display result search
منو
تفسیر آیه 91 سوره آل‌عمران

تفسیر آیه ۹۱ سوره آل‌عمران

  • ۱ تعداد قطعات
  • ۲۶ دقیقه مدت قطعه
  • ۴ دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه ۹۱ سوره آل‌عمران"

جبران ناپذیری کفر در قیامت
عدم پذیرش شفاعت، فداء ونصرت، برای کافران درقیامت
عدم تاثیر فداء برای نجات از عذاب قیامت

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُوا کُفْراً لَن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُولئِکَ هُمُ الضَّالُّونَ ٭ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا وَمَاتُوا وَهُمْ کُفَّارٌ فَلَن یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِم مِلْ‏ءُ الْأَرْضِ ذَهَباً وَلَوِ افْتَدَى بِهِ أُولئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ وَمَا لَهُم مِن نَاصِرِینَ ﴿۹۱﴾

شرایط پذیرش توبه
خلاصه این دو کریمه آن است که گرچه توبه انسان صالح مقبول است، آنها که ﴿تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا﴾ ولی کسانی که اصراری بر کفر و عصیان ورز... یدند و در آخر عمر براساس اضطرار، توبه صوری آوردند که اگر باز برگردند همان انحراف قبلی را دنبال می‌کنند که نظیر اینکه جهنمیها اگر از جهنم بیرون بیایند ﴿وَ لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ این توبه آنها مقبول نیست.
مطلب سوم آن است که اگر کسی کافراً رخت بربندد عذاب او قطعی است. پس سه مسئله شد: مطلب اول اینکه اگر کسی گناه کرد ـ چه کفر چه غیر کفر ـ و واقعاً توبه کرد و صالح شد توبه او مقبول است؛ مطلب دوم اینکه اگر کسی کافر شد بعد از ایمان و بر کفرش اصرار ورزید و سرانجام در اثر اضطرار و مشاهده نشانه‌های مرگ ایمان آورد، چون این توبه او صوری است و واقع نیست مقبول نیست، به شهادت اینکه فرمود: ﴿وَ أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ یعنی به همین تائبین می‌فرماید، همینهایی که ﴿کَفَرُوا بَعْدَ إیمانِهِمْ ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ﴾ به همینها می‌فرماید ﴿وَ أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ یعنی اینها منغمر در ضلالت‌اند چگونه توبه ضال، مقبول باشد؟ [بلکه] توبه کسی مقبول است که ضال نباشد [و] صالح باشد.

پرسش:..
پاسخ: غرض این است که این همان است چون دارد ﴿وَ أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: در هر حالی باشد باز هم مقبول نیست بله، چرا؟ چون توبه اینها توبه صالح و صادق نیست، ملاک عدم مقبولیت توبه اینها این است که توبه اینها توبه نصوح و صادق نیست.
جبران ناپذیری کفر در قیامت
مطلب سوم آن است که اگر کسی کافراً رخت بربندد هیچ راهی برای پذیرش او نیست، نه شفاعت نصیبش می‌شود نه از راه روابط می‌تواند مشکلی را حل کند، نه با ضوابط می‌تواند مشکلی را حل کند. انسان اگر در دنیا آسیبی دید مشکل خود را یا خود حل می‌کند اگر نیازی به غیر نداشته باشد، اگر خود توان حل نیاز را داشت؛ منتها کمبودی داشت دیگری او را در رفع نیاز یاری می‌کند، این می‌شود نصرت، این دو مطلب و اگر به هیچ وجه توان رفع نیاز را نداشت دیگری ولایت او را به عهده می‌گیرد نه نصرت او را، چون ولیّ عهده‌دار کار مُوَلیّ علیه است، بر خلاف ناصر که ناصر، متمِّم کار منصور است نه ولیّ. مثل کودک، کودک ناصر ندارد ولیّ دارد؛ اما جوان ناصر دارد، پدر نسبت به کودک ولیّ است؛ اما نسبت به جوان بزرگسال ناصر است، این سه مطلب یا خود به استقلال رفع مشکل را به عهده می‌گیرد یا خود مشکل را حل می‌کند کمبودش را دیگران کمک می‌کنند، می‌شود نصیر یا خود هیچ‌گونه توان حل مشکل را ندارد کل کار را به دیگری واگذار می‌کند، این می‌شود ولیّ. کافر در قیامت به هیچ وجه خود عهده‌دار حل مشکل نیست، زیرا چیزی را از خود انسان نمی‌پذیرند اگر هم کره زمین، کره طلا ‌باشد به فرض و دو برابر او را این شخص در اختیار داشته باشد به فرض و بدهد آن روز، روز کفاره و فدیه نیست ﴿لاَ یُقْبَلُ مِنْهَا عَدْلٌ﴾ اصلاً روز کفاره نیست یعنی عدیل و بدیل و فدا در آن روز راه ندارد. کفاره سیئات در دنیاست، آن روز ﴿لا یُقْبَلُ مِنْها عَدْلٌ﴾ و امثال ذلک. گاهی تعبیر نفی قبول است بالقول المطلق، گاهی به عنوان نفی جنس اصلاً در آن روز ﴿وَلاَ خُلَّةٌ وَلاَ شَفَاعَةٌ﴾ و مانند آن.

عدم پذیرش شفاعت، فداء و نصرت، برای کافران در قیامت
پس خود شخص نمی‌تواند مشکل را حل کند، نصیر و ولیّ هم که شاهدانند به کمک او نمی‌شتابند، چون هیچ شفیعی بدون اذن خدا شفاعت نمی‌کند و خداوند فقط درباره کسانی اذن می‌دهد که دین او مرضی حق باشد ﴿مَنْ ذَا الَّذی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلاّ بِإِذْنِهِ﴾ و در جای دیگر هم فرمود ﴿لا یَشْفَعُونَ إِلاّ لِمَنِ ارْتَضی﴾ یعنی اگر در آیة الکرسی فرمود شفاعت، بدون اذن نیست در جای دیگر آن مأذونها را مشخص کرد که مرضیّ الدین، مأذون‌اند.

مرضی الدین هم باید مسلم باشد، چون دینی که مرضی خداست و خدا‌ پسند است همان است که در سوره ‌«مائده‌‌» مشخص شد ﴿وَ رَضیتُ لَکُمُ اْلإِسْلامَ دینًا﴾ قهراً اگر کسی مسلم نبود، مرضی الدین نیست وقتی مرتضا نبود مأذون نیست کسی از آنها شفاعت کند، وقتی مأذون نبود به نحو نفی جنس می‌شود ‌«لا شفاعة‌» اما این نه به آن معناست که در آنجا شفاعت نیست، شفاعت فراوان هست ﴿فَمَا تَنفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِینَ﴾ معلوم می‌شود شفاعت هست، شافعین فراوانی هستند؛ منتها به حال اینها نافع نیست. خب، در قیامت اگر کسی بخواهد براساس مسائل مالی مشکلش را حل کند آنجا سخن از مال نیست، بخواهد براساس نصرت و ولایت مشکلش را حل کند مقدور نیست، بخواهد براساس روابط و دوستی و رفاقت و امثال ذلک حل کند ﴿لا یَسْئَلُ حَمیمٌ حَمیمًا﴾ اصلاً دوست حمیمی و دوست حمیم و گرم به سراغ دوست دیگر نخواهد رفت در قیامت؛ هیچ دوست حمیمی و صمیمی یعنی آن دوستی که گرم است دوستی‌اش گرم است این هرگز به سراغ دوست دیگر نخواهد رفت، خودش این‌قدر مشکل دارد که به سراغ دیگران نخواهد رفت، اگر هم مشکلی نداشته باشد مأذون نیست. خب، در دنیا راه‌ها همین است ولی در آخرت می‌فرماید کار به قدری دشوار است که انسان نه تنها حاضر است که کره زمین یا دو چندان او پر از طلا باشد و بدهد و از آن عذاب، نجات پیدا کند، بلکه حاضر است فرزندانش را هم قربانی کند. اینکه برای آنها دینش را در دنیا باخت اینکه به مال و فرزند آن‌قدر دل بسته بود که دین را فدای آنها کرد، امروز حاضر است مال و فرزند را فدای خود بکند این هم یک بخش، آن را در سورهٴ مبارکهٴ ‌«معارج‌‌» بیان فرمود .
این که برای مال و فرزند دینش را باخت، امروز حاضر است کل مال را و همه فرزندان را قربانی کند و نجات پیدا کند و از او قربانی قبول نمی‌کنند.
عدم تأثیر فداء برای نجات از عذاب قیامت
در سورهٴ مبارکهٴ ‌«معارج‌‌» آیهٴ ده به بعد این است ﴿وَ لا یَسْئَلُ حَمیمٌ حَمیمًا﴾ اصلاً دوستی به سراغ دوست در قیامت نمی‌رود، چون ﴿اْلأَخِلاّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوُّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ﴾ ﴿یُبَصَّرُونَهُمْ یَوَدُّ الْمُجْرِمُ لَوْ یَفْتَدی مِنْ عَذابِ یَوْمِئِذٍ بِبَنیهِ﴾؛ آنها مبصر می‌شوند دیده می‌شوند، به شما نشان می‌دهیم، تبصیر می‌کنیم، شما را بصیر می‌کنیم [و] آنها مورد بصارت شما قرار می‌گیرند شما می‌بینید که یک انسان تبهکار علاقه‌مند است که فرزندانش را قربانی کند ﴿وَ صاحِبَتِهِ وَ أَخیهِ ٭ وَ فَصیلَتِهِ الَّتی تُؤْویهِ ٭ وَ مَنْ فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا ثُمَّ یُنْجیهِ﴾؛ همه دوستان را قربانی کند تا خودش نجات پیدا کند این شدنی نیست. این مراحل چندگانه را قرآن کریم در کنار هم تبیین کرد، فرمود اگر ما فی الارض در اختیارشان باشد و دو برابر هم باشد، حاضرند فدیه بدهند و نجات پیدا کنند ولی پذیرفته نمی‌شود.

بی‌همتایی و دردناک بودن عذاب قیامت
آیهٴ ۴۷ سورهٴ ‌«زمر‌‌» این است ﴿وَ لَوْ أَنَّ لِلَّذینَ ظَلَمُوا ما فِی اْلأَرْضِ جَمیعًا وَ مِثْلَهُ مَعَهُ لاَفْتَدَوْا بِهِ مِنْ سُوءِ الْعَذابِ یَوْمَ الْقِیامَةِ﴾ چون هیچ عذابی مثل عذاب ذات اقدس الهی نیست، می‌فرماید ﴿لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ ٭ وَ لا یُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ﴾ اصلاً مقدور نیست. این‌چنین نیست که اگر کسی را در آتش مرتب بسوزانند این نظیر سوخت و سوز جهنم باشد، چون آنچه در دنیا دارد می‌سوزد در یکی از گوشه‌های ذهنش امیدی بسته است که یک وقت انتقام بگیرد، همین او را راحت و سبک می‌کند، این یک. یا خود را بی‌گناه می‌پندارد و تبهکاریهایش را توجیه می‌کند، می‌گوید من بالأخره این رنج را تحمل می‌کنم در تاریخ زنده یادم این دو ولی در قیامت، کل واقع روشن می‌شود که نه قدرت انتقام دارد و نه حق با او بود راهی هم برای جبران ندارد. این است که تعذیب الهی در قیامت همتا ندارد که کسی بتواند در دنیا مثل عذاب قیامت، کسی را معذب کند ﴿لا یُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ﴾. خب، این سه مسئله پس کنار هم هماهنگ‌اند.

شرط پذیرش توبه قبل از مرگ
اما مطلب اول که توبه اگر نصوح و خالص باشد قبول می‌شود ولو آخرین لحظه حیات آدم ولو یک لحظه مانده به مرگ؛ اما واقعاً ایمان بیاورد، مثل کسی را که دارند اعدام می‌کنند او پشیمان شد، می‌گوید چرا عذاب دنیا و آخرت را با هم تحمل کنم در دنیا آسیب دیدم در آخرت چرا معذب باشم، واقعاً مؤمن باشم. این شخص، توبه او مقبول است، همان‌طوری که جناب طبری گفتند و اشکالات مرحوم شیخ طوسی وارد نبود. روایتی را که در کتاب شریف نور الثقلین ذیل همان آیه سورهٴ ‌«نساء‌‌» یعنی ﴿لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ﴾ ذیل آن آیهٴ، این حدیث را در تفسیر نور الثقلین از من لا یحضر الفقیه مرحوم این بابویه قمی (رضوان الله علیه) نقل کردند.
پرسش: ...
پاسخ: فرقی در تکلیف اصول و فروع نسبت به کافر و مسلم نیست، چون آن قبلی هم کافر بودند دیگر، آن ﴿إِلاَّ الَّذینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا﴾ آنها هم کافران بودند که خدا استثنا کرده دیگر، معلوم می‌شود که اینها کسانی‌اند که واقعاً توبه کردند، چه کافران چه مسلم‌مان همه اینها به اصول و فروع یکسان مکلف‌اند، اگر آناًمای قبل الموت واقعاً توبه کنند خب، هیچ دلیلی برای عدم قبول نیست حالا ببینیم روایتی که در ذیل آن آیه است و مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) در کتاب شریف من لا یحضر الفقیه نقل کرد چیست «قٰالَ رَسُولُ الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فی آخر خطبةٍ خطبها»؛ آن آخرین خطبه‌ای که حضرت قرائت کردند این است که فرمود: «مَن تابَ قبلَ مَوته بِسنةٍ تاب الله علیه»؛ اگر کسی یک سال قبل از مرگ توبه کرد، توبه او مقبول است «ثم قال وانّ السنة لکثیرةٌ»؛ یک سال زیاد است «مَنْ تٰابَ قَبْل موتِه بشهرٍ تٰابَ الله علیه ثم قال إنّ الشهر لَکثیرٌ و مَن تاب قبلَ موته بیومٍ تاب الله علیه ثم قال انّ یوماً لکثیرٌ و مَنْ تٰابَ قَبْلَ مَوْتِهِ بساعةٍ تٰابَ اللهَ علیه ثم قٰالَ و إنّ الساعةَ لکثیرة» ساعت به اصطلاح روایات همان شصت دقیقه نیست یعنی یک لحظه، یک دقیقه، چند دقیقه فرمود: «و إنّ الساعة لکثیرة ومن تابَ و قد بلَغتْ نفسُه هذه»؛ روحش به اینجا بیاید «و اهوی بیده الی حلقه تابَ الله علیه» ؛ خدا توبه‌اش را قبول می‌کند. خب، این کسی است که توبه‌اش مقبول است در ذیل همین روایت، حدیث دیگری را مرحوم مؤلف شریف نور الثقلین از صدوق (رضوان الله علیه) [از] من لا یحضره الفقیه نقل می‌کند «و سُئِلَ الصادق (علیه السلام) عن قول الله عز و جل ﴿وَلَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتَّی إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّی تُبْتُ الآنَ﴾ قال ذلک اذا عاین امر الآخرة» یعنی عندالاحتضار، عندالاحتضار یعنی کسی که آنامای قبل الموت نیست، دیگر مات.

اقسام توبه
پرسش: ...
پاسخ: آن مطلب مطابق با مطلب سوم است که یعنی بعد الموت دیگر قبول نیست، کافراً بمیرد؛ اما همین که ‌«‌دعاین» یعنی عزرائیل (سلام الله علیه) را دید دیگر تمام شد، تکلیف از او منقطع شد، او مکلف نیست ‌«لا بالاصول و لا بالفروع‌» نه اینکه توبه بر او واجب است مع‌ذلک مقبول نیست، این فرض صحیح ندارد که کسی مکلف باشد به امری، تکلیف هم بالعقل و الشرع که اگر آن تکلیف را امتثال نکند معاقب باشد، مع‌ذلک اگر آن تکلیف را امتثال کرد خالصاً و مخلصاً خدا قبول نکند، این‌طور که نیست، پس برابر آن روایت اُولیٰ، توبه انسانی که خالصاً لوجه الله توبه کرد مقبول است ولو آنامای قبل الموت باشد. البته حق ناس حسابش جداست، دیونی که دارد حسابش جداست، قضای صلواتها و صیامها و حج حسابش جداست، این اصل حکم تکلیفی برداشته شده آن آثار وضعی و قضا و اینها حسابش البته محفوظ است. اگر آنامای قبل الموت که حال، حال اختیار است یعنی در این عالم است نه وارد نشئه برزخ شده باشد، کاملاً شاعر است و مُدرِک است و عاقل است و مرید و مختار این البته مقبول است؛ اما همین که از این لحظه گذشت دیگر طب می‌گوید او از نظر ما زنده نیست و خودش با این چشمی که دارد هیچ کس را نمی‌بیند فقط عزرائیل (سلام الله علیه) را با آن چشم می‌بیند، این کل تکالیف از او برداشته شد [و] هیچ تکلیفی ندارد. چون تکلیفی ندارد کار او، کار نائم است اثری بر او مترتب نیست، این روایت دوم و اگر کافراً بمیرد در آنجا چیزی از او مقبول نیست ﴿لا خُلَّةٌ وَ لا شَفاعَةٌ﴾ نه خلیل و رفیق و رابطه بازی است، نه شفاعت و ضابطه بازی، چون او منقطعاً رفته، او کسی است که ارتباطش را از ذات اقدس الهی قطع کرد و رفت، لذا ضوابط یعنی شفعا به حال او نافع نیستند، روابط یعنی ﴿خُلَّةٌ﴾، خلیل، حمیم [و] دوست به سراغ او نخواهند آمد ﴿لا یَسْئَلُ حَمیمٌ حَمیمًا﴾ اصولاً عشیره می‌شود فصیله یعنی این بستگان و ارحام که در دنیا معاشر او بودند و از این جهت این بستگان و فامیل را عشیره می‌گفتند برابر سوره ‌«معارج‌» همین عشیره می‌شود فصیله، چرا فصیله می‌گویند؟ چون ‌«کلٌ ینفصل عن الآخر‌» چرا در دنیا عشیره می‌گفتند؟ چون ‌«کلٌ یعاشر مع الآخر‌» همین عشیره می‌شود فصیله ﴿وَ فَصیلَتِهِ الَّتی تُؤْویهِ﴾ این است که در دنیا یکدیگر را مأوا می‌دادند، مسکن می‌دادند حالا در آخرت یکدیگر را طرد می‌کنند.

عدم پذیرش توبه گمراهان و کافران
در سورهٴ مبارکهٴ ‌«نساء‌‌» فرمود: ﴿وَ لَیْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السَّیِّئاتِ حَتّی إِذا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ إِنّی تُبْتُ أَْلآنَ﴾ که این مطلب دوم است ﴿وَ لاَ الَّذینَ یَمُوتُونَ وَ هُمْ کُفّارٌ﴾ که این مطلب سوم است، این ﴿أُولئِکَ أَعْتَدْنا لَهُمْ عَذابًا أَلیمًا﴾ که برای مطلب دوم و سوم است، در همین آیه محل بحث سورهٴ ‌«آل‌عمران‌‌» مبسوطاً از هم جدا شده، فرمود: ﴿ثُمَّ ازْدادُوا کُفْرًا لَنْ تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ﴾ چرا برای اینکه ﴿أُولئِکَ هُمُ الضّالُّونَ﴾ نه اینکه ‌«کانوا ضالین‌» هم اکنون ضالون‌اند، توبه ضال که مقبول نیست.
پرسش: ...
پاسخ: نه؛ چون ضال است توبه‌اش قبول نیست وگرنه هرگز ذات اقدس الهی کسی را امر نمی‌کند به چیزی و آن شخص مأمور، امتثال بکند بعد خدا قبول نکند، این‌طور نیست که ﴿إِنَّ الَّذینَ کَفَرُوا وَ ماتُوا وَ هُمْ کُفّارٌ فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْ أَحَدِهِمْ مِلْ‏ءُ اْلأَرْضِ ذَهَبًا وَ لَوِ افْتَدی بِهِ﴾ اگر فرضاً به اندازه کل زمین، او طلا می‌داشت و در آیات دیگر دارد اگر دو برابر هم بود طلا داشت ﴿وَمِثْلَهُ مَعَهُ﴾ هرگز از او قبول نمی‌شد.

بررسی تأثیر توبه در رفع عذابهای دنیوی و اخروی
گاهی نظیر مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) در تبیان به آن آیه سورهٴ ‌«غافر‌‌» استشهاد می‌کند که توبه در حال آنامای قبل الموت یا مشاهده آثار مرگ نه احتضار، مشاهده آثار مرگ مقبول نیست، نظیر سورهٴ «غافر‌‌» که مرحوم شیخ در تبیان استدلال فرمودند: ﴿فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنّا بِهِ مُشْرِکینَ ٭ فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا سُنَّتَ اللّهِ الَّتی قَدْ خَلَتْ فی عِبادِهِ وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْکافِرُونَ﴾ به این آیات استشهاد می‌کند که اگر کسی نافرمانی را ادامه داد تا هنگام نزول عذاب، وقتی بأس و عذاب الهی را دید، آن‌گاه گفت ‌«آمنت‌ُ» این ایمان مسموع و مقبول نیست و این سنت خداست ﴿فَلَمّا رَأَوْا بَأْسَنا قالُوا آمَنّا بِاللّهِ وَحْدَهُ وَ کَفَرْنا بِما کُنّا بِهِ مُشْرِکینَ﴾ می‌فرماید ﴿فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إیمانُهُمْ لَمّا رَأَوْا بَأْسَنا﴾. جواب این بیان مرحوم شیخ طوسی و امثال ایشان (رضوان الله علیهم) این است که این مربوط به عذابهای دنیاست، درباره عذاب دنیا این است، لذا جریان قوم یونس را استثنا کرده و اما آن عذابهای کلامی، استثناپذیر نیست یعنی آنچه مربوط به حال احتضار است استثناپذیر نیست، آنچه مربوط به مطلب سوم یعنی قیامت است استثناپذیر نیست، آنچه در سورهٴ ‌«‌غافر» آمده مربوط به عذاب دنیاست، عذاب دنیا گاهی استثناپذیر است، نظیر آیهٴ ۹۸ سورهٴ ‌«یونس‌‌» که فرمود: ﴿فَلَوْ لا کانَتْ قَرْیَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَها إیمانُها إِلاّ قَوْمَ یُونُسَ لَمّا آمَنُوا کَشَفْنا عَنْهُمْ عَذابَ الْخِزْیِ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ مَتَّعْناهُمْ إِلی حینٍ﴾ ؛ سنت ما بر این بود که وقتی عذاب را بر قومی نازل کردیم باید آنها معذب می‌شدند و ایمان حین مشاهده عذاب نافع نبود مگر جریان قوم یونس که ایمان آوردند ما عذاب را برطرف کردیم، آن وقت این می‌شود برای دنیا، آن توبه‌ای که فعلاً محل بحث است برای برزخ است و برای مسئله قیامت، اینها دو باب جدای از هم‌ هستند.

سرّ عدم پذیرش توبه از گمراهان و منحرفان
خب اما اینکه توبه افرادی که در حال ضلالت و انحراف دارند توبه می‌کنند مقبول نیست نمونه‌اش در جریان جهنمیهاست که ﴿لَوْ رُدُّوا لَعادُوا لِما نُهُوا عَنْهُ﴾ و نمونه دیگرش همین است که در سورهٴ مبارکهٴ ‌«توبه‌‌» آیهٴ ۵۳ و ۵۴ آمده که به منافقین می‌فرماید ﴿قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ﴾؛ نفقات را و فایده انفاق را شرح می‌دهد، می‌فرماید که حالا به منافقین شما بگویید چه با میل چه بی‌میل حالا می‌خواهند برای مؤسسه عام المنفعه پولی جمع بکنند، گاهی منافق براساس بی‌میلی می‌بیند که دیگران دارند کمک می‌کنند براساس بی‌میلی کمک می‌کند، اینجا از او مقبول نیست. گاهی براساس شوق و علاقه می‌بیند که مؤسسه، مؤسسه خوبی است درمانگاه است، مدرسه است، راه است براساس شوق خدمت می‌کند، می‌فرماید به منافقین بگویید چه براساس میل چه بی‌میلی ﴿طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ خدمتی بکنید از شما قبول نمی‌شود، برای اینکه تو داری یا برای نام یا برای نان کار می‌کنی نه برای خدا، عملی مقبول است که هم حسن فعلی داشته باشد هم حسن فاعلی ﴿قُلْ أَنْفِقُوا طَوْعًا أَوْ کَرْهًا لَنْ یُتَقَبَّلَ مِنْکُمْ﴾ چرا ﴿إِنَّکُمْ کُنْتُمْ قَوْمًا فاسِقینَ﴾ نه اینکه قبلاً آدم بدی بودید حالا توبه کردید الآن توبه شما مقبول نیست، خب خیلی از مشرکین حجاز بودند که واقعاً ایمان آوردند و جزء شهدای پای رکاب پیغمبر شدند، اینها مشرک بودند، بعد توبه کردند و مسلمان شدند اسلامشان قبول شد، به درجات عالیه رسیدند، سابقه سوء اگر مستمر نباشد که ضرری به پذیرش توبه ندارد.

عدم پذیرش توبه منافقان به سبب کفر آنان
فرمود سرّ اینکه ما توبه آنها را قبول نمی‌کنیم این است که ﴿وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلاّ أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلاّ وَ هُمْ کُسالی وَ لا یُنْفِقُونَ إِلاّ وَ هُمْ کارِهُونَ﴾ ؛ فرمود سرّش این است که این منافقین، درونشان کفر است، نماز هم که می‌خوانند با کسالت می‌خوانند نه یعنی کسالت صوری، خیلی هم ممکن است که پیشانی اینها پینه ببندد، اشک هم بریزند نظیر خوارج. فرمود اینها چون به خدا معتقد نیستند با کسالت نماز می‌خوانند، وقتی سخن از خدا و قیامت است کراهت دارند، با اینکه با شوق و رغبت دارند برای درمانگاه کمک می‌کنند؛ اما دلشان را که بشکافی، می‌بینند به خدا عقیده‌مند نیستند کراهت دارند به این مسئله، لذا فرمود ﴿طَوْعاً أَوْ کَرْهاً﴾ کارتان مقبول نیست چرا، چون درونْ کفر است، نماز که براساس بی‌علاقگی می‌آورید و انفاق را هم براساس بی‌ارادتی به خدا انجام می‌دهید، این نشانه دنیا. پس فتحصل اگر توبه محقق شد، توبه‌ای که تحت امر الهی است «‌أىّ موطن تحققت من‌ أىّ شخصٍ تحقق مقبول» است توبه‌ای که با کفر و نفاق درونی آمیخته باشد مقبول نیست «فی أى موطن تحققت» حالت احتضار و همچنین قیامت دیگر، چون نشئه تکلیف نیست، سخن از پذیرش توبه نیست.
‌«اعاذنا الله من شرور انفسنا و سیئات اعمالنا‌»
«و الحمد لله رب العالمین»
   نمایش بیشتر

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • ۲۶:۵۰

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن