- 341
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 81 تا 88 سوره طه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 81 تا 88 سوره طه"
نیل به کمال در پرتو آزمون الهی
ویژگی های گوساله سامرّی و علت پرستش آن
عواقب دوری از وحی و معرفت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلاَ تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی ﴿81﴾ وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَی ﴿82﴾ وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی ﴿83﴾ قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی ﴿84﴾ قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ ﴿85﴾ فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ یَا قَوْمِ أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی ﴿86﴾ قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذلِکَ الْقَی السَّامِرِیُّ ﴿87﴾ فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی فَنَسِی ﴿88﴾
مراد از ﴿وَوَاعَدْناکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الأیْمَنَ﴾:
بعد از نجات بنیاسرائیل به برکت موسای کلیم(سلام الله علیه) از حوزهٴ سلطنت و قدرت فرعون و عبور از دریای احمر رسیدند به منطقهٴ کوه طور. جانب ایمن یعنی کسی که روبهروی کوه طور میایستد طرفِ راست اگر کوه مثل انسان باشد راست و چپ داشته باشه طرف راستِ مخاطب مقابل طرف چپ انسان است و طرف راست انسان مقابل طرف چپ آن مخاطب, ولی کوه چون اینچنین نیست طرف راست و چپ ندارد کسی که روبهروی کوه میایستد طرف راست او همان طرف راست کوه محسوب میشود جانب ایمنِ کوه یعنی جانب ایمن خود شما, ﴿وَوَاعَدْناکُمْ﴾ جانب ایمن طور ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَی ٭ کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ﴾ در بحث دیروز اشاره شد که منظور از این اکل, مطلق تصرّف است خواه به صورت خوردن باشد یا پوشیدن یا مسکن گزیدن و مانند آن, اگر کسی زمین دیگری یا خانهٴ دیگری را به غصب گرفت میگویند مال مردم را خورد, فرش مردم یا وسایل نقلیه را غصب کرد میگویند مال مردم را خورد پس خوردن یا به معنی برخورد است یا چون عنوان مُشیر است به مطلق تصرّف.
برخی ازویزگی های مسکن مناسب درروایات:
حالا این شخص که مال مردم را مصرف میکند به صورت مسکن در بحث دیروز دو طایفه از نصوص ذکر شده یک طایفه این است که انسان در انتخاب مسکن باید رعایت مسائل محیط زیست, بهداشت, رفاه خود و عائله خود را داشته باشد یکی اینکه از اسراف و تعدّی پرهیز بکند که این دو طایفه از روایات خوانده شد. گاهی ارتفاع مسکن در اثر جهات خارجی برای رعایت حریمِ حرمتها منع میشود مثل اینکه در مکّه میگویند خانههای شما بلندتر از خانهٴ خدا نباشد کسانی که در فاصلههای طولانی خانه میسازند عیب ندارد اما در جوار کعبه کسی خانه بسازد که خانهاش بلندتر از کعبه باشد این روا نیست این برای احترام کعبه است چه اینکه الآن هم برای رعایت همان حرمت میگویند اطراف حرم ساختمانی که بلندتر از حرم مطهّر باشد یا گنبد مطهّر باشد مناسب نیست در مشهد این طور است در قم این طور است در جاهای دیگر همین طور است هم برای زیباسازی شهر و در دید قرار بگیرد هم برای احترام آن حرم.
قسمت دوم که باز به حرمت اسلام و مسلمین برمیگردد گفتند که اهل ذمّه حق ندارند خانهٴ آنها بلندتر از خانهٴ مسلمانها باشد بر اساس این جهات هم هست ولی بهترین راه این است که انسان از هوای آزاد, از نور فراوان بهره بگیرد حالا اگر یک وقت جامعهای چاره نداشتند در اثر کمی زمین و زیادی مردم و احتیاج به مسکن برجسازی کنند آن با تدرّج را هم حل کنند اینچنین نیست که برجسازی برای همه مردم در هر عصر و مصری ممنوع باشد اگر زمین وسیع است مردم کمتر از آن مقدار نیازمندند خب چه بهتر که برج نباشد چون تدرّج خیلی مطلوب نیست رفتن بالا آمدن پلّهها حالا گرچه وسایلی فراهم شده ولی تدرّج گفتند پیری زودرس میآورد خیلی مطلوب نیست اگر آن نبود خب برجسازی روا نیست و اما اگر آن بود جمعیت زیاد بود در زحمت بودند اینها از باب تزاحم اهم و مهم است لذا ممنوعیّتی در این کار ندارد با باز بودن فضا, داشتن زمین مناسب اُولیٰ این است که به آن صورتهای برجهای طولانی نباشد.
تبیین معنای آیه ﴿مَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ﴾:
مطلب دیگر این است که فرمود ما وعده دادیم وجود مبارک موسای کلیم بیاید حالا که آمد تنها آمد اگر تعبیر ﴿عَن قَوْمِکَ﴾ نبود این سؤال از یک مطلب بود که چرا زود آمدی ولی چون تعبیر ﴿عَن قَوْمِکَ﴾ دارد سؤال به دو امر منحل میشود اگر جناب زمخشری در کشّاف این مطلب را گفته و اگر جناب فخررازی در تفسیر این مطلب را گفته و اگر دیگران هم به این مطلب پرداختند بیراهه نرفتند اگر تعبیر این بود که «و ما أعجلک یا موسی» محور سؤال یک چیز بود اما چون تعبیر این است که ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی﴾ همین راهی که این آقایان رفتند میتواند راه درست باشد که مطلب عنصر محوری دو چیز است منتها از تعبیرات بعدی و جملههای بعدی معلوم میشود که تمام مشکل روی همان ﴿عَن قَوْمِکَ﴾ است نه روی ﴿أَعْجَلَکَ﴾ زودتر به میعاد به میقات آمدی مشکل نداشت قوم را تنها گذاشتی جریان سامری پدید آمد تمام مشکلات از این ﴿عَن قَوْمِکَ﴾ نشأت گرفته خب, لذا خدای سبحان که پاسخ میدهد بعد از جریان ﴿مَا أَعْجَلَکَ﴾ که وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد ﴿وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ این خاتمهیافته تلقّی شد اما از آن به بعد تمام بحث دربارهٴ این ﴿عَن قَوْمِکَ﴾ است که اینها را تنها گذاشتی اینها گرفتار فتنهٴ سامری شدند.
سوء استفاده سامرّی از جهالت بنیاسرائیل:
سامری از این خفّت و سبکمغزی و حسگرایی مردم سوء استفاده کرد خب سامری وقتی ببیند این مردم همین معجزهٴ کذایی را دیدند از دریا گذشتند هلاکت فرعون را دیدند معذلک وقتی به منطقهای رسیدند که اهالی آن منطقه بتپرست بودند به موسای کلیم(سلام الله علیه) پیشنهاد دادند خدای دیدنی برای ما بیاور خیال کردند که آوردن خدا به دست انبیاست ﴿یَامُوسَی اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ این فکرِ حسگرایی بنیاسرائیل سامری را وادار کرده که از این حسگرایی سوء استفاده کند و بساط گوسالهپرستی را رواج دهد که الآن به آن اشاره میشود ولی منظور آن است که تمام محذور از همین تنها آمدن وجود مبارک موسای کلیم پدید آمد آنها حرمتی که برای موسی قائل بودند برای هارون(سلام الله علیهما) قائل نبودند.
ردّ ادّعای فخررازی در تفسیر ﴿مَا أَعْجَلَکَ﴾:
پس تمام مشکلات از این ﴿عَن قَوْمِکَ﴾ نشأت گرفته ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ﴾ چرا تنها آمدی و زود آمدی. جناب فخررازی دو بار در اینجا این تعبیر را دارد که خدای سبحان برای میعاد وجود مبارک موسای کلیم وقت مشخّصی تعیین نکرده که در فلان ساعت در فلان لحظه شما به بالای طور بیا چون نَص نبود در ما لا نَصّ فیه بود ـ معاذ الله ـ وجود مبارک موسای کلیم اجتهاد کرد و اشتباه کرد «اجتهد و أخطأ» این دیدِ جناب فخررازی است دربارهٴ موسای کلیم اختصاصی به موسای کلیم(سلام الله علیه) ندارد اصولاً پیغمبرشناسی آنها در همین حد است رسالتشناسی آنها در همین موقف است اینها رسول را, نبی را آن طوری که با وحی به سر میبرد نشناختند یا عمداً نخواستند بشناسند دامنهٴ رسالت و نبوّت را اینقدر پایین آوردند که با سقیفه بشود برای او جانشین تعیین کرد اگر پیغمبر را آن طوری که باید میشناختند جز غدیر کسی جانشین او نمیشد اما اینها چون نتوانستند سَقفیها را بالا ببرند وجود مبارک پیغمبر را, نبوّت را, رسالت را پایین آوردند که تا با سقیفه بتوانند جانشین تعیین کنند لذا دو بار ایشان میگوید که چون وقت معیّنی نشده بود ـ معاذ الله ـ وجود مبارک موسای کلیم اجتهاد کرد نظیر مجتهدان عادی و اشتباه کرد این دو بار تصریح ایشان است در تفسیر . خب, اگر درِ خانهٴ اهل بیت رفته بودند دیگر گرفتار این حرفها نمیشدند که ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی﴾ این دو سؤال بود که قسمت مهم یعنی قسمت مهم که حوادث بعدی است بر اساس تنها آمدن تو و تنها گذاشتن قوم نشأت گرفته که همهٴ فتنههای از آنجاست.
آزمون شدن بنیاسرائیل بعد از حضور حضرت موسی(علیه السلام) در کوه طور:
﴿قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ یعنی «لمزید الرضاء» خب, بعد آن قسمت مهم شروع میشود اینکه فرمود: ﴿مَا أَعْجَلَکَ﴾ انسان خیال میکند که برای اعتراض است در حالی که این توطئه و زمینه و مقدّمه است برای یک گزارش فرمود تو زود آمدی آنها را تنها گذاشتی ولی قصّه از این قرار است وقتی کار به دست فخررازی و امثال رازی میافتد همین طور در میآید اما اگر بدهند به دست اهل بیت طور دیگر در میآید اصلاً سؤال و جواب برای نقد, اعتراض, استنکار و امثال ذلک نیست برای اینکه به حضرت ابلاغ کند که تو تنها آمدی ولی قصّه از این قبیل است چه حادثهٴ تلخی در غیاب تو اتفاق افتاده و آن این است که ﴿قَالَ﴾ ذات اقدس الهی به موسای کلیم فرمود: ﴿فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ﴾ تو که به طرف طور آمدی برای مناجات و ملاقات ما آنها را امتحان کردیم.
نیل به کمال در پرتو آزمون الهی:
گاهی گفته میشود که خب خدای سبحان میتوانست همان طوری که قارون را در همان شهر خودش هلاک کرد ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ فرعون و درباریان را هم میتوانست در همان مصر به هلاکت برساند و بنیاسرائیل این زحمتها را تحمّل نکند این معنایش آن است که انسان بدون رنج و تکامل و کوشش به کمال برسد عالَمی که انسان احتیاج به تلاش و کوشش نداشته باشد آن فقط بهشت است که نتیجهٴ اعمال انسان است وگرنه در دنیا چاره جز تلاش و کوشش نیست إمّا بالجهاد أو بالهجرة اگر جهاد است با جهاد اصغر و اوسط و اکبر باید مجاهد خوب باشد و اگر هجرت است با هجرت صغرا و وسطا و کبرا باید مهاجر خوبی باشد اینها مهاجرت کردند و مأمور به هجرت بودند اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿أَسْرِ بِعِبَادِی﴾ یعنی مأمور به هجرتی در بخشهای دیگر قرآن فرمود من اگر بخواهم نیازی به کار شما نیست دشمنان را به اسرع وجه به هلاکت میرسانم لکن میخواهم شما را امتحان کنم در سورهٴ 47 که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در آنجا آیهٴ چهار به این صورت آمده فرمود: ﴿وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ به پیغمبر فرمود به اینها بگو که اگر خدا مصلحت میدید از تبهکاران شرک و کفر و نفاق انتصار, انتصار یعنی انتقام, انتصار میگرفت نیازی به کار شما نداشت ﴿وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ وَلکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ﴾ ما میخواهیم شما را با هجرت, با جهاد, با تلاش و کوشش بیازماییم وگرنه برای ما کاری ندارد که همهٴ اینها را بریزیم در دریا آن وقت شما چطور, یک آدم مفتخور که به مقامی نمیرسد یک آدم تنبل بیکار که به جایی نمیرسد ما شما را با هجرت, با جهاد, با علل و عوامل دیگر امتحان میکنیم خب اگر امتحان نبود کسی به کمال نمیرسید تقسیم کمال و بهشت به صورت رایگان که مقدّر الهی نیست این هجرت باید حتماً صورت میپذیرفت تا چه کسی مقاومت میکرد تا چه کسی برمیگشت و مانند آن, بنابراین هجرت یک امر ضروری است به دستور خود خدای سبحان است.
همراهان موسای کلیم(علیه السلام) در کوه طور:
اینها آمدند و وجود مبارک موسای کلیم هم مأمور نبود که همهٴ این ششصد هزار نفر یا ششصد نفر یا کمتر و بیشتر همهٴ اینها را بالای کوه طور ببرد بنا شد با یک گروه خاصّی بروند که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ بنا نشد که اینها اردویی بروند بالای کوه که بنا شد که این هفتاد نفر بروند نسبت به این هفتاد نفر سؤالی است جوابی است که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت و در صورت لزوم گاهی آن آیات هم خوانده میشود, اما آن سؤال دربارهٴ این هفتاد نفر است که چرا این هفتاد نفر قدری فاصله گرفتند وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد اینها پشت سر دارند میآیند و آمدند بالا اینها که آمدند یک قصّهٴ جدایی دارند که گفتند: ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ﴾ اینها مُردند دوباره احیا شدند خدای سبحان دید موسای کلیم عرض میکند ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ﴾ خدایا ما هفتاد نفر از نخبگان را آوردیم اینجا همهشان مُردند من جواب این مردم را چه بگویم که این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذاشت حالا هم به آن اشاره میشود بنا نشد وجود مبارک موسای کلیم اردویی راهاندازی کند همهٴ بنیاسرائیل را ببرد بالای طور که. میعادگاه همان کوه طور بود یک, کسانی که مجاز بودند همراه موسای کلیم(سلام الله علیه) بروند همان هفتاد نفر بودند دو, ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ این سؤال ذات اقدس الهی که چرا از قومت فاصله گرفتی برای این هفتاد نفر است سه, و نسبت به آن مجموعهٴ بنیاسرائیل سؤالی نکرده برای اینکه مجموعهٴ بنیاسرائیل در برنامه نبودند بعد گزارش میدهد که این هفتاد نفر که تقریباً رابط بودند بین تو و بین بنیاسرائیل اینها که نرسیدند در غیبت تو ما این قوم را آزمودیم در این امتحان یک عدّهٴ زیادی رفوزه شدند ما آزمودیم ولی بر اساس حسگرایی اینها سامری سوء استفاده کرده اینها را به بتپرستی کشانده.
بهترین ایام برای اربعین گیری:
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 142 به بعد که تقریباً یک ورق هست به این صورت آمده ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً﴾ که در بعضی از روایات دارد که اول ذیقعده بود تا دهم ذیحجّه در همهٴ فرصتها چِهلّهگیری که من «مَن أخلص لله أربعین صباحاً» , و مانند آن مطلوب است ولی در این چهل روز مطلوبتر است یعنی اول ذیقعده تا دهم ذیحجّه آن دهم ذیحجّه هم که بین نماز مغرب و عشاء آن دو رکعت مستحب است که بعد از سورهٴ «توحید» آیهٴ ﴿وَاعَدْنَا﴾ خوانده بشود هم ناظر به همین قسمت است.
همراهی نخبگان بنیاسرائیل با حضرت موسی(علیه السلام) در کوه طور:
خب, ﴿وَوَاعَدْنَا﴾ یعنی سورهٴ «اعراف» آیهٴ 142 به بعد ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ در این ﴿أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ عدّهای که حسگرا هستند شستشوی مغزی یافتند ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ شدند عدّهای هم به دنبال اینها راه افتادند گفتند موسای کلیم بنا شد که چهل شب بیاید و الآن نیامده, گفتند هنوز چهل شب نشده, گفتند چرا, بیستتا دوازده ساعت روز است بیستتا دوازده ساعت شب است شده چهلتا, چهلتا شده و نیامده بعد از بیست روز این فتنه واقع شد این طور بودند خب وجود مبارک موسای کلیم فرمود چهل روز تفکّر سامری این بود که بیستتا شب و بیستتا روز میشود چهلتا خب اینکه میگویند خوابِ آدم عالِم بهتر از عبادت آدم جاهل است همین است. ﴿وَقَالَ مُوسَی لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ٭ وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ تا آن پایان جریان تجلّی شد و کوه به برکت موسای کلیم شکافته شد نه اینکه کوه شکافته شد موسای کلیم ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ از وحشتِ کوه موسی گرفتار خَریر شد خیر, از عظمت و جلال موسای کلیم که ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ آنکه آسمان و زمین را نگه میدارد حجّت خداست که «لولا الحجة لساخت الأرض باهلها» اگر حجّت خدا گرفتار ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ بشود کوه متلاشی میشود نه بالعکس.
سنت الهی در امتحان افراد:
خب, ﴿وَکَتَبْنَا﴾ بعد این تورات را به او دادیم و در همان مهمانی چهل شَبه تورات نصیب شده ﴿وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً﴾ تا به آیهٴ ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَی مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ﴾ تا این بخشهای پایانی. وجود مبارک موسای کلیم ﴿لَمَّا رَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ اعتراض کرد که ﴿بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِی أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ﴾ و مانند آن بعد ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِن رَبِّهِمْ﴾ بعد ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِی نُسْخَتِهَا هُدیً﴾ بعد در آیهٴ 155 ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ این معلوم میشود دوتا جریان است بنابراین آنجا نسبت به این جریان که هفتاد نفر بودند بنا شد بروند این هفتاد نفر جای سؤال هست که وجود مبارک موسای کلیم باید پاسخ بدهد که چطور در بالای طور رفتن تنها رفت نه اینکه چرا اردو را نیاوردی آنها اصلاً در بحث نبودند. خب این قصّهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً بحث شد.
فرمود: ﴿فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ﴾ ما آزمودیم ما کسی را گمراه نکردیم امتحان چیز خوبی است فرمود کسی خیال نکند که با این اعمال ظاهری بدون امتحان دشوار بهشت میرود ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ﴾ این طور نیست عدّهای میگفتند چه سعادتی بهتر از این که ما پنج وقت نماز را پشت سر پیغمبر اقتدا میکنیم و میخوانیم, در مسجدی نماز پنج وقت را میخوانیم که بعد از مسجدالحرام بهترین مسجد روی زمین است و درست میگفتند به همین مردم خدا خطاب کرد که شما باید امتحان بشوید اینکه فرمود: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ﴾ دربارهٴ همینها بود که نماز پنج وقتشان را پشت سر بهترین امام جماعت شرق و غرب عالَم میخواندند در بهترین مسجد بعد از مسجدالحرام میخواندند به همین مردم فرمود اینها کافی نیست باید در جبهه و جنگ هم امتحان بشوید. خب در اینجا فرمود ما اینها را آزمودیم ولی سامری اینها را گمراه کرد سامری هم دید که اینها آن شستشوی مغزیشان تمام نشده این همه معجزات را از وجود مبارک موسای کلیم دیدند این فکرِ حسگرایی باعث شد که سامری از این شستشوی مغزی سوء استفاده کند و آن را راه بیندازد.
وقتی وجود مبارک موسای کلیم این خبر را شنید که فرمود ما اینها را امتحان کردیم ولی سامری اینها را گمراه کرد معلوم میشود گمراهی به دست خود شخص است امتحان یک چیز خوبی است به دست الهی است هر کسی از امتحان سرفراز بیرون بیاید پاداش مهم دارد امتحان کردن کار خوبی است گمراه کردن کار بدی است خب و گمراه شدن کار بدی است ﴿فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ﴾ حالا وجود مبارک موسای کلیم باخبر شده است که گروهی در اثر اضلال سامری بیراهه رفتند از توحید فاصله گرفتند.
علت اعتراض حضرت موسی(علیه السلام) بر گوسالهپرستی بنیاسرائیل:
﴿فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ اینها دوتا حال است در حالی که عصبانی بود از یک نظر, در حالی که متأسف بود از نظر دیگر هم غمگین بود هم غضبناک بعد وقتی که آمد به قومش اعتراض کرد بر اساس صبر و تقسیم که فرمود هیچ تخلّفی در اینجا راه نداد وعدهٴ الهی حق بود خدا به شما وعدهٴ خوب داد ما که از مصر در آمدیم وارد منطقهای شدیم حکومت میخواهیم حکومت هم بدون قانون اساسی نخواهد بود قانون اساسی انبیا هم همان کتاب آسمانی آنهاست و همهٴ این مواعید را ذات اقدس الهی به ما بشارت داد که فرمود ما به شما کتاب میدهیم, قانون اساسی میدهیم این میشود وعدِ حَسن من هم رفتم این قانون اساسی را تلقّی کنم محصول آن اربعینگیری وجود مبارک موسای کلیم دریافت تورات بود خب خدا وعدهٴ حسن به شما نداد؟ چرا داد, خدا نمیخواهد شما را از سرزمینی به سرزمین دیگر منتقل کند که خدا میخواهد شما را از استضعاف نجات بدهد از ذلّت به عزّت بیاورد آن با کشورداری و قانون اساسی و حکومت عادله است این هم که وعدهٴ الهی بود ما هم که تخلّف نکردیم عهد هم که طول نکشیده فقط اشکال بر شماست که بیراهه رفتید ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ که آنها بیست روز را چهل روز حساب کردند بیستتا روز, بیستتا شب گفتند چهل روز شد یا نه, ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ این هم که نبود ﴿أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّکُمْ﴾ ما گفتیم ﴿لاَ تَطْغَوْا﴾ تنها در خوردن نیست در خطّمَشی هم طغیان نکنید که غضب الهی بر شما حلال میشود حالا غضب الهی بر شما حلال شد ﴿فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی﴾ شما وعدهٴ مرا تخلّف کردید من قرار گذاشتم بعد از چهل روز برگردم شما قبل از چهل روز این بساط را پهن کردید.
کیفیت ساخته شدن گوساله سامرّی:
آنها بهانهای که آوردند گفتند که ما عمدا ًاین کار را نکردیم سامری این کار را کرده ﴿مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ﴾ ما وعده درست, وعده حق بود تو هم تخلّف نکردی ولی ما فریب خوردیم کسی ما را گمراه کرده به ما گفته که شما این فراعنه با آن قدرتها و جلال و شکوه که آمدند در دریا و غرق شدند این لاشههای اینها با ابدان اینها با لباسهای آنها خاصیّت دریا این است که مُرده را قبول نمیکند میگذارد کنار منتها بخشی را دور بخشی را نزدیک دربارهٴ خصوص فرعون فرمود: ﴿نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً﴾ راههای دیگری هم که بود بالأخره این زیورها و زینتها و این طلاها به دست این بنیاسرائیل افتاد حالا از کجا رفتند گرفتند آیا از این لاشهها گرفتند از راه دیگر گفتند بالأخره ما زینتهایی داشتیم سامری آنچه خودش به عنوان غنیمتها گرفته بود ما را هم وادار کرده آنچه به عنوان غنیمت گرفتیم همهٴ این طلاها را جمع کردیم به دستور او به او دادیم او گوسالهای از همین طلاها ساخته چیزی که مورد علاقهٴ مردم است به او هم توجّه بیشتری دارد یک گوسالهٴ ساختگی از همین طلاها ساخته آن چیزی را که میگویند فراهم کرده اگر درست باشد که ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾ چه چیزی بود آن را هم تعبیه کرده در درون این مجسّمه گوساله گذاشته که اگر این را به سَمت باد نگه میداشتند هر وقت باد میوزید این صدا تولید میکرد این کار را کردند در مسیر باد هم گذاشتند این باد هم که میوزید این صدا تولید میکرد.
ویژگی های گوساله سامرّی و علت پرستش آن:
قرآن کریم برای اینکه به ما بفهماند او گوساله نساخت او مجسّمهای درست کرد خَوار انسان حرفش نطق است حِمار آن صدایش نَهیق است اسب آن شیههاش صَهیر است اسب «حیوانٌ صاهر» حمار «حیوانٌ ناهقٌ» گاو «حیوانٌ خائرٌ» خَوار همان بانگ گاو است. خب, اگر بعضی حیوان طائرند بعضی حیوان سابحاند مثل ماهی, بعضی حیوان ساهرند مثل اسب, بعضی حیوان ناهقاند مثل حمار, بعضی حیوان خائرند مثل گاو قرآن اصراری دارد هر جا جریان گوساله را ذکر میکند این ﴿جَسَداً﴾ را وسط بیاورد ﴿عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ نه «عِجلاً له خوار» او حیوان درست نکرد او مجسّمهای درست کرد که بانگ میداد تا مبادا کسی خیال بکند که او واقعاً احیا کرده حیات داده اینچنین نبود «عِجلاً له خوار» نیست ﴿عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ خب اینها میدیدند که گوسالهای است نمیفهمیدند که چه چیزی در درون او تعبیه شده, نمیفهمیدند که هر وقت باد بزند او بانگی دارد گفتند ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی﴾ اینها هم پذیرفتند اینها به موسای کلیم عرض کردند به ما این طور گفتند ما که قدرت تحقیق و تشخیص نداریم.
عواقب دوری از وحی و معرفت:
شما اگر تاریخ سلاطین گذشته را بخوانید مستحضر میشوید که غالب این افراد شستشوی مغزی دادند یک وقت اسلام میآید میگوید «طلب العلم فریضة» ولو تا چین یا آن طرف چین شرق و غرب هم شد باید عالِم بشویم یک وقت یک قانون رسمی مملکت این است که سوادآموزی فقط برای درباریان است و متمکّنان است و سرمایهداران طبقهٴ دیگر حقّ درس خواندن ندارند اینها فقط باربر و کارگر بشوند مگر ایرانِ قبل از اسلام همین طور نبود, مگر فراگیری سواد حقّ قانونی همهٴ مردم بود کسی حق نداشت درس بخواند که آن که گفته درس خواندن و عالِم شدن واجب است او پیغمبر است و اسلام این حرف را آورده این مردم حسگرا وقتی گرفتار سامری بشوند به دنبال گوساله هم راه میافتند در بحثهای روزهای قبل یا اسبق هم به عرضتان رسید الیوم با اینکه عصر, عصر علم است در اثر جهالت بخشی از مردم مشرقزمین هنوز هم که هنوز است به مدفوع گاو, به ادرار گاو آنقدر احترام میگذارند که ما به آب زمزم احترام میگذاریم الیوم, این جای تعجّب نیست مگر موشپرستی نیست, مگر پرستش اعضای بدن انسان الیوم در بخشی از منطقههای هند نیست با اسرار هندی که بود و همیشه داشتند, بنابراین این تعجّب نیست اگر این چراغ علم خاموش بشود راه همین است لذا وجود مبارک موسای کلیم که اعتراض کرد آنها جوابی نداشتند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
نیل به کمال در پرتو آزمون الهی
ویژگی های گوساله سامرّی و علت پرستش آن
عواقب دوری از وحی و معرفت
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ وَلاَ تَطْغَوْا فِیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبِی وَمَن یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبِی فَقَدْ هَوَی ﴿81﴾ وَإِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ اهْتَدَی ﴿82﴾ وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی ﴿83﴾ قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی ﴿84﴾ قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ ﴿85﴾ فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً قَالَ یَا قَوْمِ أَلَمْ یَعِدْکُمْ رَبُّکُمْ وَعْداً حَسَناً أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّکُمْ فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی ﴿86﴾ قَالُوا مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ بِمَلْکِنَا وَلکِنَّا حُمِّلْنَا أَوْزَاراً مِن زِینَةِ الْقَوْمِ فَقَذَفْنَاهَا فَکَذلِکَ الْقَی السَّامِرِیُّ ﴿87﴾ فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ فَقَالُوا هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی فَنَسِی ﴿88﴾
مراد از ﴿وَوَاعَدْناکُمْ جَانِبَ الطُّورِ الأیْمَنَ﴾:
بعد از نجات بنیاسرائیل به برکت موسای کلیم(سلام الله علیه) از حوزهٴ سلطنت و قدرت فرعون و عبور از دریای احمر رسیدند به منطقهٴ کوه طور. جانب ایمن یعنی کسی که روبهروی کوه طور میایستد طرفِ راست اگر کوه مثل انسان باشد راست و چپ داشته باشه طرف راستِ مخاطب مقابل طرف چپ انسان است و طرف راست انسان مقابل طرف چپ آن مخاطب, ولی کوه چون اینچنین نیست طرف راست و چپ ندارد کسی که روبهروی کوه میایستد طرف راست او همان طرف راست کوه محسوب میشود جانب ایمنِ کوه یعنی جانب ایمن خود شما, ﴿وَوَاعَدْناکُمْ﴾ جانب ایمن طور ﴿وَنَزَّلْنَا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَالسَّلْوَی ٭ کُلُوا مِن طَیِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاکُمْ﴾ در بحث دیروز اشاره شد که منظور از این اکل, مطلق تصرّف است خواه به صورت خوردن باشد یا پوشیدن یا مسکن گزیدن و مانند آن, اگر کسی زمین دیگری یا خانهٴ دیگری را به غصب گرفت میگویند مال مردم را خورد, فرش مردم یا وسایل نقلیه را غصب کرد میگویند مال مردم را خورد پس خوردن یا به معنی برخورد است یا چون عنوان مُشیر است به مطلق تصرّف.
برخی ازویزگی های مسکن مناسب درروایات:
حالا این شخص که مال مردم را مصرف میکند به صورت مسکن در بحث دیروز دو طایفه از نصوص ذکر شده یک طایفه این است که انسان در انتخاب مسکن باید رعایت مسائل محیط زیست, بهداشت, رفاه خود و عائله خود را داشته باشد یکی اینکه از اسراف و تعدّی پرهیز بکند که این دو طایفه از روایات خوانده شد. گاهی ارتفاع مسکن در اثر جهات خارجی برای رعایت حریمِ حرمتها منع میشود مثل اینکه در مکّه میگویند خانههای شما بلندتر از خانهٴ خدا نباشد کسانی که در فاصلههای طولانی خانه میسازند عیب ندارد اما در جوار کعبه کسی خانه بسازد که خانهاش بلندتر از کعبه باشد این روا نیست این برای احترام کعبه است چه اینکه الآن هم برای رعایت همان حرمت میگویند اطراف حرم ساختمانی که بلندتر از حرم مطهّر باشد یا گنبد مطهّر باشد مناسب نیست در مشهد این طور است در قم این طور است در جاهای دیگر همین طور است هم برای زیباسازی شهر و در دید قرار بگیرد هم برای احترام آن حرم.
قسمت دوم که باز به حرمت اسلام و مسلمین برمیگردد گفتند که اهل ذمّه حق ندارند خانهٴ آنها بلندتر از خانهٴ مسلمانها باشد بر اساس این جهات هم هست ولی بهترین راه این است که انسان از هوای آزاد, از نور فراوان بهره بگیرد حالا اگر یک وقت جامعهای چاره نداشتند در اثر کمی زمین و زیادی مردم و احتیاج به مسکن برجسازی کنند آن با تدرّج را هم حل کنند اینچنین نیست که برجسازی برای همه مردم در هر عصر و مصری ممنوع باشد اگر زمین وسیع است مردم کمتر از آن مقدار نیازمندند خب چه بهتر که برج نباشد چون تدرّج خیلی مطلوب نیست رفتن بالا آمدن پلّهها حالا گرچه وسایلی فراهم شده ولی تدرّج گفتند پیری زودرس میآورد خیلی مطلوب نیست اگر آن نبود خب برجسازی روا نیست و اما اگر آن بود جمعیت زیاد بود در زحمت بودند اینها از باب تزاحم اهم و مهم است لذا ممنوعیّتی در این کار ندارد با باز بودن فضا, داشتن زمین مناسب اُولیٰ این است که به آن صورتهای برجهای طولانی نباشد.
تبیین معنای آیه ﴿مَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ﴾:
مطلب دیگر این است که فرمود ما وعده دادیم وجود مبارک موسای کلیم بیاید حالا که آمد تنها آمد اگر تعبیر ﴿عَن قَوْمِکَ﴾ نبود این سؤال از یک مطلب بود که چرا زود آمدی ولی چون تعبیر ﴿عَن قَوْمِکَ﴾ دارد سؤال به دو امر منحل میشود اگر جناب زمخشری در کشّاف این مطلب را گفته و اگر جناب فخررازی در تفسیر این مطلب را گفته و اگر دیگران هم به این مطلب پرداختند بیراهه نرفتند اگر تعبیر این بود که «و ما أعجلک یا موسی» محور سؤال یک چیز بود اما چون تعبیر این است که ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی﴾ همین راهی که این آقایان رفتند میتواند راه درست باشد که مطلب عنصر محوری دو چیز است منتها از تعبیرات بعدی و جملههای بعدی معلوم میشود که تمام مشکل روی همان ﴿عَن قَوْمِکَ﴾ است نه روی ﴿أَعْجَلَکَ﴾ زودتر به میعاد به میقات آمدی مشکل نداشت قوم را تنها گذاشتی جریان سامری پدید آمد تمام مشکلات از این ﴿عَن قَوْمِکَ﴾ نشأت گرفته خب, لذا خدای سبحان که پاسخ میدهد بعد از جریان ﴿مَا أَعْجَلَکَ﴾ که وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد ﴿وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ این خاتمهیافته تلقّی شد اما از آن به بعد تمام بحث دربارهٴ این ﴿عَن قَوْمِکَ﴾ است که اینها را تنها گذاشتی اینها گرفتار فتنهٴ سامری شدند.
سوء استفاده سامرّی از جهالت بنیاسرائیل:
سامری از این خفّت و سبکمغزی و حسگرایی مردم سوء استفاده کرد خب سامری وقتی ببیند این مردم همین معجزهٴ کذایی را دیدند از دریا گذشتند هلاکت فرعون را دیدند معذلک وقتی به منطقهای رسیدند که اهالی آن منطقه بتپرست بودند به موسای کلیم(سلام الله علیه) پیشنهاد دادند خدای دیدنی برای ما بیاور خیال کردند که آوردن خدا به دست انبیاست ﴿یَامُوسَی اجْعَلْ لَنَا إِلهاً کَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ﴾ این فکرِ حسگرایی بنیاسرائیل سامری را وادار کرده که از این حسگرایی سوء استفاده کند و بساط گوسالهپرستی را رواج دهد که الآن به آن اشاره میشود ولی منظور آن است که تمام محذور از همین تنها آمدن وجود مبارک موسای کلیم پدید آمد آنها حرمتی که برای موسی قائل بودند برای هارون(سلام الله علیهما) قائل نبودند.
ردّ ادّعای فخررازی در تفسیر ﴿مَا أَعْجَلَکَ﴾:
پس تمام مشکلات از این ﴿عَن قَوْمِکَ﴾ نشأت گرفته ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ﴾ چرا تنها آمدی و زود آمدی. جناب فخررازی دو بار در اینجا این تعبیر را دارد که خدای سبحان برای میعاد وجود مبارک موسای کلیم وقت مشخّصی تعیین نکرده که در فلان ساعت در فلان لحظه شما به بالای طور بیا چون نَص نبود در ما لا نَصّ فیه بود ـ معاذ الله ـ وجود مبارک موسای کلیم اجتهاد کرد و اشتباه کرد «اجتهد و أخطأ» این دیدِ جناب فخررازی است دربارهٴ موسای کلیم اختصاصی به موسای کلیم(سلام الله علیه) ندارد اصولاً پیغمبرشناسی آنها در همین حد است رسالتشناسی آنها در همین موقف است اینها رسول را, نبی را آن طوری که با وحی به سر میبرد نشناختند یا عمداً نخواستند بشناسند دامنهٴ رسالت و نبوّت را اینقدر پایین آوردند که با سقیفه بشود برای او جانشین تعیین کرد اگر پیغمبر را آن طوری که باید میشناختند جز غدیر کسی جانشین او نمیشد اما اینها چون نتوانستند سَقفیها را بالا ببرند وجود مبارک پیغمبر را, نبوّت را, رسالت را پایین آوردند که تا با سقیفه بتوانند جانشین تعیین کنند لذا دو بار ایشان میگوید که چون وقت معیّنی نشده بود ـ معاذ الله ـ وجود مبارک موسای کلیم اجتهاد کرد نظیر مجتهدان عادی و اشتباه کرد این دو بار تصریح ایشان است در تفسیر . خب, اگر درِ خانهٴ اهل بیت رفته بودند دیگر گرفتار این حرفها نمیشدند که ﴿وَمَا أَعْجَلَکَ عَن قَوْمِکَ یَا مُوسَی﴾ این دو سؤال بود که قسمت مهم یعنی قسمت مهم که حوادث بعدی است بر اساس تنها آمدن تو و تنها گذاشتن قوم نشأت گرفته که همهٴ فتنههای از آنجاست.
آزمون شدن بنیاسرائیل بعد از حضور حضرت موسی(علیه السلام) در کوه طور:
﴿قَالَ هُمْ أُولاَءِ عَلَی أَثَرِی وَعَجِلْتُ إِلَیْکَ رَبِّ لِتَرْضَی﴾ یعنی «لمزید الرضاء» خب, بعد آن قسمت مهم شروع میشود اینکه فرمود: ﴿مَا أَعْجَلَکَ﴾ انسان خیال میکند که برای اعتراض است در حالی که این توطئه و زمینه و مقدّمه است برای یک گزارش فرمود تو زود آمدی آنها را تنها گذاشتی ولی قصّه از این قرار است وقتی کار به دست فخررازی و امثال رازی میافتد همین طور در میآید اما اگر بدهند به دست اهل بیت طور دیگر در میآید اصلاً سؤال و جواب برای نقد, اعتراض, استنکار و امثال ذلک نیست برای اینکه به حضرت ابلاغ کند که تو تنها آمدی ولی قصّه از این قبیل است چه حادثهٴ تلخی در غیاب تو اتفاق افتاده و آن این است که ﴿قَالَ﴾ ذات اقدس الهی به موسای کلیم فرمود: ﴿فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ﴾ تو که به طرف طور آمدی برای مناجات و ملاقات ما آنها را امتحان کردیم.
نیل به کمال در پرتو آزمون الهی:
گاهی گفته میشود که خب خدای سبحان میتوانست همان طوری که قارون را در همان شهر خودش هلاک کرد ﴿فَخَسَفْنَا بِهِ وَبِدَارِهِ الْأَرْضَ﴾ فرعون و درباریان را هم میتوانست در همان مصر به هلاکت برساند و بنیاسرائیل این زحمتها را تحمّل نکند این معنایش آن است که انسان بدون رنج و تکامل و کوشش به کمال برسد عالَمی که انسان احتیاج به تلاش و کوشش نداشته باشد آن فقط بهشت است که نتیجهٴ اعمال انسان است وگرنه در دنیا چاره جز تلاش و کوشش نیست إمّا بالجهاد أو بالهجرة اگر جهاد است با جهاد اصغر و اوسط و اکبر باید مجاهد خوب باشد و اگر هجرت است با هجرت صغرا و وسطا و کبرا باید مهاجر خوبی باشد اینها مهاجرت کردند و مأمور به هجرت بودند اینکه خدای سبحان فرمود: ﴿أَسْرِ بِعِبَادِی﴾ یعنی مأمور به هجرتی در بخشهای دیگر قرآن فرمود من اگر بخواهم نیازی به کار شما نیست دشمنان را به اسرع وجه به هلاکت میرسانم لکن میخواهم شما را امتحان کنم در سورهٴ 47 که به نام مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است در آنجا آیهٴ چهار به این صورت آمده فرمود: ﴿وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ﴾ به پیغمبر فرمود به اینها بگو که اگر خدا مصلحت میدید از تبهکاران شرک و کفر و نفاق انتصار, انتصار یعنی انتقام, انتصار میگرفت نیازی به کار شما نداشت ﴿وَلَوْ یَشَاءُ اللَّهُ لاَنتَصَرَ مِنْهُمْ وَلکِن لِیَبْلُوَا بَعْضَکُم بِبَعْضٍ﴾ ما میخواهیم شما را با هجرت, با جهاد, با تلاش و کوشش بیازماییم وگرنه برای ما کاری ندارد که همهٴ اینها را بریزیم در دریا آن وقت شما چطور, یک آدم مفتخور که به مقامی نمیرسد یک آدم تنبل بیکار که به جایی نمیرسد ما شما را با هجرت, با جهاد, با علل و عوامل دیگر امتحان میکنیم خب اگر امتحان نبود کسی به کمال نمیرسید تقسیم کمال و بهشت به صورت رایگان که مقدّر الهی نیست این هجرت باید حتماً صورت میپذیرفت تا چه کسی مقاومت میکرد تا چه کسی برمیگشت و مانند آن, بنابراین هجرت یک امر ضروری است به دستور خود خدای سبحان است.
همراهان موسای کلیم(علیه السلام) در کوه طور:
اینها آمدند و وجود مبارک موسای کلیم هم مأمور نبود که همهٴ این ششصد هزار نفر یا ششصد نفر یا کمتر و بیشتر همهٴ اینها را بالای کوه طور ببرد بنا شد با یک گروه خاصّی بروند که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ بنا نشد که اینها اردویی بروند بالای کوه که بنا شد که این هفتاد نفر بروند نسبت به این هفتاد نفر سؤالی است جوابی است که در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذشت و در صورت لزوم گاهی آن آیات هم خوانده میشود, اما آن سؤال دربارهٴ این هفتاد نفر است که چرا این هفتاد نفر قدری فاصله گرفتند وجود مبارک موسای کلیم عرض کرد اینها پشت سر دارند میآیند و آمدند بالا اینها که آمدند یک قصّهٴ جدایی دارند که گفتند: ﴿أَرِنَا اللّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ﴾ اینها مُردند دوباره احیا شدند خدای سبحان دید موسای کلیم عرض میکند ﴿إِنْ هِیَ إِلاّ فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بِهَا مَن تَشَاءُ﴾ خدایا ما هفتاد نفر از نخبگان را آوردیم اینجا همهشان مُردند من جواب این مردم را چه بگویم که این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» گذاشت حالا هم به آن اشاره میشود بنا نشد وجود مبارک موسای کلیم اردویی راهاندازی کند همهٴ بنیاسرائیل را ببرد بالای طور که. میعادگاه همان کوه طور بود یک, کسانی که مجاز بودند همراه موسای کلیم(سلام الله علیه) بروند همان هفتاد نفر بودند دو, ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ این سؤال ذات اقدس الهی که چرا از قومت فاصله گرفتی برای این هفتاد نفر است سه, و نسبت به آن مجموعهٴ بنیاسرائیل سؤالی نکرده برای اینکه مجموعهٴ بنیاسرائیل در برنامه نبودند بعد گزارش میدهد که این هفتاد نفر که تقریباً رابط بودند بین تو و بین بنیاسرائیل اینها که نرسیدند در غیبت تو ما این قوم را آزمودیم در این امتحان یک عدّهٴ زیادی رفوزه شدند ما آزمودیم ولی بر اساس حسگرایی اینها سامری سوء استفاده کرده اینها را به بتپرستی کشانده.
بهترین ایام برای اربعین گیری:
در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» آیهٴ 142 به بعد که تقریباً یک ورق هست به این صورت آمده ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً﴾ که در بعضی از روایات دارد که اول ذیقعده بود تا دهم ذیحجّه در همهٴ فرصتها چِهلّهگیری که من «مَن أخلص لله أربعین صباحاً» , و مانند آن مطلوب است ولی در این چهل روز مطلوبتر است یعنی اول ذیقعده تا دهم ذیحجّه آن دهم ذیحجّه هم که بین نماز مغرب و عشاء آن دو رکعت مستحب است که بعد از سورهٴ «توحید» آیهٴ ﴿وَاعَدْنَا﴾ خوانده بشود هم ناظر به همین قسمت است.
همراهی نخبگان بنیاسرائیل با حضرت موسی(علیه السلام) در کوه طور:
خب, ﴿وَوَاعَدْنَا﴾ یعنی سورهٴ «اعراف» آیهٴ 142 به بعد ﴿وَوَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاَثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ در این ﴿أَرْبَعِینَ لَیْلَةً﴾ عدّهای که حسگرا هستند شستشوی مغزی یافتند ﴿فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَأَطَاعُوهُ﴾ شدند عدّهای هم به دنبال اینها راه افتادند گفتند موسای کلیم بنا شد که چهل شب بیاید و الآن نیامده, گفتند هنوز چهل شب نشده, گفتند چرا, بیستتا دوازده ساعت روز است بیستتا دوازده ساعت شب است شده چهلتا, چهلتا شده و نیامده بعد از بیست روز این فتنه واقع شد این طور بودند خب وجود مبارک موسای کلیم فرمود چهل روز تفکّر سامری این بود که بیستتا شب و بیستتا روز میشود چهلتا خب اینکه میگویند خوابِ آدم عالِم بهتر از عبادت آدم جاهل است همین است. ﴿وَقَالَ مُوسَی لْأَخِیهِ هَارُونَ اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی وَأَصْلِحْ وَلاَتَتَّبِعْ سَبِیلَ الْمُفْسِدِینَ ٭ وَلَمَّا جَاءَ مُوسَی لِمِیقَاتِنَا وَکَلَّمَهُ رَبُّهُ قَالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ﴾ تا آن پایان جریان تجلّی شد و کوه به برکت موسای کلیم شکافته شد نه اینکه کوه شکافته شد موسای کلیم ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ از وحشتِ کوه موسی گرفتار خَریر شد خیر, از عظمت و جلال موسای کلیم که ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ آنکه آسمان و زمین را نگه میدارد حجّت خداست که «لولا الحجة لساخت الأرض باهلها» اگر حجّت خدا گرفتار ﴿خَرَّ مُوسی صَعِقاً﴾ بشود کوه متلاشی میشود نه بالعکس.
سنت الهی در امتحان افراد:
خب, ﴿وَکَتَبْنَا﴾ بعد این تورات را به او دادیم و در همان مهمانی چهل شَبه تورات نصیب شده ﴿وَکَتَبْنَا لَهُ فِی الْأَلْوَاحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَةً﴾ تا به آیهٴ ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَی مِن بَعْدِهِ مِنْ حُلِیِّهِمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوَارٌ﴾ تا این بخشهای پایانی. وجود مبارک موسای کلیم ﴿لَمَّا رَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ اعتراض کرد که ﴿بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِی مِن بَعْدِی أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّکُمْ﴾ و مانند آن بعد ﴿إِنَّ الَّذِینَ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ سَیَنَالُهُمْ غَضَبٌ مِن رَبِّهِمْ﴾ بعد ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الْغَضَبُ أَخَذَ الْأَلْوَاحَ وَفِی نُسْخَتِهَا هُدیً﴾ بعد در آیهٴ 155 ﴿وَاخْتَارَ مُوسَی قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلاً﴾ این معلوم میشود دوتا جریان است بنابراین آنجا نسبت به این جریان که هفتاد نفر بودند بنا شد بروند این هفتاد نفر جای سؤال هست که وجود مبارک موسای کلیم باید پاسخ بدهد که چطور در بالای طور رفتن تنها رفت نه اینکه چرا اردو را نیاوردی آنها اصلاً در بحث نبودند. خب این قصّهٴ سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» که قبلاً بحث شد.
فرمود: ﴿فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ﴾ ما آزمودیم ما کسی را گمراه نکردیم امتحان چیز خوبی است فرمود کسی خیال نکند که با این اعمال ظاهری بدون امتحان دشوار بهشت میرود ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ﴾ این طور نیست عدّهای میگفتند چه سعادتی بهتر از این که ما پنج وقت نماز را پشت سر پیغمبر اقتدا میکنیم و میخوانیم, در مسجدی نماز پنج وقت را میخوانیم که بعد از مسجدالحرام بهترین مسجد روی زمین است و درست میگفتند به همین مردم خدا خطاب کرد که شما باید امتحان بشوید اینکه فرمود: ﴿أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لاَ یُفْتَنُونَ﴾ دربارهٴ همینها بود که نماز پنج وقتشان را پشت سر بهترین امام جماعت شرق و غرب عالَم میخواندند در بهترین مسجد بعد از مسجدالحرام میخواندند به همین مردم فرمود اینها کافی نیست باید در جبهه و جنگ هم امتحان بشوید. خب در اینجا فرمود ما اینها را آزمودیم ولی سامری اینها را گمراه کرد سامری هم دید که اینها آن شستشوی مغزیشان تمام نشده این همه معجزات را از وجود مبارک موسای کلیم دیدند این فکرِ حسگرایی باعث شد که سامری از این شستشوی مغزی سوء استفاده کند و آن را راه بیندازد.
وقتی وجود مبارک موسای کلیم این خبر را شنید که فرمود ما اینها را امتحان کردیم ولی سامری اینها را گمراه کرد معلوم میشود گمراهی به دست خود شخص است امتحان یک چیز خوبی است به دست الهی است هر کسی از امتحان سرفراز بیرون بیاید پاداش مهم دارد امتحان کردن کار خوبی است گمراه کردن کار بدی است خب و گمراه شدن کار بدی است ﴿فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَکَ مِن بَعْدِکَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِیُّ﴾ حالا وجود مبارک موسای کلیم باخبر شده است که گروهی در اثر اضلال سامری بیراهه رفتند از توحید فاصله گرفتند.
علت اعتراض حضرت موسی(علیه السلام) بر گوسالهپرستی بنیاسرائیل:
﴿فَرَجَعَ مُوسَی إِلَی قَوْمِهِ غَضْبَانَ أَسِفاً﴾ اینها دوتا حال است در حالی که عصبانی بود از یک نظر, در حالی که متأسف بود از نظر دیگر هم غمگین بود هم غضبناک بعد وقتی که آمد به قومش اعتراض کرد بر اساس صبر و تقسیم که فرمود هیچ تخلّفی در اینجا راه نداد وعدهٴ الهی حق بود خدا به شما وعدهٴ خوب داد ما که از مصر در آمدیم وارد منطقهای شدیم حکومت میخواهیم حکومت هم بدون قانون اساسی نخواهد بود قانون اساسی انبیا هم همان کتاب آسمانی آنهاست و همهٴ این مواعید را ذات اقدس الهی به ما بشارت داد که فرمود ما به شما کتاب میدهیم, قانون اساسی میدهیم این میشود وعدِ حَسن من هم رفتم این قانون اساسی را تلقّی کنم محصول آن اربعینگیری وجود مبارک موسای کلیم دریافت تورات بود خب خدا وعدهٴ حسن به شما نداد؟ چرا داد, خدا نمیخواهد شما را از سرزمینی به سرزمین دیگر منتقل کند که خدا میخواهد شما را از استضعاف نجات بدهد از ذلّت به عزّت بیاورد آن با کشورداری و قانون اساسی و حکومت عادله است این هم که وعدهٴ الهی بود ما هم که تخلّف نکردیم عهد هم که طول نکشیده فقط اشکال بر شماست که بیراهه رفتید ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ که آنها بیست روز را چهل روز حساب کردند بیستتا روز, بیستتا شب گفتند چهل روز شد یا نه, ﴿أَفَطَالَ عَلَیْکُمُ الْعَهْدُ﴾ این هم که نبود ﴿أَمْ أَرَدتُّمْ أَن یَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبٌ مِن رَّبِّکُمْ﴾ ما گفتیم ﴿لاَ تَطْغَوْا﴾ تنها در خوردن نیست در خطّمَشی هم طغیان نکنید که غضب الهی بر شما حلال میشود حالا غضب الهی بر شما حلال شد ﴿فَأَخْلَفْتُم مَّوْعِدِی﴾ شما وعدهٴ مرا تخلّف کردید من قرار گذاشتم بعد از چهل روز برگردم شما قبل از چهل روز این بساط را پهن کردید.
کیفیت ساخته شدن گوساله سامرّی:
آنها بهانهای که آوردند گفتند که ما عمدا ًاین کار را نکردیم سامری این کار را کرده ﴿مَا أَخْلَفْنَا مَوْعِدَکَ﴾ ما وعده درست, وعده حق بود تو هم تخلّف نکردی ولی ما فریب خوردیم کسی ما را گمراه کرده به ما گفته که شما این فراعنه با آن قدرتها و جلال و شکوه که آمدند در دریا و غرق شدند این لاشههای اینها با ابدان اینها با لباسهای آنها خاصیّت دریا این است که مُرده را قبول نمیکند میگذارد کنار منتها بخشی را دور بخشی را نزدیک دربارهٴ خصوص فرعون فرمود: ﴿نُنَجِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً﴾ راههای دیگری هم که بود بالأخره این زیورها و زینتها و این طلاها به دست این بنیاسرائیل افتاد حالا از کجا رفتند گرفتند آیا از این لاشهها گرفتند از راه دیگر گفتند بالأخره ما زینتهایی داشتیم سامری آنچه خودش به عنوان غنیمتها گرفته بود ما را هم وادار کرده آنچه به عنوان غنیمت گرفتیم همهٴ این طلاها را جمع کردیم به دستور او به او دادیم او گوسالهای از همین طلاها ساخته چیزی که مورد علاقهٴ مردم است به او هم توجّه بیشتری دارد یک گوسالهٴ ساختگی از همین طلاها ساخته آن چیزی را که میگویند فراهم کرده اگر درست باشد که ﴿فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنْ أَثَرِ الرَّسُولِ﴾ چه چیزی بود آن را هم تعبیه کرده در درون این مجسّمه گوساله گذاشته که اگر این را به سَمت باد نگه میداشتند هر وقت باد میوزید این صدا تولید میکرد این کار را کردند در مسیر باد هم گذاشتند این باد هم که میوزید این صدا تولید میکرد.
ویژگی های گوساله سامرّی و علت پرستش آن:
قرآن کریم برای اینکه به ما بفهماند او گوساله نساخت او مجسّمهای درست کرد خَوار انسان حرفش نطق است حِمار آن صدایش نَهیق است اسب آن شیههاش صَهیر است اسب «حیوانٌ صاهر» حمار «حیوانٌ ناهقٌ» گاو «حیوانٌ خائرٌ» خَوار همان بانگ گاو است. خب, اگر بعضی حیوان طائرند بعضی حیوان سابحاند مثل ماهی, بعضی حیوان ساهرند مثل اسب, بعضی حیوان ناهقاند مثل حمار, بعضی حیوان خائرند مثل گاو قرآن اصراری دارد هر جا جریان گوساله را ذکر میکند این ﴿جَسَداً﴾ را وسط بیاورد ﴿عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ نه «عِجلاً له خوار» او حیوان درست نکرد او مجسّمهای درست کرد که بانگ میداد تا مبادا کسی خیال بکند که او واقعاً احیا کرده حیات داده اینچنین نبود «عِجلاً له خوار» نیست ﴿عِجْلاً جَسَداً لَّهُ خُوَارٌ﴾ خب اینها میدیدند که گوسالهای است نمیفهمیدند که چه چیزی در درون او تعبیه شده, نمیفهمیدند که هر وقت باد بزند او بانگی دارد گفتند ﴿هذَا إِلهُکُمْ وَإِلهُ مُوسَی﴾ اینها هم پذیرفتند اینها به موسای کلیم عرض کردند به ما این طور گفتند ما که قدرت تحقیق و تشخیص نداریم.
عواقب دوری از وحی و معرفت:
شما اگر تاریخ سلاطین گذشته را بخوانید مستحضر میشوید که غالب این افراد شستشوی مغزی دادند یک وقت اسلام میآید میگوید «طلب العلم فریضة» ولو تا چین یا آن طرف چین شرق و غرب هم شد باید عالِم بشویم یک وقت یک قانون رسمی مملکت این است که سوادآموزی فقط برای درباریان است و متمکّنان است و سرمایهداران طبقهٴ دیگر حقّ درس خواندن ندارند اینها فقط باربر و کارگر بشوند مگر ایرانِ قبل از اسلام همین طور نبود, مگر فراگیری سواد حقّ قانونی همهٴ مردم بود کسی حق نداشت درس بخواند که آن که گفته درس خواندن و عالِم شدن واجب است او پیغمبر است و اسلام این حرف را آورده این مردم حسگرا وقتی گرفتار سامری بشوند به دنبال گوساله هم راه میافتند در بحثهای روزهای قبل یا اسبق هم به عرضتان رسید الیوم با اینکه عصر, عصر علم است در اثر جهالت بخشی از مردم مشرقزمین هنوز هم که هنوز است به مدفوع گاو, به ادرار گاو آنقدر احترام میگذارند که ما به آب زمزم احترام میگذاریم الیوم, این جای تعجّب نیست مگر موشپرستی نیست, مگر پرستش اعضای بدن انسان الیوم در بخشی از منطقههای هند نیست با اسرار هندی که بود و همیشه داشتند, بنابراین این تعجّب نیست اگر این چراغ علم خاموش بشود راه همین است لذا وجود مبارک موسای کلیم که اعتراض کرد آنها جوابی نداشتند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است