- 78
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 72 تا 74 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 72 تا 74 سوره آلعمران"
بیان قرآن در مقابل دسیسههای مشایخ سوُء یهود
دلالت آیه بر زمینهسازی ارتداد مسلمین توسط اهل کتاب
حصر هدایت و إعطای آن برای خداوند متعال
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿72﴾ وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ ﴿73﴾ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ ﴿74﴾
خلاصه مباحث گذشته
گرچه قبلاً فرمود عدهای از اهل کتاب درصدد اضلال شما هستند؛ اما آن معنا را باز کرد، فرمود اینها هم ضالاند هم مضل و راه اضلالشان هم گاهی به القای شبهه است، حق مقبول را به لباس باطل مردود ارائه میدهند تا کسی حق را نپذیرد و آن حق مقبول را کتمان میکنند؛ هم القای شبهه میکنند باطل را نشان میدهند و هم آن حق را کتمان میکنند که این راه اضلال است و این دسیسههای علمی است، دسیسههای سیاسیشان هم این است که گفتند شما صبح به جمع مسلمین بپیوندید و ایمان بیاورید و عصر همان روز برگردید و اینچنین وانمود کنید که ما رفتیم در جمع مسلمین و تحقیق کردیم دیدیم حق نبود، برگشتیم و این فتنه شما زمینه ارتجاع و ارتداد دیگران را فراهم میکند ﴿لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾.
وجوه معانی آیهٴ شریفه در التبیان و مجمع البیان
آن سه وجهی که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان بیان کردند و مرحوم امین الاسلام هم که در مجمع البیان ذکر کردند را هم ملاحظه فرمودید
الف و ب: معنای اول و دوم از آیهٴ شریفه
وجه اول همین معنای معروف بین اهل تفسیر است.
وجه دوم آن است که شما به آنچه برای مسلمین در اول روز نازل شده است که مسئله نماز به بیتالمقدس باشد آن را ایمان بیاورید و قبول کنید و آنچه در پایان روز آمده به نام رجوع به طرف کعبه آن را کفر بورزید.
ج: معنای سوم از آیهٴ شریفه
وجه سوم آن است که آن ایمانی که شما درباره پیامبر دارید و اقرار کردید و اقرار دارید که اوصاف پیامبر در عهدین آمده در تورات آمده، آن اقرار را که قبلاً بیان کردید آن را در اول روز اظهار کنید و در آخر روز برگردید، بگویید آن اقراری که ما کردیم و تحقیق کردیم، دیدیم مطابق نیست یعنی قبلاً شما اقرار کردید که اوصافی در تورات آمده که این اوصاف بر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منطبق است، این معنا را در اول روز اظهار کنید [و] در پایان روز کتمان کنید تا مردم برگردند، البته این معنای سوم منطبق میشود با آن کلی که در معنای اول ذکر شد، روحاً با معنای اول مخالف نیست، بلکه مصداقی از همان مصادیق معنای اول است.
نقد معنای دوم از آیه شریفه
معنای دوم از چند نظر بعید به ذهن میآید: یکی اینکه اگر این ﴿وجه النهار﴾ ظرف باشد برای ﴿انزل﴾ نماز به طرف بیت المقدس که ﴿وجه النهار﴾ نازل نشد، این از قبل بود در مکه هم که حضرت بود به طرف بیت المقدس نماز میخواندند؛ منتها در مکه که حضرت بودند گفتند طوری نماز میخواندند که هم کعبه قبله حضرت باشد هم بیت المقدس، که در بحثهای سورهٴ «بقره» گذشت که در مسجدالحرام انسان میتواند طوری بایستد که هم مستقبل کعبه باشد هم مستقبل بیت¬المقدس، چون قدس در جنوب غربی مکه واقع است و اگر به سمتهای دیگر بایستد البته به طرف بیت المقدس ایستاده است، گرچه به طرف کعبه نباشد. پس نماز به طرف قدس ﴿وجه النهار﴾ نازل نشد این از قبل بود. گذشته از اینکه این معنا مرجعش آن است که شما به آنچه در اول روز، اینها عمل کردند یعنی نماز به طرف بیتالمقدس او را قبول کنید و آنچه در آخر روز عمل کردند که نماز به طرف کعبه باشد آن را قبول نکنید. بسیار خب، این دیگر زمینه ارتجاع و ارتداد مردم را فراهم نمیکند، این چه فتنهای است؟ یعنی سیاست بازان یهود به همفکرانشان میگفتند نماز به طرف بیت المقدس را قبول کنید یعنی بیت المقدس را قبله بدانید و کعبه را قبله ندانید یعنی به دین خودتان باقی باشید، این چه زمینه برای ارتجاع و فتنه و ارتداد مردم فراهم میشود؟
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ اگر اول و آخر به کفر برگردد، نه ﴿وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ﴾ یعنی «واکفروا بالذی انزل آخره» شما بیایید دست از آن بردارید که میشود ﴿آخره﴾ ظرف برای ﴿وکفروا﴾ وجه سوم برای تأیید آن است که اگر این ﴿وجه النهار﴾ ظرف باشد برای ﴿انزل﴾، آن ﴿وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ﴾ هم باید چیزی در تقدیر باشد یعنی «واکفروا بالذی انزل علی الذین آمنوا آخر النهار» که این ﴿آخره﴾ ظرف باشد برای ﴿انزل﴾ که مقدر هست ولی بنابر آن تفسیر معروف نیازی به این تقدیر نیست و منشأ همه این خلاف ظاهرها همان روایت ضعیفهای است که ابی جارود نقل کرده که اعتدادی به آن روایت نیست.
پس معنای این کریمه این خواهد شد که عدهای از اهل کتاب براساس دسیسه گفتند صبح بروید ایمان بیاورید و عصر برگردید.
نکته چهارمی که در تضعیف آن فرمایش است این است که ﴿وجه النهار﴾ یعنی اول روز، آخر النهار یعنی پایان روز. خب، حالا ما بر فرض قبول کردیم که صلات صبح، اول النهار است و منظور از این نهار، از همان طلوع فجر است نه طلوع شمس، چون اگر نهار از طلوع شمس باشد نماز صبح به طرف بیت المقدس اولالنهار نیست، این در بین طلوعین است نه اول نهار، بر فرضی که منظور از نهار، از طلوع فجر باشد نه طلوع شمس، آنگاه نماز صبح که به طرف قدس خوانده شد صادق است که ﴿وجه النهار﴾ به طرف بیتالمقدس خوانده شد. اگر این را قبول بکنیم ﴿آخره﴾ یعنی آخرالنهار بر نماز ظهر منطبق نیست، شما براساس آن روایت نقل کردید که در هنگام نماز ظهر، دستور استقبال عوض شد باید به طرف کعبه استقبال کنند نه به طرف بیت¬المقدس، آن وقت صلات ظهر که آخرالنهار نبود این فی وسط النهار است نه در آخرالنهار. بنابراین آن روایت، منطبق بر این آیه نیست البته آن روایت، بر فرضی که صحیح باشد در موطن خود هست یعنی چنین دسیسهای هم آنها کردند یعنی سیاست¬ بازان اسرائیلی به همفکرانشان گفتند همان که مسلمانها به طرف قدس نماز میخواندند آن اصل است نه به طرف کعبه، آن مطلبی است که در جای خود واقع شده، نه اینکه این آیه را بخواهد تفسیر کند.
بنابراین طبق این چهار جهت و همچنین احیاناً جهات دیگر، عمل کردن به آن روایت دشوار است و حق با مرحوم شیخ طوسی است که آن راه را انتخاب کرده و اکثر مفسرین آن راه را انتخاب کردند.
پرسش: ...
پاسخ: در جایی که هست آنجا هم مثل همین است «و حذف ما یعلم منه جائز» اینجا محذوف است، چون معلوم است و حذف، خلاف است. اگر ما طرزی آیه را بیان کنیم که حذف نباشد عدمالحذف اولیٰ. عمده همان دسیسه است که سیاق آیات دارد ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ﴾ را شرح میدهد که چگونه اهل کتاب درصدد اضلالاند، معلوم شد که هم آن مشایخ سوءآنها عالمانه درصدد ضلالت و اضلال بودند هم سیاست بازانشان عالمانه درصدد ضلالت و اضلال بودند، هم علمایشان حق را در لباس باطل عرضه میکردند تا کسی نخرد و اصل حق را کتمان میکردند و هم سیاست بازانشان این دسیسه را به کار میبردند.
پرسش: ...
پاسخ: چون گرچه نقل شده است که عدهای از یهودیها تواطئ کردند ولی ممکن است هر دو گروه باشد آنچه الآن این هیئت تبشیر مسیحیت به راه افتاده اینها هم کم از یهودیت ندارند، چون الآن هر دو را یک سیاست دنیایی دارد اداره میکند دیگر.
بیان قرآن در مقابل دسیسههای مشایخ سوُء یهود
آنگاه این آیه قرائت شده است ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ ظاهراً این کریمه، مقول همان اهل کتاب است یعنی همان گروه اهل کتاب گفتهاند ﴿آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ﴾ ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ امری کردند و نهیی که همه اینها دسیسه است ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ یعنی ایمان نیاورید مگر به کسی که یا برای کسی که دینتان را قبول دارد، کسی که همین حرفی که ما داریم همین حرف را آورده قبول کنید و غیر از این را آورد قبول نکنید، مشایخ سوء و علمای یهود به پیروانشان گفتند که ﴿إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾ که این بحث، قبلاً به مناسبت سورهٴ بقره و آیات دیگر گذشت، آنها فتوایی را به هر نحوی بود از عهدین استنباط میکردند، بعد به مردم میگفتند اگر این کسی که آمده و داعیه اسلام دارد حرفش همین است که ما گفتیم قبول کنید، غیر از این است قبول نکنید ﴿إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾ در اینگونه از مقاطع، قرآن آیه نازل کرده، فرمود اگر هم معیار تورات باشد آنچه را که ما گفتیم مطابق با تورات است؛ منتها شما تورات را کتمان کردید ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ اگر شما واقعاً صادقید و حامی توراتید آن توراتی که در خانهها کتمان کردهاید آن را ارائه بدهید ببینیم حرف ما در تورات هست یا نه، پس دو بیان هست: یکی اینکه تنها معیار تورات نیست، چون تورات کتاب حق است، اما همه حق در تورات نیست، چون آخرین کتاب نیست. حرف دوم این است که بر فرض معیار تورات باشد، چه اینکه در بعضی از مسائل معیار تورات است تورات را هم که بیاورید همین حرف ما را دارد ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ برابر همان حرفی که علمای سوء به پیروان اهل کتاب میگفتند که ﴿إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾ الآن هم همان فتوا را دادند ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ که گفتند این «لام»، «لام» زایده است، نظیر ﴿ردف لکم﴾ یعنی «ردفکم»، [یعنی] «وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ ِمنْ تَبِعَ دینَکُمْ» یعنی «لا تصدقوا الا من صدقکم»؛ مگر کسی که دین شما را امضا کند و کسی که دین شما را امضا نکرده و دین جدید عرضه کرده او را تصدیق نکنید و به او ایمان نیاورید، چرا ﴿أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ﴾، ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ که ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ پیداست کلام الله است و در وسط جمله معترضه قرار گرفت که جواب است، آنها گفتند ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ﴾ یعنی شما مبادا تصدیق کنید که کسی چیزی از خدا دریافت کند، نظیر آنچه را که شما دریافت کردید، چون اگر شما به پیغمبر اسلام اعتقاد پیدا کنید معنایش آن است که به پیغمبر چیزی داده شده است که به موسای کلیم داده شد، امت اسلامی چیزی دریافت کردند که شماها که امت موسای کلیمید دریافت کردید، مبادا چنین چیزی بشود یا مبادا شما حرف آنها را تصدیق کنید که آنها بتوانند در قیامت نزد خدا احتجاج کنند، بگویند که این گروه حرف ما را پذیرفتند و حقانیّت ما را قبول کردند ولی ایمان نیاوردند، فهمیدند و ایمان نیاوردند ﴿أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ﴾؛ مبادا شما ایمان بیاورید که این تالی فاسدها مترتّب بشود.
پرسش: ...
دلالت آیه بر زمینهسازی ارتداد مسلمین توسط اهل کتاب
پاسخ: چون وجه دوم با آیه هماهنگ نیست، آیه سیاقش این است که اینها دسیسه کردند برای ارتداد، وجه دوم که دسیسه برای ارتداد نیست، وجه دوم این است که شما دین خودتان را داشته باشید، آیه دارد که اینها دسیسه کردند تا مسلمین را مرتد کنند که سه طایفه بود قبلاً گذشت، آنها علاقهمندند تا مسلمین مرتد بشوند. اگر آیه، برابر وجه دوم تفسیر بشود معنایش این است که شما قبله خودتان را داشته باشید آنچه بر مسلمین نازل شده است که قبلهشان بیتالمقدس نیست و کعبه است، این را قبول نکنید یعنی «لکم دینکم و لهم دینهم» این دیگر ﴿لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ ندارد که، ولی آیه دارد فتنه سیاست بازان اسرائیلی را دارد شرح میدهد که اینها زمینه ارتداد را فراهم کردند.
علت عدم تصدیق سخنان مسلمین توسط اهل کتاب
اینکه فرمود: ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ به دو محذوف، چرا شما فقط کسانی را تصدیق کنید که پیروان شمایند، برای اینکه مبادا کسی به چیزی برسد که شما رسیدید، بر کسی چیزی نازل بشود که بر شما نازل شد: ﴿أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ﴾؛ مبادا شما ایمان بیاورید و تصدیق کنید حرف مسلمین را، زیرا اینها در روز قیامت علیه شما نزد خدا احتجاج میکنند، میگویند این یهودیها با اینکه فهمیدند حق با ما بود بر یهودیتشان اصرار داشتند، برای اینکه این دو محذور ظهور نکند شما فقط دینتان را حفظ بکنید، فقط کسانی را تصدیق بکنید که پیرو دین شمایند ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ در اینجا خدای سبحان جواب میدهد میفرماید که ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ این یک مطلب، چون ﴿وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾؛ تنها هادی خداست، اگر تنها هادی خداست تنها هدایت هم هدایت الله است که این لسان، لسان حصر است ﴿إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ این لسان، لسان حصر است، چون هادی فقط خداست و غیر او هادی نیست ﴿وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾ اگر هدایت فقط هدایت خداست و تنها هادی خداست، ببینیم خدا که را هدایت کرده که را دستور هدایی فرستاده است؟ پس به دست شما نیست، مطلب اول این است که تنها هدایت، هدایت خداست.
سیاق و سباق آیهٴ کریمه دلیل بر حق بودن آن
این ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ پیداست که حرف خداست، هم تصدیق به کلمه قل، هم مضمون،هم مضمون حق است هم لفظ شاهد است که ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ این کلام الله است و همچنین ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾ این هم کلام الله است، چون هم مضمون، حق است و هم دستور رسید که بگو و باید این دو جمله با سخنان قبلی ارتباط داشته باشد، اگر ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ کلام الله باشد، دیگر ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ لازم نبود، ظاهر آن ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ کلام همانهاست و تتمه سخنان است که طایفهای از اهل کتاب دو تا دستور دادند: یکی امر؛ دیگری نهی. امرشان این بود که ﴿آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ﴾ نهیشان این بود ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ دلیل آن امر و نهی هم این است ﴿أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ﴾ این صدر و ساقه سخنان آنهاست، جواب این دسیسه این است که ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ تنها هدایت، هدایت خداست و تنها هادی خداست.
حصر هدایت و إعطای آن برای خداوند متعال
مطلب دوم این است که خدایی که تنها هادی اوست و هدایت هم تنها هدایت اوست کلیدش را به دست شمای اهل کتاب نداد تا شما کلید هدایت را داشته باشید در مخزن را برای یک عده باز کنید برای یک عده باز نکنید: ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾ نظیر اینکه گروهی از مردم جاهلی در جاهلیت گفتند چرا مسئله وحی و رسالت بر یکی از بزرگان مکه یا طایف نازل نشده است جواب آمده ﴿أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ﴾؛ مگر توزیع رحمت حق به دست اینهاست که بگویند چرا نبوت بر فلان شخص یا بر فلان شخص نازل نشد، رحمت به دست خداست هر که را مصلحت بداند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ اینجا هم مشابه همان سخن است که اهل کتاب گفتند مبادا ایمان بیاورید تا این¬چنین نشود، جواب دادند که تنها کسی که هدایت به دست اوست خداست و خدا هم فضلش را به هر که بخواهد اعطا میکند و خواست و به مسلمین اعطا کرد ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾. مشابه این مضمون در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت ﴿أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ﴾؛ شما طمع میکنید که اهل کتاب، ایمان بیاورند؟ همین که به شما آسیب نرسانند خوشحال باشید، طمع نکنید که یک یهودی مسلمان بشود، مخصوصاً علمایشان ﴿قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛ نه تنها ایمان نمیآورند، بلکه آن ایمانی را که خودشان دارند دستکاری کردند، کلام الهی را عالماً عاقلاً عامداً مختاراً تحریف کردند، حالا شما میخواهید به کلام خدایی که بر شما نازل شده است ایمان بیاورند؟ ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾. ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا﴾ همان کاری که منافقین داشتند، یهودیها هم داشتند. این یهودیها وقتی به موٴمنین رسیدند میگفتند ما ایمان آوردیم ﴿وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ﴾؛ وقتی به یکدیگر رسیدند، گفتند چرا چنین حرفی زدید؟ مبادا چنین حرفی بزنید بگویید ما ایمان آوردیم وگرنه آنها احتجاج میکنند ﴿وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ﴾؛ آنچه را که خدا بر شما نازل کرد شما میدانید پیغمبر اسلام حق است و قرآن حق است، آنچه را که میدانید اگر برای مسلمین اظهار کنید آنها احتجاج میکنند، چرا این کار را کردید؟ ﴿أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ آنگاه خدا میفرماید: ﴿أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ﴾؛ مگر خدا در قیامت نمیتواند احتجاج کند به آنچه شما عالماً کتمان کردهاید؟ مگر نمیدانید که سرّ و علن شما نزد خدا علن است؟ ﴿أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ﴾ این نظیر آن آیه است، چه اینکه در همین جریانی که یهودیها میگفتند مبادا آنچه بر امت یهود نازل شده است بر مسلمین نازل بشود آنچه بر موسی نازل شد بر پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل بشود، جواب آمد که ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾ مشابه همان آیه 142 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که در هنگام تعویض قبله، یهودیها اینچنین گفتند ﴿سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلاّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتی کانُوا عَلَیْها﴾؛ چرا دست از آن قبله قبلی برداشتند؟ ﴿قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾؛ مشرق و مغرب به دست خداستف تنظیم قبله هدایت است، هدایت هم به دست خداست [و] هر که را خدا بخواهد هدایت میکند، پس چه اصراری دارید که شما به یک سمت بشر عبادت کند؟ الآن خدا مصلحت در این دید که قبله را کعبه قرار بدهد ﴿قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ آیهٴ محل بحث هم تقریباً شبیه همان است که ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
بیان قرآن در مقابل دسیسههای مشایخ سوُء یهود
دلالت آیه بر زمینهسازی ارتداد مسلمین توسط اهل کتاب
حصر هدایت و إعطای آن برای خداوند متعال
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ قالَتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ ﴿72﴾ وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ ﴿73﴾ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ ﴿74﴾
خلاصه مباحث گذشته
گرچه قبلاً فرمود عدهای از اهل کتاب درصدد اضلال شما هستند؛ اما آن معنا را باز کرد، فرمود اینها هم ضالاند هم مضل و راه اضلالشان هم گاهی به القای شبهه است، حق مقبول را به لباس باطل مردود ارائه میدهند تا کسی حق را نپذیرد و آن حق مقبول را کتمان میکنند؛ هم القای شبهه میکنند باطل را نشان میدهند و هم آن حق را کتمان میکنند که این راه اضلال است و این دسیسههای علمی است، دسیسههای سیاسیشان هم این است که گفتند شما صبح به جمع مسلمین بپیوندید و ایمان بیاورید و عصر همان روز برگردید و اینچنین وانمود کنید که ما رفتیم در جمع مسلمین و تحقیق کردیم دیدیم حق نبود، برگشتیم و این فتنه شما زمینه ارتجاع و ارتداد دیگران را فراهم میکند ﴿لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾.
وجوه معانی آیهٴ شریفه در التبیان و مجمع البیان
آن سه وجهی که مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان بیان کردند و مرحوم امین الاسلام هم که در مجمع البیان ذکر کردند را هم ملاحظه فرمودید
الف و ب: معنای اول و دوم از آیهٴ شریفه
وجه اول همین معنای معروف بین اهل تفسیر است.
وجه دوم آن است که شما به آنچه برای مسلمین در اول روز نازل شده است که مسئله نماز به بیتالمقدس باشد آن را ایمان بیاورید و قبول کنید و آنچه در پایان روز آمده به نام رجوع به طرف کعبه آن را کفر بورزید.
ج: معنای سوم از آیهٴ شریفه
وجه سوم آن است که آن ایمانی که شما درباره پیامبر دارید و اقرار کردید و اقرار دارید که اوصاف پیامبر در عهدین آمده در تورات آمده، آن اقرار را که قبلاً بیان کردید آن را در اول روز اظهار کنید و در آخر روز برگردید، بگویید آن اقراری که ما کردیم و تحقیق کردیم، دیدیم مطابق نیست یعنی قبلاً شما اقرار کردید که اوصافی در تورات آمده که این اوصاف بر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) منطبق است، این معنا را در اول روز اظهار کنید [و] در پایان روز کتمان کنید تا مردم برگردند، البته این معنای سوم منطبق میشود با آن کلی که در معنای اول ذکر شد، روحاً با معنای اول مخالف نیست، بلکه مصداقی از همان مصادیق معنای اول است.
نقد معنای دوم از آیه شریفه
معنای دوم از چند نظر بعید به ذهن میآید: یکی اینکه اگر این ﴿وجه النهار﴾ ظرف باشد برای ﴿انزل﴾ نماز به طرف بیت المقدس که ﴿وجه النهار﴾ نازل نشد، این از قبل بود در مکه هم که حضرت بود به طرف بیت المقدس نماز میخواندند؛ منتها در مکه که حضرت بودند گفتند طوری نماز میخواندند که هم کعبه قبله حضرت باشد هم بیت المقدس، که در بحثهای سورهٴ «بقره» گذشت که در مسجدالحرام انسان میتواند طوری بایستد که هم مستقبل کعبه باشد هم مستقبل بیت¬المقدس، چون قدس در جنوب غربی مکه واقع است و اگر به سمتهای دیگر بایستد البته به طرف بیت المقدس ایستاده است، گرچه به طرف کعبه نباشد. پس نماز به طرف قدس ﴿وجه النهار﴾ نازل نشد این از قبل بود. گذشته از اینکه این معنا مرجعش آن است که شما به آنچه در اول روز، اینها عمل کردند یعنی نماز به طرف بیتالمقدس او را قبول کنید و آنچه در آخر روز عمل کردند که نماز به طرف کعبه باشد آن را قبول نکنید. بسیار خب، این دیگر زمینه ارتجاع و ارتداد مردم را فراهم نمیکند، این چه فتنهای است؟ یعنی سیاست بازان یهود به همفکرانشان میگفتند نماز به طرف بیت المقدس را قبول کنید یعنی بیت المقدس را قبله بدانید و کعبه را قبله ندانید یعنی به دین خودتان باقی باشید، این چه زمینه برای ارتجاع و فتنه و ارتداد مردم فراهم میشود؟
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ اگر اول و آخر به کفر برگردد، نه ﴿وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ﴾ یعنی «واکفروا بالذی انزل آخره» شما بیایید دست از آن بردارید که میشود ﴿آخره﴾ ظرف برای ﴿وکفروا﴾ وجه سوم برای تأیید آن است که اگر این ﴿وجه النهار﴾ ظرف باشد برای ﴿انزل﴾، آن ﴿وَ اکْفُرُوا آخِرَهُ﴾ هم باید چیزی در تقدیر باشد یعنی «واکفروا بالذی انزل علی الذین آمنوا آخر النهار» که این ﴿آخره﴾ ظرف باشد برای ﴿انزل﴾ که مقدر هست ولی بنابر آن تفسیر معروف نیازی به این تقدیر نیست و منشأ همه این خلاف ظاهرها همان روایت ضعیفهای است که ابی جارود نقل کرده که اعتدادی به آن روایت نیست.
پس معنای این کریمه این خواهد شد که عدهای از اهل کتاب براساس دسیسه گفتند صبح بروید ایمان بیاورید و عصر برگردید.
نکته چهارمی که در تضعیف آن فرمایش است این است که ﴿وجه النهار﴾ یعنی اول روز، آخر النهار یعنی پایان روز. خب، حالا ما بر فرض قبول کردیم که صلات صبح، اول النهار است و منظور از این نهار، از همان طلوع فجر است نه طلوع شمس، چون اگر نهار از طلوع شمس باشد نماز صبح به طرف بیت المقدس اولالنهار نیست، این در بین طلوعین است نه اول نهار، بر فرضی که منظور از نهار، از طلوع فجر باشد نه طلوع شمس، آنگاه نماز صبح که به طرف قدس خوانده شد صادق است که ﴿وجه النهار﴾ به طرف بیتالمقدس خوانده شد. اگر این را قبول بکنیم ﴿آخره﴾ یعنی آخرالنهار بر نماز ظهر منطبق نیست، شما براساس آن روایت نقل کردید که در هنگام نماز ظهر، دستور استقبال عوض شد باید به طرف کعبه استقبال کنند نه به طرف بیت¬المقدس، آن وقت صلات ظهر که آخرالنهار نبود این فی وسط النهار است نه در آخرالنهار. بنابراین آن روایت، منطبق بر این آیه نیست البته آن روایت، بر فرضی که صحیح باشد در موطن خود هست یعنی چنین دسیسهای هم آنها کردند یعنی سیاست¬ بازان اسرائیلی به همفکرانشان گفتند همان که مسلمانها به طرف قدس نماز میخواندند آن اصل است نه به طرف کعبه، آن مطلبی است که در جای خود واقع شده، نه اینکه این آیه را بخواهد تفسیر کند.
بنابراین طبق این چهار جهت و همچنین احیاناً جهات دیگر، عمل کردن به آن روایت دشوار است و حق با مرحوم شیخ طوسی است که آن راه را انتخاب کرده و اکثر مفسرین آن راه را انتخاب کردند.
پرسش: ...
پاسخ: در جایی که هست آنجا هم مثل همین است «و حذف ما یعلم منه جائز» اینجا محذوف است، چون معلوم است و حذف، خلاف است. اگر ما طرزی آیه را بیان کنیم که حذف نباشد عدمالحذف اولیٰ. عمده همان دسیسه است که سیاق آیات دارد ﴿وَدَّتْ طائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ لَوْ یُضِلُّونَکُمْ﴾ را شرح میدهد که چگونه اهل کتاب درصدد اضلالاند، معلوم شد که هم آن مشایخ سوءآنها عالمانه درصدد ضلالت و اضلال بودند هم سیاست بازانشان عالمانه درصدد ضلالت و اضلال بودند، هم علمایشان حق را در لباس باطل عرضه میکردند تا کسی نخرد و اصل حق را کتمان میکردند و هم سیاست بازانشان این دسیسه را به کار میبردند.
پرسش: ...
پاسخ: چون گرچه نقل شده است که عدهای از یهودیها تواطئ کردند ولی ممکن است هر دو گروه باشد آنچه الآن این هیئت تبشیر مسیحیت به راه افتاده اینها هم کم از یهودیت ندارند، چون الآن هر دو را یک سیاست دنیایی دارد اداره میکند دیگر.
بیان قرآن در مقابل دسیسههای مشایخ سوُء یهود
آنگاه این آیه قرائت شده است ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾ ظاهراً این کریمه، مقول همان اهل کتاب است یعنی همان گروه اهل کتاب گفتهاند ﴿آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ﴾ ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ امری کردند و نهیی که همه اینها دسیسه است ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ یعنی ایمان نیاورید مگر به کسی که یا برای کسی که دینتان را قبول دارد، کسی که همین حرفی که ما داریم همین حرف را آورده قبول کنید و غیر از این را آورد قبول نکنید، مشایخ سوء و علمای یهود به پیروانشان گفتند که ﴿إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾ که این بحث، قبلاً به مناسبت سورهٴ بقره و آیات دیگر گذشت، آنها فتوایی را به هر نحوی بود از عهدین استنباط میکردند، بعد به مردم میگفتند اگر این کسی که آمده و داعیه اسلام دارد حرفش همین است که ما گفتیم قبول کنید، غیر از این است قبول نکنید ﴿إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾ در اینگونه از مقاطع، قرآن آیه نازل کرده، فرمود اگر هم معیار تورات باشد آنچه را که ما گفتیم مطابق با تورات است؛ منتها شما تورات را کتمان کردید ﴿قُلْ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ اگر شما واقعاً صادقید و حامی توراتید آن توراتی که در خانهها کتمان کردهاید آن را ارائه بدهید ببینیم حرف ما در تورات هست یا نه، پس دو بیان هست: یکی اینکه تنها معیار تورات نیست، چون تورات کتاب حق است، اما همه حق در تورات نیست، چون آخرین کتاب نیست. حرف دوم این است که بر فرض معیار تورات باشد، چه اینکه در بعضی از مسائل معیار تورات است تورات را هم که بیاورید همین حرف ما را دارد ﴿فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ فَاتْلُوها إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ برابر همان حرفی که علمای سوء به پیروان اهل کتاب میگفتند که ﴿إِنْ أُوتیتُمْ هذا فَخُذُوهُ وَ إِنْ لَمْ تُؤْتَوْهُ فَاحْذَرُوا﴾ الآن هم همان فتوا را دادند ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ که گفتند این «لام»، «لام» زایده است، نظیر ﴿ردف لکم﴾ یعنی «ردفکم»، [یعنی] «وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ ِمنْ تَبِعَ دینَکُمْ» یعنی «لا تصدقوا الا من صدقکم»؛ مگر کسی که دین شما را امضا کند و کسی که دین شما را امضا نکرده و دین جدید عرضه کرده او را تصدیق نکنید و به او ایمان نیاورید، چرا ﴿أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ﴾، ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ که ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ پیداست کلام الله است و در وسط جمله معترضه قرار گرفت که جواب است، آنها گفتند ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ﴾ یعنی شما مبادا تصدیق کنید که کسی چیزی از خدا دریافت کند، نظیر آنچه را که شما دریافت کردید، چون اگر شما به پیغمبر اسلام اعتقاد پیدا کنید معنایش آن است که به پیغمبر چیزی داده شده است که به موسای کلیم داده شد، امت اسلامی چیزی دریافت کردند که شماها که امت موسای کلیمید دریافت کردید، مبادا چنین چیزی بشود یا مبادا شما حرف آنها را تصدیق کنید که آنها بتوانند در قیامت نزد خدا احتجاج کنند، بگویند که این گروه حرف ما را پذیرفتند و حقانیّت ما را قبول کردند ولی ایمان نیاوردند، فهمیدند و ایمان نیاوردند ﴿أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ﴾؛ مبادا شما ایمان بیاورید که این تالی فاسدها مترتّب بشود.
پرسش: ...
دلالت آیه بر زمینهسازی ارتداد مسلمین توسط اهل کتاب
پاسخ: چون وجه دوم با آیه هماهنگ نیست، آیه سیاقش این است که اینها دسیسه کردند برای ارتداد، وجه دوم که دسیسه برای ارتداد نیست، وجه دوم این است که شما دین خودتان را داشته باشید، آیه دارد که اینها دسیسه کردند تا مسلمین را مرتد کنند که سه طایفه بود قبلاً گذشت، آنها علاقهمندند تا مسلمین مرتد بشوند. اگر آیه، برابر وجه دوم تفسیر بشود معنایش این است که شما قبله خودتان را داشته باشید آنچه بر مسلمین نازل شده است که قبلهشان بیتالمقدس نیست و کعبه است، این را قبول نکنید یعنی «لکم دینکم و لهم دینهم» این دیگر ﴿لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ﴾ ندارد که، ولی آیه دارد فتنه سیاست بازان اسرائیلی را دارد شرح میدهد که اینها زمینه ارتداد را فراهم کردند.
علت عدم تصدیق سخنان مسلمین توسط اهل کتاب
اینکه فرمود: ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ به دو محذوف، چرا شما فقط کسانی را تصدیق کنید که پیروان شمایند، برای اینکه مبادا کسی به چیزی برسد که شما رسیدید، بر کسی چیزی نازل بشود که بر شما نازل شد: ﴿أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ﴾؛ مبادا شما ایمان بیاورید و تصدیق کنید حرف مسلمین را، زیرا اینها در روز قیامت علیه شما نزد خدا احتجاج میکنند، میگویند این یهودیها با اینکه فهمیدند حق با ما بود بر یهودیتشان اصرار داشتند، برای اینکه این دو محذور ظهور نکند شما فقط دینتان را حفظ بکنید، فقط کسانی را تصدیق بکنید که پیرو دین شمایند ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ در اینجا خدای سبحان جواب میدهد میفرماید که ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ این یک مطلب، چون ﴿وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾؛ تنها هادی خداست، اگر تنها هادی خداست تنها هدایت هم هدایت الله است که این لسان، لسان حصر است ﴿إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ این لسان، لسان حصر است، چون هادی فقط خداست و غیر او هادی نیست ﴿وَ کَفی بِرَبِّکَ هادِیًا وَ نَصیرًا﴾ اگر هدایت فقط هدایت خداست و تنها هادی خداست، ببینیم خدا که را هدایت کرده که را دستور هدایی فرستاده است؟ پس به دست شما نیست، مطلب اول این است که تنها هدایت، هدایت خداست.
سیاق و سباق آیهٴ کریمه دلیل بر حق بودن آن
این ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ پیداست که حرف خداست، هم تصدیق به کلمه قل، هم مضمون،هم مضمون حق است هم لفظ شاهد است که ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ این کلام الله است و همچنین ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾ این هم کلام الله است، چون هم مضمون، حق است و هم دستور رسید که بگو و باید این دو جمله با سخنان قبلی ارتباط داشته باشد، اگر ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ کلام الله باشد، دیگر ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ لازم نبود، ظاهر آن ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ کلام همانهاست و تتمه سخنان است که طایفهای از اهل کتاب دو تا دستور دادند: یکی امر؛ دیگری نهی. امرشان این بود که ﴿آمِنُوا بِالَّذی أُنْزِلَ عَلَی الَّذینَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهارِ﴾ نهیشان این بود ﴿وَ لا تُؤْمِنُوا إِلاّ لِمَنْ تَبِعَ دینَکُمْ﴾ دلیل آن امر و نهی هم این است ﴿أَنْ یُؤْتی أَحَدٌ مِثْلَ ما أُوتیتُمْ أَوْ یُحاجُّوکُمْ عِنْدَ رَبِّکُمْ﴾ این صدر و ساقه سخنان آنهاست، جواب این دسیسه این است که ﴿قُلْ إِنَّ الْهُدی هُدَی اللّهِ﴾ تنها هدایت، هدایت خداست و تنها هادی خداست.
حصر هدایت و إعطای آن برای خداوند متعال
مطلب دوم این است که خدایی که تنها هادی اوست و هدایت هم تنها هدایت اوست کلیدش را به دست شمای اهل کتاب نداد تا شما کلید هدایت را داشته باشید در مخزن را برای یک عده باز کنید برای یک عده باز نکنید: ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾ نظیر اینکه گروهی از مردم جاهلی در جاهلیت گفتند چرا مسئله وحی و رسالت بر یکی از بزرگان مکه یا طایف نازل نشده است جواب آمده ﴿أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ﴾؛ مگر توزیع رحمت حق به دست اینهاست که بگویند چرا نبوت بر فلان شخص یا بر فلان شخص نازل نشد، رحمت به دست خداست هر که را مصلحت بداند ﴿اللّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ﴾ اینجا هم مشابه همان سخن است که اهل کتاب گفتند مبادا ایمان بیاورید تا این¬چنین نشود، جواب دادند که تنها کسی که هدایت به دست اوست خداست و خدا هم فضلش را به هر که بخواهد اعطا میکند و خواست و به مسلمین اعطا کرد ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظیمِ﴾. مشابه این مضمون در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» قبلاً گذشت ﴿أَ فَتَطْمَعُونَ أَنْ یُؤْمِنُوا لَکُمْ﴾؛ شما طمع میکنید که اهل کتاب، ایمان بیاورند؟ همین که به شما آسیب نرسانند خوشحال باشید، طمع نکنید که یک یهودی مسلمان بشود، مخصوصاً علمایشان ﴿قَدْ کانَ فَریقٌ مِنْهُمْ یَسْمَعُونَ کَلامَ اللّهِ ثُمَّ یُحَرِّفُونَهُ مِنْ بَعْدِ ما عَقَلُوهُ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ﴾؛ نه تنها ایمان نمیآورند، بلکه آن ایمانی را که خودشان دارند دستکاری کردند، کلام الهی را عالماً عاقلاً عامداً مختاراً تحریف کردند، حالا شما میخواهید به کلام خدایی که بر شما نازل شده است ایمان بیاورند؟ ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾. ﴿وَ إِذا لَقُوا الَّذینَ آمَنُوا قالُوا آمَنّا﴾ همان کاری که منافقین داشتند، یهودیها هم داشتند. این یهودیها وقتی به موٴمنین رسیدند میگفتند ما ایمان آوردیم ﴿وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ﴾؛ وقتی به یکدیگر رسیدند، گفتند چرا چنین حرفی زدید؟ مبادا چنین حرفی بزنید بگویید ما ایمان آوردیم وگرنه آنها احتجاج میکنند ﴿وَ إِذا خَلا بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ قالُوا أَ تُحَدِّثُونَهُمْ بِما فَتَحَ اللّهُ عَلَیْکُمْ لِیُحَاجُّوکُمْ بِهِ عِنْدَ رَبِّکُمْ﴾؛ آنچه را که خدا بر شما نازل کرد شما میدانید پیغمبر اسلام حق است و قرآن حق است، آنچه را که میدانید اگر برای مسلمین اظهار کنید آنها احتجاج میکنند، چرا این کار را کردید؟ ﴿أَ فَلا تَعْقِلُونَ﴾ آنگاه خدا میفرماید: ﴿أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ﴾؛ مگر خدا در قیامت نمیتواند احتجاج کند به آنچه شما عالماً کتمان کردهاید؟ مگر نمیدانید که سرّ و علن شما نزد خدا علن است؟ ﴿أَ وَ لا یَعْلَمُونَ أَنَّ اللّهَ یَعْلَمُ ما یُسِرُّونَ وَ ما یُعْلِنُونَ﴾ این نظیر آن آیه است، چه اینکه در همین جریانی که یهودیها میگفتند مبادا آنچه بر امت یهود نازل شده است بر مسلمین نازل بشود آنچه بر موسی نازل شد بر پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل بشود، جواب آمد که ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ﴾ مشابه همان آیه 142 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» است که در هنگام تعویض قبله، یهودیها اینچنین گفتند ﴿سَیَقُولُ السُّفَهاءُ مِنَ النّاسِ ما وَلاّهُمْ عَنْ قِبْلَتِهِمُ الَّتی کانُوا عَلَیْها﴾؛ چرا دست از آن قبله قبلی برداشتند؟ ﴿قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾؛ مشرق و مغرب به دست خداستف تنظیم قبله هدایت است، هدایت هم به دست خداست [و] هر که را خدا بخواهد هدایت میکند، پس چه اصراری دارید که شما به یک سمت بشر عبادت کند؟ الآن خدا مصلحت در این دید که قبله را کعبه قرار بدهد ﴿قُلْ لِلّهِ الْمَشْرِقُ وَ الْمَغْرِبُ یَهْدی مَنْ یَشاءُ إِلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ﴾ آیهٴ محل بحث هم تقریباً شبیه همان است که ﴿قُلْ إِنَّ الْفَضْلَ بِیَدِ اللّهِ یُؤْتیهِ مَنْ یَشاءُ وَ اللّهُ واسِعٌ عَلیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است