- 47
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 86 تا 91 سوره آلعمران
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 86 تا 91 سوره آلعمران"
عصمت تکوینی فرشتگان
عدم شمول استثنا در آیه بر کافرانِ معاند و لجوج
بیان طبری در فقه و بررسی دلائل قبول نشدن توبه کافران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ ﴿86﴾ أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعینَ ﴿87﴾ خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ ﴿88﴾ إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ﴿89﴾ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ ﴿90﴾ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ اْلأَرْضِ ذَهَبًا وَ لَوِ افْتَدی بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ ﴿91﴾
دلیل عطف فعل ﴿شهدوا﴾ بر اسم در آیه
یک نکته ادبی است که چگونه فرمود: ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا﴾ این ﴿وَ شَهِدُوا﴾ که فعل است چطور عطف شد بر ﴿بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾. جواب دادند که آن ﴿بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾ که اسم است به منزله فعل است یعنی «بعد أن آمنوا»، قهراً عبارت این چنین خواهد شد: «کیف یهدی الله قوماً کفروا بعد ان آمنوا و شهدوا» که این فعل اگر بر آن اسم عطف شد، برای اینکه روح آن اسم به فعل برمیگردد، نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آیهٴ هیجده آمده است که ﴿إِنَّ الْمُصَّدِّقینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾.
پرسش: ...
پاسخ: آن جواب ثانی است که نکته اینکه فعل بر اسم بعد ذکر شد اگر عطف بود باید عطف فعل بر اسم باشد و محذوری دارد، لذا جواب دادند که آن اسم در حکم فعل است. جواب ثانی این است که «واو» چون «واو» حال است محذوری ندارد که قبلی اسم باشد و بعدی فعل. آیهٴ هیجده سورهٴ «حدید» این است که ﴿إِنَّ الْمُصَّدِّقینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ که این «اقرضوا» که فعل است بر آن اسم عطف شد، سرّش این است که آن اسم، معنای فعل را در بر دارد یعنی کسانی که صدقه دادند و قرض الحسنه دادند.
لعنت آسمانها و زمین بر کفّار
خب، عمده آن بحث کلامی است که فرمود اینگونه از افراد خدا هدایتشان نمیکند که منظور هدایت پاداشی بود که بحثش گذشت ﴿أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعینَ﴾ که همه گروه بر اینها لعنت میفرستند، وقتی خدا و فرشتگان و مردم بر اینها لعنت میفرستند چون کل جهان، زیر پوشش مدبرات امر اداره میشود پس آسمانها و زمین هم بر او لعنت میفرستند، زیرا ملائکه که مدبرات امرند اگر بر کسی لعنت بفرستند، موجوداتی که تحت تدبیر ملائکه هستند آنها هم لعنت دارند و معنای لعنت هم دور داشتن از رحمت است، چرا کسی که کافر است همه موجودات، او را از رحمت دور میدارند، برای اینکه این در جهت خلاف همه موجودات دارد شنا میکند. در آیات سابق گذشت که ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ اگر کسی دین الهی را نپذیرد [و] تمرد کند، این تمردش نسبت به ذات اقدس خدایی است که همگان در پیشگاه او خاضع و منقادند، خب پس همه به یک سمت دیگر میروند او در جهت خلاف همه دارد حرکت میکند، لذا همگان به او آسیب میرسانند. این لعنت ملائکه، لعنت آسمان و زمین یک لعنت لفظی ظاهراً نیست یعنی همه این موجودات در صدد دور داشتن او از رحمت خاصه الهیاند، چون همه مسلماند، منقادند، دارند به سمت حق حرکت میکنند و او در جهت خلاف همه موجودات دارد حرکت میکند، لذا همه به او آسیب میرسانند، از این جهت فرمود ﴿أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعینَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: همانطوری که درباره مؤمنین میآید که اگر که مؤمنی رحلت کرد زمین نسبت به او گریه میکند یا درباره طالبان علوم الهی دارد که ماهیهای دریا برای او طلب مغفرت میکنند، طیور سما برای او طلب مغفرت میکنند و مانند آن، همه اینها با آن لسان تکوینیشان از ذات اقدس الهی چیز مسئلت میکنند یا زبانی دارند که ما زبان آنها را نمیدانیم یا اگر هم زبانی ندارند حالی دارند که با حالتشان برای مؤمن طلب مغفرت میکنند، قهراً علیه کافر هم نفرینی دارند.
پرسش: ...
پاسخ: تشریع که در آنها نیست، هم میتواند قولی باشد هم میتواند فعلی ولی هر دوی آن تکوین است، آنها در محدوده شرع نیستند که برای آنها حلال و حرام و واجب و حرام و اطاعت و عصیان و بهشت و جهنم و پیامبر و امثال ذلک باشند که مثلاً مکلف باشند به حدود شرعی ولی قولی دارند و فعلی دارند که همه اینها تکوین است. خب، پس اگر کسی در جهت خلاف حرکت کرد همه موجودات علیه او قدم برمیدارند.
عصمت تکوینی فرشتگان
پرسش: ...
پاسخ: ﴿بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ که در سورهٴ «انبیاء» است و در آن سورهای که ملائکه، غلاظ و شداد را معرفی میکنند، میفرماید ﴿لا یَعْصُونَ اللّهَ﴾ اینها عصمت تکوینی دارند نه عصمت تشریعی نه یعنی پیامبری دارند که بر ایشان واجب کرده که فلان کار حرام است و فلان کار واجب، انبیا معصوماند، ملائکه هم معصوماند؛ اما انبیا مکلفاند و شریعتی دارند و معصوماند ولی فرشتگان، شریعتی و مذهب خاصی که به وسیله امام و پیغمبر تنظیم شده باشد و به بهشت و جهنم وعده و وعید داشته باشند اینچنین نیست ولی عصمت آنها عصمت تکوینی است.
پرسش: ...
پاسخ: چرا؛ اختیار شان اختیار تکوینی است؛ موجود مختارند و درک میکنند قدرت دارند [و] میتوانند تکویناً کارهای گوناگون را انجام بدهند ولی منظماً به یک سمت حرکت میکنند.
پرسش: ...
پاسخ: دیگر حالا یک مقدارش اشاره شد، جن البته مثل انسان، مکلف است و مختار است؛ اما فرشتهها و موجوداتی که زیر پوشش تشریع نیستند، البته حکم کار آنها تکوینی است.
عدم شمول استثنا در آیهٴ بر کافرانِ معاند و لجوج
خب، در اینجا استثنایی هم آمده که فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ که توبه اینها مقبول است و اصلاح هم به همان وضع معنا شده است؛ منتها در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشابه همین مضمون، آیهٴ 160 فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحیمُ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر؛ یعنی تشریع در آنجا نیست که بر آنها چیزی واجب باشد، چیزی حرام باشد، مکلف باشند معصیتی داشته باشند، اطاعتی داشته باشند و امثال ذلک.
پرسش: ...
پاسخ: چرا دیگر؛ بله در نظام تکوینی هر معلولی از علت خود، حقشناسی میکند از او فیض میگیرد از مجاری فیض مدد میگیرد، این چنین نیست که اگر موجودی، موجود تکوینی شد فیض را از ماده بالاتر دریافت نکند یا حق شناس نباشد که، خب.
پرسش: ...
پاسخ: این، نه اینکه رفتند جهنم و از جهنم بیرون میآیند، چون آنجا دیگر جای توبه نیست. الآن که در دنیا هستند تهدید میکند، میفرماید اگر کسی ایمان آورد بعد کفر ورزید و حق برای او روشن شد او اهل جهنم است، خالد است این کیفر او، مگر کسی توبه کند، نه اینکه این «الاّ»ای که بعد ذکر شده است استثنای خارجی باشد، [بلکه] استثنای علمی است، نه اینکه اینها در خارج کافراً میمیرند، میروند جهنم و آنجا توبه میکنند و بیرون میآیند، این استثنای علمی است یعنی الآن هم میشود گفت که اگر کسی فلان کار را بکند ده سال در زندان است مگر اینکه قبل از دستگیری توبه کند، نظیر ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ﴾ یعنی قبل از دستگیری، توبه کند اینجا هم مگر کسی که قبل از مرگ توبه کند، نه اینکه این «الاّ» استثنای خارجی است که اینها کافراً میمیرند در جهنم میروند مخلد هستند و اگر توبه کردند از آنجا بیرون میآیند، این
استثنای علمی است نه خارجی خب.
آنگاه به دنبالش میفرماید اینکه گفته شد ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ برای همه نیست، برای کسی است که طبق جری عادی، اول مؤمن بود بعد غرایزی [و] علل و عوامل دیگری وادارش کرده که منحرف بشود، کفر ورزید و با اینکه حق برای او روشن شد مرتد شد، این اگر توبه کند راه باز است. ولی کسی که لجوجانه و عنودانه کفر میورزد؛ عالماً عامداً معانداً کفر میورزد توبه چنین آدمی هم مقبول نیست، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ این ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ آوردن اسم اشاره، با اینکه اسم اینها نزدیک بود [و] اسم اشاره دور آوردن؛ نفرمود «هؤلاء» فرمود و «اولئک» با اینکه الآن صحبت همانهاست یا نفرمود «هُم»، بلکه این «هُم» را به صورت ضمیر فصل آورد، تعبیر از آنها به «اولئک» که نشانه بُعد آنهاست، تخلل ضمیر فصل به نام «هم»، معرفه بودن خبر با «الف و لام» این لسان، لسان حصر است یعنی اینها هستند که ضالیناند خب، توبه اینها مقبول نیست.
بیان طبری در نقد و بررسی دلائل قبول نشدن توبه کافران
اینجا همان سخنی است که جناب طبری داشت و نقدی که مرحوم شیخ طوسی چرا توبه اینها مقبول نیست، چهار وجه در ذیل این آیه هست که این وجوه چهارگانه را مرحوم شیخ (رضوان الله علیه) در تفسیر شریفشان تبیان. بیان کردند. قبل از ایشان جناب طبری در تفسیرشان بیان کردند که آیا اینها کسانیاند که توبه از آن کفر زائد دارند، نه از اصل کفر ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾ اول مؤمن بودند، بعد کافر شدند و در کفرشان طغیان کردند: ﴿ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا﴾ بعد از این کفر زائد و معاصی حال الکفر، توبه کردند نه از اصل کفر. این گفتند که این توبه مقبول نیست این یک، قسم دوم آن است که اینها توبهشان توبه مخلصانه نیست، چون دارد ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ توبه واقعی نیست اگر توبه واقعی باشد مقبول است، چون توبه واقعی نیست، لذا مقبول نیست به قرینه اینکه فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ زیرا خداوند توبه هر تائبی را میپذیرد ولی اینها چون مخلصاً توبه نکردهاند توبه اینها مردود است؛ قسم سوم و قول سوم این است که ﴿لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ﴾ یعنی اینها کسانیاند که کفر و مزید کفرشان همچنان مستمر است تا حین مرگ، وقتی که مرگ فرا رسید میخواهند توبه کنند [ولی] توبه اینها مقبول نیست. جناب طبری آن حرفهایی را که از بعضی از صحابه و بعضی از تابعین نقل کرده است، میگوید این قول که ما بگوییم آیه ناظر به عدم قبول توبه کافر حین موت است این قول تام نیست، زیرا هنگام مرگ اگر قبل از مرگ، کافر توبه کند و مسلمان بشود توبه او پذیرفته است، برای اینکه همه فقها اتفاق دارند که اگر طرفة العینی کافر، قبل از مرگ ایمان بیاورد، اسلام بیارود
پرسش: ...
پاسخ: حالا آنجا که فرمود: ﴿آْلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ﴾ بر اینجا هم تطبیق خواهد شد که ببینیم که آنجا محذورش چیست. در تفسیر طبری اینطور آمده که اگر کافری قبل از موت، طرفة العین قبل از مرگ، اسلام بیاورد به اتفاق همه فقها اسلام ایشان مقبول است و ایشان را در قبرستان مسلمانها دفن میکنند، نماز میت یعنی نماز بر او بر سایر مسلمانها واجب است و ارث او به ورثه مسلمان میرسد و اگر وارث او کافر بود از این مورث مسلم ارث نمیبرد و سایر احکام اسلامی و انسان بیش از دو حال ندارد یا در دنیاست یا در آخرت است، اگر مُرد که تکلیف ندارد، اگر زنده است مکلف است و چون مکلف است توبه او مقبول، این خلاصه بیان جناب طبری در تفسیرشان.
نقد شیخ طوسی در بیان طبری دربارهٴ توبه کافران
مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) میفرمایند این چند تا اشکال دارد، زیرا صرف اجرای احکام، دلیل بر پذیرش توبه نیست. مرحوم شیخ در تبیان فرمایششان این است که «لا یجوز تأویل من قال لن تقبل توبتهم عند حضور موتهم قال» حرف طبری را که نقل میکند، میفرماید « و هذا الذی قاله لیس بصحیحٍ»؛ این فرمایش طبری پیش ما تام نیست «لانه لا یمتنع ان نتعبد باجراء احکام الاسلام علیه و ان کان اسلامه علی وجه من الالجاء لا یثبت معه استحقاق الثواب علیه»؛ شما از ترتب چند تا حکم فقهی خواستید آن مسئله کلامی را اثبات کنید، در حالیکه هیچ تلازمی نیست، چون تلازمی بین مسئله کلامی و مسئله فقهی نیست، نمیشود از احد المتلازمین پی به ملازم دیگر برد. گاهی ممکن است ما متعبد بشویم به اجرای احکام فقهی، در حالیکه از نظر مسئله کلامی آن شخص کافر است، نظیر اینکه منافق همه احکام اسلام بر او بار است او طاهر است و با مسلمین زندگی میکند ولی از نظر حکم کلامی، کافر است باطنش کافر است و ما احکام اسلام را بر او جاری میکنیم، چون تلازمی بین احکام فقهی و مسائل کلامی نیست، ممکن است که ما متعبد بشویم به اجرای احکام اسلام بر او، بدون اینکه توبه او قبول شده باشد: «لانه لا یمتنع ان نتعبد باجراء احکام الاسلام علیه و ان کان اسلامه علی وجه من الالجاء لا یثبت معه استحقاق ا لثواب علیه» نشانهاش این است که «کما انا تعبدنا باجراء احکام الاسلام علی المنافقین و ان کانوا کفاراً» پس این جواب اول.
آنگاه ریشه مسئله را مرحوم شیخ این چنین تبیین میکنند که چرا اسلام عند الموت مقبول نیست، برای اینکه اسلام عند الموت براساس الجا و اضطرار است و فعل آدم ملجأ، فعل مکره است نه اختیار و فعل مکره، اثری ندارد این هم یک قیاس به صورت شکل اول که این فعلش مکره است، فعل مکره سودی ندارد پس توبه کافر عند الالجاء سودی ندارد، این وجه دوم «و انما لم یجز قبول التوبه فی حال الالجاء الیه لان فعل الملجأ کفعل المکره فی سقوط الحمد و الذم» این هم دو، اشکال سوم آیه مبارکه قرآن است که خدا فرمود: ﴿وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنّی تُبْتُ أَْلآنَ﴾ ؛ خداوند فرمود کسانی که عند الموت توبه میکنند توبه آنها مقبول نیست، چه اینکه در آیه دیگر فرمود: ﴿فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنّا بِهِ مُشْرِکین ٭ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا﴾ ؛ آنها که عذاب را دیدند ایمان آوردند و ایمان «عند رؤیة العذاب» نافع نیست، این خلاصه سه اشکال مرحوم شیخ بر جناب طبری و اگر اینچنین نباشد آنگاه خداوند توبه را قبول میکند: «فاما اذا عاد فی الذنب فلا یعود الیه العقاب الذی» کذا و کذا، اگر اینچنین نباشد خدا توبه همه را قبول میکند. مرحوم امین الاسلام در مجمعالبیان نوعاً فرمایشات مرحوم شیخ را منظم کرده است، گاهی هم کم و بیش اضافاتی دارند؛ اما اینجا محترمانه این سخن را نمیپذیرند ـ فرمایش مرحوم شیخ را ـ اما چیزی هم به عنوان نقل و نقد ندارند خب ، این خلاصه سخنان جناب طبری و مرحوم شیخ.
تحقیق در مسئلهٴ قبولی توبه کافران
ولی تحقیق در مسئله آن است که ـ براساس بحثهای کلامی ـ گرچه تفکیک ممکن هست یعنی ممکن است کسی به احکام اسلام محکوم باشد ولی واقعاً مسلمان نباشد؛ اما این با قرینه همراه است و اگر قرینهای در کار نبود تا آنجا که جای تکلیف است؛ آناًمای قبل الموت، آناًمای قبل الموت این شخص آیا مکلف هست یا مکلف نیست، اینکه مرحوم شیخ فرمود «فعل الملجأ کفعل المکره» این تشبیه، در مسائل کلامی سودی ندارد. اگر کسی به پای دار اعدام رفته [و] میداند بعد از یک دقیقه اعدام میشود، همه احکام تکلیف بر او بار است: آیا مکلف است یا مکلف نیست، اگر یک بد بگوید به پای او مینویسند و گناه محسوب میشود یا نه، آری اگر مکلف است کما هو الحق و اگر همه معاصی او مکتوب است کما هو الحق، محسنات و اطاعات او هم مکتوب است، اگر مکلف است توبه بر او واجب است، اگر توبه بر او واجب است فرض ندارد که توبه واجب باشد ولی خدا قبول نکند ـ با اطلاقات ادله توبه ـ اگر این شخص رفت بالای دار، در حین خفه شدن است؛ طوری است که دیگر نه حرف کسی را میشنود و نه کسی را میبیند ولی فرشتگان (علیهم السلام) را یا غضب یا قهر یا مهر را دارد میبیند یعنی چشمش باز است، بستگان و حاضران را نمیشناسد و واقعاً هم نمیبیند، چون چشم محتضر دیگر اینها که در کنار بستر او هستند واقعاً نمیبیند؛ اما فرشتگان (علیهم السلام) را میبیند و اگر انسان، صالح باشد معصومین (علیهم السلام) را میبیند این حال، حال تکلیف نیست حرف میزند، مثل حرف نائم است، حرف او در اختیار او نیست در اختیار ملکات اوست، مگر انسان خوابیده حرف نمیزند ولی حرف او در اختیار آن ملکات قبلی است که در زمان بیداری کسب کرد، لذا اثری به حرف خوابیده مترتب نیست؛ نه ثواب دارد نه عقاب، حرفی که محتضر میزند چه بد بگوید معصیت نیست، چه خوب بگوید اطاعت نیست این بازده آن ملکات نفسانی است، این هیچ اثر فقهی ندارد؛ در آن حال به کسی سلام بکند جواب سلام واجب نیست، چون او مثل نائم، مگر نائم اگر کسی را سلام کرد جواب سلامش واجب است او فعلش فعل مختار نیست، فعل براساس قصد نیست؛ اما اگر کسی آناًمای قبل الموت فهمید مرگ حق است، این هم میتواند نظیر ابوجهل، عنودانه بمیرد هم میتواند نظیر دیگری، منقاداً بمیرد مکلف است بر همه حرفهای او حساب میشود؛ اگر بد گفت معصیت است [و] اگر کار خیر کرد اطاعت است، در این حال مکلف است. اگر مکلف است توبه بر او واجب است، اگر توبه بر او واجب است چرا قبول نباشد.
پرسش: ...
پاسخ: آن مسئله کلامی، یقیناً مقبول است «کما افتی به الشهید(رضوان الله علیه)» ولی مسئله فقهی، تعبداً این چهارتا حکم فقط بر او مترتب است، لذا بین زن و مرد فرق است، با اینکه در مسائل عقلی بین زن و مرد فرق نیست؛ اما از نظر اینکه خدا وعده داد اطلاقات ادله که شامل میشود، پس آن جواب اول و نقد اول مرحوم شیخ طوسی تام نیست، فرمایش جناب طبری تام است یعنی انسان یا مرده است یا زنده، حرف ایشان در تفسیر این است که انسان یا مرده است یا زنده، قبل الموت مکلف است چون مکلف است باید آثار تکلیف بار باشد، بعد الموت که مکلف نیست، دالان انتقالی بین الموت و الحیات هم که نداریم آن ﴿ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیی﴾ معنای دیگری دارد وگرنه انسان نه مرده باشد نه زنده که نیست، پس قبل الموت تکلیف هست بعد الموت که وارد آن نشئه میشود تکلیف رخت برمیبندد.
پرسش: ...
پاسخ: نه خب تعبد چرا، تعبد تفکیکپذیر است، همین فرمایشی که مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) فرمودند درباره منافق نشانه خوبی است برای تفکیک دیگر، چون منافق واقعاً کافر است ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ اما براساس مسائل فقهی البته پاک است، کافر نجس است گفتهاند مشهور، این گفتند پاک است کافر مهدور الدم است، این مهدور الدم نیست و دهها مسائل فقهی دیگر که بین کافر و منافق فرق است ولی از نظر مسئله کلامی هیچ فرقی نیست، این یک مطلب.
مطلب دیگر آن است که آن استشهادی که جناب شیخ فرمودند به عنوان جواب ثانی آن هم ناتمام است، چون آنجا امکان میآورد و محفوف به قرینه است یعنی منافق واقعاً کافر هست و واقعاً توبه او مقبول نیست، این تفضلی است در اجرای احکام فقهی براساس تعبد، بر خلاف عقل نیست. ولی کافر که آناًمای قبل الموت مسلمان شد، واقعاً مسلمان شد واقعاً توبه کرده است و به تکلیف خود واقعاً عمل کرده و ذات اقدس الهی هم که حتماً قبول میکند، این مثال با ممثل فرق میکند و به تعبیر دیگر قیاس مع الفارق است.
میماند جواب سوم مرحوم شیخ، جواب سوم مرحوم شیخ استشهاد به آیهای است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ هفده به بعد مشخص فرمود، فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللّهُ عَلیمًا حَکیمًا ٭ وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنّی تُبْتُ أَْلآنَ وَ لاَ الَّذینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفّارٌ﴾ ؛ فرمود توبه را خدا بر خود، از باب ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ برای کسی قرار داد که معصیت میکند ﴿یَعْمَلُونَ السُّوءَ﴾ براساس جهالت، نادانی نه براساس عناد و لجبازی با خدا، براساس جهالت معصیت میکنند بعد هم توبه میکنند و خدا قبول میکند. ولی اگر ﴿یَعْمَلُونَ السُّوءَ﴾ نبود و ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ بود این جمع محلا به «الف و لام» نشانه آن است که هر چه از دستش برآمد کرد و در کمال لجبازی و بیاعتنایی و سرکشی با ذات اقدس الهی عمری را سپری کرد، آن وقتی که دنیا او را پشت سر گذاشت حالا او میخواهد توبه کند، خدا درباره چنین آدمی وعده نداد، فرمود: ﴿وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنّی تُبْتُ أَْلآنَ﴾ همه کارها را کرده مستمراً الی الموت، لجوجاً عنوداً عالماً عامداً؛ در تمام مدت عمر با تمرد گذرانده و الآن میخواهد توبه کند، چنین کسی توبهاش مقبول نیست. آیه محل بحث هم همین را میخواهد بفرماید، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا﴾ یعنی عمری را به کفر عامداً عالماً عنوداً لجوجاً گذراند حالا میخواهد توبه کند، این البته قبول نیست. در جریان فرعون هم بشرح ایضاً [همچنین] به او فرمودند: ﴿آْلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ﴾ اگر همین را سایر کفره مصر میگفتند شاید خدا قبول میکرد؛ اما کسی که عالماً عامداً عنوداً لجوجاً عمری را به کفر بگذراند حالا عند الاضطرار توبه بکند، این را خدا وعده نداد.
پرسش: ...
پاسخ: لذا آنجا هم بعضی گفتند عذاب او با دیگران فرق میکند، آنجا هم همینطور است. درباره این افراد، خداوند فرمود ما وعده ندادیم به شما، وعده ندادیم که حتماً این کار را بکنید؛ اما راه تکلیف را هم نبسته است. آنجا اگر شخص عمری را عنوداً لجوجاً معصیت کرده است الآن هم معلوم میشود که براساس اضطرار است، الآن هم اگر رها کنی باز همان است، نظیر ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ ، الآن هم اگر فرعون را رها بکنی باز همان است که بود.
پرسش: ...
پاسخ: لذا اگر مخلصاً، واقعاً توبه بکند.
پرسش: ...
پاسخ: بله آن قبول میشود، آن همان است که جناب طبری گفته.
ضلالت در هنگام توبه دلیل عدم پذیرش توبهٴ بعضی از کافران
پرسش: ...
پاسخ: این همان است که ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا﴾ به دلیل اینکه فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ یعنی در ظرف توبه هم ضال است وگرنه در ظرف توبه که ضال نیست.
پرسش: ...
پاسخ: این آیه هم در خصوص کافر است ولی آیه سورهٴ «نساء» مطلق است، شامل مسلم و کافر خواهد بود، آن آیهای که مورد استدلال مرحوم شیخ طوسی است، آن آیه مطلق است.
پرسش: ...
پاسخ: نه «حضره الموت» برای کافر نیست، مطلق است ﴿لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ مطلق است، چه کافر چه مؤمن، آیه محل بحث برای کافر است، آیه بحث حق با جناب طبری است برای اینکه دارد که ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ یعنی همین الآن هم که دارد توبه میکند ضال است، معلوم میشود توبه او توبه مهتدی نیست، دارد ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ با این تعبیری که از اینها به عنوان هؤلاء تعبیر نمیکند [بلکه] میفرماید «اولئک» ضمیر فصل هم میآورد خبر هم معرفه میآورد یعنی فقط اینها هستند که گمراهند، اینها کمال ضلالت را دارند. خب، چطور در ظرف توبه انسان، ضال است معلوم میشود توبه نیست، ضلالت را که ذات اقدس الهی تصریح کرده آن هم با لسان حصر، معلوم میشود توبه او توبه ضال است نه توبه مهتدی، توبه ضال همان است که از امام هشتم (صلوات الله و سلامه علیه) سؤال کردند آیا ذات اقدس الهی علم به ممتنعات هم دارد، فرمود آری نه تنها به معدوم، بلکه به ممتنع، بلکه به ممتنع بر فرض امکانش هم عالم است به همین آیه استشهاد کرد، فرمود: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ بازگشت کافر، از جهنم به دنیا ممتنع است چون بساط دنیا برچیده شد، دنیایی دیگر نیست. اینچنین نیست که آخرت یک اقلیم دیگری باشد از نظر جغرافیا و نقشه جهانی در گوشهای و دنیا در گوشه دیگری، کل دنیا بساطش برچیده میشود [آنگاه] آخرت ساخته میشود ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَیْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ که در سورهٴ «ابراهیم»(علیه السلام) است یا ﴿وَ اْلأَرْضُ جَمیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ﴾ کل این نظام، بساطش برچیده میشود و آخرت ساخته میشود، دیگر دنیایی نیست که کسی برگردد که، رجوع کافر از جهنم به دنیا محال است، بر فرضی که این محال محقق بشود دنیایی باشد و کافر از جهنم به دنیا برگردد همانی هست که بود، کلا ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ حضرت فرمود که ذات اقدس الهی نه تنها به ممتنع عالم است، بلکه به ممتنع بر فرض امکان و وقوعش هم عالم است که چه میشود. خب، اگر کسی اینچنین توبه کند این توبه او واقعی نیست، لذا خدا قبول نکرد، فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ این سهتا اشکال جناب مرحوم شیخ (رضوان الله علیه) ظاهراً بر جناب طبری تام نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
عصمت تکوینی فرشتگان
عدم شمول استثنا در آیه بر کافرانِ معاند و لجوج
بیان طبری در فقه و بررسی دلائل قبول نشدن توبه کافران
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقُّ وَ جاءَهُمُ الْبَیِّناتُ وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظّالِمینَ ﴿86﴾ أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعینَ ﴿87﴾ خالِدینَ فیها لا یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذابُ وَ لا هُمْ یُنْظَرُونَ ﴿88﴾ إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ ﴿89﴾ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ ﴿90﴾ إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْءُ اْلأَرْضِ ذَهَبًا وَ لَوِ افْتَدی بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ وَ ما لَهُمْ مِنْ ناصِرینَ ﴿91﴾
دلیل عطف فعل ﴿شهدوا﴾ بر اسم در آیه
یک نکته ادبی است که چگونه فرمود: ﴿کَیْفَ یَهْدِی اللّهُ قَوْمًا کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ وَ شَهِدُوا﴾ این ﴿وَ شَهِدُوا﴾ که فعل است چطور عطف شد بر ﴿بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾. جواب دادند که آن ﴿بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾ که اسم است به منزله فعل است یعنی «بعد أن آمنوا»، قهراً عبارت این چنین خواهد شد: «کیف یهدی الله قوماً کفروا بعد ان آمنوا و شهدوا» که این فعل اگر بر آن اسم عطف شد، برای اینکه روح آن اسم به فعل برمیگردد، نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «حدید» آیهٴ هیجده آمده است که ﴿إِنَّ الْمُصَّدِّقینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾.
پرسش: ...
پاسخ: آن جواب ثانی است که نکته اینکه فعل بر اسم بعد ذکر شد اگر عطف بود باید عطف فعل بر اسم باشد و محذوری دارد، لذا جواب دادند که آن اسم در حکم فعل است. جواب ثانی این است که «واو» چون «واو» حال است محذوری ندارد که قبلی اسم باشد و بعدی فعل. آیهٴ هیجده سورهٴ «حدید» این است که ﴿إِنَّ الْمُصَّدِّقینَ وَ الْمُصَّدِّقاتِ وَ أَقْرَضُوا اللّهَ قَرْضًا حَسَنًا﴾ که این «اقرضوا» که فعل است بر آن اسم عطف شد، سرّش این است که آن اسم، معنای فعل را در بر دارد یعنی کسانی که صدقه دادند و قرض الحسنه دادند.
لعنت آسمانها و زمین بر کفّار
خب، عمده آن بحث کلامی است که فرمود اینگونه از افراد خدا هدایتشان نمیکند که منظور هدایت پاداشی بود که بحثش گذشت ﴿أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعینَ﴾ که همه گروه بر اینها لعنت میفرستند، وقتی خدا و فرشتگان و مردم بر اینها لعنت میفرستند چون کل جهان، زیر پوشش مدبرات امر اداره میشود پس آسمانها و زمین هم بر او لعنت میفرستند، زیرا ملائکه که مدبرات امرند اگر بر کسی لعنت بفرستند، موجوداتی که تحت تدبیر ملائکه هستند آنها هم لعنت دارند و معنای لعنت هم دور داشتن از رحمت است، چرا کسی که کافر است همه موجودات، او را از رحمت دور میدارند، برای اینکه این در جهت خلاف همه موجودات دارد شنا میکند. در آیات سابق گذشت که ﴿أَ فَغَیْرَ دینِ اللّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ اْلأَرْضِ﴾ اگر کسی دین الهی را نپذیرد [و] تمرد کند، این تمردش نسبت به ذات اقدس خدایی است که همگان در پیشگاه او خاضع و منقادند، خب پس همه به یک سمت دیگر میروند او در جهت خلاف همه دارد حرکت میکند، لذا همگان به او آسیب میرسانند. این لعنت ملائکه، لعنت آسمان و زمین یک لعنت لفظی ظاهراً نیست یعنی همه این موجودات در صدد دور داشتن او از رحمت خاصه الهیاند، چون همه مسلماند، منقادند، دارند به سمت حق حرکت میکنند و او در جهت خلاف همه موجودات دارد حرکت میکند، لذا همه به او آسیب میرسانند، از این جهت فرمود ﴿أُولئِکَ جَزاؤُهُمْ أَنَّ عَلَیْهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعینَ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: همانطوری که درباره مؤمنین میآید که اگر که مؤمنی رحلت کرد زمین نسبت به او گریه میکند یا درباره طالبان علوم الهی دارد که ماهیهای دریا برای او طلب مغفرت میکنند، طیور سما برای او طلب مغفرت میکنند و مانند آن، همه اینها با آن لسان تکوینیشان از ذات اقدس الهی چیز مسئلت میکنند یا زبانی دارند که ما زبان آنها را نمیدانیم یا اگر هم زبانی ندارند حالی دارند که با حالتشان برای مؤمن طلب مغفرت میکنند، قهراً علیه کافر هم نفرینی دارند.
پرسش: ...
پاسخ: تشریع که در آنها نیست، هم میتواند قولی باشد هم میتواند فعلی ولی هر دوی آن تکوین است، آنها در محدوده شرع نیستند که برای آنها حلال و حرام و واجب و حرام و اطاعت و عصیان و بهشت و جهنم و پیامبر و امثال ذلک باشند که مثلاً مکلف باشند به حدود شرعی ولی قولی دارند و فعلی دارند که همه اینها تکوین است. خب، پس اگر کسی در جهت خلاف حرکت کرد همه موجودات علیه او قدم برمیدارند.
عصمت تکوینی فرشتگان
پرسش: ...
پاسخ: ﴿بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ ٭ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ که در سورهٴ «انبیاء» است و در آن سورهای که ملائکه، غلاظ و شداد را معرفی میکنند، میفرماید ﴿لا یَعْصُونَ اللّهَ﴾ اینها عصمت تکوینی دارند نه عصمت تشریعی نه یعنی پیامبری دارند که بر ایشان واجب کرده که فلان کار حرام است و فلان کار واجب، انبیا معصوماند، ملائکه هم معصوماند؛ اما انبیا مکلفاند و شریعتی دارند و معصوماند ولی فرشتگان، شریعتی و مذهب خاصی که به وسیله امام و پیغمبر تنظیم شده باشد و به بهشت و جهنم وعده و وعید داشته باشند اینچنین نیست ولی عصمت آنها عصمت تکوینی است.
پرسش: ...
پاسخ: چرا؛ اختیار شان اختیار تکوینی است؛ موجود مختارند و درک میکنند قدرت دارند [و] میتوانند تکویناً کارهای گوناگون را انجام بدهند ولی منظماً به یک سمت حرکت میکنند.
پرسش: ...
پاسخ: دیگر حالا یک مقدارش اشاره شد، جن البته مثل انسان، مکلف است و مختار است؛ اما فرشتهها و موجوداتی که زیر پوشش تشریع نیستند، البته حکم کار آنها تکوینی است.
عدم شمول استثنا در آیهٴ بر کافرانِ معاند و لجوج
خب، در اینجا استثنایی هم آمده که فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ که توبه اینها مقبول است و اصلاح هم به همان وضع معنا شده است؛ منتها در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مشابه همین مضمون، آیهٴ 160 فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا وَ بَیَّنُوا فَأُولئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ وَ أَنَا التَّوّابُ الرَّحیمُ﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله دیگر؛ یعنی تشریع در آنجا نیست که بر آنها چیزی واجب باشد، چیزی حرام باشد، مکلف باشند معصیتی داشته باشند، اطاعتی داشته باشند و امثال ذلک.
پرسش: ...
پاسخ: چرا دیگر؛ بله در نظام تکوینی هر معلولی از علت خود، حقشناسی میکند از او فیض میگیرد از مجاری فیض مدد میگیرد، این چنین نیست که اگر موجودی، موجود تکوینی شد فیض را از ماده بالاتر دریافت نکند یا حق شناس نباشد که، خب.
پرسش: ...
پاسخ: این، نه اینکه رفتند جهنم و از جهنم بیرون میآیند، چون آنجا دیگر جای توبه نیست. الآن که در دنیا هستند تهدید میکند، میفرماید اگر کسی ایمان آورد بعد کفر ورزید و حق برای او روشن شد او اهل جهنم است، خالد است این کیفر او، مگر کسی توبه کند، نه اینکه این «الاّ»ای که بعد ذکر شده است استثنای خارجی باشد، [بلکه] استثنای علمی است، نه اینکه اینها در خارج کافراً میمیرند، میروند جهنم و آنجا توبه میکنند و بیرون میآیند، این استثنای علمی است یعنی الآن هم میشود گفت که اگر کسی فلان کار را بکند ده سال در زندان است مگر اینکه قبل از دستگیری توبه کند، نظیر ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ قَبْلِ أَنْ تَقْدِرُوا عَلَیْهِمْ﴾ یعنی قبل از دستگیری، توبه کند اینجا هم مگر کسی که قبل از مرگ توبه کند، نه اینکه این «الاّ» استثنای خارجی است که اینها کافراً میمیرند در جهنم میروند مخلد هستند و اگر توبه کردند از آنجا بیرون میآیند، این
استثنای علمی است نه خارجی خب.
آنگاه به دنبالش میفرماید اینکه گفته شد ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحیمٌ﴾ برای همه نیست، برای کسی است که طبق جری عادی، اول مؤمن بود بعد غرایزی [و] علل و عوامل دیگری وادارش کرده که منحرف بشود، کفر ورزید و با اینکه حق برای او روشن شد مرتد شد، این اگر توبه کند راه باز است. ولی کسی که لجوجانه و عنودانه کفر میورزد؛ عالماً عامداً معانداً کفر میورزد توبه چنین آدمی هم مقبول نیست، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَ أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ این ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ آوردن اسم اشاره، با اینکه اسم اینها نزدیک بود [و] اسم اشاره دور آوردن؛ نفرمود «هؤلاء» فرمود و «اولئک» با اینکه الآن صحبت همانهاست یا نفرمود «هُم»، بلکه این «هُم» را به صورت ضمیر فصل آورد، تعبیر از آنها به «اولئک» که نشانه بُعد آنهاست، تخلل ضمیر فصل به نام «هم»، معرفه بودن خبر با «الف و لام» این لسان، لسان حصر است یعنی اینها هستند که ضالیناند خب، توبه اینها مقبول نیست.
بیان طبری در نقد و بررسی دلائل قبول نشدن توبه کافران
اینجا همان سخنی است که جناب طبری داشت و نقدی که مرحوم شیخ طوسی چرا توبه اینها مقبول نیست، چهار وجه در ذیل این آیه هست که این وجوه چهارگانه را مرحوم شیخ (رضوان الله علیه) در تفسیر شریفشان تبیان. بیان کردند. قبل از ایشان جناب طبری در تفسیرشان بیان کردند که آیا اینها کسانیاند که توبه از آن کفر زائد دارند، نه از اصل کفر ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ﴾ اول مؤمن بودند، بعد کافر شدند و در کفرشان طغیان کردند: ﴿ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا﴾ بعد از این کفر زائد و معاصی حال الکفر، توبه کردند نه از اصل کفر. این گفتند که این توبه مقبول نیست این یک، قسم دوم آن است که اینها توبهشان توبه مخلصانه نیست، چون دارد ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ توبه واقعی نیست اگر توبه واقعی باشد مقبول است، چون توبه واقعی نیست، لذا مقبول نیست به قرینه اینکه فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ زیرا خداوند توبه هر تائبی را میپذیرد ولی اینها چون مخلصاً توبه نکردهاند توبه اینها مردود است؛ قسم سوم و قول سوم این است که ﴿لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ﴾ یعنی اینها کسانیاند که کفر و مزید کفرشان همچنان مستمر است تا حین مرگ، وقتی که مرگ فرا رسید میخواهند توبه کنند [ولی] توبه اینها مقبول نیست. جناب طبری آن حرفهایی را که از بعضی از صحابه و بعضی از تابعین نقل کرده است، میگوید این قول که ما بگوییم آیه ناظر به عدم قبول توبه کافر حین موت است این قول تام نیست، زیرا هنگام مرگ اگر قبل از مرگ، کافر توبه کند و مسلمان بشود توبه او پذیرفته است، برای اینکه همه فقها اتفاق دارند که اگر طرفة العینی کافر، قبل از مرگ ایمان بیاورد، اسلام بیارود
پرسش: ...
پاسخ: حالا آنجا که فرمود: ﴿آْلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ﴾ بر اینجا هم تطبیق خواهد شد که ببینیم که آنجا محذورش چیست. در تفسیر طبری اینطور آمده که اگر کافری قبل از موت، طرفة العین قبل از مرگ، اسلام بیاورد به اتفاق همه فقها اسلام ایشان مقبول است و ایشان را در قبرستان مسلمانها دفن میکنند، نماز میت یعنی نماز بر او بر سایر مسلمانها واجب است و ارث او به ورثه مسلمان میرسد و اگر وارث او کافر بود از این مورث مسلم ارث نمیبرد و سایر احکام اسلامی و انسان بیش از دو حال ندارد یا در دنیاست یا در آخرت است، اگر مُرد که تکلیف ندارد، اگر زنده است مکلف است و چون مکلف است توبه او مقبول، این خلاصه بیان جناب طبری در تفسیرشان.
نقد شیخ طوسی در بیان طبری دربارهٴ توبه کافران
مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) میفرمایند این چند تا اشکال دارد، زیرا صرف اجرای احکام، دلیل بر پذیرش توبه نیست. مرحوم شیخ در تبیان فرمایششان این است که «لا یجوز تأویل من قال لن تقبل توبتهم عند حضور موتهم قال» حرف طبری را که نقل میکند، میفرماید « و هذا الذی قاله لیس بصحیحٍ»؛ این فرمایش طبری پیش ما تام نیست «لانه لا یمتنع ان نتعبد باجراء احکام الاسلام علیه و ان کان اسلامه علی وجه من الالجاء لا یثبت معه استحقاق الثواب علیه»؛ شما از ترتب چند تا حکم فقهی خواستید آن مسئله کلامی را اثبات کنید، در حالیکه هیچ تلازمی نیست، چون تلازمی بین مسئله کلامی و مسئله فقهی نیست، نمیشود از احد المتلازمین پی به ملازم دیگر برد. گاهی ممکن است ما متعبد بشویم به اجرای احکام فقهی، در حالیکه از نظر مسئله کلامی آن شخص کافر است، نظیر اینکه منافق همه احکام اسلام بر او بار است او طاهر است و با مسلمین زندگی میکند ولی از نظر حکم کلامی، کافر است باطنش کافر است و ما احکام اسلام را بر او جاری میکنیم، چون تلازمی بین احکام فقهی و مسائل کلامی نیست، ممکن است که ما متعبد بشویم به اجرای احکام اسلام بر او، بدون اینکه توبه او قبول شده باشد: «لانه لا یمتنع ان نتعبد باجراء احکام الاسلام علیه و ان کان اسلامه علی وجه من الالجاء لا یثبت معه استحقاق ا لثواب علیه» نشانهاش این است که «کما انا تعبدنا باجراء احکام الاسلام علی المنافقین و ان کانوا کفاراً» پس این جواب اول.
آنگاه ریشه مسئله را مرحوم شیخ این چنین تبیین میکنند که چرا اسلام عند الموت مقبول نیست، برای اینکه اسلام عند الموت براساس الجا و اضطرار است و فعل آدم ملجأ، فعل مکره است نه اختیار و فعل مکره، اثری ندارد این هم یک قیاس به صورت شکل اول که این فعلش مکره است، فعل مکره سودی ندارد پس توبه کافر عند الالجاء سودی ندارد، این وجه دوم «و انما لم یجز قبول التوبه فی حال الالجاء الیه لان فعل الملجأ کفعل المکره فی سقوط الحمد و الذم» این هم دو، اشکال سوم آیه مبارکه قرآن است که خدا فرمود: ﴿وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنّی تُبْتُ أَْلآنَ﴾ ؛ خداوند فرمود کسانی که عند الموت توبه میکنند توبه آنها مقبول نیست، چه اینکه در آیه دیگر فرمود: ﴿فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنّا بِهِ مُشْرِکین ٭ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا﴾ ؛ آنها که عذاب را دیدند ایمان آوردند و ایمان «عند رؤیة العذاب» نافع نیست، این خلاصه سه اشکال مرحوم شیخ بر جناب طبری و اگر اینچنین نباشد آنگاه خداوند توبه را قبول میکند: «فاما اذا عاد فی الذنب فلا یعود الیه العقاب الذی» کذا و کذا، اگر اینچنین نباشد خدا توبه همه را قبول میکند. مرحوم امین الاسلام در مجمعالبیان نوعاً فرمایشات مرحوم شیخ را منظم کرده است، گاهی هم کم و بیش اضافاتی دارند؛ اما اینجا محترمانه این سخن را نمیپذیرند ـ فرمایش مرحوم شیخ را ـ اما چیزی هم به عنوان نقل و نقد ندارند خب ، این خلاصه سخنان جناب طبری و مرحوم شیخ.
تحقیق در مسئلهٴ قبولی توبه کافران
ولی تحقیق در مسئله آن است که ـ براساس بحثهای کلامی ـ گرچه تفکیک ممکن هست یعنی ممکن است کسی به احکام اسلام محکوم باشد ولی واقعاً مسلمان نباشد؛ اما این با قرینه همراه است و اگر قرینهای در کار نبود تا آنجا که جای تکلیف است؛ آناًمای قبل الموت، آناًمای قبل الموت این شخص آیا مکلف هست یا مکلف نیست، اینکه مرحوم شیخ فرمود «فعل الملجأ کفعل المکره» این تشبیه، در مسائل کلامی سودی ندارد. اگر کسی به پای دار اعدام رفته [و] میداند بعد از یک دقیقه اعدام میشود، همه احکام تکلیف بر او بار است: آیا مکلف است یا مکلف نیست، اگر یک بد بگوید به پای او مینویسند و گناه محسوب میشود یا نه، آری اگر مکلف است کما هو الحق و اگر همه معاصی او مکتوب است کما هو الحق، محسنات و اطاعات او هم مکتوب است، اگر مکلف است توبه بر او واجب است، اگر توبه بر او واجب است فرض ندارد که توبه واجب باشد ولی خدا قبول نکند ـ با اطلاقات ادله توبه ـ اگر این شخص رفت بالای دار، در حین خفه شدن است؛ طوری است که دیگر نه حرف کسی را میشنود و نه کسی را میبیند ولی فرشتگان (علیهم السلام) را یا غضب یا قهر یا مهر را دارد میبیند یعنی چشمش باز است، بستگان و حاضران را نمیشناسد و واقعاً هم نمیبیند، چون چشم محتضر دیگر اینها که در کنار بستر او هستند واقعاً نمیبیند؛ اما فرشتگان (علیهم السلام) را میبیند و اگر انسان، صالح باشد معصومین (علیهم السلام) را میبیند این حال، حال تکلیف نیست حرف میزند، مثل حرف نائم است، حرف او در اختیار او نیست در اختیار ملکات اوست، مگر انسان خوابیده حرف نمیزند ولی حرف او در اختیار آن ملکات قبلی است که در زمان بیداری کسب کرد، لذا اثری به حرف خوابیده مترتب نیست؛ نه ثواب دارد نه عقاب، حرفی که محتضر میزند چه بد بگوید معصیت نیست، چه خوب بگوید اطاعت نیست این بازده آن ملکات نفسانی است، این هیچ اثر فقهی ندارد؛ در آن حال به کسی سلام بکند جواب سلام واجب نیست، چون او مثل نائم، مگر نائم اگر کسی را سلام کرد جواب سلامش واجب است او فعلش فعل مختار نیست، فعل براساس قصد نیست؛ اما اگر کسی آناًمای قبل الموت فهمید مرگ حق است، این هم میتواند نظیر ابوجهل، عنودانه بمیرد هم میتواند نظیر دیگری، منقاداً بمیرد مکلف است بر همه حرفهای او حساب میشود؛ اگر بد گفت معصیت است [و] اگر کار خیر کرد اطاعت است، در این حال مکلف است. اگر مکلف است توبه بر او واجب است، اگر توبه بر او واجب است چرا قبول نباشد.
پرسش: ...
پاسخ: آن مسئله کلامی، یقیناً مقبول است «کما افتی به الشهید(رضوان الله علیه)» ولی مسئله فقهی، تعبداً این چهارتا حکم فقط بر او مترتب است، لذا بین زن و مرد فرق است، با اینکه در مسائل عقلی بین زن و مرد فرق نیست؛ اما از نظر اینکه خدا وعده داد اطلاقات ادله که شامل میشود، پس آن جواب اول و نقد اول مرحوم شیخ طوسی تام نیست، فرمایش جناب طبری تام است یعنی انسان یا مرده است یا زنده، حرف ایشان در تفسیر این است که انسان یا مرده است یا زنده، قبل الموت مکلف است چون مکلف است باید آثار تکلیف بار باشد، بعد الموت که مکلف نیست، دالان انتقالی بین الموت و الحیات هم که نداریم آن ﴿ثُمَّ لا یَمُوتُ فیها وَ لا یَحْیی﴾ معنای دیگری دارد وگرنه انسان نه مرده باشد نه زنده که نیست، پس قبل الموت تکلیف هست بعد الموت که وارد آن نشئه میشود تکلیف رخت برمیبندد.
پرسش: ...
پاسخ: نه خب تعبد چرا، تعبد تفکیکپذیر است، همین فرمایشی که مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) فرمودند درباره منافق نشانه خوبی است برای تفکیک دیگر، چون منافق واقعاً کافر است ﴿إِنَّ اللّهَ جامِعُ الْمُنافِقینَ وَ الْکافِرینَ فی جَهَنَّمَ جَمیعًا﴾ اما براساس مسائل فقهی البته پاک است، کافر نجس است گفتهاند مشهور، این گفتند پاک است کافر مهدور الدم است، این مهدور الدم نیست و دهها مسائل فقهی دیگر که بین کافر و منافق فرق است ولی از نظر مسئله کلامی هیچ فرقی نیست، این یک مطلب.
مطلب دیگر آن است که آن استشهادی که جناب شیخ فرمودند به عنوان جواب ثانی آن هم ناتمام است، چون آنجا امکان میآورد و محفوف به قرینه است یعنی منافق واقعاً کافر هست و واقعاً توبه او مقبول نیست، این تفضلی است در اجرای احکام فقهی براساس تعبد، بر خلاف عقل نیست. ولی کافر که آناًمای قبل الموت مسلمان شد، واقعاً مسلمان شد واقعاً توبه کرده است و به تکلیف خود واقعاً عمل کرده و ذات اقدس الهی هم که حتماً قبول میکند، این مثال با ممثل فرق میکند و به تعبیر دیگر قیاس مع الفارق است.
میماند جواب سوم مرحوم شیخ، جواب سوم مرحوم شیخ استشهاد به آیهای است که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» آیهٴ هفده به بعد مشخص فرمود، فرمود: ﴿إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَی اللّهِ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللّهُ عَلیمًا حَکیمًا ٭ وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنّی تُبْتُ أَْلآنَ وَ لاَ الَّذینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفّارٌ﴾ ؛ فرمود توبه را خدا بر خود، از باب ﴿کَتَبَ رَبُّکُمْ عَلی نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ﴾ برای کسی قرار داد که معصیت میکند ﴿یَعْمَلُونَ السُّوءَ﴾ براساس جهالت، نادانی نه براساس عناد و لجبازی با خدا، براساس جهالت معصیت میکنند بعد هم توبه میکنند و خدا قبول میکند. ولی اگر ﴿یَعْمَلُونَ السُّوءَ﴾ نبود و ﴿یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ بود این جمع محلا به «الف و لام» نشانه آن است که هر چه از دستش برآمد کرد و در کمال لجبازی و بیاعتنایی و سرکشی با ذات اقدس الهی عمری را سپری کرد، آن وقتی که دنیا او را پشت سر گذاشت حالا او میخواهد توبه کند، خدا درباره چنین آدمی وعده نداد، فرمود: ﴿وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنّی تُبْتُ أَْلآنَ﴾ همه کارها را کرده مستمراً الی الموت، لجوجاً عنوداً عالماً عامداً؛ در تمام مدت عمر با تمرد گذرانده و الآن میخواهد توبه کند، چنین کسی توبهاش مقبول نیست. آیه محل بحث هم همین را میخواهد بفرماید، فرمود: ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا﴾ یعنی عمری را به کفر عامداً عالماً عنوداً لجوجاً گذراند حالا میخواهد توبه کند، این البته قبول نیست. در جریان فرعون هم بشرح ایضاً [همچنین] به او فرمودند: ﴿آْلآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ﴾ اگر همین را سایر کفره مصر میگفتند شاید خدا قبول میکرد؛ اما کسی که عالماً عامداً عنوداً لجوجاً عمری را به کفر بگذراند حالا عند الاضطرار توبه بکند، این را خدا وعده نداد.
پرسش: ...
پاسخ: لذا آنجا هم بعضی گفتند عذاب او با دیگران فرق میکند، آنجا هم همینطور است. درباره این افراد، خداوند فرمود ما وعده ندادیم به شما، وعده ندادیم که حتماً این کار را بکنید؛ اما راه تکلیف را هم نبسته است. آنجا اگر شخص عمری را عنوداً لجوجاً معصیت کرده است الآن هم معلوم میشود که براساس اضطرار است، الآن هم اگر رها کنی باز همان است، نظیر ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ ، الآن هم اگر فرعون را رها بکنی باز همان است که بود.
پرسش: ...
پاسخ: لذا اگر مخلصاً، واقعاً توبه بکند.
پرسش: ...
پاسخ: بله آن قبول میشود، آن همان است که جناب طبری گفته.
ضلالت در هنگام توبه دلیل عدم پذیرش توبهٴ بعضی از کافران
پرسش: ...
پاسخ: این همان است که ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا﴾ به دلیل اینکه فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ یعنی در ظرف توبه هم ضال است وگرنه در ظرف توبه که ضال نیست.
پرسش: ...
پاسخ: این آیه هم در خصوص کافر است ولی آیه سورهٴ «نساء» مطلق است، شامل مسلم و کافر خواهد بود، آن آیهای که مورد استدلال مرحوم شیخ طوسی است، آن آیه مطلق است.
پرسش: ...
پاسخ: نه «حضره الموت» برای کافر نیست، مطلق است ﴿لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ﴾ مطلق است، چه کافر چه مؤمن، آیه محل بحث برای کافر است، آیه بحث حق با جناب طبری است برای اینکه دارد که ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ یعنی همین الآن هم که دارد توبه میکند ضال است، معلوم میشود توبه او توبه مهتدی نیست، دارد ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ با این تعبیری که از اینها به عنوان هؤلاء تعبیر نمیکند [بلکه] میفرماید «اولئک» ضمیر فصل هم میآورد خبر هم معرفه میآورد یعنی فقط اینها هستند که گمراهند، اینها کمال ضلالت را دارند. خب، چطور در ظرف توبه انسان، ضال است معلوم میشود توبه نیست، ضلالت را که ذات اقدس الهی تصریح کرده آن هم با لسان حصر، معلوم میشود توبه او توبه ضال است نه توبه مهتدی، توبه ضال همان است که از امام هشتم (صلوات الله و سلامه علیه) سؤال کردند آیا ذات اقدس الهی علم به ممتنعات هم دارد، فرمود آری نه تنها به معدوم، بلکه به ممتنع، بلکه به ممتنع بر فرض امکانش هم عالم است به همین آیه استشهاد کرد، فرمود: ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ بازگشت کافر، از جهنم به دنیا ممتنع است چون بساط دنیا برچیده شد، دنیایی دیگر نیست. اینچنین نیست که آخرت یک اقلیم دیگری باشد از نظر جغرافیا و نقشه جهانی در گوشهای و دنیا در گوشه دیگری، کل دنیا بساطش برچیده میشود [آنگاه] آخرت ساخته میشود ﴿یَوْمَ تُبَدَّلُ اْلأَرْضُ غَیْرَ اْلأَرْضِ وَ السَّماواتُ﴾ که در سورهٴ «ابراهیم»(علیه السلام) است یا ﴿وَ اْلأَرْضُ جَمیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ السَّماواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِهِ﴾ کل این نظام، بساطش برچیده میشود و آخرت ساخته میشود، دیگر دنیایی نیست که کسی برگردد که، رجوع کافر از جهنم به دنیا محال است، بر فرضی که این محال محقق بشود دنیایی باشد و کافر از جهنم به دنیا برگردد همانی هست که بود، کلا ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ حضرت فرمود که ذات اقدس الهی نه تنها به ممتنع عالم است، بلکه به ممتنع بر فرض امکان و وقوعش هم عالم است که چه میشود. خب، اگر کسی اینچنین توبه کند این توبه او واقعی نیست، لذا خدا قبول نکرد، فرمود: ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ این سهتا اشکال جناب مرحوم شیخ (رضوان الله علیه) ظاهراً بر جناب طبری تام نیست.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است