- 1729
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 6 سوره مریم _ بخش اول
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 6 سوره مریم _ بخش اول"
به دو دلیل این سوره مکّی است یکی دلیل نقلی که روایت است و یکی تحلیل درونی
دربارهٴ نامگذاری این سوره به نام «مریم» (س) هم محتمل است از باب علم بالغلبه باشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کهیعص ﴿1﴾ ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ﴿2﴾ إِذْ نَادَی رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیّاً ﴿3﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً ﴿4﴾ وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ﴿5﴾ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً ﴿6﴾
سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکه نازل شد گذشته از جنبهٴ تاریخی عناصر محوری خود سوره شاهد داخلی محلّ نزول اوست زیرا سوَری که در مکه نازل میشد عناصر محوری آنها اصول اعتقادی بود یعنی مسئلهٴ توحید بود, وحی و نبوّت بود, معاد بود و اعجاز بود, خطوط کلی حقوق بود, خطوط کلی اخلاق بود و مانند آن. مسائل فرعی امثال زکات, حج, صوم این گونه از عناوین فقهی اینها در مدینه نازل شد مسئلهٴ جهاد, اسیرگیری, مسئله شهادت و مانند آن که مربوط به استقرار حکومت اسلامی است در مدینه نازل شد در مکه سخن از جنگ و مبارزه و دفاع و شهادت و غنیمت و اسیرگیری و اسیرشدن و اینها نبود مسئلهٴ صوم و زکات اغنام و امثال ذلک مطرح نبود, مسئلهٴ نماز جمعه و امثال ذلک مطرح نبود چون مایِز اصلی مکّی و مدنی بودن سوَر همین است و همین مایز و میزان در سورهٴ «مریم» مشهود است معلوم میشود این در مکه نازل شد پس به دو دلیل این سوره مکّی است یکی دلیل نقلی از بیرون که روایت است, خبر است که این در مکه نازل شد, یکی تحلیل درونی با آشنایی به عناصر محوری خود سوره این مطلب اول.
مطلب دوم نامگذاری این سوره به نام مریم است در تسمیه و نامگذاری گاهی نامی از زبان خود پیغمبر یا اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هست نظیر سورهٴ مبارکهٴ «فاتحةالکتاب» که «لا صلاة الاّ بفاتحة الکتاب» و مانند آن این نشان میدهد که نامگذاری سوره به فاتحةالکتاب به وسیلهٴ خود معصوم شد برخی از سوَرند که نامگذاری آنها از باب عَلمِ بالغلبه است مثل سورهٴ «انعام» سورهٴ «بقره» سورهٴ «عنکبوت» سورهٴ «فیل» و امثال ذلک بعید است که نامگذاری این سوَر به نام این حیوانات باشد لذا تفسیرهایی که برای شیعه یا برای سنّی است هر دو گروه آن تفسیرهایی که برای قبل از هزار سال است از هزار سال به ماقبل نمیگویند سورة البقره میگویند «فی تفسیر سورة الّتی یُذکر فیه البقره», «فی تفسیر سورة الّتی یُذکر فیه العنکبوت» نوشتهٴ مرحوم سیّد رضی از ما شیعهها این طور است نوشتار برخی از علمای اهل سنّت همین طور است آن تفسیرهای قبل از هزار سال معمولاً گفته میشود «فی تفسیر سورة الّتی یُذکر فیه الأنعام», «فی تفسیر سورة الّتی یُذکر فیه العنکبوت» بعد برای تخفیف و آسان شدن این علم بالغلبه شد, شد سورهٴ «بقره» سورهٴ «فیل» سورهٴ «عنکبوت» و مانند آن, این هم دو مطلب.
دربارهٴ نامگذاری این سوره به نام «مریم» (سلام الله علیها) هم محتمل است از باب علم بالغلبه باشد و هم طبق روایتی مردی آمده خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد که دیشب خدا به من دختری مرحمت کرد من نام آن دختر را چه بگذارم؟ حضرت فرمود دیشب سورهٴ «مریم» بر من نازل شد تو اسم دخترت را مریم بگذار او هم همین کار را کرد و اسم دخترش را مریم گذاشت و کنیه این شخص هم شده ابامریم, ابومریم لکن این روایت تقویت نشده است یک روایت صحیح و معتبر و قوی نیست اصل نقل آمده اما تأیید نشده تقویت نشده بنابراین هم محتمل است که این سوره به وسیلهٴ خود معصوم(سلام الله علیه) نامگذاری شده باشد طبق این روایت, هم ممکن است از باب علم بالغلبه باشد.
آیهٴ اوّلش که مربوط به ﴿کهیعص﴾ است این مربوط به حروف مقطّعه است که در اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث مبسوطی در همین زمینه ارائه شد چندین قول دربارهٴ این حروف مقطّعه هست اما یک قول قطعی که تطمئنّ به النفوس والقلوب آن هنوز ارائه نشده سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) همان طوری که سبک تفسیریشان تفسیر قرآن به قرآن است این حروف مقطّعه را هم با یکدیگر تفسیر میکنند این حروف مقطّعه بعضها را با بعض تفسیر میکنند میفرمایند مثلاً ﴿المص﴾ این مرکّب است از «الم» و حرف «صاد» قرآن در این سه سوره که یک سوره مصدّر به «الم» است, یک سوره مصدّر به «صاد» است, یک سوره هم مصدّر به «المص» میفرمایند ما وقتی این سه سوره را بررسی میکنیم میبینیم روال سورهٴ مبارکهٴ «الم» به یک سَمت است یک, سورهٴ مبارکهٴ «ص» به سَمت دیگر است دو, سورهٴ «المص» جامع بین این دو روال است سه, این نشان میدهد که حروف مقطّع هم بعضها یفسّر بعضها مشابه این تحلیل را هم دربارهٴ ﴿کهیعص﴾ دارند که اگر شما سوَری که مصدّر به آن حروف است مخصوصاً سورهٴ «ص» یا سوَر دیگر ارزیابی کنید خطوط اساسی آنها را در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» مییابید ﴿کهیعص﴾ برخیها هم گفتند که برای اینکه به عرب بفهمانند که قرآن راز معجزه بودنش چیست فرمود این قرآن از همین حروف تشکیل شده «الم» است, «صاد» است, «عسق» است و مانند آن, این قرآن از همین حروف تشکیل شد موادّ اصلیاش در اختیار شماست که شما در منثور و منظوم با این حروف سر و کار دارید اما نمیتوانید مثل این بیاورید برای اینکه بفهماند قرآن اعجازش از جای دیگر نیست از همین حروف تشکیل شده منتها ارادهٴ الهی کاری کرده است که مقدور شما نیست این حروف را در بخشی از سوَر قرآن یادآوری کرده تا مردم عنایت کنند که موادّ اصلی قرآن از همین حروف رایج و دارج است ولی مقدورشان نیست. به هر تقدیر بخشی از این محتملات در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً مطرح شد.
مطلب دیگر این است که رحمتهای الهی در این سوره به خوبی تبیین شده خداوند یک رحمت خاصّه دارد که مخصوصاً مؤمنین است ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾ یک رحمت عامّه دارد که ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمده در دعای نورانی «کمیل» هم میگوییم «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» آن رحمتِ رحمانیه فراگیر است هیچ موجودی از رحمت رحمانیه محروم نیست اما رحمت رحیمیه مثل رحمت علم, رحمت شفا, رحمت رزق, رحمت کرامت, رحمت عفّت, رحمت صبر این از اوصاف کمالی همه در اثر رحمتهای خاصّه الهی است این رحمتها هم وسیع است گرچه «وسعت کلّ شیء» نیست اینکه در بعضی از دعاهای ماه مبارک رمضان آمده «وَکُلُّ رَحْمَتِکَ واسِعَةٌ» همین طور است او رحمتی دارد به نام شِفا, شفای او محدود نیست که بعضیها را بتواند بعضیها را نتواند رزق او, احیای او و مانند آن, این رحمتهای خاصّهای که به مؤمنین عطا میکند اینها هم واسعه است لذا جا برای حسد نیست اگر کسی از رحمت خاصّه برخوردار است ما هم میتوانیم به همان خدایی که دیگری رحمت داد به ما هم عطا کند لذا «وَکُلُّ رَحْمَتِکَ واسِعَةٌ» این رحمت خاصّه است اما «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» آن رحمت رحمانیه است. در این سورهٴ مبارکهٴ «مریم» بسیاری از این رحمتهای خاصّه الهی چه به زن چه به مرد, چه به پیرمرد چه به نوجوان چه به میانسال عطا کرده گاهی به زن رحمت خاصّه داده گاهی به مرد, گاهی به کهنسال مثل زکریا داده گاهی به میانسال مثل موسی و هارون گاهی به نوسال مثل یحیا و مانند آن, این رحمت الهی گاهی شامل پیر است گاهی شامل نوجوان است گاهی شامل جوان است گاهی شامل میانسال است گاهی شامل کودک است گاهی شامل مرد است گاهی شامل زن است این رحمت خاصّه را در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» بیان کرده. در بخشهای فراوانی از این سوره دارد ﴿وَاذْکُر﴾, ﴿وَاذْکُر﴾, ﴿وَاذْکُر﴾ به یاد اینها باش این ﴿وَاذْکُر﴾ یعنی به یاد اینها باش گاهی در مسئلهٴ صبر و استقامت و پایداری و پایمردی و اینهاست مثل اینکه به وجود مبارک حضرت رسول(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) میفرماید نام مبارک ابراهیم را متذکّر باش, نام موسی را متذکّر باش اینها مبارزه کردند آدمهای نستوه بودند ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ مثل ذالنّون نباش که صحنه را ترک کنی فرار کنی مردم را تنها بگذاری این یک بحث است «واذکر ابراهیم», «واذکر موسی», «واذکر کذا», ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ به یاد ذالنّون نباش به یاد ابراهیم و موسی باش این یک بخش است. بخش دیگر مربوط به این است که رحمتهایی که به اینها دادیم به یاد این رحمتها باش این بخش از آیات ناظر به نستوه بودن و مقاوم بودن و مبارز بودن و جبهه رفتن و جنگ کردن نیست ناظر به این است که اگر با او ارتباط برقرار کنی درِ رحمت را باز میکند این در از دو طرف باز است و نزدیک است هم از آن طرف نزدیک است ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ هم از این طرف نزدیک است در بیان نورانی امام سجاد است در ادعیه دیگر این ذوات مقدس است که «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ» یعنی اگر کسی بخواهد به طرف خدا برود هم راه باز است هم در باز است هم نزدیک است «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ» این همان اوایل دعای نورانی امام سجاد در دعای «ابوحمزه ثمالی» در سحرهای ماه مبارک رمضان است پس از هر دو طرف هم در باز است, راه باز است, نزدیک هم هست نه اگر خدا بخواهد فیضی به ما برساند در وسط بند و گیری است نه اگر ما بخواهیم از او فیض بگیریم بند و گیری است مگر این بندی را که خودمان ببندیم «وَاَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاَّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعمالُ دوُنَکَ» تنها چیزی که نمیگذارد ما این در را باز کنیم قفل این در است گناهِ ماست «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ وَاَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاَّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعمالُ دوُنَکَ» پس راه از دو طرف باز است اگر راه از دو طرف باز است یا ما باید بکوشیم که قفل نکنیم یا اگر قفل کردیم با دست خودمان با توبه و انابه این قفل را باز کنیم بالأخره راه باز است لذا فرمود: ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾ درست است مسائل مبارزاتی, مقاومت و مانند آن ممکن است در جنب این داستانها طرح بشود اما محور اصلیاش دریافت رحمت الهی است آن هم رحمت خاصّه انواع رحمت را ذات اقدس الهی داد داشتنِ خانوادهٴ صحیح و طیّب و طاهر از بهترین رحمتهای الهی است داستان اوّلین داستانی که در این سورهٴ مبارکهٴ «مریم» یاد میشود همان تشکیل یک خانوادهٴ صحیح است فرمود: ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾ حالا یا خبر است برای مبتدای محذوف یا مبتداست برای خبر محذوف ولی آنچه به ذهن نزدیکتر میرسد این است که ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ﴾ یعنی «اُذکر ذکراً» که آن ذکر ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ﴾ است به یاد رحمت پروردگارت نسبت به زکریا باش به شهادت وحدت سیاقی که در این سوره است در همین سوره آیه شانزده این است ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً﴾ باز در همین سوره آیهٴ 41 آمده ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾ در همین سوره آیهٴ 54 آمده ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْماعِیلَ﴾ در همین سوره آیه 57 آمده ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ﴾ همهجا ﴿وَاذْکُرْ﴾, ﴿وَاذْکُرْ﴾ است بعید است که اینجا خبر برای مبتدای محذوف و یا مبتدا برای خبر محذوف باشد و از سنخ ﴿وَاذْکُرْ﴾ نباشد یعنی «واذکر رحمت ربّک» به یاد بیاور که خدا چگونه بندهٴ خاصّ خود را مشمول رحمت قرار داده است ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ﴾ نه «ذکر ربّک عبده بالرحمة» این نیست که خدا بندهاش را از راه رحمترسانی فراموش نکرده به یاد بندهاش بود ذاکر تویی نه خدا, تو به یاد رحمت پروردگارت باش نسبت به چه کسی است؟ نسبت به زکریا,
مستحضرید یک زکریای اول است یک زکریای دوم چه اینکه دربارهٴ اسماعیل هم یک اسماعیل صادقالوعد است یک اسماعیل ذبیح اینها یکی نیستند طبق بعضی از نقلهای تاریخی ولی این زکریا همان زکریای معروف است که از انبیاست و پدر یحیای حسور است. ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾ خب آن رحمت چیست؟ این متن است شرحش این آیات بعدی است, این اجمال است تفصیلش آیات بعدی است ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾.
در جریان ذکر و یادآوری اگر نسبت به پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) باشد خب قابل توجیه است که آن حضرت در بعضی از عوالِم به این مطالب آگاه بود در این عالَم به وسیلهٴ آیات قرآنی تذکرهای است برای او که آنچه را در آن عالَم آگاه شدی الآن به یاد بیاور اما برای تودهٴ مردم این «واذکُر» یعنی چه؟ دربارهٴ ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ که خطاب به شخص پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) است روشن است اما دربارهٴ ما این ذکر تام نیست مگر اینکه اصلِ اعلام باشد به ما نمیگویند متذکِّر باش برای اینکه ما قبلاً یادمان نبود تازه اوّلین بار است داریم یاد میگیریم بنابراین چون خطاب به وجود مبارک پیامبر است میشود گفت که به یاد این باش برای اینکه در صحنهای این مطالب را آگاه بودی الآن که اینجا آمدی باید تو را متذکّر کنیم به آنچه را که در آن مطلب.
مطلب دیگر اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» ذات اقدس الهی نسبت به پیامبرش تعبیری کرده اما آن ﴿عَبْدَهُ﴾ با این ﴿عَبْدَهُ﴾ خیلی فرق دارد در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی﴾ جریان معراج طلیعهاش اسراء بود اسراء از مکّه شروع شد معراج از قدس شروع شد بالأخره در این سفر غیبی تعبیری که ذات اقدس الهی از رسولش دارد این است که ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ﴾ اما در اینجا ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ﴾ که به او یحیا داد این ﴿عَبْدَهُ﴾ با آن ﴿عَبْدَهُ﴾ این عطا با آن عطا خیلی فرق میکند بنابراین در جریان وجود مبارک حضرت یعنی رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) چون خاتم انبیاست اشرف از آنهاست برکات خاصّی دارد رحمتی که نصیب آن حضرت شد نصیب دیگر انبیا نشد اما بالأخره چون آن حضرت از این مطالب باخبر است میتوان به آن حضرت گفت به یاد اینها باش اما نسبت به ماها که تعلیم ابتدایی است ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ است این تذکره نیست در قرآن این گونه از مسائل را به عنوان تذکره نشمردند آن مطالب اخلاقی را مطالب توحیدی را به عنوان تذکره ذکر کردند برای اینکه آن سرمایهٴ اصلیاش را آن دلمایه را خدا به ما داد فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ ما با آن سرمایهٴ اصلی به دنیا آمدیم اگر جریان توحید را مطرح کردند, وحی و نبوّت را مطرح کردند, ولایت را مطرح کردند میتوانند بگویند این تذکره است چون سرمایه اصلیاش به ما داده شد اما دربارهٴ قصص انبیا که ما خبری از آنها نداریم تعبیر به تذکره نشده یا اگر شده فقط ناظر به وجود مبارک پیامبر است.
پرسش: حاج آقا ببخشید در تلاقی دو رحمت صادر مشترک هست ولی جامع مشترک نیست.
پاسخ: چرا, جامع مشترک همان رحمت عامّه است دیگر چون اگر از یک جا آمده است «مِن رحمة بدا و إلی ما بدا یعود»
از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق مِن رحمة بدا و إلی ما بدا یعود
گر وعده دوزخ است و یا خلد غم مخور بیرون مَرند تو را از دیار دوست
آن یک رحمت دیگر است.
خب, ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾ چگونه خدا به یاد بندهاش بود رحمتش را به او فرستاد؟ اول منادات بود بعد مناجات شد مناجات بعد از منادات است انسان اول دور است «یا ربّ, یا ربّ, یا ربّ» بعد وقتی نزدیک شد میگوید «ربّ» شاید چند سال قبل هم این روایت نورانی از کافی خوانده شد که در روایاتی که مرحوم کلینی نقل میکند این است که شایسته است انسان در آن مراسم نیایش اول بگوید «یا ربّ, یا ربّ, یا ربّ,» بعد از اینکه ده بار گفت «یا ربّ» بگوید «ربّ» دیگر «یا» نگوید این را اگر به یک ادیب بگویی میگوید «یا» محذوف است و حرف ندا حذف شده, به یک حکیم بدهی میگوید جا برای مناجات است نه برای منادات یایی در کار نیست تا حذف بشود اینکه دستور دادند اول ده بار بگو «یا ربّ» بعد بگو «ربّ, ربّ, ربّ» یعنی حالا که نزدیک شدی حالا که به مناجات رسیدی حالا که داری نجوا میکنی دیگر جا برای «یا» نیست وقتی در حضور کسی آدم قرار گرفته نمیگوید آی فلان کس که, با او حرف میزند اینکه مرحوم کلینی نقل کرده در باب دعای کافی وظیفهٴ داعی این است که اول چند بار بگوید «یا ربّ» بعد این حرف «یا» را حذف بکند بگوید «ربّ, ربّ» همین است وجود مبارک زکریا(سلام الله علیه) اول منادات داشت بعد مناجات اول «یا ربّ» بود بعد «ربّ» همه همین طورند بعضیها در این منادات گیر میکنند همیشه از دور میگویند «یا ربّ» احساس قُرب نمیکنند وقتی احساس قرب نمیکنند چگونه بگویند «ربّ» آن که به آن مرحله نرسید نباید به خودش اجازه بدهد بگوید «ربّ, ربّ, ربّ» برای اینکه این هنوز در مرحلهٴ نداست اگر در مرحلهٴ نداست یا باید «یا» را بگوید یا اگر «یا» را نگفته از باب «و حذف ما یُعلم منه جائز» اینجا حرف ندا محذوف است اما وقتی که به قرب رسیده آنجا نه «یا» را میگوید نه «یا» محذوف است فعلاً وجود مبارک زکریا از دور گفت «یا ربّ» و این بحث هم قبلاً گذشت که قُرب و بُعد الهی یک اضافهٴ اشراقیه یک طرفه است نه دو طرفه ما در مسائل قرب و بعد مکانی و زمانی حتماً دو طرفه است و هر دو طرف هم علی وزانٍ واحد قریب یا بعیدند مثلاً این ستون مسجد اعظم اگر از دیوار شرقی یا دیوار غربی پنج متر فاصله دارند آن دیوارها هم از این ستون پنج متر فاصله دارند این طور نیست که این دور باشد آنها نزدیک, اگر جسمی از جسم دیگر دور باشد او هم دور است آن جسم دیگر هم دور است اگر جسمی به جسم دیگر نزدیک باشد آن جسم دیگر هم نزدیک است اما در مسائل معنوی یک طرفه است ممکن است «الف» از «باء» دور باشد ولی «باء» به «الف» نزدیک این در مسائل مادّی نمونه ندارد ولی شبیهسازیاش ممکن است اگر نابینایی کنار دوست بینایش بنشیند و او را نبیند این نابینا از آن دوست دور است ولی آن دوست به این نزدیک است اگر کسی کور بود واقعاً از خدا دور است ولی خدا واقعاً به او نزدیک است اگر سخن از نداست و سخن از دوری است دوری دو جانبه نیست از این طرف «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ» است اگر حاجب عمل نباشد, بعید المسافه است اگر حاجب عمل باشد ولی در هر دو حال ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ سرِ جایش محفوظ است او در هر دو حال نزدیک است ﴿فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾ اما دعاکننده گاهی نزدیک است گاهی دور ﴿إِذْ نَادَی رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیّاً﴾ و چه گفت به عرض پروردگار رساند ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ اصلِ دعا را که شما میشنوی استجابت میکنی را اول ذکر کرده اما خواستهٴ خدا که چه میخواهم را بعد ذکر کرده عرض کرد پروردگارا! قابل هیچ مبدأ قبول در آن نیست من که کهنسالم پیرمردم محکمترین عضو بدن انسان استخوان است وقتی یک استخوان پوک شد سایر اعضا هم پوک است دیگر عرض کرد خدایا! وقتی عَظْم این استخوان که ستون بدن است و محکمترین عضو بدن است این موهون شد سست شد دیگر از سایر اعضا خبری نیست موی سر هم که سفید است ﴿إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾. خب, دادِ از سرِ پیری و من معتقدم که دادِ تو را قابلیت شرط نیست بلکه شرط قابلیّت دادِ توست ما در این مسائل عادی میگوییم درست است فاعل تام است ولی قابل هم باید تامّالقابلیه باشد این در کارهای آدم است از فاعلهای عادی برنمیآید که ناقابل را قابل کند بالأخره قابل زمین باید آماده باشد شورهزار نباشد تا بذرافشان کشاورزی کند اما در برابر قدرت ذات اقدس الهی اگر او بخواهد غیر قابل را هم قابل میکند اگر گفتند:
داد او را قابلیّت شرط نیست بلکه شرطِ قابلیّت دادِ اوست
همین است اینچنین نیست که او قدرتش محدود باشد به ناقابل نتواند عطا کند قبولِ قابل را هم او عطا میکند قابلیّت را هم او عطا میکند منتها به همگان قابلیّت داده است اگر کسی در اثر سوء رفتار خود آن قابلیّت را هدر داد بار دیگر خدا گاهی ممکن است بدهد ممکن است ندهد ولی برای اولین بار داده است و اگر هم بخواهد عطا کند عطا میکند آن که مُرده را زنده میکند و مانند آن همین است دیگر. خب, لذا عرض کرد خدایا من از نظر قابلیّت هیچ وسیلهای ندارم که عرضه کنم ولی قدرت تو بیکران است پس هیچ بهانهای در کار نیست نمیشود گفت تو دیگر حالا پیرمردی من دوتا ضعف میآورم و اعتراف هم دارم و این دو ضعف را هم تو میتوانی ترمیم کنی خود من الآن به کهنسالی رسیدم که وضعم این است همسر من آن وقتی که جوان بود یک زن نازایی بود عُقْم و عُقْر و نازایی در او بود الآن که پیر است ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ نه ﴿امْرَأَتِی عَاقِر﴾ این ﴿امْرَأَتِی عَاقِر﴾ در بعضی از آیات این است ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ عرض کرد خدایا الآن که او پیر است آن وقتی هم که جوان بود عقیم بود لذا ما فرزند نداشتیم. خب, این زنِ پیرِ نازا را تو زائو میکنی مردِ پیر را تو پدر میکنی از تو برمیآید این میشود رحمت خاصّه برای داشتن فرزندی مثل یحیا این گونه سرمایهگذاری جا دارد ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ اما ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ بگویم حالا این کار شدنی نیست و نمیشود و اینها نه, مثل اینکه دارند اذان میگویند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
به دو دلیل این سوره مکّی است یکی دلیل نقلی که روایت است و یکی تحلیل درونی
دربارهٴ نامگذاری این سوره به نام «مریم» (س) هم محتمل است از باب علم بالغلبه باشد.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿کهیعص ﴿1﴾ ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا ﴿2﴾ إِذْ نَادَی رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیّاً ﴿3﴾ قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً ﴿4﴾ وَإِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً فَهَبْ لِی مِن لَّدُنکَ وَلِیّاً ﴿5﴾ یَرِثُنِی وَیَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَاجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیّاً ﴿6﴾
سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکه نازل شد گذشته از جنبهٴ تاریخی عناصر محوری خود سوره شاهد داخلی محلّ نزول اوست زیرا سوَری که در مکه نازل میشد عناصر محوری آنها اصول اعتقادی بود یعنی مسئلهٴ توحید بود, وحی و نبوّت بود, معاد بود و اعجاز بود, خطوط کلی حقوق بود, خطوط کلی اخلاق بود و مانند آن. مسائل فرعی امثال زکات, حج, صوم این گونه از عناوین فقهی اینها در مدینه نازل شد مسئلهٴ جهاد, اسیرگیری, مسئله شهادت و مانند آن که مربوط به استقرار حکومت اسلامی است در مدینه نازل شد در مکه سخن از جنگ و مبارزه و دفاع و شهادت و غنیمت و اسیرگیری و اسیرشدن و اینها نبود مسئلهٴ صوم و زکات اغنام و امثال ذلک مطرح نبود, مسئلهٴ نماز جمعه و امثال ذلک مطرح نبود چون مایِز اصلی مکّی و مدنی بودن سوَر همین است و همین مایز و میزان در سورهٴ «مریم» مشهود است معلوم میشود این در مکه نازل شد پس به دو دلیل این سوره مکّی است یکی دلیل نقلی از بیرون که روایت است, خبر است که این در مکه نازل شد, یکی تحلیل درونی با آشنایی به عناصر محوری خود سوره این مطلب اول.
مطلب دوم نامگذاری این سوره به نام مریم است در تسمیه و نامگذاری گاهی نامی از زبان خود پیغمبر یا اهل بیت(علیهم الصلاة و علیهم السلام) هست نظیر سورهٴ مبارکهٴ «فاتحةالکتاب» که «لا صلاة الاّ بفاتحة الکتاب» و مانند آن این نشان میدهد که نامگذاری سوره به فاتحةالکتاب به وسیلهٴ خود معصوم شد برخی از سوَرند که نامگذاری آنها از باب عَلمِ بالغلبه است مثل سورهٴ «انعام» سورهٴ «بقره» سورهٴ «عنکبوت» سورهٴ «فیل» و امثال ذلک بعید است که نامگذاری این سوَر به نام این حیوانات باشد لذا تفسیرهایی که برای شیعه یا برای سنّی است هر دو گروه آن تفسیرهایی که برای قبل از هزار سال است از هزار سال به ماقبل نمیگویند سورة البقره میگویند «فی تفسیر سورة الّتی یُذکر فیه البقره», «فی تفسیر سورة الّتی یُذکر فیه العنکبوت» نوشتهٴ مرحوم سیّد رضی از ما شیعهها این طور است نوشتار برخی از علمای اهل سنّت همین طور است آن تفسیرهای قبل از هزار سال معمولاً گفته میشود «فی تفسیر سورة الّتی یُذکر فیه الأنعام», «فی تفسیر سورة الّتی یُذکر فیه العنکبوت» بعد برای تخفیف و آسان شدن این علم بالغلبه شد, شد سورهٴ «بقره» سورهٴ «فیل» سورهٴ «عنکبوت» و مانند آن, این هم دو مطلب.
دربارهٴ نامگذاری این سوره به نام «مریم» (سلام الله علیها) هم محتمل است از باب علم بالغلبه باشد و هم طبق روایتی مردی آمده خدمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) عرض کرد که دیشب خدا به من دختری مرحمت کرد من نام آن دختر را چه بگذارم؟ حضرت فرمود دیشب سورهٴ «مریم» بر من نازل شد تو اسم دخترت را مریم بگذار او هم همین کار را کرد و اسم دخترش را مریم گذاشت و کنیه این شخص هم شده ابامریم, ابومریم لکن این روایت تقویت نشده است یک روایت صحیح و معتبر و قوی نیست اصل نقل آمده اما تأیید نشده تقویت نشده بنابراین هم محتمل است که این سوره به وسیلهٴ خود معصوم(سلام الله علیه) نامگذاری شده باشد طبق این روایت, هم ممکن است از باب علم بالغلبه باشد.
آیهٴ اوّلش که مربوط به ﴿کهیعص﴾ است این مربوط به حروف مقطّعه است که در اول سورهٴ مبارکهٴ «بقره» بحث مبسوطی در همین زمینه ارائه شد چندین قول دربارهٴ این حروف مقطّعه هست اما یک قول قطعی که تطمئنّ به النفوس والقلوب آن هنوز ارائه نشده سیدناالاستاد(رضوان الله علیه) همان طوری که سبک تفسیریشان تفسیر قرآن به قرآن است این حروف مقطّعه را هم با یکدیگر تفسیر میکنند این حروف مقطّعه بعضها را با بعض تفسیر میکنند میفرمایند مثلاً ﴿المص﴾ این مرکّب است از «الم» و حرف «صاد» قرآن در این سه سوره که یک سوره مصدّر به «الم» است, یک سوره مصدّر به «صاد» است, یک سوره هم مصدّر به «المص» میفرمایند ما وقتی این سه سوره را بررسی میکنیم میبینیم روال سورهٴ مبارکهٴ «الم» به یک سَمت است یک, سورهٴ مبارکهٴ «ص» به سَمت دیگر است دو, سورهٴ «المص» جامع بین این دو روال است سه, این نشان میدهد که حروف مقطّع هم بعضها یفسّر بعضها مشابه این تحلیل را هم دربارهٴ ﴿کهیعص﴾ دارند که اگر شما سوَری که مصدّر به آن حروف است مخصوصاً سورهٴ «ص» یا سوَر دیگر ارزیابی کنید خطوط اساسی آنها را در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» مییابید ﴿کهیعص﴾ برخیها هم گفتند که برای اینکه به عرب بفهمانند که قرآن راز معجزه بودنش چیست فرمود این قرآن از همین حروف تشکیل شده «الم» است, «صاد» است, «عسق» است و مانند آن, این قرآن از همین حروف تشکیل شد موادّ اصلیاش در اختیار شماست که شما در منثور و منظوم با این حروف سر و کار دارید اما نمیتوانید مثل این بیاورید برای اینکه بفهماند قرآن اعجازش از جای دیگر نیست از همین حروف تشکیل شده منتها ارادهٴ الهی کاری کرده است که مقدور شما نیست این حروف را در بخشی از سوَر قرآن یادآوری کرده تا مردم عنایت کنند که موادّ اصلی قرآن از همین حروف رایج و دارج است ولی مقدورشان نیست. به هر تقدیر بخشی از این محتملات در اوایل سورهٴ مبارکهٴ «بقره» مبسوطاً مطرح شد.
مطلب دیگر این است که رحمتهای الهی در این سوره به خوبی تبیین شده خداوند یک رحمت خاصّه دارد که مخصوصاً مؤمنین است ﴿بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ﴾ یک رحمت عامّه دارد که ﴿وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ﴾ در سورهٴ مبارکهٴ «انعام» آمده در دعای نورانی «کمیل» هم میگوییم «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» آن رحمتِ رحمانیه فراگیر است هیچ موجودی از رحمت رحمانیه محروم نیست اما رحمت رحیمیه مثل رحمت علم, رحمت شفا, رحمت رزق, رحمت کرامت, رحمت عفّت, رحمت صبر این از اوصاف کمالی همه در اثر رحمتهای خاصّه الهی است این رحمتها هم وسیع است گرچه «وسعت کلّ شیء» نیست اینکه در بعضی از دعاهای ماه مبارک رمضان آمده «وَکُلُّ رَحْمَتِکَ واسِعَةٌ» همین طور است او رحمتی دارد به نام شِفا, شفای او محدود نیست که بعضیها را بتواند بعضیها را نتواند رزق او, احیای او و مانند آن, این رحمتهای خاصّهای که به مؤمنین عطا میکند اینها هم واسعه است لذا جا برای حسد نیست اگر کسی از رحمت خاصّه برخوردار است ما هم میتوانیم به همان خدایی که دیگری رحمت داد به ما هم عطا کند لذا «وَکُلُّ رَحْمَتِکَ واسِعَةٌ» این رحمت خاصّه است اما «بِرَحْمَتِکَ الَّتی وَسِعَتْ کُلَّ شَیءٍ» آن رحمت رحمانیه است. در این سورهٴ مبارکهٴ «مریم» بسیاری از این رحمتهای خاصّه الهی چه به زن چه به مرد, چه به پیرمرد چه به نوجوان چه به میانسال عطا کرده گاهی به زن رحمت خاصّه داده گاهی به مرد, گاهی به کهنسال مثل زکریا داده گاهی به میانسال مثل موسی و هارون گاهی به نوسال مثل یحیا و مانند آن, این رحمت الهی گاهی شامل پیر است گاهی شامل نوجوان است گاهی شامل جوان است گاهی شامل میانسال است گاهی شامل کودک است گاهی شامل مرد است گاهی شامل زن است این رحمت خاصّه را در سورهٴ مبارکهٴ «مریم» بیان کرده. در بخشهای فراوانی از این سوره دارد ﴿وَاذْکُر﴾, ﴿وَاذْکُر﴾, ﴿وَاذْکُر﴾ به یاد اینها باش این ﴿وَاذْکُر﴾ یعنی به یاد اینها باش گاهی در مسئلهٴ صبر و استقامت و پایداری و پایمردی و اینهاست مثل اینکه به وجود مبارک حضرت رسول(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) میفرماید نام مبارک ابراهیم را متذکّر باش, نام موسی را متذکّر باش اینها مبارزه کردند آدمهای نستوه بودند ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ مثل ذالنّون نباش که صحنه را ترک کنی فرار کنی مردم را تنها بگذاری این یک بحث است «واذکر ابراهیم», «واذکر موسی», «واذکر کذا», ﴿وَلاَ تَکُن کَصَاحِبِ الْحُوتِ﴾ به یاد ذالنّون نباش به یاد ابراهیم و موسی باش این یک بخش است. بخش دیگر مربوط به این است که رحمتهایی که به اینها دادیم به یاد این رحمتها باش این بخش از آیات ناظر به نستوه بودن و مقاوم بودن و مبارز بودن و جبهه رفتن و جنگ کردن نیست ناظر به این است که اگر با او ارتباط برقرار کنی درِ رحمت را باز میکند این در از دو طرف باز است و نزدیک است هم از آن طرف نزدیک است ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ هم از این طرف نزدیک است در بیان نورانی امام سجاد است در ادعیه دیگر این ذوات مقدس است که «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ» یعنی اگر کسی بخواهد به طرف خدا برود هم راه باز است هم در باز است هم نزدیک است «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ» این همان اوایل دعای نورانی امام سجاد در دعای «ابوحمزه ثمالی» در سحرهای ماه مبارک رمضان است پس از هر دو طرف هم در باز است, راه باز است, نزدیک هم هست نه اگر خدا بخواهد فیضی به ما برساند در وسط بند و گیری است نه اگر ما بخواهیم از او فیض بگیریم بند و گیری است مگر این بندی را که خودمان ببندیم «وَاَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاَّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعمالُ دوُنَکَ» تنها چیزی که نمیگذارد ما این در را باز کنیم قفل این در است گناهِ ماست «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ وَاَنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلاَّ اَنْ تَحْجُبَهُمُ الْأَعمالُ دوُنَکَ» پس راه از دو طرف باز است اگر راه از دو طرف باز است یا ما باید بکوشیم که قفل نکنیم یا اگر قفل کردیم با دست خودمان با توبه و انابه این قفل را باز کنیم بالأخره راه باز است لذا فرمود: ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾ درست است مسائل مبارزاتی, مقاومت و مانند آن ممکن است در جنب این داستانها طرح بشود اما محور اصلیاش دریافت رحمت الهی است آن هم رحمت خاصّه انواع رحمت را ذات اقدس الهی داد داشتنِ خانوادهٴ صحیح و طیّب و طاهر از بهترین رحمتهای الهی است داستان اوّلین داستانی که در این سورهٴ مبارکهٴ «مریم» یاد میشود همان تشکیل یک خانوادهٴ صحیح است فرمود: ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾ حالا یا خبر است برای مبتدای محذوف یا مبتداست برای خبر محذوف ولی آنچه به ذهن نزدیکتر میرسد این است که ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ﴾ یعنی «اُذکر ذکراً» که آن ذکر ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ﴾ است به یاد رحمت پروردگارت نسبت به زکریا باش به شهادت وحدت سیاقی که در این سوره است در همین سوره آیه شانزده این است ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ مَرْیَمَ إِذِ انتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِهَا مَکَاناً شَرْقِیّاً﴾ باز در همین سوره آیهٴ 41 آمده ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ﴾ در همین سوره آیهٴ 54 آمده ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِسْماعِیلَ﴾ در همین سوره آیه 57 آمده ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِدْرِیسَ﴾ همهجا ﴿وَاذْکُرْ﴾, ﴿وَاذْکُرْ﴾ است بعید است که اینجا خبر برای مبتدای محذوف و یا مبتدا برای خبر محذوف باشد و از سنخ ﴿وَاذْکُرْ﴾ نباشد یعنی «واذکر رحمت ربّک» به یاد بیاور که خدا چگونه بندهٴ خاصّ خود را مشمول رحمت قرار داده است ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ﴾ نه «ذکر ربّک عبده بالرحمة» این نیست که خدا بندهاش را از راه رحمترسانی فراموش نکرده به یاد بندهاش بود ذاکر تویی نه خدا, تو به یاد رحمت پروردگارت باش نسبت به چه کسی است؟ نسبت به زکریا,
مستحضرید یک زکریای اول است یک زکریای دوم چه اینکه دربارهٴ اسماعیل هم یک اسماعیل صادقالوعد است یک اسماعیل ذبیح اینها یکی نیستند طبق بعضی از نقلهای تاریخی ولی این زکریا همان زکریای معروف است که از انبیاست و پدر یحیای حسور است. ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾ خب آن رحمت چیست؟ این متن است شرحش این آیات بعدی است, این اجمال است تفصیلش آیات بعدی است ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾.
در جریان ذکر و یادآوری اگر نسبت به پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) باشد خب قابل توجیه است که آن حضرت در بعضی از عوالِم به این مطالب آگاه بود در این عالَم به وسیلهٴ آیات قرآنی تذکرهای است برای او که آنچه را در آن عالَم آگاه شدی الآن به یاد بیاور اما برای تودهٴ مردم این «واذکُر» یعنی چه؟ دربارهٴ ﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ﴾ که خطاب به شخص پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) است روشن است اما دربارهٴ ما این ذکر تام نیست مگر اینکه اصلِ اعلام باشد به ما نمیگویند متذکِّر باش برای اینکه ما قبلاً یادمان نبود تازه اوّلین بار است داریم یاد میگیریم بنابراین چون خطاب به وجود مبارک پیامبر است میشود گفت که به یاد این باش برای اینکه در صحنهای این مطالب را آگاه بودی الآن که اینجا آمدی باید تو را متذکّر کنیم به آنچه را که در آن مطلب.
مطلب دیگر اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» ذات اقدس الهی نسبت به پیامبرش تعبیری کرده اما آن ﴿عَبْدَهُ﴾ با این ﴿عَبْدَهُ﴾ خیلی فرق دارد در سورهٴ «اسراء» فرمود: ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ لَیْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی﴾ جریان معراج طلیعهاش اسراء بود اسراء از مکّه شروع شد معراج از قدس شروع شد بالأخره در این سفر غیبی تعبیری که ذات اقدس الهی از رسولش دارد این است که ﴿سُبْحَانَ الَّذِی أَسْرَی بِعَبْدِهِ﴾ اما در اینجا ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ﴾ که به او یحیا داد این ﴿عَبْدَهُ﴾ با آن ﴿عَبْدَهُ﴾ این عطا با آن عطا خیلی فرق میکند بنابراین در جریان وجود مبارک حضرت یعنی رسول خدا(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) چون خاتم انبیاست اشرف از آنهاست برکات خاصّی دارد رحمتی که نصیب آن حضرت شد نصیب دیگر انبیا نشد اما بالأخره چون آن حضرت از این مطالب باخبر است میتوان به آن حضرت گفت به یاد اینها باش اما نسبت به ماها که تعلیم ابتدایی است ﴿یُعَلِّمُهُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ است این تذکره نیست در قرآن این گونه از مسائل را به عنوان تذکره نشمردند آن مطالب اخلاقی را مطالب توحیدی را به عنوان تذکره ذکر کردند برای اینکه آن سرمایهٴ اصلیاش را آن دلمایه را خدا به ما داد فرمود: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا ٭ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾ ما با آن سرمایهٴ اصلی به دنیا آمدیم اگر جریان توحید را مطرح کردند, وحی و نبوّت را مطرح کردند, ولایت را مطرح کردند میتوانند بگویند این تذکره است چون سرمایه اصلیاش به ما داده شد اما دربارهٴ قصص انبیا که ما خبری از آنها نداریم تعبیر به تذکره نشده یا اگر شده فقط ناظر به وجود مبارک پیامبر است.
پرسش: حاج آقا ببخشید در تلاقی دو رحمت صادر مشترک هست ولی جامع مشترک نیست.
پاسخ: چرا, جامع مشترک همان رحمت عامّه است دیگر چون اگر از یک جا آمده است «مِن رحمة بدا و إلی ما بدا یعود»
از رحمت آمدند و به رحمت روند خلق مِن رحمة بدا و إلی ما بدا یعود
گر وعده دوزخ است و یا خلد غم مخور بیرون مَرند تو را از دیار دوست
آن یک رحمت دیگر است.
خب, ﴿ذِکْرُ رَحْمَتِ رَبِّکَ عَبْدَهُ زَکَرِیَّا﴾ چگونه خدا به یاد بندهاش بود رحمتش را به او فرستاد؟ اول منادات بود بعد مناجات شد مناجات بعد از منادات است انسان اول دور است «یا ربّ, یا ربّ, یا ربّ» بعد وقتی نزدیک شد میگوید «ربّ» شاید چند سال قبل هم این روایت نورانی از کافی خوانده شد که در روایاتی که مرحوم کلینی نقل میکند این است که شایسته است انسان در آن مراسم نیایش اول بگوید «یا ربّ, یا ربّ, یا ربّ,» بعد از اینکه ده بار گفت «یا ربّ» بگوید «ربّ» دیگر «یا» نگوید این را اگر به یک ادیب بگویی میگوید «یا» محذوف است و حرف ندا حذف شده, به یک حکیم بدهی میگوید جا برای مناجات است نه برای منادات یایی در کار نیست تا حذف بشود اینکه دستور دادند اول ده بار بگو «یا ربّ» بعد بگو «ربّ, ربّ, ربّ» یعنی حالا که نزدیک شدی حالا که به مناجات رسیدی حالا که داری نجوا میکنی دیگر جا برای «یا» نیست وقتی در حضور کسی آدم قرار گرفته نمیگوید آی فلان کس که, با او حرف میزند اینکه مرحوم کلینی نقل کرده در باب دعای کافی وظیفهٴ داعی این است که اول چند بار بگوید «یا ربّ» بعد این حرف «یا» را حذف بکند بگوید «ربّ, ربّ» همین است وجود مبارک زکریا(سلام الله علیه) اول منادات داشت بعد مناجات اول «یا ربّ» بود بعد «ربّ» همه همین طورند بعضیها در این منادات گیر میکنند همیشه از دور میگویند «یا ربّ» احساس قُرب نمیکنند وقتی احساس قرب نمیکنند چگونه بگویند «ربّ» آن که به آن مرحله نرسید نباید به خودش اجازه بدهد بگوید «ربّ, ربّ, ربّ» برای اینکه این هنوز در مرحلهٴ نداست اگر در مرحلهٴ نداست یا باید «یا» را بگوید یا اگر «یا» را نگفته از باب «و حذف ما یُعلم منه جائز» اینجا حرف ندا محذوف است اما وقتی که به قرب رسیده آنجا نه «یا» را میگوید نه «یا» محذوف است فعلاً وجود مبارک زکریا از دور گفت «یا ربّ» و این بحث هم قبلاً گذشت که قُرب و بُعد الهی یک اضافهٴ اشراقیه یک طرفه است نه دو طرفه ما در مسائل قرب و بعد مکانی و زمانی حتماً دو طرفه است و هر دو طرف هم علی وزانٍ واحد قریب یا بعیدند مثلاً این ستون مسجد اعظم اگر از دیوار شرقی یا دیوار غربی پنج متر فاصله دارند آن دیوارها هم از این ستون پنج متر فاصله دارند این طور نیست که این دور باشد آنها نزدیک, اگر جسمی از جسم دیگر دور باشد او هم دور است آن جسم دیگر هم دور است اگر جسمی به جسم دیگر نزدیک باشد آن جسم دیگر هم نزدیک است اما در مسائل معنوی یک طرفه است ممکن است «الف» از «باء» دور باشد ولی «باء» به «الف» نزدیک این در مسائل مادّی نمونه ندارد ولی شبیهسازیاش ممکن است اگر نابینایی کنار دوست بینایش بنشیند و او را نبیند این نابینا از آن دوست دور است ولی آن دوست به این نزدیک است اگر کسی کور بود واقعاً از خدا دور است ولی خدا واقعاً به او نزدیک است اگر سخن از نداست و سخن از دوری است دوری دو جانبه نیست از این طرف «اَنَ الرَّاحِلَ اِلَیْکَ قَریبُ الْمَسافَةِ» است اگر حاجب عمل نباشد, بعید المسافه است اگر حاجب عمل باشد ولی در هر دو حال ﴿نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ﴾ سرِ جایش محفوظ است او در هر دو حال نزدیک است ﴿فَإِنِّی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ﴾ اما دعاکننده گاهی نزدیک است گاهی دور ﴿إِذْ نَادَی رَبَّهُ نِدَاءً خَفِیّاً﴾ و چه گفت به عرض پروردگار رساند ﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ اصلِ دعا را که شما میشنوی استجابت میکنی را اول ذکر کرده اما خواستهٴ خدا که چه میخواهم را بعد ذکر کرده عرض کرد پروردگارا! قابل هیچ مبدأ قبول در آن نیست من که کهنسالم پیرمردم محکمترین عضو بدن انسان استخوان است وقتی یک استخوان پوک شد سایر اعضا هم پوک است دیگر عرض کرد خدایا! وقتی عَظْم این استخوان که ستون بدن است و محکمترین عضو بدن است این موهون شد سست شد دیگر از سایر اعضا خبری نیست موی سر هم که سفید است ﴿إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾. خب, دادِ از سرِ پیری و من معتقدم که دادِ تو را قابلیت شرط نیست بلکه شرط قابلیّت دادِ توست ما در این مسائل عادی میگوییم درست است فاعل تام است ولی قابل هم باید تامّالقابلیه باشد این در کارهای آدم است از فاعلهای عادی برنمیآید که ناقابل را قابل کند بالأخره قابل زمین باید آماده باشد شورهزار نباشد تا بذرافشان کشاورزی کند اما در برابر قدرت ذات اقدس الهی اگر او بخواهد غیر قابل را هم قابل میکند اگر گفتند:
داد او را قابلیّت شرط نیست بلکه شرطِ قابلیّت دادِ اوست
همین است اینچنین نیست که او قدرتش محدود باشد به ناقابل نتواند عطا کند قبولِ قابل را هم او عطا میکند قابلیّت را هم او عطا میکند منتها به همگان قابلیّت داده است اگر کسی در اثر سوء رفتار خود آن قابلیّت را هدر داد بار دیگر خدا گاهی ممکن است بدهد ممکن است ندهد ولی برای اولین بار داده است و اگر هم بخواهد عطا کند عطا میکند آن که مُرده را زنده میکند و مانند آن همین است دیگر. خب, لذا عرض کرد خدایا من از نظر قابلیّت هیچ وسیلهای ندارم که عرضه کنم ولی قدرت تو بیکران است پس هیچ بهانهای در کار نیست نمیشود گفت تو دیگر حالا پیرمردی من دوتا ضعف میآورم و اعتراف هم دارم و این دو ضعف را هم تو میتوانی ترمیم کنی خود من الآن به کهنسالی رسیدم که وضعم این است همسر من آن وقتی که جوان بود یک زن نازایی بود عُقْم و عُقْر و نازایی در او بود الآن که پیر است ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ نه ﴿امْرَأَتِی عَاقِر﴾ این ﴿امْرَأَتِی عَاقِر﴾ در بعضی از آیات این است ﴿وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ عرض کرد خدایا الآن که او پیر است آن وقتی هم که جوان بود عقیم بود لذا ما فرزند نداشتیم. خب, این زنِ پیرِ نازا را تو زائو میکنی مردِ پیر را تو پدر میکنی از تو برمیآید این میشود رحمت خاصّه برای داشتن فرزندی مثل یحیا این گونه سرمایهگذاری جا دارد ﴿رَبِّ إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی وَاشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَیْباً﴾ اما ﴿وَلَمْ أَکُن بِدُعَائِکَ رَبِّ شَقِیّاً﴾ بگویم حالا این کار شدنی نیست و نمیشود و اینها نه, مثل اینکه دارند اذان میگویند.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است