- 262
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 59 تا 67 سوره انبیاء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 59 تا 67 سوره انبیاء"
عملکرد مشرکین در برابر بتشکنی حضرت ابراهیم سلاماللهعلیه
عدم دلالت آیه ﴿عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ﴾ بر عبرت عمومی
استدلال حضرت خلیل در برابر مشرکین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قَالُوا مَن فَعَلَ هذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ ﴿59﴾ قَالُوا سَمِعْنَا فَتی یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ ﴿60﴾ قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ ﴿61﴾ قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمَ ﴿62﴾ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ ﴿63﴾ فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ ﴿64﴾ ثُمَّ نُکِسُوا عَلَی رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمَتَ مَا هؤُلاَءِ یَنطِقُونَ ﴿65﴾ قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَنفَعُکُمْ شَیْئاً وَلاَ یَضُرُّکُمْ ﴿66﴾ أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿67﴾
عملکرد مشرکین در برابر بتشکنی حضرت ابراهیم سلاماللهعلیه
بعد از اینکه وجود مبارک حضرت ابراهیم استدلال کرد بر نفی الوهیّت این آلههٴ دروغین که اینها نه منشأ خوفاند تا عدّهای خوفاً آنها را عبادت کنند نه منشأ شوقاند تا عدّهای شوقاً آنها را عبادت کنند و نه لایق حبّاند: ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾ تا عدّهای آنها را در اثر محبّت بپرستند [و] استدلال در آنها اثر نکرد، وجود مبارک حضرت ابراهیم به آن مراحل نهایی نهی از منکر اقدام کرد فرمود: ﴿تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ﴾ یعنی نزد خودش این تصمیم را گرفت [و] با یک عزمِ جدّی خواست بساط بتپرستی را بردارد و [لذا] همهٴ بتها را در بتکده ریز ریز و قطعه قطعه کرد [و] فقط آن بتِ بزرگ را گذاشت. آنها که از مراسم عید یا غیر عید برگشتند، سری به بتکده زدند دیدند بتها همه به صورت هیزم ریز ریز شده است فقط بت بزرگ مانده است. گفتند چه کسی این کار را کرده, عدّهای گفتند ما شنیدیم جوانی به نام ابراهیم, فَتایی به نام ابراهیم، دربارهٴ بتها حرفِ تلخ و ناروا میزد، گفتند ابراهیم را بیاورید تا در حضور همه محاکمه بشود.
خب از اینکه به قرینهٴ ﴿أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا یا إبراهیم ٭ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا﴾، معلوم میشود این محاکمه در حضور بتهای قطعه قطعه شده و در حضور بت بزرگ یعنی در بتکده بود. گشودن درِ بتکده هم در اختیار هر کسی نبود، شاید این مسئله به نمرود که حاکم وقت بود رسید [و] به دستور نمرود این محکمه در بتکده تشکیل شد [و] عدّهای از سران هم حضور پیدا کردند تا آن کیفر تلخ را به حضرت خلیل حق بچشانند؛ این طور نبود که یک عدّه جمع شده باشند و بخواهند حضرت ابراهیم را محاکمه کنند (این یک مطلب). بنابراین ظاهرش این است که در بتکده در حضور بتهای قطعه قطعه شده در حضور بتِ بزرگ و به دستور نمرود این صحنه تشکیل شد.
عدم دلالت آیه ﴿عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ﴾ بر عبرت عمومی
﴿قَالُوا سَمِعْنَا فَتی یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ﴾ از بتها هم اینها به ضمیر جمع مذکر سالم یاد میکنند [که] با ﴿یَذْکُرُهُمْ﴾ یاد کردند.
﴿قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ﴾؛ در حضور مردم این را بیاورید، طوری باشد که همه او را ببینند، ﴿عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ﴾ باشد مثل راکبی که «علی أعین الناس» است [و] همه [آن را] میبینند یا ستارهای که «علی أعین الناس» است اِشراف دارد مُستَعلی است و بالاست و همه میبینند. ﴿قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ﴾؛ تا آنچه را که این مردم شنیدند شهادت بدهند. احتمال اینکه از باب آنچه در سورهٴ «نور» واقع شده است باشد که ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ ، این احتمال خیلی قوی نیست چون با «لعلّ» همراه است؛ این طور نیست که مثلاً در حضور مردم او را ما کیفر بدهیم تا عبرتی باشد برای دیگران. آنچه در سورهٴ «نور» آمده که ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ از این قبیل است [یعنی] برای اینکه عبرت باشد [اما] این [محاکمه علنی حضرت ابراهیم] برای عبرتگیری دیگران نبود چون دیگران همه به این بتها احترام میکردند و کسی مخالف بتپرستی نبود و [از طرفی] با «لعلّ» هم سازگار نیست؛ این دو قرینه نشان میدهد که مضمون این آیه با مضمون آیه سورهٴ «نور» یکی نیست.
مقصود از ﴿لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ﴾ در آیه کریمه
این ﴿لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ﴾ برای این است که در محکمه یک عدّه باید شهادت بدهند که وجود مبارک ابراهیم خلیل نسبت به اینها قصد سوء داشت؛ آنها که شنیدند ابراهیم خلیل از بتها به بدی یاد میکرد اینها باید بیایند شهادت بدهند (این یک) و این محاکمه را هم از نزدیک ببینند تا در یک وقت لازم که ما خواستیم او را محکوم کنیم و این محکومیّت را اجرا کنیم اینها هم شهادت بدهند یعنی اَدای شهادت کنند (دو)، چون در آن بتکده مراسم ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ که نبود، در یک روز دیگر بود در یک مراسم دیگر بود. سوزاندن ابراهیم خلیل به دستور رسمی حکومت وقت یعنی نمرود بود، بنابراین آن بتکده شده محکمه [و] اینها که بیایند، [باید بیایند] برای اینکه در دو مقطع شهادت بدهند: یکی اینکه [درباره] آنچه در روزهای قبل شنیدند بیایند شهادت بدهند تا معلوم بشود تنها کسی که در این شهر علیه بتها سخنی داشت و دارد ابراهیم خلیل است، بعد هم او محکوم میشود و در روز بعد هم در فرصت دیگری که سخن از ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ است، آنجا هم اگر لازم بود اینها شهادت میدهند که ما در محکمه بودیم، در بتکده این محکمه تشکیل شد و ابراهیم محکوم شد؛ این ﴿لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ﴾ برای این دو مقطع مخصوصاً مقطع اول میتواند باشد.
بیان نحوه محاکمه ابراهیم ع توسط بتپرستان
بعد حضرت ابراهیم را آوردند شهود را هم آوردند، ﴿قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمَ﴾؛ تو این کار را کردی ـ این ﴿هذَا﴾ را چند بار تکرار میکنند، معلوم میشود که آن صحنه، همان صحنهٴ بتکده بود ـ تو این بتها را ریز ریز کردی؛ ﴿أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا﴾. دیگر نگفتند «بالآلهة»، چون میدانستند و برای¬شان روشن شد که ابراهیم(سلام الله علیه) اینها را به عنوان آلهه قبول نداشت، تنها این بتها، آلههٴ همین بتپرستان این منطقه بودند لذا میگفتند: ﴿بِآلِهَتِنَا﴾ یعنی ما؛ آلههٴ مطلق نبود [می¬گفتند] تو نسبت به خدایان ما، معلوم میشود که روشن بود که حضرت ابراهیم این بتها را به سمت الوهیّت نمیشناسد.
فرمود: ﴿أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمَ ٭ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا﴾؛ در همان بتکده این محکمه که تشکیل شد، وجود مبارک حضرت ابراهیم فرمود این بت بزرگ این کارها را کرده، برای اینکه وقتی کسی در بتکده نبود، همهٴ بتها ریز ریز شدند [و] بتِ بزرگ سالم بود، معلوم شد او این کار را کرده است.
استدلال حضرت خلیل در برابر مشرکین
﴿بَل فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا﴾ این یک، ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ این دو؛ از این بتهای خردشده و ریزشده سؤال بکنید اگر اینها حرف میزنند؛ نه «إن کان ینطق»، این فعل مفرد نیست؛ نه یعنی اینکه اگر آن بتِ بزرگ حرف میزند [بلکه فرمود] از اینها سؤال کنید اگر اینها حرف میزنند، بنابراین این دو جمله است [که] یکی مطلق است [و] دیگری مشروط نه این است که این ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ به آن اوّلی ارتباط پیدا میکند که شرطِ آن باشد تا بگوییم که این کذب نیست برای اینکه حضرت فرمود: <بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ>، چون اگر «إن کان یَنطق» بود بله؛ اما ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ یعنی اگر این بتها حرف میزنند نه آن بتِ بزرگ.
یک سؤال و جواب است مربوط به اینکه چه کسی این بتها را در هم کوبید و شکست، حضرت فرمود: ﴿کَبِیرُهُمْ﴾، این دیگر مطلق است؛ [سؤال دیگر اینکه] شاهد این صحنه کیست، شما که ادّعا میکنید این بتِ بزرگ بتهای دیگر را شکست، شاهدتان چیست، [فرمود] شاهدش این است که از این بتها بپرسید، خود اینها شاهدند: ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾. این ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ بساطِ شهادت این شهود را به هم میزند ـ حالا تا برسیم به جملهٴ اُولی ـ بنابراین این ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ هیچ ارتباطی با ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾ ندارد که بگوییم این دروغ نیست برای اینکه مشروط است و شرطش حاصل نیست؛ اینها دو تا جملهاند دو مطلب علمی جدای از هم هستند. فرمود: ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾؛ این بت بزرگ این کار را کرده برای اینکه اگر بیگانهای میآمد و میخواست اینها را در هم بکوبد خب این بتِ بزرگ را هم میشکست، از اینکه بت بزرگ سالم مانده و اینها خرد خرد شدند معلوم میشود کار آن بت بزرگ است، شما هم که معتقدید اینها نافعاند اینها ضارّند اینها مقرّب الی اللهاند اینها شفیعاند همهکارهاند، خب همین این کار را کرد.
جدال احسن بودن استدلال ابراهیم و صدق کلام ایشان
خب این سؤال که آیا تو کردی، حضرت فرمود این کبیر کرد، نفی نکرد که من نکردم فرمود: ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾. آیا این را به عنوان یک خبر گفت، به عنوان جِدّ است یا به عنوان جدل است؟ اگر به عنوان جدال احسن است دیگر صِدق و کذب برنمیدارد این صدقِ محض است. آنها معتقد بودند این بتها همه کاره هستند، وجود مبارک خلیل حق به عنوان جدال احسن [این را فرمود] نه به عنوان خبر، وقتی خبر نبود و جدال احسن بود و داوری در میدان جدال بود، خبر نیست تا صدق و کذب داشته باشد؛ مثل انشاء، انشاء نه صدق دارد نه کذب، صدق و کذب برای خبر است. این بر اساس جدال احسن میگوید شما که معتقدید این بتها همه کاره است، خب اینها را این کرده؛ این که نمیخواهد خبر بدهد، خبرهایش را قبلاً داده بعداً هم میدهد، قبلاً فرمود اینها هیچکارهاند بعداً هم میفرماید: ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾؛ اینها که هیچکارهاند چرا اینها را میپرستید، آنجا جملهٴ خبریه است. خبرهای ابراهیم خلیل برای قبل و بعد است، آنجا که فرمود اینها هیچکارهاند جملهٴ خبریهٴ جدّ است، اینجا هم که بعد از این محکمه میگوید که ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾؛ اینها هیچکارهاند [این] خبر جدّ است؛ اما اینکه میفرماید: ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾ جدال احسن است در منازعه است نه اینکه خبر است، بنابراین وقتی خبر نبود صدق و کذب ندارد.
مراحل مناظره در کلام پیامبر الهی و کذب نبودن آن
فرمود خب شما که معتقدید اینها همهکارهاند، همین بت بزرگ انجام داد، اگر از من شاهد خواستید خب این بتهای شکسته شهادت میدهند که چه کسی اینها را شکاند، این را هم که شما معتقدید. از خود اینها بپرسید چرا از من میپرسید؛ شما از این شکستهشدهها بپرسید چه کسی شما را شکاند چرا از من میپرسید. شما که معتقدید هم او و هم اینها همهکارهاند، این بت بزرگ این کار را کرد، شما که معتقدید این میتواند این کار را بکند، این کرد و شاهدش هم اینها هستند، چرا از من میپرسید چه کسی این کار را کرد، از آن شکستهها بپرسید که چه کسی شما را شکاند: ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾. این ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ هم لازم نبود، حضرت برای اینکه سفیه فهم کند این را فرمود.
این ﴿فَسْأَلُوهُمْ﴾ هم از سنخ جدال است آن ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾ هم از سنخ جدال است، این ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ را هم اگر نمیفرمود مسئله حل بود منتها برای اینکه شفافتر کند فرمود: ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ پس این ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾، حتماً به اخیر برمیگردد، اصلاً هیچ ارتباطی به جملهٴ قبل ندارد تا بیاییم بگوییم یک قضیه است، این ضمیر جمع است؛ فرمود از اینها بپرسید اگر اینها حرف میزنند، آن وقت ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾ چیز دیگر است اینها چیز دیگرند. بنابراین هم ﴿فَسْأَلُوهُمْ﴾ از سنخ جدال در مناظرهٴ جدلی است هم ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾.
روش سید مرتضی در نفی کذب از کلام خلیل الله
راهی را که مرحوم سیّد مرتضی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف تنزیهالأنبیاء طی کرده است همان راه معروف نزد بزرگان دیگر بود؛ فرمود: «فإن قیل فما معنی قوله تعالی مخبراً عن ابراهیم(علیه السلام) لمّا قال له قومه ﴿أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمَ ٭ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾»؛ این کذب در میآید ـ عنوان این مطلب این است که «تنزیه ابراهیم(علیه السلام) عن الکذب»ـ «و إنّما عنیٰ بالکبیر الصنم الکبیر و هذا کذبٌ لا شکّ فیه لأنّ ابراهیم(علیه السلام) هو الذی کَسَّر الأصنام، فإضافته تکسیرها إلی غیره ممّا لا یجوز أن یفعل شیئا لا یکون الاّ کذبا»؛ این [بیان] اشکال. «الجواب: قیل له الخبر مشروطٌ غیر مطلق» ـ حالا این مُجیب چه کسی است [مشخص نیست]، مرحوم سیّد به عنوان «قیل له» یاد کرده است ـ «لأنّه» یعنی وجود مبارک حضرت ابراهیم در جواب فرمود: <﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ و معلوم أنّ الأصنام لا تنطقون و أنّ النُّطق مستحیلٌ علیها فما عُلّق بهذا المستحیل مِن الفعل أیضاً مستحیلٌ> یعنی یقیناً این کبیر این کار را نکرده برای اینکه معلَّق بر محال است؛ همان طوری که نطق اینها محال است و واقع شدنی نیست، کار این کبیر هم نیست.
«فما عُلِّق بهذا المستحیل مِن الفعل أیضاً مستحیلٌ و إنّما أراد ابراهیم بهذا القول تنبیه القوم و توبیخهم و تعنیفهم بعبادة مَن لا یَسمع و لا یبصر و لا ینطق و لا یَقدر أن یُخبر عن نفسه بشیء فقال إن کانت هذه الأصنام تنطقُ فهی الفاعلة للتکسیر». خب سخن در «فهی الفاعلة للتکسیر» نیست؛ اگر این اصنام حرف میزنند آن کبیر این کار را کرده، سخن در این نیست که اینها فاعلِ تکسیرند اینها قابلِ تکسیر بودند اینها که شکسته شدند.
«إن کانت هذه الأصنام تَنطق فهی الفاعلة للتکسیر لأنّ مَن یجوز أن یَنطق یجوز أن یَفعل فإذا عُلِم استحالة النطق علیها عُلم استحالة الفعل علیها و عُلم باستحالة الأمرین أنّها لا یجوز أن تکونُ آلهةً معبودةً و أنّ مَن عَبَدها ضالٌّ مُضل و لا فرق بین قوله إنّهم فعلوا ذلک إن کانوا ینطقون و بین قوله إنّهم ما فعلوا ذلک و لا غیره لأنّهم لا ینطقون و لا یقدرون»؛ چون شرط، مفهوم دارد، معنایش این است که اینها چون حرف نمیزنند [پس] اینها انجام ندادند. «و أمّا قوله علیه السلام ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ فإنّما هو أمرٌ بسؤالهم أیضاً علی شرطٍ» که این یک جملهٴ جداست. غرض این است که این اصلاً هیچ ارتباطی با هم ندارند و آن جمله در معرض جدال است.
فرمود شما که معتقدید اینها همهکارهاند اینها انجام دادند؛ اگر کسی همهکاره است یعنی میتواند مقرِّب إلی الله باشد، شفیع عندالله باشد، نافع و ضارّ باشد، این میتواند چهارتا بت را هم بشکند. بر این فرض، این تلازم بین مقدّم و تالی هست؛ نه اینکه مقدّم حق است یا تالی حق است [بلکه] تلازم بین مقدّم و تالی حق است ـ یکیاش مَطوی است ـ شما میگویید اینها همهکارهاند، خب موجودِ همهکاره این کار را کرده است. تلازم است بین ﴿فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾ با همهکاره بودنِ اینها، این حق است؛ ولو اینکه این کار را نکرده [و] هم مقدّم باطل است هم تالی باطل؛ ولی تلازم حق است. صدق و کذبِ قضایای شرطی به صدق و کذب تلازم است نه مقدّم و تالی؛ وقتی شب انسان بگوید: «إن کانت الشمس طالعة فالنّهار موجود» این قضیه صادق است ولو در شب نه شمس طالع است نه نهار؛ اما صدقِ قضیهٴ شرطیه به این است. درونِ این قضیه اشتراطی هست نه اینکه ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ شرطِ آن است. شما که معتقدید بتها مخصوصاً بتِ بزرگ، نافع است ضارّ است همهکاره است مقرّب الی الله است شفیع عندالله است خب [این بت] این کار را کرده است، چون مبنا باطل است بِنا هم باطل است. این بیان نورانی حضرت ابراهیم برای حلّ آن مُعضل کافی است؛ حالا برسیم به بخشهای بعدی.
عکسالعمل بتپرستان در برابر استدلال خلیل الرحمان
﴿فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ﴾؛ هر کسی سر در جَیْب و گریبانِ تفکّر خود فرو برد، هر کسی به خودش گفت تو بد کردی تو ظالمی. چون قبلاً برابر آیهٴ 59 اینچنین بود: ﴿مَن فَعَلَ هذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ﴾؛ هر کس این کار را کرد ظالم است، الآن هر کدام به خودشان گفتند: ﴿إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ﴾؛ ﴿فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ﴾. برخیها گفتند که اینها به یکدیگر گفتند: ﴿أَنتُمُ الظَّالِمُونَ﴾ ولی به قرینهٴ تعبیر بعدی، هر کدام به خودش گفته است تو ستمکاری: ﴿ثُمَّ نُکِسُوا عَلَی رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمَتَ مَا هؤُلاَءِ یَنطِقُونَ﴾؛ هر کدام سر خم کردند و به خود گفتند تو که میدانی این بتها هیچ کارهاند، خب چرا میپرستی. در ﴿لَقَدْ عَلِمَتَ﴾ مخاطب، مفرد است یعنی تو که میدانی این بتها هیچکارهاند چرا در برابر او خضوع میکنی.
یک سلسله سرمایههای اوّلیه را ذات اقدس الهی به انسان داد؛ خدای سبحان هیچ انسانی را بیسرمایه خلق نکرد [که] همان سرمایهٴ فطرت است از یک سو [و] سرمایهٴ ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هست از سوی دیگر؛ هم اندیشههای اوّلی هم انگیزههای اوّلی را به او داد. در جریان معاد هم همین طور است؛ در جریان معاد میگفتند که کسی که قطعه قطعه شد تکّه تکّه شد، پوسید [و] در زمین گُم شد، چه کسی او را دوباره برمیگرداند، فرمود: ﴿قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُوسَهُمْ﴾ ؛ آن وقت سر خم میکنند میگویند بله راست میگویی، آن خدایی که ما هیچ بودیم ما را آفرید، الآن که پراکنده شدیم خب یقیناً میتواند ما را دوباره برگرداند. این سرمایهٴ اوّلی را ذات اقدس الهی در درون همه نهادینه کرده است؛ اینها اول به خودشان گفتند شما ظالمید بعد فهمیدند که اینها که حرف نمیزنند، ما از چه چیزی بپرسیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
عملکرد مشرکین در برابر بتشکنی حضرت ابراهیم سلاماللهعلیه
عدم دلالت آیه ﴿عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ﴾ بر عبرت عمومی
استدلال حضرت خلیل در برابر مشرکین
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
قَالُوا مَن فَعَلَ هذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ ﴿59﴾ قَالُوا سَمِعْنَا فَتی یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ ﴿60﴾ قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ ﴿61﴾ قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمَ ﴿62﴾ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ ﴿63﴾ فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ ﴿64﴾ ثُمَّ نُکِسُوا عَلَی رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمَتَ مَا هؤُلاَءِ یَنطِقُونَ ﴿65﴾ قَالَ أَفَتَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ مَا لاَ یَنفَعُکُمْ شَیْئاً وَلاَ یَضُرُّکُمْ ﴿66﴾ أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ أَفَلاَ تَعْقِلُونَ ﴿67﴾
عملکرد مشرکین در برابر بتشکنی حضرت ابراهیم سلاماللهعلیه
بعد از اینکه وجود مبارک حضرت ابراهیم استدلال کرد بر نفی الوهیّت این آلههٴ دروغین که اینها نه منشأ خوفاند تا عدّهای خوفاً آنها را عبادت کنند نه منشأ شوقاند تا عدّهای شوقاً آنها را عبادت کنند و نه لایق حبّاند: ﴿لاَ أُحِبُّ الآفِلِینَ﴾ تا عدّهای آنها را در اثر محبّت بپرستند [و] استدلال در آنها اثر نکرد، وجود مبارک حضرت ابراهیم به آن مراحل نهایی نهی از منکر اقدام کرد فرمود: ﴿تَاللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصْنَامَکُم بَعْدَ أَن تُوَلُّوا مُدْبِرِینَ﴾ یعنی نزد خودش این تصمیم را گرفت [و] با یک عزمِ جدّی خواست بساط بتپرستی را بردارد و [لذا] همهٴ بتها را در بتکده ریز ریز و قطعه قطعه کرد [و] فقط آن بتِ بزرگ را گذاشت. آنها که از مراسم عید یا غیر عید برگشتند، سری به بتکده زدند دیدند بتها همه به صورت هیزم ریز ریز شده است فقط بت بزرگ مانده است. گفتند چه کسی این کار را کرده, عدّهای گفتند ما شنیدیم جوانی به نام ابراهیم, فَتایی به نام ابراهیم، دربارهٴ بتها حرفِ تلخ و ناروا میزد، گفتند ابراهیم را بیاورید تا در حضور همه محاکمه بشود.
خب از اینکه به قرینهٴ ﴿أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا یا إبراهیم ٭ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا﴾، معلوم میشود این محاکمه در حضور بتهای قطعه قطعه شده و در حضور بت بزرگ یعنی در بتکده بود. گشودن درِ بتکده هم در اختیار هر کسی نبود، شاید این مسئله به نمرود که حاکم وقت بود رسید [و] به دستور نمرود این محکمه در بتکده تشکیل شد [و] عدّهای از سران هم حضور پیدا کردند تا آن کیفر تلخ را به حضرت خلیل حق بچشانند؛ این طور نبود که یک عدّه جمع شده باشند و بخواهند حضرت ابراهیم را محاکمه کنند (این یک مطلب). بنابراین ظاهرش این است که در بتکده در حضور بتهای قطعه قطعه شده در حضور بتِ بزرگ و به دستور نمرود این صحنه تشکیل شد.
عدم دلالت آیه ﴿عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ﴾ بر عبرت عمومی
﴿قَالُوا سَمِعْنَا فَتی یَذْکُرُهُمْ یُقَالُ لَهُ إِبْرَاهِیمُ﴾ از بتها هم اینها به ضمیر جمع مذکر سالم یاد میکنند [که] با ﴿یَذْکُرُهُمْ﴾ یاد کردند.
﴿قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ﴾؛ در حضور مردم این را بیاورید، طوری باشد که همه او را ببینند، ﴿عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ﴾ باشد مثل راکبی که «علی أعین الناس» است [و] همه [آن را] میبینند یا ستارهای که «علی أعین الناس» است اِشراف دارد مُستَعلی است و بالاست و همه میبینند. ﴿قَالُوا فَأْتُوا بِهِ عَلَی أَعْیُنِ النَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ﴾؛ تا آنچه را که این مردم شنیدند شهادت بدهند. احتمال اینکه از باب آنچه در سورهٴ «نور» واقع شده است باشد که ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ ، این احتمال خیلی قوی نیست چون با «لعلّ» همراه است؛ این طور نیست که مثلاً در حضور مردم او را ما کیفر بدهیم تا عبرتی باشد برای دیگران. آنچه در سورهٴ «نور» آمده که ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ﴾ از این قبیل است [یعنی] برای اینکه عبرت باشد [اما] این [محاکمه علنی حضرت ابراهیم] برای عبرتگیری دیگران نبود چون دیگران همه به این بتها احترام میکردند و کسی مخالف بتپرستی نبود و [از طرفی] با «لعلّ» هم سازگار نیست؛ این دو قرینه نشان میدهد که مضمون این آیه با مضمون آیه سورهٴ «نور» یکی نیست.
مقصود از ﴿لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ﴾ در آیه کریمه
این ﴿لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ﴾ برای این است که در محکمه یک عدّه باید شهادت بدهند که وجود مبارک ابراهیم خلیل نسبت به اینها قصد سوء داشت؛ آنها که شنیدند ابراهیم خلیل از بتها به بدی یاد میکرد اینها باید بیایند شهادت بدهند (این یک) و این محاکمه را هم از نزدیک ببینند تا در یک وقت لازم که ما خواستیم او را محکوم کنیم و این محکومیّت را اجرا کنیم اینها هم شهادت بدهند یعنی اَدای شهادت کنند (دو)، چون در آن بتکده مراسم ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ که نبود، در یک روز دیگر بود در یک مراسم دیگر بود. سوزاندن ابراهیم خلیل به دستور رسمی حکومت وقت یعنی نمرود بود، بنابراین آن بتکده شده محکمه [و] اینها که بیایند، [باید بیایند] برای اینکه در دو مقطع شهادت بدهند: یکی اینکه [درباره] آنچه در روزهای قبل شنیدند بیایند شهادت بدهند تا معلوم بشود تنها کسی که در این شهر علیه بتها سخنی داشت و دارد ابراهیم خلیل است، بعد هم او محکوم میشود و در روز بعد هم در فرصت دیگری که سخن از ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ است، آنجا هم اگر لازم بود اینها شهادت میدهند که ما در محکمه بودیم، در بتکده این محکمه تشکیل شد و ابراهیم محکوم شد؛ این ﴿لَعَلَّهُمْ یَشْهَدُونَ﴾ برای این دو مقطع مخصوصاً مقطع اول میتواند باشد.
بیان نحوه محاکمه ابراهیم ع توسط بتپرستان
بعد حضرت ابراهیم را آوردند شهود را هم آوردند، ﴿قَالُوا أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمَ﴾؛ تو این کار را کردی ـ این ﴿هذَا﴾ را چند بار تکرار میکنند، معلوم میشود که آن صحنه، همان صحنهٴ بتکده بود ـ تو این بتها را ریز ریز کردی؛ ﴿أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا﴾. دیگر نگفتند «بالآلهة»، چون میدانستند و برای¬شان روشن شد که ابراهیم(سلام الله علیه) اینها را به عنوان آلهه قبول نداشت، تنها این بتها، آلههٴ همین بتپرستان این منطقه بودند لذا میگفتند: ﴿بِآلِهَتِنَا﴾ یعنی ما؛ آلههٴ مطلق نبود [می¬گفتند] تو نسبت به خدایان ما، معلوم میشود که روشن بود که حضرت ابراهیم این بتها را به سمت الوهیّت نمیشناسد.
فرمود: ﴿أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمَ ٭ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا﴾؛ در همان بتکده این محکمه که تشکیل شد، وجود مبارک حضرت ابراهیم فرمود این بت بزرگ این کارها را کرده، برای اینکه وقتی کسی در بتکده نبود، همهٴ بتها ریز ریز شدند [و] بتِ بزرگ سالم بود، معلوم شد او این کار را کرده است.
استدلال حضرت خلیل در برابر مشرکین
﴿بَل فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا﴾ این یک، ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ این دو؛ از این بتهای خردشده و ریزشده سؤال بکنید اگر اینها حرف میزنند؛ نه «إن کان ینطق»، این فعل مفرد نیست؛ نه یعنی اینکه اگر آن بتِ بزرگ حرف میزند [بلکه فرمود] از اینها سؤال کنید اگر اینها حرف میزنند، بنابراین این دو جمله است [که] یکی مطلق است [و] دیگری مشروط نه این است که این ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ به آن اوّلی ارتباط پیدا میکند که شرطِ آن باشد تا بگوییم که این کذب نیست برای اینکه حضرت فرمود: <بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ>، چون اگر «إن کان یَنطق» بود بله؛ اما ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ یعنی اگر این بتها حرف میزنند نه آن بتِ بزرگ.
یک سؤال و جواب است مربوط به اینکه چه کسی این بتها را در هم کوبید و شکست، حضرت فرمود: ﴿کَبِیرُهُمْ﴾، این دیگر مطلق است؛ [سؤال دیگر اینکه] شاهد این صحنه کیست، شما که ادّعا میکنید این بتِ بزرگ بتهای دیگر را شکست، شاهدتان چیست، [فرمود] شاهدش این است که از این بتها بپرسید، خود اینها شاهدند: ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾. این ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ بساطِ شهادت این شهود را به هم میزند ـ حالا تا برسیم به جملهٴ اُولی ـ بنابراین این ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ هیچ ارتباطی با ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾ ندارد که بگوییم این دروغ نیست برای اینکه مشروط است و شرطش حاصل نیست؛ اینها دو تا جملهاند دو مطلب علمی جدای از هم هستند. فرمود: ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾؛ این بت بزرگ این کار را کرده برای اینکه اگر بیگانهای میآمد و میخواست اینها را در هم بکوبد خب این بتِ بزرگ را هم میشکست، از اینکه بت بزرگ سالم مانده و اینها خرد خرد شدند معلوم میشود کار آن بت بزرگ است، شما هم که معتقدید اینها نافعاند اینها ضارّند اینها مقرّب الی اللهاند اینها شفیعاند همهکارهاند، خب همین این کار را کرد.
جدال احسن بودن استدلال ابراهیم و صدق کلام ایشان
خب این سؤال که آیا تو کردی، حضرت فرمود این کبیر کرد، نفی نکرد که من نکردم فرمود: ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾. آیا این را به عنوان یک خبر گفت، به عنوان جِدّ است یا به عنوان جدل است؟ اگر به عنوان جدال احسن است دیگر صِدق و کذب برنمیدارد این صدقِ محض است. آنها معتقد بودند این بتها همه کاره هستند، وجود مبارک خلیل حق به عنوان جدال احسن [این را فرمود] نه به عنوان خبر، وقتی خبر نبود و جدال احسن بود و داوری در میدان جدال بود، خبر نیست تا صدق و کذب داشته باشد؛ مثل انشاء، انشاء نه صدق دارد نه کذب، صدق و کذب برای خبر است. این بر اساس جدال احسن میگوید شما که معتقدید این بتها همه کاره است، خب اینها را این کرده؛ این که نمیخواهد خبر بدهد، خبرهایش را قبلاً داده بعداً هم میدهد، قبلاً فرمود اینها هیچکارهاند بعداً هم میفرماید: ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾؛ اینها که هیچکارهاند چرا اینها را میپرستید، آنجا جملهٴ خبریه است. خبرهای ابراهیم خلیل برای قبل و بعد است، آنجا که فرمود اینها هیچکارهاند جملهٴ خبریهٴ جدّ است، اینجا هم که بعد از این محکمه میگوید که ﴿أُفٍّ لَّکُمْ وَلِمَا تَعْبُدُونَ مِن دُونِ اللَّهِ﴾؛ اینها هیچکارهاند [این] خبر جدّ است؛ اما اینکه میفرماید: ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾ جدال احسن است در منازعه است نه اینکه خبر است، بنابراین وقتی خبر نبود صدق و کذب ندارد.
مراحل مناظره در کلام پیامبر الهی و کذب نبودن آن
فرمود خب شما که معتقدید اینها همهکارهاند، همین بت بزرگ انجام داد، اگر از من شاهد خواستید خب این بتهای شکسته شهادت میدهند که چه کسی اینها را شکاند، این را هم که شما معتقدید. از خود اینها بپرسید چرا از من میپرسید؛ شما از این شکستهشدهها بپرسید چه کسی شما را شکاند چرا از من میپرسید. شما که معتقدید هم او و هم اینها همهکارهاند، این بت بزرگ این کار را کرد، شما که معتقدید این میتواند این کار را بکند، این کرد و شاهدش هم اینها هستند، چرا از من میپرسید چه کسی این کار را کرد، از آن شکستهها بپرسید که چه کسی شما را شکاند: ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾. این ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ هم لازم نبود، حضرت برای اینکه سفیه فهم کند این را فرمود.
این ﴿فَسْأَلُوهُمْ﴾ هم از سنخ جدال است آن ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾ هم از سنخ جدال است، این ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ را هم اگر نمیفرمود مسئله حل بود منتها برای اینکه شفافتر کند فرمود: ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ پس این ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾، حتماً به اخیر برمیگردد، اصلاً هیچ ارتباطی به جملهٴ قبل ندارد تا بیاییم بگوییم یک قضیه است، این ضمیر جمع است؛ فرمود از اینها بپرسید اگر اینها حرف میزنند، آن وقت ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾ چیز دیگر است اینها چیز دیگرند. بنابراین هم ﴿فَسْأَلُوهُمْ﴾ از سنخ جدال در مناظرهٴ جدلی است هم ﴿بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾.
روش سید مرتضی در نفی کذب از کلام خلیل الله
راهی را که مرحوم سیّد مرتضی(رضوان الله علیه) در کتاب شریف تنزیهالأنبیاء طی کرده است همان راه معروف نزد بزرگان دیگر بود؛ فرمود: «فإن قیل فما معنی قوله تعالی مخبراً عن ابراهیم(علیه السلام) لمّا قال له قومه ﴿أَأَنتَ فَعَلْتَ هذَا بِآلِهَتِنَا یَا إِبْرَاهِیمَ ٭ قَالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾»؛ این کذب در میآید ـ عنوان این مطلب این است که «تنزیه ابراهیم(علیه السلام) عن الکذب»ـ «و إنّما عنیٰ بالکبیر الصنم الکبیر و هذا کذبٌ لا شکّ فیه لأنّ ابراهیم(علیه السلام) هو الذی کَسَّر الأصنام، فإضافته تکسیرها إلی غیره ممّا لا یجوز أن یفعل شیئا لا یکون الاّ کذبا»؛ این [بیان] اشکال. «الجواب: قیل له الخبر مشروطٌ غیر مطلق» ـ حالا این مُجیب چه کسی است [مشخص نیست]، مرحوم سیّد به عنوان «قیل له» یاد کرده است ـ «لأنّه» یعنی وجود مبارک حضرت ابراهیم در جواب فرمود: <﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ و معلوم أنّ الأصنام لا تنطقون و أنّ النُّطق مستحیلٌ علیها فما عُلّق بهذا المستحیل مِن الفعل أیضاً مستحیلٌ> یعنی یقیناً این کبیر این کار را نکرده برای اینکه معلَّق بر محال است؛ همان طوری که نطق اینها محال است و واقع شدنی نیست، کار این کبیر هم نیست.
«فما عُلِّق بهذا المستحیل مِن الفعل أیضاً مستحیلٌ و إنّما أراد ابراهیم بهذا القول تنبیه القوم و توبیخهم و تعنیفهم بعبادة مَن لا یَسمع و لا یبصر و لا ینطق و لا یَقدر أن یُخبر عن نفسه بشیء فقال إن کانت هذه الأصنام تنطقُ فهی الفاعلة للتکسیر». خب سخن در «فهی الفاعلة للتکسیر» نیست؛ اگر این اصنام حرف میزنند آن کبیر این کار را کرده، سخن در این نیست که اینها فاعلِ تکسیرند اینها قابلِ تکسیر بودند اینها که شکسته شدند.
«إن کانت هذه الأصنام تَنطق فهی الفاعلة للتکسیر لأنّ مَن یجوز أن یَنطق یجوز أن یَفعل فإذا عُلِم استحالة النطق علیها عُلم استحالة الفعل علیها و عُلم باستحالة الأمرین أنّها لا یجوز أن تکونُ آلهةً معبودةً و أنّ مَن عَبَدها ضالٌّ مُضل و لا فرق بین قوله إنّهم فعلوا ذلک إن کانوا ینطقون و بین قوله إنّهم ما فعلوا ذلک و لا غیره لأنّهم لا ینطقون و لا یقدرون»؛ چون شرط، مفهوم دارد، معنایش این است که اینها چون حرف نمیزنند [پس] اینها انجام ندادند. «و أمّا قوله علیه السلام ﴿فَسْأَلُوهُمْ إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ فإنّما هو أمرٌ بسؤالهم أیضاً علی شرطٍ» که این یک جملهٴ جداست. غرض این است که این اصلاً هیچ ارتباطی با هم ندارند و آن جمله در معرض جدال است.
فرمود شما که معتقدید اینها همهکارهاند اینها انجام دادند؛ اگر کسی همهکاره است یعنی میتواند مقرِّب إلی الله باشد، شفیع عندالله باشد، نافع و ضارّ باشد، این میتواند چهارتا بت را هم بشکند. بر این فرض، این تلازم بین مقدّم و تالی هست؛ نه اینکه مقدّم حق است یا تالی حق است [بلکه] تلازم بین مقدّم و تالی حق است ـ یکیاش مَطوی است ـ شما میگویید اینها همهکارهاند، خب موجودِ همهکاره این کار را کرده است. تلازم است بین ﴿فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ﴾ با همهکاره بودنِ اینها، این حق است؛ ولو اینکه این کار را نکرده [و] هم مقدّم باطل است هم تالی باطل؛ ولی تلازم حق است. صدق و کذبِ قضایای شرطی به صدق و کذب تلازم است نه مقدّم و تالی؛ وقتی شب انسان بگوید: «إن کانت الشمس طالعة فالنّهار موجود» این قضیه صادق است ولو در شب نه شمس طالع است نه نهار؛ اما صدقِ قضیهٴ شرطیه به این است. درونِ این قضیه اشتراطی هست نه اینکه ﴿إِن کَانُوا یَنطِقُونَ﴾ شرطِ آن است. شما که معتقدید بتها مخصوصاً بتِ بزرگ، نافع است ضارّ است همهکاره است مقرّب الی الله است شفیع عندالله است خب [این بت] این کار را کرده است، چون مبنا باطل است بِنا هم باطل است. این بیان نورانی حضرت ابراهیم برای حلّ آن مُعضل کافی است؛ حالا برسیم به بخشهای بعدی.
عکسالعمل بتپرستان در برابر استدلال خلیل الرحمان
﴿فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ﴾؛ هر کسی سر در جَیْب و گریبانِ تفکّر خود فرو برد، هر کسی به خودش گفت تو بد کردی تو ظالمی. چون قبلاً برابر آیهٴ 59 اینچنین بود: ﴿مَن فَعَلَ هذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِینَ﴾؛ هر کس این کار را کرد ظالم است، الآن هر کدام به خودشان گفتند: ﴿إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ﴾؛ ﴿فَرَجَعُوا إِلَی أَنفُسِهِمْ فَقَالُوا إِنَّکُمْ أَنتُمُ الظَّالِمُونَ﴾. برخیها گفتند که اینها به یکدیگر گفتند: ﴿أَنتُمُ الظَّالِمُونَ﴾ ولی به قرینهٴ تعبیر بعدی، هر کدام به خودش گفته است تو ستمکاری: ﴿ثُمَّ نُکِسُوا عَلَی رُؤُوسِهِمْ لَقَدْ عَلِمَتَ مَا هؤُلاَءِ یَنطِقُونَ﴾؛ هر کدام سر خم کردند و به خود گفتند تو که میدانی این بتها هیچ کارهاند، خب چرا میپرستی. در ﴿لَقَدْ عَلِمَتَ﴾ مخاطب، مفرد است یعنی تو که میدانی این بتها هیچکارهاند چرا در برابر او خضوع میکنی.
یک سلسله سرمایههای اوّلیه را ذات اقدس الهی به انسان داد؛ خدای سبحان هیچ انسانی را بیسرمایه خلق نکرد [که] همان سرمایهٴ فطرت است از یک سو [و] سرمایهٴ ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ هست از سوی دیگر؛ هم اندیشههای اوّلی هم انگیزههای اوّلی را به او داد. در جریان معاد هم همین طور است؛ در جریان معاد میگفتند که کسی که قطعه قطعه شد تکّه تکّه شد، پوسید [و] در زمین گُم شد، چه کسی او را دوباره برمیگرداند، فرمود: ﴿قُلِ الَّذِی فَطَرَکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ فَسَیُنْغِضُونَ إِلَیْکَ رُؤُوسَهُمْ﴾ ؛ آن وقت سر خم میکنند میگویند بله راست میگویی، آن خدایی که ما هیچ بودیم ما را آفرید، الآن که پراکنده شدیم خب یقیناً میتواند ما را دوباره برگرداند. این سرمایهٴ اوّلی را ذات اقدس الهی در درون همه نهادینه کرده است؛ اینها اول به خودشان گفتند شما ظالمید بعد فهمیدند که اینها که حرف نمیزنند، ما از چه چیزی بپرسیم.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است