- 393
- 1000
- 1000
- 1000
سیر تکوّن عقاید شیعه، جلسه پنجاه و یکم
سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین حامد کاشانی با موضوع «سیر تکوّن عقاید شیعه»، جلسه پنجاه و یکم، سال 1402
عنوان بحث ما «سیر تکوّن عقاید شیعه» بود، جلسات پایانی به همافزایی قرآن کریم و بیانات نبیّ مکرّم گذشت که چگونه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فضای جامعه را به سمت معرّفی و تبیین برای حجّت بعد از خودشان روشن کردند.
آخرین بحثی که از این موضوع گذشت ماجرای خلافتِ الهیّه بود که در برابر آن، کفر صورت گرفت. درست است که این موضوع به توحید هم ربط دارد اما آن چیزی که در ماجرای ابلیس، ابلیس را زمین زد، کفر و استکبار ابلیس در برابرِ خلیفة الله بود، وگرنه ابلیس مشکلی نداشت که به خدا سجده کند، هزاران سال هم این کار را کرده بود، باز هم حاضر بود این کار را کند. ابلیس خدا را خالق و رازق و محیی و ممیت و صاحب قیامت میدانست، برای همین هم اینطور قسم خورد که «به عزّت تو قسم که من اینها را گمراه میکنم»، یعنی برای خدای متعال عزّت قائل بود. ابلیس به خدای متعال عرض کرد که به من مهلت بده تا روز قیامت نمیرم. یعنی میدانست قیامتی هست و قیامت هم در اختیار خدای متعال است.
اتفاقاً آنجایی که ممکن است انسان خیال کند علم همیشه نجاتبخش است، اینطور نیست، علم آنجایی نجاتبخش است که انسان به آن علم عمل کند، وگرنه اتفاقاً آنجایی که انسان را به زمین میزند، آنجایی است که انسان علم دارد و عمل نمیکند. تا زمانی که انسان علم ندارد امید نجات هست، تا زمانی که خبر ندارد، تا زمانی که غافل است، تا زمانی که جاهل است، تا زمانی که قاصر است. هر کدام از این حالات رخ بدهد بالاخره ممکن است اتفاقی بیفتد.
به امام صادق علیه السلام عرض کردند که بعضی از مسلمین هستند که از ولایت شما خبر ندارند، وضع اینها چه میشود؟ حضرت فرمودند: اگر به آنچه میدانند عمل کنند، روی اینها را هم رو به بهشت میکنند، و اگر در محاکمه الهی در روز قیامت، دشمن ما نباشند، اینها را هم به بهشت میبرند.
یعنی در واقع طرف نمیدانسته است و به آن چیزی که میدانسته هم عمل کرده است. ما بارها عرض کردهایم که ما با سایر فِرَق اسلامی و بلکه غیراسلامی دعوایی نداریم، اگر بخواهند و دوست داشته باشند گفتگو میکنیم، اگر نخواهند هم این کار را نمیکنیم. نه ولعی برای گفتگو داریم، نه اصراری برای تغییر. چون این کار اصلاً به درد نمیخورد، همهی بحث در اینجا آنجایی است که علم بیاید و میل هم بیاید، وگرنه اصلاً به درد نمیخورد.
ما خودمان را نه هادی میدانیم و نه مأمور به تغییر مذهب سایرین، هادی خداست و اگر بخواهد هدایت میکند. البته اقرار میکنیم که ما آرزو میکنیم هرچه داریم بدهیم که در هدایت یک نفر نقش پیدا کنیم، چه بسا خدای متعال خودمان را هم هدایت کند، چون هدایت هم امرِ مقول به تشکیک است، شدّت و ضعف دارد، کم و زیاد دارد، ازدیاد دارد.
عنوان بحث ما «سیر تکوّن عقاید شیعه» بود، جلسات پایانی به همافزایی قرآن کریم و بیانات نبیّ مکرّم گذشت که چگونه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم فضای جامعه را به سمت معرّفی و تبیین برای حجّت بعد از خودشان روشن کردند.
آخرین بحثی که از این موضوع گذشت ماجرای خلافتِ الهیّه بود که در برابر آن، کفر صورت گرفت. درست است که این موضوع به توحید هم ربط دارد اما آن چیزی که در ماجرای ابلیس، ابلیس را زمین زد، کفر و استکبار ابلیس در برابرِ خلیفة الله بود، وگرنه ابلیس مشکلی نداشت که به خدا سجده کند، هزاران سال هم این کار را کرده بود، باز هم حاضر بود این کار را کند. ابلیس خدا را خالق و رازق و محیی و ممیت و صاحب قیامت میدانست، برای همین هم اینطور قسم خورد که «به عزّت تو قسم که من اینها را گمراه میکنم»، یعنی برای خدای متعال عزّت قائل بود. ابلیس به خدای متعال عرض کرد که به من مهلت بده تا روز قیامت نمیرم. یعنی میدانست قیامتی هست و قیامت هم در اختیار خدای متعال است.
اتفاقاً آنجایی که ممکن است انسان خیال کند علم همیشه نجاتبخش است، اینطور نیست، علم آنجایی نجاتبخش است که انسان به آن علم عمل کند، وگرنه اتفاقاً آنجایی که انسان را به زمین میزند، آنجایی است که انسان علم دارد و عمل نمیکند. تا زمانی که انسان علم ندارد امید نجات هست، تا زمانی که خبر ندارد، تا زمانی که غافل است، تا زمانی که جاهل است، تا زمانی که قاصر است. هر کدام از این حالات رخ بدهد بالاخره ممکن است اتفاقی بیفتد.
به امام صادق علیه السلام عرض کردند که بعضی از مسلمین هستند که از ولایت شما خبر ندارند، وضع اینها چه میشود؟ حضرت فرمودند: اگر به آنچه میدانند عمل کنند، روی اینها را هم رو به بهشت میکنند، و اگر در محاکمه الهی در روز قیامت، دشمن ما نباشند، اینها را هم به بهشت میبرند.
یعنی در واقع طرف نمیدانسته است و به آن چیزی که میدانسته هم عمل کرده است. ما بارها عرض کردهایم که ما با سایر فِرَق اسلامی و بلکه غیراسلامی دعوایی نداریم، اگر بخواهند و دوست داشته باشند گفتگو میکنیم، اگر نخواهند هم این کار را نمیکنیم. نه ولعی برای گفتگو داریم، نه اصراری برای تغییر. چون این کار اصلاً به درد نمیخورد، همهی بحث در اینجا آنجایی است که علم بیاید و میل هم بیاید، وگرنه اصلاً به درد نمیخورد.
ما خودمان را نه هادی میدانیم و نه مأمور به تغییر مذهب سایرین، هادی خداست و اگر بخواهد هدایت میکند. البته اقرار میکنیم که ما آرزو میکنیم هرچه داریم بدهیم که در هدایت یک نفر نقش پیدا کنیم، چه بسا خدای متعال خودمان را هم هدایت کند، چون هدایت هم امرِ مقول به تشکیک است، شدّت و ضعف دارد، کم و زیاد دارد، ازدیاد دارد.
تاکنون نظری ثبت نشده است