- 403
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 42 تا 48 سوره مریم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 42 تا 48 سوره مریم"
سنّت و سیرت حضرت ابراهیم (ع) معیاری است برای تشخیص عقل و سفاهت
وجود مبارک حضرت ابراهیم برای عرب شناخته شده بود و محترم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً ﴿42﴾ إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لاَ یَسْمَعُ وَلاَ یُبْصِرُ وَلاَ یُغْنِی عَنکَ شَیْئاً ﴿43﴾ یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطاً سَوِیّاً ﴿44﴾ یَا أَبَتِ لاَ تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیّاً ﴿45﴾ یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیّاً ﴿46﴾ قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیّاً ﴿47﴾ قَالَ سَلاَمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً ﴿48﴾
نام مبارک ابراهیم در قرآن کریم از این جهت مطرح شد که از انبیای الهی بود یک، از نعمت صدّیق بودن برخوردار بود دو، و خداوند او را رشدِ ویژه مرحمت کرد که فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ﴾ این سه، و سنّت و سیرت آن حضرت معیاری است برای تشخیص عقل و سفاهت هر کس روش آن حضرت را گرفت عاقل و خردمند است و هر کس از آن روش فاصله گرفت سفیه است که فرمود: ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ پس معیار رشد و سفاهت، عقل و جنون سنّت و سیرت ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) است از این جهت نام مبارک او را در قرآن با جلال و شکوه ذکر میکند.
مطلب دیگر آن است که وجود مبارک حضرت ابراهیم برای عرب شناخته شده بود و محترم بود خود را نسل ابراهیم میدانستند کعبهای که محصول بنای آن حضرت بود آن را تقدیس میکردند، مناسک ابراهیمی را محترم میشمردند منتها مخلوط کردند و مَشوب از این جهت روش ابراهیم برای آنها محترم بود.
مطلب سوم آن است که وجود مبارک ابراهیم چون معیار رشد و عقل است از یک طرف و مورد تکریم مردم حجاز و غیر حجاز بود از طرف دیگر و دارای نبوّت و مقام صدّیقین بود از طرف سوم علمی را خدا به او داد که به دیگری نداد که فرمود: ﴿قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ﴾ نه تنها به آزر و تارخ و اینها نرسید به دیگران هم نرسید این علم حصولِ مِن عند الله است نه تحصیل مِن عند غیر الله از غیر خدا ساخته نیست این علمِ تحصیلی نیست که کسی برود درس بخواند همهٴ انبیا این طورند اختصاصی به وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد که این نگاری است مکتبنرفته همهٴ انبیای الهی اینچنیناند نگاران مکتبنرفتهاند این طور نیست که مکتبی باشد ابراهیم رفته باشد و چیزی یاد گرفته باشد لذا نگفت من علمی را تحصیل کردم گفت علمی به من رسید در این جهت فرقی بین «أتیٰ» و «جاء» نیست ممکن است این دو لغت در جای دیگر کاربرد خاص داشته باشند اما اینجا گاهی میگویند ﴿آتَانِیَ الْکِتَابَ﴾ یعنی «أتانی الکتاب مِن عند الله»، گاهی هم میگویند ﴿قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ﴾ یعنی ما درس نخواندیم از کسی نگرفتیم این عَطیّه و فیض خاص و موهبت مخصوص الهی است ما از جایی نگرفتیم تا شما هم بگویید ما هم میرویم فراهم میکنیم «قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ و ما لم یأت غیرک» تنها تو نیستی که از این علم بیبهرهای دیگران هم اینچنین است پس قصّهٴ وجود مبارک ابراهیم خلیل تبیین نبوّت و صداقت است از یک سو، تشریح مطالب علمِ الهی است از سوی دیگر و اگر وجود مبارک ابراهیم به عموی خود میگوید پیرو من باش چون تعلیق حکم بر وصف مُشعر به علّیت است معنایش این نیست که مقلّد من باش معنایش این است که پیرو علم باش برای اینکه فرمود: ﴿یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی﴾ یعنی «فأتّبع العلم» پس تقلید نیست تحقیق است لذا برهان را شروع کرده.
مطلب دیگر اینکه رسمِ رایج عرب این بود که میگفتند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾، ﴿مُقْتَدُونَ﴾ و مانند آن، وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) دوتا کار کرده یکی این روش را به هم زده، یکی چون مورد تکریم اعراب بود باید قُدوه قرار بگیرد باید او را احترام بگذارند حرف او را گوش بدهند، اگر شما وجود مبارک ابراهیم را به عظمت میشناسید دیگر نگویید ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾ این هم گفته که «إنی وجدت أبی علی امّة و ضلالة و شرکٍ و کفرٍ فهدیته و حاججته و خالفته و عاندته» و اینها دیگر نگویید ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ نگویید چون پدران ما این کار را کردند ما هم کردیم خب این هم گفت من دیدم عموی من بیراهه میرود با او درگیر شدم، پس خود ابراهیم خلیل روش دیگران را نداشت و خود ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) چون قُدوه بود عرب باید حرف او را گوش بدهد این هم پدر شماست بالأخره، اگر شما میگویید ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ خب بزرگترین پدر شما ابراهیم است ببینید او چه کار کرده اگر تقلید است خب از او تقلید کنید این آمده گفته که حرفِ من این است که شما باید از علم پیروی کنید من هم نمیگویم مقلّد من باشید میگویم ﴿قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ﴾ این دوتا وصف است یکی اینکه من علم دارم شما باید از عالِم تقلید کنید، دوم اینکه شما نمیتوانید بگویید این علم را ما از جای دیگر هم پیدا میکنیم این علم جای دیگر نیست خب اگر این علم جای دیگر نیست فقط باید از اینجا اطاعت کنید دیگر «قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ و لا یأتیک» نه الآن نیامده، قبلاً نیامده، بعداً هم نمیآید خب اگر این است باید از او اطاعت کنید لذا نفرمود «فاتّبعنی مستقیماً» بل بعد از بیان آن حدّ وسط فرمود، فرمود شما باید از علم تقلید کنید لذا برهان را شروع کرده نفرمود چرا این کار را میکنید سهتا دلیل آورده که ﴿لاَ یُبْصِرُ﴾ هست، ﴿لاَ یَسْمَعُ﴾ هست، ﴿لاَ یُغْنِی﴾ هست، ﴿لاَ یُغْنِی عَنکَ﴾ غیر از «لا یغنیک» است، «لا یغنیک» یعنی چیزی به تو نمیدهد، ﴿لاَ یُغْنِی عَنکَ﴾ یعنی باری که روی دوش توست بالأخره باید به مقصد برسانی این برنمیدارد یک کس دیگر باید این بار را بردارد ﴿أَغْنَی عَنْهُ﴾ یعنی مشکل او را حل کرد یک وقت است کسی میگوید من بینیازم از او نمیخواهم چیزی به من بدهد این یک راه است یک وقت است نه، کسی زیر بارِ سنگین دوشش خمیده است این نمیتواند بگوید من کسی را نمیخواهم بالأخره انسان است، مسئول است، حیاتِ مسئولانه دارد، در برابر آفریدگار خودش مسئول است، راهی که در پیش دارد باید این راه را طی کند با مرگ که نمیپوسد با مرگ از پوسیدن به در میآید، از پوست به در میآید تازه اول حیات اوست این بارِ سنگین را چه موقع باید به مقصد برساند، چه کسی باید این مشکل آدم را حل بکند آن تعبیر «لا یغنیک» یعنی چیزی گیرت نمیآید اما ﴿لاَ یُغْنِی عَنکَ﴾ یعنی باری روی دوش توست یک، حتماً باید کسی این بار را بردارد دو، از تو و امثال تو ساخته نیست این سه، زیر بار خم میشوی چهار، که ﴿وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾ خب بنابراین تعبیر ﴿لاَ یُغْنِی عَنکَ﴾ است و برهان هم اقامه میکند اول تا آخرش برهان است منتها این برهان را با عاطفه مخلوط کرده اوّلش عاطفه، آخرش با عاطفه در چهار آیه مصدّر به ﴿یَا أَبَتِ﴾، ﴿یَا أَبَتِ﴾، ﴿یَا أَبَتِ﴾، ﴿یَا أَبَتِ﴾ است آخرش هم میگوید من میترسم خب انسان از چه کسی میترسد ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ﴾ من میترسم کسی عُلقهای نداشته باشد وابستگی نداشته باشد عطوف و مهربان نداشته باشد، عاطفه معنا ندارد خوف معنا ندارد که طبیب یک وقت به بیمارِ بیگانه نمیگوید من میترسم آسیب ببینی اما به آشنا میگوید به فرزندش میگوید انسان به کسی که به او دلبسته است میگوید من میترسم آسیب ببینی من خوف دارم، خب پس اول این چهار تعبیر اول با عاطفه شروع شد آن آخرین تعبیری که زمینهٴ خداحافظی است آن هم با عاطفه شروع شد هم برهان است هم عاطفه مستحضرید که قرآن کتابِ علمی نیست نظیر فقه و اصول و فلسفه نور است نور یعنی نور، علم را با عاطفه میدوزد میبینید وقتی میخواهد برهان اقامه کند شما اول تا آخر کتابهای فلسفی و کلامی را ببینید میبینید اصلاً چنین برهانی نیست میگوید ﴿لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ خب اگر شما این حرف را در فلسفه بزنید میگویند خَلط مبحث کرده ظلم جزء بحثهای حکمت عملی است و باید و نباید است توحید جزء حکمت نظری است و بود و نبود است بینهما بونٌ بعید مگر میشود آدم مسائل فلسفی را یا ریاضی را با ظلم و عدل حل کند شما اگر در مسئلهٴ ریاضی در جبر و مقابله بگویید من دوست ندارم اینچنین باشد میخندند جای دوست و دشمنی نیست جای عدل و ظلم نیست اینجا جای بود و نبود است یا هست یا نیست. مسئلهٴ حُسن و قبح و ظلم و عدل و این گونه از مسائل برای فقه است و اخلاق است و حقوق است و امثال ذلک در مسائل جهانبینی در ریاضیات در الهیّات در فلسفه در کلام سخن از قبحِ ظلم و حُسن عدل و من این را دوست دارم و من آن را دوست ندارم نیست یک علمِ خشکی است اما قرآن که علم نیست نور است وقتی نور است باید آن بود و نبود را به این باید و نباید گِره بزند تا اثر کند ما یک دین داریم یک تدیّن، یک دین داریم یک ایمان، دین مجموعهٴ قواعد و قوانین الهی است از عقاید و اخلاق و فقه و حقوق، تدیّن یعنی باور کردنِ این، قبولِ این، ایمان یعنی قبولِ این، این باعث کمال است و آن یک علمِ خشک است و اگر به این ایمان و تدیّن و باور نرسد سودی ندارد لذا قرآن کریم برای اینکه علم را به عمل گِره بزند آن بحثهای بود و نبود را با این باید و نباید گِره میزند میگوید شرک یک ظلم است نکن این کار را بعد از اینکه برهان اقامه کرده با بود و نبود مسئله را حل کرده با باید و نباید ترغیب میکند به تدیّن و ایمان.
پرسش:...
پاسخ: خب، بنابراین اگر قرآن کریم به این سبک سخن میگوید برای اینکه میخواهد تعلیم را با تزکیه همراه کند اگر ﴿یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ بود دیگر نمیگفت ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ اما ﴿یُزَکِّیکُمْ﴾ هم کنارش هست دیگر، چون ﴿یُزَکِّیکُمْ﴾ هم هست میگوید شرک، ظلم است کارِ بدی است این هم همین کار را کرده وجود مبارک ابراهیم خلیل فرمود این کار اگر بکنی من میترسم عذاب ببینی خب شما دارید برهان بر توحید اقامه میکنید در بود و نبود حرف میزنید در هست و نیست حرف میزنید چرا در باید و نباید سخن گفتید میترسم یعنی چه، اما چون دارد هدایت میکند بحثهای حکمت عملی را با حکمت نظری عَجین کرده تا ﴿یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ را در کنار ﴿یُزَکِّیکُمْ﴾ القا کند فرمود نکن من میترسم خب این هم عاطفه است مگر میشود آدم در برهان وسط مناظره بگوید من میترسم شما آسیب ببینی این اول تا آخر سخنان نورانی ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) هم علم است هم تزکیه، هم تعلیم است هم تزکیه.
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک حضرت ابراهیم یک سلسله فرمایشاتی فرمود که به حسب ظاهر جای نقد است و آن این است که حضرت فرمود ﴿لِمَ تَعْبُدُ مَا لاَ یَسْمَعُ وَلاَ یُبْصِرُ وَلاَ یُغْنِی عَنکَ شَیْئاً﴾ وَثنیین، صنمیین آنهایی که میگویند ما اینها را نمیپرستیم ما اگر فرشتگان را میپرستیم، قدّیسین بشر را میپرستیم و آلهه را میپرستیم و اینها نمادِ آنها هستند میپرستیم برای اینکه ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾، ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یک، ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ دو، ما سمیعِ بصیرِ مغنی عنّا را میپرستیم شما میگویید ﴿لِمَ تَعْبُدُ مَا لاَ یَسْمَعُ وَلاَ یُبْصِرُ وَلاَ یُغْنِی عَنکَ شَیْئاً﴾ خب این چه حرفی است ما که اینها را نمیپرستیم ما کسی را میپرستیم سمیع است، میپرستیم بصیر است، مشکل ما را حل میکند، ما را به الله نزدیک میکند، شفعاء ما عند الله هم این است خب آن روش با این استدلال باطل نمیشود پاسخش این است که عدّهای از وثنیین در اثر جهالت آن فرشتهها یا قدّیسین بشر یا موجودات سپهری هر چه هست برای او نمادی تراشیدند از سنگ و چوب، کم کم قداست از صاحب تمثال به خود این تمثال رسید که این تمثال شده گرامی، وجود مبارک حضرت ابراهیم برهان اقامه میکند میفرماید از تمثال تا ممثّل، از ممثّل تا تمثال مشمول این برهان است اگر دربارهٴ تمثال بحث کنیم سالبه به انتفاء موضوع است این نمیتواند مقرِّب باشد، نمیتواند شفیع باشد «لفقدان سمع والبصر و الإغنا» آنها که سمیع و بصیر و توانمندند بدون اذن خدا کار نمیکنند نمیتوانند مقرّب یا شفیع باشد «لانتفاء المحمول» چون اینها ﴿مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ پس هیچ کاری فرشته برای شما نمیکند چون آن روز که وجود مبارک عیسی هنوز به دنیا نیامده بود بعدها تثلیث پیش آمد اگر کسی جزء قدّیسین بشر بود خواستید او را بپرستید این هم «لا یشفع الا بإذنه» پس یا به انتفاء محمول است یا به انتفاء موضوع، ﴿لاَ یُغْنِی عَنکَ شَیْئاً﴾ بارت را برنمیدارد حالا یا برای اینکه خودش عاجز است یا برای اینکه اذن ندارد فرشته عاجز نیست اما اذن ندارد بدون اذن ذات اقدس الهی هم که کاری نمیتواند بکند پس این برهان تام است پس اگر جزء جَهلهٴ وثنیین و صنمیین باشند که همینها را میپرستند بخشی از آیات قرآن کریم ناظر به این است که اینها ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ الیوم که بارها به عرضتان رسید الیوم عصرِ علم است دیگر یعنی بیش از این مقداری که در این کوی و برزن ما دوچرخه و موتور هست بالای سر ما هم همین موجودات ماهوارهای هست چقدر مگر در این کوچه و در این خیابان موتور هست چند هزار یعنی چند هزار ماهواره بالای سر ما هست الآن اگر عصر علم نیست پس چه موقع عصر علم است الیوم که عصر علم است دو قدم آن طرفتر که بروید هند میبینید پَستترین موجود را دارند میپرستند از موش تا اعضای بدن انسان دارند میپرستند دیگر، بنابراین این حرف همیشه تازه است حالا چه کسی اینها را به این وثنیّت و صنمیّت گرفتار کرده مطلب دیگر است مگر الآن میشود به گاو (جسارت است) ادرار گاو کسی جسارت بکند همان طوری که ما زمزم و آبِ زمزم را گرامی میداریم اینها مدفوع گاو را گرامی میدارند الیوم، جمعیت آنها هم بیش از ماهاست این حرف همیشه هست وجود مبارک ابراهیم خلیل فرمود قرآن هم دارد که ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا﴾ آخر این را چرا محترم میشمارید این برای این. بعد هم اگر بگویید ما فرشتههای الهی را میپرستیم آنها هم که بدون اذن خدا کاری انجام نمیدهند پس بنابراین یا به انتفاء موضوع است یا به انتفاء محمول کاری از این صنم و وثن ساخته نیست این حرفهای عالِمانه و محقّقانه ابراهیم خلیل است دیگر نه تقلید بیجا را تصویب کرده نه اجازه داده که بگوید «إنّی وجدت أبی علی امّة و انی علی أثره لمقتدون» این بساطش را به هم زده میماند مسئلهٴ عبادتی که تکرار شده یک جا فرمود: ﴿لِمَ تَعْبُدُ مَا لاَ یَسْمَعُ﴾، یک جا فرمود: ﴿لاَ تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ﴾ آن عبادت اوّلی به معنای همین پرستش است زیرا وثنی و صنمی بتپرست است عبادت دوم به معنی اطاعت است به قرینهٴ خاص برای اینکه اینها شیطان را از آن جهت که شیطان است نمیپرستند اینها به اغوای شیطان به دام بتپرستی میافتند پس عبادت تکرار شده است در هر جا به معنایی است طبق قرینهٴ خاص. میماند پنج، شش مطلبی را که وجود مبارک ابراهیم در این اثنا با آزر در میان گذاشته و همهٴ اینها نیازمند به برهان است. فرمود تو اگر این بیراهه رفتن را ادامه بدهی ﴿لاَ تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیّاً﴾ از اینجا ضمناً وجود مبارک ابراهیم ادّعا کرد که رحمانی هست، شیطانی هست و شیطان از رحمان سرپیچی کرده و او را معصیت کرده و حرفِ تو اطاعت از شیطان است و هر کس مطیع حرفِ شیطان باشد مانند شیطان معذّب است که فرمود: ﴿فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیّاً﴾ این «وَلیْ» با همان تِلو هماهنگ است این قطرات باران که پشت سر میآیند میگویند «مَطرٌ وَلیّ» یعنی یکی پس از دیگری میآید این ﴿فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیّاً﴾ یعنی تابع اویی، تِلو اویی، کنار اویی خب، اینها همه مبادی تصدیقیه است که احتیاج به اثبات دارد لکن در فضای آن روز اصلِ وجود مبدأ پذیرفتهشده بود مثل اینکه در حجاز هم قبول شده بود در حجاز وقتی که ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ الله، الرحمان و مانند آن نزد وثنی و صنمی پذیرفتهشده بود اصلِ اینکه شیطان خلق شده است پذیرفتهشده بود اصلِ اینکه شیطان معصیت کرده است پذیرفتهشده بود این بقیه را وجود مبارک حضرت ابراهیم با آن علمی که خدا به او داد تفهیم عمو کرد وگرنه اگر اصل رحمان را کسی قبول نداشته باشد یک مارکسیسم، یک کمونیسم، یک ملحد که رحمان را قبول ندارد کسی بگوید که شیطان رحمان را معصیت کرده او هر دو را افسانه میداند اما از اینکه وجود مبارک حضرت ابراهیم فرمود شیطان رحمان را معصیت کرد معلوم میشود این مبادی همه پذیرفتهشدهٴ مردم آن عصر بود چه اینکه پذیرفتهشدهٴ مردم حجاز هم بود آنها در اصلِ وجود واجب شک نداشتند، در اینکه خالق سماوات والأرض واجب است شک نداشتند، در اینکه مدیر کل و راهنمای کل و ربّالأرباب خداست شک نداشتند تمام بتپرستیشان در ربوبیّت جزئیه بود گرفتار ارباب متفرّقه بودند میگفتند ربّ انسان کسی است، ربّ حیوان کسی است، ربّ رزق کسی است، ربّ شفا کسی است، ربّ اقتصاد کسی است اینهاست وگرنه خود اینها را الله آفرید که اینها میگفتند ما این بتها را عبادت میکنیم ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ اگر این مبادی مورد پذیرش عموی حضرت ابراهیم بود پس جا برای نقد نیست و اگر اصلاً او ملحد بود و قبول نمیکرد بله جا برای نقد هست ولی قرآن کریم وجود مبارک ابراهیم را به عنوان دعوتکنندهٴ به این مطالب معرفی میکند و آن فضا هم فضای پذیرفتن این مبادی تصدیقیه بود.
مطلب دیگر اینکه وجود مبارک حضرت ابراهیم در بخشی از نظراتش نظیر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «یس» یا سایر آیات راهنمایی میکند قرآن کریم ما را در دو جهت از اطاعت شیطان باز میدارد یکی آن مبادی کلّی که شیطان بالأخره خوی استکبار را دارد او با اینکه حق برای او روشن شده است نه تنها معصیت کرد بلکه در برابر خدا ایستاد جُرم شیطان ترکِ سجده نبود که معصیتی کرده خب حالا کسی گناه کرده سجدهای را نکرده جرمش استکبار بود یعنی در برابر ذات اقدس الهی گفت شما دستور میدهید که باید سجده کنم ولی به نظر من لازم نیست این همان شیطنت است اینکه معصیت نیست این کفر است این استکبار کافرانه است جُرم او همین است که در برابر الله میگوید ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ این ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ سَر از آن استکبار در آورده دیگر، خب پس جرم او این است که خود را در برابر الله صاحبنظر میبیند این دیگر جزء گناهان عادی که نیست وجود مبارک حضرت ابراهیم گفت او چنین آدمی است پیروی او انسان را به اینجاها میرساند خدای سبحان گاهی همین خطر را ذکر میکند گاهی هم میفرماید بالأخره شما ریشهٴ خانوادگیتان هم حفظ بکنید این پدرتان را از بهشت در آورده اینکه میگویند پدرش را درآورده، پدرش را در آورده این از همین است پدرتان را از بهشت در آورده، مادرتان را از بهشت در آورده مگر نسبت به شما رَحم میکند ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ﴾ اینکه میگویند پدرش را در آورده، پدرش را در آورده یعنی این، این پدرتان را از بهشت در آورده، مادرتان را از بهشت در آورده و تمام تلاش و کوششاش این است که شما را هم مسلوبالحیثیه بکند آبرو را ببرد و انسان هم به آبرو زنده است اگر خدای ناکرده این یک قطره حیثیّت به نام آبرو از انسان گرفته بشود انسان زبالهای است انسانِ مسلوبالحیثیه که کاری از او ساخته نیست فرمود مواظب باشید این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش گذشت که ﴿لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ﴾ و تلاش و کوشش میکند ﴿لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا﴾ این همان تعبیر رایج فارسی است که ما از گفتنش معذوریم فرمود این کاری کرده که اینها را مسلوبالحیثیه کرده جامه اینها را پایین کشیده این کار را میکند شیطان بالأخره اگر مسئلهٴ قیامت برای شما مطرح نیست آبرویتان را در دنیا بخواهید همین معنا را در ذیل آیهٴ ﴿یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ ذکر کردند گفتند وجود مبارک ابراهیم که دارد من میترسم عذابِ الهی برسد او که به قیامت معتقد نیست این اشکال وارد است الله را قبول دارد، شیطان را قبول دارد، شیطان در برابر الله مستکبرانه معصیت کرده قبول دارد، اما قیامت را قبول ندارد تا شما بگویید ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ گفتند این عذاب، عذاب دنیاست ممکن است عذاب قیامت هم دنبالهٴ این باشد ولی لَبهٴ تیز تهدید وجود مبارک ابراهیم عذاب دنیاست آخر عذاب دنیا همین است دیگر تلاش و کوشش شیطان این است که انسان را مسلوبالحیثیه بکند این در جبههٴ جنگ کُشته نمیخواهد اسیر میخواهد فرق جهاد اکبر و جهاد اصغر این است که در جهاد اصغر تلاش و کوشش این است که یا اسیر بگیرند یا بکُشند، در جهاد اکبر نمیخواهند ما را بکشند میخواهند ما را اسیر بگیرند میخواهند تابع آنها باشیم کشته نمیخواهد که این نوکر میخواهد اگر کسی در جبههٴ جهاد اکبر ـ معاذ الله ـ آسیب دید مشمول همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) میشود که «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» اما اینکه وجود مبارک ابراهیم کاری کرده که بالاتر از کار حضرت عیساست در مسئلهٴ احیای موتیٰ جریان حضرت عیسی خب مُرده را زنده میکرد ولی جریان حضرت ابراهیم سخن از حشر اکبر است تنها مُرده را زنده کردن نیست اینجا دوتا مطلب است یکی اینکه خدایی که بار اول به کسی حیات داد بار دوم به طریق اُولیٰ میتواند او را حیات بدهد به حسب درکِ ما، اما ﴿وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ چون برای خدا اُولیٰ و غیر اُولیٰ، آسان و آسانتر معنا ندارد ولی در تقریر برهان کسی که بار اول موجودی را حیات داد بار دوم به طریق اُولیٰ میتواند او را حیات بدهد، اما وجود مبارک حضرت ابراهیم که بار اول به اینها حیات نداد بار اول حیات را دیگری دارد اینجا وجود مبارک ابراهیم هم تازه دارد بار اول حیات میدهد اشکال و پیچیدگی کار حضرت ابراهیم این است که هم باید مُرده را به اذن خدا زنده کند، هم ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ را عملی کند این بدنها به هم تَنیده است این ذرّات به هم آمیخته است اگر ذرّات مؤمن و کافر به هم آمیخته است، عادل و ظالم آمیخته است، فاسق و عادل به هم آمیخته است تفکیک این ذرّات چگونه است یکی از شبهات همین است، شبههٴ آکل و مأکول همین است، شهبات دیگر همین است وجود مبارک حضرت ابراهیم دارد حیاتِ تازه میدهد گرچه اینها قبلاً به احیای الهی زنده شده بودند اما نه به حیاتِ ابراهیمی ثانیاً دارد تفکیک میکند تمیز میدهد که هیچ جزیی، هیچ ذرّهای جزء بدن دیگری نشود خب وقتی این از بندهٴ خدا ساخته است از خدا به طریق اُولیٰ.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
سنّت و سیرت حضرت ابراهیم (ع) معیاری است برای تشخیص عقل و سفاهت
وجود مبارک حضرت ابراهیم برای عرب شناخته شده بود و محترم
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَاذْکُرْ فِی الْکِتَابِ إِبْرَاهِیمَ إِنَّهُ کَانَ صِدِّیقاً نَّبِیّاً ﴿42﴾ إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ یَا أَبَتِ لِمَ تَعْبُدُ مَا لاَ یَسْمَعُ وَلاَ یُبْصِرُ وَلاَ یُغْنِی عَنکَ شَیْئاً ﴿43﴾ یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی أَهْدِکَ صِرَاطاً سَوِیّاً ﴿44﴾ یَا أَبَتِ لاَ تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیّاً ﴿45﴾ یَا أَبَتِ إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمنِ فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیّاً ﴿46﴾ قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنْ آلِهَتِی یَا إِبْرَاهِیمُ لَئِن لَّمْ تَنتَهِ لَأَرْجُمَنَّکَ وَاهْجُرْنِی مَلِیّاً ﴿47﴾ قَالَ سَلاَمٌ عَلَیْکَ سَأَسْتَغْفِرُ لَکَ رَبِّی إِنَّهُ کَانَ بِی حَفِیّاً ﴿48﴾
نام مبارک ابراهیم در قرآن کریم از این جهت مطرح شد که از انبیای الهی بود یک، از نعمت صدّیق بودن برخوردار بود دو، و خداوند او را رشدِ ویژه مرحمت کرد که فرمود: ﴿وَلَقَدْ آتَیْنَا إِبْرَاهِیمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ﴾ این سه، و سنّت و سیرت آن حضرت معیاری است برای تشخیص عقل و سفاهت هر کس روش آن حضرت را گرفت عاقل و خردمند است و هر کس از آن روش فاصله گرفت سفیه است که فرمود: ﴿وَمَن یَرْغَبُ عَن مِلَّةِ إِبْرَاهِیمَ إِلَّا مَن سَفِهَ نَفْسَهُ﴾ پس معیار رشد و سفاهت، عقل و جنون سنّت و سیرت ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) است از این جهت نام مبارک او را در قرآن با جلال و شکوه ذکر میکند.
مطلب دیگر آن است که وجود مبارک حضرت ابراهیم برای عرب شناخته شده بود و محترم بود خود را نسل ابراهیم میدانستند کعبهای که محصول بنای آن حضرت بود آن را تقدیس میکردند، مناسک ابراهیمی را محترم میشمردند منتها مخلوط کردند و مَشوب از این جهت روش ابراهیم برای آنها محترم بود.
مطلب سوم آن است که وجود مبارک ابراهیم چون معیار رشد و عقل است از یک طرف و مورد تکریم مردم حجاز و غیر حجاز بود از طرف دیگر و دارای نبوّت و مقام صدّیقین بود از طرف سوم علمی را خدا به او داد که به دیگری نداد که فرمود: ﴿قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ﴾ نه تنها به آزر و تارخ و اینها نرسید به دیگران هم نرسید این علم حصولِ مِن عند الله است نه تحصیل مِن عند غیر الله از غیر خدا ساخته نیست این علمِ تحصیلی نیست که کسی برود درس بخواند همهٴ انبیا این طورند اختصاصی به وجود مبارک پیغمبر اسلام(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ندارد که این نگاری است مکتبنرفته همهٴ انبیای الهی اینچنیناند نگاران مکتبنرفتهاند این طور نیست که مکتبی باشد ابراهیم رفته باشد و چیزی یاد گرفته باشد لذا نگفت من علمی را تحصیل کردم گفت علمی به من رسید در این جهت فرقی بین «أتیٰ» و «جاء» نیست ممکن است این دو لغت در جای دیگر کاربرد خاص داشته باشند اما اینجا گاهی میگویند ﴿آتَانِیَ الْکِتَابَ﴾ یعنی «أتانی الکتاب مِن عند الله»، گاهی هم میگویند ﴿قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ﴾ یعنی ما درس نخواندیم از کسی نگرفتیم این عَطیّه و فیض خاص و موهبت مخصوص الهی است ما از جایی نگرفتیم تا شما هم بگویید ما هم میرویم فراهم میکنیم «قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ و ما لم یأت غیرک» تنها تو نیستی که از این علم بیبهرهای دیگران هم اینچنین است پس قصّهٴ وجود مبارک ابراهیم خلیل تبیین نبوّت و صداقت است از یک سو، تشریح مطالب علمِ الهی است از سوی دیگر و اگر وجود مبارک ابراهیم به عموی خود میگوید پیرو من باش چون تعلیق حکم بر وصف مُشعر به علّیت است معنایش این نیست که مقلّد من باش معنایش این است که پیرو علم باش برای اینکه فرمود: ﴿یَا أَبَتِ إِنِّی قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنِی﴾ یعنی «فأتّبع العلم» پس تقلید نیست تحقیق است لذا برهان را شروع کرده.
مطلب دیگر اینکه رسمِ رایج عرب این بود که میگفتند ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُهْتَدُونَ﴾، ﴿مُقْتَدُونَ﴾ و مانند آن، وجود مبارک ابراهیم(سلام الله علیه) دوتا کار کرده یکی این روش را به هم زده، یکی چون مورد تکریم اعراب بود باید قُدوه قرار بگیرد باید او را احترام بگذارند حرف او را گوش بدهند، اگر شما وجود مبارک ابراهیم را به عظمت میشناسید دیگر نگویید ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ وَإِنَّا عَلَی آثَارِهِم مُقْتَدُونَ﴾ این هم گفته که «إنی وجدت أبی علی امّة و ضلالة و شرکٍ و کفرٍ فهدیته و حاججته و خالفته و عاندته» و اینها دیگر نگویید ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ نگویید چون پدران ما این کار را کردند ما هم کردیم خب این هم گفت من دیدم عموی من بیراهه میرود با او درگیر شدم، پس خود ابراهیم خلیل روش دیگران را نداشت و خود ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) چون قُدوه بود عرب باید حرف او را گوش بدهد این هم پدر شماست بالأخره، اگر شما میگویید ﴿إِنَّا وَجَدْنَا آبَاءَنَا عَلَی أُمَّةٍ﴾ خب بزرگترین پدر شما ابراهیم است ببینید او چه کار کرده اگر تقلید است خب از او تقلید کنید این آمده گفته که حرفِ من این است که شما باید از علم پیروی کنید من هم نمیگویم مقلّد من باشید میگویم ﴿قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ﴾ این دوتا وصف است یکی اینکه من علم دارم شما باید از عالِم تقلید کنید، دوم اینکه شما نمیتوانید بگویید این علم را ما از جای دیگر هم پیدا میکنیم این علم جای دیگر نیست خب اگر این علم جای دیگر نیست فقط باید از اینجا اطاعت کنید دیگر «قَدْ جَاءَنِی مِنَ الْعِلْمِ مَا لَمْ یَأْتِکَ و لا یأتیک» نه الآن نیامده، قبلاً نیامده، بعداً هم نمیآید خب اگر این است باید از او اطاعت کنید لذا نفرمود «فاتّبعنی مستقیماً» بل بعد از بیان آن حدّ وسط فرمود، فرمود شما باید از علم تقلید کنید لذا برهان را شروع کرده نفرمود چرا این کار را میکنید سهتا دلیل آورده که ﴿لاَ یُبْصِرُ﴾ هست، ﴿لاَ یَسْمَعُ﴾ هست، ﴿لاَ یُغْنِی﴾ هست، ﴿لاَ یُغْنِی عَنکَ﴾ غیر از «لا یغنیک» است، «لا یغنیک» یعنی چیزی به تو نمیدهد، ﴿لاَ یُغْنِی عَنکَ﴾ یعنی باری که روی دوش توست بالأخره باید به مقصد برسانی این برنمیدارد یک کس دیگر باید این بار را بردارد ﴿أَغْنَی عَنْهُ﴾ یعنی مشکل او را حل کرد یک وقت است کسی میگوید من بینیازم از او نمیخواهم چیزی به من بدهد این یک راه است یک وقت است نه، کسی زیر بارِ سنگین دوشش خمیده است این نمیتواند بگوید من کسی را نمیخواهم بالأخره انسان است، مسئول است، حیاتِ مسئولانه دارد، در برابر آفریدگار خودش مسئول است، راهی که در پیش دارد باید این راه را طی کند با مرگ که نمیپوسد با مرگ از پوسیدن به در میآید، از پوست به در میآید تازه اول حیات اوست این بارِ سنگین را چه موقع باید به مقصد برساند، چه کسی باید این مشکل آدم را حل بکند آن تعبیر «لا یغنیک» یعنی چیزی گیرت نمیآید اما ﴿لاَ یُغْنِی عَنکَ﴾ یعنی باری روی دوش توست یک، حتماً باید کسی این بار را بردارد دو، از تو و امثال تو ساخته نیست این سه، زیر بار خم میشوی چهار، که ﴿وَلَیَحْمِلُنَّ أَثْقَالَهُمْ وَأَثْقَالاً مَعَ أَثْقَالِهِمْ﴾ خب بنابراین تعبیر ﴿لاَ یُغْنِی عَنکَ﴾ است و برهان هم اقامه میکند اول تا آخرش برهان است منتها این برهان را با عاطفه مخلوط کرده اوّلش عاطفه، آخرش با عاطفه در چهار آیه مصدّر به ﴿یَا أَبَتِ﴾، ﴿یَا أَبَتِ﴾، ﴿یَا أَبَتِ﴾، ﴿یَا أَبَتِ﴾ است آخرش هم میگوید من میترسم خب انسان از چه کسی میترسد ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ﴾ من میترسم کسی عُلقهای نداشته باشد وابستگی نداشته باشد عطوف و مهربان نداشته باشد، عاطفه معنا ندارد خوف معنا ندارد که طبیب یک وقت به بیمارِ بیگانه نمیگوید من میترسم آسیب ببینی اما به آشنا میگوید به فرزندش میگوید انسان به کسی که به او دلبسته است میگوید من میترسم آسیب ببینی من خوف دارم، خب پس اول این چهار تعبیر اول با عاطفه شروع شد آن آخرین تعبیری که زمینهٴ خداحافظی است آن هم با عاطفه شروع شد هم برهان است هم عاطفه مستحضرید که قرآن کتابِ علمی نیست نظیر فقه و اصول و فلسفه نور است نور یعنی نور، علم را با عاطفه میدوزد میبینید وقتی میخواهد برهان اقامه کند شما اول تا آخر کتابهای فلسفی و کلامی را ببینید میبینید اصلاً چنین برهانی نیست میگوید ﴿لاَ تُشْرِکْ بِاللَّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ خب اگر شما این حرف را در فلسفه بزنید میگویند خَلط مبحث کرده ظلم جزء بحثهای حکمت عملی است و باید و نباید است توحید جزء حکمت نظری است و بود و نبود است بینهما بونٌ بعید مگر میشود آدم مسائل فلسفی را یا ریاضی را با ظلم و عدل حل کند شما اگر در مسئلهٴ ریاضی در جبر و مقابله بگویید من دوست ندارم اینچنین باشد میخندند جای دوست و دشمنی نیست جای عدل و ظلم نیست اینجا جای بود و نبود است یا هست یا نیست. مسئلهٴ حُسن و قبح و ظلم و عدل و این گونه از مسائل برای فقه است و اخلاق است و حقوق است و امثال ذلک در مسائل جهانبینی در ریاضیات در الهیّات در فلسفه در کلام سخن از قبحِ ظلم و حُسن عدل و من این را دوست دارم و من آن را دوست ندارم نیست یک علمِ خشکی است اما قرآن که علم نیست نور است وقتی نور است باید آن بود و نبود را به این باید و نباید گِره بزند تا اثر کند ما یک دین داریم یک تدیّن، یک دین داریم یک ایمان، دین مجموعهٴ قواعد و قوانین الهی است از عقاید و اخلاق و فقه و حقوق، تدیّن یعنی باور کردنِ این، قبولِ این، ایمان یعنی قبولِ این، این باعث کمال است و آن یک علمِ خشک است و اگر به این ایمان و تدیّن و باور نرسد سودی ندارد لذا قرآن کریم برای اینکه علم را به عمل گِره بزند آن بحثهای بود و نبود را با این باید و نباید گِره میزند میگوید شرک یک ظلم است نکن این کار را بعد از اینکه برهان اقامه کرده با بود و نبود مسئله را حل کرده با باید و نباید ترغیب میکند به تدیّن و ایمان.
پرسش:...
پاسخ: خب، بنابراین اگر قرآن کریم به این سبک سخن میگوید برای اینکه میخواهد تعلیم را با تزکیه همراه کند اگر ﴿یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ بود دیگر نمیگفت ﴿إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ﴾ اما ﴿یُزَکِّیکُمْ﴾ هم کنارش هست دیگر، چون ﴿یُزَکِّیکُمْ﴾ هم هست میگوید شرک، ظلم است کارِ بدی است این هم همین کار را کرده وجود مبارک ابراهیم خلیل فرمود این کار اگر بکنی من میترسم عذاب ببینی خب شما دارید برهان بر توحید اقامه میکنید در بود و نبود حرف میزنید در هست و نیست حرف میزنید چرا در باید و نباید سخن گفتید میترسم یعنی چه، اما چون دارد هدایت میکند بحثهای حکمت عملی را با حکمت نظری عَجین کرده تا ﴿یُعَلِّمُکُمُ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ﴾ را در کنار ﴿یُزَکِّیکُمْ﴾ القا کند فرمود نکن من میترسم خب این هم عاطفه است مگر میشود آدم در برهان وسط مناظره بگوید من میترسم شما آسیب ببینی این اول تا آخر سخنان نورانی ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) هم علم است هم تزکیه، هم تعلیم است هم تزکیه.
مطلب بعدی آن است که وجود مبارک حضرت ابراهیم یک سلسله فرمایشاتی فرمود که به حسب ظاهر جای نقد است و آن این است که حضرت فرمود ﴿لِمَ تَعْبُدُ مَا لاَ یَسْمَعُ وَلاَ یُبْصِرُ وَلاَ یُغْنِی عَنکَ شَیْئاً﴾ وَثنیین، صنمیین آنهایی که میگویند ما اینها را نمیپرستیم ما اگر فرشتگان را میپرستیم، قدّیسین بشر را میپرستیم و آلهه را میپرستیم و اینها نمادِ آنها هستند میپرستیم برای اینکه ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾، ﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یک، ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ دو، ما سمیعِ بصیرِ مغنی عنّا را میپرستیم شما میگویید ﴿لِمَ تَعْبُدُ مَا لاَ یَسْمَعُ وَلاَ یُبْصِرُ وَلاَ یُغْنِی عَنکَ شَیْئاً﴾ خب این چه حرفی است ما که اینها را نمیپرستیم ما کسی را میپرستیم سمیع است، میپرستیم بصیر است، مشکل ما را حل میکند، ما را به الله نزدیک میکند، شفعاء ما عند الله هم این است خب آن روش با این استدلال باطل نمیشود پاسخش این است که عدّهای از وثنیین در اثر جهالت آن فرشتهها یا قدّیسین بشر یا موجودات سپهری هر چه هست برای او نمادی تراشیدند از سنگ و چوب، کم کم قداست از صاحب تمثال به خود این تمثال رسید که این تمثال شده گرامی، وجود مبارک حضرت ابراهیم برهان اقامه میکند میفرماید از تمثال تا ممثّل، از ممثّل تا تمثال مشمول این برهان است اگر دربارهٴ تمثال بحث کنیم سالبه به انتفاء موضوع است این نمیتواند مقرِّب باشد، نمیتواند شفیع باشد «لفقدان سمع والبصر و الإغنا» آنها که سمیع و بصیر و توانمندند بدون اذن خدا کار نمیکنند نمیتوانند مقرّب یا شفیع باشد «لانتفاء المحمول» چون اینها ﴿مَن ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ﴾ پس هیچ کاری فرشته برای شما نمیکند چون آن روز که وجود مبارک عیسی هنوز به دنیا نیامده بود بعدها تثلیث پیش آمد اگر کسی جزء قدّیسین بشر بود خواستید او را بپرستید این هم «لا یشفع الا بإذنه» پس یا به انتفاء محمول است یا به انتفاء موضوع، ﴿لاَ یُغْنِی عَنکَ شَیْئاً﴾ بارت را برنمیدارد حالا یا برای اینکه خودش عاجز است یا برای اینکه اذن ندارد فرشته عاجز نیست اما اذن ندارد بدون اذن ذات اقدس الهی هم که کاری نمیتواند بکند پس این برهان تام است پس اگر جزء جَهلهٴ وثنیین و صنمیین باشند که همینها را میپرستند بخشی از آیات قرآن کریم ناظر به این است که اینها ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ آذَانٌ یَسْمَعُونَ بِهَا﴾ الیوم که بارها به عرضتان رسید الیوم عصرِ علم است دیگر یعنی بیش از این مقداری که در این کوی و برزن ما دوچرخه و موتور هست بالای سر ما هم همین موجودات ماهوارهای هست چقدر مگر در این کوچه و در این خیابان موتور هست چند هزار یعنی چند هزار ماهواره بالای سر ما هست الآن اگر عصر علم نیست پس چه موقع عصر علم است الیوم که عصر علم است دو قدم آن طرفتر که بروید هند میبینید پَستترین موجود را دارند میپرستند از موش تا اعضای بدن انسان دارند میپرستند دیگر، بنابراین این حرف همیشه تازه است حالا چه کسی اینها را به این وثنیّت و صنمیّت گرفتار کرده مطلب دیگر است مگر الآن میشود به گاو (جسارت است) ادرار گاو کسی جسارت بکند همان طوری که ما زمزم و آبِ زمزم را گرامی میداریم اینها مدفوع گاو را گرامی میدارند الیوم، جمعیت آنها هم بیش از ماهاست این حرف همیشه هست وجود مبارک ابراهیم خلیل فرمود قرآن هم دارد که ﴿أَلَهُمْ أَرْجُلٌ یَمْشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَیْدٍ یَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْیُنٌ یُبْصِرُونَ بِهَا﴾ آخر این را چرا محترم میشمارید این برای این. بعد هم اگر بگویید ما فرشتههای الهی را میپرستیم آنها هم که بدون اذن خدا کاری انجام نمیدهند پس بنابراین یا به انتفاء موضوع است یا به انتفاء محمول کاری از این صنم و وثن ساخته نیست این حرفهای عالِمانه و محقّقانه ابراهیم خلیل است دیگر نه تقلید بیجا را تصویب کرده نه اجازه داده که بگوید «إنّی وجدت أبی علی امّة و انی علی أثره لمقتدون» این بساطش را به هم زده میماند مسئلهٴ عبادتی که تکرار شده یک جا فرمود: ﴿لِمَ تَعْبُدُ مَا لاَ یَسْمَعُ﴾، یک جا فرمود: ﴿لاَ تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ﴾ آن عبادت اوّلی به معنای همین پرستش است زیرا وثنی و صنمی بتپرست است عبادت دوم به معنی اطاعت است به قرینهٴ خاص برای اینکه اینها شیطان را از آن جهت که شیطان است نمیپرستند اینها به اغوای شیطان به دام بتپرستی میافتند پس عبادت تکرار شده است در هر جا به معنایی است طبق قرینهٴ خاص. میماند پنج، شش مطلبی را که وجود مبارک ابراهیم در این اثنا با آزر در میان گذاشته و همهٴ اینها نیازمند به برهان است. فرمود تو اگر این بیراهه رفتن را ادامه بدهی ﴿لاَ تَعْبُدِ الشَّیْطَانَ إِنَّ الشَّیْطَانَ کَانَ لِلرَّحْمنِ عَصِیّاً﴾ از اینجا ضمناً وجود مبارک ابراهیم ادّعا کرد که رحمانی هست، شیطانی هست و شیطان از رحمان سرپیچی کرده و او را معصیت کرده و حرفِ تو اطاعت از شیطان است و هر کس مطیع حرفِ شیطان باشد مانند شیطان معذّب است که فرمود: ﴿فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیّاً﴾ این «وَلیْ» با همان تِلو هماهنگ است این قطرات باران که پشت سر میآیند میگویند «مَطرٌ وَلیّ» یعنی یکی پس از دیگری میآید این ﴿فَتَکُونَ لِلشَّیْطَانِ وَلِیّاً﴾ یعنی تابع اویی، تِلو اویی، کنار اویی خب، اینها همه مبادی تصدیقیه است که احتیاج به اثبات دارد لکن در فضای آن روز اصلِ وجود مبدأ پذیرفتهشده بود مثل اینکه در حجاز هم قبول شده بود در حجاز وقتی که ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ الله، الرحمان و مانند آن نزد وثنی و صنمی پذیرفتهشده بود اصلِ اینکه شیطان خلق شده است پذیرفتهشده بود اصلِ اینکه شیطان معصیت کرده است پذیرفتهشده بود این بقیه را وجود مبارک حضرت ابراهیم با آن علمی که خدا به او داد تفهیم عمو کرد وگرنه اگر اصل رحمان را کسی قبول نداشته باشد یک مارکسیسم، یک کمونیسم، یک ملحد که رحمان را قبول ندارد کسی بگوید که شیطان رحمان را معصیت کرده او هر دو را افسانه میداند اما از اینکه وجود مبارک حضرت ابراهیم فرمود شیطان رحمان را معصیت کرد معلوم میشود این مبادی همه پذیرفتهشدهٴ مردم آن عصر بود چه اینکه پذیرفتهشدهٴ مردم حجاز هم بود آنها در اصلِ وجود واجب شک نداشتند، در اینکه خالق سماوات والأرض واجب است شک نداشتند، در اینکه مدیر کل و راهنمای کل و ربّالأرباب خداست شک نداشتند تمام بتپرستیشان در ربوبیّت جزئیه بود گرفتار ارباب متفرّقه بودند میگفتند ربّ انسان کسی است، ربّ حیوان کسی است، ربّ رزق کسی است، ربّ شفا کسی است، ربّ اقتصاد کسی است اینهاست وگرنه خود اینها را الله آفرید که اینها میگفتند ما این بتها را عبادت میکنیم ﴿لِیُقَرِّبُونَا إِلَی اللَّهِ زُلْفَی﴾ یا ﴿هؤُلاَءِ شُفَعَاؤُنَا عِندَ اللَّهِ﴾ اگر این مبادی مورد پذیرش عموی حضرت ابراهیم بود پس جا برای نقد نیست و اگر اصلاً او ملحد بود و قبول نمیکرد بله جا برای نقد هست ولی قرآن کریم وجود مبارک ابراهیم را به عنوان دعوتکنندهٴ به این مطالب معرفی میکند و آن فضا هم فضای پذیرفتن این مبادی تصدیقیه بود.
مطلب دیگر اینکه وجود مبارک حضرت ابراهیم در بخشی از نظراتش نظیر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «یس» یا سایر آیات راهنمایی میکند قرآن کریم ما را در دو جهت از اطاعت شیطان باز میدارد یکی آن مبادی کلّی که شیطان بالأخره خوی استکبار را دارد او با اینکه حق برای او روشن شده است نه تنها معصیت کرد بلکه در برابر خدا ایستاد جُرم شیطان ترکِ سجده نبود که معصیتی کرده خب حالا کسی گناه کرده سجدهای را نکرده جرمش استکبار بود یعنی در برابر ذات اقدس الهی گفت شما دستور میدهید که باید سجده کنم ولی به نظر من لازم نیست این همان شیطنت است اینکه معصیت نیست این کفر است این استکبار کافرانه است جُرم او همین است که در برابر الله میگوید ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ این ﴿أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ﴾ سَر از آن استکبار در آورده دیگر، خب پس جرم او این است که خود را در برابر الله صاحبنظر میبیند این دیگر جزء گناهان عادی که نیست وجود مبارک حضرت ابراهیم گفت او چنین آدمی است پیروی او انسان را به اینجاها میرساند خدای سبحان گاهی همین خطر را ذکر میکند گاهی هم میفرماید بالأخره شما ریشهٴ خانوادگیتان هم حفظ بکنید این پدرتان را از بهشت در آورده اینکه میگویند پدرش را درآورده، پدرش را در آورده این از همین است پدرتان را از بهشت در آورده، مادرتان را از بهشت در آورده مگر نسبت به شما رَحم میکند ﴿یَا بَنِی آدَمَ لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ﴾ اینکه میگویند پدرش را در آورده، پدرش را در آورده یعنی این، این پدرتان را از بهشت در آورده، مادرتان را از بهشت در آورده و تمام تلاش و کوششاش این است که شما را هم مسلوبالحیثیه بکند آبرو را ببرد و انسان هم به آبرو زنده است اگر خدای ناکرده این یک قطره حیثیّت به نام آبرو از انسان گرفته بشود انسان زبالهای است انسانِ مسلوبالحیثیه که کاری از او ساخته نیست فرمود مواظب باشید این در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» بحثش گذشت که ﴿لاَ یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُم مِنَ الْجَنَّةِ﴾ و تلاش و کوشش میکند ﴿لِیُرِیَهُمَا سَوْءَاتِهِمَا﴾ این همان تعبیر رایج فارسی است که ما از گفتنش معذوریم فرمود این کاری کرده که اینها را مسلوبالحیثیه کرده جامه اینها را پایین کشیده این کار را میکند شیطان بالأخره اگر مسئلهٴ قیامت برای شما مطرح نیست آبرویتان را در دنیا بخواهید همین معنا را در ذیل آیهٴ ﴿یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ ذکر کردند گفتند وجود مبارک ابراهیم که دارد من میترسم عذابِ الهی برسد او که به قیامت معتقد نیست این اشکال وارد است الله را قبول دارد، شیطان را قبول دارد، شیطان در برابر الله مستکبرانه معصیت کرده قبول دارد، اما قیامت را قبول ندارد تا شما بگویید ﴿إِنِّی أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٌ مِنَ الرَّحْمنِ﴾ گفتند این عذاب، عذاب دنیاست ممکن است عذاب قیامت هم دنبالهٴ این باشد ولی لَبهٴ تیز تهدید وجود مبارک ابراهیم عذاب دنیاست آخر عذاب دنیا همین است دیگر تلاش و کوشش شیطان این است که انسان را مسلوبالحیثیه بکند این در جبههٴ جنگ کُشته نمیخواهد اسیر میخواهد فرق جهاد اکبر و جهاد اصغر این است که در جهاد اصغر تلاش و کوشش این است که یا اسیر بگیرند یا بکُشند، در جهاد اکبر نمیخواهند ما را بکشند میخواهند ما را اسیر بگیرند میخواهند تابع آنها باشیم کشته نمیخواهد که این نوکر میخواهد اگر کسی در جبههٴ جهاد اکبر ـ معاذ الله ـ آسیب دید مشمول همان بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) میشود که «کَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِیرٍتَحْتَ هَوی أَمِیرٍ» اما اینکه وجود مبارک ابراهیم کاری کرده که بالاتر از کار حضرت عیساست در مسئلهٴ احیای موتیٰ جریان حضرت عیسی خب مُرده را زنده میکرد ولی جریان حضرت ابراهیم سخن از حشر اکبر است تنها مُرده را زنده کردن نیست اینجا دوتا مطلب است یکی اینکه خدایی که بار اول به کسی حیات داد بار دوم به طریق اُولیٰ میتواند او را حیات بدهد به حسب درکِ ما، اما ﴿وَلِلَّهِ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ چون برای خدا اُولیٰ و غیر اُولیٰ، آسان و آسانتر معنا ندارد ولی در تقریر برهان کسی که بار اول موجودی را حیات داد بار دوم به طریق اُولیٰ میتواند او را حیات بدهد، اما وجود مبارک حضرت ابراهیم که بار اول به اینها حیات نداد بار اول حیات را دیگری دارد اینجا وجود مبارک ابراهیم هم تازه دارد بار اول حیات میدهد اشکال و پیچیدگی کار حضرت ابراهیم این است که هم باید مُرده را به اذن خدا زنده کند، هم ﴿وَامْتَازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ﴾ را عملی کند این بدنها به هم تَنیده است این ذرّات به هم آمیخته است اگر ذرّات مؤمن و کافر به هم آمیخته است، عادل و ظالم آمیخته است، فاسق و عادل به هم آمیخته است تفکیک این ذرّات چگونه است یکی از شبهات همین است، شبههٴ آکل و مأکول همین است، شهبات دیگر همین است وجود مبارک حضرت ابراهیم دارد حیاتِ تازه میدهد گرچه اینها قبلاً به احیای الهی زنده شده بودند اما نه به حیاتِ ابراهیمی ثانیاً دارد تفکیک میکند تمیز میدهد که هیچ جزیی، هیچ ذرّهای جزء بدن دیگری نشود خب وقتی این از بندهٴ خدا ساخته است از خدا به طریق اُولیٰ.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است