display result search
منو
تفسیر آیات 82 تا 90 سوره مؤمنون

تفسیر آیات 82 تا 90 سوره مؤمنون

  • 1 تعداد قطعات
  • 28 دقیقه مدت قطعه
  • 13 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 82 تا 90 سوره مؤمنون"

در فضای حجاز تفکّر مادیّت بود از یک سو و معرفت‌شناسی حسّی و تجربی بود از سوی دیگر حاکم بود
انبیا و مؤمنان از شرف و عزّت برخوردارند.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قَالُوا أءِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَاباً وَعِظَاماً ءَإِنَّا لَمَبْعُوثُونَ ﴿82﴾ لَقَدْ وُعِدْنَا نَحْنُ وَآبَاؤُنَا هذَا مِن قَبْلُ إِنْ هذا إِلَّا أَسَاطِیرُ الْأَوَّلِینَ ﴿83﴾ قُل لِمَنِ الْأَرْضُ وَمن فِیهَا إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿84﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلاَ تَذَکَّرُونَ ﴿85﴾ قُلْ مَن رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ﴿86﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ أَفَلاَ تَتَّقُونَ ﴿87﴾ قُلْ مَن بِیَدِهِ مَلَکُوتُ کُلِّ شَیْ‏ءٍ وَهُوَ یُجِیرُ وَلاَ یُجَارُ عَلَیْهِ إِن کُنتُمْ تَعْلَمُونَ ﴿88﴾ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّی تُسْحَرُونَ﴿89﴾ بَلْ أَتَیْنَاهُم بِالْحَقِّ وَإِنَّهُمْ لَکَاذِبُونَ ﴿90﴾

آنچه در فضای حجاز حاکم بود تفکّر مادیّت بود از یک سو، معرفت‌شناسی حسّی و تجربی بود از سوی دیگر معیار شرف هم ثروت و داشتن نیاکان فاخر بود از سوی دیگر. قرآن کریم همهٴ این معیارها را ارزیابی کرد فرمود هیچ کدام از اینها معیار فضیلت نیست آنچه معیار فضیلت است مشخص کرد معرفت‌شناسیِ حسّی و تجربی را محترم شمرد لکن بالاتر از معرفت‌شناسیِ حسّی و تجربی، معرفت‌شناسی تجریدی و عقلی را ارائه کرد بالاتر از معرفت‌شناسی تجریدیِ عقلی، معرفت‌شناسی شهودی را فراسوی اینها نصب کرد فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ اگر به علم‌الیقین برسید و عمل کنید هم‌اکنون که در دنیا هستید جهنم را می‌بینید که این علمِ شهودی است بالاتر از آن علمِ تجربی. در جریان فخرزدایی فرمود فخر به یک حقیقتِ پایدار است این اصل اول آن حقیقتِ پایدار خداست و لاغیر اصل دوم.

انبیا و مؤمنان از شرف و عزّت برخوردارند که ﴿وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ﴾ این اصل سوم و معیار عزّت و شرفِ انبیا و مؤمنین یاد خدا و اطاعت فرمان خداست اصل چهارم. این یاد خدا و فرمان خدا به صورت قرآن کریم ممثّل شد اصل پنجم لذا می‌فرماید این قرآن ﴿لَذِکْرٌ لَکَ وَلِقَوْمِکَ﴾ بنابراین اگر در آیه‌ای که قبلاً بحث شد در همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» که فرمود: ﴿بَلْ أَتَیْنَاهُم بِذِکْرِهِمْ فَهُمْ عن ذِکْرِهِم مُعْرِضُونَ﴾ این ذکر به معنای فخر و مقام و شرف معنا شد بر اساس همین تحلیلهای پنج‌گانه گذشته است یعنی آنچه مایه شرف شماست ما آوردیم چه چیزی مایه شرف شماست ﴿ذِکْرِ اللَّهِ﴾ و اگر در تفسیر سیدناالاستاد در المیزان و در کتابهای دیگر ذکر به معنای ذکر خدای سبحان شد آن چون سببِ این شرف است در فضایی که دربارهٴ شرف و افتخارات سخن به میان می‌آید قرآن باید بیان کند که آنچه سبب شرف و افتخارِ شماست ما گفتیم و آن این است که شما به عزیزِ مطلق و شریفِ مطلق به کاملِ مطلق سر بسپارید بنابراین این دوتا ذکر در طول هم‌اند ذکرِ به معنای شرف و فخرِ ملّی این در سایهٴ ذکرِ یاد حق و ذُکرِ نام حق و یاد حق خواهد بود.

مطلب بعدی آن است که آنچه اینها در جاهلیّت می‌گفتند پشت سر هم می‌گفتند که نیاکان ما که این طور نگفتند نیاکان ما که ندیدند در عصر آنها که نبود اینها آثارِ الهی را هم بر این حفهای نیاکانشان بار می‌کردند یعنی نه تنها در مدار تقلید حرکت می‌کردند بلکه آنچه را که نیاکانشان داشتند حق بود آنچه را نداشتند باطل بود مشابه آنچه را که ما دربارهٴ ذات اقدس الهی قائلیم اینها هم دربارهٴ گذشتگانشان قائل بودند ما بر اساس رهنمود قرآن می‌گوییم آنچه را خدا می‌داند در جهان موجود است آنچه را خدا نمی‌داند معدومِ محض است و باطلِ صِرف است مگر می‌شود چیزی را خدا نداند درست است که چیزی اگر شیئی باشد یقیناً معلومِ خداست چون ﴿بِکُلِّ شَیْ‏ءٍ عَلِیمٌ﴾ است اما لاشیء معدومِ محض آیا خدا هیچ چیزی را می‌داند آدم باید بگوید چیزی را معرفی کند نام ببرد مفهومی ماهیّتی اسمی رسمی چیزی بگوید بعد بگوید آیا این را خدا می‌داند یا نه بله یقیناً خدا می‌داند اما معدومِ محض را که خود انسان از او هیچ خبری ندارد می‌شود گفت خدا می‌داند یا نه، خدا می‌فرماید نه ما نمی‌دانیم، ما نمی‌دانیم یعنی نیست لذا در جریان شرک می‌فرماید این حرفی که شما می‌زنید خدا نمی‌داند ﴿انتبئون الله بما لا یعلمون﴾ شما چیزی را می‌گویید که خدا نمی‌داند، خدا نمی‌داند یعنی نیست دیگر. هیچ کس نمی‌تواند بگوید «عدم الوجدان یدلّ علی عدم الوجود» مگر خدا. تنها کسی که می‌تواند بگوید «عدم الوجدان یدلّ علی عدم الوجود» آن ذات اقدس الهی است دیگران انبیا اولیا ائمه(علیهم السلام) اگر چنین فرمایشی فرمودند به تعلیم الهی است وگرنه اگر به خدای سبحان ارتباط پیدا نکند همان اصلِ رایج حق است که «عدم الوجودان لا یدلّ علی عدم الوجود» اگر انسان چیزی را نیافت دلیل نیست که آن نیست این قدر اسرار در عالَم هست ﴿غَیْبُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است که کسی خبر ندارد.

فتحصّل تنها کسی که می‌توان دربارهٴ او گفت «عدم الوجدان یدلّ قطعاً علی عدم الوجود» آ‌ن ذات اقدس الهی است و اهل بیت(علیهم السلام) که به تعلیمِ الهی عالِم‌اند چون خدا می‌فرماید من نمی‌دانم این جریان بُتی که شما می‌گویید من نمی‌دانم یعنی نیست دیگر. خب اینها همان حرف را دربارهٴ نیاکانشان می‌گفتند چه اینکه فرعون هم همین حرف را دربارهٴ خودش می‌گفت، می‌گفت: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ من غیر از خودم خدایی نمی‌دانم یعنی نیست این حرفِ فرعون در قسمت سلب و نفی مشابه همان حرفِ اوست در قسمت اثبات یک وقت است می‌گوید: ﴿مَا عَلِمْتُ لَکُم مِنْ إِلهٍ غَیْرِی﴾ یک وقت می‌گوید: ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ یک وقت می‌گوید که به موسای کلیم عرض می‌کند می‌گوید چیزی می‌گویی که من نمی‌دانم یعنی نیست اینکه فرعون می‌گوید چون من نمی‌دانم، نیست این بدترین دعوا و ادّعای اوست همان ادّعای ذات اقدس الهی را می‌گوید که ﴿إِتُنَبِّؤُنَ اللَّهَ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الْأَرْضِ﴾ خب پس در جاهلیّت برای نیاکانشان این قدر ارزش قائل بودند که اگر نیاکان چیزی را نپذیرفتند دلیل بطلان بود و اگر می‌پذیرفتند دلیل حق بود پشت سر هم می‌گفتند که ﴿مَا سَمِعْنَا بِهَذا فِی آبَائِنَا الْأَوَّلِینَ﴾ و امثال ذلک. قرآن کریم آمده فرموده شرفِ شما در اعتبار به آن نیاکان پوسیده نیست شرف شما را ما آوردیم و آن یاد خدا و نام خداست بنابراین این و ذکر در طول هم‌اند نه در عرض هم.

مطلب بعدی آن است که در جریان انکار معاد اینها شبهات فراوانی داشتند بعد جمع‌بندی شده‌اش در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» است که قبلاً گذشت در سورهٴ «القیامه» فرمود اینها دلیلی بر نفی معاد ندارند گاهی استبعاد می‌کنند و می‌گویند مگر می‌شود چیزی به نام معاد باشد ﴿وَمَا نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ﴾ لکن در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» آیهٴ چهار به بعد فرمود: ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ ٭ بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ یعنی اینها مشکلِ علمی ندارند وقتی پذیرفتند که خدا خالق آسمان و زمین است و این اشیاء قبل از اینکه وجودی داشته باشند خدا اینها را آفرید خب یقیناً می‌تواند دوباره اینها را احیاء کند سرّ انکار معاد این است که می‌خواهند جلویشان باز باشد ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ می‌خواهد جلویش باز باشد در میدان باز فِسق و فجور داشته باشد چون وقتی معاد نباشد ـ معاذ الله ـ حساب و کتابی نیست.

مطلب دیگر این است که تناسخ یک فکرِ رایج آن روزِ حجاز نبود لذا در قرآن کریم دربارهٴ بطلان تناسخ بالصراحه چیزی نیامده لکن فرمود رجوع به دنیا مطلقا ممنوع است در همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» در آیات بعد خواهد آمد که ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ یعنی اینها وقتی از دنیا هجرت کردند وارد برزخ می‌شوند و دیگر خبری نیست تا روز قیامت زنده بشوند گرچه حیاتِ برزخی دارند پس کسی از برزخ به دنیا نمی‌آید خواه به صورت تناسخ خواه به صورت غیر تناسخ.

پرسش:...
پاسخ: حالا ـ ان‌شاءالله ـ به آن جمله که رسیدیم در همین سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» آیهٴ صد همین است که ﴿وَمِن وَرَائِهِم بَرْزَخٌ إِلَی یَوْمِ یُبْعَثُونَ﴾ ـ ان‌شاءالله ـ بعد از چند آیه به خواست خدا به این می‌رسیم. بالأخره بعد از دنیا برزخ هست و این برزخ همچنان ادامه دارد تا قیامت دیگر کسی بعد از مرگ از برزخ وارد دنیا نخواهد شد خواه به صورت تناسخ خواه به صورت غیر تناسخ آنها چون می‌خواهند جلویشان باز باشد این کار را می‌کنند البته آنها منکر تناسخ هم بودند چون اگر حساب و کتابی در کار باشد ولو به نحو تناسخ ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ صادق نیست آنها می‌خواهند بگویند آخرِ خط مسئلهٴ مرگ است بعد از مرگ خبری نیست نه کسی به دنیا برمی‌گردد نه کسی از آن طرف راهش را ادامه می‌دهد نفیِ محض است ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ این است.
مطلب دیگر این است که برخیها در قرائتهایی که در همین آیات شده که ﴿لِلَّهِ﴾ قرائت کردند یا «الله» قرائت کردند به تعبیر مرحوم شیخ طوسی(رضوان الله علیه) در تبیان بعضی با «الف» قرائت کردند ﴿سَیَقُولُونَ اللَّهُ﴾ بعضی بدون «الف» قرائت کردند ﴿سَیَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ این گفتند چون هر دو پاسخ به یک جا برمی‌گردد یک وقت است می‌گویند که این خانه برای کیست؟ می‌گویند «للزید» یک وقت می‌گویند مالک خانه کیست؟ می‌گویند زید این به نحوهٴ سؤال و جواب برمی‌گردد روحِ مطلب یکی است اگر گفتند خانه برای کیست می‌گویند «للزید» اگر گفتند مالک خانه کیست؟ می‌گویند زید اگر گفتند که سماوات و ارض برای کیست می‌گویند برای خدا، اگر بگویند مالک و ربّ سماوات و ارض کیست؟ می‌گویند الله لذا گاهی «الله» است گاهی «لله» طبق اختلاف قرائتی که اینجا هست اما بر آن قرائتی که در هر سه جا ﴿لِلَّهِ﴾ دارد بازگشتش به این است که آ‌نها از تصریح به ربوبیّت خدای سبحان استنکاف دارند منتها مشرکان حجاز با مشرکانی که در هند و غیر هند بودند یکسان نبودند آنکه محلّ ابتلاست همین مشرکان حجازند که قرآن کریم بخشی از آن براهین را ذکر کرده بخشی از براهین را هم در همین قسمت آیهٴ 91 به بعد که ـ ان‌شاءالله ـ در پیش داریم که بعد از تعطیلات به خواست خدا مطرح می‌شود آنجا عنوان می‌کند که ﴿مَا اتَّخَذَ اللَّهُ مِن وَلَدٍ وَمَا کَانَ مَعَهُ مِنْ إِلهٍ إِذاً لَّذَهَبَ کُلُّ إِلهٍ بِمَا خَلَقَ﴾ که توحید را بالضروره ثابت می‌کند و شرک را بالضروره منتفی می‌داند.

مطلب بعدی آن است که در جریان قذارتِ معنوی اموال خب مستحضرید که غسل آن قذارتِ معنوی در کار نیست هنگام غسل برای اینکه گاهی عمل یا واجب است اگر مدّتش مثلاً به چهار ماه رسید گاهی مستحب است که اول ماه و مانند آن این‌چنین نیست که این عمل باعث قذارتِ معنوی باشد ولی در جریان وجوه شرعی در سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 101 و 102 فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ در همان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» آیهٴ 34 و 35 فرمود اینها که وجوه شرعی‌شان را ندادند همین مالِ حرام در قیامت گداخته می‌شود بر پیشانی و پهلو و پشت اینها چسبانده می‌شود ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَی بِهَا جِبَاهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ﴾ چنین کاری هرگز دربارهٴ غسل و امثال غسل نیست بنابراین اینکه فرمود: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ﴾ برای آن است که اگر این وجوه شرعی داده نشد این خرج شد فی سبیل الله انفاق نشد در قیامت طبق آیهٴ 34 سورهٴ «توبه» به صورت ﴿یَوْمَ یُحْمَی عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ﴾ در می‌آید لذا با مسائل عبادی به اصطلاح غسل و امثال غسل خیلی فرق دارد.

مطلب بعدی آن است که اینکه قرآن کریم می‌فرماید ما حرفهای انبیای قبلی را تصدیق می‌کنیم برای اینکه نیاز بشر چه در گذشته و چه در حال مشترک است آنچه به نیاز مشترک برمی‌گردد ﴿مُصَدِّقاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ﴾ مطرح است آنچه مربوط به متغیّرات است بر اساس ﴿لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنْکُمْ شِرْعَةً وَمِنْهَاجاً﴾ مطرح شده است در چنین فضایی این کار را کردند.
مطلب بعدی دربارهٴ احیا و امثال احیاست اگر چیزی موجود نبود خدا او را هستی داد می‌گویند «أوجزه الله خلقه الله» اگر چیزی موجود ولی حیات نداشت می‌گویند «أحیاء الله» این احیاء اختصاص ندارد به حیات مجدّد اگر موجودی زنده نبود و خداوند تازه به او حیات داد او را می‌گویند «أحیاء الله» چه اینکه می‌فرمایند وقتی بهار شده باران آمده خداوند زمینِ مُرده را زنده می‌کند چه اینکه افرادی که در دنیا بودند و مُردند دوباره خدا آنها را زنده می‌کند پس احیاء اختصاص به کسی ندارد که قبلاً زنده بود بعد مُرد و دوباره زنده شد این حیاتِ مجدّدی که پیدا کرد صِدق احیاء باشد احیاء یعنی حیات دادن خواه شخص قبلاً حیات داشت و از دست داد الآن دوباره زنده شده است یا نه، اصلاً حیات نداشت چه اینکه دربارهٴ زمینِ مُرده می‌فرماید خداوند ﴿یُحْیِی الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا﴾ این در هر دو حال می‌تواند صادق باشد. خب، این گروهی که در مدار حس زندگی می‌کنند گاهی می‌فرمایند ما نمی‌فهمیم شما چه می‌گویید قرآن کریم آمده است این معیار معرفت‌شناسی را از محدودهٴ حس بالا برده به محدودهٴ عقل رسانده فرمود حالا در محور عقل شما هر برهانی که بخواهید اقامه کنید می‌بینید که سماوات و آنچه در سماوات است زمین و آنچه در زمین است اینها موجود ممکنی‌اند هستی اینها به خود اینها نیست چون هستی اینها به ذات اقدس الهی است اگر خدای سبحان فرمود من دوباره این موجود را زنده می‌کنم شما نه در امکانش شک کنید نه در وقوعش. در امکانش شک نکنید برای اینکه او قادر مطلق است قبلاً چیزی نبود او آفرید الآن می‌تواند دوباره برگرداند ضرورت وقوعش شک نکنید چون ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِیلاً﴾ و اگر معاد نباشد جهان می‌شود بی‌هدف و کارِ باطل زیرا اگر هر کسی هر چه به ذهنش رسید گفت، به دستش رسید کرد و حساب و کتابی نباشد می‌شود جهانِ باطل. در حالی که خدای سبحان دیگران را می‌فرماید: ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ یعنی شما در هرج و مرجید اگر نظمی در عالم نباشد حساب و کتابی نباشد شما مریجانه زندگی می‌کنید یعنی در هرج و مرجید حساب و کتابی که نیست اما اگر ﴿مَا یَلْفِظُ مِن قَوْلٍ إِلَّا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ﴾ می‌شود عالَم منظّم، جهانِ نظم هر کاری که انسان انجام می‌دهد این کار زنده است و در محدودهٴ خود انسان است حالا چگونه خدای سبحان این کار را در درون ما جاسازی می‌کند که می‌فرماید: ﴿وَنُخْرِجُ لَهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ کِتَاباً یَلْقَاهُ مَنشُوراً﴾ از درونِ ما کتابی خارج می‌کند یا اگر از جای دیگر کتاب خارج بکند بالأخره متنِ اعمال ما را به ما نشان می‌دهد خب مستحضرید که متنِ عمل آن طوری که در دنیا واقع شده با آن وضع مستهجنش که در قیامت حضور ندارد اما به سبکی در می‌آید که انسان کاملاً او را می‌شناسد خب، این می‌شود منظّم تنها و مهم‌ترین عاملی که جلوی هرج و مرج را می‌گیرد و جلوی انسان را از بی‌گُدار به آب‌زدن می‌گیرد همین اعتقاد به معاد است لذا در آیه 74 سورهٴ مبارکهٴ «مؤمنون» فرمود: ﴿وَإِنَّ الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ﴾ اینها حرفهایشان این است که با اینکه اینها از نظر اعتقاد به مبدأ همین ﴿سَیَقُولُونَ﴾، ﴿سَیَقُولُونَ﴾ اینها را دارند ولی چون منکر مسئله معادند ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ هستند خب، پس این چند پاسخی را که دادند هیچ کدام از اینها با داشتن این عقاید هیچ کدام از اینها مصحّح انکار معاد نیست.

فرمود شما مسحورید کلمهٴ «مسحور» از دو طرف گفته شده سِحر شده یعنی کسی که تشخیص نمی‌دهد باطل‌گوست فرمود شما مسحورید برای اینکه گاهی تعبیر به سفاهت می‌کنند و چون دین محور عقل است فرمود: ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ گاهی تعبیر به محسور می‌کند چون دین حق است و آنچه حق را باطل می‌کند باطل را حق نشان می‌دهد اسطوره را حق می‌پندارد حق را اسطوره می‌پندارد می‌شود کارِ ساحرانه که ﴿یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِن سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعَی﴾ فرمود: ﴿فَأَنَّی تُسْحَرُونَ﴾ این کلمهٴ سِحر را هم بیگانه‌ها به انبیا نسبت می‌دادند که شما چرا رجل مسحور را اطاعت می‌کنید پیروی می‌کنید هم انبیا آنها را به مسحور بودن متّهم کردند در حقیقت آنها مسحورِ ابلیس بودند مسحور همان هوای نفس بودند کسی که «لا مَیْز بین الحق والباطل» این مسحورانه حرکت می‌کند این‌چنین نیست که حالا حتماً باید اینها مَست باشند تا خدا بفرماید: ﴿إِنَّهُمْ لَفِی سْکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ یکی از راههای سکر شُرب خمر است ولی قرآن کریم می‌فرماید اینها در سُکرت‌اند سُکرِ جوانی سُکر مال است سُکرِ مقام است ﴿إِنَّهُمْ لَفِی سْکْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ﴾ منظور این نیست که اینها مَستانه حرکت می‌کنند منظور آن است که بی‌عقل حرکت می‌کنند این حرکتِ غیر معقول گاهی از او به عنوان سُکرت یاد می‌شود گاهی از او به عنوان مسحور بودن یاد می‌شود فرمود: ﴿سَیَقُولُونَ لِلَّهِ قُلْ فَأَنَّی تُسْحَرُونَ﴾ پس کسانی که متذکِّر به یاد الهی نیستند و عالِم به احکام الهی می‌شوند و اهل تقوایند آنها از تهمت سِحر مصون‌اند و کسانی که این موارد را انجام نمی‌دهند گرفتار سِحرند حالا چون رسیدیم به سرِ مطلب و در آستانهٴ سالگرد امام راحل(رضوان الله تعالی علیه) و بزرگداشت شهدای پانزده خردادیم همهٴ شما را به ذات اقدس الهی می‌سپاریم امیدواریم ذات اقدس الهی این نظام پربرکت را تا ظهور ولیّ‌اش از هر گزندی محافظ بفرماید! و اوضاع خاورمیانه را به نفع اسلام و مسلمانها خاتمه بدهد! مسلمانهای به‌پاخاسته مخصوصاً در عربستان بالأخص در بحرین همه را مشمول ادعیه ذاکیه ولیّ‌عصر قرار بدهد! ما را هم حافظان و نگهبانان خونهای پاک شهدا و تلاش و کوشش امام راحل مخصوصاً شهدای پانزده خرداد قرار بدهد.
«غفر الله لنا و لکم والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 28:22

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن