display result search
منو
تفسیر آیات 78 تا 89 سوره مؤمنون

تفسیر آیات 78 تا 89 سوره مؤمنون

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 29 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 78 تا 89 سوره مؤمنون"

منکران معاد نه از مشاهدات تجربهٴ خود پی به حق بردند نه از تحلیلِ عقلی، حق را یافتند
بهرهٴ از چشم و گوش این است که انسان در کلّ عالَم سفر کند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ هُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالأبْصَارَ وَالأفْئِدَةً قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ ﴿78﴾ وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ﴿79﴾ وَهُوَ الَّذِی یُحیْی وَیُمِیتُ وَلَهُ اخْتِلاَفُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿80﴾ بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ ﴿81﴾ قَالُوا أءِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿82﴾ لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا مِن قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿83﴾ قُل لِمَنِ الْأَرْضُ وَمن فِیهَا إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿84﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ ﴿85﴾ قُلْ مَن رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿86﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ﴿87﴾ قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلاَ یُجَارُ عَلَیْهِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿88﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّی تُسْحَرُونَ﴿89﴾

بعد از اینکه بخشی از معارف اصلی و فرعی را بیان فرمود دربارهٴ منکران معاد و منکران توحیدِ ربوبی چند مطلب را اضافه می‌کند: اول اینکه ما به اینها مجاری ادراکِ حسّی و تجربی از یک سو و تجریدی از سوی دیگر به اینها دادیم آنها نه از مبادی تجربی بهره بردند نه از مبادی تجریدی نه از مشاهدات تجربهٴ خود پی به حق بردند نه از تحلیلِ عقلی حق را یافتند فقط اهل چشم و گوش‌اند در حدّ حیاتِ حیوانی اینکه فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی أَنشَأَ لَکُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةً قَلِیلاً مَّا تَشْکُرُونَ﴾ شکر تنها به این نیست که کسی بگوید «الحمد لله» شکر صرفِ شکرِ اصلی، صرفِ نعمت است در راهی که خدای سبحان این نعمت را برای آن راه مشخص کرده است و انسان را راهنمایی کرده در بخشهایی از قرآن کریم فرمود ما با اینکه به اینها چشم و گوش دادیم به اینها عقل دادیم اینها از چشمشان استفاده نکردند از گوششان استفاده نکردند در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» آیهٴ 26 فرمود: ﴿وَجَعَلْنَا لَهُمْ سَمْعاً وَأَبْصاراً وَأَفْئِدَةً فَمَا أَغْنَی عَنْهُمْ سَمْعُهُمْ وَلاَ أَبْصَارُهُمْ وَلاَ أَفِئِدَتُهُم مِن شَیْ‏ءٍ إِذْ کَانُوا یَجْحَدُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَحَاقَ بِهِم مَّا کَانُوا بِهِ یَسْتَهْزِئُونَ﴾ فرمود ما به اینها چشم دادیم اینها از چشم استفاده نکردند ما به اینها گوش دادیم اینها از گوش بهره نبردند ما به اینها قلب عطا کردیم آنها از دل استفاده نکردند

خب آنها همهٴ بهره‌های مادّی را که می‌برند در ساختن خانه‌ها در کشاورزیها در دامداریها در تجارتها در ازدواجها در جنگ و صلحها از همهٴ مجاری ادراکی استفاده می‌کنند چرا اینها از گوش استفاده نکردند چطور شده از چشم استفاده نکردند چطور شد از دل بهره نبردند کدام بهره را باید از چشم و گوش ببرند که نبردند عمده آن است که انسان این علومِ تجربی را به پایگاه تجریدی متّکی کند (یک) و با پایگاه تجریدی حرکت کند و سفر کند (دو) یعنی سفرِ چهارم که «مِن الخَلق إلی الخلق بالحق» است اینها ندارند اینها فقط سفر «مِن الخلق الی الخلق» دارند از ییلاق به قشلاق از قشلاق به ییلاق در زمین سفر می‌کنند در مناطق گوناگون حرکت می‌کنند سفری ندارند که همراه داشته باشد لذا فرمود اینها از چشم استفاده نکردند از گوش بهره نبردند از دل استفاده نکردند خب با اینکه کارهایی را که اینها انجام داده بودند در اعصار متأخّر سابقه ندارد دربارهٴ عاد و ثمود فرمود: ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ هنوز هم که هنوز است با گذشت سال قرون متمادی از قصّه‌های عاد و ثمود کسی مثل آنها زندگی نکرده نمونه‌اش همین اهرام مصر است خب اینها بارها به عرضتان رسید این طور نبود که در دامنه‌های کوه ویلا بسازند اینها همان طوری که عدّه‌ای در دشت خانه می‌ساختند مصالحی را در دشت فراهم می‌کردند در دشت خانه می‌ساختند اینها از مصالح موجودِ کوه بهره می‌بردند و کوه را به صورت ساختمان در می‌آوردند که ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ این طور نبود که اینها یک منطقهٴ ویلایی ییلاقی داشته باشند که اینها این کوهها را می‌تراشیدند و خانه‌های متعدّد درست می‌کردند که آن طور الآن هم نیست که ﴿وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُیُوتاً فَارِهِینَ﴾ لذا فرمود: ﴿إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ ٭ الَّتِی لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُهَا فِی الْبِلاَدِ﴾ پس در صنعت ساختمانی کشاورزی دامداری اینها که بود ولی قرآن می‌فرماید اینها از چشم بهره نبردند از گوش بهره نبردند از عقل بهره نبردند.

بهرهٴ از چشم و گوش این نیست که انسان حیاتِ حیوانی داشته باشد بهرهٴ از چشم و گوش این است که در کلّ عالَم سفر کند با همسفری یعنی سفرِ «مِن الخلق إلی الخلق» باید باشد اما «بالحق» هر چیزی را مخلوقِ خدا بداند فعلِ خدا بداند خود را که عالِم است علمش را که چراغ است خارج را که خلقت است مخلوق است معلوم است معلوم و علم و عالِم هر سه را فیض خدا بداند چنین امّتی سفرشان از خلق به سوی حق با حق است لذا موحّدانه زندگی می‌کنند اینها از چشمشان بهره می‌برند از گوششان بهره می‌برند از دلشان بهره می‌برند لذا نه بیراهه می‌روند نه راه کسی را می‌بندند نه دروغ می‌گوید نه دروغ را تحمل می‌کنند. پس اینکه در آیه محل بحث فرمود ما به اینها چشم و گوش دادیم و دل دادیم ولی اینها شکر نکردند شرحش در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» است که فرمود هیچ بهره‌ای از چشم و گوش نبردند چرا؟ برای اینکه اینها در همان محدودهٴ طبیعت زندگی می‌کنند خلقت را به طبیعت تبدیل کردند همین، گفتند زمین است نه خلقِ خداست گفتند آسمان است نگفتند خلقِ خداست پس دو نگاه است دو منظر است یکی بهره‌برداریِ صحیح از عالَم خلقت است به طوری که یک خردمند سفر می‌کند از خلق به خلق در صحابت حق این می‌شود «مِن الخلق إلی الخلق بالحق» این می‌شود آیات الهی. یک وقت است نه بهره‌های طبیعی و مادّی می‌برد دربارهٴ این گروه فرمود اینها از مجاری ادراکی‌شان بهره نبردند پس فرمود خدای سبحان به اینها چشم و گوش داد ولی اینها شکر نکردند نه یعنی نگفتند «الحمد لله» که ما چشم و گوش دادیم بلکه این نعمت را در جای خود صرف نکردند و صرف نکردنش هم در سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» مشخص شد مشابه این هم در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» گذشت. بعد فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ﴾ خدای سبحان شما را در زمین خلق کرد و مرگ هم بین راه است نه پایان راه یک متحرّک بدون اینکه در وسط نابود بشود سیرش را ادامه می‌دهد تا به عذاب یا ثواب الهی برسد مرگ به این معنا که این متحرّک نابود بشود یک چند صباحی دوباره زنده بشود این‌چنین نیست انسان کادح است ﴿کَادِحٌ إِلَی رَبِّکَ کَدْحاً فَمُلاَقِیهِ﴾ بین راه هرگز نه تعطیل می‌شود نه ابطال. جا برای عُطله و بطلان نیست که وسط نابود بشود دوباره سر در بیاورد بدن می‌پوسد ولی بالأخره یک بدن دیگری در برزخ هست تا در قیامت آن بدنِ اصلی زنده بشود پس انسان بدون عُطله و بطلان بدون اینکه وسط نابود بشود یک حفرهٴ ناپدیدی پدید بیاید این راه را ادامه می‌دهد این همان رجوع به قیامت است رجوع به لقای خداست رجوع به اسمای حسنای الهی است فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی ذَرَأَکُمْ فِی الْأَرْضِ وَإِلَیْهِ تُحْشَرُونَ ٭ وَهُوَ الَّذِی یُحیْی وَیُمِیتُ﴾ در دنیا می‌بینید یک عدّه را زنده می‌کند یک عدّه را می‌میراند همین معنا هم در جریان قیامت هست یک عدّه‌ای را زنده می‌کند ﴿وَلَهُ اخْتِلاَفُ الَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾ اینکه شب به جای روز، روز به جای شب قرار می‌گیرد خِلطِ یکدیگرند که فرمود: ﴿وَهُوَ الَّذِی جَعَلَ الَّیْلَ وَالنَّهَارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرَادَ أَن یَذَّکَّرَ أَوْ أَرَادَ شُکُوراً﴾ که مضمون یکی از آیات است یعنی شب جای روز را می‌گیرد روز جای شب را می‌گیرد با یک نظمِ حساب‌شده هم «ایلاج اللیل فی النهار و ایلاج النهار فی اللیل» حساب‌شده است هم «تکویر اللیل فی النهار و تکویر النهار فی اللیل» حساب‌شده است هم ﴿اخْتِلاَفِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ﴾ حساب‌شده است که فرمود: ﴿قَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ یعنی فی اربعة فصول. فرمود شما اگر عاقل می‌بودید از این بهره‌های حسّی که امور تجربی است کمک تجریدی می‌گرفتید و جهان را به عنوان خلقت می‌دیدید. حالا پاسخی که آنها می‌دهند می‌فرمایند اینها حرفی برای گفتن ندارند یا استبعاد است یا تقلید از آنها سؤال بکنی چرا جریان معاد را انکار می‌کنید از یک سو، چرا منکر توحید ربوبی هستید از سوی دیگر.

در جریان معاد اینها استبعادی دارند و تقلیدی جریان استبعادشان می‌گویند بعید است مُرده دوباره زنده بشود اینها خیال می‌کردند انسان دوباره برمی‌گردد به عالم دنیا در حالی که معاد رجوع الی الآخرة است نه عود الی الدنیا هم استبعادشان را ذکر می‌کند هم تبعیدشان را فرمود: ﴿بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ﴾ پیشینیان یک حرف باطلی داشتند که یا استبعاد می‌کردند یا انکار اینها هم یا استبعاد دارند یا انکار. در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و مانند آن گذشت که ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ این ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ نشان می‌دهد که دلهای اینها شبیه هم است فکرهای اینها شبیه هم است در این آیه هم فرمود: ﴿بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ﴾ چرا مانند گذشته حرف می‌زدند چون در آن سور‌ه مشخص شد که ﴿تَشَابَهَتْ قُلُوبُهُمْ﴾ طرز تفکّر آنها یکی است اگر دلهای اینها شبیه هم است افکار اینها هم شبیه هم است آنها مقلّدانه یا مستبعدانه منکر معاد بودند اینها هم بشرح ایضاً چون اینها مثل گذشته فکر می‌کنند همین دو محذور را دارند ﴿بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ﴾ خب اوّلون چه می‌گفتند اینها چه می‌گویند؟ اینها می‌گویند: ﴿قَالُوا أءِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾ ما وقتی مُردیم و خاک شدیم و به صورت استخوان پوسیده در آمدیم دوباره زنده می‌شویم خب اینکه برهان نیست این استبعاد است قرآن کریم چند بار فرمود شما که موجودید اولاً روحتان که هرگز از بین نمی‌رود چه اینکه در جریان شهدا فرمود هم ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ﴾ آمده هم ﴿لاَ تَقُولُوا﴾ آمده که اینها کاملاً زنده‌اند این اختصاصی به شهید ندارد کسانی که بالاتر از شهیدند یا هم‌سطح شهیدند آنها هم همین طورند پایین‌تر از شهید هم همین طورند این دو نفر که به میدان رفتند این طور نیست که حالا روحِ یکی بشود مجرّد روح دیگری مجرّد نشود که فرمود: ﴿لاَ تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللّهِ أَمْوَاتاً﴾ بلکه احیا هستند دیگران هم که می‌میرند همین طورند این راجع به روح.

راجع به بدن هم فرمود شما یک وقت «لیس» تامّه بودید بعد «لیس» ناقصه شدید که اصلاً قابل ذکر نبودید الآن به این صورت در آمدید در جریان معاد وقتی آنها می‌گویند چه کسی می‌تواند انسان را زنده کند برهان راجع به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بر آنها نقل می‌کرد آنها سرافکنده می‌شدند ﴿فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُوسَهُمْ﴾ حرفی برای گفتن ندارند سر خم می‌کنند سر به زیر می‌شوند یعنی وقتی آنها بگویند چه کسی ما را زنده می‌کند جواب این است که آن کسی که اوّلین بار شما را ایجاد کرده است این کار که آسان‌تر از اوست گرچه هیچ کاری برای خدا آسان‌تر از کار دیگر نیست در برابر قدرتِ متناهی جمیع افعال علی السوا هستند (یک) فاعلی که به اراده کار می‌کند نه به حرکت جمیع اعمال برای او یکسان است (دو) خب اگر جمیع امور برای خدا یکسان است یکی آسان و دیگری آسان‌تر نخواهد بود لذا بعد از اینکه فرمود: ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ بعد فوراً استدراک کرد فرمود: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ ما برای تفهیمِ مردم می‌گوییم یکی اَهون است یکی هَیّن به هر تقدیر آنها که می‌گویند چه کسی ما را زنده می‌کند پاسخش این است که ﴿قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ آنها ناچار سر به زیرند ﴿فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُوسَهُمْ﴾ اما اینجا این استبعادی که ذکر می‌کنند استبعاد که دلیل نیست در آیات دیگر خودشان هم اعتراف کردند که سخن از استبعاد است نه استحاله ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ ما یقین نداریم قیامت هست

خب اگر دلیل عقلی اقامه می‌کردند بر استحاله می‌گفتند ما یقین به عدم داریم در حالی که می‌گویند ما یقین به وجود نداریم خب ﴿بَلْ قَالُوا مِثْلَ مَا قَالَ الْأَوَّلُونَ﴾ اوّلون چه گفتند؟ گفتند: ﴿أءِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ﴾ این استبعاد است گروهی از اینها یا پایان اعمالِ اینها به انکار برمی‌گردد که گفتند: ﴿لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا مِن قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ چون فکر می‌کردند که معاد، عودِ به دنیاست و کسی که مُرده دوباره به دنیا برنگشت در تمام این قرنها می‌گویند این حرفی است که اسطوره و افسانه است برای اینکه نیاکان ما هم شنیده بودند که انبیا می‌گویند بعد از مرگ حیات هست این حرف از دیرزمان بود ولی در طیّ این قرون هیچ مُرده‌ای برنگشت اینکه می‌گویند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ با اینکه الآن می‌گویند: ﴿لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا مِن قَبْلُ﴾ این جمعش محال است که نه اینکه این حرفها بی‌سابقه است پدران ما هم همین حرف را شنیدند ولی چون پدران ما قبول نکردند دلیل بر بطلان است یک ملّت تقلیدمدار حق را در شرک می‌داند چون می‌گوید ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾، ﴿مُقْتَدُونَ﴾ و مانند آن، توحید را باطل می‌داند چون پدرانشان نپذیرفتند ﴿مَا سَمِعْنَا بِهذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ نه این است که این جریان در گذشته اتفاق نیفتاد بلکه بر اساس تقلیدمحوری چیزی را که آبائشان پذیرفته باشند حق است چیزی را که نپذیرفته باشند باطل است این دوتا قضیهٴ موجبه و سالبه برای اثبات حق بودن شرک و بطلان توحید ـ معاذ الله ـ اقامه شده گاهی هم ممکن است به این معنا باشد که این خبر پدیدهٴ تازه است ولی این آیه محلّ بحث که پدران ما هم جریان معاد را شنیدند ولی خبری نبود نشان می‌دهد که این ﴿مَا سَمِعْنَا بِهذَا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ معنایش این نیست که دعوتِ به معاد بی‌سابقه بود معنایش این است که دعوت به معاد سابقه داشت ولی نه در گذشته نه در حال نه زمان نیاکان ما نه در عصر ما هیچ مُرده‌ای برنگشت زنده بشود لذا گفتند: ﴿لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا﴾ اینجا وعد به معنای وعید است چون این ثلاثی مجرّد هم به معنای نوید است هم به معنی وعید گرچه غالباً در وعید کلمهٴ باب افعال به کار می‌رود ایعاد، أوعد و مانند آن به کار می‌رود.

﴿لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا مِن قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ﴾ این نظیر قصّهٴ رستم و افراسیاب است افسانه است ـ معاذ الله ـ حالا برهان اقامه می‌کند. می‌فرماید این جدال احسن است البته این ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ یکی از مواردش اینجاست. آنها در اینکه جهان واجب‌الوجودی دارد شک نداشتند در اینکه آن واجب‌الوجود کلّ نظام را آفرید حرفی نداشتند در اینکه نه واجب شریک دارد نه خالقِ کل شریک دارد حرفی نداشتند در اینکه مدیر کل خداست و ربوبیّتِ مطلق برای اوست حرفی نداشتند لکن مدیریّت مقطعی و موضعی را به ارباب خاص ﴿ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ﴾ می‌سپردند ربّ انسان که خیر و شرّ و نفع و ضرر انسان به دست اوست خدا نیست ـ معاذ الله ـ ربّ ارض مشخص است ربّ بحر مشخص است و مانند آن. اینها در ارباب جزئی یک اختلاف داشتند و الاّ در ربّ‌الأرباب و اله‌الآلهه حرفی نداشتند و می‌گفتند ما این ارباب جزئی را عبادت می‌کنیم تا ما را به ربّ‌الأرباب نزدیک کند که ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ یا ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ﴾ قرآن کریم می‌فرماید بر اساس جدال احسن استفاده کردن از لوازمِ اصولِ پذیرفته‌شده می‌تواند طرف را مُجاب کند می‌فرماید شما خلقت را که برای خدا می‌دانید بسیار خب، مُلک جهان را که برای خدا می‌دانید مِلک جهان برای چه کسی است؟ مالک جهان چه کسی است؟ خداست مُلک و نفوذ و سلطنت و سیطرهٴ جهان در اختیار چه کسی است؟ خداست مالکِ جهان چه کسی است؟ خداست مَلِک جهان چه کسی است؟ خداست خب لازمه‌اش این است که کلّ جهان را او دارد اداره می‌کند اگر مدبّراتی هم در عالم هستند به اذن اویند مجریان حُکم اویند و اگر او حقیقتِ نامتناهی است حضورش به ما از دیگران نزدیک‌تر است در این دعاها مخصوصاً دعای «ابوحمزه ثمالی» در سحرهای ماه مبارک رمضان این است که درست است نظام عالم نظام سبب و مسبّب است «أبی الله أن تجربی الامور الاّ بأسبابها أو أبی الله أن یُجری الامور الا بأسبابها» نظام عالَم نظام سبب و مسبّب است هم در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) است هم در بیانات نورانی امام رضا(سلام الله علیه) است که «کلّ قائمٍ فی سواه معلول» اما این مطلب را وجود مبارک امام سجاد در دعای سحرهای ماه مبارک رمضان که برداشت از آیات قرآ‌ن کریم است به ما آموخت درست است که سلسلهٴ علل منظم است و رأس سلسله خداست او علةالعلل است اما ـ معاذ الله ـ معنایش این نیست که خدا جایش در آغاز سلسله است رأس سلسله است بقیه امور را حلقات این سلسله انجام می‌دهند او در رأس سلسله به عنوان مبدأ آغازین است (یک) با حلقات بالا و وسط و میانی هست (دو) با هر حلقه‌ای از علت نزدیکِ او نزدیک‌تر است (سه) با هر معلولی هم از خود آن معلول نزدیک‌تر است (چهار) وقتی او ﴿أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ است «أقرب إلینا من علّة القریبه» است «أقرب الی المعلول من سبب القریب والمباشر» است این‌چنین نیست که او در رأس سلسله باشد در وسط و پایان حضور نداشته باشد او طبق بیان نورانی حضرت امام سجاد در صحیفه فرمود: «أَنْتَ الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّهِ» با اینکه مبدأ سلسله است در همه جا حضور دارد خب اگر او «أَنْتَ الدَّانِی فِی عُلُوِّهِ وَ الْعَالِی فِی دُنُوِّهِ» انسان از دو راه می‌تواند از او کمک بگیرد یکی از راه علل و اسباب یکی هم بی‌سبب در همین دعای «ابوحمزه ثمالی» آن است که خدایا! تو آن مبدأیی هستی که بدون شفاعتِ شفیعی و توسّل به وسیله‌ای «فیقضی لی حاجتی بغیر شفیع» اینکه ـ معاذ الله ـ نمی‌خواهد شفاعت را انکار کند که می‌فرماید تو دو راه می‌توانی به ما کمک بکنی و می‌کنی یکی از راه علل و اسباب عادی یکی هم بدون سبب و بدون وسیله هر دو راه می‌توانی.

خب چنین خدایی اگر مُلکِ عالَم به دست اوست و او می‌شود مَلِک، مِلک عالَم به دست اوست او می‌شود مالک خب پس باید حرفِ او را دین او را اطاعت کرد (یک) رهنمود او را که بعد از این عالَم، عالَم دیگری هم هست پذیرفت (دو). فرمود: ﴿لِمَنِ الْأَرْضُ وَمن فِیهَا إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ ما که به شما چشم دادیم گوش دادیم دل دادیم شما دانشمند نشدید کشاورز شدید صنعت‌گر شدید همهٴ این راهها را رفتید ولی دانشمند نشدید علمِ نافع پیدا نشد شما فقط در مدار حسّ منقطع از عقل بهره بردید عالِم نیستید خب با اینکه دربارهٴ عاد و ثمود و امثال ذلک فرمود اینها از نظر ساختمانی و صنعت کاری کردند که هنوز بی‌سابقه است هنوز یعنی مشابهش پیدا نشده.

پرسش:...
پاسخ: چرا، برای همهٴ اینها برکات فراوانی است و آثاری است اما معنای وجودِ اسباب این نیست که جلوی اطلاقِ مطلق را می‌گیرند که. آن مطلق «مع کلّ شیء» است «لا بمقارنه» همه جا حضور دارد ﴿هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُمْ﴾ چون حقیقتِ اطلاقی معنایش این است اما اینها را هم آفرید که هر کدام از اینها محدودهٴ خاصّ خودشان را دارند جود او و بخشش او باعث پیدایش عالم است منتها حکمت او باعث نظم جهان است اطلاق او باعث حضور همه‌جانبه اوست.
خب، ﴿قُل لِمَنِ الْأَرْضُ وَمن فِیهَا إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ شما عالِم نیستید برای اینکه چشم و گوشتان بیکار است عقلتان بیکار است ما این چشم و گوش را دادیم که شما زندگیِ انسانی داشته باشید ندارید یا زندگی حیوانی دارید خب این خانه‌های منظّمی که مهندسی‌شده است زنبور عسل می‌سازد این بهرهٴ مادّی از چشم و گوش برده اما آن برهان عقلی را که ندارد البته در حدّ خودشان آنها موحّد هستند ﴿قُل لِمَنِ الْأَرْضُ وَمن فِیهَا إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ٭ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ فرمود خب اگر این است پس چرا متذکِّر نیستید این همه شما که فترتان این است مشهود و معقولتان این است چرا یاد خدا از قلبهایتان رخت بربست چرا یادآوری انبیا را محترم نمی‌شمارید اما از این به بعد ﴿قُلْ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ ٭ قُلْ مَن رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ﴾ چه چیزی اینها را اداره می‌کند ربّ اینها چه کسی است؟ لازمهٴ مالکیّت، ربوبیّت است چه کسی تدبیر می‌کند کسی که مالک باشد ممکن است در جهانِ اعتبار کسی مِلک اعتباری داشته باشد و دیگری غصب بکند و زمین او را آبیاری بکند و اداره بکند این در موارد اعتباری ممکن است اما در موارد تکوین ممکن نیست که مالکِ تکوینیِ شیئی الف باشد ولی باء بخواهد او را اداره کند خب چشمِ هر کسی گوش هر کسی مِلک و مُلک تکوینی همان شخص است آن شخص اگر خواست ببیند می‌بیند و اگر نخواست ببیند که چشم می‌بندد زید که بیگانه از عمرو است چشم و گوشِ عمرو را نمی‌تواند اداره کند این عمروی است که شما باید بدانید خب کلّ عالَم مِلک چه کسی است؟ خدا، مُلک چه کسی است؟ خدا، مالک چه کسی است؟ خدا، مَلک کیست؟ خدا، خب اگر مالک و مَلک اوست تدبیر چون ربّ یعنی مدبّر ربوبیّت هم باید برای او باشد دیگر. این لازمهٴ آن حرف است اینها آن ربوبیّت را گرچه ربّ‌العالمین بودن را می‌پذیرند اما ربوبیّت مقطعی را نمی‌پذیرند درست جواب نمی‌دهند گرچه برخیها به قرائتهای دیگر این آیه را قرائت کردند اما این قرائت معروف با «لام» است فرمود: ﴿قُلْ مَن رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ﴾ باید در جواب این می‌شد «سیقولون الله» اما نمی‌گویند الله می‌گویند «لله» خب این «لله» که حرفِ قبلی بود ما اگر از شما سؤال می‌کردیم که آسمان و زمین برای چه کسی است شما بگویید برای خداست اما ما می‌گوییم مدبّر آسمان و زمین کیست نبیاد بگویید «لله» باید بگویید «الله» ﴿قُلْ مَن رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ٭ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ حالا عدّه‌ای خواستند اصلاح کنند که در قرائت بعضی از قاریان آمده است که «سیقولون الله» ولی این ﴿لِلَّهِ﴾ معنایش این است که خب چرا تقوا ندارید چرا تقوای علمی ندارید لازمهٴ اینکه جهان مِلک خداست ﴿سُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ و مالک یوم الدین است ﴿لِلَّهِ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است ملکوت کلّ شیء به دست اوست لازمه‌اش این است که او دارد اداره می‌کند وقتی از شما سؤال می‌کنیم چه کسی مدبّر است باید بگویید الله نباید بگویید لله شما باز حرف قبلی را زدید حرف قبلی این بود که مِلک چه کسی است و مُلک چه کسی است خب مُلک خداست اما چه کسی اداره می‌کند باید بگویید الله.

﴿قُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ﴾ خب اگر معنایش این باشد که لازمهٴ مالک و مَلک بودن ربوبیّت است و شما این لازم را قبول دارید پس چرا متّقی نیستید به دستور او عمل نمی‌کنید ﴿قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلاَ یُجَارُ عَلَیْهِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ این ﴿إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ ناظر به آن سرفصل است عنوان فصل و سرفصلِ بحث اخیر این است که ما به شما مجاری ادراکی دادیم معرفت‌شناسی حسّی و تجربی دادیم معرفت‌شناسی تجریدی دادیم از هیچ کدام بهره نبردی این سرفصل فرمود اگر شما عالِم باشید از مجاری معرفت حسّی و تجربی از یک سو و تجریدی از سوی دیگر استفاده می‌کردید جواب درست می‌دادید ﴿قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلاَ یُجَارُ عَلَیْهِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾ باز ﴿سَیَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ خب در جریان ملکوت تعبیری سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) دارند و شواهدی هم اقامه می‌کنند می‌فرمایند در قرآن کریم مُلک به معنای ظاهر این عالم است که ﴿تَبَارَکَ الَّذِی بِیَدِهِ الْمُلْکُ﴾ و با عنوان «تبارک» مطرح شد اما ملکوت آن چهرهٴ ارتباط اشیاء به خداست در سورهٴ مبارکهٴ «هود» و مانند آن آمد ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾ پیشانو و پیشانی هر کسی به دست اوست زِمام هر کسی به دست اوست آن زِمامداری که زمامِ هر کسی به دست اوست آن را اگر کسی انسان ببیند دستِ بی‌دستیِ خدا یعنی قدرت الهی را مشاهده می‌کند در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» فرمود: ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ که با ﴿فَسُبْحَانَ﴾ شروع شده که فرق ﴿فَسُبْحَانَ﴾ و ﴿تَبَارَکَ﴾ در نوبتهای قبل گذشت فرمود ملکوت هر چیزی به دست اوست سنگ ملکوتی دارد درخت ملکوتی دارد آن چهرهٴ ارتباط اشیاء به خدا که ﴿سُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ آن چهرهٴ ارتباط را می‌گویند ملکوت فرمود: ﴿مَا مِن دَابَّةٍ إِلَّا هُوَ آخِذُ بِنَاصِیَتِهَا﴾ جنبنده‌ها این طورند احجار و کلوخ و مَدَر این طورند که زمام هر کسی به دست اوست برای اینکه دربارهٴ سنگها هم فرمود: ﴿وَإِنَّ مِنْهَا لَمَا یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَةِ اللّهِ﴾ پس زمام هر چیزی به دست اوست ﴿فَسُبْحَانَ الَّذِی بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ﴾ اگر آن چهرهٴ ارتباطی اشیاء به خدا دیده بشود آن می‌شود ملکوت; او همسایه خوبی است مجاور خوبی است جار خوبی است جئاردهنده خوبی است. جار یعنی همسایه; چون همسایه به فکر همسایه است از همین جار و پناه دادن کلمه پناهندگی پیدا شده که ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ اگر کسی از شما پناهندگی خواست که بیاید آیات الهی را بشنود به او پناهندگی بدهید، این می‌شود جِوار و پناهندگی دادن که او جار است یعنی پناه دهنده است. فرمود: ﴿یُجِیرُ وَلاَ یُجَارُ عَلَیْهِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ﴾، باز به جای اینکه بگویند الله، ﴿سَیَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ بعد فرمود اگر بالأخره این است یا نمی‌خواهید جواب بدهید که مسحورید یا نمی‌خواهید به لازم حرفتان عمل کنید که مسحورانه حرکت می‌کنید.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:06

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن