display result search
منو
تفسیر آیه 7 سوره آل‌عمران _ بخش هفدهم

تفسیر آیه 7 سوره آل‌عمران _ بخش هفدهم

  • 1 تعداد قطعات
  • 39 دقیقه مدت قطعه
  • 7 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 7 سوره آل‌عمران _ بخش هفدهم"

مقدمات علامه طباطبایی(ره) بر مشتمل بودن قرآن بر متشابه
دیدگاه عترت طاهره (علیهم السلام) در پیرامون آیات متشابه

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرَ مُتَشَابِهاتٌ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبَابِ ﴿7﴾

مقدمات علامه طباطبایی بر مشتمل بودن قرآن بر متشابه
در این مسئله که چرا قرآن مشتمل بر متشابه است وجوهی از دیگران نقل و نقد شد. سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) پنچ مقدمه ذکر کردند و ده نتیجه گرفتند ، گرچه نه مقدمات و اصول منحصر در این پنج است و نه نتایجی که یادآور شدند منحصر در آن ده‌تاست، اما رئوس کلی مقدمات همین پنج‌تاست و رئوس کلی نتایج هم همان ده‌تاست. در بحث اینکه اگر متشابه فتنه‌برانگیز است و کسانی‌ که در قلبشان زیغ و انحراف است به دنبال متشابهات حرکت می‌کنند چرا قرآن متشابه را به همراه خود نازل کرده است چرا در قرآن اصولاً آیات متشابه وجود دارد. چند مقدمه سیدناالاستاد (رضوان الله علیه) ذکر کرد که اصلاً مسیر سؤال عوض خواهد شد. مقدمه دوم که به پایان نرسیده بود این بود که گرچه قرآن کریم هدف را طهارت و نزاهت قرار داد ، اما بهترین راه برای رسیدن به هدف قرآن همان معرفت نفس و تزکیه نفس است که در آیه 105 سورهٴ مبارکهٴ «مائده» هم فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ لاَ یَضُرُّکُم مَن ضَلَّ إِذَا اهْتَدَیْتُمْ إِلَی اللّهِ مَرْجِعُکُمْ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُکُمْ بِمَا کُنتُمْ تَعْمَلُونَ﴾ این ﴿عَلَیْکُمْ أَنْفُسَکُمْ﴾ یعنی «الزموا انفسکم» یعنی از سر جانتان جدا نشوید، اگر بخواهید به مقصد برسید جانتان را رها نکنید به فکر چیز دیگر نباشید. آن‌گاه آیه سوره «فاطر» که ﴿إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ﴾ مطرح شد و آیه سوره «مجادله» هم مطرح می‌شود که نه عقیده، خودبه‌خود صاعد است نه عمل صالح خودبه‌خود رافع اگر صعود برای کلمه طیب و عقیده طوباست و اگر ارتفاع، برای عمل صالح است یک مبدأ فاعلی لازم است، آن مبدأ فاعلی را در سورهٴ «مجادله» مشخص کرد که فرمود: ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ یعنی «یرفع الله الذین آمنوا منکم درجة والذین اوتوا العلم درجات» که این «درجةً» در جمله اولی محذوف است به قرینه درجاتی که در جمله ثانیه آمده است یعنی مؤمن غیر عالم یک درجه دارد، مؤمن عالم چندین درجه ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾، این نمی‌خواهد بگوید که درجات فقط برای مؤمن عالم است و مؤمن غیر عالم، اصلاً رفعت درجه ندارد، بلکه آن جمله أولی تمییزش محذوف است: «یرفع الله الذین آمنوا منکم درجة والذین اوتواالعلم درجات» پس اگر عمل بالا می‌رود و بالا می‌برد رافع حقیقی، ذات اقدس الهی است. آن‌گاه در ذیل این مقدمه ثانیه می‌فرمایند رفعت از آن کلمه طیب و عمل صالح است؛ وقتی روح بالا می‌رود که با معرفت باشد، چون معرفت یک امر عالی است و وصف نفس عارف است دیگر فرض ندارد که معرفت و کلمه طوبی صعود کند و نفس صعود نکند، وصف اگر صاعد شد موصوف یقیناً صعود کرده است، چه اینکه تقوا اگر به الله می‌رسد ﴿لَن یَنَالَ اللَّهَ لُحُومُهَا وَلاَ دِمَاؤُهَا وَلکِن یَنَالُهُ التَّقْوَی مِنکُمْ﴾ اگر تقوا به الله می‌رسد پس متقی به الله رسیده است. تقوا تا ملکه نشود تقوا نیست و اگر ملکه شد عجین جان خواهد بود؛ دیگر ممکن نیست که این وصف بالا برود و موصوف بالا نرود. اگر در کریمه سوره «حج» فرمود تقوا به خدا می‌رسد یعنی متقی به لقاء‌الله راه پیدا می‌کند. اگر در سوره «فاطر» فرمود کلمه طوبی و کلمه طیب به طرف الله صعود می‌کند یعنی انسان طیب است که اهل صعود است. اما راه اینکه انسان به آن مقام برسد معرفت است و معرفت و عقاید خوب، از راه عمل صالح حاصل می‌شود یعنی عبادات و عمل صالح وقتی میسر است که نظام اجتماعی، نظام صالح و سالمی باشد، نظام اجتماعی وقتی صالح و سالم است که محکمات در جامعه متبوع باشد نه متشابهات . بیان ذلک این است که هر فسادی که در جامعه پیدا شد در اثر یکی از این متشابهاتی است که در برابر محکمات قرار گرفت. اگر مسائل اعتقادی فاسدی در جامعه رخنه کرد، نظیر تجسیمی که مجسمه به دام او افتاده‌اند بر اثر متشابه‌گیری ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ یا ﴿بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ﴾ یا ﴿جَاءَ رَبُّکَ﴾ یا ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ﴾ و این‌گونه امثال [از] آیاتی است که مجسمه را به دام تجسیم گرفتار کرد و اگر جبر در جامعه حکومت کرد یا تفویض در جامعه حکومت کرد در اثر آیات متشابهی بود که جبریه‌ها یا مفوّضه‌ به دام او افتادند و اگر احیاناً فکر کردند که رهبری انبیا رهبری معصومانه نیست برای آن است که آیاتی که در زمینه عصمت انبیا وارد شده است متشابهاتی را به همراه دارد، نظیر ﴿عَصَی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَی﴾ و امثال ذلک، آیاتی که احیاناً موهم آن است که انبیا معصوم نبودند و نیستند. این‌گونه از آیات متشابه دستاویز کسانی است که رهبری معصومان الهی را معصومانه نمی‌دانند یا تعمّدی در کار بود که عصمت را از معصومان اوّلی سلب کردند تا بتوانند کار را در سقیفه و امثال سقیفه حل کنند، اگر منوب عنه معصوم باشد نائبش باید بالأخره معصوم یا در تلو عصمت باشد، ولی اگر منوب منه معصوم نبود که از سقیفه هم ساخته است که خلاصه نائب بتراشد، اینها آمدند اوصاف منوب عنه را تنزّل دادند که در دست سقیفه هم برسد خلاصه. این بخشها مربوط به نبوت است و قهراً امامت هم به همین وضع مبتلاست آن بخشهای اولی هم مربوط به الوهیت ذات اقدس الهی است. این‌گونه از آیات متشابه وقتی در جامعه رسوخ کرد حکومت جامعه هم نظام اجتماعی جامعه هم نظام متشابه خواهد بود. در این نظام متشابه آن عبادات شکل اصلی‌اش را از دست می‌دهد وقتی عبادات تکالیف فردی و عبادی رخت بربست دیگر انسان به آن هدف والا که معرفت و شهود ملکوت است نمی‌رسد، وقتی انسان به یقین می‌رسد که از راه عبادت سالم و صالح طیّ طریق کرده باشد ﴿وَاعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّی یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ﴾ وقتی انسان توفیق پیدا می‌کند که در مسائل عبادی و در تکالیف فردی اهل عبادت باشد که نظام حکومتی او نظام سالمی باشد، وقتی نظام حکومتی، نظام سالمی است که متشابهات در جامعه جایی نداشته باشد، قبلاً هم سیدناالاستاد این بحث را مبسوطاً ذکر کردند که هر فتنه‌ای که به عنوان جنگ 72 ملت برخاست در اثر همین متشابهات قرآن است، خواه آنچه که به ربوبیت برمی‌گردد خواه آنچه که به رسالت نبوت برمی‌گردد خواه آنچه که به امامت برمی‌گردد خواه آنچه به مسائل مالی برمی‌گردد و مانند آن . این هم عصارهٴ مقدمه ثانیه و اصل دوم.

اهمیت علم و عقل از دیدگاه اسلام
مقدمه ثالثه و اصل سوم آن است که اسلام چون دین عقل و آگاهی است بیش از هر چیزی از عقل و آگاهی حمایت می‌کند و مردم را به علم و عقل دعوت می‌‌کند، زیرا وقتی خود اسلام در جامعه مطرح می‌شود که عقل و آگاهی در جامعه طرح شده باشد، لذا هیچ کتابی همتای قرآن و هیچ دینی همتای دین اسلام مردم را به عقل دعوت نکرده است مردم را به علم دعوت نکرده است؛ نه تنها فرمود باید عالم بشوید و فراگیری علم و عقل بر شما واجب است بلکه صدر و ساقهٴ این دین، دین عقل است یا در آیات فراوانی سخن از عقل و علم و تفکر و تدبر دارد یا در آیات فراوانی مصداق عقل را که حمل شایع علم است یاد می‌کند آن احتجاجات انبیاست، در آیاتی که احتجاجات انبیا را نقل می‌کند نمی‌گوید به دنبال علم بروید، ولی علم را ارائه می‌دهد این حمل شایع عقل و علم است. یا در آیاتی که مسئله توحید را طرح می‌کند یا ضرورت رسالت را طرح می‌کند بدون اینکه احتجاجات انبیا را نقل بکند، این آیات هم حمل شایعش دعوت به علم و عقل است. در این جملهٴ ﴿لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلاّ اللَّهُ لَفَسَدَتَا﴾ سخن از ﴿أَفَلاَ یَتَدَبَّرُونَ﴾ نیست، اما خودش علم و عقل است ﴿أَمْ خُلِقُوا مِنْ غَیْرِ شَیْ‏ءٍ أَمْ هُمُ الْخَالِقُونَ ٭ أَمْ خَلَقُوا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ﴾ در آن سخن از علم و عقل نیست، اما همین مصداق و حمل شایع علم و عقل است. وقتی انسان این‌چنین در خدمت قرآن می‌شود می‌بیند سراسرش علم و عقل است، چون دینی است این‌چنین، لذا همواره از علم و عقل حمایت می‌کند و معارف خود را هم مستدل ارائه می‌دهد یعنی یک جهان‌بینی عالمانه دارد یک حکمت عملی و ایمان عالمانه دارد یک تعیین و تحکیم پیوند بین این دو جناح را عالمانه دارد که قهراً قرآن در این سه بخش خلاصه خواهد شد، سه طایفه از آیات است که عهده‌دار این سه مرحله است.

جهان‌بینی در منظر آیات الهی
بخش اول آیاتی است که جهان‌بینی را مشروحاً و مستدلاً بیان می‌کند: خدا هست, اسمای حسنای خدا هست که بخش زیادی از آیات قرآن دربارهٴ خدا و اسمای حسنای اوست. بعد دربارهٴ جهان سخن می‌گوید پیدایش و آفرینش جهان را منظماً تبیین می‌کند که اینها یک وقت بسته بودند ﴿کَانَتَا رَتْقاً﴾ بعد بازشان کردیم: ﴿فَفَتَقْنَاهُمَا﴾ و این آسمان و زمین بسته که فعلاً باز است و منظومه‌های فراوان را به همراه دارد روزی بساط همه اینها جمع می‌شود: ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ روزی فرا می‌رسد که ﴿وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالْسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ﴾ این دربارهٴ نظام هستی. دربارهٴ قافله انسانیت هم مثل جهان خارج سخن می‌گوید، می‌گوید روزگاری گذشت که انسان چیزی نبود: ﴿هَلْ أَتَی عَلَی الْإِنسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ﴾ که ﴿لَمْ یَکُن شَیْئاً مَذْکُوراً﴾ یعنی یک مرتبه گذشت که شیء نبود، یک مرتبه گذشت که شیء بود ولی قابل ذکر نبود همه این ادوار را انسان پشت سر گذاشت تا رسید به جایی که الآن در خارج موجود است و همان‌طوری که آسمان و زمین بساطش امروز پهن است و فردا برچیده می‌شود این قافله انسانیت هم این‌چنین است [که] امروز بساطش پهن است فردا بساطش برچیده می‌شود که همهٴ اینها رخت برمی‌بندند ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ است ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ است ﴿مَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ﴾ و امثال ذلک. اما همان‌طوری که نظام هستی تبدیل می‌شود نه معدوم یعنی ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الْأَرْضُ غَیْرَ الْأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ که در سوره «ابراهیم» فرمود، نظام انسانی هم تبدیل می‌شود نه معدوم؛ این‌چنین نیست که ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ یعنی جامعه انسانیت رخت بربندد این‌طور نیست، بلکه ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ در آن روز بعث هم می‌فرماید: ﴿یَاأَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ همان‌طوری که دربارهٴ جهان خارج می‌فرماید وضع آسمان و زمین عوض می‌شود یک‌جا بهشت می‌شود که ﴿عِندَهَا جَنَّةُ المَأْوَی﴾ یک‌جا جهنم می‌شود و سوزان، انسانها هم یک عده جهنمی‌اند یک عده بهشتی؛ این‌چنین می‌شوند ﴿یَاأَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ چه بخواهی و چه نخواهی و همه‌تان یکسان نیستید بلکه دو گروهید ﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِی کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ ٭ فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَاباً یَسِیراً ٭ وَیَنقَلِبُ إِلَی أَهْلِهِ مَسْرُوراً﴾ در عیش راضیه است و امثال ذلک ﴿وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ ٭ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً﴾ این‌چنین می‌شوند، این ترسیم جهان است. خدا، اسمای حسنای او آسمان و زمین «و ما فیهن و ما بینهن» و قافله انسانیت اینها را قرآن تبیین می‌کند. خب حالا که این‌چنین تبیین می‌کند می‌فرماید انسان، این‌چنین می‌شود و معدوم نخواهد شد عده‌ای می‌سوزند، عده‌ای می‌سازند در طایفه ثانیه دستور می‌دهد که می‌فرماید اگر می‌خواهید نسوزید چه کنید و اگر بخواهید بسوزید چه کنید. در سورهٴ مبارکهٴ «انشقاق» ترسیم جهان‌بینی است و انسان را هم در همین قافله جهان‌بینی ترسیم کرده است، بعد از اینکه فرمود: ﴿إِذَا السَّماءُ انشَقَّتْ ٭ وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ ٭ وَإِذَا الْأَرْضُ مُدَّتْ ٭ وَأَلْقَتْ مَا فِیهَا وَتَخَلَّتْ ٭ وَأَذِنَتْ لِرَبِّهَا وَحُقَّتْ﴾ آن‌گاه فرمود انسان! تو هم مثل زمینی تو هم مثل آسمانی؛ چطور آسمان و زمین بساطشان برچیده می‌شود، تبدیل می‌شود نه انهدام تو هم همین‌طوری ﴿یَاأَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ بالأخره تو به لقاءالله می‌رسی، چه کافر چه مؤمن، هم مؤمن به لقاءالله می‌رسد هم کافر؛ منتها مؤمن به جمال حق می‌رسد که ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ٭ إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ﴾ کافر به جلال حق می‌رسد که می‌گوید: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ خب اینکه منکر حق بود امروز به لقای حق رسید؛ منتها جهنمش را دید، قهرش را دید؛ منتها همین انسانی که کور است می‌گوید: ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ که بحثش قبلا گذشت، این حرف انسان بینا نیست اگر بینا بود که می‌گفت: ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ﴾ همین کورها هستند که می‌گویند خدایا! دیدیم، نه اینکه اینها بینا باشند اینها حقیقتاً کورند و حقیقتاً هم می‌بینند؛ منتها همان‌طوری که در دنیا با بودن همه این مراکز صلاح و سعادت اینها فقط مراکز تباه را می‌دیدند، چشمشان به مراکز صلاح بسته بود و نمی‌دیدند در قیامت هم با بودن همه آثار رحمت و جمال حق، اینها فقط جهنم را می‌بینند. اینها نسبت به بهشت حقیقتاً کورند نسبت به انبیا و اولیا حقیقتاً کورند اینها نمی‌توانند ببینند ولی نسبت به جهنم حقیقتاً بصیرند و بینای‌اند﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ پس انسانی نیست که به لقاءالله نرسد حالا یا به جلال یا به جمال، لذا فرمود: ﴿یَاأَیُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّکَ کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ ٭ فَأَمَّا مَنْ أُوتِی کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ ٭ فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَاباً یَسِیراً ٭ وَیَنقَلِبُ إِلَی أَهْلِهِ مَسْرُوراً ٭ وَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتَابَهُ وَرَاءَ ظَهْرِهِ ٭ فَسَوْفَ یَدْعُوا ثُبُوراً وَیَصْلَی سَعِیراً ٭ إِنَّهُ کَانَ فِی أَهْلِهِ مَسْرُوراً ٭ إِنَّهُ ظَنَّ أَن لَن یَحُورَ﴾ پس لقاءالله برای همه است این برای ترسیم جهان‌بینی انسان و جهان در پیشگاه خدای سبحان. طایفه ثانیه آیاتی‌اند که به انسان می‌گویند اگر بخواهی نسوزی مؤمن باش عمل صالح [کن] اگر بخواهی بسوزی کافر باش عمل طالح ﴿فَرِیقاً هَدَی وَفَرِیقاً حَقَّ عَلَیْهِمُ الضَّلاَلَةُ﴾ آیاتی که عهده‌دار این بخش است فراوان است.

اثر سوء گناه در اعمال انسانها
آیات وعده وعید عهده‌دار ترسیم این قسمت‌اند؛ اما چون دین دین علم است، تنها تلقین نیست تنها تبلیغ نیست، بلکه ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ است تبلیغ، بخشی از اینهاست ولی اساس ﴿یُعَلِّمَهُمُ الکِتَابَ وَالحِکْمَةَ﴾ است، در طایفه ثالثه از آیات قرآنی تبیین می‌کند که چرا انسان اگر بد کرد می‌سوزد اینکه قراردادی نیست. این نظیر زندان نیست که یک امر قراردادی باشد در هر جایی فرق بکند در هر کشوری یک قانون جدا داشته باشد، این یک راه علمی دارد که چطور گناه انسان را می‌سوزاند یعنی اگر کسی گناه بکند خدای سبحان انسان را به جهنم می‌برد یا یک امر قراردادی است یا گناه «لَیِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا» کاری است که روکش شیرین دارد درونش آتش است این‌چنین است. خب، اگر یک ولیّ مهربانی به کودک بازیگوش بگوید دست به آتش نزن می‌سوزی، دارد او را می‌ترساند دارد به او می‌گوید اگر دست به آتش زدی من تنبیه‌ات می‌کنم یا می‌گوید با آتش‌بازی نکن، نه من تنبیه‌ات می‌کنم خود این کارت می‌سوزاند. قرآن کریم وقتی پرده از روی گناهان برمی‌دارد، می‌گوید گناه ظاهرش خوش‌رنگ است ولی حقیقت آتش است. این‌چنین نیست که فقط مخصوص مال یتیم خوردن باشد که ﴿اِِنَّ الَّذِینَ یَأْکُلُونَ أَمْوَالَ الْیَتَامَی ظُلْماً إِنَّمَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَاراً﴾ این فقط مال یتیم است که ظاهرش شیرین است باطنش آتش است یا هر مالی است، مال حرام این است قدری که آدم جلوتر رفت می‌بیندکه قرآن به انسان می‌گوید سم نخور با آتش بازی نکن. نسبت به دین‌فروشان اهل کتاب فرمود: ﴿مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ إِلَّا النَّارَ﴾ ، اینها فقط آتش می‌خورند یعنی اینها همه‌اش مجاز است. در بحثهای قبل ملاحظه فرمودید که حمل لفظ بر معنای مجازی وقتی رواست که انسان دلیل عقلی داشته باشد که ظاهر نمی‌تواند مراد باشد یا دلیل نقلی معتبر اقامه بشود که ظاهر نمی‌تواند مراد باشد آن‌وقت است که حمل بر خلاف ظاهر می‌شود؛ اما اگر ما نه دلیل نقلی معتبر بر خلاف داشتیم نه دلیل عقلی معتبر، بلکه دلیل عقلی اقامه شد که گناه باطنش آتش است، دلیل نقلی تأیید می‌کند که گناه باطنش آتش است خب، همین ظاهر حجت است دیگر. ما چه داعی داریم که بگوییم محرّفین کلمه آسمانی ﴿مَا یَأْکُلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نَارا إِلَّا النَّارًَ﴾ یعنی اینها غذاهایی می‌خورند که در قیامت می‌سوزند، این‌طور نیست. خب، پس طایفه ثالثه آیاتی است که رابطه تنگاتنگ اطاعت و بهشت را و رابطه مستقیم گناه و جهنم را تبیین می‌کند. گاهی برای اینکه به صورت متن سخن بگوید می‌فرماید: ﴿عَسَی أَن تَکْرَهُوا شَیْئاً وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ یا ﴿وَعَسَی أَن تُحِبُّوا شَیْئاً وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ﴾ خیلی چیزهاست که شما نمی‌دانید این کار را بکیند ﴿لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ ، ﴿لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ بعد گاهی پرده برمی‌دارد می‌گوید شما اگر عفیف بودید ﴿ذلِکَ أَزْکَی لَهُمْ﴾ اگر در زدید و صاحب‌خانه چون ملاقات قبلی نگرفتید به شما گفت الآن من وقت ملاقات ندارم شما برگرد عصبانی نشو ﴿وَإِن قِیلَ لَکُمُ ارْجِعُوا فَارْجِعُوا هُوَ أَزْکَی لَکُمْ﴾ ؛ عصبانی نشوید شما که ملاقات قبلی نگرفتید حالا او هم کاری داشت گفت الآن من وقت دیدار ندارم نگویید به من برخورد. بسیاری از اینها را زیر پوشش﴿یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَیُعَلِّمُکُمْ﴾ باز کرد. فرمود اینکه من بگویم تزکیه می‌کنند تطهیر می‌کنند یعنی شما را از خودخواهی و غرور پاک می‌کنند راهش هم این است، نظیر همان آیه شش سورهٴ مبارکهٴ «مائده» اینها سه طایفه از آیات است که یک طایفه به منزله نتیجه است یک طایفه به منزله مقدمه یک طایفه به معنای تبیین ارتباط مقدمه و نتیجه است، لذا قرآن کریم می‌کوشد که پرده را بردارد بگوید این گناه نظیر کسانی نباشید که ﴿یَعْلَمُونَ ظَاهِراً مِنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ﴾ قدری جلوتر بروید ببینید درون این چیست، قدری شامّه‌تان را باز کنید ببینید چه بویی استشمام می‌شود. آنها که شامّه‌شان باز است بوی بد دنیا را استشمام می‌کنند خب، کسی مثل حضرت امیر(سلام الله علیه) بالأخره آبروی دنیا را نبرد، حضرت در خیلی از این موارد کلمه «موبی» کلمه «وبی» را در نهج‌البلاغه به کار برد، یکی از کلماتی که تقریباً زیاد در نهج‌البلاغه هست همین کلمه «موبی» و «وبی» است و دربارهٴ دنیا هم هست «وبی و موبی» مرتع وبی یا حطام موبی یعنی مرتعی است که بالأخره پایانش وبا دارد وبا هم یک بیماری نیست که برای انسان آبرو بگذارد که. یک وقت انسان سکته می‌کند یک وقت به بیماریهای دیگر مبتلا می‌شود می‌میرد بالأخره با حفظ آبرو مرده است؛ اما یک آدم وبا گرفته آبرویی برای او نمی‌ماند خلاصه، فرمود این دنیا مرتعی نیست که برای کسی آبرو بگذارد که اولاً مرتعی سبز نیست حطام است زرد است مثل کاه پاییز زرد کم‌‌دوام است و ثانیاً پایانش وبا دارد بالأخره، انسانی که وبا گرفته تا خودش را جمع‌و‌جور کند آبرویش ریخته است هر روز به یک انسانی نیازمند است که او را جمع‌و‌جور کند. فرمود دل به دنیا بستی دین به دنیا فروختی پایانت ریختن آبرو است خب، این را مجاز نگفت که، اینکه نخواست بترساند که، فرمود پایانش این است. اینها هم ریشه‌های قرآن کریم دارد که تعبیر به خزی می‌کند و مانند آن. گاهی قرآن می‌گوید دست به آتش نزن گاهی هم در نهج‌البلاغه هست که دست به سم نزنید و مانند آن. این طایفه ثالثه آیاتی است که برای تبیین ارتباط عبادات با بهشت و تبیین ارتباط معاصی با جهنم است. مقدمه چهارم و اصل چهارم این است که.

نتایج اعمال حسنه و سیئه
پرسش:...
پاسخ: حالا به خواست خدا آن در آیات مناسب الآن ملاحظه بفرمایید که ما داریم ،عبادات مقدمه است نیل به آن معارف و گرفتن کتاب به دست راست نتیجه است و آن طایفه ثالثه بیان ارتباط اینکه چطور اگر کسی آدم خوب بود نامه عمل را به دست راست می‌گیرد اگر کسی آدم بدی بود نامه عمل را پشت سرش می‌دهند و او را می‌سوزانند.

پرسش:...
پاسخ: دیگر نتیجه نیست، چون مشخص است که دارد ارتباط ذکر می‌کند. مثلاً می‌فرماید اگر این کار را کردید ﴿لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ﴾ ، ﴿لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ﴾ .

ارتباط آدمی با اعمالش
پرسش:...
پاسخ: بالأخره یک نتیجه است یک مقدمه یک رابطه، نتیجه آن است که ﴿فَأَمَّا مَنْ أُوتِی کِتَابَهُ بِیَمِینِهِ ٭ فَسَوْفَ یُحَاسَبُ حِسَاباً یَسِیراً﴾ این نتیجه است. مقدمه، عبادات است که اگر کسی مؤمن بود و عمل صالح انجام داد به آن مقصد می‌رسد. طایفه ثالثه بیان ارتباط است که چه ارتباطی است بین بندگی کردن و بهشت رفتن آیا اینها جزء قرارداد است، چه ارتباطی است بین گناه کردن و سوختن آیا اینها جزء قرارداد است، نظیر نظامهای دنیایی یا نه نظام قراردادی نیست. در دنیا اگر کسی مثلا وقتی از چراغ قرمز بدون اجازه عبور کرده است تعزیر می‌شود؛ تنبیه می‌شود اینها جزء قرارداد است. ممکن است کم بشود زیاد بشود هر کشوری برای خودش قراردادی دارد این‌چنین است؛ اما بین مال حرام خوردن و جهنم یک قرارداد است یا مثل سم خوردن و هلاکت پیدا کردن است. این طایفه ثالثه می‌گوید ما قراردادی با کسی نداریم که اگر کسی معصیت کرده است جهنم برود این راه خودش را طی کرده. ما قرارداد نکردیم که اگر کسی سم خورد او را از بین ببریم خود سم از بین می‌برد. گناه این‌چنین است «لَیِّنٌ مَسُّهَا قَاتِلٌ سَمُّهَا» این جزء قرارداد نیست قراردادی نیست بالأخره اعتباری نیست.

دیدگاه عترت طاهره(علیهم السلام) در پیرامون آیات متشابه
حالا مقدمه رابعه و اصل چهارم این است که این معارف اگر بخواهد نازل بشود برای چه کسی نازل بشود و چطور نازل بشود. اگر همه در حد نبی اکرم(علیه آلاف التحیة و الثناء) بودند می‌توانستند یا در مقام اوج بگیرند﴿وَإِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِن لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ﴾ یا در مقام حضیض بگیرند که ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ﴾ از آن بالا که می‌آید تا پایین و از این پایین که می‌رود تا بالا حق است یعنی در وجود مبارک رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هیچ جا برای تشابه نیست یعنی وقتی از رسول خدا سؤال می‌کنیم آیا در قرآن متشابهی هست که شما بمانید و ندانید منظور چیست می‌فرماید نه، چون ﴿إِنِّی عَلَی بَیِّنَةٍ مِن رَبِّی﴾ اگر از عترت طاهره(علیهم السلام) سؤال بکنیم آیا در قرآن آیه‌ای هست که برای شما متشابه باشد شما ندانید که منظور چیست، می‌فرماید نه «ما شَککْتُ فی الحقِ مُذ اُریثهُ‌» ‌«انّی لَعلی بینةٍ مِن ربه» اینها همه حرفهای حضرت امیر است. خب، اگر در قرآن متشابهی است آیا متشابهاً نازل شده است یا وقتی به ظرف ذهن زید و امر می‌رسد کف تشابه روی آیه محکم را می‌گیرد، این چگونه است یعنی متشابهاً نازل شده است آیا دو پهلو نازل شده است آن چهره حقّش با چهره تشابه‌اش که دستاویز فتنه‌گران شده است با هم نازل شده است. این‌چنین است؟ همان‌طوری که محکمات نازل شده است متشابهات هم نازل شده است تا کسی سؤال بکند که خدا چرا متشابه نازل کرده است یا نه وقتی آمده در اذهان مردم با الفاظ مأنوس مردم تبدیل شده است کف تشابه روی محکم را گرفته است چیست؟ ببینیم قرآن وقتی متشابه را معرفی می‌کند می‌گوید کسانی‌که فتنه‌گرند و ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ هستند به دنبال متشابهات هستند پس متشابه چیز بدی است فتنه برانگیز است خلاصه، مثلا آیهٴ مبارکه ٴ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ اگر منظور عرش، عرش علم باشد و مقام فرمانروایی باشد، چه اینکه این‌‌چنین تعبیر شده است و ذات اقدس الهی در مقام فرمانروایی مدبراً عالم را اداره می‌کند این محکم است؛ اما اگر ـ معاذالله ـ منظور از عرش، همان تخت جسمانی باشد منظور«استوی» همان استوی جسمانی باشد که مجسمه می‌پندارند این معنای باطلی است. این معنای باطل اگر نبود این ذیل اگر نبود﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ که متشابه نبود، این احتمال دوم اگر نبود فقط یک احتمال بود آنکه محکم بود متشابه نبود «ید» اگر به معنای نعمت باشد ﴿بَلْ یَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ﴾ یا ﴿انَّ الَّذِینَ یُبَایِعُونَکَ إِنَّمَا یُبَایِعُونَ اللَّهَ یَدُ اللَّهِ فَوْقَ أَیْدِیهِمْ﴾ ﴿یَدُ﴾ اگر به معنای نعمت باشد ﴿یَدُ﴾ اگر به معنای قدرت باشد، اینکه محکم است متشابه نیست؛ اما وقتی این «ید» دو تا احتمال داشت؛ یکی به معنای جارحه و عضو [و] دیگری هم به معنای نعمت یا به معنی قدرت این آیه را متشابه می‌کند، این دو ضلعی بودن آیه را متشابه می‌کند. آیا همان‌طوری که ﴿یَدُ﴾ به معنای نعمت و قدرت نازل شده است این ضلع دوم هم نازل شده است یا اینجا که آمد یک بال مصنوعی گرفت، هر آیه متشابهی نظیر ﴿وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ نَّاضِرَةٌ ٭ إِلَی رَبِّهَا نَاظِرَةٌ﴾ یا ﴿جَاءَ رَبُّکَ﴾ و امثال ذلک، هر معنایی که موهم خلاف است وقتی در کنار معنای مفهم حق قرار گرفت این آیه دو پهلو را متشابه می‌کند. آیا این آیه «بماله من الجناحان» نازل شده است این آیه «بماله من الاحتمالین» نازل شده است یا اینکه یکی‌اش نازل شده دیگری که موهم خلاف است نازل نشده حرف خدا نیست. اگر نازل نشد و حرف خدا نیست ما باید ثابت بکنیم که چرا نازل نشد و از کجا پیدا شد.
اما چرا نازل نشد برای اینکه خدای سبحان وقتی قرآن را ترسیم می‌کند می‌گوید از آغاز نزول تا پایان نزول این حق است ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ هم ما حق گفتیم هم در بین راه دست نخورد و هم در هنگام نزول بر قلب مطهّر تو در صحبت حق بود، اگر ‌«‌باء» باء مصاحبه باشد یا پیچیده به حق بود، اگر ‌«باء‌»، باء ملابسه باشد. بالأخره بیگانه راه پیدا نکرد ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾، ﴿نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الْأَمِینُ ٭ عَلَی قَلْبِکَ﴾ اگر بیگانه بخواهد راه پیدا کند که آن روح، روح امین نیست [بلکه] روح خائن است، امینی که نتواند خود را حفظ کند یا نتواند مانع تهاجم دیگری باشد او که امین نیست پس ما حق گفتیم این پیک هم پیک امین است، آنچه را ما گفتیم او به تو رساند این برای وحی. گذشته از اینکه پیک امین را با این وصف امانت می‌ستاید و معرفی می‌کند فرشته‌هایی هم که دست‌اندرکار وحی‌اند آنها را به عنوان ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ یاد می‌کند، حرف فرشته‌ها را که نقل می‌کند می‌بینیم فرشته‌ها پنج‌تا حرف دارند، این حرفهای پنج‌گانه فرشته‌ها هم نشانه سراسر عصمت این پیک است که می‌گویند: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ این یک، یعنی ما جز به دستور ذات اقدس الهی حرکت نمی‌کنیم این یک. اینها همه در یک آیه هست این پنج جمله ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ خب خدا به ما می‌گوید این پیام را بگیرید و برسانید ما را رها می‌کند یا نه ما موجودی نیستیم که خدا ما را رها کند ما را بفرستد، ما را می‌رساند نه ما را بفرستد: ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ این سه بخش دیگر می‌شود چهار بخش. فرشته‌ها می‌گویند اینکه ما به دستور حق می‌آییم این‌چنین نیست که خدا به ما بگوید بروید ما بیاییم این‌طور نیست، بلکه ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا﴾؛ پیشاپیش ما به دست اوست ﴿وَمَا خَلْفَنَا﴾؛ آنچه که پشت سر ماست باز در اختیار اوست ﴿وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾؛ بین گذشته و حال یعنی درون خود ما، این هم برای اوست یعنی مبادی گذشته لواحق آینده مقوّم درونی ما، این سه چیز برای اوست ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ علل ما، معالیل ما و درون ما، پس چیزی برای فرشته‌ها نمی‌ماند این چهار بخش. خب پس فرشته‌‌ها که می‌آیند چیزی از خود ندارند تمام سرنخ به دست خداست در بخش پنجم هم فرمود که ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ ما همه به دستور او می‌آییم، نه تنها به دستور او می‌آییم بلکه جلو دنبال، بین جلو و دنبال یعنی درون ما هم برای اوست و مِلک و مُلک اوست او هم که اهل نسیان نیست ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ ما با این اسکورت می‌آییم و جا برای اشتباه نیست ما با این وضع در قلب پیامبر وارد می‌شویم ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ ما با این اوصاف پنج‌گانه وارد شدیم بر قلب مطهّر ﴿ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِینُ﴾ پس ما متشابه نیاوردیم، ما چیزی نیاوردیم که موهن باشد و موهم. این قرآن را پیچیدیم در حق و آوردیم، وقتی اینجا آوردیم خب بالأخره آنجا که هست که عبری، عربی و سریانی نیست آنجا که جای لفظ نیست با مردم می‌خواهد حرف بزند، با مردم که باید حرف بزند هر کسی سلسله اصولی دارد مبادی دارد طرز تفکری دارد دقتی دارد خواسته‌ای دارد روش خاصی دارد فرهنگ و سنّت مخصوص دارد آدابی دارد لغتی دارد، بالأخره ما با همین الفاظ با مردم باید حرف بزنیم نه الفاظی که خودمان بیافرینیم، الفاظی که خودمان بیافرینیم که اینها نمی‌فهمند که باید با همین عربی مبین حرف بزنیم ﴿إِنَّا جَعَلْنَاهُ قُرْآناً عَرَبِیّاً لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ اگر باید با همین الفاظ حرف بزنیم این الفاظ کنایات دارد استعارات دارد تشبیهات دارد مجازات دارد حقایق دارد مشترک لفظی دارد مشترک معنوی دارد ما که نمی‌توانیم لفظ بیافرینیم اگر لفظ بیافرینیم که مردم نمی‌فهمند باید با الفاظ و فرهنگ همین مردم حرف بزنیم، آن‌گاه بعضی هم ﴿فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ﴾ هستند ﴿فِی قُلُوبِهِم مَرَضٌ﴾ هستند اینها وقتی به این آیات برخورد می‌کند بدون اینکه ﴿لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْ‏ءٌ﴾ را ببینند، بدون اینکه ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ را ببینند، بدون اینکه سایر آیات محکم را ببینند وقتی به ﴿الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوَی﴾ رسیدند یک عده احتمال می‌دهند که منظور «استوی» استیلا باشد عده‌ای احتمال بدهند که منظور از «استوی» همان روی تخت نشستن باشد، اینجا تشابه پیدا می‌شود. ما تشابه نازل نکردیم اینجا جای تشابه است این همان آیه سورهٴ مبارکهٴ «رعد» که ترسیم کلی دارد از اقوال حق از افعال حق هم همین ترسیم را دارد که ﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ﴾ آیه هفده سوره «رعد» است﴿أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ مَاءً فَسَالَتْ أَوْدِیَةُ بِقَدَرِهَا فَاحْتَمَلَ السَّیْلُ زَبَداً رَابِیاً﴾ ما زبد نفرستادیم ما آب فرستادیم این وقتی حرکت کرد کفی آمده روی آب را گرفته، ما متشابه نفرستادیم معنای باطلی آمده روی معنای حق را پوشانده و این آیه شده متشابه. یک احتمال تخت ظاهری یک احتمال استوی و معنای استقرار و نشستن ظاهری این احتمال باطل آمده روی آن احتمال و معنای حق را پوشانده، این آیه را کرده متشابه.

نازل نشدن متشابه در نظام هستی
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ بنابراین همان‌طوری که در نظام هستی خدا که باطل خلق نکرد، باطل کفی است که روی آب را می‌پوشاند، آن تشنهٴ آب‌شناس است که کف را کنار می‌زند آب را می‌خورد یا اگر مجال بدهد خود این موج خود این سیل بالأخره این کف را برمی‌اندازد و این کفها از بین می‌رود آب می‌نوشد ما که باطل نفرستادیم این در این جوش وخروش باطلی پیدا شده است، ما متشابه نازل نکردیم تا کسی بگوید چیزی که دستاویز فتنه‌گران است چرا خدا نازل کرده است.

سرّ آیات قرآن در پیرامون پیدا شدن تشابه
پرسش:...
پاسخ: بسیار خب؛ مثل اینکه نفرمود ما متشابه نازل کردیم. فرمود این آیه این‌چنین است؛ اما کجا احتمال خلاف آمده روی آیه را پوشانده، آنجا که فرمود ما هرچه گفتیم حق است ﴿بِالْحَقِّ أَنزَلْنَاهُ وَبالْحَقِّ نَزَلَ﴾ آن آیاتی که فرشته‌های مسئول وحی را معرفی می‌کند، آن آیاتی که سیر وحی را تبیین می‌کند که می‌گوید سراسر حق است. این تشابه که باطل است از کجا پیدا شد یعنی از بالا دو تا احتمال آمد که هر دو می‌شود حق، یک وقت است آیه‌ای از محکمات است ده معنای لطیف دارد همه آمده است یا در طول هم یا در عرض هم یا جهاتی دیگر آمده است ما همه اینها را می‌توانیم بگوییم خدا فرموده است چون در عرض هم‌اند مقابل هم نیستند رو در روی هم نیستند یکی نافی دیگر نیست همه‌اش می‌تواند حق باشد. همان قصّه‌ای که در فرمایش مرحوم آقای حکیم(رضوان‌الله علیه) از بعضی از بزرگان اهل معنای نجف در علم تفسیر نقل کرده‌اند این هست، همان‌طوری که مرحوم مجلسی(رضوان الله علیه) در جریان ذریح محاربی گفت آن هم هست فرمود: «وَ مَن یَحْتَمِلُ مِثْلَ مَا یَحْتَمِلُ ذَرِیحٌ» ؛ کیست که بتواند حرف ما را تحمل بکند، ما اگر مستمعی مثل این پیدا کردیم خب می‌گوییم بعضی از اسرار را، بله این را از ما نقل کرده و درست هم است این است که حضرت فرمود: «وَ مَن یَحْتَمِلُ مِثْلَ مَا یَحْتَمِلُ ذَرِیحٌ» خب اینها را می‌گویند، همه اینها ممکن است حق باشد و نازل شده باشد؛ اما متشابه یقیناً آن پهلویش که چهره حق را پوشانده و آیه را متشابه کرده یقیناً نازل نشده، تتمه‌اش به بحث بعد ان‌شاءالله.
«والحمدالله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 39:10

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن