- 50
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 35 تا 37 سوره آلعمران _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 35 تا 37 سوره آلعمران _ بخش دوم"
مراد از تحریر ولایت بودن آیه محل بحث
تشکیک یا ابطال نذر مریم و مادر مریم در اسلام
اعجاز الهی در پدر نداشتن حضرت عیسی
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴿35﴾ فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴿36﴾ فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ﴿37﴾
مراد از تحریر ولایت بودن آیه محل بحث
در این کریمه که همسر عمران نذر میکند و نذرش را خدا میپذیرد چند مطلب بود که بعضی از آنها گذشت و بعضی از آنها مانده و خلاصه تحریر در اینجا تحریر از ولایت است نه تحریر رقبه، زیرا این فرزند بنده نبود تا مادرش او را عِتق کند به عنوان آزاد، بلکه از قید حضانت و ولایت خود آزاد میکند، چون کودک در اختیار والدین است و لااقل در دوران کودکی در اختیار مادر است چون حقالحضةنه ازآن مادر است. فرزند تا مکلّف نشد احکام وضعی او زیر پوشش ولایت پدر و مادر است یعنی زیر پوشش ولایت پدر است، مادر اگر حق قیّوم بودن را داشته باشد میتواند ولایت اعمال کند وقتی بالغ و مکلّف شد، احکام وضعی او از ولایت والدین بیرون میآید و اما احکام تکلیفی او همچنان هست یعنی وجوب اطاعت از والدین هست، حرمت عقوق هست، وجوب انفاق است و مانند آن این رابطه در عمودین برای همیشه محفوظ است.
پرسش:...
پاسخ: حق ولایت; اگر نذر، مشروع باشد ساقط میشود، کما در هذه الآیه.
پرسش:...
پاسخ: چرا; من یعنی پدر اگر این نذر در شرع ما مشروع باشد معنایش همین است. پدر میگوید کسی که بخواهد در این کودک تصرف بکند او را به خدمت بگیرد باید من اذن بدهم، اگر من نذر کردم که این خدمتگذار مسجد باشد مسئولین مسجد میتوانند از این کودک در راه خدمات مسجد استفاده کنند.
پرسش:...
پاسخ: نه; نذر کرد اصلاً او تحت نظر اولیای مسجد هست، بخواهند از این بچه شب و روز به مقدار متعارف کار بگیرند اصلاً پدر حق دخالت ندارد اگر نذر مشروع باشد، چه اینکه آنجا اینچنین بود. الآن اگر کسی به کودکی بگوید این کار را برای من انجام بده چون او مسلم است در حکم مسلم است و عملش عمل تبرّعی نیست و عمل مسلم، محترم است و او عقد اجارهای نبسته است اجرة المثل را شرعاً ضامن است. اگر کسی به یک پسر بچه هشت ساله گفت این کار را برای من انجام بده خب، اجرة المثل را شرعاً ضامن است. ولی اگر به اذن ولی باشد نه اینچنین نیست یا اگر ولایت ولی ساقط باشد; خود این شخص بر اساس نذری که شده است مثلاً، حق انتفای بهرهبرداری از منافع این کودک داشته باشد میتواند این کودک را در راه خدمات صادقه به کار بگیرد، او بشود خدمتگذار مسجد. اما بعد از بلوغ همانطوری که اشاره شد احکام وضعیاش برطرف میشود و احکام تکلیفی میماند که بیان شد.
تشکیک یا ابطال نذر مریم و مادر مریم در اسلام
مسئلهٴ بعدی آن است که اگر نذری در قرآن کریم یا در سنت اهلبیت(علیهم السّلام) ثابت شده است که این نذر در بین امّتهای گذشته جزء شرایع آنها بود و خدای سبحان در آن شریعت امضا کرده است، مادامی که نقض نشده به قوت خود باقی است و اما در خصوص نذری که مادر مریم(علیها السّلام) کرد این از نذرها یا مشکوک است یا قطعیالبطلان در شریعت ما، مثلاً نذری که خود مریم(علیها السّلام) کرده است که نذر صوم صَمْت باشد این در شریعت ما ابطال شده است; نذر مریم ابطال شده است یعنی کیفیت نذر، نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ 26 آمده است ﴿فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ این همین صوم و صمتی است که در اسلام ابطال شده است و این نذر را مریم(علیها السّلام) به اذنالله انجام داد یعنی ذات اقدسالهی به او دستور سکوت داد و فرمود من روزه صمت گرفتهام و این روزه صمت معلوم میشود که در شریعت پیشینیان مشروع بود قبل از مسیح(علیه السّلام) مشروع بود و بنیاسرائیل از این مشروعیت صوم صمت مستحضر بودند و خدای سبحان راه حل و چاره به مریم(علیها السّلام) ارائه داد، فرمود حرف نزن و به اینها بگو: ﴿إِنِّی نَذَرْتُ﴾ یعنی با اشاره به اینها بفهمان که ﴿إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً﴾ چون یکی از مفترات و و مبطلات صوم سخن گفتن است ﴿فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ اصل نقد در شرایع قبل بود; منتها منذور باید در شریعت ما امضاء بشود، صوم صمت در شریعت ما امضا نشده است آیا نذر تحریر وَلَدْ در شریعت ما امضاء شده است یا نه اول الکلام است، آیا مرد میتواند نذر کند که این فرزندم وقتی به دنیا آمده است این محرر باشد و خدمتگذار بیت خدا باشد یا نه اول الکلام است، مادر اگر حق قیومیت داشته باشد عند فقدان همسرش آیا درباره کودکش میتواند چنین تصمیمیبگیرد یا نه، این اول کلام است. این خصوصیات یا مسلّم النّسخ است نظیر ﴿إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ یا محتمل است، به هر حال برهان میخواهد.
دلیل مشروعیت نذر در اسلام
ولی اصل نذر در شرایع قبل بود در شریعت ما هست و وفای به او راجح است، بلکه واجب است و ترک او که حنث نذر باشد کفاره دارد و مانند آن. اصل مشروعیت نذر بحثش قبلاًدر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت; آیهٴ 270 سوره «بقره» که فرمود: ﴿وَمَا أَنْفَقْتُم مِن نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِن نَذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ یَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾ آنجا از مرحوم امینالاسلام صاحب مجمعالبیان سخنی نقل و نقد شده ظاهراً، چون ظاهر فرمایش مرحوم امینالاسلام این بود که نذر باید به بر و خیر تعلق بگیرد یعنی متعلق نذر مثل متعلق یمین باید راجح باشد آنجا بعضی از فقهای ما نقدی دارند و آن این است که نذر مثل یمین نیست اگر درباره یمین گفتند متعلقش باید راجح باشد، درباره نذر متعلقش لازم نیست راجح باشد مباح هم باشد کافی است مرجوحیّت مانع است نه رجحان شرط باشد آنجا ظاهراً این بحث گذشت پس اصل نذر که در آیه 270 سوره مباکه «بقره» گذشت و رجحان وفای به او بلکه لزوم وفای به آن کتاباً و سنّتاً قابل استدلال است آیه هفت سورهٴ «دهر» این بود که ﴿یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْماً کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً﴾ ذات اقدس الهی از عترت طاهرة(علیهم السّلام) به نیکی و عظمت یاد میکند و در مدح آنها میفرماید: اینها به نذرشان وفا میکنند گرچه این تعبیر ﴿یُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾ اعم از وجوب است فقط رجحان را میفهماند; اما چون در کنارش در همین آیه آمده است ﴿وَیَخَافُونَ یَوْماً کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً﴾ از اینجا میتوان استنباط کرد که این وفای به نذر لازم است که اگر لازم نباشد آن شرّ منتشر را به همراه دارد شرّ مستطیر و منتشر و فراگیر و گسترده را به همراه دارد به هر حال اگر هم از این کریمه هفت سورهٴ «انسان» نتوانیم وجوب وفای به نذر را استفاده بکنیم آن آیات، آن ادلهای که حنث نذر را مستلزم کفاره میداند به خوبی دلالت بر حرمت خلاف نذر و وجوب وفای به نذر دارد، عمده آن است که اگر چیزی در شریعت قبل بود و در شریعت ما ابطال نشد به صحتش باقی است.
نذر مطلق و نذر مشروط
این اصل کلی در مسئله فقهی ما یک نقش مهمی دارد و آن این است که آیا نذر مطلق منعقد میشود یا حتماً باید نظر مشروط باشد. بیان ذٰلک این است که در مسئله شروط ملاحظه فرمودید که آیا شرط ابتدایی نافذ است یا حتماً باید در ضمن عقد باشد، آنجا عدهای خواستند استشهاد کنند که اصولاً شرط عهد ضمنی را میگویند آن تعهد مستقیم و مستقل را شرط نمینامند التزامٍ فی التزام است، لذا شروط ابتدائیه نافذ نیست «الْمُؤْمِنُونَ عِندَ شروطِهِم» دلیل بر انعقاد شرطهای ابتدایی نیست. مرحوم شیخ لابد ملاحظه فرمودید که با تعبیرات گوناگون گذشت و ظاهراً حق با مرحوم سید و صاحب عروة در تعلیقه شریفشان بر مکاسب نقد بر مرحوم شیخ شروط ابتدایی مثل شروط ضمن عقد هم نافذ است و هم واجبالوفاست و مسئله بیمه و امثال بیمه با «الْمُؤْمِنُونَ عِندَ شروطِهِم» کاملاً قابل حل است، آن وجه عمیقی نیست که شرط التزامٍ فی التزام دربارهٴ نذر هم بشرح ایضاً[همچنین] این حرف را زدند که گفتند نذر التزامٍ فی التزام است یعنی «وَعدٌ علی شَرطٍ» است نه «وَعدٌ مطلق» چون «وَعدُ علی شَرطٍ» است نه «وَعدٌ مطلق»، لذا مرحوم سید(رضوان الله علیه) یعنی سید مرتضی و گروهی از فقهای گذشته فکر میکردند که نذر مطلق منعقد نمیشود یعنی اگر کسی بگوید: «لله علیّ أن أصوم کذا او اُصلّی کذا» این منعقد نمیشود، نذر حتماً باید مشروط باشد، حالا یا نذر شکر است یا نذر زجر هر دو مشروط است مثلاً کسی میگوید اگر من در فلان کار خیر مؤفق شدم نذر کردهام که اگر در آن کار موفق شدم فلان عبادت را انجام بدهم این نذر شکر است یا نذر زجر باشد; کسی بگوید اگر ـمعاذاللهـ من دوباره فلان گناه را کردهام به فلان گناه مبتلا شدم نماز شب را ترک نکنم یا چند روز روزه بگیرم یا اگر فلان عملی که ضرر دارد اگر من آن عمل را انجام دادم نذر میکنم که اگر فلان عمل را انجام دادم چند روز روزه بگیرم سه روز مثلاًروزه بگیرم، این نذر زجر است و آن یکی نذر شکر و هر دو نذر مشروطاند. در انعقاد نذر مشروط خواه به نحو شکر باشد خواه به نحو زجر اختلافی بین علما نیست هم دعوای اتفاق شده است هم اطلاقات ادله شامل میشود.
ادلّه صحّت نذر مطلق
عمده آن نذر مطلق است کسی بگوید: «لله علیّ عن أصوم» یا «لله علیّ عن اُصلّی کذا» این است که مرحوم سید و بعضی از همفکران ایشان گفتند منعقد نمیشود هم ادعای اجماع کردهاند به زعمشان و هم گفتند که نذر عبارت از «وَعدُ علی شَرطٍ» است; وعدهٴ ابتدایی را شامل نمیشود در حالی که معظم فقها بر خلافاند آن اجماع اساسی ندارد و از نظر مسائل ادبی هم نقل معارض شده است که نذر آن وعد مطلق را هم شامل میشود و اطلاقات ادله سالم از این قیود خواهد بود. یکی از ادلهای که میتوان به آن استدلال کرد همین آیهٴ محل بحث است ﴿إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ این نذر مطلق است نه نذر مشروط و دلیلی در شرع ما بر نسخ این سخن نیست بنابراین این میشود نذر مطلق. حالا منذور نمیتواند فرزند باشد آن مسئلةٌ الاخری است آن در باب منذور است نه در باب نذر ممکن است جملهای که هم دربارهٴ منذور سخن دارد هم درباره نذر حرف دارد تقطیع بشود درباره منذور چون در شریعت ما امضا نشده است نمیشود فرزند را نذر کرد و دربارهٴ اطلاق نذر که نذر مطلق منعقد میشود چون در شریعت ما ردعی نیامده است میشود به او استدلال کرد ﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾.
پرسش:..
پاسخ: چون این آیه، صدر و ساقهاش اصل قصّه را بازگو میکند میگوید که مادر مریم إمراه عمران گفت: ﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ همین ﴿إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ بعد ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ بعد هم دارد ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ این اگر مشروط بود و نبود این چون در مقام بیان است، نظیر همه مقدمات حکمتی که طارد قید موهوم است این طرد میشود.
پرسش...
پاسخ: صیغهٴ «لله علیّ» و صیغهٴ «نَذَرْتُ» هر دو کافی است و اگر کافی نباشد آن یکی «خرج بالدلیل» یعنی اگر فقط و فقط «لِلَّهِ عَلَیّ» لازم باشد «نَذَرْتُ لَکَ» کسی بگوید که «یا الله أنی نذرتُ لک»، ﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ﴾ اگر کافی نباشد «خرج بالدلیل» است این نذر، نام مبارک الله را برد «یا ربّ» و کلمه نذر را هم برد، به جای اینکه بگوید: «لله علیّ» این ﴿لَکَ﴾ را که گفت: ﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ اگر هم این صیغه کافی نباشد «خرج بالدلیل» است و اگر کافی هم باشد به اطلاق میشود توسل کرد آن چه که در فقه به آن استدلال شده است همین است که این نذر، نذر مطلق است احتمال اینکه شرطی بود و ذکر نشد با مقدمات حکمت طرد میشود، لذا نوع فقها قائلاند به اینکه نذر مطلق مثل نذر مشروط منعقد میشود.
پرسش:...
پاسخ: نه; آن که نگفت: «ان کان کذا و کذا» آن اگر هم تازه پسر میخواست باز مطلق بود این به خاطر اینکه منظور محقق نشد نه به خاطر اینکه مشروط بود او پسر را نذر کرد و این دختر بود، نه اینکه یک شیء حاصل شد و شرطش حاصل نشد.
پرسش...
پاسخ: نه; حالا بعد از این که فهمید این دختر است نام او را مریم گذاشت.
تبیین روایتی دال بر بطلان نذر مطلق و ردّ آن
اطلاق ادله برای صحت نذر مطلق و غیر مشروط کافی است; منتها بعضی از روایات مانع این اطلاق است که باید او را حل میکرد. آن روایت. صحیحهٴ منصوربنحازم است که این روایت صحیحه هم هست اولین روایت کتاب النذر و العهد وسائلالشیعه است; باب اول و حدیث اول از کتاب النذر و العهد وسائلالشیعه صفوانبنیحیی از منصوربنحازم حدیثی را از امام صادق(علیه السّلام) نقل میکند میفرماید: «إذا قال الرجلُ عَلیّ المشیُ إلی بیت الله و هو مُحْرِمٌ بِحَجَّةٍ أو عَلیَّ هدیٌ کذا و کذا فلیس بشیءٍ» اگر کسی بگوید: «علیَّ المشیُ الی بیت الله» یا بگوید: «علیّ الهدیُ کذا» این نذر منعقد نمیشود «فلیس بشیءٍ حتی یقول لله علیَّ المشیُ الی بیته او یقول لله علیَّ عن اُحْرِمَ بِحَجَّةٍ أو یقول لله علیَّ هدیٌ کذا و کذا ان لم أفعل کذا و کذا» از این صحیحهٴ منصوربنحازم که در ذیلش آمده است، بگوید: «ان لم أفعل کذا و کذا» خواستند استفاده کنند که نذر، حتماً باید مشروط باشد مطلق، نافذ و منعقد نیست و اگر این صحیحه در دلالت بر تقیّد تام باشد این صحیحه مغیر همه اطلاقات ما فیالواقع است، این خلاصه استدلال فقهی آن بزرگان. اما این حدیث شریف در صدد بیان این است که اگر کسی بگوید: «علیَّ المشیُ الی بیتِ اللهِ» این نذر صحیح نیست برای آن است که مطلق است و مشروط نیست یا برای اینکه «لله» ندارد. اگر کسی گفت: «علیّ المشی» نگفت: «لِلَّهِ علیّ المشیُ الی بیت الله» گفت: «علیَّ المشیُ الی بیت الله» این کلمه «لله» را نگفت، خب این «لیس بصحیحٍ» حضرت سه جمله در جواب فرمود که در جمله اُولیٰ و همچنین در جمله ثانیه اصلاً سخن از اشتراط نیست. حضرت فرمود اگر کسی بگوید: «علیّ المشی الی بیت الله» این کافی نیست یا اگر بگوید: «علیَّ الهدیُ کذا» کافی نیست؟ این «فلیسَ بشیءٍ حتی یقولَ للهِ علیَّ المشیُ الی بیتٍ» اینجا مطلق است; منتها «لله» دارد «أو یقولَ لله علیَّ عن اُحْرِمَ بِحَجَّةٍ أو حجةٍ» چون «حِجِّ» یعنی یک بار حج کردن و اصولاً عظمت حج آنچنان نامدار بود که نه تنها ماه را به نام حج مینامیدند، میگفتند ذوالحجه، بلکه سال را به نام حج مینامیدند چون هر سال یک بار حج انجام میشود اگر ده حج واقع شد یعنی ده سال گذشت. وقتی معاهدهٴ اجاره بین شعیب و موسی(علیهما السّلام) بسته میشود به این صیغه بسته میشود: ﴿عَلَی أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾ که جمع «حِجِّة» است، هشت «حِِجِّة» هشت «حِجِّة» هشت حج یعنی هشت سال، عظمت حج طوری است که سال و تاریخ سال به حج بسته شد، وقتی گفتند دو حج یعنی دو سال، چون بیش از یک حج در یک سال که واقع نمیشود، برخلاف عمره ﴿عَلَی أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾ یعنی «ثَمَانِیَ سنین». به هر حال حضرت فرمود که اگر کسی بگوید: «علیَّ المشیُ الی بیت الله» کافی نیست، مگر این که بگوید: «لِلَّهِ علیَّ المشی» یا اگر بگوید: «علیَّ هدیُ کذا» کافی نیست، مگر اینکه بگوید: «لِلَّهِ علیّ» این دو جمله.
در جملهٴ اول و در جمله دوم اصولاً سخن از شرط نیست. در جمله سوم این است که «أو یقول للهِ علیَّ الهدیُ کذا و کذا ان لم أفعل کذا و کذا» این در خصوص جملهٴ سوم است. جزم به اینکه حضرت فرمود باطل هست مگر اینکه این بگوید ناظر به آن است که چون مشروط نبود و مطلق بود باطل است این دلیل میخواهد آیا بطلان نذر کسی که میگوید: «علیّ المشی الی بیت الله» این است که مطلق است و مشروط نیست یا بر آن است که «لله» را ندارد و ثانیاً اعتماد به اینکه این جملهٴ اخیر حتماً به جمله اول و دوم هم برمیگردد شاهد میخواهد، لذا نمیشود با چیزی که وضع داخلیاش روشن نیست او را مقید اطلاقات ادلّه قرار دهند، بگویند اطلاقات ادلّهای نذر مقید است به اینکه برای مشروط باشد، لذا فتوا بر این است که نذر مطلق کافی است و یکی از آن ادلّه هم همین اطلاق ﴿إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾.
پرسش:...
پاسخ: شاهد چه است، اصل جمله بر جمله است، مفرد بر مفرد نیست که به همه برگردد که، جمله اُولیٰ تمام شد جمله ثانیه تمام شد، نوبت به جمله ثالثه رسید.
شیوه علامه طباطبایی در تفسیر آیات
مطلب بعدی آن است که این بانو وقتی نذر میکند معلوم میشود که قیّم این کودک است از اینجا معلوم میشود به اینکه سرپرستی ندارد، چون که کفیل معین کردن هم همین است. سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) معمولاً در همهٴ موارد اینچنین است، در خصوص این آیه هم بشرح ایضاً[همچنین] است.
ایشان که تفسیر را به عنوان «تفسیر القرآن بالقرآن» بیان کردهاند بعد مسائل بحث روایی را که جداگانه ذکر کردند این نه به آن معناست که قرآن را با قرآن تفسیر کردند بعد روایات هم در ذیل قرآن نقل کردهاند، اینچنین نیست این همان انفکاک ثقلین از یکدیگر است این نه معنایش این است که آیه را تفسیر کردند بعد یک بحث روایی هم در کنارش طرح کردند، اینطور نیست اگر نه کسی که با کتابش ایشان مأنوس باشد و دأبشان آشنا باشد از اول تا آخر از آخر تا اول سبکشان این است در حضور قرآن بودند یک، روایات را در کنارشان میدادند دو، با عقل مسلح بودند سه، با چراغ، عقل قرآن را با چشم روایت، روایت را با چشم قرآن میدیدند بعد آیه را معنا میکردند، لذا در نوع موارد میفرمایند: «کما سیأتی» در بحث روایی که رسیدند توضیح نمیدهند میفرمایند: «هذا یؤیّد ما تقدم»، لذا بحث روایی ایشان بحث روایی نیست که مثلاً روایت را شرح بدهند، نوعاً نقل روایات است «بیانٌ»اش خیلی بسیار کم است یعنی پنج تا روایت نقل بکنند با پنج شش جمله این پنج شش جمله یا بیان کوتاه است یا اشاره است به اینکه «هذا یؤیّد ما تقدم» این معنای تفسیر به قرآن است و تفسیر به روایت وگرنه آن فک قرآن از روایت، فک روایت از قرآن است هر وقت ایشان میخواستند آیه را معنا کنند روایت را در کنار آیه میگذاشند به نورانیت روایت، آیه را میفهمیدند، لذا بحث روایی را در لا به لای همان بحث قرآنی میگنجاندند گاهی میفرمایند «کما سیأتی فی البحث الروایی» گاهی هم در خلال بحث روایی میفرمودند: «هذا یؤیّد ما تقدم» وگرنه اگر کسی بیاید قرآن را منهای روایت معنا کند روایت را هم با قطع نظر از آیه معنا کند این همان «افتراق الثقلین احدهما عن الآخر» است، مگر کسی زحمت ثالث را انجام بدهد و آن است که اول روایات و آیات را به خوبی بررسی کند بعد این آیاتی را که بررسی کرده جمعبندی بکند، جمعبندی آیه را یکجا بنویسد بعد به سراغ روایات برود روایات را بررسی کند و جمعبندی شده روایات را یکجا بنویسد، آنگاه در فصل سوم بیاید این دو تا جمعبندی شده را با هم در کنار هم قرار بدهد وگرنه اگر کسی بحث قرآنیاش جداست، بحث رواییاش هم جدا که «لا مساس بینهما» این فقط «افترق القرآن و السنة» این هرگز در المیزان یکجا هم نمونه پیدا نمیکنید.
تفاوت شیوه المیزان با نورالثقلین و الدرّالمنثور
این که ایشان اینجا میفرمایند این حرف طعم وحی میدهد امْرَأَئه عِمْرَان معلوم میشود که با خبر بود، این را به استمداد از روایت ذکر میکنند بعد وقتی به بحث روایی رسیدند میفرمایند این همان است که گذشت. اینچنین نیست که کسی با قطع نظر از روایت، بتواند معنای آیه را خوب بفهمد بعد به عنوان بحثٌ روایی، روایات را نقل بکند پس این میشود تفسیر الدرّ المنثور یا تفسیر نور الثقلین آنها معمولاً جمع الروایات هستند نه تفسیرالروایات آنها را که نمیشود گفت تفسیر که الدرّ المنثور یا تفسیر نورالثقلین که تفسیر نیست، این جمع روایات واردهٴ در ذیل آیه است این نه اجتهادی در آن داده شده نه استنباطی داده شده نه شرحی شده نه نقض و ابرامی شده یک کار علمی رویش انجام نشد، یک کار فنی است و اجرایی. البته «شکَّر الله مساعیهما»، یک کار محققانه نیست کار متدبرانه است صاحب تفسیر نورالثقلین وارد نشد تا ما بفهمیم او چگونه فهمید از این روایت که، یک کار اجرایی فیش برداری متدبرانه است نه محققانه; اما کار مرحوم علامه محققانه است یعنی در یک سمت آیه در یک سمت روایت با دید عقل مسلح اینها را میبیند و خلاصه دست به قلم میکند. ممکن نیست کسی آیه را منهای روایت بتواند خودش بفهمد و بعد به سراغ روایت بیاید منهای آیه معنا کند، این انفکاک هر یک از دیگری شد این «فقط افترق احده الثقلین عن الآخر» شد نه جمع بین ثقلین، لذا ایشان در نوع موارد عموماً در خصوص مسئله خصوصاً اینچنین استنباط میکنند.
دیدگاه علامه طباطبایی درباره فهم آیات از طریق روایات
بعد وقتی به بحث روایی میرسند، میفرمایند که اگر شما خوب دقت کنید این مطالبی که ما به استناد روایات بیان کردیم و ائمه(علیهمالسّلام) اینچنین فرمودند، شما دوباره که به قرآن نگاه بکنید میبینید که حق با ائمه است آیات این طعم را دارد یعنی آیات این رایحه از آن استشمام میشود; منتها یک صاحب شامه میخواهد که استنباط کند دوباره بر میگردند میآیند در خدمت قرآن، میبینند بله اینچنین است یعنی این تفسیری که به وسیله روایات انجام شده است تعبّد محض نیست، راه تفسیری تحقیقی است که عترت طاهره به ما آموختند یک وقت است که انسان از کلمه ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ میفهمد که نماز صبح دو رکعت است ظهرین چهار رکعتاند این را دو بار، ده بار، صد بار هم برگردد نمیتواند بفهمد که ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ ظهرین چهار رکعتاند هر کدام، مغربین جمعاً هفت رکعتاند این ده بار آدم بر گردد از کریمه استفاده نمیشود یک وقت است که نه روایت میگوید که امْرَأَئه عِمْرَان باخبر بود. وقتی آدم از امام(علیه السّلام) این مطلب را یاد گرفت دوباره که به خدمت قرآن بر میگردد میبیند بله از قرآن میشود استفاده کرد، برای اینکه این امْرَأَةُ از آلعمران است «آل» یعنی اهل و در چند جمله قبل ذات اقدس الهی از این آل به عظمت یاد کرد این صفوةالله است و مصطفای خداست و صفیةالله است این صفیّه، گزاف حرف نمیزند. این صفیه از اینکه میگوید: ﴿إِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ میداند که بالأخره این بچه نمیمیرد صاحب فرزند میشود، نه به عنوان اینکه اگر بزرگ شد و مادر شد من او و فرزندش را به وسیلهٴ تو از شیطان نجات دادم. دوباره که انسان از خدمت روایت به خدمت آیه بیاید میبیند نه، قابل استفاده است این راه تفسیری است که عترت به ما آموختهاند نه راه تعبد، آن راه تعبدش که در بخشهای فقهی است این سر جایش محفوظ است که انسان ده بار هم اگر به سراغ آن آیه برود این حکم را نمیفهمد، این را باید از راه دیگر یاد گرفت.
اعجاز الهی در پدر نداشتن حضرت عیسی
پرسش:..
پاسخ: این شنیده بود که پسری پیدا میکند; اما بلافصل یا مع الفصلش را نمیدانست. در روایت هم اینچنین آمده که عمران به همسرش گفت خدا به تو پسر میدهد که از آن روایت خواستند استفاده کنند خود عمران جزء انبیا بود، جزء انبیای بنیاسرائیل بود(علیهم السّلام) و باز استفاده میشود که فرزندزاده هم ذریّه آدم است، فرزند آدم است فرزند چه بلافصل چه معالفصل; منتها آن فرزندی را که خدا میخواست به همسر عمران بدهد فرزندی نبود که اگر بلافاصله به این امْرَأَئه یک پسر داده میشد کار معالفصل را انجام بدهد، اگر هم بر فرض فرزندی که به امْرَأَئه عِمْرَان داده میشد پسر بود، حداکثر اینکه در حد مسیح باشد دیگر که از انبیای اولواالعزم است، حداکثر آنکه خدای سبحان به همسر عمران پسری بدهد به نام عیسیٰ، منتها عیسای پسر مریم به مراتب بالاتر از عیسای پسر امْرَأَئه عِمْرَان است، چون عیسای پسر مریم معجزه است; اما عیسای پسر امرائه عمران که معجزه نیست خب پسری است که از مادر متولد شد از پدر و مادر متولد شد آن عیسایی که از مریم به بار میآید میتواند کل فکرها را با میلادش عوض کند; اما آن عیسایی که از عمران بلافاصله به دنیا میآید مادر او امرائه عمران است و پدر او خود عمران او یک فرد معمولی است تا به چهل سالگی مثلاً برسد، پیامبر بشود و مشکلاتی را حل کند. آن عیسایی که از مریم به دنیا آمده است دیگر نخواهد بود، که او و مادرش دوتایی بشوند یک معجزه جهانی که ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ مصلحت ذات اقدس الهی این بود، لذا فرمود: ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ﴾ تو نمیدانی که این مریم چه خواهد شد این دخترت مادر چه کسی خواهد شد و دوتایی میشوند یک معجزه.
استشمام الهام درباره همسر عمران از روایات
غرض آن است که وقتی سیدناالاستاد(رضوان الله تعالی علیه) اینچنین استشمام میکنند که این زن باخبر بود این استشمام را به برکت روایت دارند. بعد در بحث روایی میفرمایند که این همان است که در تفسیر گذشت حالا جلوتر که میرویم ببینیم ائمه(علیهم السّلام) از کجای قرآن استفاده کردند، میبینیم از این ضرس قاطع و لحن قاطع گفتن، از اینکه صفیة خدا اینچنین سخن میگوید معلوم میشود باخبر بود. این است که آنها بعد از اینکه ما را باخبر کردند میفهمیم حق با آنهاست، قبل از اینکه آنها بگویند نمیشود.
هنر اهل بیت استنطاق از قرآن
این است که حضرت امیر(سلام الله علیها) در نهجالبلاغه دارد که فرمود: در قرآن همه چیز است خب اگر شما هنر دارید از او سؤال کنید این با شما حرف نمیزند «لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ» من زبان قرآن را میفهمم، میفهمم از او چه بپرسم او به من جواب میدهد بعد به شما میگویم «فِی الْقُرْآنِ نَبَأُ مَا قَبْلَکُمْ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَکُمْ» و «یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ» بعد تحدّی میکند «فَاسْتَنْطِقُوهُ» حالا اگر هنر دارید از او حرف بگیرید او را به حرف دربیاورید، این مادامی که شما با ادبیات و علوم مدرسه آشنا هستید او با شما حرف میزند، قدری جلوتر بخواهید بروید نه شما توان سؤال دارید نه او شما را محرم میداند به شما حرف نمیزند «فَاسْتَنْطِقُوهُ» این را تحدّی میکند حضرت، فرمود خب شما استنطاق کنید، یعنی بروید سؤال کنید شما اصلاً قدرت سؤال ندارید «لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ» من هم که او را به حرف در میآورد، میشوم سخنگوی قرآن آدم وقتی حرف را از سخنگوی قرآن شنید دوباره برگشت با قرآن میبیند بله راست گفت. این مثل آن مجتهدی است که شاگرد را میپروراند وقتی دست شاگرد را گرفت بالا آورد دوباره نزد روایت میبرد، شاگرد میفرماید بله حق با شما بود. خاصیت اینکه انسان قرآن را منهای روایت معنا نکند اول با سطح ظاهر قرآن آشنا باشد به حد تصور نه تصدیق، بعد قبل از اینکه به مراحل نهایی برسد روایت را بیاورد در خدمت آیه و در کنار هم بگذارد آنوقت با چشم مسلح این دوتا را که یکیاند «لَنْ یَفْتَرقا» در حقیقت یکیاند و متحدند، از این دوتا کنار هم یک برداشت خوبی دارد. آنگاه میفهمد که ائمه(علیهم السّلام) که این معنا را از آیه استنباط کردهاند حق با ائمه است، این آیه این معنا را باید بگوید نه معنای دیگر را.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره که آنجا خودشان به ما راه نشان دادهاند در حقیقت به کمک روایت است، حالا مستقیم است، چون آخر فرمودند: «عَلینا إلقاءَ الاصولِ و علیکم بالتفریعِ» حالا آنجا که نیامده یعنی من اصل خطوط کلی را گفتم دیگر. اگر جایی روایت نبود معلوم میشود خطوط کلی بحثهای روایی را در جای دیگر بیان کردم و اینجا که روایت خاص به ما نرسیده است ما را وادار کردند از آن خطوط کلی استفاده کنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
مراد از تحریر ولایت بودن آیه محل بحث
تشکیک یا ابطال نذر مریم و مادر مریم در اسلام
اعجاز الهی در پدر نداشتن حضرت عیسی
اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم
بسم الله الرّحمن الرّحیم
إِذْ قَالَتِ امْرَأَةُ عِمْرَانَ رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴿35﴾ فَلَمَّا وَضَعَتْهَا قَالَتْ رَبِّ إِنِّی وَضَعْتُهَا أُنْثَی وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ وَلَیْسَ الذَّکَرُ کَالْأُنْثَی وَإِنِّی سَمَّیْتُهَا مَرْیَمَ وَإِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴿36﴾ فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتاً حَسَناً وَکَفَّلَهَا زَکَرِیَّا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیْهَا زَکَرِیَّا الْمَحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقاً قَالَ یَا مَرْیَمُ أَنَّی لَکِ هذَا قَالَتْ هُوَ مِنْ عِندِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ یَرْزُقُ مَن یَشَاءُ بِغَیْرِ حِسَابٍ﴿37﴾
مراد از تحریر ولایت بودن آیه محل بحث
در این کریمه که همسر عمران نذر میکند و نذرش را خدا میپذیرد چند مطلب بود که بعضی از آنها گذشت و بعضی از آنها مانده و خلاصه تحریر در اینجا تحریر از ولایت است نه تحریر رقبه، زیرا این فرزند بنده نبود تا مادرش او را عِتق کند به عنوان آزاد، بلکه از قید حضانت و ولایت خود آزاد میکند، چون کودک در اختیار والدین است و لااقل در دوران کودکی در اختیار مادر است چون حقالحضةنه ازآن مادر است. فرزند تا مکلّف نشد احکام وضعی او زیر پوشش ولایت پدر و مادر است یعنی زیر پوشش ولایت پدر است، مادر اگر حق قیّوم بودن را داشته باشد میتواند ولایت اعمال کند وقتی بالغ و مکلّف شد، احکام وضعی او از ولایت والدین بیرون میآید و اما احکام تکلیفی او همچنان هست یعنی وجوب اطاعت از والدین هست، حرمت عقوق هست، وجوب انفاق است و مانند آن این رابطه در عمودین برای همیشه محفوظ است.
پرسش:...
پاسخ: حق ولایت; اگر نذر، مشروع باشد ساقط میشود، کما در هذه الآیه.
پرسش:...
پاسخ: چرا; من یعنی پدر اگر این نذر در شرع ما مشروع باشد معنایش همین است. پدر میگوید کسی که بخواهد در این کودک تصرف بکند او را به خدمت بگیرد باید من اذن بدهم، اگر من نذر کردم که این خدمتگذار مسجد باشد مسئولین مسجد میتوانند از این کودک در راه خدمات مسجد استفاده کنند.
پرسش:...
پاسخ: نه; نذر کرد اصلاً او تحت نظر اولیای مسجد هست، بخواهند از این بچه شب و روز به مقدار متعارف کار بگیرند اصلاً پدر حق دخالت ندارد اگر نذر مشروع باشد، چه اینکه آنجا اینچنین بود. الآن اگر کسی به کودکی بگوید این کار را برای من انجام بده چون او مسلم است در حکم مسلم است و عملش عمل تبرّعی نیست و عمل مسلم، محترم است و او عقد اجارهای نبسته است اجرة المثل را شرعاً ضامن است. اگر کسی به یک پسر بچه هشت ساله گفت این کار را برای من انجام بده خب، اجرة المثل را شرعاً ضامن است. ولی اگر به اذن ولی باشد نه اینچنین نیست یا اگر ولایت ولی ساقط باشد; خود این شخص بر اساس نذری که شده است مثلاً، حق انتفای بهرهبرداری از منافع این کودک داشته باشد میتواند این کودک را در راه خدمات صادقه به کار بگیرد، او بشود خدمتگذار مسجد. اما بعد از بلوغ همانطوری که اشاره شد احکام وضعیاش برطرف میشود و احکام تکلیفی میماند که بیان شد.
تشکیک یا ابطال نذر مریم و مادر مریم در اسلام
مسئلهٴ بعدی آن است که اگر نذری در قرآن کریم یا در سنت اهلبیت(علیهم السّلام) ثابت شده است که این نذر در بین امّتهای گذشته جزء شرایع آنها بود و خدای سبحان در آن شریعت امضا کرده است، مادامی که نقض نشده به قوت خود باقی است و اما در خصوص نذری که مادر مریم(علیها السّلام) کرد این از نذرها یا مشکوک است یا قطعیالبطلان در شریعت ما، مثلاً نذری که خود مریم(علیها السّلام) کرده است که نذر صوم صَمْت باشد این در شریعت ما ابطال شده است; نذر مریم ابطال شده است یعنی کیفیت نذر، نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» آیهٴ 26 آمده است ﴿فَکُلِی وَاشْرَبِی وَقَرِّی عَیْناً فَإِمَّا تَرَیِنَّ مِنَ الْبَشَرِ أَحَداً فَقُولِی إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ این همین صوم و صمتی است که در اسلام ابطال شده است و این نذر را مریم(علیها السّلام) به اذنالله انجام داد یعنی ذات اقدسالهی به او دستور سکوت داد و فرمود من روزه صمت گرفتهام و این روزه صمت معلوم میشود که در شریعت پیشینیان مشروع بود قبل از مسیح(علیه السّلام) مشروع بود و بنیاسرائیل از این مشروعیت صوم صمت مستحضر بودند و خدای سبحان راه حل و چاره به مریم(علیها السّلام) ارائه داد، فرمود حرف نزن و به اینها بگو: ﴿إِنِّی نَذَرْتُ﴾ یعنی با اشاره به اینها بفهمان که ﴿إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً﴾ چون یکی از مفترات و و مبطلات صوم سخن گفتن است ﴿فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ اصل نقد در شرایع قبل بود; منتها منذور باید در شریعت ما امضاء بشود، صوم صمت در شریعت ما امضا نشده است آیا نذر تحریر وَلَدْ در شریعت ما امضاء شده است یا نه اول الکلام است، آیا مرد میتواند نذر کند که این فرزندم وقتی به دنیا آمده است این محرر باشد و خدمتگذار بیت خدا باشد یا نه اول الکلام است، مادر اگر حق قیومیت داشته باشد عند فقدان همسرش آیا درباره کودکش میتواند چنین تصمیمیبگیرد یا نه، این اول کلام است. این خصوصیات یا مسلّم النّسخ است نظیر ﴿إِنِّی نَذَرْتُ لِلرَّحْمَانِ صَوْماً فَلَنْ أُکَلِّمَ الْیَوْمَ إِنسِیّاً﴾ یا محتمل است، به هر حال برهان میخواهد.
دلیل مشروعیت نذر در اسلام
ولی اصل نذر در شرایع قبل بود در شریعت ما هست و وفای به او راجح است، بلکه واجب است و ترک او که حنث نذر باشد کفاره دارد و مانند آن. اصل مشروعیت نذر بحثش قبلاًدر سورهٴ مبارکهٴ «بقره» گذشت; آیهٴ 270 سوره «بقره» که فرمود: ﴿وَمَا أَنْفَقْتُم مِن نَفَقَةٍ أَوْ نَذَرْتُم مِن نَذْرٍ فَإِنَّ اللّهَ یَعْلَمُهُ وَمَا لِلظَّالِمِینَ مِنْ أَنْصَارٍ﴾ آنجا از مرحوم امینالاسلام صاحب مجمعالبیان سخنی نقل و نقد شده ظاهراً، چون ظاهر فرمایش مرحوم امینالاسلام این بود که نذر باید به بر و خیر تعلق بگیرد یعنی متعلق نذر مثل متعلق یمین باید راجح باشد آنجا بعضی از فقهای ما نقدی دارند و آن این است که نذر مثل یمین نیست اگر درباره یمین گفتند متعلقش باید راجح باشد، درباره نذر متعلقش لازم نیست راجح باشد مباح هم باشد کافی است مرجوحیّت مانع است نه رجحان شرط باشد آنجا ظاهراً این بحث گذشت پس اصل نذر که در آیه 270 سوره مباکه «بقره» گذشت و رجحان وفای به او بلکه لزوم وفای به آن کتاباً و سنّتاً قابل استدلال است آیه هفت سورهٴ «دهر» این بود که ﴿یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَیَخَافُونَ یَوْماً کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً﴾ ذات اقدس الهی از عترت طاهرة(علیهم السّلام) به نیکی و عظمت یاد میکند و در مدح آنها میفرماید: اینها به نذرشان وفا میکنند گرچه این تعبیر ﴿یُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾ اعم از وجوب است فقط رجحان را میفهماند; اما چون در کنارش در همین آیه آمده است ﴿وَیَخَافُونَ یَوْماً کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً﴾ از اینجا میتوان استنباط کرد که این وفای به نذر لازم است که اگر لازم نباشد آن شرّ منتشر را به همراه دارد شرّ مستطیر و منتشر و فراگیر و گسترده را به همراه دارد به هر حال اگر هم از این کریمه هفت سورهٴ «انسان» نتوانیم وجوب وفای به نذر را استفاده بکنیم آن آیات، آن ادلهای که حنث نذر را مستلزم کفاره میداند به خوبی دلالت بر حرمت خلاف نذر و وجوب وفای به نذر دارد، عمده آن است که اگر چیزی در شریعت قبل بود و در شریعت ما ابطال نشد به صحتش باقی است.
نذر مطلق و نذر مشروط
این اصل کلی در مسئله فقهی ما یک نقش مهمی دارد و آن این است که آیا نذر مطلق منعقد میشود یا حتماً باید نظر مشروط باشد. بیان ذٰلک این است که در مسئله شروط ملاحظه فرمودید که آیا شرط ابتدایی نافذ است یا حتماً باید در ضمن عقد باشد، آنجا عدهای خواستند استشهاد کنند که اصولاً شرط عهد ضمنی را میگویند آن تعهد مستقیم و مستقل را شرط نمینامند التزامٍ فی التزام است، لذا شروط ابتدائیه نافذ نیست «الْمُؤْمِنُونَ عِندَ شروطِهِم» دلیل بر انعقاد شرطهای ابتدایی نیست. مرحوم شیخ لابد ملاحظه فرمودید که با تعبیرات گوناگون گذشت و ظاهراً حق با مرحوم سید و صاحب عروة در تعلیقه شریفشان بر مکاسب نقد بر مرحوم شیخ شروط ابتدایی مثل شروط ضمن عقد هم نافذ است و هم واجبالوفاست و مسئله بیمه و امثال بیمه با «الْمُؤْمِنُونَ عِندَ شروطِهِم» کاملاً قابل حل است، آن وجه عمیقی نیست که شرط التزامٍ فی التزام دربارهٴ نذر هم بشرح ایضاً[همچنین] این حرف را زدند که گفتند نذر التزامٍ فی التزام است یعنی «وَعدٌ علی شَرطٍ» است نه «وَعدٌ مطلق» چون «وَعدُ علی شَرطٍ» است نه «وَعدٌ مطلق»، لذا مرحوم سید(رضوان الله علیه) یعنی سید مرتضی و گروهی از فقهای گذشته فکر میکردند که نذر مطلق منعقد نمیشود یعنی اگر کسی بگوید: «لله علیّ أن أصوم کذا او اُصلّی کذا» این منعقد نمیشود، نذر حتماً باید مشروط باشد، حالا یا نذر شکر است یا نذر زجر هر دو مشروط است مثلاً کسی میگوید اگر من در فلان کار خیر مؤفق شدم نذر کردهام که اگر در آن کار موفق شدم فلان عبادت را انجام بدهم این نذر شکر است یا نذر زجر باشد; کسی بگوید اگر ـمعاذاللهـ من دوباره فلان گناه را کردهام به فلان گناه مبتلا شدم نماز شب را ترک نکنم یا چند روز روزه بگیرم یا اگر فلان عملی که ضرر دارد اگر من آن عمل را انجام دادم نذر میکنم که اگر فلان عمل را انجام دادم چند روز روزه بگیرم سه روز مثلاًروزه بگیرم، این نذر زجر است و آن یکی نذر شکر و هر دو نذر مشروطاند. در انعقاد نذر مشروط خواه به نحو شکر باشد خواه به نحو زجر اختلافی بین علما نیست هم دعوای اتفاق شده است هم اطلاقات ادله شامل میشود.
ادلّه صحّت نذر مطلق
عمده آن نذر مطلق است کسی بگوید: «لله علیّ عن أصوم» یا «لله علیّ عن اُصلّی کذا» این است که مرحوم سید و بعضی از همفکران ایشان گفتند منعقد نمیشود هم ادعای اجماع کردهاند به زعمشان و هم گفتند که نذر عبارت از «وَعدُ علی شَرطٍ» است; وعدهٴ ابتدایی را شامل نمیشود در حالی که معظم فقها بر خلافاند آن اجماع اساسی ندارد و از نظر مسائل ادبی هم نقل معارض شده است که نذر آن وعد مطلق را هم شامل میشود و اطلاقات ادله سالم از این قیود خواهد بود. یکی از ادلهای که میتوان به آن استدلال کرد همین آیهٴ محل بحث است ﴿إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ این نذر مطلق است نه نذر مشروط و دلیلی در شرع ما بر نسخ این سخن نیست بنابراین این میشود نذر مطلق. حالا منذور نمیتواند فرزند باشد آن مسئلةٌ الاخری است آن در باب منذور است نه در باب نذر ممکن است جملهای که هم دربارهٴ منذور سخن دارد هم درباره نذر حرف دارد تقطیع بشود درباره منذور چون در شریعت ما امضا نشده است نمیشود فرزند را نذر کرد و دربارهٴ اطلاق نذر که نذر مطلق منعقد میشود چون در شریعت ما ردعی نیامده است میشود به او استدلال کرد ﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾.
پرسش:..
پاسخ: چون این آیه، صدر و ساقهاش اصل قصّه را بازگو میکند میگوید که مادر مریم إمراه عمران گفت: ﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ همین ﴿إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ بعد ﴿فَتَقَبَّلْ مِنِّی إِنَّکَ أَنْتَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ﴾ بعد هم دارد ﴿فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ﴾ این اگر مشروط بود و نبود این چون در مقام بیان است، نظیر همه مقدمات حکمتی که طارد قید موهوم است این طرد میشود.
پرسش...
پاسخ: صیغهٴ «لله علیّ» و صیغهٴ «نَذَرْتُ» هر دو کافی است و اگر کافی نباشد آن یکی «خرج بالدلیل» یعنی اگر فقط و فقط «لِلَّهِ عَلَیّ» لازم باشد «نَذَرْتُ لَکَ» کسی بگوید که «یا الله أنی نذرتُ لک»، ﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ﴾ اگر کافی نباشد «خرج بالدلیل» است این نذر، نام مبارک الله را برد «یا ربّ» و کلمه نذر را هم برد، به جای اینکه بگوید: «لله علیّ» این ﴿لَکَ﴾ را که گفت: ﴿رَبِّ إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾ اگر هم این صیغه کافی نباشد «خرج بالدلیل» است و اگر کافی هم باشد به اطلاق میشود توسل کرد آن چه که در فقه به آن استدلال شده است همین است که این نذر، نذر مطلق است احتمال اینکه شرطی بود و ذکر نشد با مقدمات حکمت طرد میشود، لذا نوع فقها قائلاند به اینکه نذر مطلق مثل نذر مشروط منعقد میشود.
پرسش:...
پاسخ: نه; آن که نگفت: «ان کان کذا و کذا» آن اگر هم تازه پسر میخواست باز مطلق بود این به خاطر اینکه منظور محقق نشد نه به خاطر اینکه مشروط بود او پسر را نذر کرد و این دختر بود، نه اینکه یک شیء حاصل شد و شرطش حاصل نشد.
پرسش...
پاسخ: نه; حالا بعد از این که فهمید این دختر است نام او را مریم گذاشت.
تبیین روایتی دال بر بطلان نذر مطلق و ردّ آن
اطلاق ادله برای صحت نذر مطلق و غیر مشروط کافی است; منتها بعضی از روایات مانع این اطلاق است که باید او را حل میکرد. آن روایت. صحیحهٴ منصوربنحازم است که این روایت صحیحه هم هست اولین روایت کتاب النذر و العهد وسائلالشیعه است; باب اول و حدیث اول از کتاب النذر و العهد وسائلالشیعه صفوانبنیحیی از منصوربنحازم حدیثی را از امام صادق(علیه السّلام) نقل میکند میفرماید: «إذا قال الرجلُ عَلیّ المشیُ إلی بیت الله و هو مُحْرِمٌ بِحَجَّةٍ أو عَلیَّ هدیٌ کذا و کذا فلیس بشیءٍ» اگر کسی بگوید: «علیَّ المشیُ الی بیت الله» یا بگوید: «علیّ الهدیُ کذا» این نذر منعقد نمیشود «فلیس بشیءٍ حتی یقول لله علیَّ المشیُ الی بیته او یقول لله علیَّ عن اُحْرِمَ بِحَجَّةٍ أو یقول لله علیَّ هدیٌ کذا و کذا ان لم أفعل کذا و کذا» از این صحیحهٴ منصوربنحازم که در ذیلش آمده است، بگوید: «ان لم أفعل کذا و کذا» خواستند استفاده کنند که نذر، حتماً باید مشروط باشد مطلق، نافذ و منعقد نیست و اگر این صحیحه در دلالت بر تقیّد تام باشد این صحیحه مغیر همه اطلاقات ما فیالواقع است، این خلاصه استدلال فقهی آن بزرگان. اما این حدیث شریف در صدد بیان این است که اگر کسی بگوید: «علیَّ المشیُ الی بیتِ اللهِ» این نذر صحیح نیست برای آن است که مطلق است و مشروط نیست یا برای اینکه «لله» ندارد. اگر کسی گفت: «علیّ المشی» نگفت: «لِلَّهِ علیّ المشیُ الی بیت الله» گفت: «علیَّ المشیُ الی بیت الله» این کلمه «لله» را نگفت، خب این «لیس بصحیحٍ» حضرت سه جمله در جواب فرمود که در جمله اُولیٰ و همچنین در جمله ثانیه اصلاً سخن از اشتراط نیست. حضرت فرمود اگر کسی بگوید: «علیّ المشی الی بیت الله» این کافی نیست یا اگر بگوید: «علیَّ الهدیُ کذا» کافی نیست؟ این «فلیسَ بشیءٍ حتی یقولَ للهِ علیَّ المشیُ الی بیتٍ» اینجا مطلق است; منتها «لله» دارد «أو یقولَ لله علیَّ عن اُحْرِمَ بِحَجَّةٍ أو حجةٍ» چون «حِجِّ» یعنی یک بار حج کردن و اصولاً عظمت حج آنچنان نامدار بود که نه تنها ماه را به نام حج مینامیدند، میگفتند ذوالحجه، بلکه سال را به نام حج مینامیدند چون هر سال یک بار حج انجام میشود اگر ده حج واقع شد یعنی ده سال گذشت. وقتی معاهدهٴ اجاره بین شعیب و موسی(علیهما السّلام) بسته میشود به این صیغه بسته میشود: ﴿عَلَی أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾ که جمع «حِجِّة» است، هشت «حِِجِّة» هشت «حِجِّة» هشت حج یعنی هشت سال، عظمت حج طوری است که سال و تاریخ سال به حج بسته شد، وقتی گفتند دو حج یعنی دو سال، چون بیش از یک حج در یک سال که واقع نمیشود، برخلاف عمره ﴿عَلَی أَن تَأْجُرَنِی ثَمَانِیَ حِجَجٍ﴾ یعنی «ثَمَانِیَ سنین». به هر حال حضرت فرمود که اگر کسی بگوید: «علیَّ المشیُ الی بیت الله» کافی نیست، مگر این که بگوید: «لِلَّهِ علیَّ المشی» یا اگر بگوید: «علیَّ هدیُ کذا» کافی نیست، مگر اینکه بگوید: «لِلَّهِ علیّ» این دو جمله.
در جملهٴ اول و در جمله دوم اصولاً سخن از شرط نیست. در جمله سوم این است که «أو یقول للهِ علیَّ الهدیُ کذا و کذا ان لم أفعل کذا و کذا» این در خصوص جملهٴ سوم است. جزم به اینکه حضرت فرمود باطل هست مگر اینکه این بگوید ناظر به آن است که چون مشروط نبود و مطلق بود باطل است این دلیل میخواهد آیا بطلان نذر کسی که میگوید: «علیّ المشی الی بیت الله» این است که مطلق است و مشروط نیست یا بر آن است که «لله» را ندارد و ثانیاً اعتماد به اینکه این جملهٴ اخیر حتماً به جمله اول و دوم هم برمیگردد شاهد میخواهد، لذا نمیشود با چیزی که وضع داخلیاش روشن نیست او را مقید اطلاقات ادلّه قرار دهند، بگویند اطلاقات ادلّهای نذر مقید است به اینکه برای مشروط باشد، لذا فتوا بر این است که نذر مطلق کافی است و یکی از آن ادلّه هم همین اطلاق ﴿إِنِّی نَذَرْتُ لَکَ مَا فِی بَطْنِی مُحَرَّراً﴾.
پرسش:...
پاسخ: شاهد چه است، اصل جمله بر جمله است، مفرد بر مفرد نیست که به همه برگردد که، جمله اُولیٰ تمام شد جمله ثانیه تمام شد، نوبت به جمله ثالثه رسید.
شیوه علامه طباطبایی در تفسیر آیات
مطلب بعدی آن است که این بانو وقتی نذر میکند معلوم میشود که قیّم این کودک است از اینجا معلوم میشود به اینکه سرپرستی ندارد، چون که کفیل معین کردن هم همین است. سیدنا الاستاد(رضوان الله تعالی علیه) معمولاً در همهٴ موارد اینچنین است، در خصوص این آیه هم بشرح ایضاً[همچنین] است.
ایشان که تفسیر را به عنوان «تفسیر القرآن بالقرآن» بیان کردهاند بعد مسائل بحث روایی را که جداگانه ذکر کردند این نه به آن معناست که قرآن را با قرآن تفسیر کردند بعد روایات هم در ذیل قرآن نقل کردهاند، اینچنین نیست این همان انفکاک ثقلین از یکدیگر است این نه معنایش این است که آیه را تفسیر کردند بعد یک بحث روایی هم در کنارش طرح کردند، اینطور نیست اگر نه کسی که با کتابش ایشان مأنوس باشد و دأبشان آشنا باشد از اول تا آخر از آخر تا اول سبکشان این است در حضور قرآن بودند یک، روایات را در کنارشان میدادند دو، با عقل مسلح بودند سه، با چراغ، عقل قرآن را با چشم روایت، روایت را با چشم قرآن میدیدند بعد آیه را معنا میکردند، لذا در نوع موارد میفرمایند: «کما سیأتی» در بحث روایی که رسیدند توضیح نمیدهند میفرمایند: «هذا یؤیّد ما تقدم»، لذا بحث روایی ایشان بحث روایی نیست که مثلاً روایت را شرح بدهند، نوعاً نقل روایات است «بیانٌ»اش خیلی بسیار کم است یعنی پنج تا روایت نقل بکنند با پنج شش جمله این پنج شش جمله یا بیان کوتاه است یا اشاره است به اینکه «هذا یؤیّد ما تقدم» این معنای تفسیر به قرآن است و تفسیر به روایت وگرنه آن فک قرآن از روایت، فک روایت از قرآن است هر وقت ایشان میخواستند آیه را معنا کنند روایت را در کنار آیه میگذاشند به نورانیت روایت، آیه را میفهمیدند، لذا بحث روایی را در لا به لای همان بحث قرآنی میگنجاندند گاهی میفرمایند «کما سیأتی فی البحث الروایی» گاهی هم در خلال بحث روایی میفرمودند: «هذا یؤیّد ما تقدم» وگرنه اگر کسی بیاید قرآن را منهای روایت معنا کند روایت را هم با قطع نظر از آیه معنا کند این همان «افتراق الثقلین احدهما عن الآخر» است، مگر کسی زحمت ثالث را انجام بدهد و آن است که اول روایات و آیات را به خوبی بررسی کند بعد این آیاتی را که بررسی کرده جمعبندی بکند، جمعبندی آیه را یکجا بنویسد بعد به سراغ روایات برود روایات را بررسی کند و جمعبندی شده روایات را یکجا بنویسد، آنگاه در فصل سوم بیاید این دو تا جمعبندی شده را با هم در کنار هم قرار بدهد وگرنه اگر کسی بحث قرآنیاش جداست، بحث رواییاش هم جدا که «لا مساس بینهما» این فقط «افترق القرآن و السنة» این هرگز در المیزان یکجا هم نمونه پیدا نمیکنید.
تفاوت شیوه المیزان با نورالثقلین و الدرّالمنثور
این که ایشان اینجا میفرمایند این حرف طعم وحی میدهد امْرَأَئه عِمْرَان معلوم میشود که با خبر بود، این را به استمداد از روایت ذکر میکنند بعد وقتی به بحث روایی رسیدند میفرمایند این همان است که گذشت. اینچنین نیست که کسی با قطع نظر از روایت، بتواند معنای آیه را خوب بفهمد بعد به عنوان بحثٌ روایی، روایات را نقل بکند پس این میشود تفسیر الدرّ المنثور یا تفسیر نور الثقلین آنها معمولاً جمع الروایات هستند نه تفسیرالروایات آنها را که نمیشود گفت تفسیر که الدرّ المنثور یا تفسیر نورالثقلین که تفسیر نیست، این جمع روایات واردهٴ در ذیل آیه است این نه اجتهادی در آن داده شده نه استنباطی داده شده نه شرحی شده نه نقض و ابرامی شده یک کار علمی رویش انجام نشد، یک کار فنی است و اجرایی. البته «شکَّر الله مساعیهما»، یک کار محققانه نیست کار متدبرانه است صاحب تفسیر نورالثقلین وارد نشد تا ما بفهمیم او چگونه فهمید از این روایت که، یک کار اجرایی فیش برداری متدبرانه است نه محققانه; اما کار مرحوم علامه محققانه است یعنی در یک سمت آیه در یک سمت روایت با دید عقل مسلح اینها را میبیند و خلاصه دست به قلم میکند. ممکن نیست کسی آیه را منهای روایت بتواند خودش بفهمد و بعد به سراغ روایت بیاید منهای آیه معنا کند، این انفکاک هر یک از دیگری شد این «فقط افترق احده الثقلین عن الآخر» شد نه جمع بین ثقلین، لذا ایشان در نوع موارد عموماً در خصوص مسئله خصوصاً اینچنین استنباط میکنند.
دیدگاه علامه طباطبایی درباره فهم آیات از طریق روایات
بعد وقتی به بحث روایی میرسند، میفرمایند که اگر شما خوب دقت کنید این مطالبی که ما به استناد روایات بیان کردیم و ائمه(علیهمالسّلام) اینچنین فرمودند، شما دوباره که به قرآن نگاه بکنید میبینید که حق با ائمه است آیات این طعم را دارد یعنی آیات این رایحه از آن استشمام میشود; منتها یک صاحب شامه میخواهد که استنباط کند دوباره بر میگردند میآیند در خدمت قرآن، میبینند بله اینچنین است یعنی این تفسیری که به وسیله روایات انجام شده است تعبّد محض نیست، راه تفسیری تحقیقی است که عترت طاهره به ما آموختند یک وقت است که انسان از کلمه ﴿أَقِیمُوا الصَّلاَةَ﴾ میفهمد که نماز صبح دو رکعت است ظهرین چهار رکعتاند این را دو بار، ده بار، صد بار هم برگردد نمیتواند بفهمد که ﴿أَقِمِ الصَّلاَةَ لِدُلُوکِ الشَّمْسِ إِلَی غَسَقِ اللَّیْلِ﴾ ظهرین چهار رکعتاند هر کدام، مغربین جمعاً هفت رکعتاند این ده بار آدم بر گردد از کریمه استفاده نمیشود یک وقت است که نه روایت میگوید که امْرَأَئه عِمْرَان باخبر بود. وقتی آدم از امام(علیه السّلام) این مطلب را یاد گرفت دوباره که به خدمت قرآن بر میگردد میبیند بله از قرآن میشود استفاده کرد، برای اینکه این امْرَأَةُ از آلعمران است «آل» یعنی اهل و در چند جمله قبل ذات اقدس الهی از این آل به عظمت یاد کرد این صفوةالله است و مصطفای خداست و صفیةالله است این صفیّه، گزاف حرف نمیزند. این صفیه از اینکه میگوید: ﴿إِنِّی أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیمِ﴾ میداند که بالأخره این بچه نمیمیرد صاحب فرزند میشود، نه به عنوان اینکه اگر بزرگ شد و مادر شد من او و فرزندش را به وسیلهٴ تو از شیطان نجات دادم. دوباره که انسان از خدمت روایت به خدمت آیه بیاید میبیند نه، قابل استفاده است این راه تفسیری است که عترت به ما آموختهاند نه راه تعبد، آن راه تعبدش که در بخشهای فقهی است این سر جایش محفوظ است که انسان ده بار هم اگر به سراغ آن آیه برود این حکم را نمیفهمد، این را باید از راه دیگر یاد گرفت.
اعجاز الهی در پدر نداشتن حضرت عیسی
پرسش:..
پاسخ: این شنیده بود که پسری پیدا میکند; اما بلافصل یا مع الفصلش را نمیدانست. در روایت هم اینچنین آمده که عمران به همسرش گفت خدا به تو پسر میدهد که از آن روایت خواستند استفاده کنند خود عمران جزء انبیا بود، جزء انبیای بنیاسرائیل بود(علیهم السّلام) و باز استفاده میشود که فرزندزاده هم ذریّه آدم است، فرزند آدم است فرزند چه بلافصل چه معالفصل; منتها آن فرزندی را که خدا میخواست به همسر عمران بدهد فرزندی نبود که اگر بلافاصله به این امْرَأَئه یک پسر داده میشد کار معالفصل را انجام بدهد، اگر هم بر فرض فرزندی که به امْرَأَئه عِمْرَان داده میشد پسر بود، حداکثر اینکه در حد مسیح باشد دیگر که از انبیای اولواالعزم است، حداکثر آنکه خدای سبحان به همسر عمران پسری بدهد به نام عیسیٰ، منتها عیسای پسر مریم به مراتب بالاتر از عیسای پسر امْرَأَئه عِمْرَان است، چون عیسای پسر مریم معجزه است; اما عیسای پسر امرائه عمران که معجزه نیست خب پسری است که از مادر متولد شد از پدر و مادر متولد شد آن عیسایی که از مریم به بار میآید میتواند کل فکرها را با میلادش عوض کند; اما آن عیسایی که از عمران بلافاصله به دنیا میآید مادر او امرائه عمران است و پدر او خود عمران او یک فرد معمولی است تا به چهل سالگی مثلاً برسد، پیامبر بشود و مشکلاتی را حل کند. آن عیسایی که از مریم به دنیا آمده است دیگر نخواهد بود، که او و مادرش دوتایی بشوند یک معجزه جهانی که ﴿وَجَعَلْنَاهَا وَابْنَهَا آیَةً لِّلْعَالَمِینَ﴾ مصلحت ذات اقدس الهی این بود، لذا فرمود: ﴿وَاللّهُ أَعْلَمُ بِمَا وَضَعَتْ﴾ تو نمیدانی که این مریم چه خواهد شد این دخترت مادر چه کسی خواهد شد و دوتایی میشوند یک معجزه.
استشمام الهام درباره همسر عمران از روایات
غرض آن است که وقتی سیدناالاستاد(رضوان الله تعالی علیه) اینچنین استشمام میکنند که این زن باخبر بود این استشمام را به برکت روایت دارند. بعد در بحث روایی میفرمایند که این همان است که در تفسیر گذشت حالا جلوتر که میرویم ببینیم ائمه(علیهم السّلام) از کجای قرآن استفاده کردند، میبینیم از این ضرس قاطع و لحن قاطع گفتن، از اینکه صفیة خدا اینچنین سخن میگوید معلوم میشود باخبر بود. این است که آنها بعد از اینکه ما را باخبر کردند میفهمیم حق با آنهاست، قبل از اینکه آنها بگویند نمیشود.
هنر اهل بیت استنطاق از قرآن
این است که حضرت امیر(سلام الله علیها) در نهجالبلاغه دارد که فرمود: در قرآن همه چیز است خب اگر شما هنر دارید از او سؤال کنید این با شما حرف نمیزند «لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ» من زبان قرآن را میفهمم، میفهمم از او چه بپرسم او به من جواب میدهد بعد به شما میگویم «فِی الْقُرْآنِ نَبَأُ مَا قَبْلَکُمْ وَ خَبَرُ مَا بَعْدَکُمْ» و «یَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ» بعد تحدّی میکند «فَاسْتَنْطِقُوهُ» حالا اگر هنر دارید از او حرف بگیرید او را به حرف دربیاورید، این مادامی که شما با ادبیات و علوم مدرسه آشنا هستید او با شما حرف میزند، قدری جلوتر بخواهید بروید نه شما توان سؤال دارید نه او شما را محرم میداند به شما حرف نمیزند «فَاسْتَنْطِقُوهُ» این را تحدّی میکند حضرت، فرمود خب شما استنطاق کنید، یعنی بروید سؤال کنید شما اصلاً قدرت سؤال ندارید «لَکِنْ أُخْبِرُکُمْ عَنْهُ» من هم که او را به حرف در میآورد، میشوم سخنگوی قرآن آدم وقتی حرف را از سخنگوی قرآن شنید دوباره برگشت با قرآن میبیند بله راست گفت. این مثل آن مجتهدی است که شاگرد را میپروراند وقتی دست شاگرد را گرفت بالا آورد دوباره نزد روایت میبرد، شاگرد میفرماید بله حق با شما بود. خاصیت اینکه انسان قرآن را منهای روایت معنا نکند اول با سطح ظاهر قرآن آشنا باشد به حد تصور نه تصدیق، بعد قبل از اینکه به مراحل نهایی برسد روایت را بیاورد در خدمت آیه و در کنار هم بگذارد آنوقت با چشم مسلح این دوتا را که یکیاند «لَنْ یَفْتَرقا» در حقیقت یکیاند و متحدند، از این دوتا کنار هم یک برداشت خوبی دارد. آنگاه میفهمد که ائمه(علیهم السّلام) که این معنا را از آیه استنباط کردهاند حق با ائمه است، این آیه این معنا را باید بگوید نه معنای دیگر را.
پرسش:...
پاسخ: بالأخره که آنجا خودشان به ما راه نشان دادهاند در حقیقت به کمک روایت است، حالا مستقیم است، چون آخر فرمودند: «عَلینا إلقاءَ الاصولِ و علیکم بالتفریعِ» حالا آنجا که نیامده یعنی من اصل خطوط کلی را گفتم دیگر. اگر جایی روایت نبود معلوم میشود خطوط کلی بحثهای روایی را در جای دیگر بیان کردم و اینجا که روایت خاص به ما نرسیده است ما را وادار کردند از آن خطوط کلی استفاده کنیم.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است