- 4235
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 6 و 7 سوره بقره - بخش اول
درس آیت الله جوادی آملی با موضوع تفسیر آیه 6 و 7 سوره بقره - بخش اول
- سرّ اختصاص هدایت قرآن به پارسایان
- علت بسته شدن دلهای کافران
- نتیجه هواپرستی در دنیا
- مُهر شدن چشم، گوش و قلب کافران توسط خداوند
- تقسیم حجاب به مستور و مکشوف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ٭ خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾
سر اختصاص هدایت قرآن به پارسایان
بعد از تبیین مقامِ عظیمِ قرآنِ کریم، فرمود: قرآن هدایتِ متّقیان است. آنگاه این سؤال مطرح است که اگر قرآن برای هدایت همهٴ مردم نازل شده است چه اینکه خدا فرمود: ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ ، چگونه اختصاص به اهل تقوا دارد [و] ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ میشود؟ به عنوان جواب این سؤال استدلال شده است که غیر از متّقین یا کافرند یا منافق، چون کفّار و منافقین عمداً راه اهتدا را به [طرف و] چهرهٴ خود بستهاند، از قرآن بهرهای نمیبرند [و] قرآن فقط برای متّقیان هدایت است. پس قرآن گرچه برای همهٴ مردم نازل شده است (برای هدایت همهٴ مردم نازل شده است)؛ امّا مردم بعد از نزول قرآن کریم سه دسته شدند: عدّهای اهل تقوایند؛ عدّهای کافرند [و] عدّهای منافق؛ کفّار و منافق در اثر سوءاختیار خود، راه هدایت را به [طرف و] چهرهٴ خود بستهاند [و] از قرآن استفاده نمیکنند، اهل تقوا از قرآن استفاده میکنند، لذا خدا فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾، ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ که این تقریباً جواب آن استدلال مطوی است. امّا این نه به آن نحو باشد که نتوانند ایمان بیاورند، بلکه نمیخواهند ایمان بیاوند، لذا فعلِ اختیاری را به عنوان ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ به ایشان نسبت داد، چون «آمن» و «لم یؤمن» هر دو فعل اختیاری است، لذا فرمود: ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾، به اینها نسبت داد، فرمود: «اینها ایمان نمیآورند» یعنی به سوءاختیار خود ایمان نمیآورند.
راز ایمان نیاوردن کافران عنود
آنگاه آیه بعدی سرّ ایماننیاوردن اینها را تشریح میکند که چرا اینها ایمان نمیآورند، برای اینکه ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِم﴾؛ خدای سبحان قلب اینها را مُهر کرده است، ﴿وَعَلَی سَمْعِهِم﴾؛ مُهری بر گوش اینها زده است ﴿وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾؛ بر روی چشمان اینها هم پردهای آویخته شده است؛ قهراً نه میفهمند، نه میشنوند و نه میبینند، ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾. اینکه خدای سبحان بر دل اینها و بر گوش اینها مُهر کرد و بر چشمان اینها پردهای آویخته شده است، منشأ این قهر خدا چیست؟ منشأ این قهر را در سورهٴ «جاثیه» بیان فرمود. در بسیاری از آیات، این قهر را خدای سبحان به اینها نسبت داد که اینها مورد قهر خدایند؛ قلب اینها و چشم و گوش اینها مُهرشده است.
علت بسته شدن دلهای کافران
در سورهٴ «جاثیه» سرّش [را] هم بیان فرمود: آیهٴ 23 سورهٴ «جاثیه» فرمود: ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾؛ دیدی کسی که اله خود را هوای خود قرار داد؟ یعنی در حقیقت هوای خود را اله قرار داد. اله او همان الهالعالمین است؛ولی او چون هواپرست است هوای خود را اله قرار داد که «جَعَلَ هواه الـهَه» نه «جعل الـهَه هواه» این اله در حقیقت مفعول دوم «جَعَلَ» است که مقدّم ذکر شده است، اله او همان اله العالمین است؛ ولی او هوای خود را اله خود قرار داد: ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ یعنی «اتّخذ هوٰیه الهه» [یعنی] «إلهاً له»؛ نه [اینکه] اله خود را هوای خود قرار داد، اله او همان الهالعالمین است و فرقی بین اله او و اله دیگران نیست. خدای سبحان اله کلّ است: ﴿وَهُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الأَرْضِ إِلهٌ﴾ و این شخص کافر چون از هوای خود اطاعت میکند و هواپرست است، هوا را معبود خود قرار داد؛ نه [اینکه] معبودِ خود را هوای خود قرار داده باشد؛ «اتّخذ هواه إلهه» یعنی هوا را خدا قرار داد، نه [اینکه] خدا را هوا قرار داد؛ خدا، خداست.
بسته شدن مجاری ادراکی در اثر هواپرستی
بنابراین چون این شخص هواپرست است [یعنی] هوای خود را معبود خود قرار داد، خدای سبحان میفرماید این براساس جهل و ندانی نیست، [اینکه] بعد از اتمام شدن حجّت است [واو] عالمانه این کار را کرده است: ﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ﴾ ؛ یعنی بعد از اینکه حق برای او روشن شد: ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَیِّ﴾ ، مع ذلک در اثر هواپرستی از خداپرستی اعراض کرد، هوای خود را معبود خود قرار داد و این ضلالت او بعد از روشنشدن و آگاهی اوست. انسانی که حق برای او روشن شد، معذلک هواپرست است نه خداپرست، این انسان را خدا مشمول قهر خود قرار میدهد، چه میکند؟ ﴿خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً﴾ ؛ چنین انسانی دیگر نه حق را میفهمد، نه حق را میشنود و نه حق را میبیند؛ هم چشم و گوش او بسته است، هم دل که مرکز درک و فهم و تصمیمگیری است بسته است. ﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ﴾ یعنی این شخص که عالِم است، چون عالِم است و عالمانه هوای خود را معبود خود قرار داد، لذا خدای سبحان به عنوان اضلال کیفری او را گمراه کرده است.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ خدای سبحان که نسبت به همه ارحمالرّاحمین است و برای همه هدایت میطلبد. خدای سبحان هرگز اضلال بَدْوی ندارد؛ خدای سبحان هدایت بَدْوی دارد و هدایت پاداشی؛ امّا اضلال بَدْوی ندارد که بَدواً کسی را گمراه بکند؛ ولی اگر کسی عالمانه هواپرست شد، دیگر خدای سبحان توفیق اهتدا را از او میگیرد [و] به او اعطا نمیکند: ﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ﴾.
پس اگر کسی حق برای او روشن شد و عالمانه هوای خود را خدای خود قرار داد، این شخص مشمول قهر خدا میشود، خدای سبحان بر سمع و دلش مُهر میکند و بر چشم او پردهای میافکند: ﴿خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً﴾ ، آنگاه احدی نمیتواند او را هدایت کند: ﴿فَمَن یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ﴾ ؛ دیگر هیچ عاملی نمیتواند او را هدایت کند.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ پایگاه او علم است؛ یعنی با اینکه بر علم مستقر است و میداند که حق چیست [یعنی] بر علم استقرار دارد، معذلک هواپرست است. این بیان سورهٴ «جاثیه» بسیاری از بیانات دیگری که در سایر سور هست را تبیین میکند. چون گاهی خدای سبحان «ختم» را به قلب و سمع نسبت داد [و] دربارهٴ بَصَر «غشاوه» تعبیر فرمود، گاهی بصر و سمع را یکجا ذکر کرد و قلب را جدای از اینها قرار داد. در همهٴ این موارد نشان داده میشود که خدا اینها را مشمول قهر قرار داد [و] چیزی روی مَجاری ادراک اینها قرار داد که اینها درک نمیکنند. وقتی درک نکردند؛ نه آن افکار باطل را میتوان از دل اینها به در آورد، نه عقاید حق را میتوان در دل اینها جا داد، زیرا اگر قلبی نسبت به حقّ دَرَش بسته شد [یعنی] فقط باطل را جا میدهد و لاغیر، این قلب نه استحقاق آن را دارد که عقاید باطله را از آن به در آورد، نه شایستگی آن را دارد که عقاید حقّه را در آن القا کرد. اگر درِ قلب مُهر شده است؛ نه میتوان آن سنّتهای باطل را به در آورد، نه میتوان سنتّهای الهی را جایگزین کرد. اگر ظرفی دَرَش مُهر شده باشد؛ نه میشود آن گلولای را به در آورد، نه میشود آب زلال را وارد کرد.
مراد از سمع و بصر محتوم در آیه
منظور از این سمع و بصر هم، سمع و بصرِ درونی است؛ نه سمع و بصر بیرونی؛ نه یعنی ما اینها را کَر، کور، ناشنوا و نابینا کردیم که چیزی را نمیبینند، [بلکه] چشم دارند و امّا آیات الهی را نمیبینند؛ گوش دارند ولی سخنان حق را نمیشنوند. پس این سمع و بصر هم مانند قلب، یک امر درونی است، لذا همانطوری که «ختم» و «مُهر کردن» به قلب اسناد داده میشود، به سمع و بصر هم اسناد داده میشود؛ این طور نیست که منظور از این سمع و بصر، چشم و گوشِ ظاهری باشد و منظور از قلب همان نیروی درّاک باشد.
تفاوت سمع و بصر درونی با قلب
منتها فرقی که بین سمع و بصر درونی و قلب است این است که قلب آن مرحلهٴ عالیهٴ معارف را بدون تمثّلات درک میکند، سمع و بصر آن مراحل وُسطای معارف را با تمثّل درک میکنند. آن سمعی که میشنود، آن چشمی که میبیند، آن سمع درونی و چشم درونی است که یکی میشنود و دیگری میبیند [و] آن قلبی که درونی است [و] میفهمد، آن معارف عمیق را میفهمد که مثال ندارند، متمثّل نیستند [و] به عالم تمثّل تنزّل نکردهاند، چون انسان در قیامت با این چشم و گوش درونی بسیاری از چیزها را میشنود و میبیند و با آن قلب بسیاری از معارف بلند را میفهمد؛ نظیر آنچه را که در معراج برای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است که حضرت بعضی از چیزها را با چشم دید [و] بعضی از چیزها را با دل فهمید: ﴿مَا کَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَی﴾ ؛ بعد فرمود: ﴿مَا زَاغَ البَصَرُ وَمَا طَغَی﴾ . منظور آن است که اینکه فرمود «چشم و گوش اینها هم بسته است» این چشم و گوش ظاهری نیست؛ چشم و گوش ظاهری آهنگها را میشنود، حرفها را هم تشخیص میدهد و اشخاص و اشباح را میبیند؛ امّا آن چشم دل و گوشِ دل که باید بشنود و ببیند نمیبیند. و تنها چیزی که سبب شده است این چشم و گوش نبیند و دل نفهمد، همان هواپرستی است و آن هواپرستی که یک امر معنوی است، اگر بخواهد متنزل بشود، به صورت چرک در میآید؛ آیهٴ چهارده سورهٴ «مطّففین» این است: ﴿کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾؛ یعنی همین اعتقاد و خُلق و عمل باطلی که کسب میکردند، همین به صورت «رین» و چرک و غبار در آمده است که جلوی آینه جان را گرفت؛ همین شده غبار، لذا دیگر نمیبیند.
گوناگونی مدرَکات و ابزارهای ادراکی انسان
پرسش: ...
پاسخ: مثلاً گاهی انسان در عالم رؤیا صحنهای را [و] خواب میبیند [مثلاً] امامی از معصومین (علیهم السّلام) را [در] خواب میبیند [یا] ولیّای از اولیای الهی (علیهم السّلام) را [در] خواب میبیند، در آن عالَم از حضرت چیزی میشنود و میفهمد، او حضرت را با چشم مثالی میبیند، سخنان حضرت را با گوشِ مثالی میشنود [و] مطالب آن حضرت را با عقل میفهمد؛ دیگر آن مطلب، دیدنی یا شنیدنی نیست. انسان، گذشته از این چشم و گوش ظاهر، یک چشم و گوش درونی هم دارد و عقلی هم دارد؛ عقل معانی بلند را میفهمد، آن چشم و گوش، صُوَر مثالی را میبینند. انسان که در خواب مطلبی برای او روشن میشود، با چشمِ درون و با گوش درون آن صحنه را میبیند و آن حرف را میشنود و با قلب مطلب را میفهمد. آنچه را که قلب میفهمد، دیدنی یا شنیدنی نیست؛ ولو با چشمِ درون و با گوش درون، چون چشم و گوش مربوط به عالم مثالاند [ولی] این قلب فوق عالم مثال است.
پرسش: ...
پاسخ: چون روح دارای قوا و درجات فراوانی است [و] در هر درجهای اثر خاص دارد.
پرسش: ...
پاسخ: در فوق عالَم «مثال» آنجا شکل نیست تا آدم ببیند، فقط فهمیدن است،
پرسش: ...
پاسخ: نه دیگر؛ فوق سمع و بصر است. آنجا جای عقل و قلب است.
نتیجه هواپرستی در دنیا
﴿کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ ؛ یعنی گناه و اعتقاد باطل به صورت «رین» این صفحهٴ جان را تیره میکند؛ خاصیّت گناه این است [که] کمکم دلبسته میشود.
﴿کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿کلاّ إنّهم عن ربّهم یومئذٍ لمحجوبون﴾ ؛ اینها دیگر محجوباند.
خب، پس اگر خدای سبحان در این آیاتِ محل بحث فرمود: «خدا بر قلبشان ختم کرد [و] مُهر نهاد»، ریشهٴ این مُهر کردن را در سورهٴ «جاثیه» بیان فرمود که هواپرستی است. ثمرهٴ هواپرستی را در سورهٴ «مطفّفین» بیان کرد که این هواپرستی به صورت «رین» در میآید (به صورت چرک در میآید). خب، این پرده برای ابد میماند یا انسان در دنیا که هست این پرده هست؟ فرمود: این پرده مادامی است که او در عالَم طبیعت به سر میبرد، همین که وارد عالم قیامت شد این پرده را کنار میزنیم، به او میگوییم این اسرار با تو بود و تو چشمی نداشتی که ببینی.
پرسش: ...
پاسخ: آن را مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در توحید از امام (علیه السّلام) نقل کرد که حضرت فرمود: منظور آن است که خدای سبحان میداند این کودکی که در رَحِم مادر است، آیندهاش سعادت خواهد بود یا شقاوت، میداند که این شخص با حُسن اختیار خود عمل سعادتمندانه انجام میدهد و فلان شخص هم با سوءاختیار خود عمل شقاوتمندانه.
پرسش: ...
پاسخ: آن شهود قلبی را میگویند رؤیت، ﴿مَا کَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَی﴾ همین بود که اشاره شد (آن شهود قلبی را میگویند رؤیت). آن دیگر مثال و شکل ندارد که انسان خدای سبحان را _ معاذالله _ با شکلی ببیند، چون در همانجا فرمود: «لا تدرکه العیون فی مشاهده الابصار»؛ چه عیونِ ظاهر، چه عیون باطن، «و لکن رأته القلوب بحقائق الإیمان» .
هواپرستی، عامل حجاب کافران در دنیا
بنابراین اگر ختم و مُهری هست در اثر هواپرستی است، آنگاه این «غشاء» و این پردهها اینقَدر هست تا در قیامت که خدای سبحان این پرده را کنار میزند. آیهٴ 22 سورهٴ «ق» این است که وقتی در قیامت تبهکاران را احضار میکنند خدای سبحان میفرماید: ﴿لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾؛ یعنی آنچه را که فعلاً میبینی (این صحنه و عذاب این صحنه را که میبینی) موجود بود؛ ولی تو غافل بودی، ﴿لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَوْمَ حَدِیدٌ﴾؛ ما از روی تو پردهٴ تو را برداشتیم؛ یعنی این «غطاء» برای خود توست، کسی جلوی چشم تو پرده نیاویخت و حقایق عالم هم زیر پوشش حجاب و «غطاء» نیست؛ نه اسرار عالَم پرده دارد و نه کسی جلوی چشم تو پرده گذاشت؛ فقط تو پردهداری که این پرده را خودت بافتی و خودت آویزان کردی، ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ ؛ و الاّ آنها که بصرشان در دنیا حدید بود، آنها هم میگفتند «ما بهشت و اهلش را، جهنّم و اهلش را میبینیم»، زیرا جهنّم، پوشیده نیست و بهشت، مستور نیست و جلوی چشم کسی هم پرده آویزان نکردند؛ این گناه است و «رین» که به صورت «غشاء» در میآید و جلوی چشم آدم را میگیرد.
نفی موضوع حجاب برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم)
پرسش: ...
پاسخ: این ارشادِ به نفی موضوع است یعنی اگر این غطایی که در جلوی چشمان دیگران است گرفته بشود، برای من بیتفاوت است، چون من غطایی ندارم؛ نه جلوی چشم من غطا است، نه جلوی قیامت و اسرار قیامت غطاء است.
پرسش: ...
پاسخ: البّته [که] نیست، رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در معراج وارد بهشت شد، جهنّم را در شب معراج از نزدیک دید، غطا که برای آنها نیست؛ برای شاگردان مخصوص آنها نیست چه رسد برای آنها. حادثه که از شاگردان مخصوص حضرت بود که عرض کرد: «من بهشت و اهلش را و جهنّم و اهلش را میبینم»، حضرت فرمود: «عبد نوّر الله قلبه» ، معلوم میشود برای او هم حجاب نبود.
پرسش: ...
پاسخ: این برای کفّار است دیگر. در آنجا میفرماید: وقتی تبهکار را آوردند ما به او اینچنین میگوییم: ﴿وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ ٭ لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَوْمَ حَدِیدٌ ٭ وَقَالَ قَرِینُهُ هذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ﴾، آنگاه خطاب میشود: ﴿القِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ﴾ ، که یکی از مصادیق ﴿ألقیا﴾ وجود مبارک رسول خدا و حضرت امیر (علیها السّلام) است.
اضلال کیفری خداوند سبحان
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر؛ این ختمِ کیفری است، نه ختم بدوی. ابتدا خدای سبحان جلوی چشم کسی پرده نیاویخت؛ [اما] اگر کسی با سوءاختیار خود، پردهای آویزان کرد، خدای سبحان این پرده را غلیظتر میکند، اضافه میکند، توفیق اهتدا را میگیرد که او هر روز قشری بر اقشار این پرده میافزاید، چون اضلال خدا اضلال کیفری است؛ نه اضلال بدوی.
پرسش: ...
پاسخ: آن مزاحم برای کشف نیست، آن کیفر نیست، آن لازمهٴ این عالَم است [و] ممدوح هم است، آن مذموم نیست (آن که کیفر نیست). انسان میتواند از نشئهٴ طبیعت به نشئهٴ ماورای طبیعت صعود کند چون ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ ، وقتی به عالم طبیعت آمده است بدنش آمده است؛ و الاّ جانش که نیامده، جانش الآن هم بیغطاست. جانش را باید ببیند، نه این بدن [را]؛ این بدن (البته) در عالَم طبیعت است [پس] در غطاست [ولی] جانش که سرپرست این طبیعت است در «غطاء» نیست. آنکه باید ببیند که بیغطاست، اینکه در غطاست که نباید ببیند.
نتیجه
بنابراین اگر خدای سبحان دل کسی را مُهر میکند منشأش هواپرستی است و این هواپرستی به صورت «رین» در میآید و جلوی دید را میگیرد و منظور از این سمع و بصر هم سمع و بصرِ درونی است؛ نه بیرونی. خدای سبحان این معنا را در سورهٴ «حج» بیان کرد؛ فرمود: اینکه ما میگوییم اینها کورند، چشم ظاهر را نمیگوییم؛ چشم درون را میگوییم؛ آیهٴ 46 سورهٴ «حج» این است که ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی القُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾؛ اینکه میگوییم اینها کورند، نه یعنی چشم ظاهرشان کور است، [بلکه] آن دلی که در نهان و نهاد آنهاست کور است، آن [دل] نمیبیند. هم آن دلی که باید معارف را بفهمد نمیفهمد [و] هم آن سمع و بصر درونی که باید متمثّلات برزخی را ببینند نمیبینند، لذا گاهی خدای سبحان میفرماید: چشمان اینها پرده دارد و به یاد ما نیستند؛ چشم اینها به یاد ما نیست، معلوم میشود سخن از دیدنِ ظاهری نیست و سخن از یاد ظاهری نیست؛ وگرنه یادِ ظاهری را انسان به زبان نسبت میدهد؛ نه به چشم. در بعضی از آیات میفرماید: چشم اینها به یاد ما نیست: ﴿أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾؛ چشمان اینها به یاد حق نیستند؛ سورهٴ «کهف» آیهٴ 101 میفرماید: ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً﴾، کافرین کیاناند؟ ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾؛ چشم اینها پرده داشت، به یاد ما نبود؛ نه یاد ما را نشنید یا یاد ما را بر زبان جاری نکرد. سخن از لفظ نیست، سخن از شهود است: ﴿ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ و این «غطاء» را در قیامت کنار میبریم، میگوییم حالا ببین: ﴿وَکَانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ ؛ نمیتوانستند بشنوند، همهٴ حرفهای باطل را گوش میدادند؛ امّا حق را نمیشنیدند، سخن حق را نمیشنیدند.
پرسش: ...
پاسخ: در بحث هدایت گذشت که خدای سبحان اگر کسی را گمراه میکند، به عنوان اضلالِ کیفری است؛ نه اضلال ابتدایی (این یک مطلب) و اضلال هم امرِ وجودی نیست، بلکه امرِ عدمی است؛ یعنی فیض را دیگر به اینها نمیدهد (این دو مطلب)، این شخص وقتی فیض الهی به او نرسد به این روز در میآید: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ .
پرسش: ...
پاسخ: البته؛ ولی خدای سبحان به دیگران به عنوان هدایت پاداشی فیض ویژه میدهد، به این شخص نداد. وقتی به این شخص نداد، او را به حال خود رها کرد [و] وقتی به حال خود رها کرد، [شخص] گرفتار همان تبهکاریها شد.
قلب، سمع و بصر، در تعابیر قرآنی
مطلب دیگر این است که گاهی سمع و قلب کنار هم ذکر میشوند و بصر علیحده؛ گاهی سمع و بصر کنار هم ذکر میشوند و قلب علیحده؛ گاهی هم با هم ذکر میشوند، چون همهٴ اینها مربوط به نشئهٴ درون انساناند. در همین آیات محل بحث [فرمود:] ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِم﴾ [که] این سمع با قلب کنار هم ذکر شد، ﴿وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾ که ﴿غِشَاوَةٌ﴾ برای بصر است؛ گرچه بعضی از مفسّرین همین جا سمع و بصر را یکجا قرار دادند و قلب را جدا کردند، گفتند: ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾ که ﴿عَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ﴾ خبر مقدّم باشد برای ﴿غِشَاوَةٌ﴾ که مبتدای مؤخّر است، برای هر دو قسم نمونه هست. در سورهٴ «جاثیه» اینچنین بود؛ فرمود: ﴿خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً﴾ که سمع و قلب را کنار هم ذکر کرد و ﴿غشاوة﴾ را به بصر نسبت داد، بصر را علیٰحده [ذکر کرد] در قسمتهای دیگر هر سه را مختوم میدانند که بعضی از آن شواهد ذکر شده است.
کافران و موانع سیر در آیات آفاقی وانفسی
در سورهٴ «یس» جریان «غشاوه» را هم خدای سبحان به خود نسبت میدهد، میفرماید: ما پرده انداختیم؛ به خلاف آنچه در سورهٴ «بقره» است که دارد: ﴿عَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾.
در سوره «یس» آیات هفت به بعد این است که ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِیَ إِلَی الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ٭ وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ فرمود: انسان بالأخره اگر بخواهد به خدا پی ببرد یا باید از راه آیات آفاقی خداشناس باشد یا از راه آیات انفسی؛ آیات آفاقی آن است که بتواند جهان را ببیند و بر اساس جهانبینی خدا را بشناسد؛ آیات انفسی این است که از معرفتِ نفس شروع بکند تا خدا را بشناسد. فرمود: ما در اثر هواپرستیِ او، از گردن تا ذَقَن و چانهٴ او را آهن چیدیم، او فرصت اینکه سر پایین بیاورد و خود را ببیند و به ضعف و عجز خود پی ببرد ندارد [و] انسانِ سر به هواست: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً﴾؛ آن چنان غل در گردن او انداختیم که از آغازِ گردن تا لبهٴ چانهٴ او را این آهنِ سرد گرفت: ﴿فَهِیَ إِلَی الأَذْقَانِ﴾؛ یعنی از عُنُق تا ذَقَن، از گردن تا چانه را آهن محکم گرفت. یک انسان اینچنینی، ﴿فَهُم مُّقْمَحُونَ﴾ ـ مُقمَح یعنی انسان سربههوا ـ همیشه ناچار است هوا را نگاه کند؛ یعنی او هرگز نمیتواند به خود بپردازد که من چه کسی بودم، چه بودم، نطفهای بودم، ضعیف بودم، عاجز بودم [و] هماکنون هم عاجزم؛ او اصلاً به ضعف خود پی نمیبرد (این یک انسان سربههواست). این توان معرفت نفس ندارد که تا از راه معرفت نفس خدا را بشناسد، و اکنون که سر به هواست جهان را هم درست نمیبیند، برای اینکه ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾. گرچه نمیتواند سر خم کند، خودش را ببیند [و] از ضعف خود پی به عظمت خدا ببرد تا از «من عرف نفسه» استفاده کند، ولی اگر بخواهد برگردد جلو را ببیند [یا] پشت سر را ببیند [نمیتواند، زیرا] جلوی او تا آسمان یک دیوار است، پشت سر هم تا آسمان دیوار است، این بین دو سدّ گیر کرده، جهان را هم نمیبیند تا از راه جهانشناسی خدا را بشناسد؛ نه از راه آیات آفاقی خدا را میشناسد، نه از راه آیات انفسی: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ ، لذا او جهان را هم نمیبیند. نه [اینکه] «جهان را نمیبیند» یعنی ستاره و آسمان را نمیبیند [بلکه] آن دیدی که بتواند با مشاهدهٴ آیات آفاقی به خدای سبحان پی ببرد، آن دید را ندارد که بگوید: ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ . انسانِ سربههوا؛ نه از راه معرفت نفس خدا را میشناسد (چون به ضعف خود پی نمیبرد) نه از راه جهانبینی خدا را میشناسد (چون هر چه را میطلبد هواست)، لذا جلو و دنبال او سدّ است، گردن تا لبهٴ چانه هم لبریز از آهنِ سرد و سخت [که] هیچ جا را نمیبیند و این آهنهای سرد هم همان تبهکاریهای اوست که به این صورت در آمده، آن دیوار عظیم هم محصول هواپرستی اوست. مصالح ساختمانی آن دیوار عظیم را تباهی او فراهم کرده است و حَلَقات این آهن سرد را هم سیّئات او فراهم کرده است؛ و الاّ نه آهنی بود و نه دیواری، [چون] خدای سبحان همه را به فطرت توحیدی آفریده است. یک انسانِ اینچنینی جایی را نمیتواند ببیند، فرمود: ﴿فَأَغْشَیْنَاهُم﴾؛ نه اینکه از این به بعد ما بر اینها پرده کشیدیم، بلکه همین پرده اس، او کجا را میخواهد ببیند؟ ﴿فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ ؛ امّا نسبت به چه کسی؟ نسبت به همانهایی که ﴿لَقَدْ حَقَّ القَوْلُ عَلَی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ نسبت به این گروه؛ و الاّ برای دیگران امروز هم چشمشان تیز است.
مُهر شدن چشم، گوش و قلب کافران توسط خداوند
آنگاه در سورهٴ «نحل» تعبیر قرآن کریم این است [که] سه امر را به خدای سبحان نسبت میدهد؛ آیهٴ 108 سورهٴ «نحل» این است؛ فرمود: چون اینها حیات دنیا را بر آخرت ترجیح داند و کفر ورزیدند، ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِم﴾؛ هر سه را مُهر کرده است، چون هر سه نعمت را خدای سبحان به انسان داد که از این مَجاری گوناگون، انسان بهرههای دینی ببرد. در همین سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ و برای اینکه عالِم بشوید به شما سرمایههای علمی داد: ﴿وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ این سرمایههای علمی، اگر انسان این سرمایههای علمی را باخت، خب قهراً جلوی این سرمایهها گرفته شده است. لذا فرمود: این سه سرمایه که گوش، چشم و دل بود را از دست داد؛ این «گوش» حرفها را خوب میشنود امّا حرف حق را نمیشنود؛ این «چشم» همهٴ موجودات را میبیند امّا اینکه آن [موجود] آیت الهی است [را] نمیبیند؛ نمیبیند این موجودی که نبود و بود شد، آفریدگاری دارد. در آن دعای عرفهٴ سیّدالشّهدا، (سلام الله علیه) که میفرماید: «عمیت عین لا تراک علیها رقیباً» ـ قبلاً هم به عرض رسید که ـ این نفرین نیست، این بیان حقیقتی است؛ یعنی آن که تو را نمیبیند کور است، نه کور باد؛ «عمیت عین لا تراک علیها رقیباً وخسرت صفقة عبدٍ لم تجعل له من حُبّک نصیباً» ؛ آن که محبّت تو در جان او راه پیدا نکرده است، او در این تجارت طرفی نیست. او غیر از خسران چیزی عایدش نشده است؛ لذا در سورهٴ «نحل» فرمود: هر سه سرمایه را او باخته است؛ گرچه در پایان همین سورهٴ «نحل» میفرمود که ﴿وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ ؛ یعنی سرمایههای علمی را که ذکر میکند، میفرماید: شما را خدا وقتی به دامنِ مادرها آورد چیزی نمیدانستید: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ ، آنگاه برای آنکه چیز یاد بگیرید، سمع، بصر و فؤاد به شما مرحمت کرده است. اگر کسی از این سمع، بصر و فؤاد استفادهٴ حُسْن نبرد، خدای سبحان این توفیق درک را از او میگیرد، لذا هر سه را فرمود: ما مُهْر کردیم: ﴿طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِم﴾ . قهراً این «طبع»، آن «ختم» و آن «غشاوه» (همه و همه) مبدأ اوّلیاش هواپرستی است و اضلالِ کیفریِ خدای سبحان دامنگیر آنها خواهد شد.
در سورهٴ «فصلت» تعبیر قرآن کریم این است که اینها میگویند: «قلب ما در یک کِنان و غلاف هست، نمیفهمیم که شما چه میگویید»؛ آیهٴ پنجم سورهٴ «فصّلت» این است: ﴿ وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ﴾؛ به رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند: دل ما در کنان است ـ کِنان یعنی غلاف، مکنون یعنی مستور ـ و گوش ما سنگین است و بین ما و تو یک حجاب است، ما تو را نمیبینیم [و] حرف تو را هم نمیشنویم. اینکه در بعضی از آیات آمده: ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ القُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ این «مستور» به معنای «ساتر» نیست، «مستور» به معنای خود «مستور» است. حجاب دو قسم است: بعضی از حجابها مکشوفاند [و] بعضی از حجابها مستور، این دیوار حجابی است مشهود و کشوف؛ یعنی ما دیوار را میبینیم و این حجاب است بین این سمت و آن سمت، خودِ این حجاب، مشهود است؛ یعنی دیوار را میبینیم و این دیوار حجاب است (بین ما و بیرونیها)؛ امّا گناه، خود حجابی است مستور، انسان نمیتواند این حجاب را ببیند.
حجاب مستور و حجاب مشهود
مرحوم این بابویه قمی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کرده است [که] از حضرت امیر (سلام الله علیه) سؤال شده است که چرا توفیق نماز شب نصیب ما نمیشود؟ فرمود: این گناهِ روز نمیگذارد . این گناه، خود حجاب است؛ منتها حجابی است مستور. حجاب دو قسم است: حجاب مشهود و حجاب مستور، این طور نیست که ﴿جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ أی «حجاباً ساتراً»، نه؛ خودِ حجاب دو قسم است: یک قسمش مشهود است و یک قسمش مستور. اینکه به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض میکردند: ﴿مِنْ بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ﴾ ؛ یعنی تو را نمیبینیم؛ نه اینکه تو آن طرف دیواری و ما این طرف دیوار، نه؛ بین ما و تو حجابی است، آن اعتقادِ کفر نمیگذارد ما حرف تو را درک بکنیم. همین معنا را (که بینشان حجاب است) در بعضی از آیات دیگر خدای سبحان به خودش نسبت داد؛ فرمود که ما دلهای اینها را در کِنان قرار دادیم؛ در سورهٴ «کهف» آیهٴ 57 این است؛ فرمود: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَی الهُدَی فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً﴾؛ ما همین کار را به عنوان پرده قرار دادیم؛ یعنی وقتی این توفیق را برداشتیم، این گناه به صورت یک چرک جلوی آینه دل اینها را میگیرد، اینها میشوند [میروند] در یک حجاب.
نتیجه بحث
پس اگر خدای سبحان فرمود: قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ ، است (این دعوای عمومی)، بعد یک جا فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ ، این سؤالانگیز است که چطور قرآنی که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است، ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ شد؟ جوابش این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾، خود این سؤالانگیز است که چرا در اینها اثر نمیکند؟ برای اینکه اینها با سوء اختیار خود دل را که مجرای ادراک است بستند.
«أعادنا الله من شرور أنفسنا و الحمد لله ربّ العالمین»
- سرّ اختصاص هدایت قرآن به پارسایان
- علت بسته شدن دلهای کافران
- نتیجه هواپرستی در دنیا
- مُهر شدن چشم، گوش و قلب کافران توسط خداوند
- تقسیم حجاب به مستور و مکشوف
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ ٭ خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾
سر اختصاص هدایت قرآن به پارسایان
بعد از تبیین مقامِ عظیمِ قرآنِ کریم، فرمود: قرآن هدایتِ متّقیان است. آنگاه این سؤال مطرح است که اگر قرآن برای هدایت همهٴ مردم نازل شده است چه اینکه خدا فرمود: ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ ، چگونه اختصاص به اهل تقوا دارد [و] ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ میشود؟ به عنوان جواب این سؤال استدلال شده است که غیر از متّقین یا کافرند یا منافق، چون کفّار و منافقین عمداً راه اهتدا را به [طرف و] چهرهٴ خود بستهاند، از قرآن بهرهای نمیبرند [و] قرآن فقط برای متّقیان هدایت است. پس قرآن گرچه برای همهٴ مردم نازل شده است (برای هدایت همهٴ مردم نازل شده است)؛ امّا مردم بعد از نزول قرآن کریم سه دسته شدند: عدّهای اهل تقوایند؛ عدّهای کافرند [و] عدّهای منافق؛ کفّار و منافق در اثر سوءاختیار خود، راه هدایت را به [طرف و] چهرهٴ خود بستهاند [و] از قرآن استفاده نمیکنند، اهل تقوا از قرآن استفاده میکنند، لذا خدا فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾، ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ که این تقریباً جواب آن استدلال مطوی است. امّا این نه به آن نحو باشد که نتوانند ایمان بیاورند، بلکه نمیخواهند ایمان بیاوند، لذا فعلِ اختیاری را به عنوان ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ به ایشان نسبت داد، چون «آمن» و «لم یؤمن» هر دو فعل اختیاری است، لذا فرمود: ﴿لاَ یُؤْمِنُونَ﴾، به اینها نسبت داد، فرمود: «اینها ایمان نمیآورند» یعنی به سوءاختیار خود ایمان نمیآورند.
راز ایمان نیاوردن کافران عنود
آنگاه آیه بعدی سرّ ایماننیاوردن اینها را تشریح میکند که چرا اینها ایمان نمیآورند، برای اینکه ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِم﴾؛ خدای سبحان قلب اینها را مُهر کرده است، ﴿وَعَلَی سَمْعِهِم﴾؛ مُهری بر گوش اینها زده است ﴿وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾؛ بر روی چشمان اینها هم پردهای آویخته شده است؛ قهراً نه میفهمند، نه میشنوند و نه میبینند، ﴿وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾. اینکه خدای سبحان بر دل اینها و بر گوش اینها مُهر کرد و بر چشمان اینها پردهای آویخته شده است، منشأ این قهر خدا چیست؟ منشأ این قهر را در سورهٴ «جاثیه» بیان فرمود. در بسیاری از آیات، این قهر را خدای سبحان به اینها نسبت داد که اینها مورد قهر خدایند؛ قلب اینها و چشم و گوش اینها مُهرشده است.
علت بسته شدن دلهای کافران
در سورهٴ «جاثیه» سرّش [را] هم بیان فرمود: آیهٴ 23 سورهٴ «جاثیه» فرمود: ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾؛ دیدی کسی که اله خود را هوای خود قرار داد؟ یعنی در حقیقت هوای خود را اله قرار داد. اله او همان الهالعالمین است؛ولی او چون هواپرست است هوای خود را اله قرار داد که «جَعَلَ هواه الـهَه» نه «جعل الـهَه هواه» این اله در حقیقت مفعول دوم «جَعَلَ» است که مقدّم ذکر شده است، اله او همان اله العالمین است؛ ولی او هوای خود را اله خود قرار داد: ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ یعنی «اتّخذ هوٰیه الهه» [یعنی] «إلهاً له»؛ نه [اینکه] اله خود را هوای خود قرار داد، اله او همان الهالعالمین است و فرقی بین اله او و اله دیگران نیست. خدای سبحان اله کلّ است: ﴿وَهُوَ الَّذِی فِی السَّماءِ إِلهٌ وَفِی الأَرْضِ إِلهٌ﴾ و این شخص کافر چون از هوای خود اطاعت میکند و هواپرست است، هوا را معبود خود قرار داد؛ نه [اینکه] معبودِ خود را هوای خود قرار داده باشد؛ «اتّخذ هواه إلهه» یعنی هوا را خدا قرار داد، نه [اینکه] خدا را هوا قرار داد؛ خدا، خداست.
بسته شدن مجاری ادراکی در اثر هواپرستی
بنابراین چون این شخص هواپرست است [یعنی] هوای خود را معبود خود قرار داد، خدای سبحان میفرماید این براساس جهل و ندانی نیست، [اینکه] بعد از اتمام شدن حجّت است [واو] عالمانه این کار را کرده است: ﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ﴾ ؛ یعنی بعد از اینکه حق برای او روشن شد: ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الغَیِّ﴾ ، مع ذلک در اثر هواپرستی از خداپرستی اعراض کرد، هوای خود را معبود خود قرار داد و این ضلالت او بعد از روشنشدن و آگاهی اوست. انسانی که حق برای او روشن شد، معذلک هواپرست است نه خداپرست، این انسان را خدا مشمول قهر خود قرار میدهد، چه میکند؟ ﴿خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً﴾ ؛ چنین انسانی دیگر نه حق را میفهمد، نه حق را میشنود و نه حق را میبیند؛ هم چشم و گوش او بسته است، هم دل که مرکز درک و فهم و تصمیمگیری است بسته است. ﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ﴾ یعنی این شخص که عالِم است، چون عالِم است و عالمانه هوای خود را معبود خود قرار داد، لذا خدای سبحان به عنوان اضلال کیفری او را گمراه کرده است.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ خدای سبحان که نسبت به همه ارحمالرّاحمین است و برای همه هدایت میطلبد. خدای سبحان هرگز اضلال بَدْوی ندارد؛ خدای سبحان هدایت بَدْوی دارد و هدایت پاداشی؛ امّا اضلال بَدْوی ندارد که بَدواً کسی را گمراه بکند؛ ولی اگر کسی عالمانه هواپرست شد، دیگر خدای سبحان توفیق اهتدا را از او میگیرد [و] به او اعطا نمیکند: ﴿وَأَضَلَّهُ اللَّهُ عَلَی عِلْمٍ﴾.
پس اگر کسی حق برای او روشن شد و عالمانه هوای خود را خدای خود قرار داد، این شخص مشمول قهر خدا میشود، خدای سبحان بر سمع و دلش مُهر میکند و بر چشم او پردهای میافکند: ﴿خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً﴾ ، آنگاه احدی نمیتواند او را هدایت کند: ﴿فَمَن یَهْدِیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ﴾ ؛ دیگر هیچ عاملی نمیتواند او را هدایت کند.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ پایگاه او علم است؛ یعنی با اینکه بر علم مستقر است و میداند که حق چیست [یعنی] بر علم استقرار دارد، معذلک هواپرست است. این بیان سورهٴ «جاثیه» بسیاری از بیانات دیگری که در سایر سور هست را تبیین میکند. چون گاهی خدای سبحان «ختم» را به قلب و سمع نسبت داد [و] دربارهٴ بَصَر «غشاوه» تعبیر فرمود، گاهی بصر و سمع را یکجا ذکر کرد و قلب را جدای از اینها قرار داد. در همهٴ این موارد نشان داده میشود که خدا اینها را مشمول قهر قرار داد [و] چیزی روی مَجاری ادراک اینها قرار داد که اینها درک نمیکنند. وقتی درک نکردند؛ نه آن افکار باطل را میتوان از دل اینها به در آورد، نه عقاید حق را میتوان در دل اینها جا داد، زیرا اگر قلبی نسبت به حقّ دَرَش بسته شد [یعنی] فقط باطل را جا میدهد و لاغیر، این قلب نه استحقاق آن را دارد که عقاید باطله را از آن به در آورد، نه شایستگی آن را دارد که عقاید حقّه را در آن القا کرد. اگر درِ قلب مُهر شده است؛ نه میتوان آن سنّتهای باطل را به در آورد، نه میتوان سنتّهای الهی را جایگزین کرد. اگر ظرفی دَرَش مُهر شده باشد؛ نه میشود آن گلولای را به در آورد، نه میشود آب زلال را وارد کرد.
مراد از سمع و بصر محتوم در آیه
منظور از این سمع و بصر هم، سمع و بصرِ درونی است؛ نه سمع و بصر بیرونی؛ نه یعنی ما اینها را کَر، کور، ناشنوا و نابینا کردیم که چیزی را نمیبینند، [بلکه] چشم دارند و امّا آیات الهی را نمیبینند؛ گوش دارند ولی سخنان حق را نمیشنوند. پس این سمع و بصر هم مانند قلب، یک امر درونی است، لذا همانطوری که «ختم» و «مُهر کردن» به قلب اسناد داده میشود، به سمع و بصر هم اسناد داده میشود؛ این طور نیست که منظور از این سمع و بصر، چشم و گوشِ ظاهری باشد و منظور از قلب همان نیروی درّاک باشد.
تفاوت سمع و بصر درونی با قلب
منتها فرقی که بین سمع و بصر درونی و قلب است این است که قلب آن مرحلهٴ عالیهٴ معارف را بدون تمثّلات درک میکند، سمع و بصر آن مراحل وُسطای معارف را با تمثّل درک میکنند. آن سمعی که میشنود، آن چشمی که میبیند، آن سمع درونی و چشم درونی است که یکی میشنود و دیگری میبیند [و] آن قلبی که درونی است [و] میفهمد، آن معارف عمیق را میفهمد که مثال ندارند، متمثّل نیستند [و] به عالم تمثّل تنزّل نکردهاند، چون انسان در قیامت با این چشم و گوش درونی بسیاری از چیزها را میشنود و میبیند و با آن قلب بسیاری از معارف بلند را میفهمد؛ نظیر آنچه را که در معراج برای رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است که حضرت بعضی از چیزها را با چشم دید [و] بعضی از چیزها را با دل فهمید: ﴿مَا کَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَی﴾ ؛ بعد فرمود: ﴿مَا زَاغَ البَصَرُ وَمَا طَغَی﴾ . منظور آن است که اینکه فرمود «چشم و گوش اینها هم بسته است» این چشم و گوش ظاهری نیست؛ چشم و گوش ظاهری آهنگها را میشنود، حرفها را هم تشخیص میدهد و اشخاص و اشباح را میبیند؛ امّا آن چشم دل و گوشِ دل که باید بشنود و ببیند نمیبیند. و تنها چیزی که سبب شده است این چشم و گوش نبیند و دل نفهمد، همان هواپرستی است و آن هواپرستی که یک امر معنوی است، اگر بخواهد متنزل بشود، به صورت چرک در میآید؛ آیهٴ چهارده سورهٴ «مطّففین» این است: ﴿کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾؛ یعنی همین اعتقاد و خُلق و عمل باطلی که کسب میکردند، همین به صورت «رین» و چرک و غبار در آمده است که جلوی آینه جان را گرفت؛ همین شده غبار، لذا دیگر نمیبیند.
گوناگونی مدرَکات و ابزارهای ادراکی انسان
پرسش: ...
پاسخ: مثلاً گاهی انسان در عالم رؤیا صحنهای را [و] خواب میبیند [مثلاً] امامی از معصومین (علیهم السّلام) را [در] خواب میبیند [یا] ولیّای از اولیای الهی (علیهم السّلام) را [در] خواب میبیند، در آن عالَم از حضرت چیزی میشنود و میفهمد، او حضرت را با چشم مثالی میبیند، سخنان حضرت را با گوشِ مثالی میشنود [و] مطالب آن حضرت را با عقل میفهمد؛ دیگر آن مطلب، دیدنی یا شنیدنی نیست. انسان، گذشته از این چشم و گوش ظاهر، یک چشم و گوش درونی هم دارد و عقلی هم دارد؛ عقل معانی بلند را میفهمد، آن چشم و گوش، صُوَر مثالی را میبینند. انسان که در خواب مطلبی برای او روشن میشود، با چشمِ درون و با گوش درون آن صحنه را میبیند و آن حرف را میشنود و با قلب مطلب را میفهمد. آنچه را که قلب میفهمد، دیدنی یا شنیدنی نیست؛ ولو با چشمِ درون و با گوش درون، چون چشم و گوش مربوط به عالم مثالاند [ولی] این قلب فوق عالم مثال است.
پرسش: ...
پاسخ: چون روح دارای قوا و درجات فراوانی است [و] در هر درجهای اثر خاص دارد.
پرسش: ...
پاسخ: در فوق عالَم «مثال» آنجا شکل نیست تا آدم ببیند، فقط فهمیدن است،
پرسش: ...
پاسخ: نه دیگر؛ فوق سمع و بصر است. آنجا جای عقل و قلب است.
نتیجه هواپرستی در دنیا
﴿کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ ؛ یعنی گناه و اعتقاد باطل به صورت «رین» این صفحهٴ جان را تیره میکند؛ خاصیّت گناه این است [که] کمکم دلبسته میشود.
﴿کَلاَّ بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ﴾ آنگاه فرمود: ﴿کلاّ إنّهم عن ربّهم یومئذٍ لمحجوبون﴾ ؛ اینها دیگر محجوباند.
خب، پس اگر خدای سبحان در این آیاتِ محل بحث فرمود: «خدا بر قلبشان ختم کرد [و] مُهر نهاد»، ریشهٴ این مُهر کردن را در سورهٴ «جاثیه» بیان فرمود که هواپرستی است. ثمرهٴ هواپرستی را در سورهٴ «مطفّفین» بیان کرد که این هواپرستی به صورت «رین» در میآید (به صورت چرک در میآید). خب، این پرده برای ابد میماند یا انسان در دنیا که هست این پرده هست؟ فرمود: این پرده مادامی است که او در عالَم طبیعت به سر میبرد، همین که وارد عالم قیامت شد این پرده را کنار میزنیم، به او میگوییم این اسرار با تو بود و تو چشمی نداشتی که ببینی.
پرسش: ...
پاسخ: آن را مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در توحید از امام (علیه السّلام) نقل کرد که حضرت فرمود: منظور آن است که خدای سبحان میداند این کودکی که در رَحِم مادر است، آیندهاش سعادت خواهد بود یا شقاوت، میداند که این شخص با حُسن اختیار خود عمل سعادتمندانه انجام میدهد و فلان شخص هم با سوءاختیار خود عمل شقاوتمندانه.
پرسش: ...
پاسخ: آن شهود قلبی را میگویند رؤیت، ﴿مَا کَذَبَ الفُؤَادُ مَا رَأَی﴾ همین بود که اشاره شد (آن شهود قلبی را میگویند رؤیت). آن دیگر مثال و شکل ندارد که انسان خدای سبحان را _ معاذالله _ با شکلی ببیند، چون در همانجا فرمود: «لا تدرکه العیون فی مشاهده الابصار»؛ چه عیونِ ظاهر، چه عیون باطن، «و لکن رأته القلوب بحقائق الإیمان» .
هواپرستی، عامل حجاب کافران در دنیا
بنابراین اگر ختم و مُهری هست در اثر هواپرستی است، آنگاه این «غشاء» و این پردهها اینقَدر هست تا در قیامت که خدای سبحان این پرده را کنار میزند. آیهٴ 22 سورهٴ «ق» این است که وقتی در قیامت تبهکاران را احضار میکنند خدای سبحان میفرماید: ﴿لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا﴾؛ یعنی آنچه را که فعلاً میبینی (این صحنه و عذاب این صحنه را که میبینی) موجود بود؛ ولی تو غافل بودی، ﴿لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَوْمَ حَدِیدٌ﴾؛ ما از روی تو پردهٴ تو را برداشتیم؛ یعنی این «غطاء» برای خود توست، کسی جلوی چشم تو پرده نیاویخت و حقایق عالم هم زیر پوشش حجاب و «غطاء» نیست؛ نه اسرار عالَم پرده دارد و نه کسی جلوی چشم تو پرده گذاشت؛ فقط تو پردهداری که این پرده را خودت بافتی و خودت آویزان کردی، ﴿فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَوْمَ حَدِیدٌ﴾ ؛ و الاّ آنها که بصرشان در دنیا حدید بود، آنها هم میگفتند «ما بهشت و اهلش را، جهنّم و اهلش را میبینیم»، زیرا جهنّم، پوشیده نیست و بهشت، مستور نیست و جلوی چشم کسی هم پرده آویزان نکردند؛ این گناه است و «رین» که به صورت «غشاء» در میآید و جلوی چشم آدم را میگیرد.
نفی موضوع حجاب برای پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلّم)
پرسش: ...
پاسخ: این ارشادِ به نفی موضوع است یعنی اگر این غطایی که در جلوی چشمان دیگران است گرفته بشود، برای من بیتفاوت است، چون من غطایی ندارم؛ نه جلوی چشم من غطا است، نه جلوی قیامت و اسرار قیامت غطاء است.
پرسش: ...
پاسخ: البّته [که] نیست، رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) که در معراج وارد بهشت شد، جهنّم را در شب معراج از نزدیک دید، غطا که برای آنها نیست؛ برای شاگردان مخصوص آنها نیست چه رسد برای آنها. حادثه که از شاگردان مخصوص حضرت بود که عرض کرد: «من بهشت و اهلش را و جهنّم و اهلش را میبینم»، حضرت فرمود: «عبد نوّر الله قلبه» ، معلوم میشود برای او هم حجاب نبود.
پرسش: ...
پاسخ: این برای کفّار است دیگر. در آنجا میفرماید: وقتی تبهکار را آوردند ما به او اینچنین میگوییم: ﴿وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ ٭ لَقَدْ کُنتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هذَا فَکَشَفْنَا عَنکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الیَوْمَ حَدِیدٌ ٭ وَقَالَ قَرِینُهُ هذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ﴾، آنگاه خطاب میشود: ﴿القِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ﴾ ، که یکی از مصادیق ﴿ألقیا﴾ وجود مبارک رسول خدا و حضرت امیر (علیها السّلام) است.
اضلال کیفری خداوند سبحان
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر؛ این ختمِ کیفری است، نه ختم بدوی. ابتدا خدای سبحان جلوی چشم کسی پرده نیاویخت؛ [اما] اگر کسی با سوءاختیار خود، پردهای آویزان کرد، خدای سبحان این پرده را غلیظتر میکند، اضافه میکند، توفیق اهتدا را میگیرد که او هر روز قشری بر اقشار این پرده میافزاید، چون اضلال خدا اضلال کیفری است؛ نه اضلال بدوی.
پرسش: ...
پاسخ: آن مزاحم برای کشف نیست، آن کیفر نیست، آن لازمهٴ این عالَم است [و] ممدوح هم است، آن مذموم نیست (آن که کیفر نیست). انسان میتواند از نشئهٴ طبیعت به نشئهٴ ماورای طبیعت صعود کند چون ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الکَلِمُ الطَّیِّبُ﴾ ، وقتی به عالم طبیعت آمده است بدنش آمده است؛ و الاّ جانش که نیامده، جانش الآن هم بیغطاست. جانش را باید ببیند، نه این بدن [را]؛ این بدن (البته) در عالَم طبیعت است [پس] در غطاست [ولی] جانش که سرپرست این طبیعت است در «غطاء» نیست. آنکه باید ببیند که بیغطاست، اینکه در غطاست که نباید ببیند.
نتیجه
بنابراین اگر خدای سبحان دل کسی را مُهر میکند منشأش هواپرستی است و این هواپرستی به صورت «رین» در میآید و جلوی دید را میگیرد و منظور از این سمع و بصر هم سمع و بصرِ درونی است؛ نه بیرونی. خدای سبحان این معنا را در سورهٴ «حج» بیان کرد؛ فرمود: اینکه ما میگوییم اینها کورند، چشم ظاهر را نمیگوییم؛ چشم درون را میگوییم؛ آیهٴ 46 سورهٴ «حج» این است که ﴿فَإِنَّهَا لاَ تَعْمَی الأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی القُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُور﴾؛ اینکه میگوییم اینها کورند، نه یعنی چشم ظاهرشان کور است، [بلکه] آن دلی که در نهان و نهاد آنهاست کور است، آن [دل] نمیبیند. هم آن دلی که باید معارف را بفهمد نمیفهمد [و] هم آن سمع و بصر درونی که باید متمثّلات برزخی را ببینند نمیبینند، لذا گاهی خدای سبحان میفرماید: چشمان اینها پرده دارد و به یاد ما نیستند؛ چشم اینها به یاد ما نیست، معلوم میشود سخن از دیدنِ ظاهری نیست و سخن از یاد ظاهری نیست؛ وگرنه یادِ ظاهری را انسان به زبان نسبت میدهد؛ نه به چشم. در بعضی از آیات میفرماید: چشم اینها به یاد ما نیست: ﴿أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾؛ چشمان اینها به یاد حق نیستند؛ سورهٴ «کهف» آیهٴ 101 میفرماید: ﴿وَعَرَضْنَا جَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ لِلْکَافِرِینَ عَرْضاً﴾، کافرین کیاناند؟ ﴿الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾؛ چشم اینها پرده داشت، به یاد ما نبود؛ نه یاد ما را نشنید یا یاد ما را بر زبان جاری نکرد. سخن از لفظ نیست، سخن از شهود است: ﴿ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکْرِی﴾ و این «غطاء» را در قیامت کنار میبریم، میگوییم حالا ببین: ﴿وَکَانُوا لا یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً﴾ ؛ نمیتوانستند بشنوند، همهٴ حرفهای باطل را گوش میدادند؛ امّا حق را نمیشنیدند، سخن حق را نمیشنیدند.
پرسش: ...
پاسخ: در بحث هدایت گذشت که خدای سبحان اگر کسی را گمراه میکند، به عنوان اضلالِ کیفری است؛ نه اضلال ابتدایی (این یک مطلب) و اضلال هم امرِ وجودی نیست، بلکه امرِ عدمی است؛ یعنی فیض را دیگر به اینها نمیدهد (این دو مطلب)، این شخص وقتی فیض الهی به او نرسد به این روز در میآید: ﴿مَّا یَفْتَحِ اللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحْمَةٍ فَلاَ مُمْسِکَ لَهَا وَمَا یُمْسِکْ فَلاَ مُرْسِلَ﴾ .
پرسش: ...
پاسخ: البته؛ ولی خدای سبحان به دیگران به عنوان هدایت پاداشی فیض ویژه میدهد، به این شخص نداد. وقتی به این شخص نداد، او را به حال خود رها کرد [و] وقتی به حال خود رها کرد، [شخص] گرفتار همان تبهکاریها شد.
قلب، سمع و بصر، در تعابیر قرآنی
مطلب دیگر این است که گاهی سمع و قلب کنار هم ذکر میشوند و بصر علیحده؛ گاهی سمع و بصر کنار هم ذکر میشوند و قلب علیحده؛ گاهی هم با هم ذکر میشوند، چون همهٴ اینها مربوط به نشئهٴ درون انساناند. در همین آیات محل بحث [فرمود:] ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِم﴾ [که] این سمع با قلب کنار هم ذکر شد، ﴿وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾ که ﴿غِشَاوَةٌ﴾ برای بصر است؛ گرچه بعضی از مفسّرین همین جا سمع و بصر را یکجا قرار دادند و قلب را جدا کردند، گفتند: ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَعَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾ که ﴿عَلَی سَمْعِهِمْ وَعَلَی أَبْصَارِهِمْ﴾ خبر مقدّم باشد برای ﴿غِشَاوَةٌ﴾ که مبتدای مؤخّر است، برای هر دو قسم نمونه هست. در سورهٴ «جاثیه» اینچنین بود؛ فرمود: ﴿خَتَمَ عَلَی سَمْعِهِ وَقَلْبِهِ وَجَعَلَ عَلَی بَصَرِهِ غِشَاوَةً﴾ که سمع و قلب را کنار هم ذکر کرد و ﴿غشاوة﴾ را به بصر نسبت داد، بصر را علیٰحده [ذکر کرد] در قسمتهای دیگر هر سه را مختوم میدانند که بعضی از آن شواهد ذکر شده است.
کافران و موانع سیر در آیات آفاقی وانفسی
در سورهٴ «یس» جریان «غشاوه» را هم خدای سبحان به خود نسبت میدهد، میفرماید: ما پرده انداختیم؛ به خلاف آنچه در سورهٴ «بقره» است که دارد: ﴿عَلَی أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَةٌ﴾.
در سوره «یس» آیات هفت به بعد این است که ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً فَهِیَ إِلَی الأَذْقَانِ فَهُم مُّقْمَحُونَ ٭ وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ فرمود: انسان بالأخره اگر بخواهد به خدا پی ببرد یا باید از راه آیات آفاقی خداشناس باشد یا از راه آیات انفسی؛ آیات آفاقی آن است که بتواند جهان را ببیند و بر اساس جهانبینی خدا را بشناسد؛ آیات انفسی این است که از معرفتِ نفس شروع بکند تا خدا را بشناسد. فرمود: ما در اثر هواپرستیِ او، از گردن تا ذَقَن و چانهٴ او را آهن چیدیم، او فرصت اینکه سر پایین بیاورد و خود را ببیند و به ضعف و عجز خود پی ببرد ندارد [و] انسانِ سر به هواست: ﴿إِنَّا جَعَلْنَا فِی أَعْنَاقِهِمْ أَغْلاَلاً﴾؛ آن چنان غل در گردن او انداختیم که از آغازِ گردن تا لبهٴ چانهٴ او را این آهنِ سرد گرفت: ﴿فَهِیَ إِلَی الأَذْقَانِ﴾؛ یعنی از عُنُق تا ذَقَن، از گردن تا چانه را آهن محکم گرفت. یک انسان اینچنینی، ﴿فَهُم مُّقْمَحُونَ﴾ ـ مُقمَح یعنی انسان سربههوا ـ همیشه ناچار است هوا را نگاه کند؛ یعنی او هرگز نمیتواند به خود بپردازد که من چه کسی بودم، چه بودم، نطفهای بودم، ضعیف بودم، عاجز بودم [و] هماکنون هم عاجزم؛ او اصلاً به ضعف خود پی نمیبرد (این یک انسان سربههواست). این توان معرفت نفس ندارد که تا از راه معرفت نفس خدا را بشناسد، و اکنون که سر به هواست جهان را هم درست نمیبیند، برای اینکه ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾. گرچه نمیتواند سر خم کند، خودش را ببیند [و] از ضعف خود پی به عظمت خدا ببرد تا از «من عرف نفسه» استفاده کند، ولی اگر بخواهد برگردد جلو را ببیند [یا] پشت سر را ببیند [نمیتواند، زیرا] جلوی او تا آسمان یک دیوار است، پشت سر هم تا آسمان دیوار است، این بین دو سدّ گیر کرده، جهان را هم نمیبیند تا از راه جهانشناسی خدا را بشناسد؛ نه از راه آیات آفاقی خدا را میشناسد، نه از راه آیات انفسی: ﴿وَجَعَلْنَا مِن بَیْنِ إِیْدِیهِمْ سَدّاً وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدّاً﴾ ، لذا او جهان را هم نمیبیند. نه [اینکه] «جهان را نمیبیند» یعنی ستاره و آسمان را نمیبیند [بلکه] آن دیدی که بتواند با مشاهدهٴ آیات آفاقی به خدای سبحان پی ببرد، آن دید را ندارد که بگوید: ﴿وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ . انسانِ سربههوا؛ نه از راه معرفت نفس خدا را میشناسد (چون به ضعف خود پی نمیبرد) نه از راه جهانبینی خدا را میشناسد (چون هر چه را میطلبد هواست)، لذا جلو و دنبال او سدّ است، گردن تا لبهٴ چانه هم لبریز از آهنِ سرد و سخت [که] هیچ جا را نمیبیند و این آهنهای سرد هم همان تبهکاریهای اوست که به این صورت در آمده، آن دیوار عظیم هم محصول هواپرستی اوست. مصالح ساختمانی آن دیوار عظیم را تباهی او فراهم کرده است و حَلَقات این آهن سرد را هم سیّئات او فراهم کرده است؛ و الاّ نه آهنی بود و نه دیواری، [چون] خدای سبحان همه را به فطرت توحیدی آفریده است. یک انسانِ اینچنینی جایی را نمیتواند ببیند، فرمود: ﴿فَأَغْشَیْنَاهُم﴾؛ نه اینکه از این به بعد ما بر اینها پرده کشیدیم، بلکه همین پرده اس، او کجا را میخواهد ببیند؟ ﴿فَأَغْشَیْنَاهُمْ فَهُمْ لاَ یُبْصِرُونَ﴾ ؛ امّا نسبت به چه کسی؟ نسبت به همانهایی که ﴿لَقَدْ حَقَّ القَوْلُ عَلَی أَکْثَرِهِمْ فَهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ نسبت به این گروه؛ و الاّ برای دیگران امروز هم چشمشان تیز است.
مُهر شدن چشم، گوش و قلب کافران توسط خداوند
آنگاه در سورهٴ «نحل» تعبیر قرآن کریم این است [که] سه امر را به خدای سبحان نسبت میدهد؛ آیهٴ 108 سورهٴ «نحل» این است؛ فرمود: چون اینها حیات دنیا را بر آخرت ترجیح داند و کفر ورزیدند، ﴿أُولئِکَ الَّذِینَ طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِم﴾؛ هر سه را مُهر کرده است، چون هر سه نعمت را خدای سبحان به انسان داد که از این مَجاری گوناگون، انسان بهرههای دینی ببرد. در همین سورهٴ «نحل» فرمود: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ و برای اینکه عالِم بشوید به شما سرمایههای علمی داد: ﴿وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ این سرمایههای علمی، اگر انسان این سرمایههای علمی را باخت، خب قهراً جلوی این سرمایهها گرفته شده است. لذا فرمود: این سه سرمایه که گوش، چشم و دل بود را از دست داد؛ این «گوش» حرفها را خوب میشنود امّا حرف حق را نمیشنود؛ این «چشم» همهٴ موجودات را میبیند امّا اینکه آن [موجود] آیت الهی است [را] نمیبیند؛ نمیبیند این موجودی که نبود و بود شد، آفریدگاری دارد. در آن دعای عرفهٴ سیّدالشّهدا، (سلام الله علیه) که میفرماید: «عمیت عین لا تراک علیها رقیباً» ـ قبلاً هم به عرض رسید که ـ این نفرین نیست، این بیان حقیقتی است؛ یعنی آن که تو را نمیبیند کور است، نه کور باد؛ «عمیت عین لا تراک علیها رقیباً وخسرت صفقة عبدٍ لم تجعل له من حُبّک نصیباً» ؛ آن که محبّت تو در جان او راه پیدا نکرده است، او در این تجارت طرفی نیست. او غیر از خسران چیزی عایدش نشده است؛ لذا در سورهٴ «نحل» فرمود: هر سه سرمایه را او باخته است؛ گرچه در پایان همین سورهٴ «نحل» میفرمود که ﴿وَجَعَلَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ﴾ ؛ یعنی سرمایههای علمی را که ذکر میکند، میفرماید: شما را خدا وقتی به دامنِ مادرها آورد چیزی نمیدانستید: ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ ، آنگاه برای آنکه چیز یاد بگیرید، سمع، بصر و فؤاد به شما مرحمت کرده است. اگر کسی از این سمع، بصر و فؤاد استفادهٴ حُسْن نبرد، خدای سبحان این توفیق درک را از او میگیرد، لذا هر سه را فرمود: ما مُهْر کردیم: ﴿طَبَعَ اللَّهُ عَلَی قُلُوبِهِمْ وَسَمْعِهِمْ وَأَبْصَارِهِم﴾ . قهراً این «طبع»، آن «ختم» و آن «غشاوه» (همه و همه) مبدأ اوّلیاش هواپرستی است و اضلالِ کیفریِ خدای سبحان دامنگیر آنها خواهد شد.
در سورهٴ «فصلت» تعبیر قرآن کریم این است که اینها میگویند: «قلب ما در یک کِنان و غلاف هست، نمیفهمیم که شما چه میگویید»؛ آیهٴ پنجم سورهٴ «فصّلت» این است: ﴿ وَقَالُوا قُلُوبُنَا فِی أَکِنَّةٍ مِمَّا تَدْعُونَا إِلَیْهِ وَفِی آذَانِنَا وَقْرٌ وَمِنْ بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ فَاعْمَلْ إِنَّنَا عَامِلُونَ﴾؛ به رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) میگفتند: دل ما در کنان است ـ کِنان یعنی غلاف، مکنون یعنی مستور ـ و گوش ما سنگین است و بین ما و تو یک حجاب است، ما تو را نمیبینیم [و] حرف تو را هم نمیشنویم. اینکه در بعضی از آیات آمده: ﴿وَإِذَا قَرَأْتَ القُرْآنَ جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ این «مستور» به معنای «ساتر» نیست، «مستور» به معنای خود «مستور» است. حجاب دو قسم است: بعضی از حجابها مکشوفاند [و] بعضی از حجابها مستور، این دیوار حجابی است مشهود و کشوف؛ یعنی ما دیوار را میبینیم و این حجاب است بین این سمت و آن سمت، خودِ این حجاب، مشهود است؛ یعنی دیوار را میبینیم و این دیوار حجاب است (بین ما و بیرونیها)؛ امّا گناه، خود حجابی است مستور، انسان نمیتواند این حجاب را ببیند.
حجاب مستور و حجاب مشهود
مرحوم این بابویه قمی (رضوان الله علیه) در کتاب شریف توحید نقل کرده است [که] از حضرت امیر (سلام الله علیه) سؤال شده است که چرا توفیق نماز شب نصیب ما نمیشود؟ فرمود: این گناهِ روز نمیگذارد . این گناه، خود حجاب است؛ منتها حجابی است مستور. حجاب دو قسم است: حجاب مشهود و حجاب مستور، این طور نیست که ﴿جَعَلْنَا بَیْنَکَ وَبَیْنَ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ حِجَاباً مَسْتُوراً﴾ أی «حجاباً ساتراً»، نه؛ خودِ حجاب دو قسم است: یک قسمش مشهود است و یک قسمش مستور. اینکه به رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض میکردند: ﴿مِنْ بَیْنِنَا وَبَیْنِکَ حِجَابٌ﴾ ؛ یعنی تو را نمیبینیم؛ نه اینکه تو آن طرف دیواری و ما این طرف دیوار، نه؛ بین ما و تو حجابی است، آن اعتقادِ کفر نمیگذارد ما حرف تو را درک بکنیم. همین معنا را (که بینشان حجاب است) در بعضی از آیات دیگر خدای سبحان به خودش نسبت داد؛ فرمود که ما دلهای اینها را در کِنان قرار دادیم؛ در سورهٴ «کهف» آیهٴ 57 این است؛ فرمود: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُکِّرَ بِآیَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا وَنَسِیَ مَا قَدَّمَتْ یَدَاهُ إِنَّا جَعَلْنَا عَلَی قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَن یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْراً وَإِن تَدْعُهُمْ إِلَی الهُدَی فَلَن یَهْتَدُوا إِذاً أَبَداً﴾؛ ما همین کار را به عنوان پرده قرار دادیم؛ یعنی وقتی این توفیق را برداشتیم، این گناه به صورت یک چرک جلوی آینه دل اینها را میگیرد، اینها میشوند [میروند] در یک حجاب.
نتیجه بحث
پس اگر خدای سبحان فرمود: قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ ، است (این دعوای عمومی)، بعد یک جا فرمود: ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ ، این سؤالانگیز است که چطور قرآنی که ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است، ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ شد؟ جوابش این است که ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾، خود این سؤالانگیز است که چرا در اینها اثر نمیکند؟ برای اینکه اینها با سوء اختیار خود دل را که مجرای ادراک است بستند.
«أعادنا الله من شرور أنفسنا و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است