display result search
منو
تفسیر آیه 31 سوره آل‌عمران _ بخش اول

تفسیر آیه 31 سوره آل‌عمران _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 40 دقیقه مدت قطعه
  • 5 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 31 سوره آل‌عمران _ بخش اول"

تعریف قوّهٴ شوقیّه
نقش محبّت الهی در تشخیص نقص‌ها
جایگاه حبّ صادق در درک حقایق

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾

این کریمه دربارهٴ محبت خلق نسبت به ذات اقدس الهی و محبت ذات اقدس الهی نسبت به بندگان است در شأن نزول این مسائلی است که لابد ملاحظه فرمودید، حالا یا ناظر به ادعای برخی از اهل کتاب است که گفتند: ﴿نَحْنُ أَبْنَاءُ اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ خدا می‌فرماید اگر شما محبّ حق هستید، پیرو پیامبر حق باشید یا دربارهٴ گروهی از وثنیین است که می‌گویند ما بتها را عبادت می‌کنیم «حباً لله» که اینها ما را به محبت الهی برسانند و مانند آن. هر کدام از این وجه، سبب نزولها ذکر شده باشد این زمینه‌ای بیش نیست آیه همهٴ این قسمتها و مافوق اینها را شامل می‌شود، این یک مطلب.
مطلب دیگر این است که در این کریمه فرمود اگر شما دوستان حق هستید مرا که پیامبر حق هستم پیروی کنید تا هم محبوب حق بشوید و هم گناهان شما بخشوده شود، چون خدا غفور است و مهربان. در ضمن آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ﴾.

نقد زمخشری از حبّ به خداوند
آنجا یک بحث مبسوطی دربارهٴ اینکه محبت چیست و محبوب چیست یا کیست، آیا محبت به خدا تعلق می‌گیرد یا نه، گذشت.
جناب زمخشری و سایر همفکرانشان، تعلق محبت به خدا را روا نمی‌دارند، می‌گویند محبت یک نحو اراده است و این اراده به منافع تعلق می‌گیرد و به حوادث تعلق می‌گیرد؛ انسان کاری را که می‌خواهد انجام بدهد اراده می‌کند و محبت هم یک نحوه اراده است، چون اراده به حوادث تعلق می‌گیرد نه به امر ذاتی قدیم و محبت هم یک نحوه اراده است پس محبت به حق‌تعالی تعلق نمی‌گیرد و اطلاق محبت در این زمینه مَجاز است؛ منظور آن است که اگر شما مطیع خدایید تابع من باشید، زیرا اطاعت از خدا در لباس اطاعت از پیامبرش ظهور می‌کند، پس ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی﴾ یعنی «إن کنتم تطیعوا الله فاتبعونی».
چه اینکه اطلاق محبت بر خدا هم مَجاز است این ﴿یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ خدا شما را دوست دارد این هم مجاز است معنای حقیقی‌اش آن است که خدای سبحان گناهان شما را می‌بخشد؛ به شما لطف و محبت روا می‌دارد و مانند آن پس از هر دو طرف اطلاق محبت مَجاز است. این حرف کشّاف را نه تنها معتزله پذیرفته‌اند آن مفسّرانی که تفکر اعتزالی دارند قبول دارند، بلکه از بعضی از مفسّرین شیعه و امامیه هم قبول کردند. در تفسیر شریف کنزالدقائق که از متأخرین از امامیه است(رضوان الله علیه) این هم با اعجاب این حرف را نقل می‌کند، می‌گوید: «و لنعم ما قال صاحب الکشاف».

نظر معتزلی دربارهٴ مدّعیان شوق الهی
زمخشری در کشّاف به همین مقدار اکتفا نمی‌کند که بگوید محبت، به امر حادث تعلق می‌گیرد و چیزی که قدیم است و ازلی است محبوب نیست، بلکه تعبیرات رکیکی دربارهٴ مدعیان محبت دارد آنها که با پایکوبی داعیهٴ محبت دارند و می‌گویند ما علاقه به خدا داریم و این علاقهٴ به خدا را با آن مجلس سماع و وجد مخلوط و مقرون می‌کنند اینها داعیهٴ کذب دارند. امام رازی در تفسیر کبیر از تفکر معتزله به عنوان تفکر کلامی یاد کرده است می‌گوید متکلّمین می‌گویند چون خود را و همفکران خود را اهل سنت می‌داند می‌گوید متکلمین که منظور او معتزله‌اند، متکلمین اصرار می‌کنند که در اطلاق محبت بر خدا مَجاز است؛ هرگز خدا محبوب نمی‌شود چون محبت یک نحوهٴ اراده و میل است که به حوادث تعلق می‌گیرد. آن‌گاه تعبیرات تندی را که زمخشری در کشّاف داشت ایشان اشاره می‌کنند که این نه تنها مطلب ناتمام است، بلکه شایستهٴ کتاب تفسیری نیست و مناسب آیه نیست که در ذیل آیه همچنین حرفهایی نسبت به اولیای الهی گفته شود، ممکن است کسانی داعیهٴ دروغین داشته باشند؛ اما مدعیان راستین هم کم نیستند؛ کسانی که واقعاً محبّ حق باشند. اینها اجمالی از سخن این دو گروه، اما شاید بحث مبسوط در ذیل آیهٴ ﴿وَالَّذِینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبَّاً لِلَّهِ﴾ شده باشد چه اینکه سیدنا الاستاد(رضوان الله علیه) هم آنجا بحث کرده؛ اما حالا به طور اجمال اینجا اشاره بشود که مقداری هم یادآوری گذشته باشد.

معنای محبت
محبت از شئون عقل عملی است یعنی انسان بینشی دارد که با آن نیرو مسائل را می‌فهمد، حالا خواه با علم حصولی بفهمد با استدلال یا با علم شهودی بنگرد به عنوان مشاهده و جهتی دارد که با آ‌ن جهت کار بینش را انجام را نمی‌دهد کار کشش و گرایش و این گونه از امور را انجام می‌دهد. مسئلهٴ اراده و نیت و اخلاص و امثال ذلک از شئون عقل عملی است چه اینکه مسئلهٴ ریا و نظایر آن، که از رذایل اخلاقی است آنها هم از شئون عقل عملی است. این عقل عملی شهوت و غضب را زیر پوشش خود تربیت می‌کند، اگر در جهاد اکبر، عقل عملی پیروز شد نیروی جذب و دفع انسان تعدیل شده است یعنی انسان در دوستی و در دشمنی طاهر است، گرفتار شهوت و غضب نیست، گرفتار جذب و دفع نیست.
این جذب و دفع، در گیاهان هم هست در پایین‌تر از گیاهان هم هست. آن شهوت و غضب در حیوانات هم هست، بلکه اگر عقل عملی این جذب و دفع را، این شهوت و غضب را تعدیل بکند اوایل به صورت ارادت و کراهت یا محبت و عداوت ترسیم می‌کند، سرانجام همهٴ این دو جناح را تلطیف می‌کند، رقیق می‌کند به صورت تولّی و تبرّی در می‌آید.

معنا و جایگاه تولّی و تبرّی
تولّی کار همان نیروی جاذبه است، تبرّی کار همان نیروی دافعه است؛ اما خیلی حساب شده و دقیق و از سطح طبیعت گذشته و به مافوق رسیده است، لذا در متن دین قرار می‌گیرد. انسانی که عقل عملی‌اش بر این امور مسلط شد، علاقه‌اش به امور هم بر اساس تولّی الهی است، انزجارش هم از بعضی از امور بر اساس تبرّی از ماسوی‌الله است حتی انصاری که مهاجر را دوست داشتند و هجرت مهاجرین را دوست داشتند آ‌ن هم محبت لله بود لذا در سورهٴ «حشر» از این محبت به عظمت یاد می‌کند می‌فرماید: ﴿یُحِبُّونَ مَنْ هَاجَرَ إِلَیْهِمْ﴾ اگر کسی اهل تولّی و تبرّی بود همهٴ این گرایشها و گریزهای او به حساب خداست، اگر چیزی را دوست دارد لله است و اگر چیزی را دشمن دارد هم لله، این هم یک مطلب.

همسویی دافعه و جاذبهٴ انسان
برای اینکه انسان این راه را طی کند ناچار است از آن عقل نظری‌اش یعنی از آن دانش و بینشش مدد بگیرد. بر اساس آنچه دانش به انسان یاد می‌دهد این است که انسان دارای دو دستگاه برای جذب نیست [بلکه] دستگاه جذب کننده‌اش یکی است، چه اینکه دفع‌‌کنندهٴ او، نیروی غضب او هم یکی است. این دو تا اگر ناهماهنگ باشند هرگز انسان به مقصد نمی‌رسد، یک جذب و دفعی بین خود جاذبه و دافعه هست و هرگز به ثمر نمی‌رسد. انسان باید بیگانه از خود را دفع کند و آشنای به خود را جذب کند و این دو بال نباید علیه هم به پرواز در بیایند که انسان قدرت جذبش به طرف دوستان حق باشد، دفعش هم باز به طرف دوستان حق، این‌چنین نباشد، بلکه دفعش به طرف دشمنان حق باشد و جذبش به طرف دوستان حق. آن‌گاه بین قوا تعدیلی برقرار می‌شود یعنی جذب و دفع او و تولّی و تبرّی او در یک سو حرکت می‌کند، این‌چنین نیست که هم دوستان خدا را دوست داشته باشد هم با دشمنان خدا در ارتباط باشد، چون صدیق عدو هم عدو است.

رهبری عقل نظری بر قوای درونی
لذا بر اساس سورهٴ «احزاب» به خوبی درک می‌کند این انسان متفکر که ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾ دو دستگاه در انسان نیست، گرچه جذبش از دفع و دفعش از جذب جداست؛ اما هر دو زیر پوشش یک نیرو به نام عقل عملی کار می‌کند و عقل عملی را یک نیرو به نام عقل نظری رهبری می‌کند یعنی آن ادراک است که به این نیروی عمل، فرمان می‌دهد نیروی عمل، با شوق این کارها را انجام می‌دهد.

تعریف قوّهٴ شوقیّه
لذا قوهٴ شوقیه سرپرستی شهوت و غضب را به عهده می‌گیرد، شوق غیر از شهوت است. شوق، گاهی به صورت شهوت ظهور می‌کند یعنی جذب ملایم، گاهی به صورت غضب ظهور می‌کند به عنوان دفع منافی، قوهٴ شوقیه جامع شهوت و غضب است به معنای شهوت نیست، لذا از قوهٴ شوقیه به عنوان قوهٴ نزوعیهٴ جامع یاد می‌کنند. اگر این قوهٴ عاقلهٴ عقل عملی تنظیم شد چون دو تا نیست ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾ هرگز چیزی را که مورد علاقهٴ خدا نیست در خود راه نمی‌دهد، دنیا را ذات اقدس الهی با چشم محبت نگاه نکرد؛ هرگز خدا به دنیا با نظر محبت نگاه نکرد، قهراً چنین انسانی اوّلاً سعی می‌کند این محبتهای کاذب را بزداید ﴿بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ﴾ نباشد ﴿وَتُحِبُّونَ الْمَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ نباشد و مانند آن. این محبتهای کاذب را طرد می‌‌کند.
وقتی این محبتهای کاذب را طرد کرد در کینه و عداوت و دشمنیها هم آن دشمنیهای باطل را طرد می‌کند، نسبت به مؤمنین دشمن نیست، نسبت به مسلمین و احکام الهی و حدود الهی بی‌علاقه نیست. پس دوستان خدا را دشمن ندارد، چه اینکه دشمنان خدا را دوست ندارد این هم قدم دوم.

نقش محبّت الهی در تشخیص نقص‌ها
وقتی که در این قدم دوم تطهیر کرد، آن‌گاه می‌تواند نقص خود را تشخیص بدهد که من در چه حد از نقص قرار دارم و می‌فهمد تنها کمالی که رافع نقص است به دست خدای سبحان است و اگر مأموران الهی را دوست دارد برای اینکه اینها مجاری فیض حق‌اند یعنی انبیا و اولیا را که دوست دارد، اینها مجاری فیض حق‌اند به اینها علاقه‌مند است که اینها پیام‌آور رحمت حق‌اند و مانند آن.

جایگاه حبّ صادق در درک حقایق
آ‌‌ن‌گاه این انسان می‌بیند تنها کمال در ذات اقدس الهی است و لاغیر. هستی خود را و کمالات هستی خود را حدوثاً و بقائاً از خدا دریافت کرده است و چیزی از ناحیهٴ غیر خدا به او نرسید و نمی‌رسد، چنین انسانی دوست خداست. اگر خطایی در تطبیق نکند، محبوب خود را یافته است و اگر کسی محبوب خود را بیابد به دنبال او حرکت می‌کند تا محبوبِ محبوب خود بشود.

وظیفهٴ محبّ خداوند
این کریمه به ما دستور می‌دهد که اگر شما آن راه‌ها را طی کردید یعنی به جایی رسیدید که فعلاً محبّ خدایید، به این اندازه اکتفا نکنید این اوایل راه است تازه به راه افتادید قبلاً بیراهه می‌رفتید ﴿بَلْ تُحِبُّونَ الْعَاجِلَةَ﴾ یا ﴿تَذَرُونَ الْآخِرَةَ﴾ بود بیراهه می‌رفتید، الآن به راه افتادید حالا که به راه افتادید هرگز در طی صراط مستقیم قانع نباشید؛ همتتان بلند باشد، مسئلهٴ سرعت در کار است ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ در کار است، مسئلهٴ سبقت است فرمود از همه جلو بزنید، چون این کاری نیست که مشکلی را به همراه داشته باشد. نه جایی برای تصادف هست نه جا برای تفاخر، اگر یک سلسله راه‌هایی در دنیا وجود دارد که می‌گویند با احتیاط حرکت کنید برای اینکه آنجا جای برخورد است، اما وقتی کسی وارد صراط مستقیم شد؛ تطهیر کرد، وارد صراط مستقیم شد آنجا هرچه سریع هم حرکت کند هیچ مانعی در کار نیست چون راه به اندازهٴ ارض و سما باز است، لذا مسئلهٴ ﴿سَارِعُوا﴾ این جاست ﴿سَارِعُوا إِلَی مَغْفِرَةٍ﴾ و امثال ذلک.

معنای کوثر
وقتی انسان به سیر و سلوک قدم برداشت و راه افتاد و سرعت گرفت، سعی می‌کند که سبقت هم بگیرد که از دیگران جلو بزند. این هم بد نیست، چون این تکاثر نیست که انسان اگر بیش از دیگری داشت دردسر باشد این کوثر است. انسان وقتی از دیگری عالم‌تر شد متواضع‌تر می‌شود، فرمود حالا که در مسیر علم و عدل افتادی بکوش اعلم بشوی، اعدل بشوی، اتقا بشوی، اصدق بشوی، اطهر بشوی چون هیچ رین و رنگی را به همراه ندارد، چون در صراط مستقیم است؛ هر اندازه کامل‌تر بشود متواضع‌تر می‌شود، این‌چنین نیست که اگر در این راه سبقت گرفت و جلو زد نسبت به دیگران تحقیر روا بدارد این‌چنین نیست، چون او در صراط مستقیم است.
لذا فرمودند شما سرعت بگیرید بعد از سرعت دستور سبقت دادند ﴿سَابِقُوا﴾ گفتند اینها نشانهٴ بزرگداشت همتهای بلند است که سعی کنید از دیگران جلو بزنید، دیگران اگر متواضع‌اند شما متواضع‌تر باشید اگر مؤدب هستند شما مؤدب‌تر باشید، اگر اهل گذشت هستند شما بخشنده‌تر باشید و مانند آن.
این همان دعا‌های نورانی دعای کمیل است «وَاجْعَلْنِی مِنْ اَحْسَنِ عَبیدِکَ نَصیباً عِنْدَکَ وَاَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْکَ، وَاَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیْکَ» و مانند آ‌ن، همهٴ اینها را با تواضع می‌گوید.

نشانه‌های پیشوایان
وقتی بعد از سرعت و سبقت همه را کنار زد، آ‌‌ن‌گاه قافله‌سالار همه می‌شود، آنجا نوبت امامت مطرح است این همان است که ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ این‌چنین نیست که بار خود را به مقصد برساند و گلیم خویش را دریابد به فکر سایر سالکان نباشد، آ‌ن‌گاه برمی‌گردد و دیگران را هم به سرعت و سبقت وادار می‌کند که ﴿وَاجْعَلْنَا لِلْمُتَّقِینَ إِمَاماً﴾ می‌شود امام السالکین، امام المتقین، امام العادلین، امام المتطهرین، هر کس در این راه است راه تقوا و طهارت را طی می‌کند و مرحلهٴ امامت بعد از گذشت همهٴ این مراحل و پیمودن دوران سرعت و سبقت و نظایر آن است.

لوازم و شرایط حبّ الهی
برای اینکه این مراحل را طی کند یک اسوه می‌طلبد. طیّ راه محبت باید حبیبی را انسان مقتدای خود قرار بدهد، لذا در این کریمه فرمود: ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی﴾ این را از لسان حبیبش به ما یاد می‌دهد ﴿قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾؛ تو که حبیب منی به مردم ابلاغ کن اگر شما محبّ خدایید پیرو حبیب خدا باشید، پیروی حبیب الله، انسان را حبیب الله می‌کند. اوایل، انسان حبیب به معنای محب است اواخر، حبیب به معنای محبوب ﴿قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ آ‌ن‌گاه شما می‌شوید محبوب حق، ذات اقدس الهی از آن جهت که کمال محض است می‌تواند محبوب باشد و از آن جهت که دارای افعال و صفات فعلی فراوانی است می‌تواند محبّ بنده باشد که بندهٴ خود را دوست داشته باشد و اگر کسی محبوب خدا شد چه خواهد کرد آ‌ن را هم آیهٴ سورهٴ «مائده» مشخص می‌کند که بحثش به خواست خدا خواهد آمد. پیروی حبیب خدا این است که انسان خداشناس خوبی باشد و با قول و عملش مردم را به الله دعوت کند خب، چگونه انسان پیرو حبیب الله است؟ پیروی حبیب الله یک مبادی دارد و یک نتایج، مبادی‌اش این است که مطیع اوست در امر و نهی ﴿مَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا﴾ که در سورهٴ «حشر» است.

شاخصهٴ عالم دین
اگر در امر و نهی تابع حبیب خدا بود دین‌شناس می‌شود، وقتی دین‌شناس شد، این‌چنین نیست که فقط گلیم خود را دریابد، چون اگر کسی تابع حبیب الله است این حبیب الله، رسول الله هم هست اگر کسی تابع رسول الله است احساس رسالت می‌کند، وقتی احساس رسالت کرد دیگران را هم دعوت می‌کند. اینجاست که در سورهٴ «یوسف» فرمود: ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾ من مردم را به الله دعوت می‌کنم نه تنها من، پیروان من هم مردم را به الله دعوت می‌کنند، نه تنها من حرفم بهترین حرفهاست، پیروان من هم در جهان حرفشان نمونه است هیچ کسی به اندازهٴ پیروان من حرف ندارد، چون گرچه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾؛ فرمود بندگانی را بشارت بدهید که اینها مکتبهای گوناگون را می‌شنوند بررسی می‌کنند و از احسنش پیروی می‌کنند ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ که این قول جنس است و همهٴ مکاتب را شامل می‌شود.

تعریف مکتب و دیدگاه برتر
اما احسن الاقوال را باز در قرآن مشخص کرد ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ پس اگر کبرا را در آن سورهٴ «زمر» ظاهراً مشخص کرد، صغرا را هم در این کریمه کرد ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ یعنی اگر محققان و متفکران را بشارت می‌دهد که شما مکتبهای گوناگون را بررسی کنید و بهترینش را بپذیرید، در آیهٴ دیگر می‌فرماید بهترین مکتب، مکتب توحید است ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾.
پرسش:...
پاسخ: چرا؛ اگر بخواهد به دین برسد محققانه، قهراً شبهاتی را در بین راه پشت‌سر می‌گذارد، طرح شبهات و جواب شبهات همان تحقیق است انتخاب احسن الاقوال مایهٴ بشارت حق است. حالا اگر احسن الاقوال مشخص شد که چیست و صاحب احسن الاقوال کیست، پیروی او هم تضمین شده است. این آیهٴ سورهٴ «یوسف» بیان مصداق خارجی است که ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾.

تبعیت و نشر حقّ با شواهد قرآنی
پس این سه طایفه از آیات در طول هم قرار می‌گیرند یکی خیلی کلی است و دیگری حدّ وسط است و سومی بیان مصداق، آن که خیلی کلی است همین است که محققان را وادار به تحقیق آزاد می‌کند: ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ آ‌ن که تا حدودی راه نشان می‌دهد؛ اما مصداق، مشخص نیست این آیه است که ﴿مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ طایفهٴ ثالثه که مصداق را مشخص می‌کند در سورهٴ «یوسف» است که ﴿أَدْعُوا إِلَی اللَّهِ عَلَی بَصِیرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِی﴾ پس پیروان من، محققانه اسلام شناسی را ترویج می‌کنند ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی﴾ پیرو من باشید نه تنها یعنی عبادت کنید خودتان را دریابید، بلکه اسلام‌شناس و مکتبهای گوناگون را بررسی کرده باشید و مکتب اسلام را محققانه پذیرفته باشید و آن را هم منتشر کنید «علی بصیرة» منتشر کنید و چون در طایفهٴ ثانیهٴ این آیات گذشت که منظور، نشر فرهنگ اسلامی است، نه نشر کتاب، نه نشر مقاله یاسخنرانی و مانند آن.

تفسیر «قول» در آیهٴ شریفه
چون فرمود: ﴿مَنْ أَحْسَنُ قَوْلاً مِمَّن دَعَا إِلَی اللَّهِ وَعَمِلَ صَالِحاً وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ﴾ هر سه مطلب در قول تعبیه شد، فرمود می‌دانید حرف چه کسی بهتر است؟ حرف کسی بهترین اقوال است که مردم را به الله دعوت کند و عمل کند و منطقش اسلام باشد، که اینجا منظور حرف در مقابل فعل نیست کسی که سیره‌ای دارد می‌گوید می‌نویسد و عمل می‌کند، رفتار و گفتار و نوشتارش یکنواخت است، می‌گوید حرفش این است یعنی منطقش این است وقتی قرآ‌ن بخواهد بفرماید بهترین حرف چیست، می‌فرماید بهترین حرف، حرف کسی است که این سه مسئله را داشته باشد: به الله دعوت کند و خود عمل صالح داشته باشد و منطقش این باشد من مسلمانم.
پرسش: .....
پاسخ: چرا؛ اوّل اینها ایمان تقلیدی دارند ایمان اجمالی دارند بعد آن ایمان اجمالی را شما با این دستورات شکوفا می‌کنید وگرنه ﴿قُوا أَنفُسَکُمْ وَأَهْلِیکُمْ نَاراً وَقُودُهَا النَّاسُ وَالْحِجَارَةُ﴾ ﴿وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ﴾ و مانند آن. اوّل یک ایمان اجمالی دارند بعد به نوبهٴ خودشان آن کم کم آن اجمال را تفسیر می‌کنند.

اختلاف درجات محبّین الهی
پس پیروی از حبیب خدا تنها در بخش عملهای فردی نیست. اگر کسی در عملهای فردی پیروی حق‌تعالی را به عهده گرفت به همان اندازه از محبت برخوردار است و به همان اندازه هم محبوب خدا خواهد بود، نه اینکه بی‌اثر باشد؛ اما پیروی کامل آن است که انسان آن فرهنگ را خوب بشناسد و عمل کند و بعد از علم و عمل، علماً و عملاً منتشر کند که بشود پیرو حبیب خدا ﴿قُلْ إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ خدای سبحان شما را دوست دارد و این چون محبت اثر فعلی حق است هر محبی، آثار فعلی خود را به محبوب خود اعطا می‌کند. حالا اگر کسی محبّ خدا شد و پیروی پیامبر را به عهده گرفت و نتیجه‌ای دریافت کرد به عنوان محبوب و شده حبیب الله بمعنی المحبّ و حبیب الله بمعنی المحبوب این به مقصد رسیده است یا هنوز در بین راه است.

وظایف حبیب و محبوب پروردگار
فرمود اینها نمونه‌های جامع انسانی هستند که ما از اینها در روز لزوم کار می‌خواهیم و آ‌نها آماده‌اند که در روز لزوم هرچه دارند در راه حبیبشان و محبوبشان نثار کنند. این آیهٴ 54 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» بیانگر وظیفهٴ این گروهی است که هم محبّ خدایند، هم محبوب خدا. فرمود: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَنْ یَرْتَدَّ مِنْکُمْ عَن دِینِهِ فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَی الْکَافِرینَ یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللّهِ یُؤْتِیهِ مَن یَشَاءُ وَاللّهُ وَاسِعٌ عَلِیمٌ﴾؛ فرمود اگر ـ معاذالله ـ از شما کسی از دین جدا شد ضرری به نظام اسلامی نمی‌رسد، برای اینکه خدای سبحان دارد مردانی را که محبّ اویند و محبوب او.

اوصاف مردان خدا
اینها خونشان یک خون عادی نیست، اینها کسانی‌اند که تا آخر مقاوم‌اند و کسانی‌اند که از هیچ چیزی هراسی ندارند و از فضل خاص الهی برخوردارند نسبت به مؤمنین متواضع‌اند، نسبت به کافران سرفراز و گردنکش هستند و نرم و تسلیم نیستند و نفوذناپذیر ﴿فَسَوْفَ یَأْتِی اللّهُ بِقَوْمٍ﴾ که ﴿یُحِبُّهُمْ وَیُحِبُّونَهُ﴾؛ خدا آنها را دوست دارد، آنها خدا را دوست دارند. رابطهٴ اینها با خدا، رابطهٴ محبت است رابطهٴ اینها با مؤمنین رابطهٴ نرم‌رفتاری و تواضع است «ذلولاً» نه «ذلیل»، رابطهٴ اینها با کافران عزیزند، نفوذناپذیرند، اینها سه تا رابطه دارند: با خدا رابطهٴ محبت دارند؛ نسبت به مؤمین ذلول و نرم و متواضع‌اند؛ نسبت به کافران عزیزند و منیع الطبع‌اند و تسلیم‌ناپذیر و امثال ذلک، اینها هستند که ﴿یُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ﴾ انسان تا در دنیاست اگر هم امام السالکین بشود باز وظایف خاصه دارد؛ منتها در هر مرحله‌ای وظیفهٴ خاص آن مرحله را داراست و اگر توانست عده‌ای را هم به دنبال خود جذب بکند «طوبیٰ له و حُسن مآب» و اگر توانست از باب ﴿وَلاَ یَخَافُونَ لَوْمَةَ لاَئِمٍ﴾ دین را احیا کند ﴿طُوبَی لَهُمْ وَحُسْنُ مَآبٍ﴾ به هر حال انسان تا زنده است بدون تکلیف نیست، چون بین خوف و رجاست ممکن است ـ معاذالله ـ همین محبت برگردد این است که با عمل باید این را آبیاری کند و حفظ کند ﴿قل إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾.

اختلاف درجات در عبودیّت
معمولاً این حدیث تثلیث را از حضرت امیر نقل می‌کنند، از حضرت سیدالشهداء(سلام الله علیه) نقل می‌کنند، از امام صادق(سلام الله علیه) نقل می‌کنند این سیرهٴ اهل بیت است که فرمودند عبادت کننده‌ها سه گروهند: بعضیها «خوفاً من النار» عبادت می‌کنند این عبادت عبید و امثال ذلک است؛ بعضی شوقاً یا «طمعاً إلی الجنه» عبادت می‌کند که این عبادت تاجرانه و سوداگرانه است و ما او را «حباً له» عبادت می‌کنیم. اینکه فرمودند ما او را «حباً» عبادت می‌کنیم یعنی اگر هم خدا برای ترک عبادت، کسی را به جهنم نبرد ما عبادت می‌کنیم و اگر کسی را خدا برای انجام عبادت بهشت ندهد، باز هم ما عبادت می‌کنیم او را دوست داریم. بالأخره انسان کمال‌شناس کمال را دوست دارد، لذا فرمودند که ما او را «حباً» عبادت می‌کنیم.

جایگاه محبّت در اسلام
حالا روایات محبت ممکن است یک مقداری هم خوانده شود که اساس دین بر محبت است و محبت هم درجاتی دارد به بعضی از ائمه(علیهم السلام) عرض کردند که وقتی خدا به ما فرزندی مرحمت کرد ما سعی می‌کنیم نام فرزندانمان را به اسامی خاندان شما نامگذاری کنیم، آیا این مشکلی را حل می‌کند اثر دارد یا نه، فرمودند آری البته اثر دارد «هل الدین الا الحبّ» اصلاً اساس دین بر محبت است، این خیلی نقش دارد که انسان نام فرزندان خود را به نام عترت طاهره(علیهم السلام) نامگذاری کند یعنی دین در خانواده این‌چنین ظهور دارد، در همهٴ مجامع این طور ظهور دارد.

گسترهٴ دستورات دینی در زندگی
اصولاً دین در کل زندگی ظهور دارد دین یک برنامه‌ای نیست که فقط در حسینیه و مسجد و احکام خاص ظهور داشته باشد شما هرچه بیشتر جستجو می‌کنید بیشتر فرورفتگی دین را در متن زندگی را می‌بینید کسی عطسه می‌کند می‌بینید برای دو طرف، دو وظیفهٴ دینی است: یکی باید بگوید «یرحمک الله» یکی باید بگوید «یَغفر الله لک». اگر کسی در مجلسی آروغ زد باید به او نصیحت کرد که کمتر بخور که در مجلس علنی آروغ نزنی. چنین چیزی است، از وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مؤدب‌تر که کسی نیامده، وقتی در محفل او کسی آروغ زد حضرت فرمود: «اخفض جشاک فإن أکثر الناس شبعاً فی الدنیا أطولهم جوعاً یوم القیامة» مواظب باش کمتر غذا بخور که در جلسهٴ رسمی و حضور دیگران آروغ نزنی. آنها که در دنیا زیاد سیر هستند در قیامت گرسنگی فراوانی را باید تحمل کنند. شما هیچ جایی پیدا نمی‌کنید که ما دستور دینی نداشته باشیم، کجا می‌روی پای راست را جلو بگذار، کجا می‌روی پای چپ را جلو بگذار، همهٴ کارها این است دیگر.

تأثیرات نامگذاری فرزندان به معصومین
یکی از راههای ترویج دین که بر اساس محبت است همین نامگذاری فرزندان است به نام عترت طاهره، به هر حال چه ما بخواهیم، چه نخواهیم این خاندان عالم را گرفتند، وقتی حساب کردند دیدند که در روی کرهٴ زمین هیچ کسی بیشتر از کلمهٴ مبارک محمد(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اسمی در عالم نیست، هیچ اسمی به این اندازه در عالم نیست غرض این است که وقتی به حضرت عرض کرد ما از این راه اظهار محبت می‌کنیم آیا این اثر دارد، فرمود آری اثر دارد «هل الدین الا الحبّ» و از اینکه خدای سبحان به رسولش فرمود به مردم بگو اگر شما محبّ خدایید، محب من، پیرو من باشید چون عترت طاهره به منزلهٴ خود رسول اکرم(صلوات الله علیهم اجمعین) هستند پیروی اینها و محبت اینها هم همان پیروی رسول خدا و محبت رسول خداست، لذا فرمود: ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾.
معمولاً کار خیری را که بنده برای خدا انجام می‌دهد، پاداشش بیش از آن است بر اساس ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ بر اساس ﴿مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا﴾ و مانند آن.
پاداشی که خدای سبحان به این انسان محب می‌دهد و داد خیلی بیش از کاری است که انسان کرده است. انسان محبت برد و محبوبیت گرفت و این فاصله خیلی است؛ اما مع ذلک قرآ‌ن کریم بر اساس همان سجیهٴ کرمی که دارد به همان پاسخ محبت اکتفا نمی‌کند؛ جزا را دو برابر ذکر می‌کند، فرمود: ﴿یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ﴾ نظیر اینکه نفرمود ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ﴾ بس، فرمود: ﴿إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ﴾ یک اضافه‌ای خدا می‌دهد در اینجا این‌چنین نیست اگر کسی محبت ببرد محبت بیاورد، محبت می‌برد محبت و مغفرت می‌آورد بالأخره یک لغزشهایی انسان دارد، لذا به عنوان ﴿مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْهَا﴾ ذات اقدس الهی هم کاسهٴ محبت را با قدح محبوب بودن پر کرد و هم چیز اضافه‌ای لطف کرد، فرمود: ﴿یُحْبِبْکُمُ اللّهُ وَیَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ﴾ چون ﴿وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾ خدای سبحان بخشنده است گناهان را می‌بخشد نه تنها گناه را می‌بخشد، بلکه رحمتهای ابتدایی هم دارد بعد از بخشش گناه رحمتهای خاصه هم إعطا می‌کند.

برتری محبّت الهی از مغفرت او
پرسش:....
پاسخ: چرا؛ اما محبت فوق مسئله مغفرت است. یک وقت کسی گناهانش بخشوده می‌شود؛ اما مورد علاقه نیست البته محبت از آن جهت که یک صفت فعلی است از خود مغفرت ممکن است محبت انتزاع بشود؛ اما آن لطف خاصی را که کلمهٴ محبت به همراه دارد آن را شاید انسان از مغفرت به دست نیاورد، خدا می‌آمرزد یعنی به جهنم نمی‌برد مگر همهٴ کسانی که از جهنم محفوظ‌اند، محبوب خدایند این‌چنین نیست، محبوبان خدا حساب دیگری دارند، خدای سبحان اگر به کسی علاقه پیدا کرد آثار فعلی خود را از دست محبوب خود ظاهر می‌کند، این خیلی فاصله است با صرف بخشایش گناه. برای جناب زمخشری و امثال زمخشری درک این معارفی که در اهل بیت است سخت است، لذا وقتی به این آیات می‌رسند می‌گویند مَجاز است. محبت به حوادث تعلق می‌گیرد، او اگر مأنوس بود با روایات اهل بیت که اصلاً سیرهٴ ما فرمودند این است که ما «حباً» عبادت می‌کنیم، هرگز نمی‌گفت که این مَجاز است. هیچ مجازی، نه در آن محب بودن است، نه در این محبوب بودن است. حالا اگر خدای سبحان توفیق داد روایاتی که در زمینهٴ محبت وارد شده است باید بخوانیم.
«والحمدالله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 40:23

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن