- 164
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 12 تا 16 سوره یونس
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 12 تا 16 سوره یونس"
ذات اقدس اله سنت خود را صراط مستقیم نامید که ﴿إنّ ربّی علی صراط مستقیم﴾
در صراط مستقیم میگویند نه اختلاف است نه تخلف پس همسان است
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ ٭
ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ ٭
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحیٰ إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ٭
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ
ذات اقدس اله سنت خود را صراط مستقیم نامید که ﴿إنّ ربّی علی صراط مستقیم﴾ این اصل اول, صراط مستقیم نه اختلاف دارد نه تخلف این اصل دوم, فرق اختلاف و تخلف آن است که اختلاف آن است که در یک امر ممتدی مثلاً گاهی این شیء باشد گاهی چیز دیگری به جای او بنشیند که در خلف و خلیفهٴ او قرار بگیرد تخلف آن است که این شیء از بین برود بدون جانشین. در صراط مستقیم میگویند نه اختلاف است نه تخلف پس همسان است همگون است پس ﴿إنّ ربّی علی صراط مستقیم﴾ این اصل اول, در صراط مستقیم هم نه اختلاف است نه تخلف این اصل دوم, آن اصل اول را آیه ﴿إنّ ربّی علی صراط مستقیم﴾ به عهده دارد اصل دوم را که نفی اختلاف وتخلف باشد در سورهٴ مبارکهٴ فاطر به این صورت بیان شده آیهٴ 43 سورهٴ فاطر که ﴿فلن تجد لسنّة الله تبدیلاً و لن تجد لسنة الله تحویلاً﴾ سنت ذات اقدس اله نه اختلاف پذیر است نه تخلف و علی صراطٍ مستقیم حرکت میکند بر این دو اساس و دو اصل فرمود ذات اقدس اله عدهای را آورد به آنها نعمت داد حجت خدا را بر آنها تمام کرد آیات الهی برای آنها تامین شد اینها دست از ظلم نکشیدند آیات الهی به حد نصاب رسید خدای سبحان به اینها مهلت داده است که توبه کنند و برگردند، برنگشتند آنگاه گرفتار هلاکت شدند ﴿ولقد أهلکنا القرون من قبلکم﴾ با این سه کار یک: ﴿لمّا ظلموا﴾ دو: ﴿جائتهم رسلهم بالبیّنات﴾ سه: مهلت هم تمام شد ﴿و ما کانوا لیؤمنوا﴾ نه تنها ما ٰامنوا, نه تنها لم یؤمنوا, سخن این نیست که اینها ایمان نیاوردند برای اینکه ما مدتها مهلت دادیم سخن از ما آمنوا و لم یؤمنوا نیست سخن از ﴿و ما کانوا لیؤمنوا﴾ است یعنی دیگر اینها طوری نبودند که ایمان بیاورند اینها همانهایی بودند که به انبیای خودشان میگفتند ﴿سواء علینا أو عظتَ أم لم تکن من الواعظین﴾ به جایی هم رسیده بودند که ذات اقدس اله به پیغمبرشان میفرمود چه اینکه به پیغمبر اسلام علیهم الصلاة وعلیهم السلام فرمود ﴿سواء علیهم أأنذرتهم أم لمتنذرهم لایؤمنون﴾ در چنین فضایی فرمود ﴿لقد أهلکنا القرون من قبلکم﴾ قرون گذشته ﴿لمّا ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبیّنات وما کانوا لیؤمنوا﴾ چون ذات اقدس اله بر صراط مستقیم کار میکند و صراط مستقیم نه اختلاف دارد نه تخلف فرمود نسبت به شما هم همینطور است ﴿وکذلک نجزی القوم المجرمین﴾ این اختصاصی به گذشته ندارد حال و آینده هم همینطور است هر کسی بر روال عدل نباشد آیات الهی به نصابش برسد او همچنان بر تکذیب خود ادامه دهد گرفتار چنین کیفر تلخی خواهد شد ﴿و کذلک نجزی القوم المجرمین﴾ منشأ اینها هم همان طبق آن آیهٴ قبلی که ﴿زیّن للمسرفین ما کانوا یعملون﴾ بود فرمود زینتها دو قسم است یک زینتهای طبیعی و فطری و قراردادی که ذات اقدس اله قرار داد آنها چیز خوبی است یک وقت است که روش و منش تلخ میشود زینت، این دیگر کار خدا نیست این کار نفس اماره است ﴿سوّلت لکم أنفسکم﴾ هست کار شیطان است که ﴿زیّن لهم الشیطان أعمالهم﴾ هست و مانند آن. خدای سبحان فرمود آنچه در عالم هست ما آن را به عنوان زینت قرار دادیم ما چیز بیزینت خلق نکردیم این آیات قبلاً گذشت فرمود اگر زمین خلق کردیم زمین را مزین کردیم ﴿إنّا جعلنا ما علی الأرض زینة لها﴾ اگر آسمان خلق کردیم آسمان را با ستارهها و اختران آفریدیم ﴿زَیَّنَّا السماء الدنیا بزینة الکواکب﴾ ما یک چیز برهنه و بیزینتی خلق نکردیم اما همهٴ اینها زینتهای اشیای دیگر است یعنی اگر باغ است اگر راغ است بوستان است فضای سبز است و مانند آن ﴿إنّا جعلنا ما علی الأرض زینةً لها﴾ نه لکم زینت شما چیز دیگری است مبادا کسی اشتباه کند زینت زمین را با زینت خودش، حالا اگر یک جا قصری ساخته شد باغی احداث شد نهری جاری شد چشمه و قناتی احداث شد آن زمین مزین شد نه انسان زینت انسان همان است که در سورهٴ مبارکهٴ حجرات مشخص شد که ﴿حبب إلیکم الإیمان و زیّنه فی قلوبکم﴾ که در بحثهای گذشته روشن شد آسمان هم همینطور است حالا بر فرض آنهایی که در ایستگاه میر رفتند آنجا ترمینال راه انداختند اینطور نیست که مزین شده باشند که بالاخره سماء مزین است نه انسان زینت انسان چیز دیگری است این یک مطلب, مطلب دوم آن گرایشهایی است که انسان باید داشته باشد بالاخره انسان باید تلاش و کوشش بکند این تلاش و کوشش یک جاذبهای میطلبد فرمود ما هر چه در زمین است برای شما جاذبهدار کردیم در زمین یک سلسله جمادات است یک سلسله نباتات است یک سلسله حیوانات است یک سلسله انسانها است به هر انسانی فرمود ما این چهار گروه را اعم از انسانهایی که هم نوع تو هستند یا حیوان و گیاه و جمادی که هم نوع تو نیستند همه را در چشم تو زیبا جلوه دادیم بالاخره انسان باید کار بکند یا نه؟ خب کار یک انگیزه میخواهد انسان اگر غذا نخورد میمیرد وقتی که مرد دیگر این نسل حفظ نمیشود یا اگر نکاح نکند شخص باقی نمیماند اگر غذا نخورد و اگر نکاح نکند نسل منقرض میشود در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که ذات اقدس اله مزد کارگری این کار را لذت قرار داد منتها یک آدم جاهل خیال میکند که او برای خوردن است و به سراغ لذت خوردن میرود در اثر پرخوری زود مریض میشود میمیرد یا انسان بیراهه فکر میکند نکاح برای لذت است به دنبال نکاح میرود و خودش را به هدر میدهد در حالیکه این مزد کارگری است انسان باید زنده بماند تا به سعادت برسد خب زنده ماندن زحمت دارد تهیه غذا زحمت دارد اگر پوشاک نداشته باشد خب از بین میروند مسکن نداشته باشد که از بین میرود غذا نخورد که از بین میرود تهیه اینها هم زحمت دارد یک لذتی را ذات اقدس اله به عنوان مزد کارگری قرار داد که این زحمتها را تحمل کند در کنارش آن لذتها را هم ببرد اما اگر کسی خیال بکند آن لذتها اصل است از غافله عقب میماند در جریان نکاح هم همینطور است اینطور نیست که خدا انسان را برای آن لذت خلق کرده باشد خدا انسان را برای حفظ نسل خلق کرده لذا فرمود ﴿نسائکم حرثٌ لکم فأتوا حرثکم أنّیٰ شئتم و قدّموا لأنفسکم﴾ خیرًا در همین ازدواج فرمود اولین هدفتان داشتن فرزند صالح باشد برای اینکه انسان که نباید منقرض بشود و باید انسان تربیت بشود اولین هدف شما در نکاح داشتن فرزند صالح باشد آن دو رکعت نمازی که در لیلة الزفاف گفتند بخوانید برای همین جهت است دیگر خب این آدم عادی خیال میکند که نکاح برای آن لذتش خلق شده است انسان که بخواهد کار بکند جاذبه میخواهد فرمود آنچه که در جهان هست من در چشم شما با جاذبه خاص اینها را قرار دادم هم جمادات را هم گیاهان را هم حیوانات را هم همنوعانتان را، در این مجموعه شما یک سلسله کارهایی انجام میدهید اگر این کارها با روال عدل و قسط بود این همان است که ما خواستیم و ما زینت قرار دادیم و شما هم درست تشخیص دادید و راهتان را طی کردید شناختید، طی میکنید اما اگر نه بیراهه بود این را بدانید که دیگری در چشم شما زینت قرار داده است کار ما نیست و اگر ما به خودمان اسناد بدهیم در بخشهای کیفری است نه در بخشهای ابتدایی فتحصل که آنچه بیرون از حوزهٴ انسانیت است یا زینة الأرض است یا زینة السماء است طبق آن آیات خوانده شده دو: انسان بدون کار برای حفظ شخص یا حفظ نوع که نمیتواند ادامه حیات بدهد باید کار انجام بدهد کار هم زحمت دارد برای اینکه این کار با جاذبه انجام بگیرد ذات اقدس اله فرمود آنچه هست من برای شما زیبا قرار دادم که در منظر شما جاذبه داشته باشد در بخشهای چهارگانه جماد و نبات و حیوان و انسان کاری که شما انجام میدهید از آن به بعد قابل ارزیابی است اگر این کار مطابق با فطرت و قسط و عدل بود هم چیزی است ما خواستیم هم چیزی است که با کمال شما سازگار است این زینت واقعی شما است ما هم تکمیلش میکنیم اگر مخالف با آن هدف بود دیگری در چشم شما زینت جلوه داد راهش را هم ما به شما میگوییم که چه کسی این کار را کرده و درمانش را هم میگوییم حالا برویم به سراغ آن زیورهای اولی در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران که بحثش قبلاً گذشت آیهٴ ١٤ فرمود ﴿زیّن للناس حبّ الشهوات﴾ این شهوتها برای انسان زینت است ما نمیگوییم حرام است اینها زینت است اینها هم حلال دارد هم حرام ﴿زین للناس حبّ الشهوات﴾ حلال و حرامش را بعد میگوییم شهوتها هم به چهار جنس و نوع تعلق میگیرد برای اینکه موجودات عالم طبیعت همین چهار تا هستند یعنی جمادات هست و نباتات است حیوانات است و انسان، درباره انسان فرمود ﴿حبّ الشهوات من النساء والبنین﴾ این مال انسان درباره جمادات فرمود ﴿والقناطیر المقنطرة من الذهب والفضة﴾ درباره حیوانات فرمود ﴿والخیل المسوّمة والأنعام﴾ این مربوط به دامداری است درباره گیاهان و کشاورزی و باغداری هم فرمود ﴿والحرث﴾ خب پس این امرهای چهارگانه را برای شما زینت دادیم حالا یک وقت است یک کسی در همهٴ این چهار قلمرو کار میکند یک وقت است یکی دامدار است یکی کشاورز است یکی معدندار است یکی بخشهای دیگر را به عهده میگیرد بالاخره تقسیم کار است فرمود اینها برای انسان اینها مزین هستند هنوز حلال و حرام آن مشخص نشده است فرمود اینها اوائل راه هستند اینها مقدمه کار هستند ﴿ذلک متاع الحیاة الدنیا﴾ اما آن زینت راستین پیش خدا است که ﴿والله عنده حسن المآب﴾ شما بکوشید از این زیورها و زینتهایی که در چشم شما تزیین شده است بهره صحیح ببرید اگر برابر سورهٴ مبارکهٴ حجرات بهره بردید ﴿حبّب إلیکم الإیمان و زیّنه فی قلوبکم﴾ این جمع دنیا و آخرت است اگر آنرا گذاشتید کنار ﴿نبذ فریق من الذین أوتوا الکتاب کتاب الله وراء ظهورهم﴾ همین حیات دنیا شد این ﴿زین للمسرفین ما کانوا یعملون﴾ از آن به بعد میفرماید ﴿زین لهم الشیطان أعمالهم﴾ هست و مانند آن و قبلاً هم ملاحظه فرمودید که این اولین بار از راه نفس مسوّله شروع میشود نفس مسوّله چون در درون ما است دشمن داخلی است و پایگاه دشمن بیرونی است اگر عقل او را رام نکند این گزارشگر ابلیس است چون در درون ما است میفهمد ما از چه چیزی خوشمان میآید از چه چیزی بدمان میآید این شان نفس میشود مزدور ابلیس به او خبر میدهد که فلان شخص را از این راه میشود فریب داد حالا یا با تجلیل و تکریم هست یا با رشوه هست یا با نامحرم است یا با مقام است بالاخره این شخص از چه راهی زود فریب میخورد اینکه پایگاه داخلی دشمن است و دشمن درونی ما است به نام نفس مسوّله گزارش میدهد به ابلیس، ابلیس هم که همه چیز را بلد است بوسیله همین دشمن داخلی نفس مسوّله کاری میکند که یک زشت را پیش ما زیبا نشان میدهد و زیبا را پیش ما زشت نشان میدهد مثلاً یک تابلوسازی که گرفتار دغل و خیانت است اگر تمام آن زبالهها را پشت این تابلو پنهان کند با سریش و اینها ببندد یک زرورقی روی آن بگذارد یک تابلوی زرینی نشان بدهد چنین کاری را میگویند تسویل یعنی باطنش فاسد است ظاهرش صالح است نظیر تدلیس با تدلیس فرق میکند آن زبالهها را به نام این زرورق به خورد این خریدار میدهد خریدار هم باور میکند این را میگیرد مصرف میکند دفعتاً میبیند افتاد در زباله، این کار قبل از اینکه نفس به مقام أمّارةٌ بالسوء برسد نفس امّارة بالسوء بعد از مرتبه نفس مسوّله است برادران یوسف سلام الله علیه این معنا برایشان جاذبه داشت پیش حضرت یعقوب موجَّه باشند ﴿یخل لکم وجه أبیکم و تکونوا من بعده قوماً صالحین﴾ پیش پدر موجّه بودن، محبت پدر را به خود اختصاص دادن، اینها پیش آنها جاذبه داشت کشتن برادر یا چاه انداختن برادر به عنوان اینکه هدف وسیله را توجیه میکند با این وسیله ما میتوانیم به مقصد برسیم بعداً توبه میکنیم اینها یک زبالههایی بود که پشت این تابلو پنهان شده بود آن که زرورق است و روی این تابلو قرار گرفته این که ﴿وتکونوا من بعده﴾ ﴿یخل لکم وجه أبیکم﴾ پیش پدر مقرب میشویم آنچه برای اینها جاذبه داشت و زینت بود همین ﴿یخل لکم وجه أبیکم﴾ بود آن زبالهها را که برادرکشی و اینها است پشت این زرورق پنهان کردند و دست به این کار زدند او را به چاه انداختند وجود مبارک حضرت یعقوب سلام الله علیه فرمود ﴿سوّلت لکم أنفسکم أمراً﴾ این نفس مسوّله روی آن درونکاوی ماهرانه که دارد روی آن روانشناسی درونی و ماهرانهای که دارد آن زشت ترین کار را پشت قرار داد یک زرورقی را روی آن کشید زشت را زیبا نشان داد زیبا را زشت نشان داد به خوردتان داد افتادید در مسئله زباله و کردید کاری که نباید میکردید بار دوم هم که آن برادر به آن وضع درآمد باز وجود مبارک حضرت، آنها خودشان در بار اول اعتراف کردند بعد اعتراف کردند سوّلت لنا أنفسنا یا وجود مبارک حضرت یعقوب فرمود ﴿سوّلت لکم أنفسکم أمراً فصبر جمیل﴾ مشابه آن در کار سامری است که گفت ﴿سوّلت لی نفسی﴾ خب جاه طلبی به جایی میرسد که انسان گوساله را میگوید خدا بشر اگر در مسیر توحید و رهبری انبیا علیهم السلام قرار نگیرد هر چه بگویی از این بشر برمیآید در بحثهای جریان اسرائیلیها گذشت که نه ذات اقدس اله مثیل و شریک دارد ﴿لیس کمثله شیء﴾ دیگر خدای سبحان مانند ندارد چه رسد به اینکه بالاتر از او کسی فرض بشود علم محض است قدرت محض است هستی محض است گوساله هم تازه گاو در کودنی ضرب المثل است میگویند این کودنتر از بقر است أبلد من البقر من الثور این جزو امثال عرب است تازه گاوش این است چه رسد به گوساله تازه سرامیک گوساله و مجسمه گوساله بود گوساله حقیقی که نبود فرمود ﴿فأخرج لهم عجلاً جسداً له خوار﴾ نه عجلاً له خوار گوساله حقیقی که نبود خب مجسمه و سرامیک و دست ساز گوساله بود گوساله زنده چه اثر دارد که حالا گوساله سرامیکی داشته باشد گاو چقدر میفهمد که گوساله بفهمد همین اسرائیلیها با تسویل سامری همین سرامیک دستی را گفتند الله عدهای هم پذیرفتند ﴿فقالوا هذا إلهکم و إله موسی﴾ اینچنین نیست که اگر مردم را رها کنی خود بخود چیز بفهمند همین یهودیها، همین اسرائیلیها الآن هم شما وقتی به ژاپن میروید میبینید آنها در صنایع ظریف خیلی پیشرفت کردند در مسائل اقتصاد هم که میدانید خیلی قدرت قوی هستند اما در معارف و عقاید خیلی خنگ هستند خیلی خرافاتی هستند هنوز به دنبال فالگیری هستند هنوز به دنبال نخودچی هستند که یک پیرزنی یک پیرمردی چهار تا نخود بیندازد چهار تا فال بگیرد هنوز به دنبال بت پرستی هستند الیوم در بخشهایی از چین اینطور است در بخشهایی از ژاپن اینطور است این است که انسان باید قدر انبیا و اولیا را بداند و قدر این ذوات مقدس را بداند که اینها ما را به جاهای برتر رساندند اینها را رها کنی همینطور درمیآیند نه اینکه حالا این مال گذشته باشد الیوم هم همینطور است این ژاپنیها حالا اگر بدتر از اسرائیلیهای دیروز نبودند مثل اینها هستند شما ببینید عقیدهٴ آنها چیست بت پرستی اینها چیست الآن هم بسیاری از مردم چین در برابر این بتها دارند خضوع میکنند حالا هزار و چهارصد سال قبل بت میپرستیدند حسابی هست اما الیوم چرا اینطور نیست که حالا اگر کسی صنعتی دارد ترقیات ریاضی دارد در معارف و حکمت و کلام هم ترقی کرده باشد اینطور نیست فرمود به اینکه ﴿سوّلت لی نفسی﴾ أمراً این نفس مسوّله این جاهطلبی را پیش من زینت جلوه داد من هم این کار را کردم وقتی انسان افتاد در پشت این زرورق یعنی این زباله بعد به اسارت نفس درمیآید از آن به بعد ﴿و ما أبرّئُ نفسی إنّ النفس لأَمّارةً بالسوء﴾ ازآن به بعد دیگر عالماً عامداً معصیت میکند چون وقتی اسیر شد تحت اختیار امیر است اول تسویل است بهانه است توجیه است که این کار بد نیست این کار خوب است صبغهٴ خوبی دارد خودش را فریب میدهد یا فریب دیگران را میخورد بالاخره انجام میدهد تمام اینها میافتد در محدودهٴ ﴿کذلک زیّن للمسرفین ما کانوا یعملون﴾ ذات اقدس اله هرگز چنین چیزی را ابتدائاً به خود اسناد نمیدهد بعد وقتی یک عده فساد دامنگیرشان شد و کجراهه را ادامه دادند آن وقت فرمود ﴿کذلک زینا لکلّ أمّة عملهم﴾ و مانند آن دیگر حالا بعضی از امور را ذات اقدس اله به عنوان تزیین کیفری نه ابتدایی بر آنها زینت نشان میدهد که ﴿زیّن للمسرفین ما کانوا یعملون﴾ بعد فرمود سنت ما نه تحویل پذیر است نه تبدیل پذیر است ﴿و کذلک نجزی القوم المجرمین ٭ ثم جعلناکم خلائف من الأرض من بعد هم لننظر کیف تعملون﴾ که آن کبرا را یک مقداری کوچکتر و ریزتر کردند فرمودند ﴿کذلک نجزی القوم المجرمین﴾ یعنی با شما دارم سخن میگویم شما بالاخره یک روزی تحت ذلت بودید حالا عزیز شدید به جای ظالمین نشستید اگر شما هم مثل آنها باشید ظالم شده باشید بعد از اینکه بینات به نصاب خود رسیده باشد و ایمان نیاورید و به حد ﴿و ما کانوا لیؤمنوا﴾ برسید گرفتار همین کیفر تلخ خواهید شد ما این کار را کردیم ﴿لننظر کیف تعملون﴾ در جریان حضرت موسی سلام الله علیه همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ اعراف قبلاً گذشت وجود مبارک حضرت موسی هم به آنها همین مطلب را فرمود، فرمود به اینکه خداوند شما را به جای آل فرعون نشاند ببیند شما چه میکنید آیهٴ 129 سورهٴ اعراف این بود ﴿قال عسی ربّکم أن یهلک عدوّکم و یستخلفکم فی الأرض فینظر کیف تعملون﴾ فراعنه را میبرد شما را به جای آنها مینشاند ببیند شما چه میکنید پس آن اصل کلی ﴿فلن تجد لسنّة الله تبدیلاً ولن تجد لسنّة الله تحویلاً﴾ همچنان حاکم است مطلب دیگر آن است که مشرکان حجاز با یهودیها اینها اعدا عدو اسلام و مسلمین بودند.
سؤال: جواب: در آیه، آیه مشرکین حجازند و مانند آن که بت پرستانند، مسرفین همان کسانی هستند که اسراف میکنند در مسائل دینی متعدیان هستند کسانی که از وظیفه شرعیشان اسراف میکنند از حدود الهی تعدی میکنند چه در مسائل عقیده چه در مسائل عمل چه در مسائل اقتصاد چه در مسائل سیاست چه در مسائل دیگر فرمود مشکل اینها دو چیز است یکی اینکه برایشان جا نیفتاد که این حرفها حرفهای وحی است و حرف خدا است حرف پیغمبر نیست یکی اینکه برایشان ثابت نشد که اینها حق است و لایتغیّر لذا به پیغمبر پیشنهاد میدادند که یک کتاب دیگری بیاور یا اینها را عوض کن اینکه میگویند یک کتاب دیگر بیاور یا عوض کن این دو تا مشکل را به همراه دارد یکی اینکه خیال میکنند تغییر و تبدیل به دست پیغمبر است در حالیکه وحی است و وجود مبارک پیغمبر رسول خدا است دوم اینکه خیال میکردند اینها اندیشههای عادی است و میشود اینها را جابجا کرد ﴿و إذا تتلی علیهم آیاتنا بیناتٍ قال الذین لایرجون لقائنا﴾ همانهایی که در آیهٴ 7 ﴿إن الذین لایرجون لقائنا﴾ بحثش گذشت همانهایی که در آیهٴ 11 فرمود ﴿فنذر الذین لایرجون لقائنا فی طغیانهم یعمهون﴾ همان گروه اینجا هم میگویند که مشکل اساسی اینها انکار وحی و قیامت است تاثیر یاد مرگ و برزخ و قیامت در تربیت و تزکیه او بسیار موثر است وگرنه مشرکان حجاز واجب الوجود را قبول داشتند و موحد هم بودند توحید خالقی را قبول داشتند که خالق سماوات و ارض خدا است ﴿لاشریک له﴾ مدیر کل بودن و ربّالأرباب بودن و رب العالمین بودن خدا را هم قبول داشتند که ﴿لاشریک له﴾ در مقطع چهارم به بعد مشکل داشتند ارباب متفرقه قائل بودند ربوبیت جزئیه را نمیپذیرفتند و مانند آن چون ربوبیت جزئید را نمیپذیرفتند لذا الله را عبادت نمیکردند به سراغ بتها میرفتند که آنها را اطاعت کنند جریان معاد را هم اصلاً معتقد نبودند در این بخشها ملاحظه بفرمایید حداقل سه بار سخن از انکار معاد به میان آمده و مسئلهٴ تلاوت آیات چون مهم بود اول این ﴿وإذا تتلی علیهم آیاتنا﴾ را ذکر فرمود که در این ظرف آنهایی که ﴿لایرجون لقائنا﴾ دو تا پیشنهاد دادند گفتند ﴿قال الذین لایرجون لقائنا ائت بقرآن غیر هذا أو بدّله﴾ یا اصلاً یک کتاب دیگری بیاور یا اگر همین است محتوایش را عوض کن اینها داستان رستم و اسفندیار و قصص و حکایات عرب و عجم و این چیزها میخواستند دیگر معارف توحیدی که نمیطلبیدند اینها تعجب میکردند که پیغمبر علیه وعلی آله آلاف التحیة والثناء آمده و میگوید لا إله إلاّ الله تفلحوا اینها تعجب کردند گفتند ﴿أجعل الآلهة إلهاً واحداً إنّ هذا لشیء عجاب﴾ خدا هم میفرماید ﴿إذا ذکر الله وحده اشمئزّت قلوب الذین لایؤمنون﴾ اما ﴿وإذا ذکر الذین من دونه إذا هم یستبشرون﴾ اگر سخن از توحید باشد اینها مشمئز میشوند میرنجند اگر سخن از غیر توحید باشد شاداب و بانشاط هستند اینها گفتند یا یک کتاب دیگر بیاور یا اگر همین است محتوایش را عوض کن معنایش این است که تغییر و تبدیل به دست تو است یک, اینها هم حق نیست اینها را عوض کن دو, پاسخی که وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به اینها میدهد به هر دو جهت باید برگردد.
سؤال: جواب: بله دو چیز است یک جامع مشترکی دارد و آن این است که این مطالب نباشد حالا یا اصلاً این کتاب را بردار.
سؤال: جواب: نه یک وقت است این کتاب را بردار کتابی دیگر بیاور یا اگر این کتاب است لااقل خطوط کلی آن را عوض کن جامع مشترکشان این است که دست از این مبانی بردار لذا در جواب به آن جامع مشترک میپردازد دو تا جواب نمیدهد راجع به این بخش. جواب پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دو تا است یکی اینکه اینها حق است تغییر پذیر نیست یکی اینکه اینکه به دست من نیست اما اینها که گفتند ﴿ائتِ بقرآن غیر هذا أو بدّله﴾ جامع مشترکشان این است که این معارف و این اصول ارزشی را بردار حالا یا کتابی دیگر میآوری یا همینها بود تحریف بکن تغییر بده در جواب وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مامور شد اینچنین بگوید ﴿قل ما یکون لی أن أبدّله من تلقاء نفسی﴾ من که نمیتوانم این را عوض کنم مگر حرف من است این وحی الهی است و حق هم هست ﴿إن أتّبع إلاّ ما یوحی إلی﴾ من اگر کمترین دخل و تصرفی بکنم عذاب الهی دامنگیر من میشود ﴿إنّی أخاف إن عصیت ربّی عذاب یوم عظیم﴾ قبلاً هم مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ انعام گذشت اینهایی که میگویند «وجدتک أهلاً للعبادة» «وجدتک أهلاً للمحبة» یعنی ذوات مقدس اهل بیت علیهم الصلاة و علیهم السلام کسانی که به مقام «وجدتک أهلاً المحبة» هستند خوفاً من النار و شوقاً إلی الجنة را یقیناً دارا هستند چون کسی که به مرحله بالا رسید مراحل نازله و وسطیٰ را یقیناً دارا است آنهایی که در مرتبه خوفاً من النار خدا را عبادت میکنند یا شوقاً إلی الجنة خدا را عبادت میکنند به مرتبهٴ «وجدتک أهلاً للعبادة» نمیرسند لذا منافاتی ندارد که در سخنان اهل بیت علیهم السلام در عین حالیکه «وجدتک أهلاً للعبادة» و مانند آن مطرح هست مراحل نازله و وسطی را هم چون دارا هستند بازگو کنند برای تعلیم دیگران فرمود ﴿إنی أخاف إن عصیت ربّی عذاب یوم عظیم﴾ بعد میفرماید به اینکه ﴿قل لو شاء الله ماتلوته علیکم ولا أدراکم به﴾ اگر خدا نمیخواست و میخواست اینها نباشد یا تغییر پذیر باشد خب من که اینها را تلاوت نمیکردم برای شما میدانید من درس نخواندهام اُمّی هستم مکتب نرفتهام تا چهل سال هم که پیش شما بودم خطی ننوشتم جایی درس نخواندم کتابی ندیدم او به من گفت بگو من دارم میگویم و معارف را هم او اِدرا کرده است اعلام کرده است تعلیم کرده است او معلم شما است من تالی هستم و او معلم ﴿لو شاء الله﴾ که نباشد اگر خدا میخواست که وحی نباشد قرآنی نباشد دینی نباشد خب من چه چیز تلاوت میکردم اینها را برای شما ﴿لو شاء الله﴾ که نباشد ﴿ما تلوته علیکم﴾ کار من که تلاوت است حاصل نمیشد ﴿ولا أدراکم﴾ ولااعلمکم ولاافهمکم به او اِدرا نمیکرد او افهام نمیکرد او تعلیم نمیکرد که این فاعل ادری میشود خدا است نه او مدری بود نه من تالی چون کار به دست او است من اگر کمترین دخل و تصرفی بخواهم بکنم عذاب الیم است اگر کمترین دخل و تصرفی بکنم یعنی چه کار کنم یک چیزی را که بود بگویم نبود یک چیزی را که نبود بگویم بود این میشود تقوّل که فرمود ﴿لو تقوّل علینا بعض الأقاویل ٭ لأخذنا منه بالیمین ٭ ثم لقطعنا منه الوتین ٭ فما منکم من أحدٍ عنه حاجزین﴾ .
سؤال: جواب: بله، بله این درباره آل فرعون است آنها برایشان معجزه بود وجود مبارک حضرت موسای کلیم معجزه را آورد با عصا و ید بیضا و آیات و بینات را آورد آنها برایشان دیگر واقعاً روشن شد که این معجزه است سحر نیست خدا میفرماید اینها فهمیدند که اینها معجزه است ﴿وجحدوا بها واستیقنها أنفسهم﴾ چه اینکه موسای کلیم سلام الله علیه هم به فرعونیها گفته بود به شخص فرعون گفته بود که ﴿لقد علمت ما أنزل هولاء إلاّ رب السموات﴾ فرمود تو میدانی که اینها حرفهای معجزه است حرفهای من نیست اما ولایت انبیا و اولیای الهی معنایش این است که اینها هر کاری میکنند به اذن الله میکنند ﴿ما کان لرسول أن یأتی بآیة إلاّ باذن الله﴾ وجود مبارک حضرت مسیح این کلمه را ترجیع بند گونه مکرر ذکر کرد فرمود ﴿أحیی الموتی﴾ ذات اقدس اله فرمود ﴿إذ تخرج الموتی بإذنی﴾ ﴿فتنفخ فیما فکون طیراً بإذنی تبریٌ الأکمه والأبرص بإذنی﴾ و آنها را باخبر میکنی که چه در خانهها ذخیره کردهاند بإذنی این بإذنی بإذنی ترجیع بند گونه به دنبال همه معجزات عیسوی سلام الله علیه هست آن هم که ذات مقدس پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مامور شد بگوید که ﴿ما کان لرسول أن یأتی بآیة إلاّ بإذن الله﴾ و خدای سبحان در سورهٴ حاقه هم فرمود به اینکه اگر این یک کمی بخواهد بدون اذن ما اضافه کند زیاد کند گرفتار عذاب الیم خواهد شد بنابراین ولایت اینها در تحت تدبیر ذات اقدس اله است حالا این را شما خب تعقل کنید دربارهٴ جمهوری اسلامی که نظام اسلامی شکلش جمهوری است محتوایش اسلامیت است این دو پیام از این آیه به خوبی درمیآید این در تدوین قانون اساسی آن مجلس خبرگان قانون اساسی یعنی سال 48 و اینها مسلم شده است آنجا این حرفها شده نه الآن یعنی بیست و دو سال قبل که قرآن کریم ساختار حکومت را جمهوری تنظیم کرده نقش مردم چیست محتوا چیست مردم چه را میپذیرند و چه را تاسیس میکنند آیا اموری را که در جامعه به عنوان قوانین مطرح است برخاسته از آراء مردم است یا مردم قانون الهی را میپذیرند آیا آن کسی که رهبر مردم است وکیل مردم است یا والی است که مردم تولّی کردهاند آیا توکیل کردند رهبر را یا تولّی کردند وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید به اینکه من تقریباً یک اربعینی امتحان دادم در غارتگریهای شما صادقترین مرد من بودم امینترین مرد من بودم در قحطی و گرانی امینترین مرد من بودم در مسائل خانوادگی امینترین مرد من بودم دیدید که من داعیهای هم نداشتم مکتبی هم که نرفتم خب وضع مرا میبینید سابقه مرا میبینید لاحقه مرا میبینید آنچه را هم که آوردم میبینید ﴿فقد لبثت فیکم عمراً﴾ من یک عمری امتحان دادم مگر شما اندیشمند نیستید که بپذیرید حرف مرا حرف من حرفی است که میگویم خدا اینچنین گفته بنابراین نقش جمهور در تولّی دین است نه در توکیل دین فرق مردمسالاری دینی و غیر دینی از این آیه باید روشن بشود انشاءالله.
والحمد لله رب العالمین
ذات اقدس اله سنت خود را صراط مستقیم نامید که ﴿إنّ ربّی علی صراط مستقیم﴾
در صراط مستقیم میگویند نه اختلاف است نه تخلف پس همسان است
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ إِذا مَسَّ الْإِنْسانَ الضُّرُّ دَعانا لِجَنْبِهِ أَوْ قاعِداً أَوْ قائِماً فَلَمَّا کَشَفْنا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَنْ لَمْ یَدْعُنا إِلی ضُرٍّ مَسَّهُ کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْمُسْرِفِینَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ
وَ لَقَدْ أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ مِنْ قَبْلِکُمْ لَمَّا ظَلَمُوا وَ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیِّناتِ وَ ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ ٭
ثُمَّ جَعَلْناکُمْ خَلائِفَ فِی الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ لِنَنْظُرَ کَیْفَ تَعْمَلُونَ ٭
وَ إِذا تُتْلی عَلَیْهِمْ آیاتُنا بَیِّناتٍ قالَ الَّذِینَ لا یَرْجُونَ لِقاءَنَا ائْتِ بِقُرْآنٍ غَیْرِ هذا أَوْ بَدِّلْهُ قُلْ ما یَکُونُ لِی أَنْ أُبَدِّلَهُ مِنْ تِلْقاءِ نَفْسِی إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما یُوحیٰ إِلَیَّ إِنِّی أَخافُ إِنْ عَصَیْتُ رَبِّی عَذابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ ٭
قُلْ لَوْ شاءَ اللَّهُ ما تَلَوْتُهُ عَلَیْکُمْ وَ لا أَدْراکُمْ بِهِ فَقَدْ لَبِثْتُ فِیکُمْ عُمُراً مِنْ قَبْلِهِ أَ فَلا تَعْقِلُونَ
ذات اقدس اله سنت خود را صراط مستقیم نامید که ﴿إنّ ربّی علی صراط مستقیم﴾ این اصل اول, صراط مستقیم نه اختلاف دارد نه تخلف این اصل دوم, فرق اختلاف و تخلف آن است که اختلاف آن است که در یک امر ممتدی مثلاً گاهی این شیء باشد گاهی چیز دیگری به جای او بنشیند که در خلف و خلیفهٴ او قرار بگیرد تخلف آن است که این شیء از بین برود بدون جانشین. در صراط مستقیم میگویند نه اختلاف است نه تخلف پس همسان است همگون است پس ﴿إنّ ربّی علی صراط مستقیم﴾ این اصل اول, در صراط مستقیم هم نه اختلاف است نه تخلف این اصل دوم, آن اصل اول را آیه ﴿إنّ ربّی علی صراط مستقیم﴾ به عهده دارد اصل دوم را که نفی اختلاف وتخلف باشد در سورهٴ مبارکهٴ فاطر به این صورت بیان شده آیهٴ 43 سورهٴ فاطر که ﴿فلن تجد لسنّة الله تبدیلاً و لن تجد لسنة الله تحویلاً﴾ سنت ذات اقدس اله نه اختلاف پذیر است نه تخلف و علی صراطٍ مستقیم حرکت میکند بر این دو اساس و دو اصل فرمود ذات اقدس اله عدهای را آورد به آنها نعمت داد حجت خدا را بر آنها تمام کرد آیات الهی برای آنها تامین شد اینها دست از ظلم نکشیدند آیات الهی به حد نصاب رسید خدای سبحان به اینها مهلت داده است که توبه کنند و برگردند، برنگشتند آنگاه گرفتار هلاکت شدند ﴿ولقد أهلکنا القرون من قبلکم﴾ با این سه کار یک: ﴿لمّا ظلموا﴾ دو: ﴿جائتهم رسلهم بالبیّنات﴾ سه: مهلت هم تمام شد ﴿و ما کانوا لیؤمنوا﴾ نه تنها ما ٰامنوا, نه تنها لم یؤمنوا, سخن این نیست که اینها ایمان نیاوردند برای اینکه ما مدتها مهلت دادیم سخن از ما آمنوا و لم یؤمنوا نیست سخن از ﴿و ما کانوا لیؤمنوا﴾ است یعنی دیگر اینها طوری نبودند که ایمان بیاورند اینها همانهایی بودند که به انبیای خودشان میگفتند ﴿سواء علینا أو عظتَ أم لم تکن من الواعظین﴾ به جایی هم رسیده بودند که ذات اقدس اله به پیغمبرشان میفرمود چه اینکه به پیغمبر اسلام علیهم الصلاة وعلیهم السلام فرمود ﴿سواء علیهم أأنذرتهم أم لمتنذرهم لایؤمنون﴾ در چنین فضایی فرمود ﴿لقد أهلکنا القرون من قبلکم﴾ قرون گذشته ﴿لمّا ظلموا و جاءتهم رسلهم بالبیّنات وما کانوا لیؤمنوا﴾ چون ذات اقدس اله بر صراط مستقیم کار میکند و صراط مستقیم نه اختلاف دارد نه تخلف فرمود نسبت به شما هم همینطور است ﴿وکذلک نجزی القوم المجرمین﴾ این اختصاصی به گذشته ندارد حال و آینده هم همینطور است هر کسی بر روال عدل نباشد آیات الهی به نصابش برسد او همچنان بر تکذیب خود ادامه دهد گرفتار چنین کیفر تلخی خواهد شد ﴿و کذلک نجزی القوم المجرمین﴾ منشأ اینها هم همان طبق آن آیهٴ قبلی که ﴿زیّن للمسرفین ما کانوا یعملون﴾ بود فرمود زینتها دو قسم است یک زینتهای طبیعی و فطری و قراردادی که ذات اقدس اله قرار داد آنها چیز خوبی است یک وقت است که روش و منش تلخ میشود زینت، این دیگر کار خدا نیست این کار نفس اماره است ﴿سوّلت لکم أنفسکم﴾ هست کار شیطان است که ﴿زیّن لهم الشیطان أعمالهم﴾ هست و مانند آن. خدای سبحان فرمود آنچه در عالم هست ما آن را به عنوان زینت قرار دادیم ما چیز بیزینت خلق نکردیم این آیات قبلاً گذشت فرمود اگر زمین خلق کردیم زمین را مزین کردیم ﴿إنّا جعلنا ما علی الأرض زینة لها﴾ اگر آسمان خلق کردیم آسمان را با ستارهها و اختران آفریدیم ﴿زَیَّنَّا السماء الدنیا بزینة الکواکب﴾ ما یک چیز برهنه و بیزینتی خلق نکردیم اما همهٴ اینها زینتهای اشیای دیگر است یعنی اگر باغ است اگر راغ است بوستان است فضای سبز است و مانند آن ﴿إنّا جعلنا ما علی الأرض زینةً لها﴾ نه لکم زینت شما چیز دیگری است مبادا کسی اشتباه کند زینت زمین را با زینت خودش، حالا اگر یک جا قصری ساخته شد باغی احداث شد نهری جاری شد چشمه و قناتی احداث شد آن زمین مزین شد نه انسان زینت انسان همان است که در سورهٴ مبارکهٴ حجرات مشخص شد که ﴿حبب إلیکم الإیمان و زیّنه فی قلوبکم﴾ که در بحثهای گذشته روشن شد آسمان هم همینطور است حالا بر فرض آنهایی که در ایستگاه میر رفتند آنجا ترمینال راه انداختند اینطور نیست که مزین شده باشند که بالاخره سماء مزین است نه انسان زینت انسان چیز دیگری است این یک مطلب, مطلب دوم آن گرایشهایی است که انسان باید داشته باشد بالاخره انسان باید تلاش و کوشش بکند این تلاش و کوشش یک جاذبهای میطلبد فرمود ما هر چه در زمین است برای شما جاذبهدار کردیم در زمین یک سلسله جمادات است یک سلسله نباتات است یک سلسله حیوانات است یک سلسله انسانها است به هر انسانی فرمود ما این چهار گروه را اعم از انسانهایی که هم نوع تو هستند یا حیوان و گیاه و جمادی که هم نوع تو نیستند همه را در چشم تو زیبا جلوه دادیم بالاخره انسان باید کار بکند یا نه؟ خب کار یک انگیزه میخواهد انسان اگر غذا نخورد میمیرد وقتی که مرد دیگر این نسل حفظ نمیشود یا اگر نکاح نکند شخص باقی نمیماند اگر غذا نخورد و اگر نکاح نکند نسل منقرض میشود در بحثهای قبل هم ملاحظه فرمودید که ذات اقدس اله مزد کارگری این کار را لذت قرار داد منتها یک آدم جاهل خیال میکند که او برای خوردن است و به سراغ لذت خوردن میرود در اثر پرخوری زود مریض میشود میمیرد یا انسان بیراهه فکر میکند نکاح برای لذت است به دنبال نکاح میرود و خودش را به هدر میدهد در حالیکه این مزد کارگری است انسان باید زنده بماند تا به سعادت برسد خب زنده ماندن زحمت دارد تهیه غذا زحمت دارد اگر پوشاک نداشته باشد خب از بین میروند مسکن نداشته باشد که از بین میرود غذا نخورد که از بین میرود تهیه اینها هم زحمت دارد یک لذتی را ذات اقدس اله به عنوان مزد کارگری قرار داد که این زحمتها را تحمل کند در کنارش آن لذتها را هم ببرد اما اگر کسی خیال بکند آن لذتها اصل است از غافله عقب میماند در جریان نکاح هم همینطور است اینطور نیست که خدا انسان را برای آن لذت خلق کرده باشد خدا انسان را برای حفظ نسل خلق کرده لذا فرمود ﴿نسائکم حرثٌ لکم فأتوا حرثکم أنّیٰ شئتم و قدّموا لأنفسکم﴾ خیرًا در همین ازدواج فرمود اولین هدفتان داشتن فرزند صالح باشد برای اینکه انسان که نباید منقرض بشود و باید انسان تربیت بشود اولین هدف شما در نکاح داشتن فرزند صالح باشد آن دو رکعت نمازی که در لیلة الزفاف گفتند بخوانید برای همین جهت است دیگر خب این آدم عادی خیال میکند که نکاح برای آن لذتش خلق شده است انسان که بخواهد کار بکند جاذبه میخواهد فرمود آنچه که در جهان هست من در چشم شما با جاذبه خاص اینها را قرار دادم هم جمادات را هم گیاهان را هم حیوانات را هم همنوعانتان را، در این مجموعه شما یک سلسله کارهایی انجام میدهید اگر این کارها با روال عدل و قسط بود این همان است که ما خواستیم و ما زینت قرار دادیم و شما هم درست تشخیص دادید و راهتان را طی کردید شناختید، طی میکنید اما اگر نه بیراهه بود این را بدانید که دیگری در چشم شما زینت قرار داده است کار ما نیست و اگر ما به خودمان اسناد بدهیم در بخشهای کیفری است نه در بخشهای ابتدایی فتحصل که آنچه بیرون از حوزهٴ انسانیت است یا زینة الأرض است یا زینة السماء است طبق آن آیات خوانده شده دو: انسان بدون کار برای حفظ شخص یا حفظ نوع که نمیتواند ادامه حیات بدهد باید کار انجام بدهد کار هم زحمت دارد برای اینکه این کار با جاذبه انجام بگیرد ذات اقدس اله فرمود آنچه هست من برای شما زیبا قرار دادم که در منظر شما جاذبه داشته باشد در بخشهای چهارگانه جماد و نبات و حیوان و انسان کاری که شما انجام میدهید از آن به بعد قابل ارزیابی است اگر این کار مطابق با فطرت و قسط و عدل بود هم چیزی است ما خواستیم هم چیزی است که با کمال شما سازگار است این زینت واقعی شما است ما هم تکمیلش میکنیم اگر مخالف با آن هدف بود دیگری در چشم شما زینت جلوه داد راهش را هم ما به شما میگوییم که چه کسی این کار را کرده و درمانش را هم میگوییم حالا برویم به سراغ آن زیورهای اولی در سورهٴ مبارکهٴ آل عمران که بحثش قبلاً گذشت آیهٴ ١٤ فرمود ﴿زیّن للناس حبّ الشهوات﴾ این شهوتها برای انسان زینت است ما نمیگوییم حرام است اینها زینت است اینها هم حلال دارد هم حرام ﴿زین للناس حبّ الشهوات﴾ حلال و حرامش را بعد میگوییم شهوتها هم به چهار جنس و نوع تعلق میگیرد برای اینکه موجودات عالم طبیعت همین چهار تا هستند یعنی جمادات هست و نباتات است حیوانات است و انسان، درباره انسان فرمود ﴿حبّ الشهوات من النساء والبنین﴾ این مال انسان درباره جمادات فرمود ﴿والقناطیر المقنطرة من الذهب والفضة﴾ درباره حیوانات فرمود ﴿والخیل المسوّمة والأنعام﴾ این مربوط به دامداری است درباره گیاهان و کشاورزی و باغداری هم فرمود ﴿والحرث﴾ خب پس این امرهای چهارگانه را برای شما زینت دادیم حالا یک وقت است یک کسی در همهٴ این چهار قلمرو کار میکند یک وقت است یکی دامدار است یکی کشاورز است یکی معدندار است یکی بخشهای دیگر را به عهده میگیرد بالاخره تقسیم کار است فرمود اینها برای انسان اینها مزین هستند هنوز حلال و حرام آن مشخص نشده است فرمود اینها اوائل راه هستند اینها مقدمه کار هستند ﴿ذلک متاع الحیاة الدنیا﴾ اما آن زینت راستین پیش خدا است که ﴿والله عنده حسن المآب﴾ شما بکوشید از این زیورها و زینتهایی که در چشم شما تزیین شده است بهره صحیح ببرید اگر برابر سورهٴ مبارکهٴ حجرات بهره بردید ﴿حبّب إلیکم الإیمان و زیّنه فی قلوبکم﴾ این جمع دنیا و آخرت است اگر آنرا گذاشتید کنار ﴿نبذ فریق من الذین أوتوا الکتاب کتاب الله وراء ظهورهم﴾ همین حیات دنیا شد این ﴿زین للمسرفین ما کانوا یعملون﴾ از آن به بعد میفرماید ﴿زین لهم الشیطان أعمالهم﴾ هست و مانند آن و قبلاً هم ملاحظه فرمودید که این اولین بار از راه نفس مسوّله شروع میشود نفس مسوّله چون در درون ما است دشمن داخلی است و پایگاه دشمن بیرونی است اگر عقل او را رام نکند این گزارشگر ابلیس است چون در درون ما است میفهمد ما از چه چیزی خوشمان میآید از چه چیزی بدمان میآید این شان نفس میشود مزدور ابلیس به او خبر میدهد که فلان شخص را از این راه میشود فریب داد حالا یا با تجلیل و تکریم هست یا با رشوه هست یا با نامحرم است یا با مقام است بالاخره این شخص از چه راهی زود فریب میخورد اینکه پایگاه داخلی دشمن است و دشمن درونی ما است به نام نفس مسوّله گزارش میدهد به ابلیس، ابلیس هم که همه چیز را بلد است بوسیله همین دشمن داخلی نفس مسوّله کاری میکند که یک زشت را پیش ما زیبا نشان میدهد و زیبا را پیش ما زشت نشان میدهد مثلاً یک تابلوسازی که گرفتار دغل و خیانت است اگر تمام آن زبالهها را پشت این تابلو پنهان کند با سریش و اینها ببندد یک زرورقی روی آن بگذارد یک تابلوی زرینی نشان بدهد چنین کاری را میگویند تسویل یعنی باطنش فاسد است ظاهرش صالح است نظیر تدلیس با تدلیس فرق میکند آن زبالهها را به نام این زرورق به خورد این خریدار میدهد خریدار هم باور میکند این را میگیرد مصرف میکند دفعتاً میبیند افتاد در زباله، این کار قبل از اینکه نفس به مقام أمّارةٌ بالسوء برسد نفس امّارة بالسوء بعد از مرتبه نفس مسوّله است برادران یوسف سلام الله علیه این معنا برایشان جاذبه داشت پیش حضرت یعقوب موجَّه باشند ﴿یخل لکم وجه أبیکم و تکونوا من بعده قوماً صالحین﴾ پیش پدر موجّه بودن، محبت پدر را به خود اختصاص دادن، اینها پیش آنها جاذبه داشت کشتن برادر یا چاه انداختن برادر به عنوان اینکه هدف وسیله را توجیه میکند با این وسیله ما میتوانیم به مقصد برسیم بعداً توبه میکنیم اینها یک زبالههایی بود که پشت این تابلو پنهان شده بود آن که زرورق است و روی این تابلو قرار گرفته این که ﴿وتکونوا من بعده﴾ ﴿یخل لکم وجه أبیکم﴾ پیش پدر مقرب میشویم آنچه برای اینها جاذبه داشت و زینت بود همین ﴿یخل لکم وجه أبیکم﴾ بود آن زبالهها را که برادرکشی و اینها است پشت این زرورق پنهان کردند و دست به این کار زدند او را به چاه انداختند وجود مبارک حضرت یعقوب سلام الله علیه فرمود ﴿سوّلت لکم أنفسکم أمراً﴾ این نفس مسوّله روی آن درونکاوی ماهرانه که دارد روی آن روانشناسی درونی و ماهرانهای که دارد آن زشت ترین کار را پشت قرار داد یک زرورقی را روی آن کشید زشت را زیبا نشان داد زیبا را زشت نشان داد به خوردتان داد افتادید در مسئله زباله و کردید کاری که نباید میکردید بار دوم هم که آن برادر به آن وضع درآمد باز وجود مبارک حضرت، آنها خودشان در بار اول اعتراف کردند بعد اعتراف کردند سوّلت لنا أنفسنا یا وجود مبارک حضرت یعقوب فرمود ﴿سوّلت لکم أنفسکم أمراً فصبر جمیل﴾ مشابه آن در کار سامری است که گفت ﴿سوّلت لی نفسی﴾ خب جاه طلبی به جایی میرسد که انسان گوساله را میگوید خدا بشر اگر در مسیر توحید و رهبری انبیا علیهم السلام قرار نگیرد هر چه بگویی از این بشر برمیآید در بحثهای جریان اسرائیلیها گذشت که نه ذات اقدس اله مثیل و شریک دارد ﴿لیس کمثله شیء﴾ دیگر خدای سبحان مانند ندارد چه رسد به اینکه بالاتر از او کسی فرض بشود علم محض است قدرت محض است هستی محض است گوساله هم تازه گاو در کودنی ضرب المثل است میگویند این کودنتر از بقر است أبلد من البقر من الثور این جزو امثال عرب است تازه گاوش این است چه رسد به گوساله تازه سرامیک گوساله و مجسمه گوساله بود گوساله حقیقی که نبود فرمود ﴿فأخرج لهم عجلاً جسداً له خوار﴾ نه عجلاً له خوار گوساله حقیقی که نبود خب مجسمه و سرامیک و دست ساز گوساله بود گوساله زنده چه اثر دارد که حالا گوساله سرامیکی داشته باشد گاو چقدر میفهمد که گوساله بفهمد همین اسرائیلیها با تسویل سامری همین سرامیک دستی را گفتند الله عدهای هم پذیرفتند ﴿فقالوا هذا إلهکم و إله موسی﴾ اینچنین نیست که اگر مردم را رها کنی خود بخود چیز بفهمند همین یهودیها، همین اسرائیلیها الآن هم شما وقتی به ژاپن میروید میبینید آنها در صنایع ظریف خیلی پیشرفت کردند در مسائل اقتصاد هم که میدانید خیلی قدرت قوی هستند اما در معارف و عقاید خیلی خنگ هستند خیلی خرافاتی هستند هنوز به دنبال فالگیری هستند هنوز به دنبال نخودچی هستند که یک پیرزنی یک پیرمردی چهار تا نخود بیندازد چهار تا فال بگیرد هنوز به دنبال بت پرستی هستند الیوم در بخشهایی از چین اینطور است در بخشهایی از ژاپن اینطور است این است که انسان باید قدر انبیا و اولیا را بداند و قدر این ذوات مقدس را بداند که اینها ما را به جاهای برتر رساندند اینها را رها کنی همینطور درمیآیند نه اینکه حالا این مال گذشته باشد الیوم هم همینطور است این ژاپنیها حالا اگر بدتر از اسرائیلیهای دیروز نبودند مثل اینها هستند شما ببینید عقیدهٴ آنها چیست بت پرستی اینها چیست الآن هم بسیاری از مردم چین در برابر این بتها دارند خضوع میکنند حالا هزار و چهارصد سال قبل بت میپرستیدند حسابی هست اما الیوم چرا اینطور نیست که حالا اگر کسی صنعتی دارد ترقیات ریاضی دارد در معارف و حکمت و کلام هم ترقی کرده باشد اینطور نیست فرمود به اینکه ﴿سوّلت لی نفسی﴾ أمراً این نفس مسوّله این جاهطلبی را پیش من زینت جلوه داد من هم این کار را کردم وقتی انسان افتاد در پشت این زرورق یعنی این زباله بعد به اسارت نفس درمیآید از آن به بعد ﴿و ما أبرّئُ نفسی إنّ النفس لأَمّارةً بالسوء﴾ ازآن به بعد دیگر عالماً عامداً معصیت میکند چون وقتی اسیر شد تحت اختیار امیر است اول تسویل است بهانه است توجیه است که این کار بد نیست این کار خوب است صبغهٴ خوبی دارد خودش را فریب میدهد یا فریب دیگران را میخورد بالاخره انجام میدهد تمام اینها میافتد در محدودهٴ ﴿کذلک زیّن للمسرفین ما کانوا یعملون﴾ ذات اقدس اله هرگز چنین چیزی را ابتدائاً به خود اسناد نمیدهد بعد وقتی یک عده فساد دامنگیرشان شد و کجراهه را ادامه دادند آن وقت فرمود ﴿کذلک زینا لکلّ أمّة عملهم﴾ و مانند آن دیگر حالا بعضی از امور را ذات اقدس اله به عنوان تزیین کیفری نه ابتدایی بر آنها زینت نشان میدهد که ﴿زیّن للمسرفین ما کانوا یعملون﴾ بعد فرمود سنت ما نه تحویل پذیر است نه تبدیل پذیر است ﴿و کذلک نجزی القوم المجرمین ٭ ثم جعلناکم خلائف من الأرض من بعد هم لننظر کیف تعملون﴾ که آن کبرا را یک مقداری کوچکتر و ریزتر کردند فرمودند ﴿کذلک نجزی القوم المجرمین﴾ یعنی با شما دارم سخن میگویم شما بالاخره یک روزی تحت ذلت بودید حالا عزیز شدید به جای ظالمین نشستید اگر شما هم مثل آنها باشید ظالم شده باشید بعد از اینکه بینات به نصاب خود رسیده باشد و ایمان نیاورید و به حد ﴿و ما کانوا لیؤمنوا﴾ برسید گرفتار همین کیفر تلخ خواهید شد ما این کار را کردیم ﴿لننظر کیف تعملون﴾ در جریان حضرت موسی سلام الله علیه همانطوری که در سورهٴ مبارکهٴ اعراف قبلاً گذشت وجود مبارک حضرت موسی هم به آنها همین مطلب را فرمود، فرمود به اینکه خداوند شما را به جای آل فرعون نشاند ببیند شما چه میکنید آیهٴ 129 سورهٴ اعراف این بود ﴿قال عسی ربّکم أن یهلک عدوّکم و یستخلفکم فی الأرض فینظر کیف تعملون﴾ فراعنه را میبرد شما را به جای آنها مینشاند ببیند شما چه میکنید پس آن اصل کلی ﴿فلن تجد لسنّة الله تبدیلاً ولن تجد لسنّة الله تحویلاً﴾ همچنان حاکم است مطلب دیگر آن است که مشرکان حجاز با یهودیها اینها اعدا عدو اسلام و مسلمین بودند.
سؤال: جواب: در آیه، آیه مشرکین حجازند و مانند آن که بت پرستانند، مسرفین همان کسانی هستند که اسراف میکنند در مسائل دینی متعدیان هستند کسانی که از وظیفه شرعیشان اسراف میکنند از حدود الهی تعدی میکنند چه در مسائل عقیده چه در مسائل عمل چه در مسائل اقتصاد چه در مسائل سیاست چه در مسائل دیگر فرمود مشکل اینها دو چیز است یکی اینکه برایشان جا نیفتاد که این حرفها حرفهای وحی است و حرف خدا است حرف پیغمبر نیست یکی اینکه برایشان ثابت نشد که اینها حق است و لایتغیّر لذا به پیغمبر پیشنهاد میدادند که یک کتاب دیگری بیاور یا اینها را عوض کن اینکه میگویند یک کتاب دیگر بیاور یا عوض کن این دو تا مشکل را به همراه دارد یکی اینکه خیال میکنند تغییر و تبدیل به دست پیغمبر است در حالیکه وحی است و وجود مبارک پیغمبر رسول خدا است دوم اینکه خیال میکردند اینها اندیشههای عادی است و میشود اینها را جابجا کرد ﴿و إذا تتلی علیهم آیاتنا بیناتٍ قال الذین لایرجون لقائنا﴾ همانهایی که در آیهٴ 7 ﴿إن الذین لایرجون لقائنا﴾ بحثش گذشت همانهایی که در آیهٴ 11 فرمود ﴿فنذر الذین لایرجون لقائنا فی طغیانهم یعمهون﴾ همان گروه اینجا هم میگویند که مشکل اساسی اینها انکار وحی و قیامت است تاثیر یاد مرگ و برزخ و قیامت در تربیت و تزکیه او بسیار موثر است وگرنه مشرکان حجاز واجب الوجود را قبول داشتند و موحد هم بودند توحید خالقی را قبول داشتند که خالق سماوات و ارض خدا است ﴿لاشریک له﴾ مدیر کل بودن و ربّالأرباب بودن و رب العالمین بودن خدا را هم قبول داشتند که ﴿لاشریک له﴾ در مقطع چهارم به بعد مشکل داشتند ارباب متفرقه قائل بودند ربوبیت جزئیه را نمیپذیرفتند و مانند آن چون ربوبیت جزئید را نمیپذیرفتند لذا الله را عبادت نمیکردند به سراغ بتها میرفتند که آنها را اطاعت کنند جریان معاد را هم اصلاً معتقد نبودند در این بخشها ملاحظه بفرمایید حداقل سه بار سخن از انکار معاد به میان آمده و مسئلهٴ تلاوت آیات چون مهم بود اول این ﴿وإذا تتلی علیهم آیاتنا﴾ را ذکر فرمود که در این ظرف آنهایی که ﴿لایرجون لقائنا﴾ دو تا پیشنهاد دادند گفتند ﴿قال الذین لایرجون لقائنا ائت بقرآن غیر هذا أو بدّله﴾ یا اصلاً یک کتاب دیگری بیاور یا اگر همین است محتوایش را عوض کن اینها داستان رستم و اسفندیار و قصص و حکایات عرب و عجم و این چیزها میخواستند دیگر معارف توحیدی که نمیطلبیدند اینها تعجب میکردند که پیغمبر علیه وعلی آله آلاف التحیة والثناء آمده و میگوید لا إله إلاّ الله تفلحوا اینها تعجب کردند گفتند ﴿أجعل الآلهة إلهاً واحداً إنّ هذا لشیء عجاب﴾ خدا هم میفرماید ﴿إذا ذکر الله وحده اشمئزّت قلوب الذین لایؤمنون﴾ اما ﴿وإذا ذکر الذین من دونه إذا هم یستبشرون﴾ اگر سخن از توحید باشد اینها مشمئز میشوند میرنجند اگر سخن از غیر توحید باشد شاداب و بانشاط هستند اینها گفتند یا یک کتاب دیگر بیاور یا اگر همین است محتوایش را عوض کن معنایش این است که تغییر و تبدیل به دست تو است یک, اینها هم حق نیست اینها را عوض کن دو, پاسخی که وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به اینها میدهد به هر دو جهت باید برگردد.
سؤال: جواب: بله دو چیز است یک جامع مشترکی دارد و آن این است که این مطالب نباشد حالا یا اصلاً این کتاب را بردار.
سؤال: جواب: نه یک وقت است این کتاب را بردار کتابی دیگر بیاور یا اگر این کتاب است لااقل خطوط کلی آن را عوض کن جامع مشترکشان این است که دست از این مبانی بردار لذا در جواب به آن جامع مشترک میپردازد دو تا جواب نمیدهد راجع به این بخش. جواب پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم دو تا است یکی اینکه اینها حق است تغییر پذیر نیست یکی اینکه اینکه به دست من نیست اما اینها که گفتند ﴿ائتِ بقرآن غیر هذا أو بدّله﴾ جامع مشترکشان این است که این معارف و این اصول ارزشی را بردار حالا یا کتابی دیگر میآوری یا همینها بود تحریف بکن تغییر بده در جواب وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم مامور شد اینچنین بگوید ﴿قل ما یکون لی أن أبدّله من تلقاء نفسی﴾ من که نمیتوانم این را عوض کنم مگر حرف من است این وحی الهی است و حق هم هست ﴿إن أتّبع إلاّ ما یوحی إلی﴾ من اگر کمترین دخل و تصرفی بکنم عذاب الهی دامنگیر من میشود ﴿إنّی أخاف إن عصیت ربّی عذاب یوم عظیم﴾ قبلاً هم مشابه این در سورهٴ مبارکهٴ انعام گذشت اینهایی که میگویند «وجدتک أهلاً للعبادة» «وجدتک أهلاً للمحبة» یعنی ذوات مقدس اهل بیت علیهم الصلاة و علیهم السلام کسانی که به مقام «وجدتک أهلاً المحبة» هستند خوفاً من النار و شوقاً إلی الجنة را یقیناً دارا هستند چون کسی که به مرحله بالا رسید مراحل نازله و وسطیٰ را یقیناً دارا است آنهایی که در مرتبه خوفاً من النار خدا را عبادت میکنند یا شوقاً إلی الجنة خدا را عبادت میکنند به مرتبهٴ «وجدتک أهلاً للعبادة» نمیرسند لذا منافاتی ندارد که در سخنان اهل بیت علیهم السلام در عین حالیکه «وجدتک أهلاً للعبادة» و مانند آن مطرح هست مراحل نازله و وسطی را هم چون دارا هستند بازگو کنند برای تعلیم دیگران فرمود ﴿إنی أخاف إن عصیت ربّی عذاب یوم عظیم﴾ بعد میفرماید به اینکه ﴿قل لو شاء الله ماتلوته علیکم ولا أدراکم به﴾ اگر خدا نمیخواست و میخواست اینها نباشد یا تغییر پذیر باشد خب من که اینها را تلاوت نمیکردم برای شما میدانید من درس نخواندهام اُمّی هستم مکتب نرفتهام تا چهل سال هم که پیش شما بودم خطی ننوشتم جایی درس نخواندم کتابی ندیدم او به من گفت بگو من دارم میگویم و معارف را هم او اِدرا کرده است اعلام کرده است تعلیم کرده است او معلم شما است من تالی هستم و او معلم ﴿لو شاء الله﴾ که نباشد اگر خدا میخواست که وحی نباشد قرآنی نباشد دینی نباشد خب من چه چیز تلاوت میکردم اینها را برای شما ﴿لو شاء الله﴾ که نباشد ﴿ما تلوته علیکم﴾ کار من که تلاوت است حاصل نمیشد ﴿ولا أدراکم﴾ ولااعلمکم ولاافهمکم به او اِدرا نمیکرد او افهام نمیکرد او تعلیم نمیکرد که این فاعل ادری میشود خدا است نه او مدری بود نه من تالی چون کار به دست او است من اگر کمترین دخل و تصرفی بخواهم بکنم عذاب الیم است اگر کمترین دخل و تصرفی بکنم یعنی چه کار کنم یک چیزی را که بود بگویم نبود یک چیزی را که نبود بگویم بود این میشود تقوّل که فرمود ﴿لو تقوّل علینا بعض الأقاویل ٭ لأخذنا منه بالیمین ٭ ثم لقطعنا منه الوتین ٭ فما منکم من أحدٍ عنه حاجزین﴾ .
سؤال: جواب: بله، بله این درباره آل فرعون است آنها برایشان معجزه بود وجود مبارک حضرت موسای کلیم معجزه را آورد با عصا و ید بیضا و آیات و بینات را آورد آنها برایشان دیگر واقعاً روشن شد که این معجزه است سحر نیست خدا میفرماید اینها فهمیدند که اینها معجزه است ﴿وجحدوا بها واستیقنها أنفسهم﴾ چه اینکه موسای کلیم سلام الله علیه هم به فرعونیها گفته بود به شخص فرعون گفته بود که ﴿لقد علمت ما أنزل هولاء إلاّ رب السموات﴾ فرمود تو میدانی که اینها حرفهای معجزه است حرفهای من نیست اما ولایت انبیا و اولیای الهی معنایش این است که اینها هر کاری میکنند به اذن الله میکنند ﴿ما کان لرسول أن یأتی بآیة إلاّ باذن الله﴾ وجود مبارک حضرت مسیح این کلمه را ترجیع بند گونه مکرر ذکر کرد فرمود ﴿أحیی الموتی﴾ ذات اقدس اله فرمود ﴿إذ تخرج الموتی بإذنی﴾ ﴿فتنفخ فیما فکون طیراً بإذنی تبریٌ الأکمه والأبرص بإذنی﴾ و آنها را باخبر میکنی که چه در خانهها ذخیره کردهاند بإذنی این بإذنی بإذنی ترجیع بند گونه به دنبال همه معجزات عیسوی سلام الله علیه هست آن هم که ذات مقدس پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلّم مامور شد بگوید که ﴿ما کان لرسول أن یأتی بآیة إلاّ بإذن الله﴾ و خدای سبحان در سورهٴ حاقه هم فرمود به اینکه اگر این یک کمی بخواهد بدون اذن ما اضافه کند زیاد کند گرفتار عذاب الیم خواهد شد بنابراین ولایت اینها در تحت تدبیر ذات اقدس اله است حالا این را شما خب تعقل کنید دربارهٴ جمهوری اسلامی که نظام اسلامی شکلش جمهوری است محتوایش اسلامیت است این دو پیام از این آیه به خوبی درمیآید این در تدوین قانون اساسی آن مجلس خبرگان قانون اساسی یعنی سال 48 و اینها مسلم شده است آنجا این حرفها شده نه الآن یعنی بیست و دو سال قبل که قرآن کریم ساختار حکومت را جمهوری تنظیم کرده نقش مردم چیست محتوا چیست مردم چه را میپذیرند و چه را تاسیس میکنند آیا اموری را که در جامعه به عنوان قوانین مطرح است برخاسته از آراء مردم است یا مردم قانون الهی را میپذیرند آیا آن کسی که رهبر مردم است وکیل مردم است یا والی است که مردم تولّی کردهاند آیا توکیل کردند رهبر را یا تولّی کردند وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم میفرماید به اینکه من تقریباً یک اربعینی امتحان دادم در غارتگریهای شما صادقترین مرد من بودم امینترین مرد من بودم در قحطی و گرانی امینترین مرد من بودم در مسائل خانوادگی امینترین مرد من بودم دیدید که من داعیهای هم نداشتم مکتبی هم که نرفتم خب وضع مرا میبینید سابقه مرا میبینید لاحقه مرا میبینید آنچه را هم که آوردم میبینید ﴿فقد لبثت فیکم عمراً﴾ من یک عمری امتحان دادم مگر شما اندیشمند نیستید که بپذیرید حرف مرا حرف من حرفی است که میگویم خدا اینچنین گفته بنابراین نقش جمهور در تولّی دین است نه در توکیل دین فرق مردمسالاری دینی و غیر دینی از این آیه باید روشن بشود انشاءالله.
والحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است