display result search
منو
تفسیر آیات 1 تا 20 سوره بروج

تفسیر آیات 1 تا 20 سوره بروج

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 170 دریافت شده
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیات 1 تا 20 سوره بروج
- جهان هستی نشان خداست
- شاهد و مشهود و مقام شهود
- شکنجه مؤمنان
- سکه آتش‌زای و جهنم اختلاس‌گران اقتصادی
- نافرمانی خداوند در حوزه اختیار انسان است

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیم
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیم
﴿وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ (1) وَ الْیَوْمِ الْمَوْعُودِ (2) وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ (3) قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ (4) النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ (5) إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ (6) وَ هُمْ عَلی‏ ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنینَ شُهُودٌ (7) وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحَمیدِ (8) الَّذی لَهُ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اللَّهُ عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ شَهیدٌ (9) إِنَّ الَّذینَ فَتَنُوا الْمُؤْمِنینَ وَ الْمُؤْمِناتِ ثُمَّ لَمْ یَتُوبُوا فَلَهُمْ عَذابُ جَهَنَّمَ وَ لَهُمْ عَذابُ الْحَریقِ (10) إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَهُمْ جَنَّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ ذلِکَ الْفَوْزُ الْکَبیرُ (11) إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ (12) إِنَّهُ هُوَ یُبْدِئُ وَ یُعیدُ (13) وَ هُوَ الْغَفُورُ الْوَدُودُ (14) ذُو الْعَرْشِ الْمَجیدُ (15) فَعَّالٌ لِما یُریدُ (16) هَلْ أَتاکَ حَدیثُ الْجُنُودِ (17) فِرْعَوْنَ وَ ثَمُودَ (18) بَلِ الَّذینَ کَفَرُوا فی‏ تَکْذیبٍ (19) وَ اللَّهُ مِنْ وَرائِهِمْ مُحیطٌ (20) بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجیدٌ (21) فی‏ لَوْحٍ مَحْفُوظٍ (22)﴾.
این سوره مبارکه «بروج» که در اوایل بعثت حضرت در مکه نازل شد مبدأ و معاد را از یک سو، وعد و وعید را از سوی دیگر، ایمان و کفر را از سوی سوم و پاداش و کیفر را از سوی چهارم به خوبی ترسیم کرد. برنامه عملی موحدان صدر اسلام را هم خوب تبیین کرد. در این بخش‌های اخیر جزء اخیر قرآن کریم که سوگند به آسمان و زمین است یا سخن از انشقاق آسمان است انفطار آسمان است و مانند آن برای آن است که به تعبیر شخنا الاستاد حکیم الهی قمشه‌ای، این آینه که بشکند آن صاحب را نشان می‌دهد. آینه‌های ظاهری دو تا مشکل دارند: یکی اینکه هر کس در برابر آنها بایستد او را نشان می‌دهند سازنده خود را نشان نمی‌دهد وقتی هم که بشکند جایی را نشان نمی‌دهد؛ این دو تا مشکل مربوط به آینه است که آینه هر کس در برابرش قرار بگیرد او را نشان می‌دهد و اگر هم بشکند جایی را نشان نمی‌دهد؛ اما از قرآن کریم برمی‌آید که جهان مرآت و آینه است فقط سازنده خودش را نشان می‌دهد آن وقتی که بشکند سازنده را بلاواسطه می‌بینند این خصیصه است. آینه و مرآت در عرف ما همین شیشه‌ای است که پشت آن جیوه است هر کس در برابر آن قرار بگیرد او را نشان می‌دهد این مرآت است آیت است اما اگر ذات اقدس الهی از آسمان و زمین و ساختار خلقت به عنوان مرآت یاد می‌کند در بیانات نورانی حضرت امیر هم «مرایا» هست هم «مرائی» است؛[1] «مرایا» جمع مرآت است، «مرائی» جمع مرئی است، یکی به اختلاف نسخه است یا به اختلاف خطبه‌ها، فرمود جهان آینه است.
در بحث‌های قبلی هم داشتیم آینه علامت و آیت این پنج گونه تصویر می‌شود یک تابلوی مخمّسی است؛ اگر ما گفتیم مثلاً فلان پارچه مشکی، آیت سوگواری است یا فلان پارچه سبز آیت جشن و نشاط است یک امر قراردادی است برای اینکه ملتی جشن و سوگواری‌شان به این پارچه‌های سبز و سیاه است، ملتی جشن و سوگواری‌شان به علامت‌های دیگر است؛ این آیت بودن این علامت بودن اعتباری است. اگر خدا می‌فرماید: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ﴾[2] شب آیت خداست روز آیت خداست، از قبیل این بَنِرهای سبز و سیاه نیست چون اینها اعتباری است؛ این امر اول است تا برسیم به امور چهارگانه دیگر، تا این تابلوی مخمّس نشان بدهد که جهان چگونه آیت حق است و نشان بدهد وقتی این آینه بشکست صاحبش را بلاواسطه می‌بینیم؛ این دو تا کار است.
پس اولی نیست یعنی اگر گفتند: ﴿وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهَارَ آیَتَیْنِ﴾ از سنخ این بَنِرهای اعتباری نیست چون این بَنِر در شهری علامت است و برای یک شهر و کشور دیگری علامت نیست، یا این فلزی بر دوش بعضی‌هاست علامت فلان سمَت است در کشور دیگر علامت نیست، یا این پرچم در فلان کشور علامت است در کشور دیگر این پارچه علامت نیست اینها قراردادی است.
قسم دوم آن است که قراردادی نیست واقعی است؛ اما ثبوت محمول برای موضوع، عرض مفارق است؛ وقتی می‌گوییم این علامت است این ذاتی آن نیست این وصف عرضی است گاهی است و گاهی نیست؛ مثل اینکه می‌گوییم «الماء حارٌّ»، «الماء باردٌ» این برودت و حرارت برای آب ذاتی نیست گاهی هست گاهی نیست. جهان آیت حق است لیل و نهار آیت الهی‌اند از این سنخ دوم هم نیست که امر عارضی باشد.
قسم سوم آن است که محمول ذاتی موضوع است اما عرض ذاتی است؛ مثل اینکه «الأربعة زوجٌ» یا «الأربعة مع الأربعة ثمانیة» و مانند آن؛ حالا البته این مثال‌ها فرق می‌کنند اینها ذاتی هستند اما ذاتی یعنی عرض ذاتی‌اند؛ اگر گفته می‌شود «اللیل آیةٌ و النهار آیةٌ» این محمول برای موضوع عرض ذاتی نیست آن طوری که زوجیت برای أربعه عرض ذاتی است، چون عرض در محدوده معروض نیست در ذات معروض نیست.
چهارم اگر گفته می‌شود «اللیل آیة لله» و «النهار آیة لله» هیچ چیزی در عالم نیست مگر اینکه آیت الهی است از سنخ «الإنسان ناطقٌ» نیست که ناطق ذاتی انسان است اما ذاتی ماهیت اوست نه ذاتی هویت او؛ ذاتی وجود او نیست او وجوداً ناطق نیست وجوداً هیچ چیزی ندارد مگر اینکه خدا او را ایجاد بکند؛ اگر گفته شد «اللیل آیة لله» و «النهار آیة لله»، از سنخ «الانسان ناطقٌ» نیست که ذاتی باب ماهیت باشد.
پنجم اگر گفته می‌شود «الأرض آیة لله» و «السماء آیة لله»، از سنخ «الوجود موجودٌ» است که برای هویت اوست نه ماهیت او؛ چون ماهیت تابع هویت است، «شیء» اگر وجود نداشته باشد نه انسان است نه غیر انسان؛ لذا وقتی شما «الإنسان موجودٌ» را به یک ادیب بدهید این می‌گوید «الإنسان» مبتدا است و «موجودٌ» خبر است وقتی به یک حکیم بدهی می‌گوید «الإنسان» خبر مقدم است و «موجودٌ» مبتدای مؤخر، زیرا هستی اصل است که انسانیت تعیّن اوست نه اینکه انسانیت اصل باشد و هستی تعیّن او. پس این ادبیات و ترکیبات و اینها بر اساس مبانی خیلی فرق می‌کند که چه چیزی خبر است و چه چیزی مبتدا. یک ادیب وقتی «الإنسان موجودٌ» را شنید می‌گوید «الإنسان» مبتدا و «الموجودٌ» خبر است ولی یک حکیم وقتی شنید می‌گوید «الإنسان» خبر مقدم «الموجود» مبتدای مؤخر؛ زیرا هستی اصل است که انسانیت تعیّنی از تعیّنات هستی است.
«فإذا تقرّر» این امور پنج‌گانه این یک تابلوی مخمّسی است که جهان آیت حق است از سنخ بنِرها نیست از سنخ عرض مفارض نیست از سنخ عرض ذاتی نیست از سنخ ذاتی باب ماهیت نیست از سنخ ذاتی باب هویت است؛ یعنی هستی این، نشان خداست، چون هستی این، نشان خداست پس قرارداد نیست و هستی هرگز نابود نمی‌شود مگر اینکه ما او را نبینیم. این هستی چون در هستی نامتناهی فانی می‌شود وقتی خودش از بین برود یعنی مشهود نشود آن صاحبش مشهود است برای اینکه همین آیت حجاب است. قرآن کریم در عین حال که اشیای عالم را آیت می‌داند اینها را پرده هم می‌داند، حجاب هم می‌داند. این شخص خود را می‌بیند خدا را نمی‌بیند؛ اگر کسی چیزی را ندید یقیناً خدا را مشاهده خواهد کرد، ملاقات الهی خواهد رفت و مانند آن.
پس این سماوات و ارض در عین حال که آیت و نشانه‌اند اگر بشکنند درونشان شهود الهی مطرح است؛ لذا فرمود وقتی این آسمان منشق شد منفطر شد بساط آن جمع شد آن وقت ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ﴾[3] برای انسان‌ها روشن می‌شود دیگر هیچ جا برای انکار نیست. آن روز همگان ذات اقدس الهی را با چشم غیبی مشاهده می‌کنند که می‌شود «لقاء الله» ﴿کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾[4] این «لقاء الله» برای آن است که همه این حجاب‌ها برطرف شد یعنی این چیزی که تا دیروز آیت و آینه بود حالا که این آینه شکست آن صاحبش را انسان می‌بیند ﴿إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ همه به «لقاء الله» می‌روند؛ آن وقت شاهد و مشهود معنای خاص خودش را پیدا می‌کند، در عین حال که درباره شاهد و مشهود بیش از چهل قول درباره آن آمده، در جریان یوم قیامت که ﴿کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ شاهد و مشهود مشخص است؛ هم خودش شاهد است ﴿شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ﴾[5] هم انسانی که هیچ چیزی را نمی‌بیند فقط خدا را می‌بیند حتی خودش را هم نمی‌بیند چون خودش باید بشکند تا خدا را ببیند؛ تا خودش نشکست او را نمی‌بیند «آن وقت آینه بشکست و رخ یار دید»؛[6] این اشعار شیخنا الاستاد مرحوم الهی قمشه‌ای خیلی لطیف‌تر از اشعار مرحوم محتشم کاشانی است؛حشر همه اینها با شهدای کربلا.
مرحوم محتشم کاشانی آتشی‌تر است، اما جریان نغمه حسینی مرحوم الهی قمشه‌ای، این در بخشی که حالا حضرت از روی اسب می‌افتد، آن حال را ترسیم می‌کند؛ حتی حسین بن علی، قبل از آن حال، این را نداشت، او وقتی که از روی اسب می‌افتد هیچ چیزی را نمی‌بیند؛ آن وقت می‌گوید «آینه بشکست و رخ یار دید» این مربوط به آن حالت قتلگاهی ایشان است. حالا آن جریان که به فکر زن و بچه و اینها درست است آن عواطف محفوظ است؛ اما آن لحظه حساب دیگری است. آن اشعارش خیلی لطیف‌تر از اشعار مرحوم کاشانی است؛ «آینه بشکست و رخ یار دید»، این ﴿کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ است.
اینجا حالا معلوم می‌شود که شاهد و مشهود الآن شاهدند چرا؟ برای اینکه اگر بفرماید «و الیوم الموعود» ممکن است ـ معاذالله ـ کسی بگوید این وعده خداست شاید عمل نشود، میگوید نه! یک عده دارند می‌بینند، حالا شما نمی‌بینید آنها که اهل راه‌اند الآن شاهد هستند. مبادا کسی بگوید این وعده خداست شاید عمل نشود، نه! این موعود پس تکرار نیست؛ سخن از نکره و معرفه و تکرار و اینها نیست نه! بگویید ـ خدای ناکرده ـ این وعده عمل نمی‌شود، بله حالا برای زید و عمرو عمل نمی‌شود، اما یک عده دارند می‌بینند. اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «لَوْ کُشِفَ‏ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً»[7] همین است. قرآن هم وعده داد اگر ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾،[8] ﴿لَتَرَوُنَّ﴾ یعنی ﴿لَتَرَوُنَّ﴾! می‌شود شاهد این اختصاصی به آن حضرت ندارد. این مربوط به قیامت نیست چون قیامت کفار هم که می‌بینند و می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾[9] خدا هم نشان آنها می‌دهد فرمود: ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾[10] شما در دنیا منکر بهشت و جهنم بودید حالا این هست یا نیست؟ می‌برند کنار جهنم ﴿أَ فَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾ می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾.
بنابراین منظور این نیست که در قیامت می‌بینید نه! در دنیا می‌بینند؛ بنابراین سخن از وعده نیست سخن از شهود است اصل کلی را قرآن بیان کرد فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحیمَ﴾ نه بعد از مرگ. بعد از مرگ کافر هم که می‌بیند، شما در دنیا می‌بینید؛ او تا نشکند نمی‌بیند و اهل بیت این طور هستند کاملاً می‌بینند.
وجود مبارک حضرت امیر فرمود: «لَوْ کُشِفَ‏ الْغِطَاءُ مَا ازْدَدْتُ یَقِیناً» و قرآن کریم هم قیامت را تنها یوم موعود نمی‌داند؛ یوم موعود است برای همه، مشهود است برای خواص. آیه 103 سوره مبارکه «هود» این است: ﴿إِنَّ فی‏ ذلِکَ لَآیَةً لِمَنْ خافَ عَذابَ الْآخِرَةِ ذلِکَ یَوْمٌ مَجْمُوعٌ لَهُ النَّاسُ وَ ذلِکَ یَوْمٌ مَشْهُودٌ﴾؛ مستحضرید که استعمال مشتق، در متلبّس بالفعل حقیقت است و در «من انقضی عنه المبدأ» محل اختلاف است، در «ما یأتی» یقیناً مجاز است. در «ما یأتی» که کسی احتمال حقیقت نداد. زیدی که فردا ایستاده است شما بگویید: «زیدٌ قائمٌ»! این را که کسی نگفت. این «زیدٌ قائمٌ» یا «متلبّس بالفعل» است یا اگر دیروز متلبّس بود به لحاظ «من انقضی» گفتند این هم می‌شود؛ اما زیدی که فردا می‌ایستد، شما بگویید «زیدٌ قائمٌ»، این «عند الکل» مجاز است و وقتی مجاز شد قرینه می‌خواهد. مشتق منظور خصوص اسم فاعل، اسم مفعول نیست، صفت مشبهه هم همین طور است صیغه اسم آلت هم همین طور است؛ مشتق به معنی أعم است در اصول ملاحظه فرمودید حتی در فنّ اصول زوج و زوجه هم مشتق است، غیر از این مشتق نحو و صرف است. این مشهود است، نه مشهود است بعداً؛ هم‌اکنون مشهود است.
بنابراین قیامت الآن موجود است و مشهود هم است. یک بیان نورانی از امام رضا(سلام الله علیه) است که از ما نیست کسی که نگوید الآن بهشت و جهنم موجود است[11] یک عده می‌بینند. بنابراین مشهود بودن غیر از موعود بودن است؛ درست است هر دو درباره روز قیامت است اما اوّلی سخن وعده الهی است «بالقیاس إلی بعض»، سخن از وعید الهی است «بالقیاس إلی آخرین و علی أیّ تقدیرین مشهودٌ للخواص» و خود پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) هم که شاهد است. بنابراین چهل یا بیش از چهل قول درباره شاهد و مشهود آمده است که سخن از تکرار یوم موعود و مانند آن نیست. این است که درباره مسئله قیامت بسیاری از این مسائل را ذکر می‌کند.
آن‌گاه در همین سوره دو گروهی که نسبت به دو فرقه اهل ایمان ستم کردند آنها را یادآور می‌شود: یکی اصحاب أخدود بود، یکی هم در پایان، جریان فرعون را ذکر می‌کند. حالا اصحاب أخدود شاید قصه‌ آن خیلی برای همه روشن نباشد و اما جریان فرعون و ثمود و مانند آنها برای خیلی‌ها روشن است فرمود اینها کارشان کیفر تلخ دادن نسبت به مؤمنین است و اینها هیچ جُرمی نداشتند الا توحید. بعد ذات اقدس الهی می‌فرماید که اینها که تبهکار هستند و اهل جُرم و جنایت‌اند اگر توبه نکردند ﴿إِنَّ بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ﴾ اینها با سیّئاتشان محشور می‌شوند و در قیامت هم می‌بینند که چه کیفر تلخی نسبت به اینهاست و چه پاداش شیرینی نسبت به مؤمنین است. اینها را می‌فرماید، برای اینکه در صدر اسلام مقاومت ایجاد کند. تنها بلال حبشی نبود عمار یاسر بود سمیه بود، اول زنی بود یا جزء زنانی بود که او را شهید کردند این آیه شهیدپرور است، اصلاً مسئله شهادت و اینها که در صدر اسلام مطرح نبود این مکتب را این آیات آوردند آن قدر مقاومت کردند که شربت شهادت نوشیدند چه زن و چه مرد. تأثیر این آیات این بود؛ اینها گرچه به آن کَدح نهایی نرسیدند؛ اما بخشی از «لقاء الله» نصیب اینها شد. اینها وقتی حق را ببینند آرام می‌گیرند ﴿أَلاَ بِذِکْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾[12] دل‌ها آرام می‌شود، می‌دانند جای بهتری نصیب آنها می‌شود؛ آن وقت همان طوری که «این آینه بشکست و رخ یار دید»، باطن این عالم را دیدند، باطن این گناهان را هم دیدند که چه لجنی است و چه عذابی است. در سوره مبارکه «توبه» گذشت که ما از جای دیگر آهن نمی‌آوریم داغ بکنیم، همین سکه‌های اختلاسی و نجومی همین را داغ می‌کنیم روی پیشانی می‌گذاریم ﴿الَّذِینَ یَکْنزِونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ﴾[13] به این‌ها بگو ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَ ظُهُورُهُمْ هذَا مَا کَنَزْتُمْ﴾[14] ما همین سکه‌ها را داغ می‌کنیم. اگر درباره جهنم فرمود هیزم جهنم خود ظالمین‌اند، درباره این سکه‌ها هم فرمود همین‌ها را ما داغ می‌کنیم از جای دیگر سکه نمی‌آوریم. فرمود: ﴿وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ یَوْمَ یُحْمَی﴾ یعنی داغ می‌کنند. «کَوی، یکوی» که قبلاً هم بحث آن گذشت یعنی داغ کردن. این بیان نورانی حضرت امیر دارد که «فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْکَیّ‏»[15] این مشدّد است «کَوَی» است، أجوف واوی است یعنی داغ کردن. حرف حافظ دارد: «علاجِ کیّ کنمت» نه «علاج، کی کنم»! «علاجِ کیّ کنمت کآخر الدواء الکی»[16] این را از بیانات نورانی حضرت امیر در نهج البلاغه گرفتند نه «علاج، کی کنم»! یعنی داغت می‌کنم؛ اینها همه از سوره «توبه» گرفته شده است که همین سکه‌ها را داغ می‌کنند به پیشانو و پهلو و پشت می‌چسبانند، آن هم سه راز دارد که چرا این سه جا را داغ می‌کنند؟
بنابراین همان طوری که در آن طرف «آینه بشکست و رخ یار دید»، این طرف هم «آینه بشکست و رخ یار دید» اینها هم می‌گویند: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَ سَمِعْنَا﴾ همین‌هایی که خدای سبحان از اینها به عنوان کور یاد می‌کند ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ﴾[17] در دنیا فرمود چرا آسمان را نگاه نمی‌کنید؟ چرا زمین را نگاه نمی‌کنید؟ ﴿أَ فَلاَ یَنظُرُونَ إِلَی الْإِبِلِ کَیْفَ خُلِقَتْ ٭ وَ إِلَی السَّماءِ کَیْفَ رُفِعَتْ ٭ وَ إِلَی الْجِبالِ کَیْفَ نُصِبَتْ ٭ وَ إِلَی الْأَرْضِ کَیْفَ سُطِحَتْ﴾[18] چرا نگاه نمی‌کنید؟ اینها هر روز دارند نگاه می‌کنند و کار می‌کنند آسمان را می‌بینند زمین را می‌بینند شتر را می‌بینند. بعد درباره همین‌ها می‌فرماید: ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ﴾ اینها کور هستند اینها شتر را نمی‌بینند، یعنی چه؟ این ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾،[19] ﴿لاَ یَرْجِعُونَ﴾[20] درباره همین‌ها است. می‌فرماید اینها کور هستند آسمان را نمی‌بینند آسمان که فقط آینه است و خدا را نشان می‌دهد اگر کسی آسمان را بنگرد این آینه فقط سازنده خودش را نشان می‌دهد، مثل آینه بازار نیست که هر کس در برابر آن بایستد نشان بدهد. اگر کسی آینه را ببیند و هیچ چیزی در آن نبیند کور است. این ﴿صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ﴾ که نسبت به افراد نقص عضودار که نمی‌گوید همین‌ها که موحد نیستند؛ فرمود اینها آسمان را نمی‌بینند. آسمان آیت است آینه است این آینه فقط صاحب خودش را نشان می‌دهد، اگر اینها توحید پیدا نکردند معلوم می‌شود که کور هستند و در قیامت هم کور محشور می‌شوند.
غرض این است که یوم موعود بودن یک مطلب است یوم مشهود بودن یک مطلب است، سخن از معرفه و نکره و تکرار و اینها نیست این کسی نگوید که حالا شاید نباشد! نه، یک عده می‌بینند. حالا زید و عمرو ندیدند حرف دیگری است. ﴿وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ﴾ این شاهد و مشهود اگر به معنی شهادت بر اعمال باشد لازمه‌ آن این است که یک حرف جرّی حذف شده باشد «مشهود علیه» بگوییم، یعنی شهادت به معنای آنچه در محکمه است؛ اما شاهد به معنی ناظر که باشد مشهود «علیه» نمی‌خواهد، مشهود، مشهود است! شاهد یعنی بیننده، مشهود یعنی دیده شده؛ اگر به این معنا باشد «مشهود علیه» و مانند آن نیست.
پس این دو گروه که اول ذکر کرده به نام اصحاب اخدود و در پایان سوره ذکر کرده به نام فرعون و ثمود و امثال ذلک، اینها هم به کیفر تلخ دنیا محکوم شدند هم به عذاب آخرت و در آخرت می‌بینند که ذات اقدس الهی چه کارهایی نسبت به مؤمنین می‌کند و اعمال بد خودشان را هم می‌بینند. این وعده و وعید الهی را هم بازگو می‌کند؛ بعد می‌فرماید وعده و وعید به دست خداست که ﴿بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ﴾. اگر کسی بخواهد در محیطی که حوزه کاری اوست کار او عقب بیفتد «لأحد الامرین» است. اگر کسی حوزه‌ای دارد و حرف او در آن حوزه نفوذ نکند، مدیریت او در آن حوزه جا نیفتد، این «لأحد الامرین» است: یا از بیرون مانعی رسید یا درون یک سرپیچی شد همین! خودش که قدرت نامتناهی دارد فرض ندارد که ضعیف باشد، پس از درون خود که احتمال سوم است هیچ راهی نیست که ما بگوییم از درون ضعیف شد.
می‌ماند «احد الامرین»: یا از بیرون مانعی پیدا می‌شود یا از درون. بیرون از ساختار خلقت که هیچ چیزی نیست عدم محض است، چون هر چه در جهان است حوزه مدیریت خداست او «ربّ العالمین» است، بیرون از حوزه خلقت خدا یعنی چه؟ یعنی چیزی فرض شود که مخلوق خدا نیست؛ در حالی که فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾[21] نه تنها اینها را ما خلق کردیم اینها سپاه ما هستند ستاد ما هستند مأمورین ما هستند. پس بیرون از ساختار خلقت چیزی نیست تا مانع نفوذ کار خدا باشد، درون هم که همه آماده‌اند، فرمود: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾ اگر سپاه آماده‌اند حالات آماده‌باش دارند فرض ندارد که اینها تخلف بکنند.
بنابراین کار خدا تخلف‌پذیر نیست، «لأحد امور ثلاثة»؛ درباره خودش که ضعف فرض ندارد ﴿عَلی‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیر﴾[22] بیرون از حوزه کار خدا، بیگانه‌ای مانع کار خدا باشد بیرون فرض ندارد چون ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ﴾، ﴿وَ ما یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلاَّ هُوَ﴾[23] درون هم فرض ندارد، چه اینکه فرمود: ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا﴾[24] بخواهید یا نخواهید بیایید! همه گفتند چشم! ﴿قالَتا أَتَیْنا طائِعین﴾ که قبلاً بحث آن گذشت؛ ما به آسمان و زمین گفتیم به خط! این دو موجود یعنی آسمان و زمین ﴿قالَتا أَتَیْنا طائِعِین﴾ این دو نه تنها به خط شدند، عرض کردند خدایا ما و هر چه در جهان است تابع هستیم. نگفتند «أتَینا طائعَین»، این خطاب تثنیه است آن آسمان و زمین هم تثنیه یاد شدند ﴿فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا﴾ این تثنیه است، ﴿قالَتا﴾ تثنیه است، ﴿أَتَیْنا طائِعِین﴾ ما همه آمدیم، تنها ما آسمان و زمین نیستیم، هر چه فرض بشود «کلّ ما صدق علیه أنه شیءٌ فهو جُندُک».
بنابراین ﴿بَطْشَ رَبِّکَ لَشَدیدٌ﴾؛ ﴿أَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾؟ این ﴿أَیْنَ تَذْهَبُونَ﴾ یعنی کجا می‌خواهید بروید؟ هر جا بخواهید بروید ستاد فرمانروایی ذات اقدس الهی است. پس اصحاب أخدود را تهدید کرد فرعون و ثمود را تهدید کرد «بینهما» مؤمن و کافر را مشخص کرد، وعد و وعید را مشخص کرد و در سوره «قبل» هم فرمود که تا شما هستید آیت هستید او را نشان می‌دهید، وقتی شکستید خود او را می‌بینید؛ این اصل کلی است. حالا در سور یاد شده بعضی‌ها بیشتر و بعضی‌ها کمتر. در یک جمع‌بندی نهایی که این بخش پایانی قرآن کریم است این حرف‌ها روشن‌تر می‌شود.
«و الحمد لله رب العالمین»


________________________________________
[1]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه185؛ «وَ تَشْهَدُ لَهُ الْمَرَائِی‏».
[2]. سوره إسراء، آیه12.
[3]. سوره حج، آیات 6 و 62؛ سوره لقمان، آیه30.
[4]. سوره إنشقاق، آیه6.
[5]. سوره آلعمران، آیه18.
[6]. دیوان اشعار مرحوم الهی قمشه ای؛ «آینه بشکست و رخ یار ماند ٭٭٭ ای عجب این دل شد و دلدار ماند».
[7]. عیون الحکم و المواعظ(للیثی)، ص415.
[8]. سوره تکاثر، آیات5 و6.
[9]. سوره سجده، آیه12.
[10].سوره طور، آیه15.
[11]. الامالی(صدوق), ص461؛ «فَقُلْتُ لَهُ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ فَأَخْبِرْنِی عَنِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ أَ هُمَا الْیَوْمَ مَخْلُوقَتَانِ فَقَالَ نَعَمْ وَ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ قَدْ دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ رَأَی النَّارَ لَمَّا عُرِجَ بِهِ إِلَی السَّمَاءِ قَالَ فَقُلْتُ لَهُ فَإِنَّ قَوْماً یَقُولُونَ إِنَّهُمَا الْیَوْمَ مُقَدَّرَتَانِ غَیْرُ مَخْلُوقَتَیْنِ فَقَالَ(عَلَیْهِ السَّلَام) مَا أُولَئِکَ مِنَّا وَ لَا نَحْنُ مِنْهُمْ مَنْ أَنْکَرَ خَلْقَ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ فَقَدْ کَذَّبَ النَّبِیَّ(صَلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم) وَ کَذَّبَنَا وَ لَیْسَ مِنْ وَلَایَتِنَا...».
[12]. سوره رعد, آیه28.
[13]. سوره توبه، آیه34.
[14]. سوره توبه، آیه35.
[15]. نهج البلاغة(للصبحی صالح)، خطبه168.
[16]. دیوان حافظ، غزلیات، غزل430.
[17]. سوره بقره، آیات 18 و 171.
[18]سوره غاشیة، آیات١٧ ـ ٢٠.
[19]. سوره بقره، آیه171.
[20]. سوره بقره، آیه 18.
[21]. سوره فتح، آیات 4 و 7.
[22]. سوره بقره،آیات20و106و109.
[23]. سوره مدثر، آیه31.
[24]. سوره فصّلت، آیه11.

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:34

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    بسیار عالی بود

تصاویر

پایگاه سخن