درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 99 تا 102 سوره یونس"
ذات اقدس اله طبق اراده تکوینی بخواهد مردم مؤمن بشوند همگان ایمان میآورند
ایمانی سودمند است که بر اساس اختیار و اراده باشد ایمان الجایی و قهری سودمندی نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴿99﴾ وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ ﴿100﴾ قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَا تُغْنِی الْآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿101﴾ فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ ﴿102﴾
در این آیه بین اراده تکوینی و تشریعی ذات اقدس الاه فرق گذاشته شد از طرف خالق و بین آزادی تکوینی و آزادی تشریعی فرق گذاشته شد از طرف مخلوق که نتیجه این شد که اگر ذات اقدس الاه طبق اراده تکوینی بخواهد مردم مؤمن بشوند همگان ایمان میآورند لکن چنین ایمانی سودمند نیست زیرا ایمانی سودمند است که بر اساس اختیار و اراده باشد ایمان الجایی و قهری نظیر حالت احتضار این ایمانی سودمند نیست و چون ایمان اختیاری سودمند است نه اضطراری و الجاء خدای سبحان که قادر به این کار است این کار را انجام نمیدهد و غیر خدا ولو پیامبر هم باشد چنین قدرتی را ندارد این تقدیم انت بر تکره ﴿افانت تکره﴾ نشانه آن است که اکراه ممکن هست ولی به دست خداست تو آن قدرت را نداری کار اگر محال باشد هیچ فاعلی ندارد و اگر ممکن باشد فاعل دارد منتها فاعل مشخص کاری که اصلاً فاعل ندارد نمیگویند عقاب تو کردی برای اینکه این کار اصلاً فاعل ندارد سنگی که در بیابان هست کسی به دیگری نمیگوید شما آوردید اما سنگی که دم در باشد در کوچه باشد از دیگری سؤال میکنند آقا شما آوردید این را این بالأخره یک فاعل مخصوصی دارد این ﴿افانت تکره﴾ هم ناظر به همین قسمت است که اکراه ممکن است ولی به دست خدا و خدا این کار را نمیکند چون سودمند نیست و غیر خدا توان این کار را ندارد در قبال آزادی مخلوق بود که آن هم دو قسم شد یک آزادی تکوینی است که بشر تکویناً آزاد است و چیزی جلوی آزادی تکوینی بشر را نمیگیرد مگر قانون علیت هر موجودی به اندازه توان خود میتواند کار انجام بدهد و محکوم قانون علیت است آنجا که علل و اسباب فراهم نیست کسی نمیتواند کار را انجام بدهد اما آزادی تشریعی محدود به شریعت است نه محدود به عدالت و مانند آن تنها چیزی که جلوی آزادی تشریعی را میگیرد خود قوانین شریعت است اگر کسی بگوید جلوی آزادی را عدالت میگیرد این سخن ناصواب است برای اینکه در تفسیر عدالت اختلاف است که تازه عدالت چیست مرز عدالت چیست ظلم چیست مرز ظلم چیست ولی وقتی گفتیم تنها چیزی که آزادی تشریعی را محدود میکند شریعت است شریعت که به طرف ذات اقدس الاه منصوب است همه این احکام و حکم را در بر دارد عقل و نقل برای کشف شریعت سند پویایی هستند و تحدید به دست شریعت است آنگاه ذات اقدس الاه فرمود چیزی در جهان حاصل نمیشود مگر به اذن خدا نه تنها ایمان بلکه مرگ هم همینطور است حیات و مرگ هم همینطور است اینکه فرمود هیچ کس نمیمیرد مگر به اذن خدا آیه 145 سوره مبارکه آل عمران مرگ را هم به اذن الاهی میداند ناظر به اذن تکوینی است آل عمران آیه 145 این است ﴿و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله﴾ هیچ کس نمیتواند بمیرد مگر به اذن خدا اینچنین نیست که مرگ در اختیار انسان باشد تکویناً لذا خیلیها قصد انتحار کردند و موفق نشدند و خیلیها هم خواستند سالم بمانند سالم نماندند اینطور نیست که مرگ و حیات دست انسان باشد انسان علت تامه مرگ و ...باشد ممکن است بخشی از علل را که زمینه مرگ یا حیات است را فراهم بکند ولی آن بخش نهاییاش به دست کسی است که ﴿له مقالید السمٰوات والارض﴾ جریان رجس و پلیدی نظیر جریان ضلالت همیشه کیفری است نه ابتدایی یعنی ذات اقدس الاه هم دو تا طهارت دارد و یک تا رجس در جهان دو طهارت هست و یک رجس دو پاکی است و یک ناپاکی دو پاکی اول همان هدایت تشریعی است رهنمود اولی است که خدای سبحان نصیب همگان کرده است از راه عقل از راه نقل بشر را با گرایش به طهارت آفریده است اینطور نیست که بشر نسبت به طهارت و رجس پاکی و ناپاکی فضیلت و رذیلت یکسان گرایش داشته باشد ممکن است یکسان علم داشته باشد که ﴿فالهمها فجورها و تقواها﴾ اما یکسان گرایش ندارد گرایش او به طرف فضیلت است و طهارت این طهارت که همان هدایت قطعی و ابتدایی است نصیب همه کرده است طهارت و پاکی دوم طهارت پاداشی است که فرمود اگر شما به حرف عبد و به حرف نقل که کاشف شریعت هستند گوش دادید و یک مقداری اطاعت کردید بر اساس ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها﴾ گذشته از پاداشهای آخرت در دنیا بخشی از طهارت را ما به همه شما میدهیم اینکه در سوره نور فرمود ﴿وَ ان تطیعوه تهتدوا﴾ از باب اتحاد مقدم و تالی یا اتّحاد موضوع و محمول که نیست یا در رابطه با شرط محمول که نیست ﴿وَ ان تطیعوه﴾ خوب اطاعت بخشی از هدایت است فرمود اگر اطاعت کردید مهتدی میشوید یعنی شما را ما به مقصد میرسانیم ارائه طریق شما به ایصال به مطلوب منتها میشود به توفیق منتها میشود و مانند آن این هدایت پاداشی است چه اینکه در سوره تغابن هم مشابه این را فرمود که ﴿وَ من یومن بالله یهد قلبه﴾ اگر کسی به خدا ایمان بیاورد خدا قلبش را هدایت میکند خوب تا این شخص هدایت نشود که ایمان نمیآورد اینگونه هدایت هدایت پاداشی است و هدایت دوم است و طهارت دوم است بنابراین طهارت مثل هدایت هم پاداشی هم ابتدایی لکن رجس و ضلالت فقط یک قسم است و آن کیفری است هرگز ذات اقدس الاه پلیدی را بر کسی نازل نمیکند و معنای پلیدی هم همان سلب توفیق است که مبسوطاً گذشت هیچ کسی را بدواً و ابتدائاً آلوده نمیکند همه را طاهر خلق میکند و اگر کسی این طهارت خود را به آلودگی تبدیل کرد ﴿وَ یبغونها عوجا﴾ کجراهه در عالم نیست خدا به همگان راه راست داده است در درون همه این صراط مستقیم را تعبیه کرده است ولی یک عده هستند که همین صراط مستقیم را ﴿وَ یبغونها عوجا﴾ نه اینکه یک راه کجی هست و اینها راه کج را میروند این راهی که خدا و پیغمبر ﴿وَ یبغونها عوجا﴾ و یتخدونها عوج و یسئلونها عوج همین را کسب میکنند نه اینکه این کجراهه در عالم هست عالم کجراهه اصلاً ندارد همه را در راه خودشان میروند هیچ موجودی بیراهه نمیرود برای اینکه ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها﴾ یک، ﴿ان ربی علیٰ صراط مستقیم﴾ دو، هر موجودی پیشانی و زمامش به دست زمامدار است به نام خدا و کار خدا هم این است که به صراط مستقیم رهبری میکند پس اگر ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها﴾ یک، اگر ﴿ان ربی علیٰ صراط مستقیم﴾ دو، خدا روی راه راست برنامهریزی میکند کجراهه اصلاً در عالم نیست این دو، بنابراین اگر کجراهه هست در درون خود انسان است این خود انسان است که کج است لذا در قیامت میگوید ﴿طائرکم معکم﴾ خودت طیره هستی بدبختی خوشبختی و بدبختی اینها بیرون از تو نیست اگر انحرافی هست کجی هست خودت هستی گفتند ﴿انا تطیرنا بکم﴾ ما طیره داریم تطیر داریم شما بد قدم هستید اینها گفتند ﴿طائرکم معکم﴾ این طیره این بدشانسی این بدبختی با خود جنابعالی است یعنی خود او وگرنه سراسر عالم دارند راه خودشان را میروند از نشئه انسانیت انسان بگذرد هیچ کسی خلاف نمیکند همه راه خودشان را میروند آن کسی که مار است واقعاً مار است ظاهرش مار است باطنش هم مار است آن کسی که گرگ است ظاهرش گرگ است باطنش هم گرگ است آن کسی که تیهو و تذر است باطنش تیهو و تذر است ظاهرش هم تیهو و تذر است این انسانی که ظاهرش انسان است باطنش مار است شما مصافحه میکنید میبینید مسموم شدید این انسان است که دو گونه میتواند باشد وگرنه هیچ موجود منافقی در جهان نیست اگر یک چیزی سنگ است ظاهرش سنگ است باطنش سنگ است اگر چیزی آب است ظاهرش آب است باطنش آب است این انسان است که از همه ممکن است بدتر باشد گاهی نزدیک حیوان میشود گاهی به مرز حیوانیت میرسد گاهی حیوان واقعی میشود گاهی از حیوان پستتر میشود و اگر از حیوان پستتر شد به مرز گیاهان میرسد در حد گیاه زندگی میکند گاهی از مرز گیاه هم میگذرد پایینتر میآید در حد جمادات قرار میگیرد و گاهی از جماد هم سنگتر میشود ﴿فهی کالحجارةِ أوْ أشد قسوةً﴾ دیگر از سنگ سختتر اینچنین تعارف نیست بدگویی هم نیست تحقیر هم نیست چون میدانید قرآن کتاب فرهنگ و ادب است میگوید یا حالا فعلاً حرف ما را قبول کنید از باب ﴿یومنون بالغیب﴾ یا دو روز صبر کنید بعد برای شما معلوم میشود اگر کسی تردید دارد خوب دو روز صبر کند بعد برای او معلوم میشود به او میگویند ﴿افسحر هذا أم انتم لاتبصرون﴾ اگر ﴿یومنون بالغیب﴾ است باور میکند که یک عده در درکات سقوط میکنند نزدیک حیوان میشوند بعد حیوان میشوند بعد از حیوانیت پایینتر میروند نزدیک گیاه میشوند بعد گیاه میشوند از گیاه هم میگذرند نزدیک جماد میشوند بعد خود جماد میشوند بعد از جماد هم پایینتر اینها در واقع است خوب پس بنابراین هر موجودی در عالم راه خود را میرود ما اصلاً منافق در غیر انسان نداریم اینچنین نیست که مار ظاهرش طور دیگر باشد باطنش طور دیگر باشد آدم او را بگیرد بعد مسموم بشود یا گرگ ظاهرش طور دیگر باشد باطنش طور دیگر باشد آدم نزدیک او برود بعد دریده بشود این انسان است که ظاهرش انسان است باطنش گرگ است کنار او میرود نزدیک او میرود به او اعتماد میکند بعد میبیند او را بلعید این است که از هر موجودی میتواند پستتر باشد از آن طرف هم از هر موجودی میتواند برتر باشد آزادی تشریعی را شریعت تحدید میکند نه عدالت برای اینکه اگر «معاذ الله» کسی به فکر شریعت نباشد به فکر عدالت باشد عدالت را بخواهد تفسیر بکند مرزش معلوم نیست وقتی متشرّع بود شریعت عدالت را معنا میکند مساوات را معنا میکند مواسات را معنی میکند حب فردی را میگوید حب جمعی را میگوید خیلی از جاهایی که عقل بشر نمیرسد میگوید اینجا ﴿لاتدرون أیهم أقرب لکم نفعاً﴾ شما در جریان میراث اعتراض نکنید شما نمیدانید چه کسی به حال شما نافع است بالأخره انسان در این کاروانهای حج که دیدید وقتی یک ده نفر صد نفر اینجا مسافرند ناچارند با یکدیگر هماهنگ زندگی کنند وقتی این سفرشان تمام شد یک دیگر خداحافظی میکنند وقت تمام شد در تمام عمر دیگر آنها را نبینند کل ما که در خانههایمان زندگی میکنیم در دنیا زندگی میکنند همین مثل کاروان حج است اینچنین نیست که آدم بعد از مرگ پدرش مادرش از فرزندش دخترش پسرش باخبر باشد ممکن است سالها بگذرد اصلاً یادشان نباشد و اگر قیامت روز حساب فرا رسید از همه اینها فرار بکند ﴿یوم یفر المرء من اخیه﴾ این برای اینکه نظام شکل بگیرد مسئله خانواده مطرح شد جامعه مطرح شد احکام مطرح شد انصاب مطرح شد اسباب و علل مطرح شدیم بعد وقتی این مسافرخانه بساطش برچیده شد ﴿و کلّهم آتیه یوم القیامة فردا﴾ همه تک میآیند دیگر مسئله ارحام و انصاب مطرح نیست برای اینکه همه از خاک هستند کسی پدر کسی نیست اگر همه از خاک برمیخیزند مسئله زاد و ولد نیست تا نصب و رحامت و امثال ذلک باشد پس بنابراین همین چند روزی که ما اینجا هستیم برای اینکه این دنیا شکل بگیرد مسئله ارحام و انصاب مطرح است آن وقت حیف است که انسان برای این چند روز سفر آن اصل را از دست بدهد بنابراین تنها چیزی که آزادی تشریعی را محدود میکند شریعت است که این شریعت عدالت را مساوات را مواسات را حب فردی و اجتماعی را در بر دارد مطلب دیگر این است که حالا که هدایت دو قسم شد پلیدی یک قسم شد ذات اقدس الاه فرمود ما هر کسی را پلید نمیکنیم و معنای پلید کردن هم این نیست که ما یک چیزی داریم به عنوان پلیدی میفرستیم برای کسی اینطور نیست اگر کسی را به حال او رها کردیم او میافتد یعنی همین پلیدی که آن آیات اوایل سوره مبارکه فاطر راهگشای این مطلب بود که ﴿وَ ما یمسک فلا مرسل له من بعده﴾ میفرماید این بیتوفیقی یعنی این را به حال خود رها کردن این مال کسی است که عاقل نیست ﴿وَ یجعل الرجس علی الذین لایعقلون﴾ در بخشی از قرآن کریم نظیر سوره مبارکه انعام و اینها آمده است که ﴿کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایومنون﴾ آیه 125 سوره مبارکه انعام این است که ﴿کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایومنون﴾ که این فعل اختیاری است یعنی آنهایی که ما هدایت کردیم عالماً عامداً ایمان نمیآورند که ﴿نبذ ... کتاب الله وراء ظهورهم﴾ شد حجت الاهی بالغ شد به نصاب رسید بر اساس ﴿لیهلک من هلک عن بینةٍ﴾ ما او را به حال خودش رها میکنیم روز چهارشنبه که یک روز تاریخی بود در اثر اینکه برق نبود بسیاری از آقایان حضور نداشتند مسئله عقل مطرح شد که برخی عقل را معزول کردند در همه بحثها برخی عقل مونتاژ را قبول دارند بعضی عقل فنآوری را هم قبول دارند اخباری یک طور با عقل مشکل دارد اصولی اخباری مسلک در مسائل اعتقادی او هم یک طور با عقل برخورد دارد قرآن کریم عقل را چون خود عقل بهترین دلیل است برای اینکه نیازمند به وحی هستیم اگر عقل فنآوری خود را داشته باشد نوآوری خود را داشته باشد مونتاژ نباشد این میفهمد که محتاج به وحی است به دلیل اینکه بیشترین دلیل ضرورت وحی و نبوت را علما اقامه کردند مهمترین و متقنترین دلیل نیازمندی بشر به وحی و نبوت و رسالت را حکما اقامه کردند بعد متکلمان بعد دیگران خوب اگر خود عقل میگوید من در خیلی از مسائل نمیفهمم و باید بفهمم چون مسافرم نمیدانم از کجا آمدم به کجا میروم وحی برای من ضروری است نبوت ضروری است امامت ضروری است رسالت ضروری است خلافت ضروری است این را باید باز گذاشت تا نوآوری داشته باشد بعد این فنآوری خود را با آن وحی تطبیق بکند ارزیابی بکند اگر کم و کاستی دارد تصحیح بکند تطبیق بکند کسانی که لایعقل هستند در نوآوری یا لایعقل هستند لااقل در مونتاژ اینها مشکل دارند در هر علم شریف اصول و مانند آن یک عقل مونتاژ است نه عقل فنآوری و نوآوری مونتاژ یعنی چه؟ یعنی مواد خام را نقل میگوید عام را نقل میگوید خاص را نقل میگوید عقل میفهمد که ما عمومی داریم خصوصی داریم تأمینی داریم تخصیصی داریم نصی داریم ظاهری داریم اظهری داریم یکی بر دیگری مقدم است اما همه اینها مسئله مفهوم گیری مسئله عام و خاص مسئله مقدم و واجب مسئله یک اجتماع امر و نهی مسئله امر به خیر مقتضی نهی از رجس است یا نه همه اینها خرد ورزی است و تعقل هست اما عقل مونتاژ یعنی عقلی است روی مواد نقلی که کجا عام است کجا خاص است کجا تخصیص است کجا تعلیم است کجا ورود است کجا حکومت است کجا تخصیص است کجا تخصص است اینها مسائل عقلی است اینها که در آیات نیست اینها که در روایات نیست حکومت یعنی چه؟ ورود یعنی چه؟ تخصیص یعنی چه؟ تخصص یعنی چه؟ تقیید یعنی چه؟ مفهوم یعنی چه؟ منفور یعنی چه؟ اینها که در ادله نقلی نیست اینها را عقل میفهمد ولی در فضای نقل این را نمیگویند عقل ناب این یک عقل مونتاژی است یعنی مواد را از نقل میگیرد این مواد خام را بعد روی اینها ساخت و ساز میکنند میشود علم اصول حکمت و فلسفه آنجا نوآوری است فنآوری است مواد خام را با خودش دارد مونتاژ را هم خودش میکند بعد ارزیابی میکند به میزان قسط وحی اگر حق بود شکر میکند اگر نبود تعدیل میکند و مانند آن بالأخره عقل در همه این مراحل معتبر است در قبال نقل است نه در قبال دین و نباید گفت این مطلب عقلی است یا دینی عقلی است یا شرعی باید گفت عقلی است یا نقلی یک وقت همان عقل است که خدا را ثابت میکنند ضرورت وحی را ثابت میکنند ضرورت نبوت را ثابت میکنند ضرورت عصمت را ثابت میکند همان عقل با همان مبادی و مبانی یک مسائل نوآوری دارد گاهی البته ممکن است هم در خود آن خردورز اشتباه بشود این عقل فنآوری است یا نوآوری است مثلاً نوآوری و ابتکار است یا «معاذالله» بدعت است اینها هم خطرناک است یک راه بسیار پیچیدهای است باید دقت کرد ولی اصل را این است پس ﴿کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایومنون﴾ در بخش انگیزه ﴿وَ یجعل الرجس علی الذین لایعقلون﴾ در بخش اندیشه کسی که جامد است در بخش اندیشه راکد است در بخش ایمان این گرفتار رجس خداست رجس کیفری و نه رجس ابتدایی ذات اقدس الاه که آلودگی ندارد تا آلوده کند کسی را که و معنای آلودگی این است که شخص را به حال خودش رها میکند او میشود آلوده خوب اگر آب را جا به جا نکنند کسی آب را بدبو نمیکند اینکه متعفن میشود مال خود آب است یعنی یک کسی مردابی را در آب بدبو میگذارد یا اگر آب را جاری نکنند بارانی نیاید و جا به جا نشود این بو میآید اینطور نیست که حالا کسی این را بدبو بکند یا لاشهای در آن بگذارد که انسان جامد بو میآورد کسی او را بدبو نکرده است این همان ﴿طائرکم معکم﴾ است یعنی خودت بدبویی ما که تو را بدبو نکردیم خوب میخواستی یک سیری داشته باشی یک سلوکی داشته باشی راه مستقیم که هست سیر هم که هست فرار هم که ممکن است خوب «فروا الی الله» آنکه به تو نزدیک است «و أنّ الرّاحل الیک قریب المسافة» مقصد هم نزدیک است رحلت هم میسور است دعوت هم که هست خوب برو نرفتی بو میآیی اگر یک عده گفتند چرا بو آمدی جوابش این است که ﴿طائرکم معکم﴾ خودت طیره هستی وگرنه کسی به تو لاشهای نداده خوب این رجس هم از همین قبیل است ﴿کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایومنون﴾ در سوره مبارکه انعام ﴿لایعقلون﴾ هم در همین سوره بعد ﴿و ما کان لنفس ان تومن الا باذن الله﴾ که ناظر به تکوین است ﴿و کذلک یجعل الرجس علی الذین لایعقلون﴾ این ﴿قل انظروا﴾ ناظر به همین است فرمود چه را تعقل بکنید فرمود این کتاب تکوین است خوب بروید مطالعه کنید یک زمینشناس مفسر قرآن است یک دریاشناس مفسر قرآن است منتها از منظر آیت باید ببینند یعنی ﴿هو الاول و الآخر﴾ را ﴿هو الاول والآخر﴾ را روی این سیر افقی علم باید بگذارد تا بشود تفسیر قرآن فرمود سراسر عالم کتاب الاهی است خوب چرا شما نظر نمیکنید این نظر و نگاه برای آن است که دیدن ممکن است اگر دیدن ممکن نبود که ما را دعوت به نظر نمیکرد مثلاً شما وقتی میروید استهلال میکنید برای آن است که دیدن ماه ممکن است میگویید حالا شاید هوا صاف باشد من هم جای حساس شاید آشنا باشم و ببینم این نظر به قمر برای آن است که رویت ممکن است وگرنه اگر رویت محال باشد خوب اگر رویت محال باشد آدم چه چیز را نظر بکند پس نظر همیشه در جایی است که رویت ممکن باشد نظر و رویت در عربی همان نگاه و دیدن فارسی ماست ما یک نگاه داریم که گاهی با دیدن همراه است گاهی با دیدن همراه نیست میگوید نظرت الی القمر فلم تری من نگاه کردم ولی ندیدم نگاه همیشه مستلزم رویت نیست ولی زمینهای است که رویت در آن زمینه ممکن است ذات اقدس الاه فرمود آیات و اسرار الاهی من نقد است برخی را نشان دادم و دیدند شما هم بچههای همان مردید نگاه کنید شاید ببینید من به ابراهیم خلیل نشان دادم ﴿و کذلک نری ابراهیم ملکوت السمٰوات والارض﴾ از ما ارائه از او رویت او هم دید آن هم پدر شماست شما بچههای او هستید اینکه در بخش پایانی سوره مبارکه حج دارد ﴿ملّة ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین﴾ یعنی شما یک هویت اصیل دارید یک شناسنامهای دارید یک پدر مشخصی دارید گمنام نیستید شما را از شیرخوارگاه و پرورشگاه نیاوردند بالأخره این شناسنامه دادن خیلی تشویق میکند تشجیع میکند اگر یک ملتی بفهمد از همین کشور مردان بزرگی برخاستند خوب بالأخره قیام میکند اگر بشر بفهمد که از همین نسل ابراهیم برخاست و ما هم فرزندان همان ابراهیم هستیم فرمود این دید پدر شماست خوب بروید ببینید دید پدرتان را خوب پس به پدر هم نشان داد به ما هم فرمود شما بچههای همان پدرید بعد نگاه بکنید که ببینید یعنی دیدن ممکن است حالا یا همهاش را ببینید یا بعضیهایش را ببینید یا در یک مقطع خاص ببینید در سوره مبارکه انعام فرمود ﴿و کذلک نری ابراهیم ملکوت السمٰوات والارض﴾ آیه 75 سوره مبارکه انعام این است ﴿و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض﴾ در سوره مبارکه اعراف ما را تشویق کردند آیه 185 سوره مبارکه اعراف ما را تشویق کرده فرمود ﴿اولم ینظروا فی ملکوت السموات والارض﴾ خوب چرا نگاه نمیکنید؟ در ملک آسمان و زمین نگاه کردن آدم را منجم میکند طبیعیدان میکند شیمیدان میکند جانور شناس میکند گیاه شناس میکند دریا شناس میکند زمین شناس میکند معدن شناس میکند اما خدا شناس نمیکند برای اینکه یک معدن شناس تمام تلاش و کوشش این است که بفهمد که این معدن در چند قرن قبل یا چند میلیون سال قبل چه بوده است اکنون چیست و پیش بینی میشود در آینده نزدیک یا دور چه بشود این میشود معدن شناس اما حالا چه کسی کرد برای چه کرد این کار مفسر زمین است مفسر معدن است نه کار معدن شناس به ما گفتند معدن شناسی را با تفسیر معدن همراه بکنید خوب بالأخره معدن شناسی یک رشته خوبی است مفسر معدن هم باش بدان که این را چه کسی آفرید برای چه آفرید پس ملکوت آسمان و زمین را به پدر ما نشان دادند ما را هم تشویق کردند که چرا درباره ملکوت نظریه پردازی نمیکنیم این نظر که به تعبیر آقایان اصولییون تحقیق الباصره نحو المرئی نیست در مقبوله عمر بن حنظله است که «وَ نظر فی حلالنا و حرامنا» معنایش این نیست که حلال و حرام را اینجا بنویسد نگاه بکند یعنی نظریه بدهید تحت نظریه باشید اهل نظر معامله با آشنا کنند یعنی نظریهپردازها چرا نظریه نمیپردازد نظریه نمیدهد آن «وَ نظر فی حلالنا و حرامنا» یعنی مجتهد باید باشد و نظریه بدهد اینجا هم فرمود چرا در ملکوت سماوات و الارض نظریه نمیدهید چون ملکوت جای نگاه کردن نیست که ملک نیست که آدم نگاه بکند که پس ذات اقدس الاه ما را ترغیب کرده تشویق کرده فرمود بروید در آسمانها ببینید چه خبر است بروید در زمین ببینید چه خبر است خوب اگر منظور لاشه آسمان و زمین باشد که دیگران یعنی کافران و ملحدان زودتر از مؤمنان رفتند و کاری جز تخریب نداشتند معلوم میشود ما را به این نظر ملکی تنها دعوت نکرد نظر ملکی آمیخته با نظر ملکوتی فراخواند که در سوره اعراف آیه 185 فرمود ﴿اولم ینظروا فی ملکوت السمٰوات والارض و ما خلق الله من شیءٍ و أنْ عسیٰ ان یکون قد اقترب اجلهم﴾ خوب حالا شما شاید پس فردا مردید اینچنین نیست که کسی تضمین داشته باشد که دراز مدت بماند که ﴿فبای حدیث بعده یومنون﴾ بالأخره یک حقیقتی در عالم هست دیگر آیه محل بحث هم همین است که میفرماید ما اسرار عالم را بازگو کردیم ﴿قل انظروا ماذا فی السمٰوات والارض﴾ چه در آسمانها هست چه در زمین هست اینها پیام چه کسی را دارند میدهند شاید بشنوید صدای تسبیح را نشد شاید آن آهنگ تسبیح را بفهمید که در آسمان چه هست در زمین چه هست میفهمید ﴿وَ انْ من شیء الا یسبح بحمده﴾ حالا اگر نرسید کسی به جایی که صدای تسبیح اینها را بشنود لااقل با استدلال نظریه میفهمد که اینها آیه الاهی هستند و منزله تسبیح را میفهمد اول کَأنَّ است بعد أَنَّ است گویا اینها تسبیحگوی حقّند بعد میفرماید نه توحید گوی او نه بنیآدمند و بس واقعاً تسبیحگوی او هستند اول کَأَنَّ است بعد أَنَّ ﴿قل انظروا ماذا فی السمٰوات والارض﴾ بعد فرمود ﴿و ما تغنی الآیات والنذر عن قوم لایومنون﴾ ما یک تبشیری داریم انذاری داریم ترغیبی داریم تعذیبی داریم بهشتی داریم جهنمی داریم تنبیهی داریم تشویقی داریم هیچ کدام از اینها نسبت به انسان یک کجراهه اثر ندارد آیات الاهی که همه مبشراتند مسبحاتند عاملاتند مذکراتند حامداتند ﴿وَ ان من شیء الا یسبح﴾ همه داعی الی الله هستند این در اینها اثر ندارد انذار انبیا جریان احتضار برزخ جهنم و صراط قیامت اینها هم اثر ندارد انبیا مبشر و منذرند صحنه طبیعت جهان هستی هم همینطور است ﴿و ما تغنی الآیات﴾ که همه اینها منادیان الاهی هستند ﴿والنذر﴾ نذیرها و انبیا که انذار میکنند و ترغیب میکنند و میترسانند ﴿عن قوم لایومنون﴾ انبیا هم تبشیر دارند هم انذار منتها غالباً انذار اثر بیشتری دارد یعنی ترس اثر بیشتری دارد تا شوق میبینید آن همه فضایلی که برای نماز شب هست کمتر موفق میشوند ولی نماز صبح را غالباً میخوانند خوفا من النار چون واجب است ولی آن ﴿و من اللیل فتهجد به نافلةً لک عسیٰ ان یبعثک ربک مقاما محمودا﴾ این را مثلاً کمتر موفق میشوند در لبه جهنم خازن جهنم آن کسی که مسئول جهنم است (سلام الله علیه) به این تبهکاران ظالم که میخواهند وارد جهنم بشوند میگویند ﴿الم یاتکم نذیر﴾ نمیگویند «الم یاتکم بشیر» یا «الم یاتکم بشیرا و نذیر» بالأخره پیغمبران هم بشیرند هم نذیر میفرماید حالا اگر جامع نبود و اگر بشیر بودن و بشارت در شما تأثیر نمیکرد لااقل انذار در شما تأثیر میکرد مگر اینها نگفتند بد رفتاری باعث جهنم رفتن است خوب چرا این کار را کردید؟ ﴿الم یأتکم نذیر﴾ اینها میگویند ﴿بلی قد جاءنا نذیرٌ فکذبنا﴾ این است که در اینجا میفرماید نذور هم برای اینها کافی نیست تشویق اگر هشتاد درصد موثر است انذار صد در صد مؤثّر است اما برای زمینه قابل اگر کسی «معاذالله» زمینه قبول را از دست داد به جایی میرسد که ﴿سواء علیهم أانذرتهم أمْ لم تنذرهم لایومنون﴾
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا والحمد لله رب العالمین
ذات اقدس اله طبق اراده تکوینی بخواهد مردم مؤمن بشوند همگان ایمان میآورند
ایمانی سودمند است که بر اساس اختیار و اراده باشد ایمان الجایی و قهری سودمندی نیست.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ لَوْ شَاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ ﴿99﴾ وَ مَا کَانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ وَیَجْعَلُ الرِّجْسَ عَلَى الَّذِینَ لَا یَعْقِلُونَ ﴿100﴾ قُلِ انْظُرُوا مَاذَا فِی السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَ مَا تُغْنِی الْآیَاتُ وَالنُّذُرُ عَنْ قَوْمٍ لَا یُؤْمِنُونَ ﴿101﴾ فَهَلْ یَنْتَظِرُونَ إِلَّا مِثْلَ أَیَّامِ الَّذِینَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِهِمْ قُلْ فَانْتَظِرُوا إِنِّی مَعَکُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرِینَ ﴿102﴾
در این آیه بین اراده تکوینی و تشریعی ذات اقدس الاه فرق گذاشته شد از طرف خالق و بین آزادی تکوینی و آزادی تشریعی فرق گذاشته شد از طرف مخلوق که نتیجه این شد که اگر ذات اقدس الاه طبق اراده تکوینی بخواهد مردم مؤمن بشوند همگان ایمان میآورند لکن چنین ایمانی سودمند نیست زیرا ایمانی سودمند است که بر اساس اختیار و اراده باشد ایمان الجایی و قهری نظیر حالت احتضار این ایمانی سودمند نیست و چون ایمان اختیاری سودمند است نه اضطراری و الجاء خدای سبحان که قادر به این کار است این کار را انجام نمیدهد و غیر خدا ولو پیامبر هم باشد چنین قدرتی را ندارد این تقدیم انت بر تکره ﴿افانت تکره﴾ نشانه آن است که اکراه ممکن هست ولی به دست خداست تو آن قدرت را نداری کار اگر محال باشد هیچ فاعلی ندارد و اگر ممکن باشد فاعل دارد منتها فاعل مشخص کاری که اصلاً فاعل ندارد نمیگویند عقاب تو کردی برای اینکه این کار اصلاً فاعل ندارد سنگی که در بیابان هست کسی به دیگری نمیگوید شما آوردید اما سنگی که دم در باشد در کوچه باشد از دیگری سؤال میکنند آقا شما آوردید این را این بالأخره یک فاعل مخصوصی دارد این ﴿افانت تکره﴾ هم ناظر به همین قسمت است که اکراه ممکن است ولی به دست خدا و خدا این کار را نمیکند چون سودمند نیست و غیر خدا توان این کار را ندارد در قبال آزادی مخلوق بود که آن هم دو قسم شد یک آزادی تکوینی است که بشر تکویناً آزاد است و چیزی جلوی آزادی تکوینی بشر را نمیگیرد مگر قانون علیت هر موجودی به اندازه توان خود میتواند کار انجام بدهد و محکوم قانون علیت است آنجا که علل و اسباب فراهم نیست کسی نمیتواند کار را انجام بدهد اما آزادی تشریعی محدود به شریعت است نه محدود به عدالت و مانند آن تنها چیزی که جلوی آزادی تشریعی را میگیرد خود قوانین شریعت است اگر کسی بگوید جلوی آزادی را عدالت میگیرد این سخن ناصواب است برای اینکه در تفسیر عدالت اختلاف است که تازه عدالت چیست مرز عدالت چیست ظلم چیست مرز ظلم چیست ولی وقتی گفتیم تنها چیزی که آزادی تشریعی را محدود میکند شریعت است شریعت که به طرف ذات اقدس الاه منصوب است همه این احکام و حکم را در بر دارد عقل و نقل برای کشف شریعت سند پویایی هستند و تحدید به دست شریعت است آنگاه ذات اقدس الاه فرمود چیزی در جهان حاصل نمیشود مگر به اذن خدا نه تنها ایمان بلکه مرگ هم همینطور است حیات و مرگ هم همینطور است اینکه فرمود هیچ کس نمیمیرد مگر به اذن خدا آیه 145 سوره مبارکه آل عمران مرگ را هم به اذن الاهی میداند ناظر به اذن تکوینی است آل عمران آیه 145 این است ﴿و ما کان لنفس ان تموت الا باذن الله﴾ هیچ کس نمیتواند بمیرد مگر به اذن خدا اینچنین نیست که مرگ در اختیار انسان باشد تکویناً لذا خیلیها قصد انتحار کردند و موفق نشدند و خیلیها هم خواستند سالم بمانند سالم نماندند اینطور نیست که مرگ و حیات دست انسان باشد انسان علت تامه مرگ و ...باشد ممکن است بخشی از علل را که زمینه مرگ یا حیات است را فراهم بکند ولی آن بخش نهاییاش به دست کسی است که ﴿له مقالید السمٰوات والارض﴾ جریان رجس و پلیدی نظیر جریان ضلالت همیشه کیفری است نه ابتدایی یعنی ذات اقدس الاه هم دو تا طهارت دارد و یک تا رجس در جهان دو طهارت هست و یک رجس دو پاکی است و یک ناپاکی دو پاکی اول همان هدایت تشریعی است رهنمود اولی است که خدای سبحان نصیب همگان کرده است از راه عقل از راه نقل بشر را با گرایش به طهارت آفریده است اینطور نیست که بشر نسبت به طهارت و رجس پاکی و ناپاکی فضیلت و رذیلت یکسان گرایش داشته باشد ممکن است یکسان علم داشته باشد که ﴿فالهمها فجورها و تقواها﴾ اما یکسان گرایش ندارد گرایش او به طرف فضیلت است و طهارت این طهارت که همان هدایت قطعی و ابتدایی است نصیب همه کرده است طهارت و پاکی دوم طهارت پاداشی است که فرمود اگر شما به حرف عبد و به حرف نقل که کاشف شریعت هستند گوش دادید و یک مقداری اطاعت کردید بر اساس ﴿من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها﴾ گذشته از پاداشهای آخرت در دنیا بخشی از طهارت را ما به همه شما میدهیم اینکه در سوره نور فرمود ﴿وَ ان تطیعوه تهتدوا﴾ از باب اتحاد مقدم و تالی یا اتّحاد موضوع و محمول که نیست یا در رابطه با شرط محمول که نیست ﴿وَ ان تطیعوه﴾ خوب اطاعت بخشی از هدایت است فرمود اگر اطاعت کردید مهتدی میشوید یعنی شما را ما به مقصد میرسانیم ارائه طریق شما به ایصال به مطلوب منتها میشود به توفیق منتها میشود و مانند آن این هدایت پاداشی است چه اینکه در سوره تغابن هم مشابه این را فرمود که ﴿وَ من یومن بالله یهد قلبه﴾ اگر کسی به خدا ایمان بیاورد خدا قلبش را هدایت میکند خوب تا این شخص هدایت نشود که ایمان نمیآورد اینگونه هدایت هدایت پاداشی است و هدایت دوم است و طهارت دوم است بنابراین طهارت مثل هدایت هم پاداشی هم ابتدایی لکن رجس و ضلالت فقط یک قسم است و آن کیفری است هرگز ذات اقدس الاه پلیدی را بر کسی نازل نمیکند و معنای پلیدی هم همان سلب توفیق است که مبسوطاً گذشت هیچ کسی را بدواً و ابتدائاً آلوده نمیکند همه را طاهر خلق میکند و اگر کسی این طهارت خود را به آلودگی تبدیل کرد ﴿وَ یبغونها عوجا﴾ کجراهه در عالم نیست خدا به همگان راه راست داده است در درون همه این صراط مستقیم را تعبیه کرده است ولی یک عده هستند که همین صراط مستقیم را ﴿وَ یبغونها عوجا﴾ نه اینکه یک راه کجی هست و اینها راه کج را میروند این راهی که خدا و پیغمبر ﴿وَ یبغونها عوجا﴾ و یتخدونها عوج و یسئلونها عوج همین را کسب میکنند نه اینکه این کجراهه در عالم هست عالم کجراهه اصلاً ندارد همه را در راه خودشان میروند هیچ موجودی بیراهه نمیرود برای اینکه ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها﴾ یک، ﴿ان ربی علیٰ صراط مستقیم﴾ دو، هر موجودی پیشانی و زمامش به دست زمامدار است به نام خدا و کار خدا هم این است که به صراط مستقیم رهبری میکند پس اگر ﴿ما من دابة الا هو آخذ بناصیتها﴾ یک، اگر ﴿ان ربی علیٰ صراط مستقیم﴾ دو، خدا روی راه راست برنامهریزی میکند کجراهه اصلاً در عالم نیست این دو، بنابراین اگر کجراهه هست در درون خود انسان است این خود انسان است که کج است لذا در قیامت میگوید ﴿طائرکم معکم﴾ خودت طیره هستی بدبختی خوشبختی و بدبختی اینها بیرون از تو نیست اگر انحرافی هست کجی هست خودت هستی گفتند ﴿انا تطیرنا بکم﴾ ما طیره داریم تطیر داریم شما بد قدم هستید اینها گفتند ﴿طائرکم معکم﴾ این طیره این بدشانسی این بدبختی با خود جنابعالی است یعنی خود او وگرنه سراسر عالم دارند راه خودشان را میروند از نشئه انسانیت انسان بگذرد هیچ کسی خلاف نمیکند همه راه خودشان را میروند آن کسی که مار است واقعاً مار است ظاهرش مار است باطنش هم مار است آن کسی که گرگ است ظاهرش گرگ است باطنش هم گرگ است آن کسی که تیهو و تذر است باطنش تیهو و تذر است ظاهرش هم تیهو و تذر است این انسانی که ظاهرش انسان است باطنش مار است شما مصافحه میکنید میبینید مسموم شدید این انسان است که دو گونه میتواند باشد وگرنه هیچ موجود منافقی در جهان نیست اگر یک چیزی سنگ است ظاهرش سنگ است باطنش سنگ است اگر چیزی آب است ظاهرش آب است باطنش آب است این انسان است که از همه ممکن است بدتر باشد گاهی نزدیک حیوان میشود گاهی به مرز حیوانیت میرسد گاهی حیوان واقعی میشود گاهی از حیوان پستتر میشود و اگر از حیوان پستتر شد به مرز گیاهان میرسد در حد گیاه زندگی میکند گاهی از مرز گیاه هم میگذرد پایینتر میآید در حد جمادات قرار میگیرد و گاهی از جماد هم سنگتر میشود ﴿فهی کالحجارةِ أوْ أشد قسوةً﴾ دیگر از سنگ سختتر اینچنین تعارف نیست بدگویی هم نیست تحقیر هم نیست چون میدانید قرآن کتاب فرهنگ و ادب است میگوید یا حالا فعلاً حرف ما را قبول کنید از باب ﴿یومنون بالغیب﴾ یا دو روز صبر کنید بعد برای شما معلوم میشود اگر کسی تردید دارد خوب دو روز صبر کند بعد برای او معلوم میشود به او میگویند ﴿افسحر هذا أم انتم لاتبصرون﴾ اگر ﴿یومنون بالغیب﴾ است باور میکند که یک عده در درکات سقوط میکنند نزدیک حیوان میشوند بعد حیوان میشوند بعد از حیوانیت پایینتر میروند نزدیک گیاه میشوند بعد گیاه میشوند از گیاه هم میگذرند نزدیک جماد میشوند بعد خود جماد میشوند بعد از جماد هم پایینتر اینها در واقع است خوب پس بنابراین هر موجودی در عالم راه خود را میرود ما اصلاً منافق در غیر انسان نداریم اینچنین نیست که مار ظاهرش طور دیگر باشد باطنش طور دیگر باشد آدم او را بگیرد بعد مسموم بشود یا گرگ ظاهرش طور دیگر باشد باطنش طور دیگر باشد آدم نزدیک او برود بعد دریده بشود این انسان است که ظاهرش انسان است باطنش گرگ است کنار او میرود نزدیک او میرود به او اعتماد میکند بعد میبیند او را بلعید این است که از هر موجودی میتواند پستتر باشد از آن طرف هم از هر موجودی میتواند برتر باشد آزادی تشریعی را شریعت تحدید میکند نه عدالت برای اینکه اگر «معاذ الله» کسی به فکر شریعت نباشد به فکر عدالت باشد عدالت را بخواهد تفسیر بکند مرزش معلوم نیست وقتی متشرّع بود شریعت عدالت را معنا میکند مساوات را معنا میکند مواسات را معنی میکند حب فردی را میگوید حب جمعی را میگوید خیلی از جاهایی که عقل بشر نمیرسد میگوید اینجا ﴿لاتدرون أیهم أقرب لکم نفعاً﴾ شما در جریان میراث اعتراض نکنید شما نمیدانید چه کسی به حال شما نافع است بالأخره انسان در این کاروانهای حج که دیدید وقتی یک ده نفر صد نفر اینجا مسافرند ناچارند با یکدیگر هماهنگ زندگی کنند وقتی این سفرشان تمام شد یک دیگر خداحافظی میکنند وقت تمام شد در تمام عمر دیگر آنها را نبینند کل ما که در خانههایمان زندگی میکنیم در دنیا زندگی میکنند همین مثل کاروان حج است اینچنین نیست که آدم بعد از مرگ پدرش مادرش از فرزندش دخترش پسرش باخبر باشد ممکن است سالها بگذرد اصلاً یادشان نباشد و اگر قیامت روز حساب فرا رسید از همه اینها فرار بکند ﴿یوم یفر المرء من اخیه﴾ این برای اینکه نظام شکل بگیرد مسئله خانواده مطرح شد جامعه مطرح شد احکام مطرح شد انصاب مطرح شد اسباب و علل مطرح شدیم بعد وقتی این مسافرخانه بساطش برچیده شد ﴿و کلّهم آتیه یوم القیامة فردا﴾ همه تک میآیند دیگر مسئله ارحام و انصاب مطرح نیست برای اینکه همه از خاک هستند کسی پدر کسی نیست اگر همه از خاک برمیخیزند مسئله زاد و ولد نیست تا نصب و رحامت و امثال ذلک باشد پس بنابراین همین چند روزی که ما اینجا هستیم برای اینکه این دنیا شکل بگیرد مسئله ارحام و انصاب مطرح است آن وقت حیف است که انسان برای این چند روز سفر آن اصل را از دست بدهد بنابراین تنها چیزی که آزادی تشریعی را محدود میکند شریعت است که این شریعت عدالت را مساوات را مواسات را حب فردی و اجتماعی را در بر دارد مطلب دیگر این است که حالا که هدایت دو قسم شد پلیدی یک قسم شد ذات اقدس الاه فرمود ما هر کسی را پلید نمیکنیم و معنای پلید کردن هم این نیست که ما یک چیزی داریم به عنوان پلیدی میفرستیم برای کسی اینطور نیست اگر کسی را به حال او رها کردیم او میافتد یعنی همین پلیدی که آن آیات اوایل سوره مبارکه فاطر راهگشای این مطلب بود که ﴿وَ ما یمسک فلا مرسل له من بعده﴾ میفرماید این بیتوفیقی یعنی این را به حال خود رها کردن این مال کسی است که عاقل نیست ﴿وَ یجعل الرجس علی الذین لایعقلون﴾ در بخشی از قرآن کریم نظیر سوره مبارکه انعام و اینها آمده است که ﴿کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایومنون﴾ آیه 125 سوره مبارکه انعام این است که ﴿کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایومنون﴾ که این فعل اختیاری است یعنی آنهایی که ما هدایت کردیم عالماً عامداً ایمان نمیآورند که ﴿نبذ ... کتاب الله وراء ظهورهم﴾ شد حجت الاهی بالغ شد به نصاب رسید بر اساس ﴿لیهلک من هلک عن بینةٍ﴾ ما او را به حال خودش رها میکنیم روز چهارشنبه که یک روز تاریخی بود در اثر اینکه برق نبود بسیاری از آقایان حضور نداشتند مسئله عقل مطرح شد که برخی عقل را معزول کردند در همه بحثها برخی عقل مونتاژ را قبول دارند بعضی عقل فنآوری را هم قبول دارند اخباری یک طور با عقل مشکل دارد اصولی اخباری مسلک در مسائل اعتقادی او هم یک طور با عقل برخورد دارد قرآن کریم عقل را چون خود عقل بهترین دلیل است برای اینکه نیازمند به وحی هستیم اگر عقل فنآوری خود را داشته باشد نوآوری خود را داشته باشد مونتاژ نباشد این میفهمد که محتاج به وحی است به دلیل اینکه بیشترین دلیل ضرورت وحی و نبوت را علما اقامه کردند مهمترین و متقنترین دلیل نیازمندی بشر به وحی و نبوت و رسالت را حکما اقامه کردند بعد متکلمان بعد دیگران خوب اگر خود عقل میگوید من در خیلی از مسائل نمیفهمم و باید بفهمم چون مسافرم نمیدانم از کجا آمدم به کجا میروم وحی برای من ضروری است نبوت ضروری است امامت ضروری است رسالت ضروری است خلافت ضروری است این را باید باز گذاشت تا نوآوری داشته باشد بعد این فنآوری خود را با آن وحی تطبیق بکند ارزیابی بکند اگر کم و کاستی دارد تصحیح بکند تطبیق بکند کسانی که لایعقل هستند در نوآوری یا لایعقل هستند لااقل در مونتاژ اینها مشکل دارند در هر علم شریف اصول و مانند آن یک عقل مونتاژ است نه عقل فنآوری و نوآوری مونتاژ یعنی چه؟ یعنی مواد خام را نقل میگوید عام را نقل میگوید خاص را نقل میگوید عقل میفهمد که ما عمومی داریم خصوصی داریم تأمینی داریم تخصیصی داریم نصی داریم ظاهری داریم اظهری داریم یکی بر دیگری مقدم است اما همه اینها مسئله مفهوم گیری مسئله عام و خاص مسئله مقدم و واجب مسئله یک اجتماع امر و نهی مسئله امر به خیر مقتضی نهی از رجس است یا نه همه اینها خرد ورزی است و تعقل هست اما عقل مونتاژ یعنی عقلی است روی مواد نقلی که کجا عام است کجا خاص است کجا تخصیص است کجا تعلیم است کجا ورود است کجا حکومت است کجا تخصیص است کجا تخصص است اینها مسائل عقلی است اینها که در آیات نیست اینها که در روایات نیست حکومت یعنی چه؟ ورود یعنی چه؟ تخصیص یعنی چه؟ تخصص یعنی چه؟ تقیید یعنی چه؟ مفهوم یعنی چه؟ منفور یعنی چه؟ اینها که در ادله نقلی نیست اینها را عقل میفهمد ولی در فضای نقل این را نمیگویند عقل ناب این یک عقل مونتاژی است یعنی مواد را از نقل میگیرد این مواد خام را بعد روی اینها ساخت و ساز میکنند میشود علم اصول حکمت و فلسفه آنجا نوآوری است فنآوری است مواد خام را با خودش دارد مونتاژ را هم خودش میکند بعد ارزیابی میکند به میزان قسط وحی اگر حق بود شکر میکند اگر نبود تعدیل میکند و مانند آن بالأخره عقل در همه این مراحل معتبر است در قبال نقل است نه در قبال دین و نباید گفت این مطلب عقلی است یا دینی عقلی است یا شرعی باید گفت عقلی است یا نقلی یک وقت همان عقل است که خدا را ثابت میکنند ضرورت وحی را ثابت میکنند ضرورت نبوت را ثابت میکنند ضرورت عصمت را ثابت میکند همان عقل با همان مبادی و مبانی یک مسائل نوآوری دارد گاهی البته ممکن است هم در خود آن خردورز اشتباه بشود این عقل فنآوری است یا نوآوری است مثلاً نوآوری و ابتکار است یا «معاذالله» بدعت است اینها هم خطرناک است یک راه بسیار پیچیدهای است باید دقت کرد ولی اصل را این است پس ﴿کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایومنون﴾ در بخش انگیزه ﴿وَ یجعل الرجس علی الذین لایعقلون﴾ در بخش اندیشه کسی که جامد است در بخش اندیشه راکد است در بخش ایمان این گرفتار رجس خداست رجس کیفری و نه رجس ابتدایی ذات اقدس الاه که آلودگی ندارد تا آلوده کند کسی را که و معنای آلودگی این است که شخص را به حال خودش رها میکند او میشود آلوده خوب اگر آب را جا به جا نکنند کسی آب را بدبو نمیکند اینکه متعفن میشود مال خود آب است یعنی یک کسی مردابی را در آب بدبو میگذارد یا اگر آب را جاری نکنند بارانی نیاید و جا به جا نشود این بو میآید اینطور نیست که حالا کسی این را بدبو بکند یا لاشهای در آن بگذارد که انسان جامد بو میآورد کسی او را بدبو نکرده است این همان ﴿طائرکم معکم﴾ است یعنی خودت بدبویی ما که تو را بدبو نکردیم خوب میخواستی یک سیری داشته باشی یک سلوکی داشته باشی راه مستقیم که هست سیر هم که هست فرار هم که ممکن است خوب «فروا الی الله» آنکه به تو نزدیک است «و أنّ الرّاحل الیک قریب المسافة» مقصد هم نزدیک است رحلت هم میسور است دعوت هم که هست خوب برو نرفتی بو میآیی اگر یک عده گفتند چرا بو آمدی جوابش این است که ﴿طائرکم معکم﴾ خودت طیره هستی وگرنه کسی به تو لاشهای نداده خوب این رجس هم از همین قبیل است ﴿کذلک یجعل الله الرجس علی الذین لایومنون﴾ در سوره مبارکه انعام ﴿لایعقلون﴾ هم در همین سوره بعد ﴿و ما کان لنفس ان تومن الا باذن الله﴾ که ناظر به تکوین است ﴿و کذلک یجعل الرجس علی الذین لایعقلون﴾ این ﴿قل انظروا﴾ ناظر به همین است فرمود چه را تعقل بکنید فرمود این کتاب تکوین است خوب بروید مطالعه کنید یک زمینشناس مفسر قرآن است یک دریاشناس مفسر قرآن است منتها از منظر آیت باید ببینند یعنی ﴿هو الاول و الآخر﴾ را ﴿هو الاول والآخر﴾ را روی این سیر افقی علم باید بگذارد تا بشود تفسیر قرآن فرمود سراسر عالم کتاب الاهی است خوب چرا شما نظر نمیکنید این نظر و نگاه برای آن است که دیدن ممکن است اگر دیدن ممکن نبود که ما را دعوت به نظر نمیکرد مثلاً شما وقتی میروید استهلال میکنید برای آن است که دیدن ماه ممکن است میگویید حالا شاید هوا صاف باشد من هم جای حساس شاید آشنا باشم و ببینم این نظر به قمر برای آن است که رویت ممکن است وگرنه اگر رویت محال باشد خوب اگر رویت محال باشد آدم چه چیز را نظر بکند پس نظر همیشه در جایی است که رویت ممکن باشد نظر و رویت در عربی همان نگاه و دیدن فارسی ماست ما یک نگاه داریم که گاهی با دیدن همراه است گاهی با دیدن همراه نیست میگوید نظرت الی القمر فلم تری من نگاه کردم ولی ندیدم نگاه همیشه مستلزم رویت نیست ولی زمینهای است که رویت در آن زمینه ممکن است ذات اقدس الاه فرمود آیات و اسرار الاهی من نقد است برخی را نشان دادم و دیدند شما هم بچههای همان مردید نگاه کنید شاید ببینید من به ابراهیم خلیل نشان دادم ﴿و کذلک نری ابراهیم ملکوت السمٰوات والارض﴾ از ما ارائه از او رویت او هم دید آن هم پدر شماست شما بچههای او هستید اینکه در بخش پایانی سوره مبارکه حج دارد ﴿ملّة ابیکم ابراهیم هو سماکم المسلمین﴾ یعنی شما یک هویت اصیل دارید یک شناسنامهای دارید یک پدر مشخصی دارید گمنام نیستید شما را از شیرخوارگاه و پرورشگاه نیاوردند بالأخره این شناسنامه دادن خیلی تشویق میکند تشجیع میکند اگر یک ملتی بفهمد از همین کشور مردان بزرگی برخاستند خوب بالأخره قیام میکند اگر بشر بفهمد که از همین نسل ابراهیم برخاست و ما هم فرزندان همان ابراهیم هستیم فرمود این دید پدر شماست خوب بروید ببینید دید پدرتان را خوب پس به پدر هم نشان داد به ما هم فرمود شما بچههای همان پدرید بعد نگاه بکنید که ببینید یعنی دیدن ممکن است حالا یا همهاش را ببینید یا بعضیهایش را ببینید یا در یک مقطع خاص ببینید در سوره مبارکه انعام فرمود ﴿و کذلک نری ابراهیم ملکوت السمٰوات والارض﴾ آیه 75 سوره مبارکه انعام این است ﴿و کذلک نری ابراهیم ملکوت السموات والارض﴾ در سوره مبارکه اعراف ما را تشویق کردند آیه 185 سوره مبارکه اعراف ما را تشویق کرده فرمود ﴿اولم ینظروا فی ملکوت السموات والارض﴾ خوب چرا نگاه نمیکنید؟ در ملک آسمان و زمین نگاه کردن آدم را منجم میکند طبیعیدان میکند شیمیدان میکند جانور شناس میکند گیاه شناس میکند دریا شناس میکند زمین شناس میکند معدن شناس میکند اما خدا شناس نمیکند برای اینکه یک معدن شناس تمام تلاش و کوشش این است که بفهمد که این معدن در چند قرن قبل یا چند میلیون سال قبل چه بوده است اکنون چیست و پیش بینی میشود در آینده نزدیک یا دور چه بشود این میشود معدن شناس اما حالا چه کسی کرد برای چه کرد این کار مفسر زمین است مفسر معدن است نه کار معدن شناس به ما گفتند معدن شناسی را با تفسیر معدن همراه بکنید خوب بالأخره معدن شناسی یک رشته خوبی است مفسر معدن هم باش بدان که این را چه کسی آفرید برای چه آفرید پس ملکوت آسمان و زمین را به پدر ما نشان دادند ما را هم تشویق کردند که چرا درباره ملکوت نظریه پردازی نمیکنیم این نظر که به تعبیر آقایان اصولییون تحقیق الباصره نحو المرئی نیست در مقبوله عمر بن حنظله است که «وَ نظر فی حلالنا و حرامنا» معنایش این نیست که حلال و حرام را اینجا بنویسد نگاه بکند یعنی نظریه بدهید تحت نظریه باشید اهل نظر معامله با آشنا کنند یعنی نظریهپردازها چرا نظریه نمیپردازد نظریه نمیدهد آن «وَ نظر فی حلالنا و حرامنا» یعنی مجتهد باید باشد و نظریه بدهد اینجا هم فرمود چرا در ملکوت سماوات و الارض نظریه نمیدهید چون ملکوت جای نگاه کردن نیست که ملک نیست که آدم نگاه بکند که پس ذات اقدس الاه ما را ترغیب کرده تشویق کرده فرمود بروید در آسمانها ببینید چه خبر است بروید در زمین ببینید چه خبر است خوب اگر منظور لاشه آسمان و زمین باشد که دیگران یعنی کافران و ملحدان زودتر از مؤمنان رفتند و کاری جز تخریب نداشتند معلوم میشود ما را به این نظر ملکی تنها دعوت نکرد نظر ملکی آمیخته با نظر ملکوتی فراخواند که در سوره اعراف آیه 185 فرمود ﴿اولم ینظروا فی ملکوت السمٰوات والارض و ما خلق الله من شیءٍ و أنْ عسیٰ ان یکون قد اقترب اجلهم﴾ خوب حالا شما شاید پس فردا مردید اینچنین نیست که کسی تضمین داشته باشد که دراز مدت بماند که ﴿فبای حدیث بعده یومنون﴾ بالأخره یک حقیقتی در عالم هست دیگر آیه محل بحث هم همین است که میفرماید ما اسرار عالم را بازگو کردیم ﴿قل انظروا ماذا فی السمٰوات والارض﴾ چه در آسمانها هست چه در زمین هست اینها پیام چه کسی را دارند میدهند شاید بشنوید صدای تسبیح را نشد شاید آن آهنگ تسبیح را بفهمید که در آسمان چه هست در زمین چه هست میفهمید ﴿وَ انْ من شیء الا یسبح بحمده﴾ حالا اگر نرسید کسی به جایی که صدای تسبیح اینها را بشنود لااقل با استدلال نظریه میفهمد که اینها آیه الاهی هستند و منزله تسبیح را میفهمد اول کَأنَّ است بعد أَنَّ است گویا اینها تسبیحگوی حقّند بعد میفرماید نه توحید گوی او نه بنیآدمند و بس واقعاً تسبیحگوی او هستند اول کَأَنَّ است بعد أَنَّ ﴿قل انظروا ماذا فی السمٰوات والارض﴾ بعد فرمود ﴿و ما تغنی الآیات والنذر عن قوم لایومنون﴾ ما یک تبشیری داریم انذاری داریم ترغیبی داریم تعذیبی داریم بهشتی داریم جهنمی داریم تنبیهی داریم تشویقی داریم هیچ کدام از اینها نسبت به انسان یک کجراهه اثر ندارد آیات الاهی که همه مبشراتند مسبحاتند عاملاتند مذکراتند حامداتند ﴿وَ ان من شیء الا یسبح﴾ همه داعی الی الله هستند این در اینها اثر ندارد انذار انبیا جریان احتضار برزخ جهنم و صراط قیامت اینها هم اثر ندارد انبیا مبشر و منذرند صحنه طبیعت جهان هستی هم همینطور است ﴿و ما تغنی الآیات﴾ که همه اینها منادیان الاهی هستند ﴿والنذر﴾ نذیرها و انبیا که انذار میکنند و ترغیب میکنند و میترسانند ﴿عن قوم لایومنون﴾ انبیا هم تبشیر دارند هم انذار منتها غالباً انذار اثر بیشتری دارد یعنی ترس اثر بیشتری دارد تا شوق میبینید آن همه فضایلی که برای نماز شب هست کمتر موفق میشوند ولی نماز صبح را غالباً میخوانند خوفا من النار چون واجب است ولی آن ﴿و من اللیل فتهجد به نافلةً لک عسیٰ ان یبعثک ربک مقاما محمودا﴾ این را مثلاً کمتر موفق میشوند در لبه جهنم خازن جهنم آن کسی که مسئول جهنم است (سلام الله علیه) به این تبهکاران ظالم که میخواهند وارد جهنم بشوند میگویند ﴿الم یاتکم نذیر﴾ نمیگویند «الم یاتکم بشیر» یا «الم یاتکم بشیرا و نذیر» بالأخره پیغمبران هم بشیرند هم نذیر میفرماید حالا اگر جامع نبود و اگر بشیر بودن و بشارت در شما تأثیر نمیکرد لااقل انذار در شما تأثیر میکرد مگر اینها نگفتند بد رفتاری باعث جهنم رفتن است خوب چرا این کار را کردید؟ ﴿الم یأتکم نذیر﴾ اینها میگویند ﴿بلی قد جاءنا نذیرٌ فکذبنا﴾ این است که در اینجا میفرماید نذور هم برای اینها کافی نیست تشویق اگر هشتاد درصد موثر است انذار صد در صد مؤثّر است اما برای زمینه قابل اگر کسی «معاذالله» زمینه قبول را از دست داد به جایی میرسد که ﴿سواء علیهم أانذرتهم أمْ لم تنذرهم لایومنون﴾
اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است