display result search
منو
زندگی پس از زندگی - دخترم

زندگی پس از زندگی - دخترم

  • 1 تعداد قطعات
  • 67 دقیقه مدت قطعه
  • 157 دریافت شده
قسمت یازدهم از سری چهارم برنامه زندگی پس از زندگی؛ تجربه گر: آقای علیرضا غلامی از شهر مشهد

«زندگی پس از زندگی» برنامه ای متفاوت درباره مرگ و عالم ماوراء است؛ روایت افرادی که در تجربه ی نزدیک به مرگ، بصورت موقت از کالبد جسم خارج شده و عالم برزخ را درک کرده و بازگشتند. مخاطبان در این برنامه، مهمان روایت های شگفت انگیز تجربه گران از عالم غیب می‌شوند.

در این قسمت روایت تجربه ی نزدیک به مرگ آقای علیرضا غلامی را می شنویم:
هنگام نشستن روی مبل یکدفعه با سرعت به محیط دیگری پرتاب شدن و خود را در بیابانی بی انتها یافتن که سه گروه از انسان ها در آن بیابان حاضر بودند و احساس تشنگی بی سابقه ای که تا پایان حضور در آن بیابان رفع نشد
آگاهی از اسم و رسم همه انسان هایی که آنجا بودند و درک این مطلب که گروه سمت راستی انسان های خوبی بوده اند که درجه بندی هم داشتند اما گروهی که در وسط ایستاده بودند و برخی از آنها هنوز نمرده بودند گرفتاری هایی داشتند و در انتظار رفع آن بودند و گروه سمت چپی به شدت در حال عذاب و ناراحتی بودند
شخصی از جلو حرکت کرده و دستور داد که دنبالش بروم و پرسید چرا غیبت می کنی؟ و بلافاصله تمام غیبت هایم به نظرم آمد و همزمان عذاب سوزناک آن را مشاهده کردم و همینطور در مورد دروغهایم نیز همین اتفاق تکرار شد
از آن شخص سوال کردم چرا از خوبی هایم نشان نمی دهید که جواب داد کدامش را برای خدا انجام دادی؟ همه اش که برای خودت بوده و دقیقا نشانم دادند
مشاهده دونفر با قیافه ای ترسناک و دستانی بزرگ که از دور به نیت عذاب کردن من می آمدند و فهمیدم نمی توانم از دست آنها فرار کنم
نشانم دادند یکبار در سحرگاه که با ماشین به محل کارم می رفتم در بین راه سنگی را از وسط خیابان کنار برده بودم که خدای ناکرده موتور سواری با آن برخورد نکند و همان را به عنوان یک عمل نیک برایم حساب کرده بودند
سوال از خطایی که چهار سال پیش انجام داده بودم و به محض انکارش مرا به چشم برهم زدنی به چهار سال قبل بردند و احساس شرمندگی بی نهایتی که فقط گفتم برگردیم
از بداخلاقی نسبت به همسر و بچه ها بازخواست کردند و در ازای سیلی محکمی که به دخترم زده بودم چنان سیلی محکمی خوردم که احساس کردم جمجمه ام خرد شد
قبلا در دنیا و زمانی که گره های زندگی فشار آورده بود فکر خودکشی افتاده بودم که آنجا تا گفتند جواب دادم فقط فکرش را کرده بودم و مرا به محیطی بردند که 5 قبر مذاب آماده برایم وجود داشت که گفتند اگر خودکشی کرده بودی جایت اینجا بود و هر یک را توضیح دادند و بابت پولی که نزول گرفته بودم نیز عذابش را نشانم دادند
چند سال قبل و زمانی که همه درها را بسته می دیدم به حضرت رقیه(س) توسل کرده بودم که اقلا آن دنیا دستم را بگیرد و زمانی که به انتهای آن بیابان رسیده بودم و آن دو موجود ترسناک به من رسیده بودند تا عذابم کنند ناگهان صدایی از پشت سر دو بار فرمود: امان امان. سپس فرمود: دخترم ضمانتش را کرده. همان لحظه آن دو موجود محو شدند و من توسل خودم به حضرت رقیه(س) را در سال های قبل مشاهده کردم
شناور شدن در اتاقی سبز و در انتهای آن رسیدن به محیطی سرسبز که مادرم را دیدم که تا آن موقع ذهنیتی راجع به او نداشتم چرا که در سه سالگی او را از دست داده بودم و سراغ برادر بزرگتر را از او گرفتن و شنیدن این خبر که بزودی پدر و خواهرزاده ات از دنیا می روند و به اینجا می آیند
آگاهی از آینده پریشان همسر و بچه ها و فشرده شدن دست توسط مادر که نگران نباش و شخص سفیدپوشی که جلو آمد و گفت باید برگردی و قرار گرفتن در استوانه ای به سمت پایین و از بالا وارد جسم شدن و دریافت این نکته که کل این تجربه در ظرف چهار تا پنج ثانیه رخ داده

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 67:45

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

  • کاربر مهمان
    عالی

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی