- 97
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 30 تا 34 سوره انبیاء
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 30 تا 34 سوره انبیاء"
نفی جدایی قرآن از علم و لزوم پرداختن به مسائل علمی
نظام حاکم بر عالم و تشویق قرآن برای بهره گیری از آن
مسخّر بودن نظام عالم برای انسان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلاَ یُؤْمِنُونَ ﴿30﴾ وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ﴿31﴾ وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ ﴿32﴾ وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿33﴾ وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ ﴿34﴾
علل اشاره قرآن به مسائل علمی
گرچه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» در مکه نازل شد و مهمترین مطالب سوَر مکّی اصول دین است یعنی توحید و وحی و نبوّت و همچنین خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوق؛ لکن مسائل علمی هم در کنارش مطرح است. قرآن کریم هم ما را به نظم دعوت میکند که از نظم پی به ناظم ببریم و از توحید مدبّر و ناظم همراه با توحید خالق و وحدت ربّ و اِله و خالق آگاه بشویم و هم ما را به برکات علمیِ ساختار جهان آشنا میکند. اگر منظور صِرف نظم بود، همین ﴿یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهَارِ﴾ همین ﴿یُکَوِّرُ النَّهَارَ عَلَی اللَّیْلِ﴾ و پیدایش فصول چهارگانه و نظم کافی بود؛ اما بیان اینکه تمام این آسمان و زمین در بدأ پیدایششان به هم متّصل بودند مرتبط بودند بسته بودند رَتْق بودند، بعد خدا اینها را باز کرد فَتق کرد گشود و به صورت هفت آسمان در آورد و تمام این ستارهها را در آسمان اول قرار داد ـ از آسمانهای بعدی فعلاً خبری نیست ـ اینها برای چیست؟ ما را دعوت میکند به فراگیری علوم کیهانشناسی و مانند آن؛ فرمود اینها بسته بودند ما باز کردیم.
نفی جدایی قرآن از علم و لزوم پرداختن به مسائل علمی
برخی از مفسّران میگفتند قرآن کاری به مسائل علمی ندارد فقط دربارهٴ مسائل اعتقادی و توحید و اصول دین اظهار نظر میکند و اگر دربارهٴ آفرینش آسمان و زمین سخن میگوید، صِبغهٴ توحیدی و کلامی دارد نه صبغهٴ علمی. علم را با فشار از حوزهٴ قرآن بیرون بردند که گفتند دین کاری با علم ندارد، فقط مسائل اعتقادی و کلامی را به همراه دارد. مسئولان کارهای علمی هم گفتند دین در حوزهٴ علم نیست [و] علم کاری با دین ندارد. این اِجماع مرکّبی شد برای مهجور کردن قرآن از صحنه و در نتیجه برای مهجور کردن دین از جامعه؛ هم خودی میگفت دین با علم کار ندارد هم دیگری میگفت علم با دین کار ندارد، این شده اِجماع مرکّب بر نفی ثالث. قهراً قرآن از صحنه بیرون رفت و دین از جامعه کنار رفت، دین شده جزء مسائل شخصی یعنی هر کسی میتواند از نظم عالَم پی به وحدت ناظم ببرد و خدا را بپرستد اما حالا دین کاری داشته باشد به مطالب علمی و بخواهد معلّم بشر باشد، اینچنین نیست.
غافل از اینکه دین میخواهد معلّم بشر باشد [یعنی] هم بشر را به علمِ فلسفه و کلام آشنا کند که مسائل اعتقادی است هم به مسائل علمی آشنا کند که نیازهای آنها را برطرف میکند، برای اینکه قرآن کریم از نظم به تنهایی سخن نمیگوید [بلکه]
نظام حاکم بر عالم و تشویق قرآن برای بهرهگیری از آن
میفرماید ما اینها را برای شما مسخَّر کردیم یعنی بهره بگیرید نه تنها زمین را و موجودات زمینی و زیرزمینی را برای شما مسخَّر بلکه موجودات سپهری و موجودات فوق سپهر را برای شما مسخَّر کردیم. مسخِّر خداست، کسی نمیتواند کُرات را تحت تسخیر خود در بیاورد اما برای ما مسخَّر کرد فرمود: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّماوات﴾ ؛ بهره بگیرید فرمود این چهارپاها را و اسبها و امثال اسب را ما برای شما مسخّر کردیم تا از آنها سواری بگیرید بهره بگیرید وقتی سوار شدید ﴿تَقولوا سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ * وَ إنّا إلیٰ رَبِّنَا لَمُنْقَلِبون﴾ . اگر کسی سوار مرکب شد، مستحب است همین که سوار اسب شد یا سوار اَستر شد یا سوار حِمار شد این جمله را بخواند: «الحمد لله الذی سخّر لنا هذا و ما کنّا له مُقرنین و إنّا إلی ربّنا لمنقلبون» . خب این دعا از همان آیه گرفته شده، این دیگر اختصاصی به اسب و اَستر ندارد؛ الآن هم اگر کسی سوار اتومبیل شد یا سوار هواپیما شد یا سوار کشتی شد یا سوار قطار شد مستحب است همین دعا را بخواند که «الحمد لله الذی سخّر لنا هذا و ما کنّا له مُقرنین و إنّا إلی ربّنا لمنقلبون».
خب مسخِّر، خداست؛ میبینید اگر این اسبها گاهی وحشی بشوند یا این گاوها وحشی بشوند نمیشود از اینها استفاده کرد؛ فرمود ما اینها را ذلول کردیم نَرم کردیم و در اختیار شما قرار دادیم. [فرمود] مسخِّر خداست و برای شما تسخیر کرده است: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ . تنها سخن از نظم نیست، سخن از تشویق به بهرهبرداری است. [فرمود] بروید از کُرات دیگر کمک بگیرید راه باز است.
مسخّر بودن نظام عالم برای انسان
نه راه دیگران را ببندید نه خودتان بیراهه بروید نه خیال بکنید راه نیست، نگویید ما در تحریمیم نگویید که نمیتوانیم، خدا برای شما خلق کرده [و شما] میتوانید؛ منتها بیراهه نروید، راه کسی را هم نبندید، خدا برای شما راهگشایی میکند. این سماوات برای شماست، این کُرات برای شماست، این ستارههای ثابت و سیّار برای شماست [و] اینها را برای شما مسخَّر کرده است.
تسخیر غیر از قَسْر است ـ <قَسر> یعنی فشار یعنی تحمیل ـ جهان با قسر اداره نمیشود با مِهر اداره میشود. اصلاً در جهانِ آفرینش، قَسْر یعنی فشار، تحمیل، اجبار، زور نیست، هر چه هست مِهر است و تسخیر. خدا نسبت به بعضی از مراحل، فاعلِ بالتسخیر است؛ فاعل بالتسخیر آن است که شیئی خلق میشود (یک)، آثار و خواص و لوازمی دارد (دو)، ارتباط این شیء با آثار و خواص و لوازم، ارتباط مِهرآمیز است و نه قهرآگین (سه)، آن مدبّر کل، این فاعل را در مسیر مِهرآمیزیِ او رهبری میکند تا بهرهٴ صحیح بدهد (چهار). آب را کسی بخواهد با فشارِ فوّاره بالا ببرد، یک فشار و زوری است علیه آب؛ اما آب وقتی از بالا به پایین میآید بالطبع میآید، دیگر فشاری لازم نیست. اگر باران آمده، از بالای کوه به سینهٴ کوه به دامنهٴ کوه این باران که دارد میرود، یک کشاورز ماهر این آب را هدایت کند به ساقههای درخت و خوشهها و شاخهها برسد، میگویند این کشاورز این آب باران را تسخیر کرده است. فشاری بر آب باران نیست، این آب دارد حرکت میکند از بالا به پایین به آسانی؛ منتها این کشاورز بیل در دستش است و نمیگذارد هرز برود، آن را هدایت میکند که به پای درخت برود، این را میگویند <تسخیر>. اگر هرز رفت که میشود باطل؛ تسخیر آن است که آن فاعل این فعل را رهبری کند که درست به مقصد برسد.
فرمود جهان با تسخیر اداره میشود، قَسری نیست. آن که آفرید که خداست و با مِهر اداره میکند، دیگری هم که قدرتی ندارد، چون کلّ جهان سپاه الهیاند ستاد الهیاند: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ ؛ ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾ و مانند آن. فرمود من برای شما تسخیر کردم، خب از آن استفاده کنید. خب اگر بنا شد انسان از مریخ و مشتری و عطارد و زحل و ستارههای ثابت و سیّار استفاده کند، باید برود، بشناسد، بشناساند، بهره بگیرد [و] بهره بدهد.
پرسش...
پاسخ:
جهنم محور عدل و رحمت الهی
آن جهنّم هم مِهر و عدل است؛ اگر جهنّم نبود که بشر دست از پا نمیشناخت و این طغیانگری ادامه داشت. فرمود در آن روز ﴿یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ ، ﴿یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ ، فرمود در بهشت ﴿فَالیَوم الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ﴾ . جهنم، محور عدلِ خداست، اگر جهنّم نبود این کیفرِ ظالمان و طاغیان به عهدهٴ چه کسی بود؟! این اشخاص که ظالم و طاغیاند باید جایی داشته باشند که تنبیه بشوند. برای بسیاری از افراد باایمان، جهنّم منشأ رحمت است؛ خیلیها وقتی قیامت میشود و جهنّم را میبینند، از جهنم حقشناسی میکنند میگویند تو باعث شدی که ما دست به خلاف نزنیم، اگر تو نبودی ما هم بیراهه میرفتیم. بنابراین جهنم منشأ رحمت و برکت است. در سوره مبارکه <الرحمن> که آلای الهی و نَعمای الهی شمرده میشود و از جن و انس اقرار گرفته میشود که ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾، همان طوری که از بهشت و نعمتهای بهشت سخن به میان میآید بعد میفرماید: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ ، از جهنم و سوخت و سوز آن هم سخن به میان میآید میفرماید: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٭ هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ٭ یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ . جهنّم چقدر جای خوبی است! خب اگر جهنم نباشد که ما دست و پایمان خطا میکند. بنابراین جهنم هم از عدل خدای سبحان است و خدای سبحان آن را برای طاغیان مشخص کرده است. خب، جهان با تسخیر دارد اداره میشود.
پرسش...
پاسخ:
تدبیر نظام عالم بر اساس رحمت الهی
آن با میل است: ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾؛ اگر گفتند ما با طوع و رغبت میآییم یعنی فشاری در کار نیست. ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه «طائِعَیْن»؛ جواب تَثنیه است ولی وقتی به پاسخ نهایی میرسد جمع است. این دو نفر به عرض خدا رساندند که ما با همهٴ موجودات با طوع و رغبت در خدمت تو هستیم: ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا﴾؛ ﴿ائْتِیَا﴾؛ یعنی ﴿ائْتِیَا﴾ [که] تثنیه است، ﴿قَالَتَا﴾ تثنیه است، ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه «طائِعَیْن» یعنی ما دو نفر با همهٴ موجودات در خدمت تو هستیم. بنابراین گوش دادن و فهمیدن جزء ضروریترین وظیفهٴ شماست. اگر ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ است یعنی هیچ کراهتی در عالَم نیست همهاش طوع است زمین میگوید طائعم آسمان میگوید طائعم موجودات دیگر هم میگویند طائعیم، پس طوع و رغبت در عالَم حکومت میکند و لاغیر، جهان میشود جهانِ مِهر.
بارها شنیدهاید که اگر غضبی هست تحت امامتِ رحمت کار میکند. اینکه گفته شد غضبِ خدا کمتر از رحمت خداست و رحمت خدا بیشتر از غضب خداست نه معنایش این است که مرزها جداست آن هشتتا در دارد این هفتتا در. غضب نه تنها زاید است سابق است: «یا مَن سَبَقَت رحمته غَضبه» ؛ بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) این است که «انت الذی تَسعیٰ رحمتُه أمامَ غَضبه» یعنی ای خدایی که تمام قَهر و غضب تو مأموماند و امامِ غضب تو رحمت است. مهندِس رحمت است، نقشهکش رحمت است، معمار رحمت است، رحمت دستور میدهد که اینجا جای قهر است نه اینکه رحمت خدا بیش از غضب خداست؛ رحمت خدا هم بیش از غضب خداست (یک) هم پیش از غضب خداست (دو). رحمت پیشاپیشِ غضب حرکت میکند نقشهکشی میکند میگوید اینجا جای قَهر است؛ فرمود: «انت الذی تَسعیٰ رحمتُه أمامَ غَضبه». چون میخواهد رحمت بکند، یک عدّه را فشار میدهد. بنابراین صدر و ساقهٴ عالَم با مِهر دارد اداره میشود، قَهری در عالَم نیست و این تسخیر برای آن است که ما برویم در آسمان و از آن بهره بگیریم: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ .
بتشکنی حضرت ابراهیم ع و بیداری نسبی خاورمیانه آن روز
به ما گفتند بروید در آسمان روزی¬تان را بگیرید، بروید در آسمان، آسمان را بشکافید و تحت تسخیرتان قرار بدهید: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ .
نمیشود گفت آن روز عربِ جاهلی که از این مطالب خبر نداشت، درست است در حجاز از این مسائل خبری نبود ولی انبیای ابراهیمی آمدند خاورمیانه را بیدار کردند. آن روز به عرضتان رسید که ارسطو و افلاطون و سقراط و بقراط و جالینوس اینها تربیتشدهٴ انبیای ابراهیمیاند؛ در خاورمیانه سخن از توحید نبود یا شرک بود یا الحاد، اینها آمدند این معارف را در خاورمیانه مطرح کردند [و] با برهان، با حکمت، با موعظه و با جدال احسن علیه شرک و وثنیّت و صنمیّت قیام کردند [که] تا حدودی در برخی از صاحبنظران اثر کرد. با حکومت درگیر شدند با جامعه درگیر شدند، دیدند هیچ چارهای ندارند، وجود مبارک حضرت ابراهیم دست به تبر برد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾ ؛ وارد بتکده شد همه را هیزم درست کرد، به صورت ریزریز در آورد، حکومت او را گرفت گفت: ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ و آتشسوزی و آتش برافروخته پیدا شد، وجود مبارک ابراهیم را در آن آتش انداختند، ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾ شد، خاورمیانه تکان خورد. درست است چهار هزار سال قبل یا کمتر و بیشتر اگر خبری در گوشهای رخ میداد تا به سایر اقطار برسد طول میکشید؛ اما این خبر خودش را میرساند با بادِ صبا؛ مگر میشود جریان آتشسوزی خلیل خدا نظیر خبرهای عادی باشد و به شرق و غرب نرسد؟! بعدها فهمیدند که این چه کسی است و چه چیزی آورده است. وحی و نبوّت از آن به بعد در خاورمیانه رونق پیدا کرد، توحید الهی و ربوبی از آن به بعد جا پیدا کرد؛ وگرنه ارسطو پیدا نمیشد افلاطون پیدا نمیشد سقراط و بقراط پیدا نمیشدند، اینها همه شاگردان انبیایاند.
معنای شاگردی آنها این نیست که کتاب به دست بگیرند هر روز بروند خدمت حضرت ابراهیم، وقتی حضرت آمد این فضا را معطّر کرد، اینها هم شدند موحّد.
توصیه قرآن به علمآموزی و پرهیز از خودمحوری
در حجاز از این مسائل خبری نبود، در آن طرف که از این معارف فراوان خبری بود. همین که اسلام آمد فرمود: «اطلبوا العلم ولو بالصّین» ، «طلب العلم فریضة» ، درهای علم را باز کنید دروازهها را باز کنید، بروید بیایید، علوم از شرق و غرب در همین حجاز راه پیدا کرد و علوم حجاز هم به شرق و غرب راه پیدا کرد. بنابراین قرآن کریم ما را به علم دعوت میکند و به بهرهبرداری از آسمان و زمین.
ما نباید توقّع داشته باشیم که مثل صحیحه طولانی حمّاد که نماز را برای ما از اولِ اذان و اقامه تا «والسلام علیکم» شرح بدهد، این طوری فیزیک و شیمی و عملِ باز و بسته قلب را به ما یاد بدهد، آن طور توقّع داریم که با «لا تنقض» ، استصحاب را برای ما فهماند. حدّاقلِ این استصحابِ «لا تنقض» چندین جلد کتاب است با حذف مکرّرات، اینها همه را از یک خط در آوردند؛ حدّاقل بهرهای که از «رُفع... ما لا یعلمون» حاصل شد چندین جلد کتاب است که دربارهٴ برائت نوشته شده است [که] همه را از این یک خط در آوردند. همهٴ این رسالههایی که دربارهٴ قواعد فقهی نوشته شده، همه این قواعد هر کدامشان یک خط است. آنچه را که بشر کشف میکند با قرارهای عقلایی با غرایض عقلایی در علوم اعتباری، با نیمهتجربی در ریاضی یا تجریدی در کلام و فلسفه، اینها هم روشهای الهی است منتها مشکل ما این است که آنچه خدا به ما داد ما به حساب خودمان میآوریم اسلامی حرف میزنیم ولی متأسفانه قارونی فکر میکنیم میگوییم اینها از آنِ ماست از آنِ بشر است ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ قرآن میگوید سهم شما همان است که در سورهٴ «نحل» بیان شده که ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ بعدها ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ سهم شما همان است که ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ خودت را میخواهی بشناسی شناسنامهات این است آنچه داری برای ماست ما به تو دادیم تمام این روشها چراغهای علمی است که خدا عطا کرده بر اساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾
فراوانی آیات علمی و لزوم پرداختن به این آیات
همان طوری که بزرگان ما با یک خط «لا تنقض» چندین جلد کتاب در آوردند اگر سپهرشناسان ما، کیهانشناسان ما، آسمانشناسان ما، زمینشناسان ما از این همه آیات مطالب در بیاورند هنر نیست شما میبینید چندین، چندین یعنی چندین برابر استصحاب دربارهٴ خلقت آسمان و زمین آیه داریم ما بیستون بودن آنها، هفتتا بودن آنها، شش روز بودن آنها، بسته بودن آنها، دود بودن آنها همه را گفته کجا این طور دستور دربارهٴ قواعد اصولی و فقهی ما داریم دربارهٴ قواعد اصولی فقط یک جمله فرمود: «لا تنقض الیقین ابداً بالشک» یا «رُفع... ما لا یعلمون» خب اینها که وجب به وجب، قدم به قدم آدرس داده شناسنامه کرده کوی و برزنش را گفته دیگر روشنتر از این چه باشد یعنی مثل الفبا بیاید مسئله کیهانشناسی را درسِ روزانه قرار بدهد آن وقت دیگر علم نشد که این برای اینکه خود بشر تلاش و کوشش کند و چیز یاد بگیرد شما خطبهٴ اول نهجالبلاغه را بخوانید ببینید آسمانها چند طبقهاند، هوا چطور شد، اینها چطور شکافته شدند، آب از کجا پیدا شد، خود آسمانها با زمین که بسته بودند وقتی آسمانها را جدا کرد آسمانها هم بسته بودند اینها را «فَتَق الأجواء» اینها همه را یکی پس از دیگری بخشی در خطبه اول نهجالبلاغه است بخشی در خُطَب دیگر، دهها برابر آنچه دربارهٴ استصحاب آمده دربارهٴ خلقت آسمان و زمین آمده آن وقت اگر کسی دربارهٴ آسمان و زمین بحث علمی بکند میشود غیر اسلامی آن وقت استصحاب میشود اسلامی!
پرسش:...
پاسخ:
<جوامع الکلم> بودن قرآن و اهل بیت ع
آنها خطوط کلی است مثل استصحاب دیگر خود استصحاب را ائمه فرمودند یک جمله بعد خود آنها فرمودند شما باید تلاش و کوشش بکنید «علینا القاء الاصول و علیکم التّفریع» این دوتا روایت را مرحوم صاحب وسائل در کتاب القضاء بخش قضاء وسائل نقل کرد فرمود ما آمدیم که مجتهد تربیت کنیم نه مقلِّد «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع» اینکه به عبدالأعلیٰ فرمود: <یُعرَف هذا و أشباهه مِن کتاب الله> یا می¬فرماید: <لمکان الباء> میخواهد مجتهد تربیت کند دیگر فرمود این را چرا از ما سؤال میکنیم این کلمهٴ باءیی که دارد ﴿وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ﴾ از آن بعض فهمیده میشود. آنها نیامدند معلّم الفبا باشند، آمدند معلم جوامعالکَلِم باشند که شما را مجتهد کنند.
بنابراین شما سیری در این آیات داشته باشید که آیات کوی و برزن آسمان و زمین را برای ما مشخص کرد
تبیین برخی احتمالات درباره آیه ﴿بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها﴾
در سورهٴ «رعد» و «لقمان» آمده است که ﴿بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ که دو احتمال هست یعنی اینها اصلاً ستون ندارند یا ستونِ مرئی ندارند که برخیها گفتند جاذبه همان ستون نامرئی است ولی در خطبهٴ اول نهجالبلاغه دارد که این «بِغَیْرِ عَمَدٍ یَدْعَمُهَا وَ لا دِسَارٍ یَنْظِمُهَا»؛ فرمود زمین مَسامیر دارد میخ دارد که نلرزد آسمان این طور نیست [و] آسمان و زمین هیچ کدام عمود ندارند دعامه ندارند ستون ندارند. این روایت نورانی نهجالبلاغه تأیید میکند آن تفسیر را که فرمودند: ﴿بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ یعنی میبینید ستون ندارد نه اینکه این جمله در محلّ جَر باشد تا صفت باشد برای ﴿عَمَد﴾ که ﴿بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ یعنی بدون ستون مرئی آفرید [یعنی] ستونی که این صفت را دارد که نامرئی است؛ این نیست [بلکه] اصلاً ستون ندارد، به ارادهٴ الهی بسته است.
خب این پرندهها که در آسماناند [آیا] ستون دارند منتها ستونِ نامرئی یا با ارادهٴ الهی هستند؟ خب بالأخره اینها هم جِرماند، سنگیناند، به اینها میگویند پرواز کن ما نگهت میداریم؛ فرمود مگر نمیبینید که ﴿مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾ . خب این عقاب چند کیلویی از شرق به غرب دارد پرواز میکند حتی احیاناً ممکن است گوشهای از اقیانوس را طی کند، این بار سنگین را چه کسی نگه میدارد؟ اگر جاذبه است خب باید این را بکشاند؛ فرمود مگر نمیبینید که ﴿مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾؛ ما این [پرندگان] را با اراده نگه میداریم.
نفی جدایی دین از علم و لزوم همراهی این دو
بنابراین آنچه لازم است این است که حوزه و دانشگاه آن اِجماع مرکّب منحوس را به یک اجماع مرکّب میمون تبدیل بکنند؛ هم حوزه بگوید دین با علوم کار دارد هم دانشگاه بگوید علم با دین کار دارد تا هماهنگ بشوند وگرنه همین شکاف هست که هست! 27 آذر و امثال اینها یک تفاهم ظاهری است. تا علم به دین گِره نخورد و دین، علم را در دامن خود نپروراند، حوزه و دانشگاه آن اجماع مرکّب منحوس را خواهند داشت، نباید مفسّر بگوید قرآن کاری با علم ندارد [و] نباید دانشگاه بگوید علم کاری با دین ندارد، بلکه هم این باید بگوید دین با علم کار دارد هم آن باید بگوید علم با دین کار دارد منتها روشها فرق میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
نفی جدایی قرآن از علم و لزوم پرداختن به مسائل علمی
نظام حاکم بر عالم و تشویق قرآن برای بهره گیری از آن
مسخّر بودن نظام عالم برای انسان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
أَ وَ لَمْ یَرَ الَّذِینَ کَفَرُوا أَنَّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ کَانَتَا رَتْقاً فَفَتَقْنَاهُمَا وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ کُلَّ شَیْءٍ حَیٍّ أَفَلاَ یُؤْمِنُونَ ﴿30﴾ وَجَعَلْنَا فِی الْأَرْضِ رَوَاسِیَ أَن تَمِیدَ بِهِمْ وَجَعَلْنَا فِیهَا فِجَاجاً سُبُلاً لَّعَلَّهُمْ یَهْتَدُونَ ﴿31﴾ وَجَعَلْنَا السَّماءَ سَقْفاً مَّحْفُوظاً وَهُمْ عَنْ آیَاتِهَا مُعْرِضُونَ ﴿32﴾ وَهُوَ الَّذِی خَلَقَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ ﴿33﴾ وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الْخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الْخَالِدُونَ ﴿34﴾
علل اشاره قرآن به مسائل علمی
گرچه سورهٴ مبارکهٴ «انبیاء» در مکه نازل شد و مهمترین مطالب سوَر مکّی اصول دین است یعنی توحید و وحی و نبوّت و همچنین خطوط کلی فقه و اخلاق و حقوق؛ لکن مسائل علمی هم در کنارش مطرح است. قرآن کریم هم ما را به نظم دعوت میکند که از نظم پی به ناظم ببریم و از توحید مدبّر و ناظم همراه با توحید خالق و وحدت ربّ و اِله و خالق آگاه بشویم و هم ما را به برکات علمیِ ساختار جهان آشنا میکند. اگر منظور صِرف نظم بود، همین ﴿یُکَوِّرُ اللَّیْلَ عَلَی النَّهَارِ﴾ همین ﴿یُکَوِّرُ النَّهَارَ عَلَی اللَّیْلِ﴾ و پیدایش فصول چهارگانه و نظم کافی بود؛ اما بیان اینکه تمام این آسمان و زمین در بدأ پیدایششان به هم متّصل بودند مرتبط بودند بسته بودند رَتْق بودند، بعد خدا اینها را باز کرد فَتق کرد گشود و به صورت هفت آسمان در آورد و تمام این ستارهها را در آسمان اول قرار داد ـ از آسمانهای بعدی فعلاً خبری نیست ـ اینها برای چیست؟ ما را دعوت میکند به فراگیری علوم کیهانشناسی و مانند آن؛ فرمود اینها بسته بودند ما باز کردیم.
نفی جدایی قرآن از علم و لزوم پرداختن به مسائل علمی
برخی از مفسّران میگفتند قرآن کاری به مسائل علمی ندارد فقط دربارهٴ مسائل اعتقادی و توحید و اصول دین اظهار نظر میکند و اگر دربارهٴ آفرینش آسمان و زمین سخن میگوید، صِبغهٴ توحیدی و کلامی دارد نه صبغهٴ علمی. علم را با فشار از حوزهٴ قرآن بیرون بردند که گفتند دین کاری با علم ندارد، فقط مسائل اعتقادی و کلامی را به همراه دارد. مسئولان کارهای علمی هم گفتند دین در حوزهٴ علم نیست [و] علم کاری با دین ندارد. این اِجماع مرکّبی شد برای مهجور کردن قرآن از صحنه و در نتیجه برای مهجور کردن دین از جامعه؛ هم خودی میگفت دین با علم کار ندارد هم دیگری میگفت علم با دین کار ندارد، این شده اِجماع مرکّب بر نفی ثالث. قهراً قرآن از صحنه بیرون رفت و دین از جامعه کنار رفت، دین شده جزء مسائل شخصی یعنی هر کسی میتواند از نظم عالَم پی به وحدت ناظم ببرد و خدا را بپرستد اما حالا دین کاری داشته باشد به مطالب علمی و بخواهد معلّم بشر باشد، اینچنین نیست.
غافل از اینکه دین میخواهد معلّم بشر باشد [یعنی] هم بشر را به علمِ فلسفه و کلام آشنا کند که مسائل اعتقادی است هم به مسائل علمی آشنا کند که نیازهای آنها را برطرف میکند، برای اینکه قرآن کریم از نظم به تنهایی سخن نمیگوید [بلکه]
نظام حاکم بر عالم و تشویق قرآن برای بهرهگیری از آن
میفرماید ما اینها را برای شما مسخَّر کردیم یعنی بهره بگیرید نه تنها زمین را و موجودات زمینی و زیرزمینی را برای شما مسخَّر بلکه موجودات سپهری و موجودات فوق سپهر را برای شما مسخَّر کردیم. مسخِّر خداست، کسی نمیتواند کُرات را تحت تسخیر خود در بیاورد اما برای ما مسخَّر کرد فرمود: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَّا فِی السَّماوات﴾ ؛ بهره بگیرید فرمود این چهارپاها را و اسبها و امثال اسب را ما برای شما مسخّر کردیم تا از آنها سواری بگیرید بهره بگیرید وقتی سوار شدید ﴿تَقولوا سُبْحَانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ * وَ إنّا إلیٰ رَبِّنَا لَمُنْقَلِبون﴾ . اگر کسی سوار مرکب شد، مستحب است همین که سوار اسب شد یا سوار اَستر شد یا سوار حِمار شد این جمله را بخواند: «الحمد لله الذی سخّر لنا هذا و ما کنّا له مُقرنین و إنّا إلی ربّنا لمنقلبون» . خب این دعا از همان آیه گرفته شده، این دیگر اختصاصی به اسب و اَستر ندارد؛ الآن هم اگر کسی سوار اتومبیل شد یا سوار هواپیما شد یا سوار کشتی شد یا سوار قطار شد مستحب است همین دعا را بخواند که «الحمد لله الذی سخّر لنا هذا و ما کنّا له مُقرنین و إنّا إلی ربّنا لمنقلبون».
خب مسخِّر، خداست؛ میبینید اگر این اسبها گاهی وحشی بشوند یا این گاوها وحشی بشوند نمیشود از اینها استفاده کرد؛ فرمود ما اینها را ذلول کردیم نَرم کردیم و در اختیار شما قرار دادیم. [فرمود] مسخِّر خداست و برای شما تسخیر کرده است: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ . تنها سخن از نظم نیست، سخن از تشویق به بهرهبرداری است. [فرمود] بروید از کُرات دیگر کمک بگیرید راه باز است.
مسخّر بودن نظام عالم برای انسان
نه راه دیگران را ببندید نه خودتان بیراهه بروید نه خیال بکنید راه نیست، نگویید ما در تحریمیم نگویید که نمیتوانیم، خدا برای شما خلق کرده [و شما] میتوانید؛ منتها بیراهه نروید، راه کسی را هم نبندید، خدا برای شما راهگشایی میکند. این سماوات برای شماست، این کُرات برای شماست، این ستارههای ثابت و سیّار برای شماست [و] اینها را برای شما مسخَّر کرده است.
تسخیر غیر از قَسْر است ـ <قَسر> یعنی فشار یعنی تحمیل ـ جهان با قسر اداره نمیشود با مِهر اداره میشود. اصلاً در جهانِ آفرینش، قَسْر یعنی فشار، تحمیل، اجبار، زور نیست، هر چه هست مِهر است و تسخیر. خدا نسبت به بعضی از مراحل، فاعلِ بالتسخیر است؛ فاعل بالتسخیر آن است که شیئی خلق میشود (یک)، آثار و خواص و لوازمی دارد (دو)، ارتباط این شیء با آثار و خواص و لوازم، ارتباط مِهرآمیز است و نه قهرآگین (سه)، آن مدبّر کل، این فاعل را در مسیر مِهرآمیزیِ او رهبری میکند تا بهرهٴ صحیح بدهد (چهار). آب را کسی بخواهد با فشارِ فوّاره بالا ببرد، یک فشار و زوری است علیه آب؛ اما آب وقتی از بالا به پایین میآید بالطبع میآید، دیگر فشاری لازم نیست. اگر باران آمده، از بالای کوه به سینهٴ کوه به دامنهٴ کوه این باران که دارد میرود، یک کشاورز ماهر این آب را هدایت کند به ساقههای درخت و خوشهها و شاخهها برسد، میگویند این کشاورز این آب باران را تسخیر کرده است. فشاری بر آب باران نیست، این آب دارد حرکت میکند از بالا به پایین به آسانی؛ منتها این کشاورز بیل در دستش است و نمیگذارد هرز برود، آن را هدایت میکند که به پای درخت برود، این را میگویند <تسخیر>. اگر هرز رفت که میشود باطل؛ تسخیر آن است که آن فاعل این فعل را رهبری کند که درست به مقصد برسد.
فرمود جهان با تسخیر اداره میشود، قَسری نیست. آن که آفرید که خداست و با مِهر اداره میکند، دیگری هم که قدرتی ندارد، چون کلّ جهان سپاه الهیاند ستاد الهیاند: ﴿لِلَّهِ جُنُودُ السَّماوَاتِ والْأَرْضِ﴾ ؛ ﴿وَمَا یَعْلَمُ جُنُودَ رَبِّکَ إِلَّا هُوَ﴾ و مانند آن. فرمود من برای شما تسخیر کردم، خب از آن استفاده کنید. خب اگر بنا شد انسان از مریخ و مشتری و عطارد و زحل و ستارههای ثابت و سیّار استفاده کند، باید برود، بشناسد، بشناساند، بهره بگیرد [و] بهره بدهد.
پرسش...
پاسخ:
جهنم محور عدل و رحمت الهی
آن جهنّم هم مِهر و عدل است؛ اگر جهنّم نبود که بشر دست از پا نمیشناخت و این طغیانگری ادامه داشت. فرمود در آن روز ﴿یَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ﴾ ، ﴿یَوْمَئِذٍ یَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ﴾ ، فرمود در بهشت ﴿فَالیَوم الَّذِینَ آمَنُوا مِنَ الْکُفَّارِ یَضْحَکُونَ﴾ . جهنم، محور عدلِ خداست، اگر جهنّم نبود این کیفرِ ظالمان و طاغیان به عهدهٴ چه کسی بود؟! این اشخاص که ظالم و طاغیاند باید جایی داشته باشند که تنبیه بشوند. برای بسیاری از افراد باایمان، جهنّم منشأ رحمت است؛ خیلیها وقتی قیامت میشود و جهنّم را میبینند، از جهنم حقشناسی میکنند میگویند تو باعث شدی که ما دست به خلاف نزنیم، اگر تو نبودی ما هم بیراهه میرفتیم. بنابراین جهنم منشأ رحمت و برکت است. در سوره مبارکه <الرحمن> که آلای الهی و نَعمای الهی شمرده میشود و از جن و انس اقرار گرفته میشود که ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾، همان طوری که از بهشت و نعمتهای بهشت سخن به میان میآید بعد میفرماید: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ ، از جهنم و سوخت و سوز آن هم سخن به میان میآید میفرماید: ﴿فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ ٭ هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ ٭ یَطُوفُونَ بَیْنَهَا وَبَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ ٭ فَبِأَیِّ آلاَءِ رَبِّکُمَا تُکَذِّبَانِ﴾ . جهنّم چقدر جای خوبی است! خب اگر جهنم نباشد که ما دست و پایمان خطا میکند. بنابراین جهنم هم از عدل خدای سبحان است و خدای سبحان آن را برای طاغیان مشخص کرده است. خب، جهان با تسخیر دارد اداره میشود.
پرسش...
پاسخ:
تدبیر نظام عالم بر اساس رحمت الهی
آن با میل است: ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾؛ اگر گفتند ما با طوع و رغبت میآییم یعنی فشاری در کار نیست. ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه «طائِعَیْن»؛ جواب تَثنیه است ولی وقتی به پاسخ نهایی میرسد جمع است. این دو نفر به عرض خدا رساندند که ما با همهٴ موجودات با طوع و رغبت در خدمت تو هستیم: ﴿فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِیَا﴾؛ ﴿ائْتِیَا﴾؛ یعنی ﴿ائْتِیَا﴾ [که] تثنیه است، ﴿قَالَتَا﴾ تثنیه است، ﴿أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ نه «طائِعَیْن» یعنی ما دو نفر با همهٴ موجودات در خدمت تو هستیم. بنابراین گوش دادن و فهمیدن جزء ضروریترین وظیفهٴ شماست. اگر ﴿قَالَتَا أَتَیْنَا طَائِعِینَ﴾ است یعنی هیچ کراهتی در عالَم نیست همهاش طوع است زمین میگوید طائعم آسمان میگوید طائعم موجودات دیگر هم میگویند طائعیم، پس طوع و رغبت در عالَم حکومت میکند و لاغیر، جهان میشود جهانِ مِهر.
بارها شنیدهاید که اگر غضبی هست تحت امامتِ رحمت کار میکند. اینکه گفته شد غضبِ خدا کمتر از رحمت خداست و رحمت خدا بیشتر از غضب خداست نه معنایش این است که مرزها جداست آن هشتتا در دارد این هفتتا در. غضب نه تنها زاید است سابق است: «یا مَن سَبَقَت رحمته غَضبه» ؛ بیان نورانی امام سجاد(سلام الله علیه) این است که «انت الذی تَسعیٰ رحمتُه أمامَ غَضبه» یعنی ای خدایی که تمام قَهر و غضب تو مأموماند و امامِ غضب تو رحمت است. مهندِس رحمت است، نقشهکش رحمت است، معمار رحمت است، رحمت دستور میدهد که اینجا جای قهر است نه اینکه رحمت خدا بیش از غضب خداست؛ رحمت خدا هم بیش از غضب خداست (یک) هم پیش از غضب خداست (دو). رحمت پیشاپیشِ غضب حرکت میکند نقشهکشی میکند میگوید اینجا جای قَهر است؛ فرمود: «انت الذی تَسعیٰ رحمتُه أمامَ غَضبه». چون میخواهد رحمت بکند، یک عدّه را فشار میدهد. بنابراین صدر و ساقهٴ عالَم با مِهر دارد اداره میشود، قَهری در عالَم نیست و این تسخیر برای آن است که ما برویم در آسمان و از آن بهره بگیریم: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ .
بتشکنی حضرت ابراهیم ع و بیداری نسبی خاورمیانه آن روز
به ما گفتند بروید در آسمان روزی¬تان را بگیرید، بروید در آسمان، آسمان را بشکافید و تحت تسخیرتان قرار بدهید: ﴿سَخَّرَ لَکُم مَا فِی السَّماوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ﴾ .
نمیشود گفت آن روز عربِ جاهلی که از این مطالب خبر نداشت، درست است در حجاز از این مسائل خبری نبود ولی انبیای ابراهیمی آمدند خاورمیانه را بیدار کردند. آن روز به عرضتان رسید که ارسطو و افلاطون و سقراط و بقراط و جالینوس اینها تربیتشدهٴ انبیای ابراهیمیاند؛ در خاورمیانه سخن از توحید نبود یا شرک بود یا الحاد، اینها آمدند این معارف را در خاورمیانه مطرح کردند [و] با برهان، با حکمت، با موعظه و با جدال احسن علیه شرک و وثنیّت و صنمیّت قیام کردند [که] تا حدودی در برخی از صاحبنظران اثر کرد. با حکومت درگیر شدند با جامعه درگیر شدند، دیدند هیچ چارهای ندارند، وجود مبارک حضرت ابراهیم دست به تبر برد ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلَّا کَبِیراً لَّهُمْ﴾ ؛ وارد بتکده شد همه را هیزم درست کرد، به صورت ریزریز در آورد، حکومت او را گرفت گفت: ﴿حِرِّقُوهُ وَانصُرُوا آلِهَتَکُمْ﴾ و آتشسوزی و آتش برافروخته پیدا شد، وجود مبارک ابراهیم را در آن آتش انداختند، ﴿یَا نَارُ کُونِی بَرْداً وَسَلاَماً عَلَی إِبْرَاهِیمَ﴾ شد، خاورمیانه تکان خورد. درست است چهار هزار سال قبل یا کمتر و بیشتر اگر خبری در گوشهای رخ میداد تا به سایر اقطار برسد طول میکشید؛ اما این خبر خودش را میرساند با بادِ صبا؛ مگر میشود جریان آتشسوزی خلیل خدا نظیر خبرهای عادی باشد و به شرق و غرب نرسد؟! بعدها فهمیدند که این چه کسی است و چه چیزی آورده است. وحی و نبوّت از آن به بعد در خاورمیانه رونق پیدا کرد، توحید الهی و ربوبی از آن به بعد جا پیدا کرد؛ وگرنه ارسطو پیدا نمیشد افلاطون پیدا نمیشد سقراط و بقراط پیدا نمیشدند، اینها همه شاگردان انبیایاند.
معنای شاگردی آنها این نیست که کتاب به دست بگیرند هر روز بروند خدمت حضرت ابراهیم، وقتی حضرت آمد این فضا را معطّر کرد، اینها هم شدند موحّد.
توصیه قرآن به علمآموزی و پرهیز از خودمحوری
در حجاز از این مسائل خبری نبود، در آن طرف که از این معارف فراوان خبری بود. همین که اسلام آمد فرمود: «اطلبوا العلم ولو بالصّین» ، «طلب العلم فریضة» ، درهای علم را باز کنید دروازهها را باز کنید، بروید بیایید، علوم از شرق و غرب در همین حجاز راه پیدا کرد و علوم حجاز هم به شرق و غرب راه پیدا کرد. بنابراین قرآن کریم ما را به علم دعوت میکند و به بهرهبرداری از آسمان و زمین.
ما نباید توقّع داشته باشیم که مثل صحیحه طولانی حمّاد که نماز را برای ما از اولِ اذان و اقامه تا «والسلام علیکم» شرح بدهد، این طوری فیزیک و شیمی و عملِ باز و بسته قلب را به ما یاد بدهد، آن طور توقّع داریم که با «لا تنقض» ، استصحاب را برای ما فهماند. حدّاقلِ این استصحابِ «لا تنقض» چندین جلد کتاب است با حذف مکرّرات، اینها همه را از یک خط در آوردند؛ حدّاقل بهرهای که از «رُفع... ما لا یعلمون» حاصل شد چندین جلد کتاب است که دربارهٴ برائت نوشته شده است [که] همه را از این یک خط در آوردند. همهٴ این رسالههایی که دربارهٴ قواعد فقهی نوشته شده، همه این قواعد هر کدامشان یک خط است. آنچه را که بشر کشف میکند با قرارهای عقلایی با غرایض عقلایی در علوم اعتباری، با نیمهتجربی در ریاضی یا تجریدی در کلام و فلسفه، اینها هم روشهای الهی است منتها مشکل ما این است که آنچه خدا به ما داد ما به حساب خودمان میآوریم اسلامی حرف میزنیم ولی متأسفانه قارونی فکر میکنیم میگوییم اینها از آنِ ماست از آنِ بشر است ﴿إِنَّمَا أُوتِیتُهُ عَلَی عِلْمٍ عِندِی﴾ قرآن میگوید سهم شما همان است که در سورهٴ «نحل» بیان شده که ﴿وَاللَّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیْئاً﴾ بعدها ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ یَعْلَمْ﴾ سهم شما همان است که ﴿أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی﴾ خودت را میخواهی بشناسی شناسنامهات این است آنچه داری برای ماست ما به تو دادیم تمام این روشها چراغهای علمی است که خدا عطا کرده بر اساس ﴿مَا بِکُم مِّن نِّعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ﴾
فراوانی آیات علمی و لزوم پرداختن به این آیات
همان طوری که بزرگان ما با یک خط «لا تنقض» چندین جلد کتاب در آوردند اگر سپهرشناسان ما، کیهانشناسان ما، آسمانشناسان ما، زمینشناسان ما از این همه آیات مطالب در بیاورند هنر نیست شما میبینید چندین، چندین یعنی چندین برابر استصحاب دربارهٴ خلقت آسمان و زمین آیه داریم ما بیستون بودن آنها، هفتتا بودن آنها، شش روز بودن آنها، بسته بودن آنها، دود بودن آنها همه را گفته کجا این طور دستور دربارهٴ قواعد اصولی و فقهی ما داریم دربارهٴ قواعد اصولی فقط یک جمله فرمود: «لا تنقض الیقین ابداً بالشک» یا «رُفع... ما لا یعلمون» خب اینها که وجب به وجب، قدم به قدم آدرس داده شناسنامه کرده کوی و برزنش را گفته دیگر روشنتر از این چه باشد یعنی مثل الفبا بیاید مسئله کیهانشناسی را درسِ روزانه قرار بدهد آن وقت دیگر علم نشد که این برای اینکه خود بشر تلاش و کوشش کند و چیز یاد بگیرد شما خطبهٴ اول نهجالبلاغه را بخوانید ببینید آسمانها چند طبقهاند، هوا چطور شد، اینها چطور شکافته شدند، آب از کجا پیدا شد، خود آسمانها با زمین که بسته بودند وقتی آسمانها را جدا کرد آسمانها هم بسته بودند اینها را «فَتَق الأجواء» اینها همه را یکی پس از دیگری بخشی در خطبه اول نهجالبلاغه است بخشی در خُطَب دیگر، دهها برابر آنچه دربارهٴ استصحاب آمده دربارهٴ خلقت آسمان و زمین آمده آن وقت اگر کسی دربارهٴ آسمان و زمین بحث علمی بکند میشود غیر اسلامی آن وقت استصحاب میشود اسلامی!
پرسش:...
پاسخ:
<جوامع الکلم> بودن قرآن و اهل بیت ع
آنها خطوط کلی است مثل استصحاب دیگر خود استصحاب را ائمه فرمودند یک جمله بعد خود آنها فرمودند شما باید تلاش و کوشش بکنید «علینا القاء الاصول و علیکم التّفریع» این دوتا روایت را مرحوم صاحب وسائل در کتاب القضاء بخش قضاء وسائل نقل کرد فرمود ما آمدیم که مجتهد تربیت کنیم نه مقلِّد «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع» اینکه به عبدالأعلیٰ فرمود: <یُعرَف هذا و أشباهه مِن کتاب الله> یا می¬فرماید: <لمکان الباء> میخواهد مجتهد تربیت کند دیگر فرمود این را چرا از ما سؤال میکنیم این کلمهٴ باءیی که دارد ﴿وَامْسَحُوا بِرُؤُوسِکُمْ﴾ از آن بعض فهمیده میشود. آنها نیامدند معلّم الفبا باشند، آمدند معلم جوامعالکَلِم باشند که شما را مجتهد کنند.
بنابراین شما سیری در این آیات داشته باشید که آیات کوی و برزن آسمان و زمین را برای ما مشخص کرد
تبیین برخی احتمالات درباره آیه ﴿بِغَیرِ عَمَدٍ تَرَونَها﴾
در سورهٴ «رعد» و «لقمان» آمده است که ﴿بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ که دو احتمال هست یعنی اینها اصلاً ستون ندارند یا ستونِ مرئی ندارند که برخیها گفتند جاذبه همان ستون نامرئی است ولی در خطبهٴ اول نهجالبلاغه دارد که این «بِغَیْرِ عَمَدٍ یَدْعَمُهَا وَ لا دِسَارٍ یَنْظِمُهَا»؛ فرمود زمین مَسامیر دارد میخ دارد که نلرزد آسمان این طور نیست [و] آسمان و زمین هیچ کدام عمود ندارند دعامه ندارند ستون ندارند. این روایت نورانی نهجالبلاغه تأیید میکند آن تفسیر را که فرمودند: ﴿بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ یعنی میبینید ستون ندارد نه اینکه این جمله در محلّ جَر باشد تا صفت باشد برای ﴿عَمَد﴾ که ﴿بِغَیْرِ عَمَدٍ تَرَوْنَهَا﴾ یعنی بدون ستون مرئی آفرید [یعنی] ستونی که این صفت را دارد که نامرئی است؛ این نیست [بلکه] اصلاً ستون ندارد، به ارادهٴ الهی بسته است.
خب این پرندهها که در آسماناند [آیا] ستون دارند منتها ستونِ نامرئی یا با ارادهٴ الهی هستند؟ خب بالأخره اینها هم جِرماند، سنگیناند، به اینها میگویند پرواز کن ما نگهت میداریم؛ فرمود مگر نمیبینید که ﴿مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾ . خب این عقاب چند کیلویی از شرق به غرب دارد پرواز میکند حتی احیاناً ممکن است گوشهای از اقیانوس را طی کند، این بار سنگین را چه کسی نگه میدارد؟ اگر جاذبه است خب باید این را بکشاند؛ فرمود مگر نمیبینید که ﴿مَا یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا الرَّحْمنُ﴾؛ ما این [پرندگان] را با اراده نگه میداریم.
نفی جدایی دین از علم و لزوم همراهی این دو
بنابراین آنچه لازم است این است که حوزه و دانشگاه آن اِجماع مرکّب منحوس را به یک اجماع مرکّب میمون تبدیل بکنند؛ هم حوزه بگوید دین با علوم کار دارد هم دانشگاه بگوید علم با دین کار دارد تا هماهنگ بشوند وگرنه همین شکاف هست که هست! 27 آذر و امثال اینها یک تفاهم ظاهری است. تا علم به دین گِره نخورد و دین، علم را در دامن خود نپروراند، حوزه و دانشگاه آن اجماع مرکّب منحوس را خواهند داشت، نباید مفسّر بگوید قرآن کاری با علم ندارد [و] نباید دانشگاه بگوید علم کاری با دین ندارد، بلکه هم این باید بگوید دین با علم کار دارد هم آن باید بگوید علم با دین کار دارد منتها روشها فرق میکند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است