- 673
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 66 تا 72 سوره مریم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 66 تا 72 سوره مریم"
سوره «مریم» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول اعتقادی است
مهمترین اصلی که سازندهٴ انسان است احساس مسئولیت است که این عمل زنده است و من در رهن این عملم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً ﴿66﴾ أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً ﴿67﴾ فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً ﴿68﴾ ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً ﴿69﴾ ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً ﴿70﴾ وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ﴿71﴾ ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً ﴿72﴾
سورهٴ مبارکهٴ «مریم» همان طوری که عنایت فرمودید در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول اعتقادی است یعنی توحید و وحی و نبوّت و مقداری هم به خطوط کلی اخلاق و حقوق و تزکیه نفس اشاره میکند چون در این سوره عناصر محوری همین اصول دین است گاهی ابتدائاً این اصول مطرح میشود با ذکر ادلهٴ اجمالی یا تفصیلی، گاهی سؤالهای انکارآمیز منکران مبدأ و معاد و وحی مطرح میشود با ارائه جواب، در این بخش اعتراضها و سؤالهای انکارآمیز منکران معاد ذکر شده که فرمود: ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ﴾ این عطف است بر آن آیهٴ 59 به بعد که فرمود: ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً﴾ این گروه حرفهای انکارآمیزی هم دارند بخشی از اینها سؤال جدّیشان دربارهٴ معاد است اصرار قرآن کریم در سوَر مکّی راجع به معاد به مراتب بیشتر از مسئلهٴ مبدأ است زیرا آن اصل سازندهٴ انسان مسئلهٴ معاد است وگرنه اعتقاد به مبدأ که واجبالوجود در عالَم هست یک، و خالق کلّ عالَم است دو، ربّالأرباب، ربّالعالَمین ربّ کل است سه، اینها از اصول پذیرفتهشدهٴ مشرکان بود و ضرری هم برای آنها نداشت که از نظر اعتقادی قبول بکنند که واجبالوجودی در عالَم هست و او کلّ این نظام را خلق کرد و مدیر کلّ این نظام هم هست اما دو مطلب حسّاس است که با مردم رابطه دارد این دو مطلب را نمیپذیرفتند یکی اینکه سر و کار ما با چه کسی است، ربّ ما چه کسی است، ربّ ما همان ربّالعالمین است یا ارباب متفرّقه ما با او رابطه داریم یا نیازمندیم به این بتها که ما را به او نزدیک بکند این دربارهٴ مبدأ و مهمتر از این قسمت مسئلهٴ معاد است اینها معتقد بودند انسان با مُردن میپوسد نه اینکه از پوست به در بیاید خب اگر کسی باورش این هست که انسان پوچ میشود خب هر چه از دستش برمیآید میکند دیگر هیچ یعنی هیچ مسئولیتی برای او نیست کسی نیست از او سؤال بکند که چه میکنی چه خوب، چه بد همین که از بین رفت مُرد نابود میشود خب این هیچ ضامن اجرا ندارد اخلاق با این رویّه که لذا بسیاری از آیات سوَر مکّی دربارهٴ معاد است چون مهمترین اصلی که سازندهٴ انسان است احساس مسئولیت است که این عمل زنده است و من در رهن این عملم در بحث دیروز هم اشاره شد که قبور را دین به عنوان رهائن یاد میکند اموات رهائنالقبورند یعنی ما بدهکاریم و ما را گِرو میگیرند خب آن که بدهکار است باید گِرو بسپارد گِرو او که خانه و املاک منقول و غیر منقول نیست خود او را گِرو میگیرند اگر این به صورت یک افسانه در آمده باشد ـ معاذ الله ـ آن وقت انسان هر چه از دستش برمیآید میکند دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «ص» و امثال «ص» هم دارد که ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوْا﴾ اینها گرفتار عذاب شدید میشوند ﴿لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ چون حساب را فراموش کردند لذا قرآن کریم مسئلهٴ معاد را عموماً و در سوَر مکّی خصوصاً با تعبیرات گوناگون نقل میکند گاهی به صورت برهان تا ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ عملی بشود، گاهی به صورت جدال احسن تا ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ عملی بشود از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که آیا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جدال کرد یا نه، فرمود بله، یقیناً جدال کرد برای اینکه خدا امر فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ اگر خدا در آن آیه به سه چیز امر کرد یکی دعوت به حکمت، یکی موعظهٴ حَسنه، یکی جدال احسن چگونه پیغمبر جدال نکند و بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» را ذکر میفرماید که حالا بعد میخوانیم این جزء جدال احسن است جدال احسن آن است که مقدماتی که در قیاس اخذ میشود یقینی باشد یک، معقول باشد یک، و مقبول باشد دو، چون صبغهٴ مقبولیّت دارد رقیب تسلیم میشود چون تسلیم میشود و این مقدّمه مسلّمِ طرفین است مقدّماتی که صبغهٴ تسلیمی دارند اگر در قیاس اخذ بشوند آن قیاس میشود جدل و اگر یکی از این مقدّمات باطل باشد ولی طرف در اثرش جهلش قبول کرده این جدال باطل است دیگر و جدال باطل اصلاً در حریم قرآن کریم و روایات راه ندارد جدال احسن راه دارد. در این آیه میفرماید انسان میگوید مگر ما مُردیم دوباره زنده میشویم بیش از پنجاه مورد قرآن کریم از انسان یاد کرده است همهاش با مذمّت و آنچه به فطرت انسان است از او با جلال و شکوه یاد میکند، آنچه به طبیعت انسان است از او با مذمّت یاد میکند اگر فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ آنچه به روح الله برمیگردد به صبغهٴ الهی برمیگردد فطرت است و الهام است و قرآن است و به نیکی یاد میکند آنچه به طین و طبیعت برمیگردد همین محذورات است ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفاً﴾، ﴿وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾، ﴿کَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾، ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً﴾ اینهاست بیش از پنجاه مورد مذمّت انسان است برای اینکه به آن اوصاف طبیعی برمیگردد یکی از آن مواردی که در مذمّت انسان است همین آیه ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ﴾ گرچه برخیها گفتند این «الف» و «لام»ش ناظر به انسانِ کافری است که در بخشهای قبل آمده ولی میتواند جنس مراد باشد این جنس طوری است که اگر او را رها کنی حسگراست و خیال میکند مُردن فوت است نه وفات و مرگ پوسیدن است این سه، چهار مطلب عمیق را قرآن با زبان خاصّ خودش آورده اینکه گفته میشود قرآن زبان خاص دارد نه یعنی عربی مبین است خب همهٴ ما میدانیم عربی مبین است زبان قرآن یعنی فرهنگ قرآن این است که مرگ از پوست به در آمدن است یک، و انسان مرگ را میمیراند نه مرگ انسان را بمیراند دو، این حرفها، حرفهای تازه است و انسان با مردن هجرت میکند مرگ یک میلاد جدید است این سه، و چون میلاد جدید است این لغت فوت و امثال اینها را کنار زده وفات را آورده توفّی، وفات امثال ذلک یعنی اخذ تام نمیگوید انسان فوت میکند میگوید انسان وفات میکند «تاء» وفات جزء کلمه نیست آنکه جزء کلمه است «واو» است و «فاء» است و «یاء» به معنای استیفا، به معنای اخذ تام، به معنای عدم ترک شیء و مانند آن، خدا متوفّی هست، فرشتهها متوفّیاند، عزرائیل(سلام الله علیه) متوفّی هست و انسان متوفّاست توفّی یعنی اخذِ تام هیچ چیزی از انسان فرو نمیماند انسان با مُردن چیزی را به زمین نمیگذارد چیزی از او کم نمیشود بتمام حقیقته و هویّته وارد یک مرحلهٴ دیگری میشود اینها میشود فرهنگ قرآن، اگر ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا﴾ است، اگر ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ یا کسانی که مرگشان فرا نرسید ﴿لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا﴾ همین است انسان خیال میکند فوت میکند قرآن میگوید نه تو وفات میکنی، انسان خیال میکند مرگ او را از بین میبرد قرآن میفرماید نه خیر تو مرگ را از بین میبری برای اینکه تو ذائق موتی نه موت ذائقِ تو ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ نه «کلّ نفس یذوقه الموت» هر ذائقی مذوق را هضم میکند الآن اگر کسی یک لیوان شربت یا آب گوارا نوشید این آب را هضم میکند نه آب او را از بین ببرد ما مرگ را هضم میکنیم، ما مرگ را میمیرانیم مرگ یعنی تحوّل و تغیّر و دگرگونی ما این دگرگونی را محو میکنیم به دارالقرار میرسیم اگر مرگ را ما میمیرانیم و اگر مرگ پوسیدن نیست و از پوست در آمدن است انسان هر چه کرد میبیند و مسئول است فرمود: ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ﴾ همین انسان به صورت فعلِ مضارع هم فرمود برای اینکه این شبهه فراگیر است از عهد کهن تا عهد جدید همیشه بود این شبهه ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ در برابر این قرآن کریم میفرماید بله، در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٴ 55 میفرماید: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ بله، بیرون میآیید شما، اگر بگویید چگونه میگوییم بهتر از این و سنگینتر از این را شما پشت سر گذاشتید ولی یادتان نیست شما آن روزی که هیچ چیزی نبودید خدا شما را ایجاد کرده الآن که همه اجزایتان موجود است اگر بگویید چرا یعنی اینکه از مبدأ غایی سؤال بکنید هدف چیست، هدف این است که انسان به دارالقرار برسد مگر میشود حرکت بیمقصد باشد اینجا جای حرکت است همه در تلاش و کوششاند خب حرکتِ بیمقصد میشود عبث، حرکت طلبِ اول است قدم اول است انسان دائماً بگردد که هیچ، این میشود عبث فرمود: ﴿مَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ حرکت، طلبِ اول است به سوی چیزی رفتن است ممکن نیست حرکت باشد، کوشش باشد مقصد نباشد آن که کوشش میکند بیمقصد او گرفتار لهو و لعب است و نتیجهای هم ندارد و عمرش هم هدر داده و بعد هم مسئول است اما اصلِ حرکت که عالَم بر او قرار گرفته است طلب است به سوی چیزی رفتن است حرکت همان طوری که بدون محرّک محال است، بدون متحرّک محال است بدون مبدأ و منتها هم محال است الاّ ولابد باید به مقصد برسد مقصد هم همانجاست که از او به عنوان دارالقرار یاد میکنند دیگر انسان که دائماً نمیتواند حرکت کند حرکت با دوام سازگار نیست اگر حرکتی دائمی ما داشته باشیم یعنی پوچی طلب بیمقصد، طلب بیوصول اینها محال است اگر حرکت هست الاّ ولابد منقطع میشود به مقصد وقت به مقصد رسید دارالقرار است دیگر، پس در اینجا باز دو مطلب اشاره میکنند یعنی امکان معاد، یکی ضرورت معاد، امکان معاد را با این جمله میفهماند که اینها انسان میگوید ﴿أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ مگر میشود دوباره مُرده زنده بشود، پاسخش این است که ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ ما سنگینترش را که انجام دادیم الآن شما یک «لیس» ناقصه دارید ما تأمین میکنیم قبلاً که «لیس» تامّه داشتید قبلاً هیچ نبودید ما شما را انسان کردیم الآن که همهٴ اجزایتان وجود دارد منتها پراکنده است روحتان وجود دارد که تحوّلی و تغیّری و زوالی در او نیست بدنتان پراکنده میشود ما دوباره جمع میکنیم این برای امکان، اما برای ضرورت که نه تنها مسئلهٴ معاد ممکن است مسئلهٴ معاد ضروری است ضرورت همان طوری که قبلاً هم ملاحظه فرمودید در اصطلاح قرآن به جای اینکه بفرماید بالضروره میفرماید: ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ که در قرآن کریم راجع به مبدأ ذکر میشود، راجع به وحی و نبوّت ذکر میشود، راجع به معاد ذکر میشود یعنی بالضروره ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی «ربّنا إنّک جامع الناس لیوم القیامه بالضروره» این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ که در قرآن کریم است همان بالضروره منطقی است یعنی حتماً هست هیچ تردید برنمیدارد خب امر ضروری که تردید برنمیدارد امر بدیهی که تردید برنمیدارد به جای آن اصطلاح معروف ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ را به کار میبرد قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است، ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ است این کتاب هدایت است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ بالضروره هادی است، معاد بالضروره حق است ﴿أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خدا «ممّا لا ریب فیه» است این «ممّا لا ریب فیه» یعنی بالضروره از این بالضروره خدا با سوگند یاد میکند که قسم به پروردگار تو من اینها را جمع میکنم یعنی امر حقیقی است دیگر یعنی این کار را بالضروره من میکنم منتها وجود مبارک پیغمبر که انسان کامل است «و اوتی جوامع الکَلم» و آنچه جهان دارد او دارد گاهی خدای سبحان بالتفصیل سوگند یاد میکند میفرماید: ﴿فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ در بعضی از آیاتی که قسم به مجموعهٴ آسمانها و زمین میخورد گاهی هم به عصارهٴ خلقت قسم میخورد میفرماید: ﴿فَوَرَبِّکَ﴾ این میشود اجمال آن میشود تفصیل، این میشود متن آن میشود شرح فرق نمیکند آنکه کلّ جهان را داراست همان «أوّل ما خلق الله» است که نور نبیّنا(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) پس هر دو مقام را اینجا اشاره کرده فرمود: ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ بله، یقیناً این هست امکان دارد چطور امکان دارد برای اینکه ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ اگر در اوایل همین سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در جریان حضرت زکریا آنجا هم فرمود آیهٴ شش و هفت و اینها فرمود آیا میشود من در دوران سالمندی پدر بشوم خدا میفرماید بله، ﴿إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ خدای سبحان فرمود ما افرادی را خلق کردیم و تو را هم خلق کردیم و آیهٴ نُه ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ شما نباید نگران باشید که این کار چطور است کلّ جهان مقدور ذات اقدس الهی است منتها عادت بر این شد که از این راهِ پدر و مادر جوان کسی صاحب فرزند بشود گاهی هم از راه غیر عادی به عنوان اعجاز ممکن است پس از اینکه خدای سبحان «کان» تامّه داد «لیس» تامّه را به «کان» تامّه مبدّل کرد «لیس» ناقصه را هم به «کان» ناقصه مبدّل میکند این راه دارد اینجا هم فرمود خب مگر انسان سابقهٴ خودش را که هیچ چیز نبود و ما او را هستی دادیم یادش نیست این البته جدال احسن است این نسبت به کسانی که ملحدانه میاندیشند و میگویند ﴿مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ یعنی آیهٴ 25 سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» این نسبت به آنها کافی نیست برای اینکه آنها مبدأ را هم قبول ندارند چه رسد به معاد میگویند ما بر اساس تصادف آمدیم روی کار دیگر آیهٴ 24 سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» این است که ﴿وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ یک عده زنده میشوند یک عده میمیرند ﴿وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ همان طوری که جز دهر و طبیعت چیزی ما را به بار نیاورد جز دهر و طبیعت چیزی هم ما را از بین نمیبرد بعد میفرماید: ﴿وَمَا لَهُم بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ﴾ اینها برهان ندارند فقط خیال میکنند این وهم و گمانشان هم که حجّت نیست اما کسانی که نظیر مشرکان حجاز ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ از اینها بپرسی ﴿مَن یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ﴾ اینها الله را به عنوان خالق کل، خالق آسمان و زمین، خالق انسان قبول دارند نسبت به اینها میشود جدال احسن، نسبت به دیگران باید برهان جداگانه اقامه بشود که میکنیم. اما مقام ثانی که ضرورت است فرمود: ﴿فَوَرَبِّکَ﴾ قسم به پروردگار تو گاهی میفرماید قسم به خودم ﴿وَاللَّهُ﴾ خودش به خودش قسم میخورد گاهی به ربّ تو که همان ﴿رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است سوگند یاد میکند که ﴿لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ﴾ اینها را با شیاطینی که با آنها هستند محشور میکنم بالأخره این وسوسه مبدأیی دارد این خیال باطل مبدأیی دارد اینچنین نیست که حادثهای در صحنهٴ نفس ایجاد بشود مبدأ نداشته باشد چون بخت و اتّفاق و شانس و تصادف کلاً خرافات است اگر هیچ فعلی بدون فاعل نیست این وسوسه و این خیال باطل مبدأیی دارد چون ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ تمام مغالطهها در اثر وسوسهٴ شیطان است کسی در اتاقش تنها دارد مطالعه میکند اما نمیداند عدهٴ زیادی با او همراهاند هر جا انسان موضوعی را به جای موضوع دیگر، محمولی را به جای محمول دیگر نشانده و اشتباه کرده و مغالطه کرده در اثر دخالت شیطان است ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ خب اگر این القائات و این ابهامات کار شیطان است و انسان به جای اینکه گوش به حرف فطرت و انبیا بدهد گوش به حرف شیطان داد با او محشور میشود که ﴿نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ﴾ چون با شیاطین هست با شیاطین هم محشور میشود فرمود قسم به پروردگار تو من اینها را با شیاطین یکجا با هم محشور میکنم یعنی «الحشر حقٌّ بالضروره»، «الحشر ممکنٌ» به دلیل اول، «الحشر حقٌّ بالضروره» به این دلیل آیه دیگر ﴿فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً﴾ ما اولاً اینها را سر از قبر برمیداریم اینها زنده میشوند، بعد اینها را کشان کشان به کنار جهنم زانوزده جمع میکنیم «جَثا» یعنی «جَثا علی رَکْبتین» انسانی که قدرت قیام ندارد زانو میزند زانو زدن، زانو زدن کنایه از عجز است «جاثی» یعنی زانو زد سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» هم به همین مناسبت است این سورهٴ «جاثیه» که قبل از سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» است فرمود اینها آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» این است ﴿وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً﴾ اینها به زانو میزنند، به زانو میافتند یعنی با عجز اینها را ما جمع میکنیم کنار جهنم به زانو زده، به زانو افتاده که قدرت قیام ندارند به این حال میآوریم برخیها احتمال میدادند که «جَثْوه» همین تپّه و تلّ ماهوری و اینها باشد اینها را کُپّه کُپّه، تپّه تپّه اینها را جمع میکنیم اینجا کنار جهنم اما خب آن معنای «جاثیه» یعنی به زانو افتاده و زانو زده به ظاهر مناسبتتر است.
دربارهٴ آن شبههٴ اول که گفتند ما وقتی مُردیم نابود میشویم در سورهٴ مبارکهٴ «سجده» آنجا فرمود چیزی از شما از بین نمیرود آیه ده و یازده سورهٴ مبارکهٴ «سجده» این است ﴿وَقَالُوا أَِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ ما میرویم در زمین گُم میشویم پراکنده میشویم این دیدِ جاهلیت دیروز و امروز در قرآن میفرماید: ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ﴾ به پیامبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ﴾ شما متوفّا میشوید نه گُم تمام هویّت شما به دست فرشته است روحتان که اصلاً نابود نمیشود هویّتتان که مجموع روح و بدن است اصالتش برای روح است که او که نابود نمیشود این بدن چند روزی پراکنده است بعد جمع میکنیم اصلِ بدن را که نبود ذرّاتی نداشت ما آفریدیم حالا پراکندهها را جمع کردن کارِ دشواری نیست که.
پرسش: حاج آقا سؤال از جسم کردند جواب داد از روح؟
پاسخ: بله، اینها خیال میکردند انسان گُم میشود قرآن باز کرد نه خیر، انسان هویّت دارد گُمشدنی نیست یک، روحی دارد که اصالت برای اوست گُمشدنی نیست دو، اینها در زمین نمیروند بدنش در زمین پراکنده میشود که جمع میکند این سه، فرمود: ﴿کُمْ﴾ آن هویّت شما در دست ماست بدن را میگویید خب بدن شما هر روز که در دنیا هستید این دارد تغییر میکند یعنی کسی که هشتاد سال سن کرده هفت، هشت بار تمام ذرّات بدنش عوض شده به تدریج دارد عوض میشود آدم خیال میکند مثلاً این خالی که روی دستش است خال مادرزادی است این چندین بار عوض شده مگر انسان ثابت است پشت سر هم این اجزاء میآید و میرود منتها چون ظریف است انسان خیال میکند این دست همان دست سی سال قبل است.
خب، پس اگر کسی هشتاد سال زندگی کرده هفت، هشت بار تمام ذرّات بدنش عوض شده آن که حافظ وحدت است روح است پس هویّت انسان محفوظ است یک، روح که اصلاً تغییرپذیر نیست دو، بدن هم تابع روح است این بدنِ پراکنده را دوباره جمع میکند سه، این کجایش مشکل دارد فرمود: ﴿قُلْ﴾ در جواب بگو شما در زمین گُم نمیشوید ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ بعد رجوع میکنید خب یک متحرّک اگر زنده است حرکت میکند به او میگویند برگشت دیگر، خب پس از این جهت هیچ محذوری ندارد در سورهٴ مبارکهٴ «روم» قبلاً این آیه گذشت که قرآن کریم برهان اقامه میکند البته به عنوان جدال احسن لکن میفرماید این را ما در حدّ فهم آن مستشکِلها گفتیم وگرنه جریان حق اینچنین نیست آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «روم» این است که ﴿وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ ذات اقدس الهی دنیا را آفرید بعد هم معاد را به عهده دارد ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ معاد آسانتر از مبدأ است چرا، برای اینکه در بار اول انسان که هیچ نبود خدای سبحان ذرّات او را آفرید بعد انسان ساخت در جریان معاد و محشر تمام ذرّات انسان هست در عالَم روح که اصلاً معدوم نشد این ذرّات پراکنده هم جمع میکند بعد میفرماید جریان معاد آسانتر از جریان مبدأ است اول است ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ بعد تدارک میکند میفرماید این را ما برای فهم شما گفتیم وگرنه ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ معنای اینکه خدای سبحان قادرتر نسبت به معاد است معنایش این است که نسبت به ذات اقدس الهی و قدرت نامتناهیاش بعضی آسان است بعضی آسانتر در حالی که محال است در برابر قدرت بیکران اگر موجودی با اراده کار میکند این ابزار نمیخواهد این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه که فرمود: «فَاعِلٌ لا بِمَعْنَی الْحَرَکاتِ» همین است اگر کسی با اراده کار میکند نه با ابزار معنا ندارد که یکی آسان باشد یکی آسانتر فرمود: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ ما این را برای تفهیم شما گفتیم مبادا خیال بکنید که قیامت برای خدا آسانتر از دنیاست همهاش آسان است علی وزانٍ واحد است اگر کسی با اراده کار میکند الآن هم شما تصوّر کنید یک قطره آب را تصوّر کنید اقیانوس اطلس را برای شما سختی ندارد برای اینکه با اراده اقیانوس را تصوّر کردید با اراده یک قطره را تصوّر کردید اگر کار با اراده است نه با اعضا و جوارح و ادوات فرقی بین آسان و آسانتر، دشوار و دشوارتر نیست ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾. خب، در اینجا فرمود حتماً ما اینها را محشور میکنیم.
پرسش: در اینجا کدام ذرّات که جمع میشود.
پاسخ: هر ذرّهای که جمع بشود عین بدن انسان است مثل دنیا دیگر، در دنیا تمام این ذرّات بدن ما هشت، ده بار عوض شده هر ذرّهای را که روح ما پذیرفت و او را پروراند ماییم، بدن ماست اگر کسی در بیست سال قبل سرقتی کرده و محکوم شده به قطع ید بعد تصادفی کرده و دستهایش قطع شده و کسانی که به ضربهٴ مغزی از بین رفتند هنوز دستشان گرم بود آن دست را به این دست این شخص پیوند زدند دستِ او گرفته دستِ اوست بعد از اینکه او را به محکمه بردند دستش را قطع میکند این دیگر نمیتواند بگوید آقا این دست، دست دیگری است که هر ذرّهای که بدن ما، روح ما آن را بپذیرد و بپروراند بدنِ ماست اگر این شخصی که بیست سال قبل سرقت کرد و محکوم شد به قطع ید در تصادفی این دستش قطع بشود و کسی که گرفتار مرگِ مغزی شد دستش گرم بود فوراً به این دست پیوند بزنند و بگیرد و بعد از چند سال این گرفتار محکمهٴ عدل اسلامی بشود این دست همان دست است دیگر این دیگر نمیتواند بگوید آقا این دستم پیوندی است که، اگر ذرّات پشت سر هم در تغییر است و اگر این پیوندها هم هست و مصحّح هویّت ماست معلوم میشود که ذرّهٴ خاص بدنِ خاص در هویّت ما دخیل نیست هر ذرّهای را که روح ما بپذیرد بدن ما خواهد بود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
سوره «مریم» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول اعتقادی است
مهمترین اصلی که سازندهٴ انسان است احساس مسئولیت است که این عمل زنده است و من در رهن این عملم.
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً ﴿66﴾ أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً ﴿67﴾ فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً ﴿68﴾ ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً ﴿69﴾ ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً ﴿70﴾ وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ﴿71﴾ ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً ﴿72﴾
سورهٴ مبارکهٴ «مریم» همان طوری که عنایت فرمودید در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول اعتقادی است یعنی توحید و وحی و نبوّت و مقداری هم به خطوط کلی اخلاق و حقوق و تزکیه نفس اشاره میکند چون در این سوره عناصر محوری همین اصول دین است گاهی ابتدائاً این اصول مطرح میشود با ذکر ادلهٴ اجمالی یا تفصیلی، گاهی سؤالهای انکارآمیز منکران مبدأ و معاد و وحی مطرح میشود با ارائه جواب، در این بخش اعتراضها و سؤالهای انکارآمیز منکران معاد ذکر شده که فرمود: ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ﴾ این عطف است بر آن آیهٴ 59 به بعد که فرمود: ﴿فَخَلَفَ مِن بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أَضَاعُوا الصَّلاَةَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَوَاتِ فَسَوْفَ یَلْقَوْنَ غَیّاً﴾ این گروه حرفهای انکارآمیزی هم دارند بخشی از اینها سؤال جدّیشان دربارهٴ معاد است اصرار قرآن کریم در سوَر مکّی راجع به معاد به مراتب بیشتر از مسئلهٴ مبدأ است زیرا آن اصل سازندهٴ انسان مسئلهٴ معاد است وگرنه اعتقاد به مبدأ که واجبالوجود در عالَم هست یک، و خالق کلّ عالَم است دو، ربّالأرباب، ربّالعالَمین ربّ کل است سه، اینها از اصول پذیرفتهشدهٴ مشرکان بود و ضرری هم برای آنها نداشت که از نظر اعتقادی قبول بکنند که واجبالوجودی در عالَم هست و او کلّ این نظام را خلق کرد و مدیر کلّ این نظام هم هست اما دو مطلب حسّاس است که با مردم رابطه دارد این دو مطلب را نمیپذیرفتند یکی اینکه سر و کار ما با چه کسی است، ربّ ما چه کسی است، ربّ ما همان ربّالعالمین است یا ارباب متفرّقه ما با او رابطه داریم یا نیازمندیم به این بتها که ما را به او نزدیک بکند این دربارهٴ مبدأ و مهمتر از این قسمت مسئلهٴ معاد است اینها معتقد بودند انسان با مُردن میپوسد نه اینکه از پوست به در بیاید خب اگر کسی باورش این هست که انسان پوچ میشود خب هر چه از دستش برمیآید میکند دیگر هیچ یعنی هیچ مسئولیتی برای او نیست کسی نیست از او سؤال بکند که چه میکنی چه خوب، چه بد همین که از بین رفت مُرد نابود میشود خب این هیچ ضامن اجرا ندارد اخلاق با این رویّه که لذا بسیاری از آیات سوَر مکّی دربارهٴ معاد است چون مهمترین اصلی که سازندهٴ انسان است احساس مسئولیت است که این عمل زنده است و من در رهن این عملم در بحث دیروز هم اشاره شد که قبور را دین به عنوان رهائن یاد میکند اموات رهائنالقبورند یعنی ما بدهکاریم و ما را گِرو میگیرند خب آن که بدهکار است باید گِرو بسپارد گِرو او که خانه و املاک منقول و غیر منقول نیست خود او را گِرو میگیرند اگر این به صورت یک افسانه در آمده باشد ـ معاذ الله ـ آن وقت انسان هر چه از دستش برمیآید میکند دیگر در سورهٴ مبارکهٴ «ص» و امثال «ص» هم دارد که ﴿إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوْا﴾ اینها گرفتار عذاب شدید میشوند ﴿لَهُمْ عَذَابٌ شَدِیدٌ بِمَا نَسُوا یَوْمَ الْحِسَابِ﴾ چون حساب را فراموش کردند لذا قرآن کریم مسئلهٴ معاد را عموماً و در سوَر مکّی خصوصاً با تعبیرات گوناگون نقل میکند گاهی به صورت برهان تا ﴿ادْعُ إِلَی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ﴾ عملی بشود، گاهی به صورت جدال احسن تا ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ عملی بشود از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) سؤال کردند که آیا پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جدال کرد یا نه، فرمود بله، یقیناً جدال کرد برای اینکه خدا امر فرمود: ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ اگر خدا در آن آیه به سه چیز امر کرد یکی دعوت به حکمت، یکی موعظهٴ حَسنه، یکی جدال احسن چگونه پیغمبر جدال نکند و بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» را ذکر میفرماید که حالا بعد میخوانیم این جزء جدال احسن است جدال احسن آن است که مقدماتی که در قیاس اخذ میشود یقینی باشد یک، معقول باشد یک، و مقبول باشد دو، چون صبغهٴ مقبولیّت دارد رقیب تسلیم میشود چون تسلیم میشود و این مقدّمه مسلّمِ طرفین است مقدّماتی که صبغهٴ تسلیمی دارند اگر در قیاس اخذ بشوند آن قیاس میشود جدل و اگر یکی از این مقدّمات باطل باشد ولی طرف در اثرش جهلش قبول کرده این جدال باطل است دیگر و جدال باطل اصلاً در حریم قرآن کریم و روایات راه ندارد جدال احسن راه دارد. در این آیه میفرماید انسان میگوید مگر ما مُردیم دوباره زنده میشویم بیش از پنجاه مورد قرآن کریم از انسان یاد کرده است همهاش با مذمّت و آنچه به فطرت انسان است از او با جلال و شکوه یاد میکند، آنچه به طبیعت انسان است از او با مذمّت یاد میکند اگر فرمود: ﴿إِنِّی خَالِقٌ بَشَراً مِن طِینٍ ٭ فَإِذَا سَوَّیْتُهُ وَنَفَخْتُ فِیهِ مِن رُوحِی فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِینَ﴾ آنچه به روح الله برمیگردد به صبغهٴ الهی برمیگردد فطرت است و الهام است و قرآن است و به نیکی یاد میکند آنچه به طین و طبیعت برمیگردد همین محذورات است ﴿خُلِقَ الْإِنسَانُ ضَعِیفاً﴾، ﴿وَکَانَ الْإِنْسَانُ عَجُولاً﴾، ﴿کَانَ الْإِنسَانُ قَتُوراً﴾، ﴿إِنَّ الْإِنسَانَ خُلِقَ هَلُوعاً﴾ اینهاست بیش از پنجاه مورد مذمّت انسان است برای اینکه به آن اوصاف طبیعی برمیگردد یکی از آن مواردی که در مذمّت انسان است همین آیه ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ﴾ گرچه برخیها گفتند این «الف» و «لام»ش ناظر به انسانِ کافری است که در بخشهای قبل آمده ولی میتواند جنس مراد باشد این جنس طوری است که اگر او را رها کنی حسگراست و خیال میکند مُردن فوت است نه وفات و مرگ پوسیدن است این سه، چهار مطلب عمیق را قرآن با زبان خاصّ خودش آورده اینکه گفته میشود قرآن زبان خاص دارد نه یعنی عربی مبین است خب همهٴ ما میدانیم عربی مبین است زبان قرآن یعنی فرهنگ قرآن این است که مرگ از پوست به در آمدن است یک، و انسان مرگ را میمیراند نه مرگ انسان را بمیراند دو، این حرفها، حرفهای تازه است و انسان با مردن هجرت میکند مرگ یک میلاد جدید است این سه، و چون میلاد جدید است این لغت فوت و امثال اینها را کنار زده وفات را آورده توفّی، وفات امثال ذلک یعنی اخذ تام نمیگوید انسان فوت میکند میگوید انسان وفات میکند «تاء» وفات جزء کلمه نیست آنکه جزء کلمه است «واو» است و «فاء» است و «یاء» به معنای استیفا، به معنای اخذ تام، به معنای عدم ترک شیء و مانند آن، خدا متوفّی هست، فرشتهها متوفّیاند، عزرائیل(سلام الله علیه) متوفّی هست و انسان متوفّاست توفّی یعنی اخذِ تام هیچ چیزی از انسان فرو نمیماند انسان با مُردن چیزی را به زمین نمیگذارد چیزی از او کم نمیشود بتمام حقیقته و هویّته وارد یک مرحلهٴ دیگری میشود اینها میشود فرهنگ قرآن، اگر ﴿اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنفُسَ حِینَ مَوْتِهَا﴾ است، اگر ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ یا کسانی که مرگشان فرا نرسید ﴿لَمْ تَمُتْ فِی مَنَامِهَا﴾ همین است انسان خیال میکند فوت میکند قرآن میگوید نه تو وفات میکنی، انسان خیال میکند مرگ او را از بین میبرد قرآن میفرماید نه خیر تو مرگ را از بین میبری برای اینکه تو ذائق موتی نه موت ذائقِ تو ﴿کُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾ نه «کلّ نفس یذوقه الموت» هر ذائقی مذوق را هضم میکند الآن اگر کسی یک لیوان شربت یا آب گوارا نوشید این آب را هضم میکند نه آب او را از بین ببرد ما مرگ را هضم میکنیم، ما مرگ را میمیرانیم مرگ یعنی تحوّل و تغیّر و دگرگونی ما این دگرگونی را محو میکنیم به دارالقرار میرسیم اگر مرگ را ما میمیرانیم و اگر مرگ پوسیدن نیست و از پوست در آمدن است انسان هر چه کرد میبیند و مسئول است فرمود: ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ﴾ همین انسان به صورت فعلِ مضارع هم فرمود برای اینکه این شبهه فراگیر است از عهد کهن تا عهد جدید همیشه بود این شبهه ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ در برابر این قرآن کریم میفرماید بله، در سورهٴ مبارکهٴ «طه» آیهٴ 55 میفرماید: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاکُمْ وَفِیهَا نُعِیدُکُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُکُمْ تَارَةً أُخْرَی﴾ بله، بیرون میآیید شما، اگر بگویید چگونه میگوییم بهتر از این و سنگینتر از این را شما پشت سر گذاشتید ولی یادتان نیست شما آن روزی که هیچ چیزی نبودید خدا شما را ایجاد کرده الآن که همه اجزایتان موجود است اگر بگویید چرا یعنی اینکه از مبدأ غایی سؤال بکنید هدف چیست، هدف این است که انسان به دارالقرار برسد مگر میشود حرکت بیمقصد باشد اینجا جای حرکت است همه در تلاش و کوششاند خب حرکتِ بیمقصد میشود عبث، حرکت طلبِ اول است قدم اول است انسان دائماً بگردد که هیچ، این میشود عبث فرمود: ﴿مَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ حرکت، طلبِ اول است به سوی چیزی رفتن است ممکن نیست حرکت باشد، کوشش باشد مقصد نباشد آن که کوشش میکند بیمقصد او گرفتار لهو و لعب است و نتیجهای هم ندارد و عمرش هم هدر داده و بعد هم مسئول است اما اصلِ حرکت که عالَم بر او قرار گرفته است طلب است به سوی چیزی رفتن است حرکت همان طوری که بدون محرّک محال است، بدون متحرّک محال است بدون مبدأ و منتها هم محال است الاّ ولابد باید به مقصد برسد مقصد هم همانجاست که از او به عنوان دارالقرار یاد میکنند دیگر انسان که دائماً نمیتواند حرکت کند حرکت با دوام سازگار نیست اگر حرکتی دائمی ما داشته باشیم یعنی پوچی طلب بیمقصد، طلب بیوصول اینها محال است اگر حرکت هست الاّ ولابد منقطع میشود به مقصد وقت به مقصد رسید دارالقرار است دیگر، پس در اینجا باز دو مطلب اشاره میکنند یعنی امکان معاد، یکی ضرورت معاد، امکان معاد را با این جمله میفهماند که اینها انسان میگوید ﴿أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ مگر میشود دوباره مُرده زنده بشود، پاسخش این است که ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ ما سنگینترش را که انجام دادیم الآن شما یک «لیس» ناقصه دارید ما تأمین میکنیم قبلاً که «لیس» تامّه داشتید قبلاً هیچ نبودید ما شما را انسان کردیم الآن که همهٴ اجزایتان وجود دارد منتها پراکنده است روحتان وجود دارد که تحوّلی و تغیّری و زوالی در او نیست بدنتان پراکنده میشود ما دوباره جمع میکنیم این برای امکان، اما برای ضرورت که نه تنها مسئلهٴ معاد ممکن است مسئلهٴ معاد ضروری است ضرورت همان طوری که قبلاً هم ملاحظه فرمودید در اصطلاح قرآن به جای اینکه بفرماید بالضروره میفرماید: ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ که در قرآن کریم راجع به مبدأ ذکر میشود، راجع به وحی و نبوّت ذکر میشود، راجع به معاد ذکر میشود یعنی بالضروره ﴿رَبَّنَا إِنَّکَ جَامِعُ النَّاسِ لِیَوْمٍ لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ یعنی «ربّنا إنّک جامع الناس لیوم القیامه بالضروره» این ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ که در قرآن کریم است همان بالضروره منطقی است یعنی حتماً هست هیچ تردید برنمیدارد خب امر ضروری که تردید برنمیدارد امر بدیهی که تردید برنمیدارد به جای آن اصطلاح معروف ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ را به کار میبرد قرآن ﴿هُدیً لِلنَّاسِ﴾ است، ﴿هُدیً لِلْمُتَّقِینَ﴾ است این کتاب هدایت است ﴿لاَ رَیْبَ فِیهِ﴾ بالضروره هادی است، معاد بالضروره حق است ﴿أَفِی اللَّهِ شَکٌّ فَاطِرِ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ خدا «ممّا لا ریب فیه» است این «ممّا لا ریب فیه» یعنی بالضروره از این بالضروره خدا با سوگند یاد میکند که قسم به پروردگار تو من اینها را جمع میکنم یعنی امر حقیقی است دیگر یعنی این کار را بالضروره من میکنم منتها وجود مبارک پیغمبر که انسان کامل است «و اوتی جوامع الکَلم» و آنچه جهان دارد او دارد گاهی خدای سبحان بالتفصیل سوگند یاد میکند میفرماید: ﴿فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَالْأَرْضِ﴾ در بعضی از آیاتی که قسم به مجموعهٴ آسمانها و زمین میخورد گاهی هم به عصارهٴ خلقت قسم میخورد میفرماید: ﴿فَوَرَبِّکَ﴾ این میشود اجمال آن میشود تفصیل، این میشود متن آن میشود شرح فرق نمیکند آنکه کلّ جهان را داراست همان «أوّل ما خلق الله» است که نور نبیّنا(علیه و علی آله آلاف التحیّة و الثناء) پس هر دو مقام را اینجا اشاره کرده فرمود: ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ بله، یقیناً این هست امکان دارد چطور امکان دارد برای اینکه ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ اگر در اوایل همین سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در جریان حضرت زکریا آنجا هم فرمود آیهٴ شش و هفت و اینها فرمود آیا میشود من در دوران سالمندی پدر بشوم خدا میفرماید بله، ﴿إِنِّی خِفْتُ الْمَوَالِیَ مِن وَرَائِی وَکَانَتِ امْرَأَتِی عَاقِراً﴾ خدای سبحان فرمود ما افرادی را خلق کردیم و تو را هم خلق کردیم و آیهٴ نُه ﴿وَقَدْ خَلَقْتُکَ مِن قَبْلُ وَلَمْ تَکُ شَیْئاً﴾ شما نباید نگران باشید که این کار چطور است کلّ جهان مقدور ذات اقدس الهی است منتها عادت بر این شد که از این راهِ پدر و مادر جوان کسی صاحب فرزند بشود گاهی هم از راه غیر عادی به عنوان اعجاز ممکن است پس از اینکه خدای سبحان «کان» تامّه داد «لیس» تامّه را به «کان» تامّه مبدّل کرد «لیس» ناقصه را هم به «کان» ناقصه مبدّل میکند این راه دارد اینجا هم فرمود خب مگر انسان سابقهٴ خودش را که هیچ چیز نبود و ما او را هستی دادیم یادش نیست این البته جدال احسن است این نسبت به کسانی که ملحدانه میاندیشند و میگویند ﴿مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ یعنی آیهٴ 25 سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» این نسبت به آنها کافی نیست برای اینکه آنها مبدأ را هم قبول ندارند چه رسد به معاد میگویند ما بر اساس تصادف آمدیم روی کار دیگر آیهٴ 24 سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» این است که ﴿وَقَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا﴾ یک عده زنده میشوند یک عده میمیرند ﴿وَمَا یُهْلِکُنَا الاَّ الدَّهْرُ﴾ همان طوری که جز دهر و طبیعت چیزی ما را به بار نیاورد جز دهر و طبیعت چیزی هم ما را از بین نمیبرد بعد میفرماید: ﴿وَمَا لَهُم بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ﴾ اینها برهان ندارند فقط خیال میکنند این وهم و گمانشان هم که حجّت نیست اما کسانی که نظیر مشرکان حجاز ﴿لَئِن سَأَلْتَهُم مَّنْ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ﴾ از اینها بپرسی ﴿مَن یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ﴾ اینها الله را به عنوان خالق کل، خالق آسمان و زمین، خالق انسان قبول دارند نسبت به اینها میشود جدال احسن، نسبت به دیگران باید برهان جداگانه اقامه بشود که میکنیم. اما مقام ثانی که ضرورت است فرمود: ﴿فَوَرَبِّکَ﴾ قسم به پروردگار تو گاهی میفرماید قسم به خودم ﴿وَاللَّهُ﴾ خودش به خودش قسم میخورد گاهی به ربّ تو که همان ﴿رَبُّ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ﴾ است سوگند یاد میکند که ﴿لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ﴾ اینها را با شیاطینی که با آنها هستند محشور میکنم بالأخره این وسوسه مبدأیی دارد این خیال باطل مبدأیی دارد اینچنین نیست که حادثهای در صحنهٴ نفس ایجاد بشود مبدأ نداشته باشد چون بخت و اتّفاق و شانس و تصادف کلاً خرافات است اگر هیچ فعلی بدون فاعل نیست این وسوسه و این خیال باطل مبدأیی دارد چون ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ تمام مغالطهها در اثر وسوسهٴ شیطان است کسی در اتاقش تنها دارد مطالعه میکند اما نمیداند عدهٴ زیادی با او همراهاند هر جا انسان موضوعی را به جای موضوع دیگر، محمولی را به جای محمول دیگر نشانده و اشتباه کرده و مغالطه کرده در اثر دخالت شیطان است ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ لِیُجَادِلُوکُمْ﴾ خب اگر این القائات و این ابهامات کار شیطان است و انسان به جای اینکه گوش به حرف فطرت و انبیا بدهد گوش به حرف شیطان داد با او محشور میشود که ﴿نُقَیِّضْ لَهُ شَیْطَاناً فَهُوَ لَهُ قَرِینٌ﴾ چون با شیاطین هست با شیاطین هم محشور میشود فرمود قسم به پروردگار تو من اینها را با شیاطین یکجا با هم محشور میکنم یعنی «الحشر حقٌّ بالضروره»، «الحشر ممکنٌ» به دلیل اول، «الحشر حقٌّ بالضروره» به این دلیل آیه دیگر ﴿فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً﴾ ما اولاً اینها را سر از قبر برمیداریم اینها زنده میشوند، بعد اینها را کشان کشان به کنار جهنم زانوزده جمع میکنیم «جَثا» یعنی «جَثا علی رَکْبتین» انسانی که قدرت قیام ندارد زانو میزند زانو زدن، زانو زدن کنایه از عجز است «جاثی» یعنی زانو زد سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» هم به همین مناسبت است این سورهٴ «جاثیه» که قبل از سورهٴ مبارکهٴ «احقاف» است فرمود اینها آیهٴ 28 سورهٴ مبارکهٴ «جاثیه» این است ﴿وَتَرَی کُلَّ أُمَّةٍ جَاثِیَةً﴾ اینها به زانو میزنند، به زانو میافتند یعنی با عجز اینها را ما جمع میکنیم کنار جهنم به زانو زده، به زانو افتاده که قدرت قیام ندارند به این حال میآوریم برخیها احتمال میدادند که «جَثْوه» همین تپّه و تلّ ماهوری و اینها باشد اینها را کُپّه کُپّه، تپّه تپّه اینها را جمع میکنیم اینجا کنار جهنم اما خب آن معنای «جاثیه» یعنی به زانو افتاده و زانو زده به ظاهر مناسبتتر است.
دربارهٴ آن شبههٴ اول که گفتند ما وقتی مُردیم نابود میشویم در سورهٴ مبارکهٴ «سجده» آنجا فرمود چیزی از شما از بین نمیرود آیه ده و یازده سورهٴ مبارکهٴ «سجده» این است ﴿وَقَالُوا أَِذَا ضَلَلْنَا فی الْأَرْضِ أَءِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ﴾ ما میرویم در زمین گُم میشویم پراکنده میشویم این دیدِ جاهلیت دیروز و امروز در قرآن میفرماید: ﴿بَلْ هُم بِلقَاءِ رَبِّهِمْ کَافِرُونَ﴾ به پیامبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ﴿قُلْ یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ ثُمَّ إِلَی رَبِّکُمْ تُرْجَعُونَ﴾ شما متوفّا میشوید نه گُم تمام هویّت شما به دست فرشته است روحتان که اصلاً نابود نمیشود هویّتتان که مجموع روح و بدن است اصالتش برای روح است که او که نابود نمیشود این بدن چند روزی پراکنده است بعد جمع میکنیم اصلِ بدن را که نبود ذرّاتی نداشت ما آفریدیم حالا پراکندهها را جمع کردن کارِ دشواری نیست که.
پرسش: حاج آقا سؤال از جسم کردند جواب داد از روح؟
پاسخ: بله، اینها خیال میکردند انسان گُم میشود قرآن باز کرد نه خیر، انسان هویّت دارد گُمشدنی نیست یک، روحی دارد که اصالت برای اوست گُمشدنی نیست دو، اینها در زمین نمیروند بدنش در زمین پراکنده میشود که جمع میکند این سه، فرمود: ﴿کُمْ﴾ آن هویّت شما در دست ماست بدن را میگویید خب بدن شما هر روز که در دنیا هستید این دارد تغییر میکند یعنی کسی که هشتاد سال سن کرده هفت، هشت بار تمام ذرّات بدنش عوض شده به تدریج دارد عوض میشود آدم خیال میکند مثلاً این خالی که روی دستش است خال مادرزادی است این چندین بار عوض شده مگر انسان ثابت است پشت سر هم این اجزاء میآید و میرود منتها چون ظریف است انسان خیال میکند این دست همان دست سی سال قبل است.
خب، پس اگر کسی هشتاد سال زندگی کرده هفت، هشت بار تمام ذرّات بدنش عوض شده آن که حافظ وحدت است روح است پس هویّت انسان محفوظ است یک، روح که اصلاً تغییرپذیر نیست دو، بدن هم تابع روح است این بدنِ پراکنده را دوباره جمع میکند سه، این کجایش مشکل دارد فرمود: ﴿قُلْ﴾ در جواب بگو شما در زمین گُم نمیشوید ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ بعد رجوع میکنید خب یک متحرّک اگر زنده است حرکت میکند به او میگویند برگشت دیگر، خب پس از این جهت هیچ محذوری ندارد در سورهٴ مبارکهٴ «روم» قبلاً این آیه گذشت که قرآن کریم برهان اقامه میکند البته به عنوان جدال احسن لکن میفرماید این را ما در حدّ فهم آن مستشکِلها گفتیم وگرنه جریان حق اینچنین نیست آیهٴ 27 سورهٴ مبارکهٴ «روم» این است که ﴿وَهُوَ الَّذِی یَبْدَأُ الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ﴾ ذات اقدس الهی دنیا را آفرید بعد هم معاد را به عهده دارد ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ معاد آسانتر از مبدأ است چرا، برای اینکه در بار اول انسان که هیچ نبود خدای سبحان ذرّات او را آفرید بعد انسان ساخت در جریان معاد و محشر تمام ذرّات انسان هست در عالَم روح که اصلاً معدوم نشد این ذرّات پراکنده هم جمع میکند بعد میفرماید جریان معاد آسانتر از جریان مبدأ است اول است ﴿وَهُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ﴾ بعد تدارک میکند میفرماید این را ما برای فهم شما گفتیم وگرنه ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ معنای اینکه خدای سبحان قادرتر نسبت به معاد است معنایش این است که نسبت به ذات اقدس الهی و قدرت نامتناهیاش بعضی آسان است بعضی آسانتر در حالی که محال است در برابر قدرت بیکران اگر موجودی با اراده کار میکند این ابزار نمیخواهد این بیان نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) در نهجالبلاغه که فرمود: «فَاعِلٌ لا بِمَعْنَی الْحَرَکاتِ» همین است اگر کسی با اراده کار میکند نه با ابزار معنا ندارد که یکی آسان باشد یکی آسانتر فرمود: ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾ ما این را برای تفهیم شما گفتیم مبادا خیال بکنید که قیامت برای خدا آسانتر از دنیاست همهاش آسان است علی وزانٍ واحد است اگر کسی با اراده کار میکند الآن هم شما تصوّر کنید یک قطره آب را تصوّر کنید اقیانوس اطلس را برای شما سختی ندارد برای اینکه با اراده اقیانوس را تصوّر کردید با اراده یک قطره را تصوّر کردید اگر کار با اراده است نه با اعضا و جوارح و ادوات فرقی بین آسان و آسانتر، دشوار و دشوارتر نیست ﴿وَلَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلَی﴾. خب، در اینجا فرمود حتماً ما اینها را محشور میکنیم.
پرسش: در اینجا کدام ذرّات که جمع میشود.
پاسخ: هر ذرّهای که جمع بشود عین بدن انسان است مثل دنیا دیگر، در دنیا تمام این ذرّات بدن ما هشت، ده بار عوض شده هر ذرّهای را که روح ما پذیرفت و او را پروراند ماییم، بدن ماست اگر کسی در بیست سال قبل سرقتی کرده و محکوم شده به قطع ید بعد تصادفی کرده و دستهایش قطع شده و کسانی که به ضربهٴ مغزی از بین رفتند هنوز دستشان گرم بود آن دست را به این دست این شخص پیوند زدند دستِ او گرفته دستِ اوست بعد از اینکه او را به محکمه بردند دستش را قطع میکند این دیگر نمیتواند بگوید آقا این دست، دست دیگری است که هر ذرّهای که بدن ما، روح ما آن را بپذیرد و بپروراند بدنِ ماست اگر این شخصی که بیست سال قبل سرقت کرد و محکوم شد به قطع ید در تصادفی این دستش قطع بشود و کسی که گرفتار مرگِ مغزی شد دستش گرم بود فوراً به این دست پیوند بزنند و بگیرد و بعد از چند سال این گرفتار محکمهٴ عدل اسلامی بشود این دست همان دست است دیگر این دیگر نمیتواند بگوید آقا این دستم پیوندی است که، اگر ذرّات پشت سر هم در تغییر است و اگر این پیوندها هم هست و مصحّح هویّت ماست معلوم میشود که ذرّهٴ خاص بدنِ خاص در هویّت ما دخیل نیست هر ذرّهای را که روح ما بپذیرد بدن ما خواهد بود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است