display result search
منو
تفسیر آیات 63 تا 65 سوره مریم

تفسیر آیات 63 تا 65 سوره مریم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 78 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 63 تا 65 سوره مریم"

فعلِ انسان و جمیع مبادی تصوّری و تصدیقی که یکی از آنها اختیار و اراده است همهٴ اینها در اختیار ذات اقدس الهی است
ما مجبوریم که آزاد باشیم یعنی انسان «خُلِق مختاراً»

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیّاً ﴿63﴾ وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً ﴿64﴾ رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً ﴿65﴾

بعد از اینکه فرمود آن بهشت یعنی با اسم اشارهٴ بعید که از عظمت و ارتفاع مکانت بهشت حکایت می‌کند که تعبیر نفرمود «الجَنّة» بلکه فرمود: ﴿تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا مَن کَانَ تَقِیّاً﴾ آن‌گاه سخن فرشته‌ها را نقل کرد که ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ این محذور ادبی قبلاً بحث شد که چگونه کلام فرشته‌ها بر کلام خدا عطف شده است آن ﴿تِلْکَ الْجَنَّةُ الَّتِی نُورِثُ مِنْ عِبَادِنَا﴾ کلام الله است این ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ کلام ملائکه است پاسخش این است که درست است مَحکی کلامِ ملائکه است ولی حکایت کلام الله است این ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ﴾ کلام خداست از نظر ادبی کلام متکلّم باید که به هم مرتبط باشد و منسجم باشد یکی بر دیگری عطف می‌شود خواه عطف مفرد بر مفرد, خواه عطف جمله بر جمله این‌چنین نیست که دوتا گوینده باشند گوینده یکی است چون این ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ﴾ آیهٴ قرآن است و کلام خداست آن مَحکی کلام فرشته‌هاست خداوند دارد کلامِ آنها را نقل می‌کند و در معیار عطف ادبی وحدت متکلّم معتبر است نه وحدت مَحکِیها خب, بعد فرمود: ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ و از این نمونه در قرآن کم نیست چه آن موردی که فرمود: ﴿إِذَا قَضَی أَمْراً فَإِنَّمَا یَقُولُ لَهُ کُن فَیَکُونُ ٭ وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ﴾ این ﴿إِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ﴾ با «واو» عاطفه عطف شده است بر سخن خدا, خدا فرمود: ﴿إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئاً أَن یَقُولَ لَهُ کُن فَیَکُونُ﴾ این کلامِ خداست بعد ﴿وَإِنَّ اللَّهَ رَبِّی وَرَبُّکُمْ﴾ که کلامِ مخلوق است کلامِ مخلوق بر کلامِ خالق عطف نشده هر دو کلام الله است چون آن جملهٴ دوم هم آیهٴ قرآن است کلام خداست غرض آن است که در عطف وحدت متکلّم معیار است خب, ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ این معنا که از معانی بسیار بلند توحید افعالی است امام رازی که اشعری است و تفکّر جبری دارد یک, بعد از او قرطبی در جامع که او هم چنین تفکّری دارد دو, و سایر مفسّران اشعری‌مَسلک این را حمل بر جبر کردند برای اینکه اگر همهٴ شئون در اختیار اوست انسان مجبور است در حالی که همهٴ شئون در اختیار خداست و یکی از آن شئونی که در اختیار خداست اختیارِ انسان است اختیارِ انسان در اختیار اوست و این حریّت انسان را تحکیم می‌کند نه این است که فعلِ انسان در اختیار خدا باشد و اختیارِ انسان در اختیار خدا نباشد اینها خیال می‌کنند فعلِ انسان در اختیار خداست انسان مجبور است غافل از اینکه فعلِ انسان و جمیع مبادی تصوّری و تصدیقی که یکی از آنها اختیار و اراده است همهٴ اینها در اختیار ذات اقدس الهی است و ما مجبوریم که آزاد باشیم یعنی انسان «خُلِق مختاراً» همان طوری که دو دوتا پنج‌تا مستحیل است جبر هم مستحیل است یعنی انسان بخواهد کاری بکند بی‌اراده این شدنی نیست یک وقت است دستِ انسان را می‌گیرند از جایی به جای دیگر می‌برند اینجا انسان موردِ فعل است نه مصدر فعل این را نمی‌گویند جبر همان طوری که لباس او رفته, کتاب او رفته, جامهٴ او رفته, عصای دست او رفته, بدن او هم رفته او را بُردند این فعل به این شخص اسناد داده نمی‌شود این موردِ فعل است نه مصدر فعل یک وقت است که به انسان می‌گویند این کار را بکن اگر نکردی تهدیدش می‌کنند به فلان ضرر این کاملاً اختیاری است این شخص آدم عاقل است ما همیشه همین طوریم در برابر حوادث این کار را انجام می‌دهیم این غذایی که افراد می‌خورند می‌گویند اگر ما غذا نخوریم بالأخره می‌میریم, آبی که می‌نوشند می‌گویند اگر ننوشیم می‌میریم این حوادث بیرونی هر روز دارد ما را تهدید می‌کند یک انسانِ عاقل فکر می‌کند می‌گوید من به حیاتم علاقه‌مندم با نوشیدن آب عطشم را برطرف می‌کنم و زنده می‌مانم, با خوردن غذا گرسنگی‌ام را برطرف می‌کنم و زنده می‌مانم ما همیشه در برابر حوادث این تصمیم را می‌گیریم مختاریم نخوریم و بمیریم, مختاریم بخوریم و زنده بمانیم اگر کسی ما را تهدید کرده گفته اگر نخوری فلان آسیب را به شما می‌رسانیم ما کاملاً مختاریم برای اینکه به آن آسیب نرسیم این کار را انجام می‌دهیم لذا فرق است یک وقت است دهن کسی را باز می‌کنند دهن صائم را آب در دهنش می‌ریزند این کاملاً روزهٴ او صحیح است برای اینکه او مورد شُرب است نه مصدر شرب او آب ننوشید نوشاندند لذا نه قضا دارد نه کفّاره, یک وقت است می‌گویند اگر آب ننوشی فلان ضرر را به تو می‌رسانیم این دست به لیوان آب می‌برد آب می‌نوشد اینجا کاملاً فعل اختیاری است معصیت نکرده کفّاره ندارد ولی روزهٴ او باطل است برای اینکه آب نوشید بالأخره آنجا که انسان موردِ فعل است با مصدر فعل کاملاً فرق می‌کند جناب فخررازی قبل از او هم ممکن است همین متفکّران اشعری هم داشتند البته ولی خب مهم‌ترین تفسیری که بر اساس مسلک اشاعره نوشته شده همین تفسیر جناب فخررازی است بعدش هم جناب قرطبی در جامع همین حرف را زده که این آیه دلیل بر جبر است برای اینکه اگر همهٴ شئون ما در اختیار خداست یکی از آن شئون فعلِ ماست, فعلِ ما برای خداست پس ما مجبوریم غافل از اینکه همهٴ شئون ما برای خداست یکی از آن شئون فعل است قبل از او تصدیق است قبل از او تصوّر است قبل از او بررسی همه‌جانبه است و مانند آ‌ن, همهٴ این امور به خدا منتهی می‌شود ما با اختیار کار می‌کنیم و این فعلِ ارادی و اختیاری ما لله سبحانه و تعالیٰ است مرحوم آقا میرزا محمود قمی که متخلِّص به رضوان است این استادِ استاد ما مرحوم علامه شَعرانی بود این در مدرسهٴ صدر اصفهان تدریس می‌کرد فضلای تهرانِ آن روز خدمت ایشان درس می‌خواندند اهل قم بود و حکیم بود عارف بود و شاعر بود ادیب بود, این بزرگوار کتابهای عمیق فلسفی و عرفانی را هم تدریس می‌کرد شاگردی مثل مرحوم علامه شعرانی و اینها تربیت کرده ایشان می‌فرماید
مویی نجُنبد از سرِ ما جز به اختیار آن اختیار هم به کف اختیار دوست
این طور نیست که ما کاری انجام بدهیم این کار ما مستقیماً به خدا ارتباط داشته باشد اما اختیارِ ما به خدا مرتبط نباشد ما اگر بخواهیم کاری را بدون اراده انجام بدهیم محال است شما هر چه بخواهید فکر بکنید بشر کاری را بخواهد بخندد یا بخنداند بالأخره ارادهٴ هَزل دارد, ارادهٴ طنز دارد, کارِ غیر اختیاری از انسان مستحیل است مستحیل یعنی مستحیل نه اینکه قبیح است آنجایی که دستِ انسان را می‌گیرند بیرون می‌برند که او مورد فعل است نه مصدر فعل او که فاعل نیست وقتی فاعل نشد جبر هم در آن نیست.
پرسش: ببخشید فرمایش رازی ناظر به این است که چون وحی تأخیر افتاد پیغمبر سؤال کرد ملائکه گفتند که ما به امر خود نیستیم خداوند تأخیر انداخته.
پاسخ: این درست است این برای بیان تناسب این آیه با آیهٴ قبل است آیات قبل دربارهٴ بهشت و میراث بهشت به متّقیان و امثال ذلک است و تناسب آن آیه با این آیه چیست این همان شأن نزولی بود که قبلاً بحث شد که برخی این را مرتبط کردند با آیات سورهٴ مبارکهٴ «کهف» و همچنین آیات سورهٴ مبارکهٴ «ضحیٰٰ» که ﴿وَالضُّحَی ٭ وَالَّیْلِ إِذَا سَجَی ٭ مَا وَدَّعَکَ رَبُّکَ وَمَا قَلَی﴾ وحی چند روزی تأخیر افتاد فرشته‌ها عرض کردند که ما به امر الهی باید نازل بشویم این ﴿وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلَّا بِأَمْرِ رَبِّکَ﴾ ناظر به این است اما ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ﴾ این مسئلهٴ جبر را به گمان فخررازی دلالت دارد و این توحید افعالی است و نه جبر یعنی همهٴ شئون را او دارد اداره می‌کند یک معدن یک تکّه خاک اگر بخواهد به معدن طلا یا نقره یا عقیق اندر یَمن یا لعل بدخشان در افغان بشود این به تدبیر الهی است «لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن» این را بالأخره مدبّری اداره می‌کند این در بخش جمادات, در بخش نباتات هر گیاهی بخواهد به ثمر برسد خوشه بشود یا درخت و شاخه بشود به تدبیر الهی است با حفظ مبادی, هر حیوانی بخواهد کاری انجام بدهد زاد و ولدی داشته باشد با حفظ مبادی به تدبیر الهی است, هر انسانی کاری انجام بدهد با حفظ مبادی به تدبیر الهی است شما این چهار نوع را که بررسی می‌کنید یعنی کارِ جماد, کار نبات, کار حیوان, کار انسان همهٴ این کارها به الله برمی‌گردد اما «بما لها مِن المبادی» یکی از راه غریزه, یکی از راه طبیعت, یکی از راه مِیل, یکی از راه اراده حیوان متحرّک بالمِیل است و نه بالاراده اراده لطافتی دارد شعوری او را همراهی می‌کند تصدیقی او را همراهی می‌کند قداستی دارد که مِیل آن قداست را ندارد دیگران که خواستند حیوان را معنا کنند می‌گویند «حسّاسٌ متحرّکٌ بالاراده» اما در حکمت متعالیه آمدند بین مِیل و اراده فرق گذاشتند گفتند حیوان «متحرّکٌ بالمیل» انسان است که «متحرّکٌ بالاراده» خب همهٴ این کارها بما لها مِن المبادی به الله برمی‌گردد نه صِرف کار بدون مبدأ به الله برگردد کارِ ارادی با اراده به الله برمی‌گردد بنابراین اینها توحید افعالی را می‌رساند نه مسئلهٴ جبر را نظیر ﴿وَمَا رَمَیْتَ إِذْ رَمَیْتَ وَلکِنَّ اللّهَ رَمَی﴾ ﴿لَهُ مَا بَیْنَ أَیْدِینَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَیْنَ ذلِکَ وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾. نسیان ذات اقدس الهی محال است برای آنکه او علمِ محض است علم با نسیان جمع نمی‌شود چون شهود است علم با جهل جهل نمی‌شود نه خدا جاهل نیست خدا ناسی نیست علم با نسیان جمع نمی‌شود این همان حدیث معروفی که هشام خدمت امام صادق(سلام الله علیه) شرفیاب شد مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) نقل کرد یک وقت هم آن حدیث در همین محفل خوانده شد که وجود مبارک امام به هشام فرمود: «أتَنْحَت الله» آیا ذات اقدس الهی را وصف می‌کنی؟ عرض کرد بله, فرمود: «هات» بگو ببینم خدا را چطوری معرّفی می‌کنی؟ عرض کرد «هو السمیع البصیر» و اینها خدا علیم است, خدا حیّ است, خدا سمیع است فرمود: «هذه صفةٌ یَشترک فیها المَخلوقون» خب غیر خدا هم که سمیع است, غیر خدا هم که علیم است, غیر خدا هم که حیّ است هشام ماند عرض کرد که پس چطور خدا را وصف بکنم فرمود نگو علیم است, نگو حیّ است «هو نور لا ظلمة فیه و حیاة لا موت فیه و علم لا جهل فیه و حق لا باطل فیه» شما وقتی گفتید خدا علیم است این موهِم آن است که «ذاتٌ تَبت له العلم» یا حیّ است «ذاتٌ ثَبت له الحیاة» بعد از اینکه فهمیدی که حیّ و حیات در آنجا یکی است مشتق و مبدأ یکی است ذات در مشتق مأخوذ نیست رأساً, حی همان حیات است بعداً عیب ندارد بگویید خدا حیّ است ولی او «حیاتٌ لا موت فیه, علمٌ لا جهل فیه, نورٌ لا ضلال فیه» این بیانات نورانی امام صادق(سلام الله علیه) را که حضرت به افراد عادی نمی‌گوید که به هشام که سالیان متمادی درسهای خصوصی خدمت حضرت خوانده این روایات را مرحوم صدوق(رضوان الله علیه) در همان کتاب شریف توحید نقل کردند خب اگر طبق این روایت نورانی ذات اقدس الهی علم است علم بشود نسیان یعنی چه! فرضی است محال نه مفروض محال باشد علم نسیان نیست, علم جهل نیست, علم سهو نیست, علم خطا نیست, علم کذا و کذا نیست علم است دیگر. خب, ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّاً﴾ یعنی «لیس العلم نسیانا» ﴿رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا بَیْنَهُمَا فَاعْبُدْهُ وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ﴾ او نه تنها ربّ ما فرشته‌ها و امثال فرشته‌هاست بلکه ربّ نظام کیهانی و نظام هستی است ربّ آسمانها و زمین و آنچه بین آسمانها و زمین است چون این‌چنین است با «فاء» تفریع انسان باید ربّ خودش را عبادت کند دیگر ﴿فَاعْبُدْهُ﴾ یک, ﴿وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ﴾ این اِصطبار که باب «افتعال» است از باب صبر و آن «تاء» منقوط به «تاء» مألّف تبدیل شده است شدّت صبر را می‌رساند و در این گونه از موارد گفته می‌شود «واصطبر علی عبادته» یعنی بر دشواری این کار تحمّل کن نه «لعبادته» چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آنجا همین تعبیر آمده با ﴿وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ﴾ آیهٴ 132 سورهٴ مبارکهٴ «طه» این است ﴿وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلاَةِ وَاصْطَبِرْ عَلَیْهَا﴾ این نظم طبیعی است اما ﴿وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ﴾ نشان آن است که برای اینکه به عبادت خدا برسی هر فشاری را تحمل بکن یک وقت است می‌گوییم بر سختیِ عبادت تحمل بکن یک وقت می‌گوییم بر سختی امور دیگر برای حفظ عبادت خدا آنها را تحمل بکن «واصطبر علی مشاقّ الامور لعبادته سبحانه و تعالیٰ» پس آنجا یعنی سورهٴ مبارکهٴ «طه» که با «علی» استعمال شد معنایش این است که بر سختیِ عبادت صبر کن اینجا که با «لام» تعبیر شد بر سختیِ امور دیگر تحمل بکن تا عبادت خدا را حفظ بکنی ﴿وَاصْطَبِرْ لِعِبَادَتِهِ﴾ خب, یعنی «واصطبر علی الامور لعبادته». حالا این جملهٴ ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾ دو وجه دارد که وجه دوم هم مثل وجه اول حق است گرچه فخررازی و هم‌فکرانشان وجه اول را صواب دانستند. وجه اول این است که در جاهلیّت کلمهٴ الله را کلمهٴ الرحمان را این دو کلمه را مخصوص الله می‌دانستند اسمای دیگر را بر غیر خدا حمل می‌کردند ولی این دو کلمه را مخصوص الله می‌دانستند قرآن کریم فرمود: ﴿قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَانَ أَیّاً مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْماءُ الْحُسْنَی﴾ هر کدام بخواهید اسمای حسنا را خود این هر کدام دارا هستند برای آنها الله و الرحمان شناخته‌شده بود ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ و همچنین در بخشی از آیات از الرحمان سخن به میان آمده اما إله, رب و مانند آن این را بر آلههٴ دروغین خودشان هم اطلاق می‌کردند فخررازی و امثال او گفتند که ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾ یعنی الله و الرحمان مخصوص خداست غیر خدا کسی به الله و الرحمان نامیده نمی‌شود خداوند در این دو اسم سمیّ و هم‌نام ندارد و این را هم خیلی پسندیدند. وجه دوم آن است که هر اسمی از اسمای حُسنا را شما به کار ببرید مخصوص خداست دیگری مصداق آن اسم نیست در آن بخشهای دیگر می‌فرماید درست است که شما این اصنام و اوثان را ارباب گفتید آلهه گفتید اما ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ سَمَّیْتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکُم مَا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ﴾ این اسمایی که شما می‌گویید مسمّا ندارد یعنی کلمهٴ ربّی که شما به کار می‌برید در ارباب متفرّقون این یک دانه «راء» هست و دوتا «باء» که می‌شود باء مشدّد ولی زیرش خالی است شما اگر به این چوبها یا به آسمانها یا به عیسی یا به قدّیسین دیگر بشر یا به فرشته‌ها یا به اجرام سماوی می‌گویید اله این یک دانه «الف» است و یک دانه «لام» است و یک دانه «هاء» زیرش خالی است چیزی نیست ﴿إِنْ هِیَ إِلَّا أَسْماءٌ﴾ ﴿أَسْماءٌ﴾ یعنی بدون مسمّا حصرش برای این است بنابراین خدا سَمیّ ندارد چه بگویید إله تنها إله خداست, چه بگویید ربّ تنها ربّ خداست, چه بگویید الله, چه بگویید الرحمان تنها الله و الرحمان خداست ﴿هَلْ تَعْلَمُ لَهُ سَمِیّاً﴾ حالا این بحثی که دربارهٴ فرشته‌هاست این دعای نورانی امام سجاد که دعای سوم است بخوانیم تا در بسیاری از مسائل ما در قرآن کریم و همچنین در ادعیه در روایات در تاریخ با جریان فرشته‌ها روبه‌رو هستیم بحثهای فرشته هم متأسفانه رواج ندارد که ما ببینیم که مَلک چیست جنس است تحته أنواع یا نوع است تحته أصناف یا صِنف است تحته أفراد چند قِسم‌اند آیا فرشته می‌تواند گناه بکند یا نه, آیا جریان فُطرس فرشته درست است یا نه, آیا جریان دعای روز سوم شعبان درست است یا نه, آیا با قرآن موافق است یا نه, این سؤالاتی است که در ذهن همهٴ ما هست اما اگر روشن بشود که فرشته چندین قِسم است ما دلیل بر عصمت همهٴ اینها نداریم ملائکةالأرض خب ممکن است معصیت بکنند آن ملائکه‌ای که ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾، ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ کسان دیگرند آنها که مسئولان وحی‌اند کسان دیگرند, آنها که مسئولان قبض ارواح‌اند کسان دیگرند, آنها که دربانان بهشت‌اند کسان دیگرند, اینها که برف و باران را می‌آورند حسابشان جداست, حالا این دعای سوم را ما می‌خوانیم با سرعت البته آنجا که احتیاج به توضیح مختصر داشته باشد توضیح می‌دهیم.
پرسش: خورد و خوراک و شهوت است که انسان را به گناه می‌کشاند ملائکه که خورد و خوراک و شهوت ندارند که گناه بکنند.
پاسخ: بله, این ملائکه‌ای که شهوت و اینها ندارند بخشی از ملائکه‌اند آنهایی هستند که حاملان عرش‌اند, حاملان وحی‌اند, حاملان پیامهای الهی‌اند و امثال ذلک, اما ملائکه‌ای که قطرات باران را می‌آورند, برف را می‌آورند, تگرگ را می‌آورند ما چه دلیل داریم که اینها هم مثل آن ملائکه حاملان عرش باشند حالا این دعای سوم صحیفهٴ سجادیه را ملاحظه بفرمایید.
پرسش: چه دلیلی داریم که نیستند مثل آنها؟
پاسخ: خب چون ما دلیل بر اثبات نمی‌خواهیم که از آن طرف اگر دلیلی نداشتیم بر اینکه اینها معصوم بودند آن روایات به ظاهرش عمل می‌شود, اگر یک سلسله روایتی نظیر بعضی از روایات دربارهٴ این فرشته‌های مأمور قیامت و مأمور بهشت و جهنم باشد که مثلاً فلان فرشته معصیت کرده می‌گوییم این با ظاهر آیه موافق نیست ما نمی‌توانیم قبول بکنیم برای اینکه ظاهر قرآن این است که ﴿لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ﴾, اما اگر فرشته‌ای مسئول آوردن قطرات باران و برف و تگرگ و اینهاست و در بعضی از روایات هم مثلاً آمده که فلان فرشته معصیت کرده ما چه دلیلی داریم بگوییم این مخالف قرآن است حالا این صحیفهٴ کامله این هم پربرکت است ولی مثل تمام نهج‌البلاغه نیست در نهج‌البلاغه خطبه‌های نورانی حضرت تقطیع شده یعنی مرحوم سید رضی(رضوان الله علیه) کتاب حدیث ننوشته کتاب ادب نوشته لذا هم سندها را حذف کرده هم خطبه‌ها را تقطیع کرده البته بعضی از بزرگان دیگر در طیّ این سالها عدهٴ زیادی تلاش و کوشش کردند که مساعی همهٴ آنها مشکور برای همهٴ اینها تک تک اینها سند درست شده و ارتباط خطبه‌ها مشخص شده و مانند آن, یک خطبه را وجود مبارک حضرت امیر که مثلاً بیان فرمود مرحوم سیّد رضی این خطبه را در چند جا تکّه تکّه کرده نقل کرده یک, بعضی از بخشهایی که خیلی جنبهٴ حسّاسیّت و ادبی و فصاحت و بلاغت نداشت نقل نکرد دو, همین جریان نامهٴ مالک اشتر(رضوان الله علیه) خب بخش‌نامه که همه‌اش لازم نیست با کلمات آهنگین و کلمات فصیح و بلیغ بشود بخش‌نامه دستورالعمل است دیگر آن بخش‌نامه که دستورالعمل است و کاربردی دارد و صبغهٴ دستوری است در تحف‌العقول و در جای دیگر است خیلی بیشتر از آن است که در نهج‌البلاغه آمده آن جمله‌های دستوری که فلان کار را بکن کشاورزی این طور, خراج این طور, مالیات این طور, ادارهٴ امور آن طور اینها دیگر لازم نیست با فصاحت و بلاغ بیان بشود که اینها را سید رضی نقل نکرده برای اینکه جنبهٴ فصاحتی و بلاغتی ندارد اینها در تحف‌العقول است و کتابهای دیگر ولی در صحیفهٴ کاملهٴ سجادیه این طور نیست دعا را از وجود مبارک امام سجاد متن دعا آمده منتها بعضی از دعاها نیامده حضرت موقع غذا خوردن چه می‌فرمود, سفره را که پهن می‌کردند چه می‌فرمود, سفره را جمع می‌کردند چه می‌فرمود, در هنگام خروج از منزل چه می‌فرمود, هنگام ورود به منزل چه می‌فرمود, اینها در صحیفهٴ سجادیه نیست در آن صحیفهٴ کامله هست ولی این دعاهایی که وجود مبارک حضرت دارد کلّ این دعاها همان طوری که در صحیفه آمده در صحیفهٴ کامله هم آمده دعا تقطیع نشده. به هر تقدیر دعای سوم صحیفه این است «اللَّهُمَّ وَ حَمَلَةُ عَرْشِکَ الَّذِینَ لَا یَفْتُرُونَ مِنْ تَسْبِیحِکَ وَ لَا یَسْأَمُونَ مِنْ تَقْدِیسِکَ وَ لَا یَسْتَحْسِرُونَ مِنْ عِبَادَتِکَ وَ لَا یُؤْثِرُونَ التَّقْصِیرَ عَلَی الْجِدِّ فِی أَمْرِکَ وَ لَا یَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَیْکَ» خدایا! بر اینها درود بفرست که اینها نه غفلتی دارند, نه سهوی دارند, نه نسیانی دارند, نه قصوری دارند, نه تقصیری دراند دائماً به یاد تو و ذکر تو هستند این بخش اول «وَ إِسْرَافِیلُ صَاحِبُ الصُّورِ الشَّاخِصُ الَّذِی یَنْتَظِرُ مِنْکَ الْإِذْنَ وَ حُلُولَ الْأَمْرِ فَیُنَبِّهُ بِالنَّفْخَةِ صَرْعَی رَهَائِنِ الْقُبُورِ» ما را می‌گویند رهائن قبور این بیان نورانی حضرت امیر که در هنگام دفن فاطمه زهرا(سلام الله علیهما) فرمود: «لقد استرجعت الودیعه و أخذت الرهینه» ماها رهائن القبوریم این رهائن القبور در دعاها کم نیست ما در گِرو قبریم بدهکاریم بالأخره دیگر چون بدهکاریم خود ما را می‌خواهند دیگر, دیگر مال و خانه را که نمی‌خواهند که در مسائل اعتقادی و اخلاقی و عملی ما بدهکار خداییم و بدهکار نظام هستی چون بدهکاریم خود ما را گِرو می‌برند نه اینکه مال را گِرو ببرند اینکه بانک رهنی نیست که لذا قبر رَهینه و گِروهای خودش را می‌گیرد از ما به عنوان رهائن‌ القبور یاد می‌کنند که گِروها به صاحبش برمی‌گردد خب, منتظریم تا خوابیده‌های رهائن القبور را بیدار کند این دو, «وَ مِیکَائِیلُ ذُو الْجَاهِ عِنْدَکَ وَ الْمَکَانِ الرَّفِیعِ مِنْ طَاعَتِکَ» که کِیل و رزق و روزیها به مأموریت میکائل(سلام الله علیه) است این سه, «وَ جِبْرِیلُ الْأَمِینُ عَلَی وَحْیِکَ الْمُطَاعُ فِی أَهْلِ سَمَاوَاتِکَ الْمَکِینُ لَدَیْکَ الْمُقَرَّبُ عِنْدَکَ» او مسئول وحی است و عدهٴ زیادی از فرشته‌‌ها از او اطاعت می‌کنند آنهایی که ﴿بِأَیْدِی سَفَرَةٍ ٭ کِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾ اینها زیرمجموعهٴ جبرئیل(سلام الله علیه) هستند «وَ الرُّوحُ الَّذِی هُوَ عَلَی مَلَائِکَةِ الْحُجُبِ وَ الرُّوحُ الَّذِی هُوَ مِنْ أَمْرِکَ» دوتا روح است اینها از این چهار فرشته جدا هستند و هر کدام مأموریت خاصّی دارند بر اینها «فَصَلِّ عَلَیْهِمْ» اینها آن رهبران اساسی فرشته‌ها هستند. از این به بعد ملائکه دیگر مطرح است «وَ عَلَی الْمَلَائِکَةِ الَّذِینَ مِنْ دُونِهِمْ مِنْ سُکَّانِ سَمَاوَاتِکَ وَ أَهْلِ الْأَمَانَةِ عَلَی رِسَالَاتِکَ وَ الَّذِینَ لَا تَدْخُلُهُمْ سَأْمَةٌ مِنْ دُءُوبٍ وَ لَا إِعْیَاءٌ مِنْ لُغُوبٍ وَ لَا فُتُورٌ وَ لَا تَشْغَلُهُمْ عَنْ تَسْبِیحِکَ الشَّهَوَاتُ» این سالبه به انتفاء موضوع است «وَ لَا یَقْطَعُهُمْ عَنْ تَعْظِیمِکَ سَهْوُ الْغَفَلَاتِ الْخُشَّعُ الْأَبْصَارِ» آنها به قدری از عظمت تو باخبرند که اصلاً سر بلند نمی‌کنند تو را نگاه کنند همیشه سر به زیرند «فَلَا یَرُومُونَ النَّظَرَ إِلَیْکَ النَّوَاکِسُ الْأَذْقَانِ» همیشه چانه‌هایشان خم است آنجا که ﴿یَخِرُّونَ لِلْأَذْقَانِ سُجَّداً﴾ که اوصاف مردان الهی است دست فرشته‌هاست «الَّذِینَ قَدْ طَالَتْ رَغْبَتُهُمْ فِیمَا لَدَیْکَ الْمُسْتَهْتَرُونَ بِذِکْرِ آلَائِکَ وَ الْمُتَوَاضِعُونَ دُونَ عَظَمَتِکَ وَ جَلَالِ کِبْرِیَائِکَ وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ إِذَا نَظَرُوا إِلَی جَهَنَّمَ تَزْفِرُ عَلَی أَهْلِ مَعْصِیَتِکَ سُبْحَانَکَ مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ» این روایت است اما «ما عرفناک حقّ معرفتک» گرچه در کلمات بزرگان اهل حکمت و معرفت هست ولی هنوز سند روایی برای او پیدا نشده مرحوم مجلسی که در بحارالأنوار نقل می‌کند مواظب باشید برخیها از اول تلاش کردند گفتند مرحوم مجلسی این را در فلان جلد بحارالأنوار آورده اگر خواستید تحقیق کنید که این بحارالأنوار است بحارالأنوار یعنی بحارالأنوار آنجا که شماره دارد 1، 2، 3 آن جزء بحارالأنوار است اما آنجا که البیان دارد فرمایش خود مرحوم مجلسی است یا فرمایش بزرگان دیگر است آن دیگر بحارالأنوار نیست آ‌ن حدیث نیست آن سخن دیگران است در بحارالأنوار مرحوم مجلسی این «ما عرفناک حقّ معرفتک» هست اما بحارالأنوار نیست یعنی شماره ندارد حدیث نیست آنجا که البیان دارد روایتی را تشریح می‌کند حالا یا فرمایشات خود ایشان است یا فرمایشات بزرگان دیگر است در آن بخش «ما عرفناک حقّ معرفتک» آمده، خب فرشته‌ها عرض می‌کنند «مَا عَبَدْنَاکَ حَقَّ عِبَادَتِکَ فَصَلِّ عَلَیْهِمْ وَ عَلَی الرَّوْحَانِیِّینَ مِنْ مَلَائِکَتِکَ وَ أَهْلِ الزُّلْفَةِ عِنْدَکَ وَ حُمَّالِ الْغَیْبِ إِلَی رُسُلِکَ وَ الْمُؤْتَمَنِینَ عَلَی وَحْیِکَ» اینها بر همهٴ اینها درود بفرست «وَ قَبَائِلِ الْمَلَائِکَةِ الَّذِینَ اخْتَصَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ أَغْنَیْتَهُمْ عَنِ الطَّعَامِ وَ الشَّرَابِ بِتَقْدِیسِکَ» این در خطبهٴ اول نهج‌البلاغه هم هست بالأخره اینها غذا را می‌خواهند اما غذایشان سبّوحٌ قدّوس است با سبّوحٌ قدّوس تقدیس می‌کنند آب و نوشیدنی و خوراکی لازم ندارند «وَ أَسْکَنْتَهُمْ بُطُونَ أَطْبَاقِ سَمَاوَاتِکَ وَ الَّذِینَ عَلَی أَرْجَائِهَا إِذَا نَزَلَ الْأَمْرُ بِتَمَامِ وَعْدِکَ» اینها بر همهٴ اینها درود بفرست بعد می‌رسد به اینجا «وَ خُزَّانِ الْمَطَرِ وَ زَوَاجِرِ السَّحَابِ وَ الَّذِی بِصَوْتِ زَجْرِهِ یُسْمَعُ زَجَلُ الرُّعُودِ وَ إِذَا سَبَحَتْ بِهِ حَفِیفَةُ السَّحَابِ الْتَمَعَتْ صَوَاعِقُ الْبُرُوقِ وَ مُشَیِّعِی الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ» آنهایی که بَرْد را، تگرگ را، یخ را تشییع می‌کنند به همراه بَرْد، قطره‌های باران به همراه قطره‌های این تگرگ و برف پایین می‌آیند ما چه دلیلی داریم بر عصمت اینها «وَ مُشَیِّعِی الثَّلْجِ وَ الْبَرَدِ وَ الْهَابِطِینَ مَعَ قَطْرِ الْمَطَرِ إِذَا نَزَلَ وَ الْقُوَّامِ عَلَی خَزَائِنِ الرِّیَاحِ وَ الْمُوَکَّلِینَ بِالْجِبَالِ فَلَا تَزُولُ» آن که نگهبانان کوه‌اند که کوه متلاشی نشود آنهایی که آورنده‌های قطرات باران‌اند آنها که تمام قطرات باران را می‌دانند آنها که می‌دانند این باران کجا باید ببارد کجا نبارد و شما دستور می‌دهد که فلان منطقه ﴿نَسُوقُ الْمَاءَ إِلَی الْأَرْضِ الْجُرُزِ﴾ بالأخره این دعای باران و نماز استسقا که اثر دارد اینها می‌فهمند که کجا ببرند کجا نبرند دیگر خب این همه ملائکه در عالَم هست «وَ الَّذِینَ عَرَّفْتَهُمْ مَثَاقِیلَ الْمِیَاهِ وَ کَیْلَ مَا تَحْوِیهِ لَوَاعِجُ الْأَمْطَارِ وَ عَوَالِجُهَا» اینهایی که می‌دانند چند مثقال باران در عالَم باریده اینها را یادشان دادیم بر همهٴ اینها درود «وَ رُسُلِکَ مِنَ الْمَلَائِکَةِ إِلَی أَهْلِ الْأَرْضِ بِمَکْرُوهِ مَا یَنْزِلُ مِنَ الْبَلَاءِ وَ مَحْبُوبِ الرَّخَاءِ وَ السَّفَرَةِ الْکِرَامِ الْبَرَرَةِ وَ الْحَفَظَةِ الْکِرَامِ الْکَاتِبِینَ» بعد می‌رسد به «وَ مَلَکِ الْمَوْتِ وَ أَعْوَانِهِ وَ مُنْکَرٍ وَ نَکِیرٍ» که اینها مربوط به قبر است «وَ رُومَانَ فَتَّانِ الْقُبُورِ وَ الطَّائِفِینَ بِالْبَیْتِ الْمَعْمُورِ وَ مَالِکٍ» مالک دوزخ «وَ الْخَزَنَةِ وَ رِضْوَانَ» مسئول بهشت «وَ سَدَنَةِ الْجِنَانِ» سَدَنه یعنی خدمه «وَ الَّذِینَ لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُمْ» این گروه «وَ یَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ وَ الَّذِینَ یَقُولُونَ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ بِمَا صَبَرْتُمْ فَنِعْمَ عُقْبَی الدَّارِ وَ الزَّبَانِیَةِ الَّذِینَ إِذَا قِیلَ لَهُمْ خُذُوهُ فَغُلُّوهُ ثُمَّ الْجَحِیمَ صَلُّوهُ ابْتَدَرُوهُ سِرَاعاً وَ لَمْ یُنْظِرُوهُ وَ مَنْ أَوْهَمْنَا ذِکْرَهُ» این بزرگان در ملائکه و آ‌نهایی که ما یا اسمشان را نبردیم بر همهٴ اینها درود خب، «وَ لَمْ نَعْلَمْ مَکَانَهُ مِنْکَ و بِأَیِّ أَمْرٍ وَکَّلْتَهُ وَ سُکَّانِ الْهَوَاءِ وَ الْأَرْضِ وَ الْمَاءِ وَ مَنْ مِنْهُمْ عَلَی الْخَلْقِ فَصَلِّ عَلَیْهِمْ یَومَ یَأْتِی کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهِیدٌوَ صَلِّ عَلَیْهِمْ صَلَاةً تَزِیدُهُمْ کَرَامَةً عَلَی کَرَامَتِهِمْ وَ طَهَارَةً عَلَی طَهَارَتِهِمْ اللَّهُمَّ وَ إِذَا صَلَّیْتَ عَلَی مَلَائِکَتِکَ وَ رُسُلِکَ وَ بَلَّغْتَهُمْ صَلَاتَنَا عَلَیْهِمْ فَصَلِّ عَلَیْنَا بِمَا فَتَحْتَ لَنَا مِنْ حُسْنِ الْقَوْلِ فِیهِمْ» این مجموعهٴ دعای سوم است خب این همه ملائکه در عالَم هست ما دلیلی بر عصمت این ملائکةالأرض نداریم این بیان لطیف مرحوم صدرالمتألّهین است آن وقت حالا اگر ملائکه‌ای، فرشته‌ای، مَلکی برابر مثلاً دعای روز سوم شعبان مثلاً گناه کرده حالا البته باید سند صحیح باشد آن مطلب دیگر است اگر سند صحیح بود روایت دلالتاً تام بود ما دلیلی نداریم بر ردّ این بگوییم این مخالف قرآن است چون اینکه راجع به آن ملائکهٴ حاملان عرش و حاملان وحی و زیرمجموعهٴ آن چهار فرشته نیست.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:40

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی