display result search
منو
تفسیر آیات 66 تا 72 سوره مریم _ بخش اول

تفسیر آیات 66 تا 72 سوره مریم _ بخش اول

  • 1 تعداد قطعات
  • 33 دقیقه مدت قطعه
  • 105 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 66 تا 72 سوره مریم _ بخش اول"

بسیاری از مشکلات مردم آن روز و امروز فراموشی مسئلهٴ قیامت و معاد است
منشأ فراموشی معاد یا انکار معاد به تعبیر قرآن کریم شبههٴ علمی نیست بلکه شهوت عملی است.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً ﴿66﴾ أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً ﴿67﴾ فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً ﴿68﴾ ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً ﴿69﴾ ثُمَّ لَنَحْنُ أَعْلَمُ بِالَّذِینَ هُمْ أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً ﴿70﴾ وَإِن مِّنکُمْ إِلَّا وَارِدُهَا کَانَ عَلَی رَبِّکَ حَتْماً مَقْضِیّاً ﴿71﴾ ثُمَّ نُنَجِّی الَّذِینَ اتَّقَوْا وَنَذَرُ الظَّالِمِینَ فِیهَا جِثِیّاً ﴿72﴾

چون سورهٴ مبارکهٴ «مریم» در مکه نازل شد و عناصر محوری سوَر مکّی اصول دین است یعنی توحید و وحی و نبوّت و بسیاری از مشکلات مردم آن روز و امروز هم فراموشی مسئلهٴ قیامت و معاد است و دربارهٴ قیامت هم دو مطلب بسیار مهم است یکی اصل امکان معاد و دیگری ضرورت معاد در این بخش شبههٴ آنها ذکر شده دربارهٴ معاد و در جواب به هر دو مطلب پرداختند که هم اعادهٴ این انسانها در قیامت ممکن است، احیای مجدّد ممکن است و هم اینکه این احیای مجدّد ضروری است و آنها که این اشکال را دارند منشأ اشکال اینها را هم قرآن بررسی می‌کند اینها سه گروه‌اند بعضیها بر اساس شبههٴ علمی اشکال دارند می‌گویند وقتی انسان پوسیده شد و از بین رفت دوباره زنده خواهد شد نظیر آنچه در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ «یس» است بعضیها مشکل علمی و شبههٴ علمی برای آنها مطرح نیست سخن از اعادهٴ معدوم یا اعادهٴ مثل یا اعادهٴ عین برای اینها مطرح نیست بسیاری از افراد که معاد را فراموش کردند منشأ فراموشی معاد یا انکار معاد به تعبیر قرآن کریم شبههٴ علمی نیست بلکه شهوت عملی است می‌خواهند جلویشان باز باشد که آنها هم گروه دوم‌اند بخشی از آیات ناظر به آنهاست. گروه سوم مبتلا به هر دو بیماری‌اند هم مبتلا به شبههٴ علمی‌اند هم مبتلا به شهوت عملی. در قرآن کریم سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» که اصلاً به نام همین حقیقت است به هر دو جهت پرداخت جامع اینها هم ممکن است چون اینها به نحو منفصلهٴ مانعةالخلو است که اجتماع را شاید. در سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» آمده است ﴿لاَ أُقْسِمُ بِیَوْمِ الْقِیَامَةِ ٭ وَلاَ أُقْسِمُ بِالنَّفْسِ اللَّوَّامَةِ ٭ أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ﴾ انسان فکر می‌کند وقتی پوسید کسی این استخوان را دوباره زنده نمی‌کند شبههٴ همان کسی که جریانش در بخش سورهٴ مبارکهٴ «یس» آمده همین است آیهٴ 77 به بعد سورهٴ مبارکهٴ «یس» در همین زمینه است ﴿أنّا خَلَقْناهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُّبِینٌ﴾ در برابر ذات اقدس الهی یک خصومت روشنی دارد یک دشمن آشکاری است ﴿وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِیَ خَلْقَهُ قَالَ مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ این همان داستان معروف است که آن شخص از کنار گورستان می‌گذشت استخوان سرِ کسی، جمجمهٴ کسی یا بالأخره استخوان بدن کسی را از قبر دید بیرون آمد و در آورد حضور مبارکهٴ پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بعد چون این استخوان در شُرف پوک شدن و پودر شدن و پوسیدن بود این استخوان را پوک کرد و به صورت پودر در آورد عرض کرد ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ حالا که رَمیم شد، مرموم شد، پودر شد به صورت آرد در آمد چه کسی این را زنده می‌کند ﴿مَن یُحْیِی الْعِظَامَ وَهِیَ رَمِیمٌ﴾ در این بخش سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» هم به همین صورت است ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَ لَّن نَجْمَعَ عِظَامَهُ ٭ بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ ما نه تنها استخوان او را می‌توانیم به حال اول برگردانیم بلکه بَنان و سرانگشت او را هم به حالت اول برمی‌گردانیم که این را گفتند جزء معجزات قرآن کریم است این انگشت‌نگاریها برای همین است که امضاها قابل جعل هست ولی انگشت‌نگاری قابل جعل نیست هیچ کسی در بین این هفتاد میلیارد سرانگشت کسی شبیه سرانگشت دیگری نیست از بس این خطوط دقیق و ظریف و حساب‌شده تنظیم شده است سرانگشت هیچ کسی شبیه سرانگشت دیگری نیست لذا انگشت‌نگاری قابل جعل نیست. فرمود: ﴿بَلَی قَادِرِینَ عَلَی أَن نُّسَوِّیَ بَنَانَهُ﴾ این شبههٴ علمی اینها برطرف شد برای اینکه خدای سبحان اصلاً اینها را ایجاد کرده وقتی چیزی نبود و خدا ایجاد کرد حالا که هست و متفرّق شد یقیناً می‌تواند.
پرسش: آقا این جمله با کفالتی که در شبههٴ آکل و مأکول دارد جمع می‌شود.
پاسخ: آن شاید دهها بار گفته شد باز هم ممکن است برای بار صدم هم گفته بشود که کسانی نبودند بشوند.
﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ این برای شهوت عملی است فرمود این مشکلِ علمی ندارد این اگر می‌خواهد بگوید که چگونه انسان زنده می‌شود خب کسی که هیچ را انسان کرد الآن که روح قبلاً مسبوق به عدم بود خدا روح آفرید بدن مسبوق به عدم بود بدن آفرید روح را به بدن افاضه کرد شده انسان خب همهٴ اینها که الآ‌ن هستند روح که نابود نمی‌شود چون وفات می‌کند نه فوت ﴿یَتَوَفَّاکُم مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ﴾ روح که از بین نمی‌رود بدن هم پراکنده است جمع می‌کنند فرمود پس شما شبههٴ علمی ندارید مشکلتان شهوت عملی است یعنی می‌خواهید جلویتان باز باشد ﴿بَلْ﴾، ﴿بَلْ﴾ یعنی ﴿بَلْ﴾ یعنی آ‌ن مشکل نیست ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ﴾ همین انسانِ منکر معاد ﴿لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ می‌خواهد جلویش باز باشد اگر قیامت هست مسئولیّت هست بهشت و جهنم هست بالأخره یک خطّ قرمزی هست این نمی‌خواهد خطّ قرمز باشد پس او شبههٴ علمی ندارد هر چه دارد شبههٴ عملی است ﴿بَلْ یُرِیدُ الْإِنسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ﴾ جلویش باز باشد بعضیها مبتلا به هر دو بیماری‌اند هم گرفتار شبههٴ علمی‌اند هم گرفتار شبههٴ عملی چون سورهٴ مبارکهٴ «القیامه» مخصوص این کار است به هر دو امر جواب داده هم شبههٴ علمی هم شبههٴ عملی مرتب در آن سور‌ه به این دو مطلب پرداخت بعد در پایان آن سوره هم فرمود اگر معاد نباشد انسان می‌شود پوچ، زندگی می‌شود پوچ، عالَم می‌شود پوچ خب برای چه خلق شده انسان، تلاش و کوشش بکند که بعد نابود بشود، بشود خاک خب اینکه معقول نیست این می‌شود عبث فرمود: ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ پس امکان معاد برای آن است که مبدأ محقَّق شد کسی که بتواند این سه جزء معدوم را موجود کند این دو جزء موجود را هم دوباره می‌تواند به هم پیوند بدهد این محذوری ندارد که این امکان معاد که المعاد ممکنٌ، اما اگر بگوییم المعاد لا ریب فیه یعنی المعاد حقٌّ بالضروره که بشود وجوب و ضرورت معاد آن را از این آیاتی که فرمود ما بی‌هدف خلق نکردیم ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾ در بخشی از موارد ﴿مَا بَیْنَهُمَا لاَعِبِینَ﴾ و امثال ذلک ما بازیگر نیستیم که این بشود لهو و لعب اگر هدفی در کار نباشد انسان با مُردن بپوسد و بشود پوچ خب فایده ندارد که پس هدف هست. ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی﴾ «سدیٰ» یعنی باطل و عاطل و یاوه خیال می‌کنی یاوه است یعنی می‌میرد و می‌پوسد و دیگر هیچ یا نه، هدفی دارد ﴿أَیَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَن یُتْرَکَ سُدی ٭ أَلَمْ یَکُ نُطْفَةً مِن مَنیٍّ یُمْنَی ٭ ثُمَّ کَانَ عَلَقَةً فَخَلَقَ فَسَوَّی ٭ فَجَعَلَ مِنْهُ الزَّوْجَیْنِ الذَّکَرَ وَالْأُنثَی ٭ أَلَیْسَ ذلِکَ بِقَادِرٍ عَلَی أَن یُحْیِیَ الْمَوْتَی﴾ که این بخش مربوط به امکان است در اثنا مربوط به ضرورت است. خب، در این بخش سورهٴ مبارکهٴ «مریم» که محلّ بحث است سوگند یاد کرده در بعد از اینکه آن مقام اول تثبیت شد یعنی امکان معاد تثبیت شد که فرمود: ﴿وَیَقُولُ الْإِنسَانُ أَءِذَا مَا مِتُّ لَسَوْفَ أُخْرَجُ حَیّاً﴾ جواب داد ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ ما در بین این سه کار آن دو کار را نکردیم یک کار را کردیم ما عدم را وجود نکردیم تا بشود جمع نقیضین ما از عدم چیزی نساختیم که بشود خلقِ از عدم تا کسی بگوید عدم که مبدأ قابلی نیست دو یعنی دو، ما آن کار سوم را کردیم چیزی که قبلاً «لیس» تامّه داشت در مقطعی بعد «کان» تامّه به آن دادیم نه اینکه «لیس» تامّه را «کان» تامّه کردیم که بشود جمع نقیضین نه اینکه از «لیس» تامّه «کان» تامّه را آوردیم که عدم بشود مبدأ چیزی که در یک مقطع نبود در مقطع دیگر به بار آوردیم پس آن شبههٴ اول برطرف می‌شود ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً﴾ این برای امکان، اما حتماً معاد حق است برای اینکه هر کسی باید به اعمالش برسد دیگر اگر هر کسی ظلمی کرد هر کسی خلافی کرد تعدّی کرد حسابی نباشد کتابی نباشد می‌شود هرج و مرج دربارهٴ یک عدّهٴ دیگر فرمود: ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ یک عده در هرج و مرج زندگی می‌کنند ولی ما که در هرج و مرج نیستیم مریج یعنی مریج یعنی در هرج و مرج زندگی می‌کنند ولی ما که کارمان منظم است که ﴿إِنَّا کُلَّ شَیْ‏ءٍ خَلَقْنَاهُ بِقَدَرٍ﴾، ﴿کل شیء عندنا بقدر﴾، ﴿وَکُلُّ شَی‏ءٍ عِندَهُ بِمِقْدَارٍ﴾ همه قَدَر و اندازه دارد یک عده ﴿فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ﴾ در هرج و مرج به سر می‌برند اما ما که کارمان منظم است خب اگر خدا کارش منظم است افراد را همین طور رها کرده این همه ﴿قَتْلَهُمُ الْأَنْبِیَاءَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ در عالَم هست، ﴿یَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ حَقٍّ﴾ هست همهٴ اینها هدر می‌رود یا بالأخره یک حساب و کتابی در عالَم هست فرمود قسم به پروردگار تو، تو شایستهٴ خطاب من هستی قسم به پروردگار تو جریان بَعث که مفروغ‌عنه است ما بعدالبَعث را سخن می‌گوییم که حشر است آنها اشکالشان در بَعث بود در مقام اول در جواب در مقام ثانی ذات اقدس الهی از حشر سخن می‌گوید که از جمع حشر یعنی جمع این حشر بعد از بَعث مِن القبور است وقتی از قبر مُنبعِث شدند با هم جمع می‌شوند ﴿إِنَّ الْأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ ٭ لَمَجْمُوعُونَ إِلَی مِیقَاتِ یَوْمٍ مَعْلُومٍ﴾ فرمود اصلِ بعث مفروغ‌عنه است ولی همه‌تان را ما کنار جهنم می‌بریم بالأخره آنجا جای حساب و کتاب است دیگر اگر حسابی نباشد، کتابی نباشد افراد برجسته به نتایجتان نرسند و افراد تبهکار کیفر نبینند می‌شود هرج و مرج، می‌شود بی‌نظمی ولی ﴿مَا خَلَقْنَا السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ﴾, ﴿وَمَا بَیْنَهُمَا باطِلاً﴾ و مانند آن، خب.
پرسش: تبدیل لیس تامّه به کان تامّه فرمودند اشکال چیست؟
پاسخ: آن را اگر بخواهد منقلب بکند جمع نقیضین است مثلاً الف در حین اینکه معدوم است موجود بشود.
پرسش:
پاسخ: بسیار خب، می‌گوییم کان الألف معدوما فصار موجوداً یعنی جمع، اجتمع الوجود والعدم اما اگر بگوییم «کان الألف فی الأمس معدوما» یعنی «لم یکن» بازگشت این قضیه به قضیه سالبه است «لم یکن الألف فی الأمس موجودا أو لدی الله الألف فی الیوم» این درست است اما بگوییم در دیروز که الف موجود نبود همان دیروز خدا الف را موجود کند یعنی جمع بین موجود و عدم یا بگوییم آن عدم را مبدأ قابلی قرار بدهد از عدم وجود به بار بیاورد عدم که مبدأ قابلی نیست آن دو قِسمش محال است این قِسمش حق است.
خب، ﴿فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ﴾ ما اینها را با همراهانشان می‌آوریم پس سخن از بَعث نیست سخن از بعث در مقام اول بود فرمود: ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ﴾ پس بعث حق است، اخراج از زمین و احیای موتا حق است و مانند آن، اما ما همهٴ اینها را تک تک اینها را با همراهانشان می‌آوریم کسی بود بالأخره اینها را گمراه کرد و بلکه اینها به دنبال او راه افتادند چون شیطان فقط دعوت می‌کند یک عده هم به دنبال او راه می‌افتند در سورهٴ مبارکهٴ «ابراهیم» بحثش گذشت که شیطان در قیامت می‌گوید ﴿لاَ تَلُومُونِی وَلُومُوا أَنفُسَکُم مَّا أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَمَا أَنتمُ بِمُصْرِخِیَّ﴾ نه شما امروز به داد من می‌رسید نه من به داد شما می‌رسم مرا سرزنش نکنید خودتان را سرزنش بکنید من یک دعوت‌نامه فرستادم می‌خواستید نیایید خب عقل داشتید فطرت داشتید از درون، وحی و نبوّت داشتید از بیرون این همه دعوت انبیا هم بود خب من هم دعوت کردم می‌خواستید نیایید من کاری نداشتم با شما که شما به دنبال من راه افتادید فرمود: ﴿فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ﴾ سوگند هست، لام هست، نون تأکید ثقیله هست اینها را با شیاطین محشور می‌کنیم. در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و سایر سوَر فرمود هر که با شیطان باشد با رفیق بدی است ﴿مَن یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِیناً فَسَاءَ قَرِیناً﴾ همراه بدی دارد آیهٴ 38 سورهٴ مبارکهٴ «نساء» این بود ﴿وَالَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ رِئَاءَ النَّاسِ وَلاَ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَلاَ بِالْیَوْمِ الآخِرِ وَمَن یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِیناً فَسَاءَ قَرِیناً﴾ خب بالأخره این وسوسه که هست بَخت و اتفاق و شانس و تصادف که خرافه است خودبه‌خود که این وسوسه پدید نیامده این مِیل به طرف گناه پیدا می‌شود، این وسوسه و خاطرات تلخ به طرف گناه پیدا می‌شود این مبدأ فاعلی دارد دیگر اینها که عقل و فطرت اینها را نینداختند، انبیا نینداختند، فرشته‌ها نینداختند این همه ﴿إِنَّ الشَّیَاطِینَ لَیُوحُونَ إِلَی أَوْلِیَائِهِمْ﴾ دیگر خب، در قرآن هم فرمود: ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ اگر یک وقت خاطراتی آمد فوراً پناه ببر نه اینکه بگو «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» این «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» گفتن یک ذکرِ لفظی است ثواب مخصوص خودش هم دارد اما ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ نه یعنی «قل أعوذ بالله» ﴿فَاسْتَعِذْ﴾ یعنی پناه ببر آن وقتی که در این جریان دفاع مقدس مناطق مسکونی را بمباران می‌کردند به ما می‌گفتند وقتی آژیر خطر شنیدید بروید در پناهگاه معنایش این نیست که وقتی آژیر خطر را شنیدید در همان خیابان بایستید بگویید من می‌خواهم بروم پناهگاه خب اینکه آدم را از خطر حفظ نمی‌کند این «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» که آدم را از خطر حفظ نمی‌کند انسان باید احساس هراس بکند برود در پناهگاه دیگر چطور وقتی یک بیمار صعب‌العلاج دارد برای شفای او مضطرب است، مضطرب است یعنی رفت درِ خانهٴ ﴿أَمَّن یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ﴾ دیگر این حالت را می‌گویند پناه بردن فرمود: ﴿وَإِمَّا یَنْزَغَنَّکَ مِنَ الشَّیْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللّهِ﴾ برو در پناهگاه او هم خودش دژبان است اینکه فرمود: «کلمة لا اله الاّ الله حِصنی» «حِصْن» یعنی دژ یعنی قلعه من دژبانم همیشه هم هستم در هم همیشه باز است بیایید این داخل این‌چنین نیست که حِصن الهی یک وقت باز باشد یک وقت باز نباشد یا دیگری دم در باشد راه ندهد که اگر گفت «حِصْنی» یعنی «حصنی» دیگر یعنی قلعهٴ من است من دژبانم این دژ است این هم من هستم همیشه هم حضور دارم خب اگر چنین حالت است آدم باید احساس خطر بکند بفهمد کجا باید برود دیگر اگر این کار را نکرد به دنبال این وسوسه‌ها حرکت کرد ﴿مَن یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِیناً فَسَاءَ قَرِیناً﴾ بد همراهی است مرتّب دارد آدم را گمراه می‌کند چقدر این قرآن کریم لطیف است می‌فرماید شما مواظب باشید با چه کسی دارید معامله می‌کنید با کسی معامله کنید که عوض و معوّض هر دو را به شما بدهد با کسی معامله نکنید که عوض و معوّض هر دو را بگیرد اگر می‌گویند تجارت خدا مُربحه هست ﴿یَرْجُونَ تِجَارَةً لَن تَبُورَ﴾، ﴿رَبِحَتْ تِجَارَتُهُمْ﴾ و مانند آن معنایش این نیست که ما با خدا تجارت می‌کنیم سود می‌بریم معنایش این است که این تجارت آن قدر سودآور است که او عوض و معوّض هر دو را به ما می‌دهد ما اگر جانمان، مالمان، آبرویمان را در راه دین او صرف بکنیم این چه کار می‌کند یک چیز دیگر به ما می‌دهد یا اینها را کامل می‌کند می‌پروراند شکوفا می‌کند چیزی هم روی آن می‌گذارد به ما می‌دهد عوض و معوّض هر دو را به ما می‌دهد اگر با شیطان معامله کردیم خسارت می‌بینیم یعنی چه، یعنی عوض و معوّض هر دو را او می‌گیرد ما را به عنوان برده و مرکب و مرکوب می‌گیرد از ما سواری می‌خواهد ما را که در جهاد اوسط شیطان نمی‌کُشد که اگر بکشد مردار به درد او نمی‌خورد که فرق اساسی جبههٴ جهاد اکبر و اصغر این است که در جهاد اصغر یعنی جنگ بیرونی حالا یا مجروح می‌کنند یا می‌کُشند یا اسیر می‌گیرند ولی در جریان جبههٴ جهاد اکبر او نه مجروح می‌کند نه اسیر می‌گیرد او سالم زنده نگه می‌دارد برای اسیری نمی‌خواهد بکُشد او سواری می‌خواهد در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» گذشت که ﴿لَأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ من احتناک می‌کنم یعنی سوارشان می‌شوم اینها می‌شوند مرکَب من حَنک و تحت حَنک اینها در اختیار من است من می‌شود مُحتنِک اینها می‌شوند محتنَک یعنی حنک‌باخته خب این سوارکار مسلّط احتناک کرده دیگر حنک و تحت حنک اسب را گرفته افسارش را گرفته سواری هم می‌گیرد می‌گوید من سواری می‌خواهم بنابراین اگر کسی به دنبال شیطان رفت این‌چنین نیست که قدری ضرر بکند یا ورشکست بشود عوض و معوّض هر دو را او می‌برد لذا این می‌شود تابع او چنین خسارتی در پیش است لذا فرمود: ﴿وَمَن یَکُنِ الشَّیْطَانُ لَهُ قَرِیناً فَسَاءَ قَرِیناً﴾ خب انسان اعدا عدوّ او همین شیطان است دیگر چون تمام خسارتها را از او می‌بیند با او محشور می‌شود با او هم باید زندگی کند با او هم باید جهنم برود ﴿لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنکَ وَمِمَّن تَبِعَکَ مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ﴾ خب چه خسارتی بدتر از این فرمود: ﴿فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً﴾ کسی که تمام خسارتها را انسان از او دید با او باید محشور بشود با او باید زندگی کند با او باید بسوزد می‌بریم کنار جهنم اینها را به زانو در می‌آوریم.
در مسئلهٴ ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ﴾ بعضی از اهل معرفت در تفسیرشان در ذیل این آیه گفتند این ناظر به آن است که انسان جمیع علوم را خدای سبحان به او عطا کرده است منتها وقتی به بدن تعلّق گرفته فراموش کرد آن علوم را و اگر چیزی را با شنیدن یا خواندن فرا بگیرد تذکره است نه تعلیمِ ابتدایی آنها که تفکّر افلاطونی داشتند چنین فرمایشی هم دارند اثبات آن مدّعا با این آیه دشوار است که ما بگوییم جمیع علوم را خدای سبحان به انسان داد منتها وقتی به بدن متعلّق شده است فراموش کرده و اگر چیزی را به او یاد بدهند در حقیقت تذکره است نه تعلیم ابتدایی، اما از اینکه فرمود: ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ﴾ در خصوص این مورد درست است بالأخره انسان که خلق شد وقتی بررسی می‌کند می‌بیند که خدا او را خلق کرد دیگر حالا اگر در مرحلهٴ بقاء دربارهٴ معاد شک بکند می‌گوید تو که قبلاً این مطلب را عالِم بودی که خدا تو را آفرید و خدا «بکلّ شیء قدیر» است چرا به یاد آن مطلب نیستی اگر به یاد آن مطلب باشی دیگر دربارهٴ معاد اشکال نمی‌کنی بنابراین اثبات اینکه جمیع علوم تذکره است و انسان به جمیع علوم عالِم شده است به تعلیم الهی با این آیه دشوار است. خب، ﴿أَوَلاَ یَذْکُرُ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن قَبْلُ وَلَمْ یَکُ شَیْئاً ٭ فَوَرَبِّکَ لَنَحْشُرَنَّهُمْ وَالشَّیَاطینَ ثُمَّ لَنُحْضِرَنَّهُمْ حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً﴾ حالا در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» خواهیم دید که بالأخره ظاهر قرآن این است که ما دوتا جهنم داریم یک جهنم غیر منقول همان جهنم معروف است که همهٴ ما او را می‌شناسیم یک جهنم منقول داریم آن جهنم منقول چیست، که ﴿وَجِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّی لَهُ الذِّکْرَی﴾ ملاحظه فرمودید ذیل این آیه روایاتی است که حالا عده‌ای از فرشتگان با زنجیر جهنم را می‌آورند این کدام جهنم است، چه کسی است که جهنم می‌شود، چه چیزی است که جهنم می‌شود، این جهنم منقول چیست آن را باید در سورهٴ مبارکهٴ «فجر» مشخص کرد که فرمود آن روز ما جهنم را می‌آوریم ﴿وَجِی‏ءَ یَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ یَوْمَئِذٍ یَتَذَکَّرُ الْإِنسَانُ وَأَنَّی لَهُ الذِّکْرَی﴾ خب، اما این همان جهنم معروف است اینها را ما کنار جهنم می‌بریم ﴿حَوْلَ جَهَنَّمَ جِثِیّاً﴾ به زانو در می‌آوریم برخیها گفتند که این جَثْوه است یعنی کوپه، تپّه شده، کُپّه کُپّه می‌آوریم اما نه خب «جَثیٰ علی رکبة» یعنی به زانو در می‌آیند بعد می‌فهمیم که کدام یکی را که گناهکارتر است جزء ائمه کفر است اینها را باید زودتر جهنم بیندازیم اینها باید که وقود النار باشند به وسیلهٴ اینها آتش افروخته‌تر بشود دیگران که در دنیا با اغوای اینها سوختند در آخرت هم با آتش اینها بسوزند چون یک عده وقود نارند بالأخره این وقود یعنی آتش‌زنه یا آتش‌گیره آنها مقدّم‌اند آن را می‌گذارند بعد یک عدّهٴ دیگر سوخته می‌شوند فرمود آن که عُتوّ و سرکشی و طغیان و بَغی‌اش بیش از همه است آنها را ما می‌اندازیم اول در جهنم آنها ما می‌دانیم که ﴿أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً﴾ این «صَلْی» با «تصلیه» فرق می‌کند چون یکی باب ثلاثی مجرد است دیگری مزید یک عده ﴿یَصْلَی النَّارَ﴾ هستند که ﴿یَصْلَی النَّارَ الْکُبْرَی﴾ یک عدّه ﴿وَتَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ هستند آن «صَلْی» که ثلاثی مجرّد است همین روسوزی است سوختن در آتش است اما تَصلیه درون‌سوزی و بیرون‌سوزی و حاشیه‌سوزی و متن‌سوزی و اینهاست که این یک‌پارچه می‌شود آتش می‌شود ﴿تَصْلِیَهُ جَحِیمٍ﴾ می‌فرماید ما می‌دانیم چه کسی ﴿أَوْلَی بِهَا صِلِیّاً﴾ است چه کسی باید روسوزی بشود، چه کسی باید درون‌سوزی بشود، چه کسی وقود است، چه کسی غیر وقود است ما اینها را می‌شناسیم آن که عتوّ و فساد و طغیانش بیش از دیگران است آنها را انتخاب می‌کنیم ﴿ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ﴾ شیعه یعنی هر گروه، طایفه هر گروه را شیعه می‌گویند برای اینکه باعث شیوع آن مکتب‌اند باعث شیوع آن منطق‌اند از یک جهت یا به دنبال یک رهبر حرکت می‌کنند مشایع‌اند، بدرقه‌کننده‌اند، پیرواند از این جهت بالأخره یا شیوع است یا بدرقه کردن از این جهت هر فرقه‌ای را می‌گویند شیعه ﴿ثُمَّ لَنَنزِعَنَّ مِن کُلِّ شِیعَةٍ﴾ می‌بینیم ﴿أَیُّهُمْ أَشَدُّ عَلَی الرَّحْمنِ عِتِیّاً﴾ چون هیچ کسی بدتر از انسان نیست حتی ابلیس بالأخره ابلیس معصیت کرده استکبار کرده یعنی در برابر خدا صریحاً اظهارنظر کرده اما دیگر نگفته ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ هیچ موجودی مثل انسان سرکش نیست فرشته‌ها که اصلاً این حرفها را ندارند ﴿عِبَادُ الرَّحْمنِ﴾ اند، ﴿لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ﴾ اند و مانند آن در جن هم عُتاد و طُغات و مَردِه هستند مَرده جمع مارد است یعنی متمرّد جمع مرید نیست اینها ماردند شیطان هم مارد است متمرّد است اما این‌قدر سرکش نیست بگوید ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ این فقط انسان است که آن قدرتی که خدای سبحان به او داد او را اگر بخواهد بی‌جا مصرف کند می‌شود ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ آن را اگر بخواهد به‌جا مصرف کند همین کلمات نورانی سه‌گانه وجود مبارک حضرت امیر است «إلهی کفیٰ بی عزّاً أن أکون لک عبدا و کفیٰ بی فخراً أن تکون لی ربّا أنت کما اُحبّ فاجعلنی کما تُحب» که از این زیباتر دیگر رسم نیست آن قدرت را اگر انسان در راه صحیح به کار ببرد این کلمات نورانی حضرت امیر می‌شود، اگر در راه باطل به کار ببرد ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ است درست است که ابلیس خطرناک است و وسوسه می‌کند ولی انسان وقتی در راه طغیان بیفتد از ابلیس شقی‌تر در می‌آید برای اینکه هیچ وقت ابلیس ادّعای ربوبیّت نکرده اما انسان است که ادّعای ربوبیّت می‌کند از یک سو که نمرود گفت ﴿أَنَا أُحْیِی وَأُمِیتُ﴾ یا بالاترین مرحله را ادعا دارد ﴿أَنَا رَبُّکُمُ الْأَعْلَی﴾ که کار فرعون بود «أعاذنا الله من شرور أنفسنا و سیّئات أعمالنا».
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 33:07

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخن