- 245
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 71 تا 76 سوره طه _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 71 تا 76 سوره طه _ بخش دوم"
خضوع وسجده ساحران در برابر حقیقت
چگونگی نائل شدن به عین الیقین
پاسخ ساحران دربرابرتهمت های فرعون
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی ﴿71﴾ قَالُوا لَن نُؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿72﴾ إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی ﴿73﴾ إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی ﴿74﴾ وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی ﴿75﴾ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ جَزَاءُ مَن تَزَکَّی ﴿76﴾
تهمت های و تهدیدهای فرعون در مقابل ایمان ساحران:
فرعون چند تا دسیسه داشت یکی اینکه وجود مبارک موسای کلیم را متّهم به سِحر کرده دوم اینکه زمینه برای مبارزه و مناظره را فراهم کرد بعد از استخفاف، بعد از اینکه ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ گفت این ملّت که بین سِحر و معجزه فرق نمیگذارند من یک صحنهٴ مناظره و مبارزهای تشکیل میدهم که هر دو بتوانند یک سلسله چوبها و طنابها را به صورت مار در بیاورند این مردمِ سَخیف و خفیفالعقل که توانِ تشخیص بین معجزه و سِحر را ندارند من در آن صحنه پیروز میشوم این کار را کرد بعد از مشورت و در این صحنه ذات اقدس الهی به موسای کلیم فرمود درست است که مردم سخیف و خفیفالعقل و تهیمغزند شستشوی مغزی شدند ولی من حجّت الهی را بیّن میکنم که حتّی آنها هم بفهمند ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ هراس نداشته باش تو در این صحنه پیروز میشوی بعد از اینکه وجود مبارک موسای کلیم در این صحنه پیروز شد فرعون چارهای نداشت مگر اینکه بپذیرد لکن برای اینکه نپذیرد و عدّهای را تعذیب کند و آن تعقیب موسی و هارون(علیهما السلام) را ادامه بدهد نقشهای کشید به این ساحران گفت شما عمداً کوتاه آمدید، شما عمداً کوتاه آمدید میتوانستید یک سِحر قویتری ارائه کنید که در برابر کار موسای کلیم که ـ معاذ الله ـ سِحر است مقابله کند چون شما عمداً کوتاه آمدید ﴿إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ﴾ من شما را تنبیه میکنم چرا ایمان آوردید قبل از اذن من، خب آنها اگر میگفتند که برای ما حق روشن شد ایمان آوردیم چه تهدیدی نسبت به تقطیع و تصلیب و امثال ذلک بود فرعون دارد همهٴ اینها را متّهم میکند برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت گفت همهٴ شما ساحرید و توطئهگر و عمداً کوتاه آمدید چون همهتان ساحرید و توطئهگر ﴿إِنَّ هذَا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا﴾ بنابراین همهٴ شما تحت تعقیبید این بود که فرعون بعد از آن شکست اینها را به آن تقطیع و تصلیب تهدید کرد وگرنه آنها اگر میگفتند که حق برای ما روشن شد ما ایمان آوردیم خب چرا به دار بیاویزند چرا باید اعضا و جوارحشان مُثله بشود اینکه گفت ﴿إِنَّ هذَا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ﴾ یعنی شما که ساحرانید عمداً کوتاه آمدید با نقشهٴ قبلی او بر شما پیروز شد و دعوای او را تثبیت کردید این یک مطلب.
تفاوت معجزه با کرامت و ارهاص:
مطلب دیگر در بحثهای قبلی بین کرامت و معجزه و ارهاص فرقی گذاشته شد معجزه باید با تحدّی همراه باشد گاهی تحدّی به ادّعا در نبوّت است گاهی در امامت، اگر پیغمبر یا امام(علیهما السلام) یک کار غیر عادی انجام بدهند که همراه با تحدّی نباشد میشود کرامت، اگر پیغمبر یا امام(علیهما السلام) کاری را انجام بدهند بر خلاف عادت خرق عادت بشود همراه با تحدّی باشد برای اثبات نبوّت یا امامت هر دو میشود معجزه، معجزه اختصاصی به پیغمبر ندارد برای اثبات مدّعاست اگر آن مدّعا نبوّت باشد نبیّ این کار را بکند میشود معجزه، اگر آن مدّعا امامت باشد امام این کار را بکند میشود معجزه، اما ذات اقدس الهی فرمود این تقطیع او و تصلیب او هیچ اثر نکرده این تهدید قبل از اینکه کسی را اعدام بکنند میتوان به او خطاب کرد که من اول تو را مُثله میکنم بعد به دار میآویزم این درست است، درست است بعد از تقطیع و اعضا قطعه قطعه شده آن وقت نمیشود گفت کسی را تصلیب کرد، مصلوب کرد به دار آویخت اما قبل از اعدام به مخاطب زنده خطاب کردن درست است بعد از مُثله کردن این است گرچه «واو» مفید ترتّب نیست اما آن تقدیم ذکری ناظر به این مطلب است.
شرط حسن یا قبیح بودن کیفر وعذاب:
مطلب بعدی آن است که در جریان محارب که جزای محارب همین است فرق جزای محاربی که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده با کاری که فرعون میکرد فرق بین عدل و ظلم است ذات اقدس الهی کارِ اصحاب اُخدود را در قرآن نقل کرده که این ظلم بود، کار خودش را نقل میکند که ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ که سوخت و سوز جهنم است این عدل است سوزاندن یا اعدام کردن یا رجم کردن ذاتاً قبیح نیست این اگر ظلم بود قبیح است، عدل بود حَسن است به عنوان کیفر بود حق است به عنوان ظلم و ستمِ ابتدایی بود قبیح است و مانند آن وگرنه کارِ اصحاب اُخدود را که در دنیا انجام شده و به عنوان ظلم بود قویتر از این و شدیدتر از این را ذات اقدس الهی در قیامت در جهنم دارد که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد که ﴿فَیَوْمَئِذٍ لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾ خب این عدلِ محض است بنابراین اولاً در جریان محارب یکجا چهار عضو را قطع نمیکنند بلکه به نوبت هست این یکی، و ثانیاً فرق اساسی در ظلم و عدل است.
سرّ نزول آیه ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ در روزغدیر:
مسئلهای که مربوط به غدیر و سقیفه بود که وجود مبارک پیغمبر احساس خطر میکرد و خدا فرمود: ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ اساس هراس وجود مبارک پیغمبر همان اساس سیاسی بود برای اینکه این منافقین قبلاً هم بودند آن وقت هم بودند بعد هم بودند وجود مبارک پیغمبر نه از کفرِ کافران میترسید نه از نفاقِ منافقان همیشه درگیر بودند و خداوند هم به آن حضرت فرمود: ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ حضرت هرگز نمیفرمود در جریان غزوه اُحد که یک سوم مردم مدینه منافق بودند با حضرت هم درگیر بودند دهنکجی میکردند حضرت ترسیده باشد اینچنین نیست با اینکه هزار نفر از خانهها حرکت کردند بروند در جبههٴ اُحد سیصد و اندی برگشتند این رقم کم نیست گذشته از اینکه هم با یهودیها ارتباط جاسوسی داشتند هم با مشرکان مکه ولی پیغمبر هراسی نداشت آن وقتی که ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ نصیب حضرت شد حضرت ترسی نداشت چه سیزده سال مکّه چه ده سال مدینه حضرت ترسی نداشت مخصوصاً الآن که فاتحانه در جریان غدیر خم مطرح است. منافقان قبلاً هم بودند بعداً هم بودند کارشکنی میکردند بدترین اهانت را کردند قصّهٴ اِفک را همین منافقان تأمین کردند وجود مبارک پیغمبر ترسی نداشت ترس از شستشوی مغزی است که اگر مردم نتوانند بفهمند انسان چه بکند فرمود ما کاری میکنیم که مردم دیگر کاملاً بفهمند حالا از آن به بعد ایمان آوردن یا کفر ورزیدن در اختیار مردم است این ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ ناظر به بحث تکوینی است دیگر یعنی بشر آزاد است میخواهد قبول بکند میخواهد رد کند ولی حجّت باید حجّت بالغه باشد که ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ این معنای ﴿لاَ إِکْرَاهَ﴾ معنایش این نیست که انسان تشریعاً آزاد است تشریعاً اگر آزاد بود که دیگر آن بگیر و ببند را نداشت که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ تکویناً بشر آزاد است و این کمال است که انسان کفر اگر میورزد بر اساس آزادی است مؤمن اگر میشود بر اساس آزادی است و خدای سبحان انسان را متفکّر و آزاد خلق کرده اما تشریعاً بر او واجب است که مؤمن بشود امر به معروف و نهی از منکر در همین راستاست، بهشت و جهنم در همین راستاست، وعده و وعید از همین قبیل است، تبشیر و انذار هم از همین قبیل است بنابراین وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هراس داشت که متّهم بکنند که دامادش را خلیفه کرده فرمود نه، ما مسئله را طرزی بیان میکنیم که دیگر خب روشن بشود و روشن هم شده از آن به بعد خود اینها که دسیسهچین بودند و بسیاری از اینها جزء سران نفاق بودند گفتند «بخ بخ لک یابن ابیطالب أصبحت مولای و مولیٰ کلّ مؤمن و مؤمنة» بالأخره بعدها برگشتند ولی به حسب ظاهر آنجا قبول کردند یعنی طرزی وجود مبارک پیغمبر پیام الهی را ابلاغ کرده است که کسی عذری نداشته باشد این میشود حجّت بالغه.
معنای آیه ﴿لَن نُؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءَنَا﴾:
خب، فرمود شما میفهمید که ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ این مسئلهٴ ایثار که ﴿لَن نُؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءَنَا﴾ یعنی ما تو را انتخاب نمیکنیم و ترجیح نمیدهیم مشابه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیهٴ 90 گذشت که برادران یوسف به یوسف عرض کردند که ﴿أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا﴾ آنها در آیهٴ 91 گفتند که ﴿تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا﴾ خدا تو را بر ما مقدّم داشت، ایثار کرد، اگر وجود مبارک یوسف نبیّ معصوم است و آنها اینچنین نیستند ذات اقدس الهی این نبیّ معصوم را مقدم داشت بر آنها ایثار کرد، ترجیح داد، تقدیم کرد اینها هم میگویند ﴿لَن نُؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ﴾ ما راه خودمان را پیدا کردیم خدا و دین خدا را اصل قرار میدهیم و تو را نمیپذیریم.
نائل شدن ساحران ازعلم الیقین به عین الیقین:
مطلب دیگر اینکه وقتی سالیان متمادی یا مدّت مدیدی وجود مبارک موسای کلیم این معارف وحیانی را برای مردم مصر بیان کرد همهٴ اینها شنیده بودند چه اینکه آیاتی را که قبلاً خواندیم از همین راه بود ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ اینها را وجود مبارک موسای کلیم برای همهٴ مردم تبیین کرده و خداوند هم فرمود اگر کسی بین حق و باطل در فضای شهادت آنچنان فرق بگذارد که به علمالیقین برسد ما خیلی از چیزها را به او نشان میدهیم در سورهٴ مبارکهٴ «تکاثر» آنجا فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ اگر کسی به مرحلهٴ علمالیقین برسد الآن که اینجا نشسته است جهنم را میبیند نه اینکه بعد از مرگ، بعد از مرگ خب کفار هم میبینند میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ آنکه میگوید علمالیقین زمینه برای عینالیقین است برای دنیاست خب اگر این گروه آنچنان ایثار کردند که شهادت را استقبال کردند پیغمبر زمان و حجّت زمان را تأیید کردند و حاضر شدند شربت شهادت بنوشند این میشود علمالیقین این علمالیقین آن پاداش را هم دارد که فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ یعنی الآن نه قیامت، قیامت خب هر کسی کافر و مؤمن هر دو جهنم را میبینند آن روز جهنم را نشان کفار میدهند میگویند ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾ میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ بنابراین دیدنِ جهنم در دنیا بهرهٴ مؤمنان عالم یقین است آن خطبهٴ نورانی حضرت امیر که در وصف متّقیان ذکر شده فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا ... هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا» منتها اینها مقام کأنّ است و خود حضرت هم به مقام أنّ رسیده که فرمود «لو کُشِفَ الغطاء ما اُزددت یَقینا» اگر جهنم الآن موجود است کما هو الحق، بهشت الآن موجود است کما هو الحق طبق بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) و وعدهٴ قرآن هم این است اگر کسی علمالیقین داشته باشد خدا جای او را نشان میدهد جهنم و بهشت را نشانش میدهد در بعضی از روایات ذیل همین آیه آمده است که وقتی اینها به سجده افتادند خیلی از چیزها را مشاهده کردند گرچه سند آنها باید بررسی بشود ولی امکان قرآنیش هست عقلاً ممکن است، آیتاً ممکن است اما حالا آن روایت معتبر است یا نه، ما دلیلی بر ردّ آن روایات نداریم چون در ذیل این روایات آمده است که اینها همین که به سجده افتادند خیلی از منازلشان را در قیامت دیدند این امکانپذیر هست لذا تا آن آخرین لحظه هم مقاومت کردند.
خضوع وسجده ساحران دربرابرحقیقت:
در مسئلهٴ سجدهٴ اینها یک وقت است انسان بر اساس اختیار و جریان عادی به سجده میافتد مثل اینکه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آمده ﴿الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَی جُنُوبِهِمْ﴾ یا در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» هم همین طور است که اینها سجده میکنند یا در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 109 دارد که ﴿وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعاً﴾ اینها سجده کردن، رکوع کردن اختیاری و عادی است اما ﴿فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ﴾ این شوق است و گویا ارادی نیست البته با اختیار و اراده است ولی شدّت شوق طوری است که فوراً اینها به سجده افتادند خب اگر کسی در برابر حق این طور خاضع است با آن تهدید کذایی فرعون این میشود علمالیقین دیگر و اگر علمالیقین شد وعدهٴ الهی حق است که فرمود: ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: خب آن جملههای بعدی را از وجود مبارک موسای کلیم شنیدند اینها بیش از علوم حصولی را نمیرساند
چگونگی نائل شدن به عین الیقین:
وجود مبارک موسای کلیم طبق همان آیاتی که قبلاً خوانده شد در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» وعد و وعید الهی، تبشیر و انذار الهی را مشخص کرد که اگر کسی مؤمناً برود پاداشش این است، کافراً برود کیفرش این است و اینها اما کسی جای خودش را ببیند این عینالیقین است دیگر این را برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «تکاثر» که وعدهٴ خداست فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ اینها این طور شدند چون امکانش ثابت میشود عقلاً و ظاهر آیات قرآن هم این را تأیید میکند اگر روایت معتبر باشد حجّت است دیگر، اگر در ذیل این روایاتی آمده که اینها منازلشان را دیدند خب باید قبول کرد برای اینکه عقلاً ممکن است، قرآناً هم ممکن است روایت هم که آمده.
پرسش:...
پاسخ: نه، منتها گذشت میخواهد گفت «یک قدم بر خویشتن نِه وان دگر در کوی دوست» یک قدم یعنی قدم نه یعنی گام آنجایی که کَعب است پایان این پا آن پاشنه از پایان این پا یعنی پاشنه تا انامل سرانگشت را میگویند قدم آن یکی یک قدم است این یکی یک قدم است فاصلهٴ بین این دو قدم را میگویند خُطْوِه، گام، گام غیر از قدم است انسان وقتی راه میرود این قدم را در جای اول میگذارد آن پا را در جای دوم میگذارد این میشود دو قدم، فاصلهٴ این دو قدم را میگویند خُطْوه یعنی گام، میگویند اگر میخواهی به خدا برسی یک پا را روی نفس بگذار وان دگر در کوی دوست اینها هم همین کار را کردند «یک قدم بر خویشتن نِه وان دگر در کوی دوست» فاصله زیاد است مگر او «اقرب الینا من حبل الورید» نیست کسی که حاضر است در راه او شهید بشود خب تعلّقی ندارد دیگر همهٴ این پردهها کنار میرود این میشود مرحلهٴ کامله علمالیقین و خدا هم وعده داد که اگر علمالیقین پیدا کردید به شهود بهشت و جهنم میرسید دربارهٴ شهدا هم که وارد شده اول چیزی که شهید نظر میکند إلی وجه الله است از همین قبیل است دیگر برای اینکه این بدن و علاقهٴ به حیات حجاب است انسان روی این علاقهها پا گذاشت خب وقتی این حجاب برداشته بشود او که جهنم و بهشت موجود نقد است دیگر، بنابراین اگر روایت معتبر بود قابل اخذ است.
پاسخ ساحران دربرابرتهمت های فرعون:
فرمود: ﴿إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا﴾ اینها پاسخِ دهن به دهن فرعون است هر جملهای که آنها گفتند اینها پاسخ دادند فرعون گفته بود که این دسیسهای است که شما مجموعهٴ سَحره ـ معاذ الله ـ انجام دادید شما هم عمداً کوتاه آمدید تا ثابت کنید که این معجزه است در حالی که او هم ساحر است و شما هم میتوانید مقاومت بکنید و نکردید خب سِحر که تاریکی تاریکی را از بین نمیبرد که وقتی آفتاب طلوع کرد آدم میبیند آنچه را که به عنوان انیاب اغوال و درخت و تپّه ماهوری و کوه و امثال ذلک میدید همهاش وهم بود سِحر ریشهٴ سحر را از بین نمیبرد جلوی تأثیر او را ممکن است بگیرد بنابراین گفت همهٴ شما این کاره بودید منتها کوتاه آمدید اینها گفتند نه خیر تو ما را وادار کردی به سِحر در برابر معجزه ﴿وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ﴾ گرچه وعدهٴ جایزه داده شد عدّهای تطمیعاً وارد شدند اما بخشی از اینها تهدیداً وارد شدند.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، انسان.
عدم راهیابی تقیّه دراصول دین:
دربارهٴ دین که تقیّه نیست آدم را مُکرَه میکنند که شما مثلاً فلان روز روزه بخور خب میخورد اما با اکراه میگویند ـ معاذ الله ـ بیا دربارهٴ تحریف قرآن کتاب بنویس خدا غریق رحمت کند امام مثل همهٴ علما میگفت محدودهٴ تقیّه مشخص است گفتند شما مجبورید که فلان کس را بکُشید خب این تقیّهبردار نیست میشود انسان را مکروه کرد و حدیث «رُفع ... ما استکرهوا علیه» مانند آن دربارهٴ این معاصی عادی هست خب این نماز را الآن نخواند بعد میشود قضا به جا بیاورند یا فلان معصیت را بکن، اما حالا کسی را وادار بکنند که شما بیا ـ معاذ الله ـ دربارهٴ ردّ قرآن چیزی بنویس، ردّ ولایت و امامت چیزی بنویس اینکه اکراهپذیر نیست کسی حق ندارد بگوید من مجبور شدم مجبور شدن بر اساس اکراه و تقیّه مرزی دارد اما دربارهٴ اصول دین و خطوط کلّی دین نمیشود انسان بگوید من تقیّه کردم که.
دیدگاه مفسران درتفسیرآیه ﴿إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً﴾:
اینها گفتند که تو ما را وادار کردی ما که به این آشنا نبودیم الآن برای ما حق است ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ ، ﴿وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ گرچه دربارهٴ ﴿إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً﴾ دو قول را مفسّران نقل کردند یکی اینکه این تتمّهٴ قول سَحره است یکی اینکه این کلام ذات اقدس الهی است ولی اما ظاهر این ﴿إِنَّهُ﴾ تعلیل است و حرفِ سَحرهای است که از مکتب وجود مبارک موسای کلیم آموختند چون موسای کلیم همهٴ این صحنهها را به آنها گفته دیگر فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی ٭ قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَی ٭ قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَابٍ لاَّ یَضِلُّ رَبِّی وَلاَ یَنسَی﴾ تا آن بخشهای پایانی که ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی ٭ وَلَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَّهَا﴾ مدّتهای مدیدی معجزات را نشان میداد مناظره میکرد، سخنرانی میکرد، ارشاد میکرد همهٴ این حرفها برای مردم مصر روشن شد بنابراین اینچنین نبود که این سَحره خلاصهٴ فرمایش موسای کلیم را نشنیده باشند احتمال دوم هم این است که این کلام ذات اقدس الهی است اما این تعلیل به آن کلام برگردد مقداری خلاف ظاهر است.
معجزه بودن قرآن درنقل ادیبانه وامینانه تاریخ انبیا:
مطلب دیگر این است که در جریان تقدیم موسی یا هارون که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» نام هارون مقدم شد در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» نام موسی مقدم شد مستحضرید که این تعبیرات و این کلمات به فارسی و عربی و امثال ذلک نبود به عِبری بود، به سِریانی بود به زبانهای دیگر بود قرآن کریم چندتا کار کرده یکی اینکه آن عِبریها، سریانیها و الفاظی که آنها داشتند آنها را به عربی ترجمه کرده یک، یکی اینکه امینانه و صادقانه نقل کرده دو، پس عِبری را با عربی نقل کرده یک، و در کمال امانت آن حرفها را بازگو کرده دو، و نقلش معجزهگونه است سه، کسی نمیتواند این طور نقل بکند اینچنین نیست که آنها یک طور گفته باشند قرآن طور دیگر نقل کرده باشد آنها هر طور گفتند قرآن با زبان عربی نقل کرد یک، امینانه نقل کرد دو، معجزگونه نقل کرد سه، این میشود معجزهٴ قرآن نه اینکه حالا آنها طور دیگر گفتند قرآن طور دیگر نقل کرده باشد فقط در واژههای عِبری و عربی یا سریانی و عربی از این جهت فرق میکند.
تبیین معنای آیه ﴿لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾:
خب، ﴿إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ اِجرام که فرمود: ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾ مصداق کامل جور همان کفر است که شامل کافران هم میشود شامل افراد دیگر هم میشود منتها آنها عذابشان منقطعالآخر است کافری که مثلاً عذابش یک مقدار طولانی است آن کافر عنود عذابش با خلود همراه است ﴿فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ در مسئلهٴ ﴿لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ ملاحظه فرمودید معنایش این نیست که نه مُردن نه زنده چون بین موت و حیات فاصلهای نیست این منفصلهٴ مانعةالخلو است که ارتفاع ممکن نیست نظیر ﴿لاَ فَارِضٌ وَلاَ بِکْرٌ﴾ نیست که بینشان فاصله است نه گاوِ نوسال است نه گاو کهنسال بین گاو نوسال و گاو کهنسال، گاو میانسال فاصله است فرمود: ﴿لاَ فَارِضٌ وَلاَ بِکْرٌ﴾ بلکه ﴿عَوَانُ بَیْنَ ذلِکَ﴾ اما این از آن قبیل نیست که ﴿لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ یعنی حالت وسطی باشد نه زنده نه مُرده بلکه اینها واقعاً زندهاند و معذّباند پس «لا یحیی حیاةً طیّبةً و لا یموت فیها» که با مرگ از عذاب بِرَهند حقیقتاً زندهاند منتها در درد و عذابند بین اینها فاصله نیست.
پاداش اخروی مومنان درسوره چهل وهفتم قرآن:
﴿وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ﴾ با اینکه «فله» ممکن بود بفرماید. در جریان آیه قبلی فرمود: ﴿فَإِنَّ لَهُ﴾ اما اینجا نفرمود «فَإِنَّ لَهُ» فرمود: ﴿فَأُولئِکَ﴾ با اشاره به دور برای اینکه منزلت عالیهٴ اینها را ترسیم بکند با اشاره به دور تعبیر کرده است ﴿فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی﴾.
آنجا فرمود: ﴿فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ﴾ اما اینجا نفرمود «فإنّ له درجات» فرمود: ﴿فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ﴾ این تعبیر «اولئک» نشانه به رفعت منزلت آنهاست که ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ این درجات را به این صورت بیان کرده ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا﴾ در سورهٴ مبارکهای که به نام پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) است یعنی سورهٴ 47 آنجا انهار بهشتی را مشخص فرمود آیهٴ پانزده سورهٴ مبارکهای که به نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این است ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ﴾ آبی نیست که نظیر آب دنیا اگر یک چند روزی در جایی بماند بو بیاید آسِن بشود، متغیّر بشود اینچنین نیست ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾ نهرهایی از شیر جاری است که هرگز طعم و مزه آن عوضشدنی نیست عوض نمیشود سالیان متمادی بماند ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ﴾ نه آن خَمری که انسان را به حیوانیّت برساند آن خَمری که انسان را به فرشتگی نزدیک میکند ﴿لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ﴾، ﴿وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾ که دیگر از کندو و زنبور برنخاسته از نماز و روزه برخاسته اگر عسلی محصول نماز و روزه بود که دیگر سالیان متمادی بماند آسیب نمیبیند. گذشته از این ﴿وَلَهُمْ فِیهَا مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ﴾ خب در این گونه از موارد که میفرماید: ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ این انهار را در سورهٴ مبارکهٴ 47 مشخص کرده که چند نهر است ﴿وَذلِکَ جَزَاءُ مَن تَزَکَّی﴾.
جایگاه انسان کامل و خلیفه الهی درنظام آفرینش:
مطلبی که مربوط به بحثهای همین جریان وجود مبارک امام صادق یا امام کاظم و مانند آن است این را ملاحظه بفرمایید در این بحث سهتا مطلب بود یکی اینکه عقلاً و قرآناً طبق دلیل عقلی و طبق دلیل قرآنی انسانِ کامل کونِ جامع است حضرات چهارگانه را داراست و طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در همان دعای اول صحیفهٴ سجادیه فرمود: «فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا»، «فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ» یعنی از عرش تا فرش وقتی مُنقاد اهل بیت بود اینها میشوند قائد دیگر. دست ما از این جهت پُر است یعنی هم دلیل عقلی داریم هم دلیل قرآنی، خود قرآن کریم فرشتگان را مدبّرات امر میداند این یک، بعد تقسیم میکند که بعضی صافّاتند ، بعضی نازعاتند ، بعضی زاجراتند ، بعضی کذا و کذا این اصناف فرشتهها هستند ولی فرشتهها مدبّرات امرند به اذن الله. اصل دوم این است که فرشتگان با اسمای الهی کار میکنند همین اسمایی که در دعای «کمیل»، اینها تبیین شده «و بأسمائک التی ملأت أرکان کلّ شیء» یا در ادعیه دیگر «و باسمک الذی» در کوه طور چنین کرد، در مکه چنین کرد، در فلانجا چنین کرد، اینها مشخصات است پس اسمای الهی حقایقیاند که فرشتگان برابر آن اسما کار میکنند. سوم آن است که این اسما را وجود مبارک انسانِ کامل یاد اینها داد که ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ اصل چهارم این است که آن انسان کامل شاگرد بلاواسطه خداست و فرشتگان آن حد را ندارند که بلاواسطه علوم را از خدای سبحان دریافت بکنند ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ فَقالَ﴾ کذا و کذا آنها گفتند ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا﴾ بعد فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ اصل پنجم آن است که آدم یعنی انسان کامل امروز وجود مبارک ولیّ عصر مصداق اوست یک قضیه فی واقعه نبود که تاریخی باشد گذشته باشد همیشه انسان کامل مخاطب این است این مقام انسانیّت است طبق اصول، اصل پنجم وجود مبارک ولیّ عصر معلّم فرشتههاست.
روایات بحث معجزه نیازمند بررسی محقّقانه:
وقتی کلّ عالَم را فرشتهها مدبّرات امرند با اسمای الهی آن انسان کامل به طریق اُولیٰ دارد این کار را میکند حالا اینکه مهم نیست شیرِ پرده را در بیاورد پس عقلاً و قرآناً هیچ، هیچ یعنی هیچ محذوری ندارد که وجود مبارک امام صادق یا امام کاظم دستور بدهد شیری زنده بشود عمده آن است که آیا واقع شده یا نشده، اگر واقع شده باشد روایت معتبری داشته باشیم این مشکل تفسیری به خوبی حل میشود یعنی آنچه را که مشهور بین اصحاب و مفسّران است حتّی سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این راه را طی کرده این راه، راه رفتنی است که شیر زنده شد و او را از بین بُرد و عصای موسای کلیم چوبها را خورده و عصای موسای کلیم آن طنابها را خورده، اما اگر ثابت نشده باشد ظاهر قرآن حجّت است این تلاش را شما آقایان باید بکنید الآن این قسمتها در همان خدا غریق رحمت کند این آقای لاجوردی را و خدا غریق رحمت کند یک سیّد مشهدی را آن بزرگوار هم از دوستان ما بود آن وقتی که ما رسائل میخواندیم این کفایه میخواند سنّش یک چند سالی از ما بزرگتر بود این تقریباً پنجاه و هفت هشت سال قبل رفیق ما بود تا این اواخر که مرحوم شد ایشان خدا رحمتشان کند آدم متتبعی بود تلاشگر بود تألیفات خوبی هم دارد ایشان میفرمود این جریان وجود مبارک امام جواد که در آن مجلس دارد «ثلاثین ألف» سی هزار مسئله را جواب داد ما در آن نسخههای اصلی ألف را ندیدیم ثلاثین است خب شما تحقیق کنید ببینید که در آن نُسخ اصلی، نسخ قطعی سی هزار است یا سیتا لازم نیست ما چیزی که نیست بگوییم ما دستمان پُر است دربارهٴ ولایت، وقتی همهٴ فرشتهها را ما شاگردان امام زمان میدانیم شاگردان اهل بیت میدانیم دیگر نیازی به این حرفها نیست کلّ عالم را اینها دارند اداره میکنند وجود مبارک امام سجاد در صحیفهٴ سجادیه که دیگر زبور این خاندان است فرمود: «فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا» ، یعنی ما قائدیم اینها میشوند مُنقاد اگر کسی دستش از نظر عقل و قرآن پر است دیگر لازم نیست این ألف را اضافه کند که، اگر در جمع شما یک محقّق و پژوهشگری نباشد جای گِله است این نسخههای خطّی را ببینید خدا رحمت کند مرحوم آقای لاجوردی را که این سال اخیر فوت کرده ایشان در همین جریان عیون اخبار الرضا میگوید من در نُسخ اصلی ندیدم این را یعنی جریان آن طوری که مرحوم صدوق در عیون اخبارش دارد ما در نُسخ عتیقه ندیدیم خب ببینید کلینی نقل کرد یا نه، مفید نقل کرد یا نه، شیخ طوسی نقل کرد یا نه، این یک، و در کتاب عیونالأخبار آمده آیا صدوق گفته یا بعدها اضافه شده هم آن سیّد بزرگوار مشهدی میگوید ألف را بعداً اضافه کردند من ندیدم حالا شما ممکن است ببینید هم این سیّد بزرگوار میگوید من در نُسخ عتیقه این حدیث را اصلاً ندیدم خب داعی نداریم ما وقتی که دستمان پُر است آنها را در عرش میبینیم اینها مثل قرآن کریماند اگر قرآن کریم یک طرفش عربی مبین است یک طرفش علیّ حکیم است اینها عدیل و مَثیل و شریک قرآن کریماند یک طرفشان عربی مبین است حجازیاند یک طرفش لدیاللهیاند اگر همهٴ این حرفها هست مسئله توسّل و شفاعت و اینها جزء کارهای ضعیف اینهاست خب اگر دست آدم عقلاً و قرآناً پر است و آن حدیث ثقلین هم همهٴ اینها را تثبیت میکند دیگر نیازی نیست ما یک جا ألف را اضافه بکنیم یا نیازی نیست که این قصّه که در عیون اخبار الرضا است روی این مانور بدهیم شما آقایان تحقیق بکنید این نُسخ خطّی را کتابخانههایی هست نسخ خطّی هست آن نسخ اصیل هست نسخ عتیق هست آن نسخههایی که در عصر خود مرحوم صدوق نوشته شده مراجعه کنید ببینید چنین چیزی هست یا نه.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
خضوع وسجده ساحران در برابر حقیقت
چگونگی نائل شدن به عین الیقین
پاسخ ساحران دربرابرتهمت های فرعون
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿قَالَ آمَنتُمْ لَهُ قَبْلَ أَنْ آَذَنَ لَکُمْ إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ فَلَأُقَطِّعَنَّ أَیْدِیَکُمْ وَأَرْجُلَکُم مِنْ خِلاَفٍ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمْ فِی جُذُوعِ النَّخْلِ وَلَتَعْلَمُنَّ أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی ﴿71﴾ قَالُوا لَن نُؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالَّذِی فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنتَ قَاضٍ إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ﴿72﴾ إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا لِیَغْفِرَ لَنَا خَطَایَانَا وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی ﴿73﴾ إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی ﴿74﴾ وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی ﴿75﴾ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَذلِکَ جَزَاءُ مَن تَزَکَّی ﴿76﴾
تهمت های و تهدیدهای فرعون در مقابل ایمان ساحران:
فرعون چند تا دسیسه داشت یکی اینکه وجود مبارک موسای کلیم را متّهم به سِحر کرده دوم اینکه زمینه برای مبارزه و مناظره را فراهم کرد بعد از استخفاف، بعد از اینکه ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ گفت این ملّت که بین سِحر و معجزه فرق نمیگذارند من یک صحنهٴ مناظره و مبارزهای تشکیل میدهم که هر دو بتوانند یک سلسله چوبها و طنابها را به صورت مار در بیاورند این مردمِ سَخیف و خفیفالعقل که توانِ تشخیص بین معجزه و سِحر را ندارند من در آن صحنه پیروز میشوم این کار را کرد بعد از مشورت و در این صحنه ذات اقدس الهی به موسای کلیم فرمود درست است که مردم سخیف و خفیفالعقل و تهیمغزند شستشوی مغزی شدند ولی من حجّت الهی را بیّن میکنم که حتّی آنها هم بفهمند ﴿لاَ تَخَفْ إِنَّکَ أَنتَ الْأَعْلَی﴾ هراس نداشته باش تو در این صحنه پیروز میشوی بعد از اینکه وجود مبارک موسای کلیم در این صحنه پیروز شد فرعون چارهای نداشت مگر اینکه بپذیرد لکن برای اینکه نپذیرد و عدّهای را تعذیب کند و آن تعقیب موسی و هارون(علیهما السلام) را ادامه بدهد نقشهای کشید به این ساحران گفت شما عمداً کوتاه آمدید، شما عمداً کوتاه آمدید میتوانستید یک سِحر قویتری ارائه کنید که در برابر کار موسای کلیم که ـ معاذ الله ـ سِحر است مقابله کند چون شما عمداً کوتاه آمدید ﴿إِنَّهُ لَکَبِیرُکُمُ الَّذِی عَلَّمَکُمُ السِّحْرَ﴾ من شما را تنبیه میکنم چرا ایمان آوردید قبل از اذن من، خب آنها اگر میگفتند که برای ما حق روشن شد ایمان آوردیم چه تهدیدی نسبت به تقطیع و تصلیب و امثال ذلک بود فرعون دارد همهٴ اینها را متّهم میکند برابر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت گفت همهٴ شما ساحرید و توطئهگر و عمداً کوتاه آمدید چون همهتان ساحرید و توطئهگر ﴿إِنَّ هذَا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ فِی الْمَدِینَةِ لِتُخْرِجُوا مِنْهَا أَهْلَهَا﴾ بنابراین همهٴ شما تحت تعقیبید این بود که فرعون بعد از آن شکست اینها را به آن تقطیع و تصلیب تهدید کرد وگرنه آنها اگر میگفتند که حق برای ما روشن شد ما ایمان آوردیم خب چرا به دار بیاویزند چرا باید اعضا و جوارحشان مُثله بشود اینکه گفت ﴿إِنَّ هذَا لَمَکْرٌ مَکَرْتُمُوهُ﴾ یعنی شما که ساحرانید عمداً کوتاه آمدید با نقشهٴ قبلی او بر شما پیروز شد و دعوای او را تثبیت کردید این یک مطلب.
تفاوت معجزه با کرامت و ارهاص:
مطلب دیگر در بحثهای قبلی بین کرامت و معجزه و ارهاص فرقی گذاشته شد معجزه باید با تحدّی همراه باشد گاهی تحدّی به ادّعا در نبوّت است گاهی در امامت، اگر پیغمبر یا امام(علیهما السلام) یک کار غیر عادی انجام بدهند که همراه با تحدّی نباشد میشود کرامت، اگر پیغمبر یا امام(علیهما السلام) کاری را انجام بدهند بر خلاف عادت خرق عادت بشود همراه با تحدّی باشد برای اثبات نبوّت یا امامت هر دو میشود معجزه، معجزه اختصاصی به پیغمبر ندارد برای اثبات مدّعاست اگر آن مدّعا نبوّت باشد نبیّ این کار را بکند میشود معجزه، اگر آن مدّعا امامت باشد امام این کار را بکند میشود معجزه، اما ذات اقدس الهی فرمود این تقطیع او و تصلیب او هیچ اثر نکرده این تهدید قبل از اینکه کسی را اعدام بکنند میتوان به او خطاب کرد که من اول تو را مُثله میکنم بعد به دار میآویزم این درست است، درست است بعد از تقطیع و اعضا قطعه قطعه شده آن وقت نمیشود گفت کسی را تصلیب کرد، مصلوب کرد به دار آویخت اما قبل از اعدام به مخاطب زنده خطاب کردن درست است بعد از مُثله کردن این است گرچه «واو» مفید ترتّب نیست اما آن تقدیم ذکری ناظر به این مطلب است.
شرط حسن یا قبیح بودن کیفر وعذاب:
مطلب بعدی آن است که در جریان محارب که جزای محارب همین است فرق جزای محاربی که در سورهٴ مبارکهٴ «مائده» آمده با کاری که فرعون میکرد فرق بین عدل و ظلم است ذات اقدس الهی کارِ اصحاب اُخدود را در قرآن نقل کرده که این ظلم بود، کار خودش را نقل میکند که ﴿ثُمَّ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ که سوخت و سوز جهنم است این عدل است سوزاندن یا اعدام کردن یا رجم کردن ذاتاً قبیح نیست این اگر ظلم بود قبیح است، عدل بود حَسن است به عنوان کیفر بود حق است به عنوان ظلم و ستمِ ابتدایی بود قبیح است و مانند آن وگرنه کارِ اصحاب اُخدود را که در دنیا انجام شده و به عنوان ظلم بود قویتر از این و شدیدتر از این را ذات اقدس الهی در قیامت در جهنم دارد که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فجر» دارد که ﴿فَیَوْمَئِذٍ لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ﴾ خب این عدلِ محض است بنابراین اولاً در جریان محارب یکجا چهار عضو را قطع نمیکنند بلکه به نوبت هست این یکی، و ثانیاً فرق اساسی در ظلم و عدل است.
سرّ نزول آیه ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ در روزغدیر:
مسئلهای که مربوط به غدیر و سقیفه بود که وجود مبارک پیغمبر احساس خطر میکرد و خدا فرمود: ﴿وَاللّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ﴾ اساس هراس وجود مبارک پیغمبر همان اساس سیاسی بود برای اینکه این منافقین قبلاً هم بودند آن وقت هم بودند بعد هم بودند وجود مبارک پیغمبر نه از کفرِ کافران میترسید نه از نفاقِ منافقان همیشه درگیر بودند و خداوند هم به آن حضرت فرمود: ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ حضرت هرگز نمیفرمود در جریان غزوه اُحد که یک سوم مردم مدینه منافق بودند با حضرت هم درگیر بودند دهنکجی میکردند حضرت ترسیده باشد اینچنین نیست با اینکه هزار نفر از خانهها حرکت کردند بروند در جبههٴ اُحد سیصد و اندی برگشتند این رقم کم نیست گذشته از اینکه هم با یهودیها ارتباط جاسوسی داشتند هم با مشرکان مکه ولی پیغمبر هراسی نداشت آن وقتی که ﴿لاَ تُکَلَّفُ إِلَّا نَفْسَکَ﴾ نصیب حضرت شد حضرت ترسی نداشت چه سیزده سال مکّه چه ده سال مدینه حضرت ترسی نداشت مخصوصاً الآن که فاتحانه در جریان غدیر خم مطرح است. منافقان قبلاً هم بودند بعداً هم بودند کارشکنی میکردند بدترین اهانت را کردند قصّهٴ اِفک را همین منافقان تأمین کردند وجود مبارک پیغمبر ترسی نداشت ترس از شستشوی مغزی است که اگر مردم نتوانند بفهمند انسان چه بکند فرمود ما کاری میکنیم که مردم دیگر کاملاً بفهمند حالا از آن به بعد ایمان آوردن یا کفر ورزیدن در اختیار مردم است این ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ ناظر به بحث تکوینی است دیگر یعنی بشر آزاد است میخواهد قبول بکند میخواهد رد کند ولی حجّت باید حجّت بالغه باشد که ﴿لِیَهْلِکَ مَنْ هَلَکَ عَن بَیِّنَةٍ وَیَحْیَی مَنْ حَیَّ عَنْ بَیِّنَةٍ﴾ این معنای ﴿لاَ إِکْرَاهَ﴾ معنایش این نیست که انسان تشریعاً آزاد است تشریعاً اگر آزاد بود که دیگر آن بگیر و ببند را نداشت که ﴿خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ٭ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ﴾ تکویناً بشر آزاد است و این کمال است که انسان کفر اگر میورزد بر اساس آزادی است مؤمن اگر میشود بر اساس آزادی است و خدای سبحان انسان را متفکّر و آزاد خلق کرده اما تشریعاً بر او واجب است که مؤمن بشود امر به معروف و نهی از منکر در همین راستاست، بهشت و جهنم در همین راستاست، وعده و وعید از همین قبیل است، تبشیر و انذار هم از همین قبیل است بنابراین وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هراس داشت که متّهم بکنند که دامادش را خلیفه کرده فرمود نه، ما مسئله را طرزی بیان میکنیم که دیگر خب روشن بشود و روشن هم شده از آن به بعد خود اینها که دسیسهچین بودند و بسیاری از اینها جزء سران نفاق بودند گفتند «بخ بخ لک یابن ابیطالب أصبحت مولای و مولیٰ کلّ مؤمن و مؤمنة» بالأخره بعدها برگشتند ولی به حسب ظاهر آنجا قبول کردند یعنی طرزی وجود مبارک پیغمبر پیام الهی را ابلاغ کرده است که کسی عذری نداشته باشد این میشود حجّت بالغه.
معنای آیه ﴿لَن نُؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءَنَا﴾:
خب، فرمود شما میفهمید که ﴿أَیُّنَا أَشَدُّ عَذَاباً وَأَبْقَی﴾ این مسئلهٴ ایثار که ﴿لَن نُؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءَنَا﴾ یعنی ما تو را انتخاب نمیکنیم و ترجیح نمیدهیم مشابه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «یوسف» آیهٴ 90 گذشت که برادران یوسف به یوسف عرض کردند که ﴿أَءِنَّکَ لَأَنتَ یُوسُفُ قَالَ أَنَا یُوسُفُ وَهذا أَخِی قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنَا﴾ آنها در آیهٴ 91 گفتند که ﴿تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَکَ اللَّهُ عَلَیْنَا﴾ خدا تو را بر ما مقدّم داشت، ایثار کرد، اگر وجود مبارک یوسف نبیّ معصوم است و آنها اینچنین نیستند ذات اقدس الهی این نبیّ معصوم را مقدم داشت بر آنها ایثار کرد، ترجیح داد، تقدیم کرد اینها هم میگویند ﴿لَن نُؤْثِرَکَ عَلَی مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ﴾ ما راه خودمان را پیدا کردیم خدا و دین خدا را اصل قرار میدهیم و تو را نمیپذیریم.
نائل شدن ساحران ازعلم الیقین به عین الیقین:
مطلب دیگر اینکه وقتی سالیان متمادی یا مدّت مدیدی وجود مبارک موسای کلیم این معارف وحیانی را برای مردم مصر بیان کرد همهٴ اینها شنیده بودند چه اینکه آیاتی را که قبلاً خواندیم از همین راه بود ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ اینها را وجود مبارک موسای کلیم برای همهٴ مردم تبیین کرده و خداوند هم فرمود اگر کسی بین حق و باطل در فضای شهادت آنچنان فرق بگذارد که به علمالیقین برسد ما خیلی از چیزها را به او نشان میدهیم در سورهٴ مبارکهٴ «تکاثر» آنجا فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ اگر کسی به مرحلهٴ علمالیقین برسد الآن که اینجا نشسته است جهنم را میبیند نه اینکه بعد از مرگ، بعد از مرگ خب کفار هم میبینند میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ آنکه میگوید علمالیقین زمینه برای عینالیقین است برای دنیاست خب اگر این گروه آنچنان ایثار کردند که شهادت را استقبال کردند پیغمبر زمان و حجّت زمان را تأیید کردند و حاضر شدند شربت شهادت بنوشند این میشود علمالیقین این علمالیقین آن پاداش را هم دارد که فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ یعنی الآن نه قیامت، قیامت خب هر کسی کافر و مؤمن هر دو جهنم را میبینند آن روز جهنم را نشان کفار میدهند میگویند ﴿أَفَسِحْرٌ هذَا أَمْ أَنتُمْ لاَ تُبْصِرُونَ﴾ میگویند ﴿رَبَّنَا ابْصَرْنَا وَسَمِعْنَا﴾ بنابراین دیدنِ جهنم در دنیا بهرهٴ مؤمنان عالم یقین است آن خطبهٴ نورانی حضرت امیر که در وصف متّقیان ذکر شده فرمود: «فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْرَآهَا ... هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْرَآهَا» منتها اینها مقام کأنّ است و خود حضرت هم به مقام أنّ رسیده که فرمود «لو کُشِفَ الغطاء ما اُزددت یَقینا» اگر جهنم الآن موجود است کما هو الحق، بهشت الآن موجود است کما هو الحق طبق بیان نورانی امام رضا(سلام الله علیه) و وعدهٴ قرآن هم این است اگر کسی علمالیقین داشته باشد خدا جای او را نشان میدهد جهنم و بهشت را نشانش میدهد در بعضی از روایات ذیل همین آیه آمده است که وقتی اینها به سجده افتادند خیلی از چیزها را مشاهده کردند گرچه سند آنها باید بررسی بشود ولی امکان قرآنیش هست عقلاً ممکن است، آیتاً ممکن است اما حالا آن روایت معتبر است یا نه، ما دلیلی بر ردّ آن روایات نداریم چون در ذیل این روایات آمده است که اینها همین که به سجده افتادند خیلی از منازلشان را در قیامت دیدند این امکانپذیر هست لذا تا آن آخرین لحظه هم مقاومت کردند.
خضوع وسجده ساحران دربرابرحقیقت:
در مسئلهٴ سجدهٴ اینها یک وقت است انسان بر اساس اختیار و جریان عادی به سجده میافتد مثل اینکه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» آمده ﴿الَّذِینَ یَذْکُرُونَ اللّهَ قِیَاماً وَقُعُوداً وَعَلَی جُنُوبِهِمْ﴾ یا در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «فرقان» هم همین طور است که اینها سجده میکنند یا در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» آیهٴ 109 دارد که ﴿وَیَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ یَبْکُونَ وَیَزِیدُهُمْ خُشُوعاً﴾ اینها سجده کردن، رکوع کردن اختیاری و عادی است اما ﴿فَأُلْقِیَ السَّحَرَةُ سَاجِدِینَ﴾ این شوق است و گویا ارادی نیست البته با اختیار و اراده است ولی شدّت شوق طوری است که فوراً اینها به سجده افتادند خب اگر کسی در برابر حق این طور خاضع است با آن تهدید کذایی فرعون این میشود علمالیقین دیگر و اگر علمالیقین شد وعدهٴ الهی حق است که فرمود: ﴿لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ .
پرسش:...
پاسخ: خب آن جملههای بعدی را از وجود مبارک موسای کلیم شنیدند اینها بیش از علوم حصولی را نمیرساند
چگونگی نائل شدن به عین الیقین:
وجود مبارک موسای کلیم طبق همان آیاتی که قبلاً خوانده شد در همین سورهٴ مبارکهٴ «طه» وعد و وعید الهی، تبشیر و انذار الهی را مشخص کرد که اگر کسی مؤمناً برود پاداشش این است، کافراً برود کیفرش این است و اینها اما کسی جای خودش را ببیند این عینالیقین است دیگر این را برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «تکاثر» که وعدهٴ خداست فرمود: ﴿کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقِینِ ٭ لَتَرَوُنَّ الْجَحِیمَ﴾ اینها این طور شدند چون امکانش ثابت میشود عقلاً و ظاهر آیات قرآن هم این را تأیید میکند اگر روایت معتبر باشد حجّت است دیگر، اگر در ذیل این روایاتی آمده که اینها منازلشان را دیدند خب باید قبول کرد برای اینکه عقلاً ممکن است، قرآناً هم ممکن است روایت هم که آمده.
پرسش:...
پاسخ: نه، منتها گذشت میخواهد گفت «یک قدم بر خویشتن نِه وان دگر در کوی دوست» یک قدم یعنی قدم نه یعنی گام آنجایی که کَعب است پایان این پا آن پاشنه از پایان این پا یعنی پاشنه تا انامل سرانگشت را میگویند قدم آن یکی یک قدم است این یکی یک قدم است فاصلهٴ بین این دو قدم را میگویند خُطْوِه، گام، گام غیر از قدم است انسان وقتی راه میرود این قدم را در جای اول میگذارد آن پا را در جای دوم میگذارد این میشود دو قدم، فاصلهٴ این دو قدم را میگویند خُطْوه یعنی گام، میگویند اگر میخواهی به خدا برسی یک پا را روی نفس بگذار وان دگر در کوی دوست اینها هم همین کار را کردند «یک قدم بر خویشتن نِه وان دگر در کوی دوست» فاصله زیاد است مگر او «اقرب الینا من حبل الورید» نیست کسی که حاضر است در راه او شهید بشود خب تعلّقی ندارد دیگر همهٴ این پردهها کنار میرود این میشود مرحلهٴ کامله علمالیقین و خدا هم وعده داد که اگر علمالیقین پیدا کردید به شهود بهشت و جهنم میرسید دربارهٴ شهدا هم که وارد شده اول چیزی که شهید نظر میکند إلی وجه الله است از همین قبیل است دیگر برای اینکه این بدن و علاقهٴ به حیات حجاب است انسان روی این علاقهها پا گذاشت خب وقتی این حجاب برداشته بشود او که جهنم و بهشت موجود نقد است دیگر، بنابراین اگر روایت معتبر بود قابل اخذ است.
پاسخ ساحران دربرابرتهمت های فرعون:
فرمود: ﴿إِنَّمَا تَقْضِی هذِهِ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا ٭ إِنَّا آمَنَّا بِرَبِّنَا﴾ اینها پاسخِ دهن به دهن فرعون است هر جملهای که آنها گفتند اینها پاسخ دادند فرعون گفته بود که این دسیسهای است که شما مجموعهٴ سَحره ـ معاذ الله ـ انجام دادید شما هم عمداً کوتاه آمدید تا ثابت کنید که این معجزه است در حالی که او هم ساحر است و شما هم میتوانید مقاومت بکنید و نکردید خب سِحر که تاریکی تاریکی را از بین نمیبرد که وقتی آفتاب طلوع کرد آدم میبیند آنچه را که به عنوان انیاب اغوال و درخت و تپّه ماهوری و کوه و امثال ذلک میدید همهاش وهم بود سِحر ریشهٴ سحر را از بین نمیبرد جلوی تأثیر او را ممکن است بگیرد بنابراین گفت همهٴ شما این کاره بودید منتها کوتاه آمدید اینها گفتند نه خیر تو ما را وادار کردی به سِحر در برابر معجزه ﴿وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ﴾ گرچه وعدهٴ جایزه داده شد عدّهای تطمیعاً وارد شدند اما بخشی از اینها تهدیداً وارد شدند.
پرسش:...
پاسخ: بله خب، انسان.
عدم راهیابی تقیّه دراصول دین:
دربارهٴ دین که تقیّه نیست آدم را مُکرَه میکنند که شما مثلاً فلان روز روزه بخور خب میخورد اما با اکراه میگویند ـ معاذ الله ـ بیا دربارهٴ تحریف قرآن کتاب بنویس خدا غریق رحمت کند امام مثل همهٴ علما میگفت محدودهٴ تقیّه مشخص است گفتند شما مجبورید که فلان کس را بکُشید خب این تقیّهبردار نیست میشود انسان را مکروه کرد و حدیث «رُفع ... ما استکرهوا علیه» مانند آن دربارهٴ این معاصی عادی هست خب این نماز را الآن نخواند بعد میشود قضا به جا بیاورند یا فلان معصیت را بکن، اما حالا کسی را وادار بکنند که شما بیا ـ معاذ الله ـ دربارهٴ ردّ قرآن چیزی بنویس، ردّ ولایت و امامت چیزی بنویس اینکه اکراهپذیر نیست کسی حق ندارد بگوید من مجبور شدم مجبور شدن بر اساس اکراه و تقیّه مرزی دارد اما دربارهٴ اصول دین و خطوط کلّی دین نمیشود انسان بگوید من تقیّه کردم که.
دیدگاه مفسران درتفسیرآیه ﴿إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً﴾:
اینها گفتند که تو ما را وادار کردی ما که به این آشنا نبودیم الآن برای ما حق است ﴿قَد تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ﴾ ، ﴿وَمَا أَکْرَهْتَنَا عَلَیْهِ مِنَ السِّحْرِ وَاللَّهُ خَیْرٌ وَأَبْقَی﴾ گرچه دربارهٴ ﴿إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً﴾ دو قول را مفسّران نقل کردند یکی اینکه این تتمّهٴ قول سَحره است یکی اینکه این کلام ذات اقدس الهی است ولی اما ظاهر این ﴿إِنَّهُ﴾ تعلیل است و حرفِ سَحرهای است که از مکتب وجود مبارک موسای کلیم آموختند چون موسای کلیم همهٴ این صحنهها را به آنها گفته دیگر فرمود: ﴿رَبُّنَا الَّذِی أَعْطَی کُلَّ شَیْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَی ٭ قَالَ فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَی ٭ قَالَ عِلْمُهَا عِندَ رَبِّی فِی کِتَابٍ لاَّ یَضِلُّ رَبِّی وَلاَ یَنسَی﴾ تا آن بخشهای پایانی که ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی ٭ وَلَقَدْ أَرَیْنَاهُ آیَاتِنَا کُلَّهَا﴾ مدّتهای مدیدی معجزات را نشان میداد مناظره میکرد، سخنرانی میکرد، ارشاد میکرد همهٴ این حرفها برای مردم مصر روشن شد بنابراین اینچنین نبود که این سَحره خلاصهٴ فرمایش موسای کلیم را نشنیده باشند احتمال دوم هم این است که این کلام ذات اقدس الهی است اما این تعلیل به آن کلام برگردد مقداری خلاف ظاهر است.
معجزه بودن قرآن درنقل ادیبانه وامینانه تاریخ انبیا:
مطلب دیگر این است که در جریان تقدیم موسی یا هارون که در سورهٴ مبارکهٴ «طه» نام هارون مقدم شد در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» نام موسی مقدم شد مستحضرید که این تعبیرات و این کلمات به فارسی و عربی و امثال ذلک نبود به عِبری بود، به سِریانی بود به زبانهای دیگر بود قرآن کریم چندتا کار کرده یکی اینکه آن عِبریها، سریانیها و الفاظی که آنها داشتند آنها را به عربی ترجمه کرده یک، یکی اینکه امینانه و صادقانه نقل کرده دو، پس عِبری را با عربی نقل کرده یک، و در کمال امانت آن حرفها را بازگو کرده دو، و نقلش معجزهگونه است سه، کسی نمیتواند این طور نقل بکند اینچنین نیست که آنها یک طور گفته باشند قرآن طور دیگر نقل کرده باشد آنها هر طور گفتند قرآن با زبان عربی نقل کرد یک، امینانه نقل کرد دو، معجزگونه نقل کرد سه، این میشود معجزهٴ قرآن نه اینکه حالا آنها طور دیگر گفتند قرآن طور دیگر نقل کرده باشد فقط در واژههای عِبری و عربی یا سریانی و عربی از این جهت فرق میکند.
تبیین معنای آیه ﴿لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾:
خب، ﴿إِنَّهُ مَن یَأْتِ رَبَّهُ مُجْرِماً فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ اِجرام که فرمود: ﴿إِنَّا مِنَ الْمُجْرِمِینَ مُنتَقِمُونَ﴾ مصداق کامل جور همان کفر است که شامل کافران هم میشود شامل افراد دیگر هم میشود منتها آنها عذابشان منقطعالآخر است کافری که مثلاً عذابش یک مقدار طولانی است آن کافر عنود عذابش با خلود همراه است ﴿فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ در مسئلهٴ ﴿لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ ملاحظه فرمودید معنایش این نیست که نه مُردن نه زنده چون بین موت و حیات فاصلهای نیست این منفصلهٴ مانعةالخلو است که ارتفاع ممکن نیست نظیر ﴿لاَ فَارِضٌ وَلاَ بِکْرٌ﴾ نیست که بینشان فاصله است نه گاوِ نوسال است نه گاو کهنسال بین گاو نوسال و گاو کهنسال، گاو میانسال فاصله است فرمود: ﴿لاَ فَارِضٌ وَلاَ بِکْرٌ﴾ بلکه ﴿عَوَانُ بَیْنَ ذلِکَ﴾ اما این از آن قبیل نیست که ﴿لاَ یَمُوتُ فِیهَا وَلاَ یَحْیَی﴾ یعنی حالت وسطی باشد نه زنده نه مُرده بلکه اینها واقعاً زندهاند و معذّباند پس «لا یحیی حیاةً طیّبةً و لا یموت فیها» که با مرگ از عذاب بِرَهند حقیقتاً زندهاند منتها در درد و عذابند بین اینها فاصله نیست.
پاداش اخروی مومنان درسوره چهل وهفتم قرآن:
﴿وَمَن یَأْتِهِ مُؤْمِناً قَدْ عَمِلَ الصَّالِحَاتِ فَأُولئِکَ﴾ با اینکه «فله» ممکن بود بفرماید. در جریان آیه قبلی فرمود: ﴿فَإِنَّ لَهُ﴾ اما اینجا نفرمود «فَإِنَّ لَهُ» فرمود: ﴿فَأُولئِکَ﴾ با اشاره به دور برای اینکه منزلت عالیهٴ اینها را ترسیم بکند با اشاره به دور تعبیر کرده است ﴿فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ الْعُلَی﴾.
آنجا فرمود: ﴿فَإِنَّ لَهُ جَهَنَّمَ﴾ اما اینجا نفرمود «فإنّ له درجات» فرمود: ﴿فَأُولئِکَ لَهُمُ الدَّرَجَاتُ﴾ این تعبیر «اولئک» نشانه به رفعت منزلت آنهاست که ﴿یَرْفَعِ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنکُمْ وَالَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ دَرَجَاتٍ﴾ این درجات را به این صورت بیان کرده ﴿جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا﴾ در سورهٴ مبارکهای که به نام پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) است یعنی سورهٴ 47 آنجا انهار بهشتی را مشخص فرمود آیهٴ پانزده سورهٴ مبارکهای که به نام پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است این است ﴿مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتِی وُعِدَ الْمُتَّقُونَ فِیهَا أَنْهَارٌ مِنْ ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ﴾ آبی نیست که نظیر آب دنیا اگر یک چند روزی در جایی بماند بو بیاید آسِن بشود، متغیّر بشود اینچنین نیست ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ لَبَنٍ لَمْ یَتَغَیَّرْ طَعْمُهُ﴾ نهرهایی از شیر جاری است که هرگز طعم و مزه آن عوضشدنی نیست عوض نمیشود سالیان متمادی بماند ﴿وَأَنْهارٌ مِنْ خَمْرٍ لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ﴾ نه آن خَمری که انسان را به حیوانیّت برساند آن خَمری که انسان را به فرشتگی نزدیک میکند ﴿لَذَّةٍ لِلشَّارِبِینَ﴾، ﴿وَأَنْهَارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفّی﴾ که دیگر از کندو و زنبور برنخاسته از نماز و روزه برخاسته اگر عسلی محصول نماز و روزه بود که دیگر سالیان متمادی بماند آسیب نمیبیند. گذشته از این ﴿وَلَهُمْ فِیهَا مِن کُلِّ الَّثمَرَاتِ﴾ خب در این گونه از موارد که میفرماید: ﴿تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ﴾ این انهار را در سورهٴ مبارکهٴ 47 مشخص کرده که چند نهر است ﴿وَذلِکَ جَزَاءُ مَن تَزَکَّی﴾.
جایگاه انسان کامل و خلیفه الهی درنظام آفرینش:
مطلبی که مربوط به بحثهای همین جریان وجود مبارک امام صادق یا امام کاظم و مانند آن است این را ملاحظه بفرمایید در این بحث سهتا مطلب بود یکی اینکه عقلاً و قرآناً طبق دلیل عقلی و طبق دلیل قرآنی انسانِ کامل کونِ جامع است حضرات چهارگانه را داراست و طبق بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) در همان دعای اول صحیفهٴ سجادیه فرمود: «فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا»، «فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ» یعنی از عرش تا فرش وقتی مُنقاد اهل بیت بود اینها میشوند قائد دیگر. دست ما از این جهت پُر است یعنی هم دلیل عقلی داریم هم دلیل قرآنی، خود قرآن کریم فرشتگان را مدبّرات امر میداند این یک، بعد تقسیم میکند که بعضی صافّاتند ، بعضی نازعاتند ، بعضی زاجراتند ، بعضی کذا و کذا این اصناف فرشتهها هستند ولی فرشتهها مدبّرات امرند به اذن الله. اصل دوم این است که فرشتگان با اسمای الهی کار میکنند همین اسمایی که در دعای «کمیل»، اینها تبیین شده «و بأسمائک التی ملأت أرکان کلّ شیء» یا در ادعیه دیگر «و باسمک الذی» در کوه طور چنین کرد، در مکه چنین کرد، در فلانجا چنین کرد، اینها مشخصات است پس اسمای الهی حقایقیاند که فرشتگان برابر آن اسما کار میکنند. سوم آن است که این اسما را وجود مبارک انسانِ کامل یاد اینها داد که ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ اصل چهارم این است که آن انسان کامل شاگرد بلاواسطه خداست و فرشتگان آن حد را ندارند که بلاواسطه علوم را از خدای سبحان دریافت بکنند ﴿وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلاَئِکَةِ فَقالَ﴾ کذا و کذا آنها گفتند ﴿لاَ عِلْمَ لَنَا﴾ بعد فرمود: ﴿یَا آدَمُ أَنْبِئْهُمْ بِأَسْمَائِهِمْ﴾ اصل پنجم آن است که آدم یعنی انسان کامل امروز وجود مبارک ولیّ عصر مصداق اوست یک قضیه فی واقعه نبود که تاریخی باشد گذشته باشد همیشه انسان کامل مخاطب این است این مقام انسانیّت است طبق اصول، اصل پنجم وجود مبارک ولیّ عصر معلّم فرشتههاست.
روایات بحث معجزه نیازمند بررسی محقّقانه:
وقتی کلّ عالَم را فرشتهها مدبّرات امرند با اسمای الهی آن انسان کامل به طریق اُولیٰ دارد این کار را میکند حالا اینکه مهم نیست شیرِ پرده را در بیاورد پس عقلاً و قرآناً هیچ، هیچ یعنی هیچ محذوری ندارد که وجود مبارک امام صادق یا امام کاظم دستور بدهد شیری زنده بشود عمده آن است که آیا واقع شده یا نشده، اگر واقع شده باشد روایت معتبری داشته باشیم این مشکل تفسیری به خوبی حل میشود یعنی آنچه را که مشهور بین اصحاب و مفسّران است حتّی سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) این راه را طی کرده این راه، راه رفتنی است که شیر زنده شد و او را از بین بُرد و عصای موسای کلیم چوبها را خورده و عصای موسای کلیم آن طنابها را خورده، اما اگر ثابت نشده باشد ظاهر قرآن حجّت است این تلاش را شما آقایان باید بکنید الآن این قسمتها در همان خدا غریق رحمت کند این آقای لاجوردی را و خدا غریق رحمت کند یک سیّد مشهدی را آن بزرگوار هم از دوستان ما بود آن وقتی که ما رسائل میخواندیم این کفایه میخواند سنّش یک چند سالی از ما بزرگتر بود این تقریباً پنجاه و هفت هشت سال قبل رفیق ما بود تا این اواخر که مرحوم شد ایشان خدا رحمتشان کند آدم متتبعی بود تلاشگر بود تألیفات خوبی هم دارد ایشان میفرمود این جریان وجود مبارک امام جواد که در آن مجلس دارد «ثلاثین ألف» سی هزار مسئله را جواب داد ما در آن نسخههای اصلی ألف را ندیدیم ثلاثین است خب شما تحقیق کنید ببینید که در آن نُسخ اصلی، نسخ قطعی سی هزار است یا سیتا لازم نیست ما چیزی که نیست بگوییم ما دستمان پُر است دربارهٴ ولایت، وقتی همهٴ فرشتهها را ما شاگردان امام زمان میدانیم شاگردان اهل بیت میدانیم دیگر نیازی به این حرفها نیست کلّ عالم را اینها دارند اداره میکنند وجود مبارک امام سجاد در صحیفهٴ سجادیه که دیگر زبور این خاندان است فرمود: «فَکُلُّ خَلِیقَتِهِ مُنْقَادَةٌ لَنَا» ، یعنی ما قائدیم اینها میشوند مُنقاد اگر کسی دستش از نظر عقل و قرآن پر است دیگر لازم نیست این ألف را اضافه کند که، اگر در جمع شما یک محقّق و پژوهشگری نباشد جای گِله است این نسخههای خطّی را ببینید خدا رحمت کند مرحوم آقای لاجوردی را که این سال اخیر فوت کرده ایشان در همین جریان عیون اخبار الرضا میگوید من در نُسخ اصلی ندیدم این را یعنی جریان آن طوری که مرحوم صدوق در عیون اخبارش دارد ما در نُسخ عتیقه ندیدیم خب ببینید کلینی نقل کرد یا نه، مفید نقل کرد یا نه، شیخ طوسی نقل کرد یا نه، این یک، و در کتاب عیونالأخبار آمده آیا صدوق گفته یا بعدها اضافه شده هم آن سیّد بزرگوار مشهدی میگوید ألف را بعداً اضافه کردند من ندیدم حالا شما ممکن است ببینید هم این سیّد بزرگوار میگوید من در نُسخ عتیقه این حدیث را اصلاً ندیدم خب داعی نداریم ما وقتی که دستمان پُر است آنها را در عرش میبینیم اینها مثل قرآن کریماند اگر قرآن کریم یک طرفش عربی مبین است یک طرفش علیّ حکیم است اینها عدیل و مَثیل و شریک قرآن کریماند یک طرفشان عربی مبین است حجازیاند یک طرفش لدیاللهیاند اگر همهٴ این حرفها هست مسئله توسّل و شفاعت و اینها جزء کارهای ضعیف اینهاست خب اگر دست آدم عقلاً و قرآناً پر است و آن حدیث ثقلین هم همهٴ اینها را تثبیت میکند دیگر نیازی نیست ما یک جا ألف را اضافه بکنیم یا نیازی نیست که این قصّه که در عیون اخبار الرضا است روی این مانور بدهیم شما آقایان تحقیق بکنید این نُسخ خطّی را کتابخانههایی هست نسخ خطّی هست آن نسخ اصیل هست نسخ عتیق هست آن نسخههایی که در عصر خود مرحوم صدوق نوشته شده مراجعه کنید ببینید چنین چیزی هست یا نه.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است