- 480
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 1 تا 5 سوره توبه_ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 1 تا 5 سوره توبه"
وحیانی بودن ترتیب سورههای قرآن کریم
بسمالله نداشتن سورههای آغاز شده با قهر الهی
اعلام برائت از مشرکان به نحو خاص و عام
توصیه قرآن به حفظ عهد با مشرکان تعهدپذیر
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ ٭ فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِی الکَافِرِینَ ٭ وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِینَ ٭ فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾
سؤال ابنعباس از عثمان دربارهٴ محل سورهٴ توبه در قرآن
در جریان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» و «انفال» مفسرین صدر اسلام مخصوصاً ابن عباس اصراری داشتند که جایگاه سورهٴ «توبه» مشخص بشود که چطور سورهٴ «توبه» بعد از سورهٴ «انفال» واقع شده و سورهٴ «انفال» در اثنای سور طوال قرار گرفته یا طوال مئین قرار گرفته «انفال» در حدود 75 آیه است سورهٴ مبارکهٴ «توبه» جزء مئین است آن سورهای که آیاتش از صد آیه بیشتر است سور قرآن را به طوال و مئین و مثانی و قصار و مفصلات و مانند آن تقسیم کردند طوال همین سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و «آلعمران» و «نساء» و «مائده» و «انعام» و «اعراف» و اینها مئین از آن آیاتی که از صد آیه بیشتر است میگویند مئین مثانی هست و مفصلات و قصار ابن عباس مشکلش چند تا بود یکی اینکه چطور این سورهٴ «انفال» در اثنای طوال قرار گرفت یا بین طوال و مئین قرار گرفت در حالی که جزء مثانی است مشکل دیگر ابن عباس بسم الله نداشتن سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است آنطوری که در کتابهای تفسیر چه شیعه چه سنی از ابن عباس نقل کردند این است که ابن عباس یک سؤالی از عثمان دارد یک سؤالی از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) سؤال ابن عباس از عثمان این است چطور این سوره در اینجا واقع شده هم فاصله زمانی زیاد است برای اینکه سورهٴ مبارکهٴ «انفال» اوایل هجرت در جریان جنگ بدر نازل شده است و سورهٴ مبارکهٴ «توبه» در سال نهم هجری نازل شده است و شش هفت سالی بینشان فاصله است دوم اینکه چطور سورهٴ «انفال» و مئین کنار هم قرار گرفتند و این به دنبال «انفال» آمده در حالی که «انفال» جزء مثانی است جزء طوال نیست؟ عثمان پاسخی که داد این بود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هر آیه یا هر سورهای که نازل میشد جایش را مشخص میکرد میفرمود این آیه باید در فلان سوره باشد و آن سوره هم جایش فلان جاست که ترتیب قرآن هم از نظر سور هم از نظر آیات به وحی الهی است جریان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» چون در اواخر عمر آن حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است و فرصت زیادی هم نبود یا از آن حضرت نپرسیدند یا بیان آن حضرت به همه نرسید بعد از رحلت آن حضرت ما ماندیم چه کنیم لذا ما فکر کردیم که سوره «توبه» چون تناسبی با مضمون سوره «انفال» دارد او را پشتسر «انفال» ذکر کردیم این جواب فقط به آن سؤال پاسخ میدهد که چرا سوره «توبه» بعد از سوره «انفال» ذکر شده است اما اینکه چرا بسم الله ندارد؟ این را پاسخ نمیدهید سرّش این بود که سؤال ابن عباس از عثمان درباره بسم الله نداشتن نبود درباره اینکه چطور به دنبال «انفال» ذکر شده است.
اتهام تحریف قرآن به امامیّه
جناب امام رازی بعد از نقل این مطلب از ابن عباس و عثمان از قاضی نقل میکند که این سخن اگر درست باشد حرف امامیه در میآید که امامیه ـ معاذاللهـ قائل به تحریف قرآناند قائلاند به اینکه قرآن کم و زیاد شده دستکاری شده و غیر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دخالت کردند در حالی که اینچنین نیست قرآن تمام آیاتش و سور تمام سورش و آیات همه به وحی الهی است و این امامیهاند که ـ معاذاللهـ قائلاند به اینکه کم و زیاد شده این تهمت از دیر باز بود در حالی که شما به تبیان مرحوم شیخ طوسی که مراجعه بفرمایید بعد هم همان فرمایش را مقدمه مجمع البیان مرحوم امین الاسلام آمده است مرحوم شیخ طوسی ادعای اجماع میکند که محقّقین امامیه بر ایناند که این قرآن کریم نه یک کلمه کم شده نه یک کلمه زیاد شده این قرآنی که الآن جامعه انسانی و امت اسلامی در محضر اوست و در خدمت اوست همان است که از زبان مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امت رسیده است بدون یک کلمه کم بدون یک کلمه زیاد این حرف محقّقین است حالا ممکن است احیاناً کسی گرفتار برخی از شبهات شده باشد غرض این است که این تهمت از دیر زمان بود بعداً هم رواج پیدا کرد.
سؤال ابنعباس از امیرمؤمنان درباره علّت بسمالله نداشتن سورهٴ توبه
اما سؤالی که ابن عباس از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) داشت آن مربوط به ترک بسم الله است که چطور سوره «توبه» بسم الله ندارد؟ آن را وجود مبارک حضرت امیر طبق این روایت پاسخ فرمودند که این آیات اولی سورهٴ مبارکهٴ «توبه» اعلان نقض عهد و قطع رابطه است یک اعلان خشم و انزجار و برائت است این با بسم الله هماهنگ نیست چون بسم الله آیه رحمت است و این طلیعهٴ سورهٴ مبارکهٴ «توبه» اعلان برائت است این وجه در حد حکمت میتواند قانع کننده باشد نه در حد علت برای اینکه بسیاری از آیاتی است که یا مثلاً سوری است که مصدّر به بسم الله الرحمن الرحیم هستند ولی تقریباً با قهر و غضب شروع میشود ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ یا ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ﴾ و مانند آن بنابراین این در حد حکمت قانع کننده است که میگویند وجه تسمیه در حد حکمت است نه علت از اینجا معلوم میشود که آن سوره که بسم الله دارد بسم الله نازل شده است اولاً و جزء آن سوره است ثانیاً این حرف را خود امام رازی هم اعتراف کرده است در تفسیر که این نشانه آن است که آن جاهایی که بسم الله دارد آن را کسی نگذاشت آن از طرف وحی آسمانی است و جزء همان سوره است اختلاف شیعه و سنی در این نیست که بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره است یا نه؟ اختلاف در جهر به بسم الله است نه در جزئیت بسم الله و در جزئیت نسبت به صلات هم اینچنین است که آیا جزء نماز است یا نه؟ وگرنه جزء سوره هست هر سورهای که در او بسم الله آمده بسم الله جزء آن سوره است اما باید او را جهر خواند واجب است یا مستحب یا اصلاً مستحب نیست واجب هم نیست این یک مطلب و جزء نماز است که آن هم مطلب دیگر است آنها به حکم فقهی برمیگردد وگرنه در بحث تفسیری اینها آنطوری که امام رازی در تفسیرش تصدیق کرده است متفقاند که بسم الله هر سوره جداگانه نازل شده است یک، و جزء همان سوره هم هست دو.
وحیانی بودن ترتیب سورههای قرآن کریم
پس آنچه را که روی این تقریب آمده است ترتیبش به دستور ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواهد بود حالا گاهی برخی از سور غیر طوال در اثنا قرار میگیرند آن هم به نظم الهی است سور مئین هم همین طورند اینطور نیست که همه آنها خطکشی شده یک اندازه باشد غالباً اینطور است نه دائماً چه اینکه سورهٴ مبارکهٴ «فاتحة الکتاب» جزء طوال نیست و در طلیعه سور قرار گرفته و همراه با طوال آمده آنها خواستند بگویند که سورهٴ «انفال» 75 آیه است سورهٴ «توبه» 129 آیه طبق نظر برخیها 130 آیه است جمعاً در ردیف سور طوال خواهد بود نزدیک دویست آیه میشود و جزء نظیر سور طوال میشود جزء سبع طوال است یعنی هفت سوره طولانی یکی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» دومی «آلعمران» سومی «نساء» چهارمی «مائده» پنجمی «انعام» ششمی «اعراف» هفتمی «انفال» و «توبه» که این «انفال» و «توبه» اگر یک سوره محسوب بشود نزدیک دویست آیه است در ردیف سور دیگر حالا این معیار نیست غالباً بر این است که اول طوال است و بعد مئین است و بعد مثانی است و بعد قصار و مفصلات عمده آن است که ثابت بشود که تمام این قرآن کریم که الآن ما در خدمت آن هستیم یعنی جامعه انسانی در خدمت اوست بدون کم و زیاد با همین ترتیب به وحی الهی متکی است سورتاًً و آیتاً به دستور ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است آنهایی که نخواستند این معارف را درست ضبط بکنند در سادهترین مسئله هم اختلاف کردند که در نوبتهای قبل هم اشاره شد خب وضو گرفتن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چیزی نبود که آنها ندانند خب همه میدیدند که پیغمبر چطور وضو میگیرد آب وضویش هم به عنوان تبرک میگرفتند اما بعد از رحلت این اختلاف عظیم در کیفیت وضو گرفتن پیدا شده است اینطور نیست که همه مسائل روی مشکل فقهی یا نقلی یا تاریخی باشد از این سقیفه فتنههایی برخاسته بالأخره خب پس ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ این درباره تنظیم این سورهٴ «توبه» و سورهٴ «برائت» با قبل و بعد.
بسمالله نداشتن سورههای آغاز شده با قهر الهی
پرسش ...
پاسخ: بله عنوان برائت بله ولی عنوان قهر ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ﴾ عذاب است دیگر یا آنچه را که درباره ایلاف قریش آمده آن هم عذاب است دیگر اگر سخن از عذاب الهی است که عذاب با رحمت هماهنگ نیست آن آیات هم همینطور است دیگر در برخی از سور هم باز همین هست آیه اول سورهٴ مبارکهٴ حج این است که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾.
پرسش ...
پاسخ: بله این دلیلش این است چرا بترسید؟ برای اینکه زلزله قیامت عظیم است این از قهر خدا شروع میکند دیگر خب ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الفِیلِ﴾ اینطور است ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ﴾ اینطور است در حد حکمت این وجهها مقبول است.
تفاوت ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ﴾ با ﴿أَذَانٌ مِنَ اللّهِ﴾
مطلب دیگر اینکه فرمود برائت باید ببینیم فرق بین برائت که در آیه اول آمده ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ﴾ که در آیه سوم آمده چیست؟ برائت یک قضیه خارجیه است به اصطلاح یعنی قضیه خارجیهای که در فقه و اصول مصطلح است نه معنای حقیقی قضیه خارجیه که در منطق هست و آن معنای حقیقی خودش را از دست داد و به صورت دیگری راه پیدا کرد این قضیه خارجیه که مرحوم آقای نائینی و امثال ایشان گفتند این مجموعه چند قضیه شخصیه است این را نمیگویند قضیه خارجیه نظیر «قتل من فی العسکر ...» و اینها و اگر اینها اصطلاح خاص خودشان را میگفتند قابل قبول بود ولی اینها خواستند حرف منطقی بزنند و اصولی فکر بکنند و این مشکل ایجاد شده وگرنه قضیه خارجی چیز دیگر است و این قضیه خارجی در فرمایشات مرحوم آقای نائینی و اینها آمده چیز دیگر است و این ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ﴾ قضیه خارجیه به اصطلاح اصولی است که به معنی حقیقی قضیه خارجیه نیست نه آن قضیه خارجیه که در منطق هست این برائت ناظر به آن بخش خارجی است آن تعهد خارجی و توافق خارجی و امضای خارجی این یکی آن ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ﴾ این یک قضیه حقیقیه است کاری به خصوص آن تعهد و معاهده و امضای توافق و اینها ندارد این دو آن کلی است البته این را هم شامل میشود ولی آن یک قضیه شخصیه است بیان ذلک این است که یک تعهدی بین دولت مرکزی اسلام و سران شرک برقرار شده بود که ترک مخاصمه بود ترک تعرض بود تعمیم بود امنیت دادن بود و اینها هم مشرکین در امان بودند و هم مسلمانها بعد از فتح مکه. این تعهد و توافق بین دولت مرکزی اسلام و قدرت شرک برگزار شد لکن آنها از هر فرصتی سوء استفاده میکردند یا خودشان هر جا مسلمانی را میگرفتند میکشتند یا توطئهای میکردند با منافقین یا مظاهرهای داشتند با کفار برون مرزی در چنین فضایی دولت مرکزی اسلام از طرف ذات اقدس الهی مأذون شد که بگوید ما با هم تعهدی نداریم.
موارد چهارگانه جواز نقض عهد
نقض عهد جایز نیست مگر در سه مورد تخصیصاً و در یک مورد تخصصاً آن سه موردی که تخصیصاً جایز است این است که اگر در هنگام بستن عهد چون عهد یک عقدی است نظیر عقود تجاری و مانند آن، که قابل فسخ است و قابل خیار ممکن است احدالطرفین برای خود حق فسخ قائل شده باشد که بگویند ما این تعهد را داریم مگر اینکه من مختارم در طی این مدت در فلان شرایط مثلاً عهد را نقض بکنم همانطوری که خرید و فروش اینطور است اجاره اینطور است مصالحه اینطور است مضاربه اینطور است این گونه از پیمانهای سیاسی و نظامی هم همینطورند با توافق طرفین عهد بسته میشود ممکن است احدالطرفین معین با توافق طرفین خیار داشته باشد در اینجا نقض عهد جایز است اگر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در هنگام بستن قرارداد و تعهد به آنها گفته باشد که ما با آنها معاهده داریم مگر اینکه وحی آسمانی از طرف ذات اقدس الهی بیاید که من فسخ بکنم من مجازم که فسخ بکنم در این صورت این نقض بجا است نه نقض بیجا نقض عهد نیست در حقیقت یعنی تخصیصاً روی حقی که داشت خارج شد قسم دوم مورد دوم جایی است که نشانههای نقض عهد از طرف مقابل دیده بشود روی اماراتی را که شمّ سیاسی دولت مرکزی استشمام میکند میفهمد که آنها میخواهند پیمانشکنی کنند این همان بود که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» بحثش گذشت ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاءٍ﴾ قسم سوم جایی است که نه تنها امارات نقض عهد هست عملاً نقض عهد کردهاند یعنی طرف مقابل عملاً نقض عهد کرده است چه اینکه عدهای از مسلمانها را در جریان صلح حدیبیه همین سران شرک دستور دادند و اینها را کشتند خب با پیمان عدم تعرض آنها نقض عهد بکنند یقیناً این طرف هم حق نقض عهد دارد. که این بخش را ذات اقدس الهی در همین سورهٴ مبارکهٴ توبه معلل کرد فرمود: ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ﴾ برای اینکه اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ اینها نه اِلّ یعنی تعهد چیزی را قبول نمیکنند آن امضایش را هم که محترم نمیشمارند این سه مورد تخصیص است مورد چهارم که تخصص است این است که عهد به پایان برسد وقتی عهد به پایان برسد اینها اعلان برائت کنند معنایش این است که از این به بعد بین ما و شما هیچ اعتصامی و عصمتی امانی برقرار نیست دیگر امید این را نداشته باشید که ما تجدید عهد بکنیم و شما در امان نیستید ما از شما منزجر و بیزاریم نه لا بشرطیم بلکه اگر ما دستمان برسد تدارک میکنیم خب این مورد چهارم به انقضا برمیگردد.
اعلام برائت از مشرکان به نحو خاص و عام
در جریان برائت وقتی که بسیاری از این علل و عوامل حاصل بود ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که این برائتنامه به منزله نقض عهد و نبذ عهد حکومت مرکزی شماست که از طرف شما باید ابلاغ بشود ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم﴾ در اینجا متبرء منه محذوف است این اعلان انزجار و تبرّی از طرف خدا و پیغمبر است از چه کسی متبریاند؟ از آن امضا کنندگانی که طرف مقابل تعهدند آن چرا محذوف است؟ برای اینکه حذف ما یعلم منه جایز ﴿إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ یعنی من طرفالعهد شما من طرفالمعاهده یعنی «الله و رسوله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) متبرء من الذین عاهدتم» این هم «من الذین عاهدتم» است هم ﴿إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم﴾ باید به آنها ابلاغ بشود این یک نامه خصوصی است یک نامه سیاسی خصوصی است که از طرف حکومت مرکزی به امضا کنندگان آن تعهد رسیده است این میشود یک امر خارجی که بازگشتش به قضیه شخصی است اما آن ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ کار به این مسئله به خصوص ندارد آن عام است چه مشرکینی که طرف تعهد باشند چه مشرکینی که طرف تعهد نباشند از این به بعد اگر کسی تابع حکومت مرکزی نباشد خدا از او بیزار است ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ﴾ نه ﴿إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم﴾ آن اولی را هم در حضور خیلیها خواندند ولی طرف تعهد مخاطب است یعنی میفرماید که مردم ایها الناس بدانید آن امضایی که ما کردیم تمام شد مثل اینکه امام(رضوان الله علیه) وقتی حکومت مرکزی اسلام را به عهده گرفتند فرمودند که ما با اسرائیل قطع رابطه داریم به همه هم ابلاغ کردیم این تنها اعلام به سفارت اسرائیل نبود به همه سران منطقه به سطح بینالملل اعلام کردند که ما از آنها بیزاریم ارتباطمان قطع است این دو کار است یکی رابطه خصوصی را با سفیر قبلی اسرائیل در ایران به او اعلام میکنند که ما با آنها رابطه نداریم شما بساطتان را جمع بکنید دیگر اینکه ما اصلاً با کسی که با اسرائیل رابطه دارد مرتبط نیستیم لذا جریان مصر هم برچیده شد این دومی هیچ کاری به اولی ندارد منتها دومی قانون کلی و قضیه حقیقه است که اولی را هم زیر مجموعه خود دارد لذا طرف این قانون دومی توده مردماند الی الناساند طرف آن برائت همان طرف امضایند پس اولی یک برائت شخصی است و قضیه مربوط به خارج است که با گروه خاصی ابلاغ میکنند به آنها میگویند ما با شما دیگر رابطه نداریم دومی یک امر کلی است که ما اصلاً با مشرکین رابطه نداریم خواه آنهایی که با ما طرف تعهد بودند خواه آنهایی که طرف تعهد نبودند لذا یک فرق جوهری بین آن برائت و این اذان هست ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ آنها هم متبرء الیهاند هم متبرء منه اما در جریان ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ﴾ ناس متبرء الیهاند نه متبرء منه لذا متبرء منه را اینجا ذکر فرمود فرمود ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ که چه؟ که ﴿أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾ خدا و رسول از مشرکین بیزارند ایها الناس پس ناس متبرء الیهاند مشرکین متبرء منه ولی در آن جریان برائت مشرکین هم متبرء منهاند هم متبرء الیه آن مشرکینی که طرف تعهدند خب.
تبیین ماههای سیاحت و ماههای حرام
مطلب دیگر آن است که فرمود: ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ این اشهر سیاحه که چهار ماه است طبق برخی از نقلها که در دهم ذیالحجه این ابلاغ شده است از دهم ذیالحجه تا دهم محرم یک ماه از دهم محرم تا دهم صفر دو ماه از دهم صفر تا دهم ربیع الاول سه ماه از دهم ربیع الاول تا دهم ربیع الثانی چهار ماه پس از دهم ذیالحجه تا دهم ربیع الثانی این چهار ماه را میگویند اشهر سیاحه یعنی این چهار ماه شما در امانید بخشی از این اشهر سیاحه با اشهر حرم هماهنگ شده است یعنی بیست روز ذیالحجه تمام محرم و تمام صفر جزء اشهر حرم است اما ربیع الاول و ده روز ربیع الثانی اینها دیگر جزء اشهر حرم نیست یک ادغامی بین اشهر سیاحه و اشهر حرم در آن بخش واقع شده است اتفاقاً ممکن بود این حادثه در غیر اشهر حرم واقع بشود این امر «سیحوا» هم امر اباحه است نه واجب و مستحب یعنی میتوانید در سراسر این حجاز در کمال امنیت هر کجای خواستید بروید بروید ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ﴾ یعنی «تجوز لکم السیاحة» در امنیّتید نه اینکه مستحب باشد امر وجوبی باشد یا استحبابی باشد از آن قبیل نیست ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ اما بدانید که هر کجا بروید بالأخره قدرت الهی را نمیتوانید عاجر کنید و ذات اقدس الهی کافرین را رسوا خواهد کرد بعد هم در جریان یومالحج الاکبر آن برائت ممکن است در یوم الحج الاکبر هم ابلاغ شده باشد ولی آن برائت در همان مکه ابلاغ شده باشد امتثال شده در حضور سرانی که امضا کردند اگر گفته شده باشد ابلاغ شده امر عمل شده و اما این دومی حتماً باید در ملأ عام باشد که بگویند ایها الناس ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ که ﴿یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ بحثش گذشت چه بگویید «باء» در اینجا محذوف است اذان بان الله منتها چون معلوم است حذف آن «باء» عیب ندارد ﴿أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾ اینها منزجرند.
تأسی به حضرت ابراهیم(علیه السلام) در برائت از مشرکان
در جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) مستحضرید که وجود مبارک ابراهیم خلیل پدر همه مسلمانها است ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ المُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾ در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ حج آمده است که شما فرزندان خلیلالرحمانید او پدر شماست خب اگر کسی واقعاً موحّد باشد ابنالخلیل است ابنابراهیم است در موارد زیادی ذات اقدس الهی در قرآن کریم مفاخر حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) را ذکر میکند اما در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» و مانند آن در آن بخشها میفرماید که شما به حضرت ابراهیم و اصحاب حضرت ابراهیم تأسی کنید برای اینکه اینها ﴿إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ﴾ حج ابراهیمی حج ابراهیمی این خواهد بود خب در آن سوره است که میفرماید برای شما اسوه حسنه است درباره ابراهیم و اصحاب ابراهیم ﴿إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ﴾ خودش هم فرمود: ﴿إِنَّنِی بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ﴾ این اعلان انزجار برای آن است که یک کار رسمی انبیاست خب آن همه افتخاراتی که حضرت ابراهیم دارد در قرآن ندارد به حضرت ابراهیم تأسی کنید آنها را مشخص کردند در قرآن فرمود به پیغمبر تأسی کنید ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ در سورهٴ «احزاب» فرمودند اما آنجا که میفرمایند شما باید به حضرت ابراهیم و اصحاب حضرت ابرهیم تأسی کنید ﴿إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ﴾ این یک کار مهمی است که دولت مرکزی باید آن را به عهده بگیرد و از این جهت حج میشود حج ابراهیمی ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾.
سخن خدای سبحان با مشرکان در صورت توبه نمودن یا رویگردانی آنان
حالا شمای مشرک خواه جزء مردم مکه باشید که برخی از شماها یا غالب شماها طرف تعهد بودید یا نه اصلاً جزء اطراف مأموره باشید که طرف تعهد نبودید ﴿فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ که این ﴿خَیْرٌ﴾ تعیینی است نه تفضیلی ﴿وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ اگر هم از ایمان و توحید رو برگرداندید بدانید که هیچ کاری از شما ساخته نیست که بتوانید خدا را عاجز کنید در این گونه از موارد برای اینکه توحید محفوظ بماند دیگر سخن از پیغمبر نیست دأب قرآن کریم را ملاحظه فرمودید آنجا که سخن از ابلاغ و رسالت و پیام و رهبری و این موارد است اسم پیغمبر را کنار ذات اقدس الهی میبینیم ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ و مانند آن اما آنجایی که کار را میخواهد بیان کند که کار به دست کیست آنجا دیگر هیچ نامی از پیغمبر نیست اینکه میفرماید: ﴿فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ﴾ دیگر نمیفرماید «غیر معجزی الله و رسوله» این در آیهٴ قبل در این آیه هم که فرمود ﴿فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ﴾ دیگر نفرمود «غیر معجزی الله و رسوله» این خصوصیت توحید است که فرمود آنجا که اسم پیغمبر را میبریم چون دارد حرف ما را به شما میرساند اما آنجایی که ما میخواهیم بگوییم مدیر عامل جهان هستی کیست چه کسی بالأخره کارگردان جهان هستی است؟ میگوید خداست اگر یک وقتی گفتیم: ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ چون او حرف ما را دارد میزند اما وقتی ما میخواهیم بگوییم شما نمیتوانید عاجز کنید آن قدیر مطلق باید مطرح بشود و لا غیر لذا در این گونه از موارد فقط نام مبارک ذات اقدس الهی است ﴿وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ آنها هم که مردند گرفتار عذاب ألیماند شما هم که مرگ را در پیش دارید گرفتار عذاب الیم هستید در قیامت.
مراد از بشارت عذاب به کافران
این تبشیر هم قبلاً هم بازگو شد که یا از سنخ تهکّم، تهکّم با های هوز تهکم و استهزاء است یا از سنخ معنای لغوی خودش است چون بشارت به خبری میگویند که در بشره اثر بگذارد خواه اثر سوء خواه اثر حسن یک وقت آدم خبر خوبی را میشنود چهرهاش بشّاش میشود میخندد یک وقت خبر تلخ را میشنود چهرهاش دژم و عبوس و درهم گرفته میشود و میگرید هم اولی بشارت است هم دومی بشارت است چون همه در بشره اثر کردند منتها حالا اصطلاحاً خبر مسرّتبخش را گفتند بشارت مسرّت هم همین است معنای لغویاش این است آنچه که در اساریر وجه آن خطوط صورت روی گونه اثر میگذارد آن را میگویند مسرور سرور آنکه الآن به نشاط اختصاص پیدا کرده است خب اساریر وجه همان خطوط چهره است.
توصیه قرآن به حفظ عهد با مشرکان تعهدپذیر
اما اینکه فرمود: ﴿إلاّ الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ این از یک نظر ارتباط مستقیم با بحث برائت دارد و از جهتی هم بیارتباط با بحث اذان نیست یعنی برائت دوم از آن جهت شخصی که ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ این مطلق است نسبت به تمام کسانی که طرف امضا و قرار داد شما هستند اعلام برائت کنید ﴿إِلاّ الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ خب اینکه مستثنا عین مستثنامنه شد چون یک مقدرای فاصله شده است با آن آیه اول آن مستثنامنه را ذکر فرمود تا این قید را بازگو کند فرمود ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً﴾ یک ﴿وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً﴾ دو فرمود اگر کسی طرف تعهد شما بود تاکنون نقض عهد نکرد و امارات نقض عهد هم از آنها دیده نشد خودشان نقض عهد نکردند امارات نقض عهد هم از خودشان دیده نمیشود دیگران را هم نه تحریک کردند نه امارات تحریک از آنها ظاهر شده نسبت به اینها عهدتان را امضایتان را حفظ کنید پس خود آنها نه نقض عهد کردند عملاً نه امارات ظهور نقض از اینها پیدا شده است علماً نسبت به دیگران نه تحریک کردند عملاً نه امارات تحریک از اینها ظاهر شده است علماً هیچ کدام از این چهار کار را اینها نکردند عهدشان را حفظ بکنید حفظ عهد مربوط به این قیود چهارگانه است که از این دو قید در بیایند و چون مرکب ینتفی بانتفاء احد الاجزاء اگر یکی از این عناصر محوری چهارگانه منتفی شد یعنی یا خودشان نقض عهد کردند یا امارات نقض عهد از خودشان ظاهر شد یا خودشان دیگران را تحریک کردند یا امارات تحریک از اینها ظاهر شد یکی از این امور چهارگانه پدید آمد میتوانید نقض عهد کنید چون مرکب ینتفی بانتفاء یکی از شروط چهارگانه ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً﴾ بالمباشره و امارات نقض هم پیدا نشد ﴿وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً﴾ بالتسبیب و امارات مظاهره هم پیدا نشد آنگاه ﴿فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ﴾ این کار، کار خوبی است اتمام عهد است وفای به عهد است این تقوای سیاسی است ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِینَ﴾ این کار را انجام بدهید و واجب هم هست البته انجام بدهید مدت را هم مدت گفتند چون آن زمان مدید را میگویند مدت حالا معمولاً ولو یک لحظه یا یک دقیقه را هم میگویند مدت اما اصطلاحاً میگویند مدت آن زمان ممتد را میگفتند زمانی که مدید نباشد ممتد نباشد طولانی نباشد مدت نمیگفتند دربار اول ﴿فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ﴾ حالا اگر اشهر حرم منسلخ شد وظیفه دیگری دارید.
«و الحمد لله رب العالمین»
وحیانی بودن ترتیب سورههای قرآن کریم
بسمالله نداشتن سورههای آغاز شده با قهر الهی
اعلام برائت از مشرکان به نحو خاص و عام
توصیه قرآن به حفظ عهد با مشرکان تعهدپذیر
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ ٭ فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِی الکَافِرِینَ ٭ وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِینَ ٭ فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾
سؤال ابنعباس از عثمان دربارهٴ محل سورهٴ توبه در قرآن
در جریان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» و «انفال» مفسرین صدر اسلام مخصوصاً ابن عباس اصراری داشتند که جایگاه سورهٴ «توبه» مشخص بشود که چطور سورهٴ «توبه» بعد از سورهٴ «انفال» واقع شده و سورهٴ «انفال» در اثنای سور طوال قرار گرفته یا طوال مئین قرار گرفته «انفال» در حدود 75 آیه است سورهٴ مبارکهٴ «توبه» جزء مئین است آن سورهای که آیاتش از صد آیه بیشتر است سور قرآن را به طوال و مئین و مثانی و قصار و مفصلات و مانند آن تقسیم کردند طوال همین سورهٴ مبارکهٴ «بقره» و «آلعمران» و «نساء» و «مائده» و «انعام» و «اعراف» و اینها مئین از آن آیاتی که از صد آیه بیشتر است میگویند مئین مثانی هست و مفصلات و قصار ابن عباس مشکلش چند تا بود یکی اینکه چطور این سورهٴ «انفال» در اثنای طوال قرار گرفت یا بین طوال و مئین قرار گرفت در حالی که جزء مثانی است مشکل دیگر ابن عباس بسم الله نداشتن سورهٴ مبارکهٴ «توبه» است آنطوری که در کتابهای تفسیر چه شیعه چه سنی از ابن عباس نقل کردند این است که ابن عباس یک سؤالی از عثمان دارد یک سؤالی از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) سؤال ابن عباس از عثمان این است چطور این سوره در اینجا واقع شده هم فاصله زمانی زیاد است برای اینکه سورهٴ مبارکهٴ «انفال» اوایل هجرت در جریان جنگ بدر نازل شده است و سورهٴ مبارکهٴ «توبه» در سال نهم هجری نازل شده است و شش هفت سالی بینشان فاصله است دوم اینکه چطور سورهٴ «انفال» و مئین کنار هم قرار گرفتند و این به دنبال «انفال» آمده در حالی که «انفال» جزء مثانی است جزء طوال نیست؟ عثمان پاسخی که داد این بود که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) هر آیه یا هر سورهای که نازل میشد جایش را مشخص میکرد میفرمود این آیه باید در فلان سوره باشد و آن سوره هم جایش فلان جاست که ترتیب قرآن هم از نظر سور هم از نظر آیات به وحی الهی است جریان سورهٴ مبارکهٴ «توبه» چون در اواخر عمر آن حضرت(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نازل شده است و فرصت زیادی هم نبود یا از آن حضرت نپرسیدند یا بیان آن حضرت به همه نرسید بعد از رحلت آن حضرت ما ماندیم چه کنیم لذا ما فکر کردیم که سوره «توبه» چون تناسبی با مضمون سوره «انفال» دارد او را پشتسر «انفال» ذکر کردیم این جواب فقط به آن سؤال پاسخ میدهد که چرا سوره «توبه» بعد از سوره «انفال» ذکر شده است اما اینکه چرا بسم الله ندارد؟ این را پاسخ نمیدهید سرّش این بود که سؤال ابن عباس از عثمان درباره بسم الله نداشتن نبود درباره اینکه چطور به دنبال «انفال» ذکر شده است.
اتهام تحریف قرآن به امامیّه
جناب امام رازی بعد از نقل این مطلب از ابن عباس و عثمان از قاضی نقل میکند که این سخن اگر درست باشد حرف امامیه در میآید که امامیه ـ معاذاللهـ قائل به تحریف قرآناند قائلاند به اینکه قرآن کم و زیاد شده دستکاری شده و غیر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دخالت کردند در حالی که اینچنین نیست قرآن تمام آیاتش و سور تمام سورش و آیات همه به وحی الهی است و این امامیهاند که ـ معاذاللهـ قائلاند به اینکه کم و زیاد شده این تهمت از دیر باز بود در حالی که شما به تبیان مرحوم شیخ طوسی که مراجعه بفرمایید بعد هم همان فرمایش را مقدمه مجمع البیان مرحوم امین الاسلام آمده است مرحوم شیخ طوسی ادعای اجماع میکند که محقّقین امامیه بر ایناند که این قرآن کریم نه یک کلمه کم شده نه یک کلمه زیاد شده این قرآنی که الآن جامعه انسانی و امت اسلامی در محضر اوست و در خدمت اوست همان است که از زبان مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به امت رسیده است بدون یک کلمه کم بدون یک کلمه زیاد این حرف محقّقین است حالا ممکن است احیاناً کسی گرفتار برخی از شبهات شده باشد غرض این است که این تهمت از دیر زمان بود بعداً هم رواج پیدا کرد.
سؤال ابنعباس از امیرمؤمنان درباره علّت بسمالله نداشتن سورهٴ توبه
اما سؤالی که ابن عباس از وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) داشت آن مربوط به ترک بسم الله است که چطور سوره «توبه» بسم الله ندارد؟ آن را وجود مبارک حضرت امیر طبق این روایت پاسخ فرمودند که این آیات اولی سورهٴ مبارکهٴ «توبه» اعلان نقض عهد و قطع رابطه است یک اعلان خشم و انزجار و برائت است این با بسم الله هماهنگ نیست چون بسم الله آیه رحمت است و این طلیعهٴ سورهٴ مبارکهٴ «توبه» اعلان برائت است این وجه در حد حکمت میتواند قانع کننده باشد نه در حد علت برای اینکه بسیاری از آیاتی است که یا مثلاً سوری است که مصدّر به بسم الله الرحمن الرحیم هستند ولی تقریباً با قهر و غضب شروع میشود ﴿إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾ یا ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ﴾ و مانند آن بنابراین این در حد حکمت قانع کننده است که میگویند وجه تسمیه در حد حکمت است نه علت از اینجا معلوم میشود که آن سوره که بسم الله دارد بسم الله نازل شده است اولاً و جزء آن سوره است ثانیاً این حرف را خود امام رازی هم اعتراف کرده است در تفسیر که این نشانه آن است که آن جاهایی که بسم الله دارد آن را کسی نگذاشت آن از طرف وحی آسمانی است و جزء همان سوره است اختلاف شیعه و سنی در این نیست که بسم الله الرحمن الرحیم جزء سوره است یا نه؟ اختلاف در جهر به بسم الله است نه در جزئیت بسم الله و در جزئیت نسبت به صلات هم اینچنین است که آیا جزء نماز است یا نه؟ وگرنه جزء سوره هست هر سورهای که در او بسم الله آمده بسم الله جزء آن سوره است اما باید او را جهر خواند واجب است یا مستحب یا اصلاً مستحب نیست واجب هم نیست این یک مطلب و جزء نماز است که آن هم مطلب دیگر است آنها به حکم فقهی برمیگردد وگرنه در بحث تفسیری اینها آنطوری که امام رازی در تفسیرش تصدیق کرده است متفقاند که بسم الله هر سوره جداگانه نازل شده است یک، و جزء همان سوره هم هست دو.
وحیانی بودن ترتیب سورههای قرآن کریم
پس آنچه را که روی این تقریب آمده است ترتیبش به دستور ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) خواهد بود حالا گاهی برخی از سور غیر طوال در اثنا قرار میگیرند آن هم به نظم الهی است سور مئین هم همین طورند اینطور نیست که همه آنها خطکشی شده یک اندازه باشد غالباً اینطور است نه دائماً چه اینکه سورهٴ مبارکهٴ «فاتحة الکتاب» جزء طوال نیست و در طلیعه سور قرار گرفته و همراه با طوال آمده آنها خواستند بگویند که سورهٴ «انفال» 75 آیه است سورهٴ «توبه» 129 آیه طبق نظر برخیها 130 آیه است جمعاً در ردیف سور طوال خواهد بود نزدیک دویست آیه میشود و جزء نظیر سور طوال میشود جزء سبع طوال است یعنی هفت سوره طولانی یکی سورهٴ مبارکهٴ «بقره» دومی «آلعمران» سومی «نساء» چهارمی «مائده» پنجمی «انعام» ششمی «اعراف» هفتمی «انفال» و «توبه» که این «انفال» و «توبه» اگر یک سوره محسوب بشود نزدیک دویست آیه است در ردیف سور دیگر حالا این معیار نیست غالباً بر این است که اول طوال است و بعد مئین است و بعد مثانی است و بعد قصار و مفصلات عمده آن است که ثابت بشود که تمام این قرآن کریم که الآن ما در خدمت آن هستیم یعنی جامعه انسانی در خدمت اوست بدون کم و زیاد با همین ترتیب به وحی الهی متکی است سورتاًً و آیتاً به دستور ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمده است آنهایی که نخواستند این معارف را درست ضبط بکنند در سادهترین مسئله هم اختلاف کردند که در نوبتهای قبل هم اشاره شد خب وضو گرفتن پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) چیزی نبود که آنها ندانند خب همه میدیدند که پیغمبر چطور وضو میگیرد آب وضویش هم به عنوان تبرک میگرفتند اما بعد از رحلت این اختلاف عظیم در کیفیت وضو گرفتن پیدا شده است اینطور نیست که همه مسائل روی مشکل فقهی یا نقلی یا تاریخی باشد از این سقیفه فتنههایی برخاسته بالأخره خب پس ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ این درباره تنظیم این سورهٴ «توبه» و سورهٴ «برائت» با قبل و بعد.
بسمالله نداشتن سورههای آغاز شده با قهر الهی
پرسش ...
پاسخ: بله عنوان برائت بله ولی عنوان قهر ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ﴾ عذاب است دیگر یا آنچه را که درباره ایلاف قریش آمده آن هم عذاب است دیگر اگر سخن از عذاب الهی است که عذاب با رحمت هماهنگ نیست آن آیات هم همینطور است دیگر در برخی از سور هم باز همین هست آیه اول سورهٴ مبارکهٴ حج این است که ﴿یَا أَیُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّکُمْ إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَیْءٌ عَظِیمٌ﴾.
پرسش ...
پاسخ: بله این دلیلش این است چرا بترسید؟ برای اینکه زلزله قیامت عظیم است این از قهر خدا شروع میکند دیگر خب ﴿أَلَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِأَصْحَابِ الفِیلِ﴾ اینطور است ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ﴾ اینطور است در حد حکمت این وجهها مقبول است.
تفاوت ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ﴾ با ﴿أَذَانٌ مِنَ اللّهِ﴾
مطلب دیگر اینکه فرمود برائت باید ببینیم فرق بین برائت که در آیه اول آمده ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ﴾ که در آیه سوم آمده چیست؟ برائت یک قضیه خارجیه است به اصطلاح یعنی قضیه خارجیهای که در فقه و اصول مصطلح است نه معنای حقیقی قضیه خارجیه که در منطق هست و آن معنای حقیقی خودش را از دست داد و به صورت دیگری راه پیدا کرد این قضیه خارجیه که مرحوم آقای نائینی و امثال ایشان گفتند این مجموعه چند قضیه شخصیه است این را نمیگویند قضیه خارجیه نظیر «قتل من فی العسکر ...» و اینها و اگر اینها اصطلاح خاص خودشان را میگفتند قابل قبول بود ولی اینها خواستند حرف منطقی بزنند و اصولی فکر بکنند و این مشکل ایجاد شده وگرنه قضیه خارجی چیز دیگر است و این قضیه خارجی در فرمایشات مرحوم آقای نائینی و اینها آمده چیز دیگر است و این ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ﴾ قضیه خارجیه به اصطلاح اصولی است که به معنی حقیقی قضیه خارجیه نیست نه آن قضیه خارجیه که در منطق هست این برائت ناظر به آن بخش خارجی است آن تعهد خارجی و توافق خارجی و امضای خارجی این یکی آن ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ﴾ این یک قضیه حقیقیه است کاری به خصوص آن تعهد و معاهده و امضای توافق و اینها ندارد این دو آن کلی است البته این را هم شامل میشود ولی آن یک قضیه شخصیه است بیان ذلک این است که یک تعهدی بین دولت مرکزی اسلام و سران شرک برقرار شده بود که ترک مخاصمه بود ترک تعرض بود تعمیم بود امنیت دادن بود و اینها هم مشرکین در امان بودند و هم مسلمانها بعد از فتح مکه. این تعهد و توافق بین دولت مرکزی اسلام و قدرت شرک برگزار شد لکن آنها از هر فرصتی سوء استفاده میکردند یا خودشان هر جا مسلمانی را میگرفتند میکشتند یا توطئهای میکردند با منافقین یا مظاهرهای داشتند با کفار برون مرزی در چنین فضایی دولت مرکزی اسلام از طرف ذات اقدس الهی مأذون شد که بگوید ما با هم تعهدی نداریم.
موارد چهارگانه جواز نقض عهد
نقض عهد جایز نیست مگر در سه مورد تخصیصاً و در یک مورد تخصصاً آن سه موردی که تخصیصاً جایز است این است که اگر در هنگام بستن عهد چون عهد یک عقدی است نظیر عقود تجاری و مانند آن، که قابل فسخ است و قابل خیار ممکن است احدالطرفین برای خود حق فسخ قائل شده باشد که بگویند ما این تعهد را داریم مگر اینکه من مختارم در طی این مدت در فلان شرایط مثلاً عهد را نقض بکنم همانطوری که خرید و فروش اینطور است اجاره اینطور است مصالحه اینطور است مضاربه اینطور است این گونه از پیمانهای سیاسی و نظامی هم همینطورند با توافق طرفین عهد بسته میشود ممکن است احدالطرفین معین با توافق طرفین خیار داشته باشد در اینجا نقض عهد جایز است اگر وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در هنگام بستن قرارداد و تعهد به آنها گفته باشد که ما با آنها معاهده داریم مگر اینکه وحی آسمانی از طرف ذات اقدس الهی بیاید که من فسخ بکنم من مجازم که فسخ بکنم در این صورت این نقض بجا است نه نقض بیجا نقض عهد نیست در حقیقت یعنی تخصیصاً روی حقی که داشت خارج شد قسم دوم مورد دوم جایی است که نشانههای نقض عهد از طرف مقابل دیده بشود روی اماراتی را که شمّ سیاسی دولت مرکزی استشمام میکند میفهمد که آنها میخواهند پیمانشکنی کنند این همان بود که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» بحثش گذشت ﴿وَإِمَّا تَخَافَنَّ مِن قَوْمٍ خِیَانَةً فَانْبِذْ إِلَیْهِمْ عَلَی سَوَاءٍ﴾ قسم سوم جایی است که نه تنها امارات نقض عهد هست عملاً نقض عهد کردهاند یعنی طرف مقابل عملاً نقض عهد کرده است چه اینکه عدهای از مسلمانها را در جریان صلح حدیبیه همین سران شرک دستور دادند و اینها را کشتند خب با پیمان عدم تعرض آنها نقض عهد بکنند یقیناً این طرف هم حق نقض عهد دارد. که این بخش را ذات اقدس الهی در همین سورهٴ مبارکهٴ توبه معلل کرد فرمود: ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ﴾ برای اینکه اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ اینها نه اِلّ یعنی تعهد چیزی را قبول نمیکنند آن امضایش را هم که محترم نمیشمارند این سه مورد تخصیص است مورد چهارم که تخصص است این است که عهد به پایان برسد وقتی عهد به پایان برسد اینها اعلان برائت کنند معنایش این است که از این به بعد بین ما و شما هیچ اعتصامی و عصمتی امانی برقرار نیست دیگر امید این را نداشته باشید که ما تجدید عهد بکنیم و شما در امان نیستید ما از شما منزجر و بیزاریم نه لا بشرطیم بلکه اگر ما دستمان برسد تدارک میکنیم خب این مورد چهارم به انقضا برمیگردد.
اعلام برائت از مشرکان به نحو خاص و عام
در جریان برائت وقتی که بسیاری از این علل و عوامل حاصل بود ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که این برائتنامه به منزله نقض عهد و نبذ عهد حکومت مرکزی شماست که از طرف شما باید ابلاغ بشود ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم﴾ در اینجا متبرء منه محذوف است این اعلان انزجار و تبرّی از طرف خدا و پیغمبر است از چه کسی متبریاند؟ از آن امضا کنندگانی که طرف مقابل تعهدند آن چرا محذوف است؟ برای اینکه حذف ما یعلم منه جایز ﴿إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ یعنی من طرفالعهد شما من طرفالمعاهده یعنی «الله و رسوله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) متبرء من الذین عاهدتم» این هم «من الذین عاهدتم» است هم ﴿إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم﴾ باید به آنها ابلاغ بشود این یک نامه خصوصی است یک نامه سیاسی خصوصی است که از طرف حکومت مرکزی به امضا کنندگان آن تعهد رسیده است این میشود یک امر خارجی که بازگشتش به قضیه شخصی است اما آن ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ کار به این مسئله به خصوص ندارد آن عام است چه مشرکینی که طرف تعهد باشند چه مشرکینی که طرف تعهد نباشند از این به بعد اگر کسی تابع حکومت مرکزی نباشد خدا از او بیزار است ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ﴾ نه ﴿إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم﴾ آن اولی را هم در حضور خیلیها خواندند ولی طرف تعهد مخاطب است یعنی میفرماید که مردم ایها الناس بدانید آن امضایی که ما کردیم تمام شد مثل اینکه امام(رضوان الله علیه) وقتی حکومت مرکزی اسلام را به عهده گرفتند فرمودند که ما با اسرائیل قطع رابطه داریم به همه هم ابلاغ کردیم این تنها اعلام به سفارت اسرائیل نبود به همه سران منطقه به سطح بینالملل اعلام کردند که ما از آنها بیزاریم ارتباطمان قطع است این دو کار است یکی رابطه خصوصی را با سفیر قبلی اسرائیل در ایران به او اعلام میکنند که ما با آنها رابطه نداریم شما بساطتان را جمع بکنید دیگر اینکه ما اصلاً با کسی که با اسرائیل رابطه دارد مرتبط نیستیم لذا جریان مصر هم برچیده شد این دومی هیچ کاری به اولی ندارد منتها دومی قانون کلی و قضیه حقیقه است که اولی را هم زیر مجموعه خود دارد لذا طرف این قانون دومی توده مردماند الی الناساند طرف آن برائت همان طرف امضایند پس اولی یک برائت شخصی است و قضیه مربوط به خارج است که با گروه خاصی ابلاغ میکنند به آنها میگویند ما با شما دیگر رابطه نداریم دومی یک امر کلی است که ما اصلاً با مشرکین رابطه نداریم خواه آنهایی که با ما طرف تعهد بودند خواه آنهایی که طرف تعهد نبودند لذا یک فرق جوهری بین آن برائت و این اذان هست ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ آنها هم متبرء الیهاند هم متبرء منه اما در جریان ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ﴾ ناس متبرء الیهاند نه متبرء منه لذا متبرء منه را اینجا ذکر فرمود فرمود ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ که چه؟ که ﴿أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾ خدا و رسول از مشرکین بیزارند ایها الناس پس ناس متبرء الیهاند مشرکین متبرء منه ولی در آن جریان برائت مشرکین هم متبرء منهاند هم متبرء الیه آن مشرکینی که طرف تعهدند خب.
تبیین ماههای سیاحت و ماههای حرام
مطلب دیگر آن است که فرمود: ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ این اشهر سیاحه که چهار ماه است طبق برخی از نقلها که در دهم ذیالحجه این ابلاغ شده است از دهم ذیالحجه تا دهم محرم یک ماه از دهم محرم تا دهم صفر دو ماه از دهم صفر تا دهم ربیع الاول سه ماه از دهم ربیع الاول تا دهم ربیع الثانی چهار ماه پس از دهم ذیالحجه تا دهم ربیع الثانی این چهار ماه را میگویند اشهر سیاحه یعنی این چهار ماه شما در امانید بخشی از این اشهر سیاحه با اشهر حرم هماهنگ شده است یعنی بیست روز ذیالحجه تمام محرم و تمام صفر جزء اشهر حرم است اما ربیع الاول و ده روز ربیع الثانی اینها دیگر جزء اشهر حرم نیست یک ادغامی بین اشهر سیاحه و اشهر حرم در آن بخش واقع شده است اتفاقاً ممکن بود این حادثه در غیر اشهر حرم واقع بشود این امر «سیحوا» هم امر اباحه است نه واجب و مستحب یعنی میتوانید در سراسر این حجاز در کمال امنیت هر کجای خواستید بروید بروید ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ﴾ یعنی «تجوز لکم السیاحة» در امنیّتید نه اینکه مستحب باشد امر وجوبی باشد یا استحبابی باشد از آن قبیل نیست ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ اما بدانید که هر کجا بروید بالأخره قدرت الهی را نمیتوانید عاجر کنید و ذات اقدس الهی کافرین را رسوا خواهد کرد بعد هم در جریان یومالحج الاکبر آن برائت ممکن است در یوم الحج الاکبر هم ابلاغ شده باشد ولی آن برائت در همان مکه ابلاغ شده باشد امتثال شده در حضور سرانی که امضا کردند اگر گفته شده باشد ابلاغ شده امر عمل شده و اما این دومی حتماً باید در ملأ عام باشد که بگویند ایها الناس ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ که ﴿یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ بحثش گذشت چه بگویید «باء» در اینجا محذوف است اذان بان الله منتها چون معلوم است حذف آن «باء» عیب ندارد ﴿أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾ اینها منزجرند.
تأسی به حضرت ابراهیم(علیه السلام) در برائت از مشرکان
در جریان حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) مستحضرید که وجود مبارک ابراهیم خلیل پدر همه مسلمانها است ﴿مِّلَّةَ أَبِیکُمْ إِبْرَاهِیمَ هُوَ سَمَّاکُمُ المُسْلِمِینَ مِن قَبْلُ﴾ در بخش پایانی سورهٴ مبارکهٴ حج آمده است که شما فرزندان خلیلالرحمانید او پدر شماست خب اگر کسی واقعاً موحّد باشد ابنالخلیل است ابنابراهیم است در موارد زیادی ذات اقدس الهی در قرآن کریم مفاخر حضرت ابراهیم(سلام الله علیه) را ذکر میکند اما در سورهٴ مبارکهٴ «ممتحنه» و مانند آن در آن بخشها میفرماید که شما به حضرت ابراهیم و اصحاب حضرت ابراهیم تأسی کنید برای اینکه اینها ﴿إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ﴾ حج ابراهیمی حج ابراهیمی این خواهد بود خب در آن سوره است که میفرماید برای شما اسوه حسنه است درباره ابراهیم و اصحاب ابراهیم ﴿إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ﴾ خودش هم فرمود: ﴿إِنَّنِی بَرَاءٌ مِمَّا تَعْبُدُونَ﴾ این اعلان انزجار برای آن است که یک کار رسمی انبیاست خب آن همه افتخاراتی که حضرت ابراهیم دارد در قرآن ندارد به حضرت ابراهیم تأسی کنید آنها را مشخص کردند در قرآن فرمود به پیغمبر تأسی کنید ﴿لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ﴾ در سورهٴ «احزاب» فرمودند اما آنجا که میفرمایند شما باید به حضرت ابراهیم و اصحاب حضرت ابرهیم تأسی کنید ﴿إِذْ قَالُوا لِقَوْمِهِمْ إِنَّا بُرَآءُ مِنکُمْ﴾ این یک کار مهمی است که دولت مرکزی باید آن را به عهده بگیرد و از این جهت حج میشود حج ابراهیمی ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾.
سخن خدای سبحان با مشرکان در صورت توبه نمودن یا رویگردانی آنان
حالا شمای مشرک خواه جزء مردم مکه باشید که برخی از شماها یا غالب شماها طرف تعهد بودید یا نه اصلاً جزء اطراف مأموره باشید که طرف تعهد نبودید ﴿فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ﴾ که این ﴿خَیْرٌ﴾ تعیینی است نه تفضیلی ﴿وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ اگر هم از ایمان و توحید رو برگرداندید بدانید که هیچ کاری از شما ساخته نیست که بتوانید خدا را عاجز کنید در این گونه از موارد برای اینکه توحید محفوظ بماند دیگر سخن از پیغمبر نیست دأب قرآن کریم را ملاحظه فرمودید آنجا که سخن از ابلاغ و رسالت و پیام و رهبری و این موارد است اسم پیغمبر را کنار ذات اقدس الهی میبینیم ﴿أَطِیعُوا اللّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ﴾ و مانند آن اما آنجایی که کار را میخواهد بیان کند که کار به دست کیست آنجا دیگر هیچ نامی از پیغمبر نیست اینکه میفرماید: ﴿فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ﴾ دیگر نمیفرماید «غیر معجزی الله و رسوله» این در آیهٴ قبل در این آیه هم که فرمود ﴿فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ﴾ دیگر نفرمود «غیر معجزی الله و رسوله» این خصوصیت توحید است که فرمود آنجا که اسم پیغمبر را میبریم چون دارد حرف ما را به شما میرساند اما آنجایی که ما میخواهیم بگوییم مدیر عامل جهان هستی کیست چه کسی بالأخره کارگردان جهان هستی است؟ میگوید خداست اگر یک وقتی گفتیم: ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ چون او حرف ما را دارد میزند اما وقتی ما میخواهیم بگوییم شما نمیتوانید عاجز کنید آن قدیر مطلق باید مطرح بشود و لا غیر لذا در این گونه از موارد فقط نام مبارک ذات اقدس الهی است ﴿وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُوا أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُوا بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ آنها هم که مردند گرفتار عذاب ألیماند شما هم که مرگ را در پیش دارید گرفتار عذاب الیم هستید در قیامت.
مراد از بشارت عذاب به کافران
این تبشیر هم قبلاً هم بازگو شد که یا از سنخ تهکّم، تهکّم با های هوز تهکم و استهزاء است یا از سنخ معنای لغوی خودش است چون بشارت به خبری میگویند که در بشره اثر بگذارد خواه اثر سوء خواه اثر حسن یک وقت آدم خبر خوبی را میشنود چهرهاش بشّاش میشود میخندد یک وقت خبر تلخ را میشنود چهرهاش دژم و عبوس و درهم گرفته میشود و میگرید هم اولی بشارت است هم دومی بشارت است چون همه در بشره اثر کردند منتها حالا اصطلاحاً خبر مسرّتبخش را گفتند بشارت مسرّت هم همین است معنای لغویاش این است آنچه که در اساریر وجه آن خطوط صورت روی گونه اثر میگذارد آن را میگویند مسرور سرور آنکه الآن به نشاط اختصاص پیدا کرده است خب اساریر وجه همان خطوط چهره است.
توصیه قرآن به حفظ عهد با مشرکان تعهدپذیر
اما اینکه فرمود: ﴿إلاّ الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ این از یک نظر ارتباط مستقیم با بحث برائت دارد و از جهتی هم بیارتباط با بحث اذان نیست یعنی برائت دوم از آن جهت شخصی که ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ این مطلق است نسبت به تمام کسانی که طرف امضا و قرار داد شما هستند اعلام برائت کنید ﴿إِلاّ الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ خب اینکه مستثنا عین مستثنامنه شد چون یک مقدرای فاصله شده است با آن آیه اول آن مستثنامنه را ذکر فرمود تا این قید را بازگو کند فرمود ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً﴾ یک ﴿وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً﴾ دو فرمود اگر کسی طرف تعهد شما بود تاکنون نقض عهد نکرد و امارات نقض عهد هم از آنها دیده نشد خودشان نقض عهد نکردند امارات نقض عهد هم از خودشان دیده نمیشود دیگران را هم نه تحریک کردند نه امارات تحریک از آنها ظاهر شده نسبت به اینها عهدتان را امضایتان را حفظ کنید پس خود آنها نه نقض عهد کردند عملاً نه امارات ظهور نقض از اینها پیدا شده است علماً نسبت به دیگران نه تحریک کردند عملاً نه امارات تحریک از اینها ظاهر شده است علماً هیچ کدام از این چهار کار را اینها نکردند عهدشان را حفظ بکنید حفظ عهد مربوط به این قیود چهارگانه است که از این دو قید در بیایند و چون مرکب ینتفی بانتفاء احد الاجزاء اگر یکی از این عناصر محوری چهارگانه منتفی شد یعنی یا خودشان نقض عهد کردند یا امارات نقض عهد از خودشان ظاهر شد یا خودشان دیگران را تحریک کردند یا امارات تحریک از اینها ظاهر شد یکی از این امور چهارگانه پدید آمد میتوانید نقض عهد کنید چون مرکب ینتفی بانتفاء یکی از شروط چهارگانه ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً﴾ بالمباشره و امارات نقض هم پیدا نشد ﴿وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً﴾ بالتسبیب و امارات مظاهره هم پیدا نشد آنگاه ﴿فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ﴾ این کار، کار خوبی است اتمام عهد است وفای به عهد است این تقوای سیاسی است ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِینَ﴾ این کار را انجام بدهید و واجب هم هست البته انجام بدهید مدت را هم مدت گفتند چون آن زمان مدید را میگویند مدت حالا معمولاً ولو یک لحظه یا یک دقیقه را هم میگویند مدت اما اصطلاحاً میگویند مدت آن زمان ممتد را میگفتند زمانی که مدید نباشد ممتد نباشد طولانی نباشد مدت نمیگفتند دربار اول ﴿فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِمْ﴾ حالا اگر اشهر حرم منسلخ شد وظیفه دیگری دارید.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است