِذَا ادَّارَکُوا فِیهَا جَمِیعاً﴾ همه این پیشکسوتان و پیشگامان و دنبالهروها همه که آمدند، چون درباره فرعون دارد که ﴿یَقْدُمُ قَوْمَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَأَوْرَدَهُمُ النَّارَ وَبِئْسَ الْوِرْدُ الْمَوْرُودُ﴾ ، چون ﴿یَوْمَ نَدْعُوا کُلَّ أُنَاسٍ بِإِمَامِهِمْ﴾ رهبران طغیان پیشاپیش به جهنم میروند، پیروان آنها هم به دنبال آنها. وقتی اینها باهم به جهنم رسیدهاند ﴿قَالَتْ أُخْرَاهُمْ لِأُولاَهُمْ﴾ این دنبالهروها درباره آن رهبران طغیان و کفر، به خدا عرض میکنند ﴿رَبَّنَا هَؤُلاَءِ أَضَلُّونَا﴾؛ این رهبران شرک و طغیان ما را گمراه کردند ﴿فَآتِهِمْ عَذَابَاً ضِعْفاً مِنَ النَّارِ﴾؛ ما را یکجا نسوزان [بلکه] عذاب آنها را دو برابر کن این حرف مستضعفان در جهنم.
مساوی بودن عذاب مستکبران و پیروان آنان
جوابی که ذات اقدس الهی به اینها میدهد، میفرماید: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾ ؛ هم عذاب شما دو برابر است، هم عذاب آن مستکبران، دو برابر. آنها دوتا گناه کردند، شما هم دوتا گناه کردید. اصل شرک و کفر و بتپرستی و فساد را باهم کردید، آنها داعیه رهبری داشتند، شما هم تأییدشان کردید، حجّت بالغهٴ حق که به شما رسیده است.
خب، اینگونه از افراد، اینها ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ﴾اند. مشابه همان مستضعفانی که در قتال با اهلبیت(علیهم السلام) تلاش و کوشش کردند، حرف امویان، عباسیان و امثالذلک را گوش دادند. لذا در این کریمه فرمود: ﴿لِکُلٍّ ضِعْفٌ وَلکِن لاَ تَعْلَمُونَ﴾. لذا خود مستکبران هم برمیگردند به مستضعفان، میگویند شما هیچ برتری نسبت به ما ندارید: ﴿وَقَالَتْ أُولاَهُمْ لِأُخْرَاهُمْ فَمَا کَانَ لَکُمْ عَلَیْنَا مِن فَضْلٍ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ﴾ مشابه این تفصیل، در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» و سبأ هست. در سورهٴ «احزاب» آیهٴ 66 به بعد این است: ﴿یَوْمَ تُقَلَّبُ وُجُوهُهُمْ فِی النَّارِ یَقُولُونَ یَالَیْتَنَا أَطَعْنَا اللَّهَ وَأَطَعْنَا الرَّسُولاَ ٭ وَقَالُوا رَبَّنَا إِنّا أَطَعْنَا سَادَتَنَا وَکُبَرَاءَنَا فَأَضَلُّونَا السَّبیلاَ ٭ رَبَّنَا آتِهِمْ ضِعْفَیِنِ مِنَ الْعَذَابِ وَالْعَنْهُمْ لَعْناً کَبِیراً﴾؛ میگویند ای کاش ما مطیع خدا و پیامبر بودیم ولی مطیع بزرگانمان بودیم،آنها ما را گمراه کردند. خب، معلوم میشود در دنیا، مسئله خدا و پیامبر برای آنها حل شده بود، از آن به بعد ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ میشود.
مستکبر، هم تمام تلاش و کوشش¬اش این است که مستضعف را از چنگ خود رها نکند. هر گونه بهانهای که مستکبر میآورد، مستضعف رَد میکند. همان طوری که بهانهٴ مستضعف را مستکبرین رد کردند، عُذر مستکبرین را هم مستضعفین رد میکنند، آن در سورهٴ «سبأ» است. در سورهٴ «سبأ» آیه 31 به بعد این است: ﴿وَلَوْ تَرَی إِذِ الظَّالِمُونَ مَوْقُوفُونَ عِندَ رَبِّهِمْ یَرْجِعُ بَعْضُهُمْ إِلَی بَعْضٍ الْقَوْلَ﴾ همه اینها ظالماند، آنگاه مخاصمه اینها، گفتگوی اینها، رَدوبدل شدن حرفهای اینها در محضر خدا شنیده میشود ﴿یَقُولُ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لَوْلاَ أَنتُمْ لَکُنَّا مُؤْمِنِینَ﴾؛ مستضعفین میگویند اگر شما مستکبرها نبودید، ما گمراه نمیشدیم، ما ایمان میآوردیم.
جواب مستکبران در مقابل مستضعفان
﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾؛ حجت خدا بر شما تمام شد؛ معجزات الهی را دیدید، انبیا را دیدید، مؤمنین را دیدید، اینچنین نبود که شما پیامبر را و حرف پیامبر را و ادله پیامبر را نشنیده باشید و یا ندیده باشید، حجت خدا بر شما تمام شد ﴿بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم﴾ این معلوم میشود ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ﴾ برای آن مستضعف است که مثل مستکبر معذّب است ﴿قَالَ الَّذِینَ اسْتَکْبَرُوا لِلَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا أَنَحْنُ صَدَدْنَاکُمْ عَنِ الْهُدَی بَعْدَ إِذْ جَاءَکُم بَلْ کُنتُم مُّجْرِمِینَ﴾؛ شما هم مثل ما مستکبران مجرمید.
افشاگری مستضعفان در خصوص مستکبران
آنگاه جوابی که مستضعفان به مستکبران میدهند، همین افشاگری است، نه استدلال. آن افشاگری این است که ﴿وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا﴾ در همان صحنهٴ محاوره، مستضعفین به مستکبرین میگویند، میدانید شما شبانهروز نقشه میکشیدید که ما را گرفتار کنید: ﴿وَقَالَ الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا لِلَّذِینَ اسْتَکْبَروُا بَلْ مَکْرُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾؛ شما شبانهروز نقشه کشیدید ما را به دام انداختید ﴿إِذْ تَأْمُرُونَنَا أَن نَّکْفُرَ بِاللَّهِ وَنَجْعَلَ لَهُ أَندَاداً﴾ ولی ﴿وَأَسَرُّوا النَّدَامَةَ لَمَّا رَأَوُا الْعَذَابَ وَجَعَلْنَا الْأَغْلاَلَ فِی أَعْنَاقِ الَّذِینَ کَفَرُوا هَلْ یُجْزَوْنَ إِلَّا مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ .
این در حقیقت، افشاگری است نه محاجّه. خب، انبیا و اولیا و شاگردان اینها هم شبانهروز زحمت کشیدند تا اینها را نجات بدهند دیگر. مگر انبیا و اولیا شبانهروز زحمت نکشیدند تا این مستضعف را از چنگال مستکبر برهانند آنها هم زحمت کشیدند دیگر؛ هجرت کردند، شهید شدند، جانباز شدند، مفقود شدند، اسیر شدند، همه کارها را کردند.
یکسان بودن عذاب مستضعفین عامد با مستکبران
فتحصّل آن کسی که عمداً بعد از تمامشدن حجّت، طاغی را بر ولیّ خدا مقدّم بدارد، مستضعفی است که مثل مستکبر، معذّب است و عذابش دوچندان و اما کسی که تا قدرت مقاومت داشت مقاومت کرد، وقتی توان جهاد یا هجرت از او گرفته شد، دارد استغاثه میکند آنهم از خدا، ولایت و نصرت طلب میکند. چون در بعضی از موارد، ذات اقدس الهی میفرماید که ما گاهی ظالمی را بر ظالم مسلّط میکنیم که این ظالمی که تحت سلطه است، مظلوم بشود ولی مأجور نباشد. ذیل این آیه سورهٴ مبارکهٴ «انعام» که ﴿وَکَذلِکَ نُوَلِّی بَعْضَ الظَّالِمِینَ بَعْضاً﴾ این مضمون هست[یعنی این معنا از این آیه برداشت می شود]. خب، مثل جریان کویت، این امیر کویت مظلوم بود، اما مأجور که نبود، از این کارها در عالم زیاد است.
همانند بودن محاجه فریب خوردگان شیطان با همراهان مستکبران
همین محاجّهای که بین مستضعف و مستکبر هست، بین شیطان و فریبخوردههای شیطان هم هست. در قیامت، عدهای میخواهند از شیطان فاصله بگیرند و به او بد بگویند، او میگوید که من را ملامت نکنید ﴿لُومُوا أَنفُسَکُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ ؛ نه شما امروز میتوانید به دادِ من برسید، نه من به کمک شما میشتابم. خدا و پیامبر، شما را دعوت کردند و وعده دادند، وعدهٴ راست و من شما را دعوت کردم و وعده دادم، وعدهٴ دروغ، میخواستید نپذیرید ﴿إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدتُّکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ﴾ همین محاجّهای که بین مستضعف و مستکبر هست، بین شیطان و بین فریبخوردههای شیطان هست. پس معلوم میشود آن مستضعفی که موحّد باشد (یک) و به سوء اختیار خود مستضعف نشده باشد (دو) و در حال استضعاف هم نگوید هدف، وسیله را توجیه میکند، به بیگانه تکیه نکند و پناه نبرد (سه) و از ذات اقدس الهی ولیّ و والی طلب کند (چهار)، کمبود را هم به عنوان نصیر از خدا طلب بکند (پنج).
مأموریت تشریعی و تکوینی مجاهدان در خصوص مستضعفین
چون در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که ولیّ غیر از نصیر است. ولیّ برای جایی است که مولّیٰعلیه هیچ کاری از او ساخته نیست، مثل کودک، کودک احتیاج به ولیّ دارد، چون هیچ کاری از او ساخته نیست. ولی اگر نوجوان شد یا جوان شد، بعضی از کارها را خودش توانست انجام بدهد، در تتمیم کارها نیازمند بود، این مرحله را میگویند نصرت که ناصر کمک میکند تا آن کمبودها برطرف بشود، نه اینکه همه کارهای این ضعیف را آن ناصر به عهده بگیرد. ولایت برای خداست، نصرت برای خداست و مستضعفینی که اینچنیناند، هم تشریعاً مجاهدان، مأمورند برای رهایی آنها جهاد کنند، هم تکویناً مورد وعدهٴ امامتاند، برابر آیه پنج سورهٴ «قصص».
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است