- 857
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 5 تا 8 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 5 تا 8 سوره توبه"
جامع پناهندگی دادن حکومت اسلامی به برخی از مشرکان
جهات چهارگانه امان دادن اسلام به مشرکان
باز گذاشتن راه مشرکان در صورت توبه کردن آنان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ٭ وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ ٭ کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِین ٭ کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾
جهات چهارگانه امان دادن اسلام به مشرکان
چون اساس بر همان عنایت الهی بود لذا از چند جهت مشرکین را در امان قرار دادند جهت اولی جهت عام است همان اشهر حرم است آن چهار ماهی که جنگ حرام است یعنی ماه رجب و ذیالقعده و ذیالحجه و محرم که در جاهلیت این چهار ماه را به عنوان اشهر حرم مینامیدند و اسلام هم آن را امضا کرده است این چهار ماه خونریزی محرم بود مگر اینکه از آن طرف حمله شروع بشود که در این حال فرمود: ﴿الشَّهْرُ الحَرَامُ بِالشَّهْرِ الحَرَامِ وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾ اگر آنها حرمت شهر حرام را نقض کردهاند شما هم میتوانید قصاص کنید قصاص زمانی یعنی این حق را آنها نقض کردند شما هم میتوانید نقض کنید مادامی که آنها در اشهر حرم حمله نکردند قتال آنها محرم است این یک جهت جهت دیگر آن چهار ماه مهلتی است که به عنوان اشهر سیاحه است تا در این چهار ماه آنها در کمال آرامش بیندیشند گرچه بخشی از این چهار ماه با آن چهار ماه تداخل کرده است ولی اشهر سیاحه غیر از اشهر حرم است این دو جهت، سوم کسانی که عهدشان را رعایت کردند نقض عهد نکردند تا نقض عهد نکردند هر اندازه که عهد آنها باقی است مدت آنها باقی است حرمت عهد آنها را حفظ بکنید و قتال آنها محرم است چهارم هم اینهایی که پناهندگی سیاسی یا اجتماعی خواستند تا معارف اسلامی را بررسی کنند گرچه این پناهندگی اینها در اشهر حرم نیست یک، در اشهر سیاحه نیست دو، آن عهد و مدت پیمانی که بستند آن هم منقضی شد سه، ولی با اینکه کافرند و هیچ کدام از آن جهات سهگانه وجود ندارد چون پناهندگی خواستند تا درباره معارف اسلامی بیندیشند به اینها مهلت بدهید این چهار، پنجم هم همان جریان توبه است که اسلام آوردند که در حقیقت این موضوع منتفی است برای اینکه اگر اسلام آوردند ﴿فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ در آن گونه از موارد وقتی مدت تمام میشد قتل جایز بود ولی در صورت اسلام قتل محرم است خب.
مطلب دیگر آن است که پس عنایت الهی این بود خونریزی در حجاز کمتر راه پیدا کند لذا آن اشهر حرم را که در زمان جاهلیت رواج داشت امضا فرمود اشهر سیاحه را اضافه کرد ادامه عهد را هم اضافه کرد پناهندگی سیاسی را هم اضافه کرد توبه و ایمان آوردن که خوب موضوع عوض میشود آن هم که حکم جدا دارد که حکم پنجم است در حقیقت و حکمش از همه آن احکام چهارگانه گذشته برتر است.
معنای عبارت ﴿وَاحْصُرُوهُمْ﴾
مطلب دیگر آن است که این محاصره کردن یا به معنای محبوس کردن است که اینها را نگذارید فعالیت کنند یا نه همان محصور شدن است در قبال مسدود شدن که نگذارید به مرز حرم وارد بشوند حج بکنند قهراً آن ﴿وَخُذُوهُمْ﴾ معنای خاص خودش را دارد این ﴿وَاحْصُرُوهُمْ﴾واحصروهم یعنی اینها را محصور کنید که نگذارید به محدوده حرم بیایند و وارد مکه بشوند.
حفظ حرمت خون در پرتو پذیرش اسلام
مطلب دیگر آن است که گرچه ظاهر ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ این است که هم ایمان بیاورند توبه کنند از شرک و هم این دو عنصر محوری دین را عمل کنند که یکی برای تحکیم ارتباط بنده با خداست به نام نماز یکی هم تحکیم ارتباط بندگان است نسبت به هم که اغنیا با فقرا رابطه حسنه برقرار کنند به عنوان ﴿وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ لکن آن حکمی که معروف در فقه است آن است که صرف توبه کافی است یعنی اگر کسی مسلمان شد و از شرک توبه کرده است این محقونالدم است دم او معصوم است محقون است در حقن و عصمت است مهدورالدم نیست لازم نیست که نماز بخواند یا روزه بگیرد همین که اسلام آورد خونش محفوظ است ولو وقت نماز نرسیده یا زکات بده نیست یا نه نخواست بخواند و چون اقامه نماز و ایتای زکات علامت بارز برای اسلام است از این جهت این دو قید ذکر شده وگرنه دخیل در احتقان دم و معصوم بودن خون نیست برخیها به همین کریمه استشهاد کردند که اگر کسی تارک نماز بود مهدورالدم است برای اینکه قرآن کریم صیانت دم را و عصمت دم را به سه امر مقید کرده است یکی توبه و ایمان آوردن، دوم اقامه نماز، سوم ایتاء زکات لکن این استدلال را که جناب امینالاسلام طبرسی (رضوان الله علیه) هم در مجمعالبیان این را نقل کردند اما نشانه قبول این منقول در مجمعالبیان نیست که او پذیرفته باشند این استدلال ناتمام است زیرا طبق شواهد دیگر صرف اسلام برای حفظ حرمت دم کافی است پس ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ که اماره توبه است.
باز گذاشتن راه مشرکان در صورت توبه کردن آنان
﴿فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ﴾ این تخلیه سبیل در قبال آن احکام چهارگانه است اینکه فرمود: ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ﴾ حالا راهشان را باز بگذارید و کاری به آنها نداشته باشد اگر فرمود: ﴿وَخُذُوهُمْ﴾ دیگر «لا تاخذوهم» اگر فرمود ﴿وَاحْصُرُوهُمْ﴾ یعنی «لا تحصروهم» و مانند آن اگر دارد ﴿وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ﴾ حالا دیگر «لا تقعدوا لهم کل مرصد» این کلمه ﴿کُلَّ﴾ که هم در قید اول آمده هم در قید چهارم آن طوری که در بحث دیروز ارائه شده و قید دوم و سوم هم چون محفوف به این دو تعمیم است حکم همین اول و چهارم را پیدا میکند برای آن است که دیگر برای اینها اشهر حرم محترم نیست نه تنها اشهر سیاحه اشهر حرم هم معتبر نیست چه اینکه در جریان حرمت مکانی هم که مسجدالحرام جای امن بود یعنی نزدیک مسجدالحرام داخلی مکه و حرم محدوده امن بود برای این مشرکین ناقض عهد، محدوده امن نیست «فاقتلوا المشرکین عند المسجد الحرام کما یقاتلونکم» سرّش این است که ﴿وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾ نباید یک جانبه این مقدسات را حفظ کرد اگر آنها در اشهر حرم حمله کردند شما هم دفاع کنید اگر ﴿عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ حمله کردند شما هم دفاع کنید پس «فاقتلواالمشرکین عند المسجدالحرام کما یقاتلونکم» خب ﴿فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ﴾ این تخلیه سبیل ناظر به همان احکام چهارگانه است که قتل نکنید دیگر اینها را اسیر نگیرید دیگر اینها را محاصره نکنید دیگر کمین نزنید خب ﴿فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾.
منشأ تاریخی تدوین قواعد عربی به دستور امیرمؤمنان(علیه السلام)
در آن کریمه قبلی که آیهٴ سوم همین سورهٴ مبارکهٴ توبه است ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ در صدر اسلام نقل کردند کسی در هنگام قرائت به جای رسولُه رسولِه قرائت کرده است این ظاهرش این است که ـ معاذاللهـ ﴿أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾ این مشکل را دارد وقتی کسی شنید که آن قاری رسمی اینچنین قرائت میکند ﴿أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ بعد رسول را هم به جرّ میخواند این شخص هم که آشنا به قواعد عرب نبود این هم به جرّ خواند بعد او را بردند به محکمه اسلامی که ظاهر حرفت این است که ـ معاذاللهـ خدا از رسولش بیزار است این شخص هم گفته بود که حالا که خدا از رسولش بیزار است ما هم اعلان تبرّی میکنیم؟ گفتند چرا اعلان تبری میکنید گفت فلان کس اینچنین قرائت کرده دیگر «ان الله بریء من المشرکین و رسولِهِ» از آن به بعد دستور دادند قواعد ادبی و نحوی تدوین بشود در جوامع روایی ما و همچنین در برخی از منابع معتبر اهل سنت این به وجود مبارک حضرت امیر اسناد داده میشود اول کسی که قوانین نحو را تدوین کرد و اعلام کرد و نحو را آموخت وجود مبارک حضرت امیر بود که به ابوالاسود دئلی گفته بود که اسم چیست؟ فعل چیست؟ حرف چیست؟ این اصول کلیه را گفت تا بعد آنها هم قواعد را استخراج کردند چون خود قرآن کریم بعد شده منبع نحو و صرف. لغات را از همان مردم عرب استنباط میکردند استقراء میکردند اما یک کتاب مدوّنی نبود که مثلاً چه چیزی مرفوع است چه چیزی منصوب است اینها اشعار جاهلیت بود قرائتها هم که تثبیت نشده بود مگر در صدر اینها در دلهای اینها بعد از نزول قرآن کریم خود قرآن منبع ادبیات شد مرجع و مصدر شد ولی بالأخره آنچه که در جوامع روایی ماست و در برخی از جوامع روایی معتبر اهل سنت هست این است که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) به ابوالاسود دئلی دستور داد اسم را معنا کرد فعل را معنا کرد حرف را معنا کرد و آن وقت قواعد عربی شکل گرفت ولی آن طوری که زمخشری در کشاف نقل میکند این است که این مرد را به محکمه عمر آوردند عمر رفت او را تنبیه بکند او گفت من شنیدم که قاری شما اینچنین قرائت میکند که «ان الله بریء من المشرکین و رسولِهِ» خب من هم قرائت کردم و گفتم اگر «الله بریء من المشرکین و رسولِهِ» خب من هم بریء هستم از آن به بعد عمر دستور داد که قواعد ادبی را تدوین کنند ولی آنچه که معتبر است برای اینکه هم منابع ما دارد هم منابع معتبر آنها این بود وجود مبارک حضرت امیر به ابوالاسود فرمود آن قواعد عربی از آن به بعد تدوین شده است.
اطلاق نداشتن ﴿فَأَجِرْهُ﴾ در مورد پناهندگی مشرکان
مطلب دیگر آن است که این ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ گرچه اشاره شد که هر جهانگردی مصون است محقونالدم است برای اینکه این ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ به عنوان شرط اول نیامده یعنی اینچنین نفرمود: «و ان استجارک احد لیسمع کلام الله فاجره» بلکه آمده جمله بعد از اینکه تمام شد فرمود: ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ﴾ بعد فرمود: ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ این اگر قید نباشد چون محتمل القیدیه است این آیه اطلاق ندارد که هر جهانگردی مصون الدم است این آیه میگوید که قدر متیقنش این است اگر کسی آمده و از شما پناهندگی خواست تا معارف الهی را تحقیق کند به او پناهندگی بدهید و او خونش محفوظ است معنای اینکه قید محتملالقیدیه است یا وارد مورد غالب است این است که اگر یک مطلق دیگری داشتیم این توان تقید آن را ندارد نظیر همان ﴿وَرَبَائِبُکُمُ اللاَّتِی فِی حُجُورِکُم مِن نِسَائِکُمُ اللاَّتِی دَخَلْتُم بِهِنَّ﴾ که اگر یک آیه و دلیل مطلقی داشته ربیبه مطلقاً محرم است چه «دخلتم بها» باشد چه نباشد این آیه ﴿وَرَبَائِبُکُمُ﴾ توان تقیید آن را ندارد چون قید وارد مورد غالب است معنای چیزی که محتملالقیدیه است این است که اگر یک مطلقی داشتیم این نمیتواند آن را تقیید کند نه خود این اطلاق دارد بنابراین ما اگر خواستیم بگوییم که هر کسی وارد سر زمین اسلامی شد هر جهانگردی ولو برای تحقیقات معارف الهی نباشد این هم مشمول آیه است مشکل است ولی اگر یک مطلقاتی داشتیم که میگوید عهدتان را رعایت کنید با هر کسی تعهد سپردید رعایت عهد واجب است این آیهٴ شش سورهٴ مبارکهٴ «توبه» قدرت تقیید آنها را ندارد این یک مطلب.
تفاوت مورد وجوب و جواز پناهندگی دادن به مشرکان
مطلب دیگر اینکه بله ما آیات دیگری داریم نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و مانند آن است که مگر ﴿إِلاَّ الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ﴾ که این مطلق میثاق را امضا میکند با هر کسی که حکومت اسلامی تعهد بسته است آن عهد باید رعایت بشود کسانی که به عنوان جهانگردی وارد میشوند اگر به این قصد وارد میشوند که به اصطلاح گفتمان دینی داشته باشند برای تحقیق در مسائل دینی میآیند پناه دادن اینها واجب است چون امر کرده یک محقّقی که جاسوس نیست غرض سیاسی هم ندارد مرض هم ندارد فقط میخواهد تحقیق کند در مسائل اسلامی این دیگر به کارشناسی کارشناسان امور خارجه مربوط است آنها برایشان ثابت شده است که این شخص هیچ غرضی ندارد هیچ انگیزهای ندارد نه انگیزه جاسوسی نه انگیزه سیاسی انگیزههای دیگر ندارد فقط میخواهد به اصطلاح در گفتمان دینی شرکت کند خب اینجا پناه دادن واجب است چون امر کرده اما اگر نه یک کسی به عنوان جهانگرد میخواهد وارد بشود اگر حکومت اسلامی مصلحت دید او را پناهنده کرد از آن به بعد محقونالدم است محترم است محفوظ است ولی اگر مشکوک بود برای حکومت اسلامی به او پناهندگی نداد خلاف هم نکرده است برای اینکه این امر در زمینه هر جهانگردی نیست آن کسی که پناهندگی سیاسی یا اجتماعی بخواهد ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ پس اگر پناهندگی داده شد رعایت این عهد واجب است آن شخص محقونالدم است خونش محترم است و باید در کمال امنیت به سر ببرد و برگردد اما تأمین و پناهندگی دادن واجب است یا نه؟ دلیلی بر وجوبش نیست اما اگر یک کسی برای تحقیق بخواهد بیاید در مسائل اسلامی تحقیق کند و هیچ انگیزه دیگری هم او را همراهی نمیکند در اینجا نه تنها اگر پناهندگی دادند او محترم و محفوظ است بلکه پناهندگی دادن واجب است ﴿فَأَجِرْهُ﴾ این امر کرده.
معنای شنیدن ﴿کَلاَمَ اللّهِ﴾ از زبان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلمانان
مطلب دیگر آن است که اهل معرفت در این جمله ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ خیلی سخن دارند و اما آن طوری که در کتابهای عادی تفسیرهای عادی نظیر مجمعالبیان و امثال ذلک مطرح است در همین محدوده مطرح است که آن کسی که میآید این آیات قرآن را از قاری یا از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا از امام (علیه السلام) یا از شاگردان اینها میشنود این کلامی را که از یک عالم میشنود اتصاف این کلام «بانه کلام الله» است از باب اتحاد حاکی و محکی است بعد هم به یک شعری تمسک کردند میگویند الآن وقتی کتاب سیبویه را وقتی کسی میخواند میگوید این کلام سیبویه است خب یا شعری که از فرزدق میخواند میگوید این کلام فرزدق است براساس اتحادی که بین حاکی و محکی است حکایت این نقش را دارد آنهایی که طرز دیگری میاندیشند میگویند وقتی که از لبان مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کلام در میآید بر اساس ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی﴾ نه تنها این کلام ﴿کَلاَمَ اللّهِ﴾ است این تکلم هم تکلم الهی است برای اینکه اگر کسی به آن مقام والای قرب نوافل بار یافت و ذات اقدس الهی در مقام قرب نوافل لسان این ولیّالله شد «و لسانه الذی یتکلم به» پس نه تنها این کلام ﴿کَلاَمَ اللّهِ﴾ است این تکلم هم تکلمالله است گاهی کلام معجزه است گاهی خود تکلم نقش خاص دارد کلام معجزه باشد مثل همین آیات قرآن کریم که کلام خداست و معجزه است گاهی تکلم معجزه است نه کلام مثل کاری که وجود مبارک عیسی (سلام الله علیه) انجام داده حرفش حرفی نبود که کسی نتواند مثل او بیاورد ﴿قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً﴾ این جمله تحدی نشده که کسی نتواند مثل این جمله بیاورد عمده تکلم است که کسی که نوزاد است در گهواره است به عمیقترین کلام تکلم میکند این تکلم معجزه است درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جامع هر دو جهت است هم کلامش وحی خداست که این در همه این کتابهای تفسیری هست هم تکلم خود بر اساس قرب نوافل تکلم الهی است برای اینکه «و لسانه الذی یتکلم به» براساس این جهت ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی﴾ هم منطوقش الهی است و هم نطقش الهی است ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ﴾.
منسوخ نشدن جواز پناهندیگ دادن به مشرکان
این کریمه ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ﴾ جزء محکمات قرآن است نسخ نشده الآن هم همین طور است در زمان حضرت امیر (سلام الله علیه) آن طوری که جناب زمخشری در کشاف نقل میکند اینکه کسی آمده که دارد «یسمع کلام الله او لحاجة» هر دو را اضافه کرده سؤال کردند که آیا کسی که آمده برای تحقیق مطالب دینی یا برای کار دیگر آمده این خونش هدر است یا نه؟ حضرت فرمود نه برای اینکه خدا فرمود: ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ﴾ منتها برخیها خیال کردند این منسوخ است به این ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ﴾ در حالی که اینها عام و خاصاند آنکه دارد ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ﴾ آن عام است این ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ﴾ خاص است خاص که نمیتواند منسوخ عام باشد.
شروع مهلت چهارگانه مشرکان از زمان ابلاغ حکم
مطلب دیگر آن است که در آیهٴ سوم همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود که یا آیهٴ دوم که ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ این اشهر سیاحه از زمان ابلاغ باید حساب بشود نه از زمان نزول آیه رحمت و تأمین لذا این آیه قبلاً نازل شد روزی که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در سرزمین عرفات و منا برای مردم قرائت کردند مثلاً مخصوصاً در منا دهم ذیالحجه بود از دهم ذیالحجه این اشهر سیاحه شروع میشود تا دهم ربیعالثانی پس ظرف نزول معیار نیست ظرف ابلاغ معیار هست.
وجوب پناهندگی به مشرکان جهت تحقیق آنان در معارف توحیدی
مطلب دیگر آن است که اینکه در آیهٴ شش فرمود: ﴿فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ این فقط شامل بحثهای تفسیری است یا حالا اگر یک کسی دارد یک جایی نهجالبلاغه تدریس میکند کتاب حدیث تفسیر میکند یا حکمت و کلام اسلامی را دارد تدریس میکند برهان عقلی دارد اقامه میکند بر حقانیت وحی و نبوت و معارف الهی اینچنین نیست که این مفهوم داشته باشد که اگر کسی خواست بیاید مثلاً درباره نهجالبلاغه تحقیق کند این پناهندگی ندارد یا بخواهد درباره اصولکافی تحقیق کند این پناهندگی ندارد نه همه آنها کلامالله است برای اینکه ریشه اصلی کلامالله است منظور کلامالله خصوص قرآن نیست آنکه دارد حکمت الهی، کلام الهی، نهجالبلاغه حدیث اینها را بازگو میکند معارف الهی را تبلیغ میکند میگوید خدایی هست قیامتی هست پیغمبر و وحی و نبوتی هست به این دلیل به این سبک خب کسی میخواهد بیاید اینها را بشنود اینها هم کلام الله است پس اینکه گفته شد: ﴿فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ چون همه اینها برکاتش به همان کلام خداست اینچنین نیست که فقط منحصراً تفسیر را یا بحثهای توحیدی قرآن را استثنا بکند که اگر کسی خواست بیاید مثلاً آیات قرآن را بررسی کند این پناهندگی سیاسی میخواهد و باید بدهید ولی اگر کسی خواست خطبه توحیدی نهجالبلاغه را بررسی کند اینجا دیگر پناهندگی سیاسی واجب نیست اینچنین نیست.
پرسش ...
مورد غیر واجب در پناهندگی دادن به مشرکان
پاسخ: نه بالأخره باید معارف الهی باشد دیگر این شخص میخواهد حالا فقه و اینها جزء علوم اسلامی هست ولی کسی که مشرک است او مشکل فقه و اصول ندارد که او اول میخواهد ایمان بیاورد دیگر بعد از اینکه ایمان آورد البته مسئله اقامه صلات و ایتای زکات مطالب فقهی میخواهد ولی اگر کسی مشکل اصلیاش فقه است این فقط باید توحید را دریابد بررسی کند.
پرسش ...
پاسخ: فقط بخواهد بشناسد یا میخواهد بالأخره احتجاج کند حالا ممکن است شرقشناسی یعنی ببیند اسلام چه میگوید بله اما اگر فقط میخواهد جامعهشناسی کند آمارگیری کند در صدد قبول یا نکول نیست فقط در صدد جمعآوری اطلاعات است این اجاره یعنی پناهندگیدادن واجب نیست مشمول آیه نیست حالا اگر حکومت اسلامی صلاح دید اینها را هم مثل کسانی که میخواهند بیایند اینجا را ببینند آثار باستانی را ببینند آن معماریهای اسلامی را ببینند اگر صلاح دید خب اجازه میدهد اما واجب باشد بر حکومت اسلامی که پناهندگی بدهد نه ولی اگر کسی بخواهد تحقیق کند حالا یا بعد قبول میکند یا نمیکند حالا یک محققی آمده در اثر آن رسوبات کهنش اینها را نتوانست بپذیرد خب نپذیرد برگردد اینطور نیست که نکول او باعث مهدورالدم شدن او باشد که در اینگونه از مسائل که کسی بیاید بخواهد معارف الهی را تحقیق کند قبول و نکولش یکی است باید محفوظ بشود برگردد خب.
نظری بودن فراگیری معارف اسلامی
از این کریمهای که فرمود: ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ این میفهماند به تعبیر مرحوم امین الاسلام که معارف الهی ضروری و بدیهی نیست که نیازی به فحص و فکر و امثال ذلک نباشد الآن البته این مسائل روشن شد ولی در گذشته دور این حرفها مطرح بود که آیا معارف اسلامی ضروری است یا نظری برخی میگفتند اینها دیگر خداشناسی بدیهی است اینها دیگر درس خواندن نمیخواهد حکمت و کلام نمیخواهد ما فقط همین چیزهایی که رایج است اینها را باید بخوانیم برای اینکه آنها که بدیهی است اما وقتی انباری از شبهات جلوی پای اینها آمد معلوم شد که نه اینچنین نیست اینها نظری است از آن طرف شبهه هم در راه است بنابراین اینکه آیا معارف ضرروی است یا نه؟ در تبیان مرحوم شیخ طوسی فراوان است برای اینکه مشکلش همان معاصران متکلمین او بودند که میگفتند این حرفها حرفهای بدیهی است و گوشهای از فرمایشات مرحوم شیخ در تبیان در مجمعالبیان امین الاسلام هم آمده (رضوان الله علیهما) که اینها ضروری نیست درس خواندن بخواهد فکر و مطالعه بخواهد از این جهت فرمودند که ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾.
عدم لزوم توبه مشرکان قبل از پایان مهلت چهارماهه
مطلب دیگر آن است که لازم نیست این توبه که یکی از علل صیانت دم هست قبل از انسلاخ اشهر باشد یعنی قبل از اینکه چون در تعبیرات جناب امین الاسلام یا کشاف اینچنین برمیآید قبل از اینکه این ماههای تأمینی یا اشهر سیاحه قبل از اینکه منقضی بشود اگر شخص توبه کرد خونش محفوظ است حالا لازم نیست این توبه و ایمان قبل از انقضا و انسلاخ اشهر سیاحه باشد ممکن است بعد از انقضا و قبل از گذشتن زمان معتدبه فوراً ایمان بیاورد ماه تمام شد روز اول بعد از تمام شدن ماه هم این شخص ایمان آورد باز مشمول ﴿تَابُوا وَأَقَامُوا﴾ هست خب.
استفهام انکاری بودن ﴿کَیْفَ﴾ و استثنای گروهی از مشرکان از حکم آیه
مطلب دیگر آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ﴾ این ﴿کَیْفَ﴾ برای استفهام انکاری است و از یک قوم لدود عنود حکایت میکند لذا این کلمه تکرار شده است هم در اول آیهٴ هفت و هم در اول آیهٴ هشت اول آیهٴ هفتم سورهٴ «توبه» این است ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ﴾ اول آیهٴ هشت همین سوره هست ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ﴾ این هر دو ﴿کَیْفَ﴾ برای استفهام استنکاری و استبعادی است یعنی خیلی بعید است این کار اما اینکه این آیه نازل شد فرمود که ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ﴾ این برای بیان مستثنا و تتمیم سخن قبلی است قوم کنانه این قوم کنانه میگفتند که در زمان صلح حدیبیه با وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معاهده بستند و نقض عهد نکردند و در کمال رعایت وفای عهد به سر میبردند آن روز قدرت مرکزی نبود که مثلاً حالا دولت اسلامی با آن قدرت مرکزی و حکومت مرکزی پیمان ببندد و همه قبائل تمکین کنند هر قبیله قبیلهای جداگانه تقریباً مگر بعضیها پیمان میبستند قوم کنانه در جریان صلح حدیبیه با حکومت مرکزی اسلام تعهد بستند این قوم نقض عهد نکردند چون نقض عهد نکردند در آیهٴ هفت همین سورهٴ «توبه» اینها را استثنا کرد فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ چون جریان حدیبیه نزدیک مسجدالحرام بود فاصلهاش از مدینه پیغمبر زیادتر بود از این جهت فرمودند: ﴿عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ نه ﴿عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ نظیر ﴿وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّی﴾ که فاصله سه چهار متری باشد اینطور نیست پس قوم کنانه که تعهد کردند و به عهدشان وفا کردند اینها را استثنا میکند کاری به اینها نداشته باشید ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾ نسبت به اینها شما هیچ تعرضی نکنید و این تقوای سیاسی که در رعایت عهد مشهود است باعث محبوبیت شما میشود نزد خدا ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِین﴾ اینگونه از افراد متقی را که به عهدشان وفا میکنند.
معنای واژهی «إلّ» و بیان ویژگیهای مشرکان پیمانشکن
بعد دربارهٴ آنها که فرمود آنها عهدشان معتبر نیست و نقض عهد کردند فرمود: ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ الّ لغتاً این جُعار و آن صدا را میگویند از همه این اصوات یا این کارهای فیزیکی فعلی مشتق میشود که بر آن قراردادها اطلاق میشود جریان ﴿عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ و مانند آن قبلاً گذشت که چون در جاهلیت رسم بر این بود وقتی قراردادی میبستند یا امضا میکردند طرفین قرارداد با یکدیگر دست میدادند تماسح یمنیٰ به یمنیٰ بود برخورد دست راست با دست راست بود این کار را میگفتند جزء ایمان است بنا بر اینکه ایمان جمع یمین به معنای تماسح یمنیٰ با یمنیٰ باشد نه جمع یمین به معنی سوگند چون دست راست با دست راست تماس میگرفت برخورد دو یمین بود از این جهت میگفتند ﴿عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ یا ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ مشابه این اشتغال در کلمه ال است ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ﴾ الیل همان انین است وقتی یک گوسفندی یا غیر گوسفند از این حیوانات یک جعاری یک نالهای دارد صدایی برمیآورد میگویند این الیل و انین آن حیوان است جعار همان ناله است چون مشابه این صوت هنگام برقراری پیمان و تعهد از اینها شنیده میشد این پیمان را میگفتند ال یعنی یک گفتگویی که در پایانش یک صدایی هم شنیده میشود چون این ال از آن الیل مشتق است این پیمان را میگفتند ال ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ ذمه که مشخص است ذمه یک امر اعتباری است بر خلاف ذهن، ذهن یک وجود حقیقی است که در علوم حقیقی مطرح است ذمه یک امر قرارداد است مثلاً کسی که بدهکار است ذمه او مشغول است طلبکار اگر فوراً ببخشد ابراء کند میگویند ذمهاش دیگر چیزی نیست بود آن دین در لحظه قبل و نبود همان دین با ابراء در لحظه بعد یک امر اعتباری است اما ذهن یک حساب دیگری دارد فرمود: ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ خب نه آن ال که یک پیمان خاص است نه این تعهد ذمی و کارشان هم منافقانه است ﴿یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ اما ﴿وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ﴾ ﴿لاَیَرْقُبُوا﴾ ﴿إلاًّ﴾ یک، ﴿ذِمَّةً﴾ دو، ﴿یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ﴾ سه، ﴿وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾ چهار.
«و الحمد لله رب العالمین»
جامع پناهندگی دادن حکومت اسلامی به برخی از مشرکان
جهات چهارگانه امان دادن اسلام به مشرکان
باز گذاشتن راه مشرکان در صورت توبه کردن آنان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ ٭ وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ ٭ کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِین ٭ کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾
جهات چهارگانه امان دادن اسلام به مشرکان
چون اساس بر همان عنایت الهی بود لذا از چند جهت مشرکین را در امان قرار دادند جهت اولی جهت عام است همان اشهر حرم است آن چهار ماهی که جنگ حرام است یعنی ماه رجب و ذیالقعده و ذیالحجه و محرم که در جاهلیت این چهار ماه را به عنوان اشهر حرم مینامیدند و اسلام هم آن را امضا کرده است این چهار ماه خونریزی محرم بود مگر اینکه از آن طرف حمله شروع بشود که در این حال فرمود: ﴿الشَّهْرُ الحَرَامُ بِالشَّهْرِ الحَرَامِ وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾ اگر آنها حرمت شهر حرام را نقض کردهاند شما هم میتوانید قصاص کنید قصاص زمانی یعنی این حق را آنها نقض کردند شما هم میتوانید نقض کنید مادامی که آنها در اشهر حرم حمله نکردند قتال آنها محرم است این یک جهت جهت دیگر آن چهار ماه مهلتی است که به عنوان اشهر سیاحه است تا در این چهار ماه آنها در کمال آرامش بیندیشند گرچه بخشی از این چهار ماه با آن چهار ماه تداخل کرده است ولی اشهر سیاحه غیر از اشهر حرم است این دو جهت، سوم کسانی که عهدشان را رعایت کردند نقض عهد نکردند تا نقض عهد نکردند هر اندازه که عهد آنها باقی است مدت آنها باقی است حرمت عهد آنها را حفظ بکنید و قتال آنها محرم است چهارم هم اینهایی که پناهندگی سیاسی یا اجتماعی خواستند تا معارف اسلامی را بررسی کنند گرچه این پناهندگی اینها در اشهر حرم نیست یک، در اشهر سیاحه نیست دو، آن عهد و مدت پیمانی که بستند آن هم منقضی شد سه، ولی با اینکه کافرند و هیچ کدام از آن جهات سهگانه وجود ندارد چون پناهندگی خواستند تا درباره معارف اسلامی بیندیشند به اینها مهلت بدهید این چهار، پنجم هم همان جریان توبه است که اسلام آوردند که در حقیقت این موضوع منتفی است برای اینکه اگر اسلام آوردند ﴿فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ در آن گونه از موارد وقتی مدت تمام میشد قتل جایز بود ولی در صورت اسلام قتل محرم است خب.
مطلب دیگر آن است که پس عنایت الهی این بود خونریزی در حجاز کمتر راه پیدا کند لذا آن اشهر حرم را که در زمان جاهلیت رواج داشت امضا فرمود اشهر سیاحه را اضافه کرد ادامه عهد را هم اضافه کرد پناهندگی سیاسی را هم اضافه کرد توبه و ایمان آوردن که خوب موضوع عوض میشود آن هم که حکم جدا دارد که حکم پنجم است در حقیقت و حکمش از همه آن احکام چهارگانه گذشته برتر است.
معنای عبارت ﴿وَاحْصُرُوهُمْ﴾
مطلب دیگر آن است که این محاصره کردن یا به معنای محبوس کردن است که اینها را نگذارید فعالیت کنند یا نه همان محصور شدن است در قبال مسدود شدن که نگذارید به مرز حرم وارد بشوند حج بکنند قهراً آن ﴿وَخُذُوهُمْ﴾ معنای خاص خودش را دارد این ﴿وَاحْصُرُوهُمْ﴾واحصروهم یعنی اینها را محصور کنید که نگذارید به محدوده حرم بیایند و وارد مکه بشوند.
حفظ حرمت خون در پرتو پذیرش اسلام
مطلب دیگر آن است که گرچه ظاهر ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ این است که هم ایمان بیاورند توبه کنند از شرک و هم این دو عنصر محوری دین را عمل کنند که یکی برای تحکیم ارتباط بنده با خداست به نام نماز یکی هم تحکیم ارتباط بندگان است نسبت به هم که اغنیا با فقرا رابطه حسنه برقرار کنند به عنوان ﴿وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ لکن آن حکمی که معروف در فقه است آن است که صرف توبه کافی است یعنی اگر کسی مسلمان شد و از شرک توبه کرده است این محقونالدم است دم او معصوم است محقون است در حقن و عصمت است مهدورالدم نیست لازم نیست که نماز بخواند یا روزه بگیرد همین که اسلام آورد خونش محفوظ است ولو وقت نماز نرسیده یا زکات بده نیست یا نه نخواست بخواند و چون اقامه نماز و ایتای زکات علامت بارز برای اسلام است از این جهت این دو قید ذکر شده وگرنه دخیل در احتقان دم و معصوم بودن خون نیست برخیها به همین کریمه استشهاد کردند که اگر کسی تارک نماز بود مهدورالدم است برای اینکه قرآن کریم صیانت دم را و عصمت دم را به سه امر مقید کرده است یکی توبه و ایمان آوردن، دوم اقامه نماز، سوم ایتاء زکات لکن این استدلال را که جناب امینالاسلام طبرسی (رضوان الله علیه) هم در مجمعالبیان این را نقل کردند اما نشانه قبول این منقول در مجمعالبیان نیست که او پذیرفته باشند این استدلال ناتمام است زیرا طبق شواهد دیگر صرف اسلام برای حفظ حرمت دم کافی است پس ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ که اماره توبه است.
باز گذاشتن راه مشرکان در صورت توبه کردن آنان
﴿فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ﴾ این تخلیه سبیل در قبال آن احکام چهارگانه است اینکه فرمود: ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ﴾ حالا راهشان را باز بگذارید و کاری به آنها نداشته باشد اگر فرمود: ﴿وَخُذُوهُمْ﴾ دیگر «لا تاخذوهم» اگر فرمود ﴿وَاحْصُرُوهُمْ﴾ یعنی «لا تحصروهم» و مانند آن اگر دارد ﴿وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ﴾ حالا دیگر «لا تقعدوا لهم کل مرصد» این کلمه ﴿کُلَّ﴾ که هم در قید اول آمده هم در قید چهارم آن طوری که در بحث دیروز ارائه شده و قید دوم و سوم هم چون محفوف به این دو تعمیم است حکم همین اول و چهارم را پیدا میکند برای آن است که دیگر برای اینها اشهر حرم محترم نیست نه تنها اشهر سیاحه اشهر حرم هم معتبر نیست چه اینکه در جریان حرمت مکانی هم که مسجدالحرام جای امن بود یعنی نزدیک مسجدالحرام داخلی مکه و حرم محدوده امن بود برای این مشرکین ناقض عهد، محدوده امن نیست «فاقتلوا المشرکین عند المسجد الحرام کما یقاتلونکم» سرّش این است که ﴿وَالحُرُمَاتُ قِصَاصٌ﴾ نباید یک جانبه این مقدسات را حفظ کرد اگر آنها در اشهر حرم حمله کردند شما هم دفاع کنید اگر ﴿عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ حمله کردند شما هم دفاع کنید پس «فاقتلواالمشرکین عند المسجدالحرام کما یقاتلونکم» خب ﴿فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ﴾ این تخلیه سبیل ناظر به همان احکام چهارگانه است که قتل نکنید دیگر اینها را اسیر نگیرید دیگر اینها را محاصره نکنید دیگر کمین نزنید خب ﴿فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾.
منشأ تاریخی تدوین قواعد عربی به دستور امیرمؤمنان(علیه السلام)
در آن کریمه قبلی که آیهٴ سوم همین سورهٴ مبارکهٴ توبه است ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ در صدر اسلام نقل کردند کسی در هنگام قرائت به جای رسولُه رسولِه قرائت کرده است این ظاهرش این است که ـ معاذاللهـ ﴿أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾ این مشکل را دارد وقتی کسی شنید که آن قاری رسمی اینچنین قرائت میکند ﴿أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ بعد رسول را هم به جرّ میخواند این شخص هم که آشنا به قواعد عرب نبود این هم به جرّ خواند بعد او را بردند به محکمه اسلامی که ظاهر حرفت این است که ـ معاذاللهـ خدا از رسولش بیزار است این شخص هم گفته بود که حالا که خدا از رسولش بیزار است ما هم اعلان تبرّی میکنیم؟ گفتند چرا اعلان تبری میکنید گفت فلان کس اینچنین قرائت کرده دیگر «ان الله بریء من المشرکین و رسولِهِ» از آن به بعد دستور دادند قواعد ادبی و نحوی تدوین بشود در جوامع روایی ما و همچنین در برخی از منابع معتبر اهل سنت این به وجود مبارک حضرت امیر اسناد داده میشود اول کسی که قوانین نحو را تدوین کرد و اعلام کرد و نحو را آموخت وجود مبارک حضرت امیر بود که به ابوالاسود دئلی گفته بود که اسم چیست؟ فعل چیست؟ حرف چیست؟ این اصول کلیه را گفت تا بعد آنها هم قواعد را استخراج کردند چون خود قرآن کریم بعد شده منبع نحو و صرف. لغات را از همان مردم عرب استنباط میکردند استقراء میکردند اما یک کتاب مدوّنی نبود که مثلاً چه چیزی مرفوع است چه چیزی منصوب است اینها اشعار جاهلیت بود قرائتها هم که تثبیت نشده بود مگر در صدر اینها در دلهای اینها بعد از نزول قرآن کریم خود قرآن منبع ادبیات شد مرجع و مصدر شد ولی بالأخره آنچه که در جوامع روایی ماست و در برخی از جوامع روایی معتبر اهل سنت هست این است که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) به ابوالاسود دئلی دستور داد اسم را معنا کرد فعل را معنا کرد حرف را معنا کرد و آن وقت قواعد عربی شکل گرفت ولی آن طوری که زمخشری در کشاف نقل میکند این است که این مرد را به محکمه عمر آوردند عمر رفت او را تنبیه بکند او گفت من شنیدم که قاری شما اینچنین قرائت میکند که «ان الله بریء من المشرکین و رسولِهِ» خب من هم قرائت کردم و گفتم اگر «الله بریء من المشرکین و رسولِهِ» خب من هم بریء هستم از آن به بعد عمر دستور داد که قواعد ادبی را تدوین کنند ولی آنچه که معتبر است برای اینکه هم منابع ما دارد هم منابع معتبر آنها این بود وجود مبارک حضرت امیر به ابوالاسود فرمود آن قواعد عربی از آن به بعد تدوین شده است.
اطلاق نداشتن ﴿فَأَجِرْهُ﴾ در مورد پناهندگی مشرکان
مطلب دیگر آن است که این ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ گرچه اشاره شد که هر جهانگردی مصون است محقونالدم است برای اینکه این ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ به عنوان شرط اول نیامده یعنی اینچنین نفرمود: «و ان استجارک احد لیسمع کلام الله فاجره» بلکه آمده جمله بعد از اینکه تمام شد فرمود: ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ﴾ بعد فرمود: ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ این اگر قید نباشد چون محتمل القیدیه است این آیه اطلاق ندارد که هر جهانگردی مصون الدم است این آیه میگوید که قدر متیقنش این است اگر کسی آمده و از شما پناهندگی خواست تا معارف الهی را تحقیق کند به او پناهندگی بدهید و او خونش محفوظ است معنای اینکه قید محتملالقیدیه است یا وارد مورد غالب است این است که اگر یک مطلق دیگری داشتیم این توان تقید آن را ندارد نظیر همان ﴿وَرَبَائِبُکُمُ اللاَّتِی فِی حُجُورِکُم مِن نِسَائِکُمُ اللاَّتِی دَخَلْتُم بِهِنَّ﴾ که اگر یک آیه و دلیل مطلقی داشته ربیبه مطلقاً محرم است چه «دخلتم بها» باشد چه نباشد این آیه ﴿وَرَبَائِبُکُمُ﴾ توان تقیید آن را ندارد چون قید وارد مورد غالب است معنای چیزی که محتملالقیدیه است این است که اگر یک مطلقی داشتیم این نمیتواند آن را تقیید کند نه خود این اطلاق دارد بنابراین ما اگر خواستیم بگوییم که هر کسی وارد سر زمین اسلامی شد هر جهانگردی ولو برای تحقیقات معارف الهی نباشد این هم مشمول آیه است مشکل است ولی اگر یک مطلقاتی داشتیم که میگوید عهدتان را رعایت کنید با هر کسی تعهد سپردید رعایت عهد واجب است این آیهٴ شش سورهٴ مبارکهٴ «توبه» قدرت تقیید آنها را ندارد این یک مطلب.
تفاوت مورد وجوب و جواز پناهندگی دادن به مشرکان
مطلب دیگر اینکه بله ما آیات دیگری داریم نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «نساء» و مانند آن است که مگر ﴿إِلاَّ الَّذِینَ یَصِلُونَ إِلَی قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ مِیثَاقٌ﴾ که این مطلق میثاق را امضا میکند با هر کسی که حکومت اسلامی تعهد بسته است آن عهد باید رعایت بشود کسانی که به عنوان جهانگردی وارد میشوند اگر به این قصد وارد میشوند که به اصطلاح گفتمان دینی داشته باشند برای تحقیق در مسائل دینی میآیند پناه دادن اینها واجب است چون امر کرده یک محقّقی که جاسوس نیست غرض سیاسی هم ندارد مرض هم ندارد فقط میخواهد تحقیق کند در مسائل اسلامی این دیگر به کارشناسی کارشناسان امور خارجه مربوط است آنها برایشان ثابت شده است که این شخص هیچ غرضی ندارد هیچ انگیزهای ندارد نه انگیزه جاسوسی نه انگیزه سیاسی انگیزههای دیگر ندارد فقط میخواهد به اصطلاح در گفتمان دینی شرکت کند خب اینجا پناه دادن واجب است چون امر کرده اما اگر نه یک کسی به عنوان جهانگرد میخواهد وارد بشود اگر حکومت اسلامی مصلحت دید او را پناهنده کرد از آن به بعد محقونالدم است محترم است محفوظ است ولی اگر مشکوک بود برای حکومت اسلامی به او پناهندگی نداد خلاف هم نکرده است برای اینکه این امر در زمینه هر جهانگردی نیست آن کسی که پناهندگی سیاسی یا اجتماعی بخواهد ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ پس اگر پناهندگی داده شد رعایت این عهد واجب است آن شخص محقونالدم است خونش محترم است و باید در کمال امنیت به سر ببرد و برگردد اما تأمین و پناهندگی دادن واجب است یا نه؟ دلیلی بر وجوبش نیست اما اگر یک کسی برای تحقیق بخواهد بیاید در مسائل اسلامی تحقیق کند و هیچ انگیزه دیگری هم او را همراهی نمیکند در اینجا نه تنها اگر پناهندگی دادند او محترم و محفوظ است بلکه پناهندگی دادن واجب است ﴿فَأَجِرْهُ﴾ این امر کرده.
معنای شنیدن ﴿کَلاَمَ اللّهِ﴾ از زبان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مسلمانان
مطلب دیگر آن است که اهل معرفت در این جمله ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ خیلی سخن دارند و اما آن طوری که در کتابهای عادی تفسیرهای عادی نظیر مجمعالبیان و امثال ذلک مطرح است در همین محدوده مطرح است که آن کسی که میآید این آیات قرآن را از قاری یا از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا از امام (علیه السلام) یا از شاگردان اینها میشنود این کلامی را که از یک عالم میشنود اتصاف این کلام «بانه کلام الله» است از باب اتحاد حاکی و محکی است بعد هم به یک شعری تمسک کردند میگویند الآن وقتی کتاب سیبویه را وقتی کسی میخواند میگوید این کلام سیبویه است خب یا شعری که از فرزدق میخواند میگوید این کلام فرزدق است براساس اتحادی که بین حاکی و محکی است حکایت این نقش را دارد آنهایی که طرز دیگری میاندیشند میگویند وقتی که از لبان مطهر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) کلام در میآید بر اساس ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی ٭ إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْیٌ یُوحَی﴾ نه تنها این کلام ﴿کَلاَمَ اللّهِ﴾ است این تکلم هم تکلم الهی است برای اینکه اگر کسی به آن مقام والای قرب نوافل بار یافت و ذات اقدس الهی در مقام قرب نوافل لسان این ولیّالله شد «و لسانه الذی یتکلم به» پس نه تنها این کلام ﴿کَلاَمَ اللّهِ﴾ است این تکلم هم تکلمالله است گاهی کلام معجزه است گاهی خود تکلم نقش خاص دارد کلام معجزه باشد مثل همین آیات قرآن کریم که کلام خداست و معجزه است گاهی تکلم معجزه است نه کلام مثل کاری که وجود مبارک عیسی (سلام الله علیه) انجام داده حرفش حرفی نبود که کسی نتواند مثل او بیاورد ﴿قَالَ إِنِّی عَبْدُ اللَّهِ آتَانِیَ الکِتَابَ وَجَعَلَنِی نَبِیّاً﴾ این جمله تحدی نشده که کسی نتواند مثل این جمله بیاورد عمده تکلم است که کسی که نوزاد است در گهواره است به عمیقترین کلام تکلم میکند این تکلم معجزه است درباره وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) جامع هر دو جهت است هم کلامش وحی خداست که این در همه این کتابهای تفسیری هست هم تکلم خود بر اساس قرب نوافل تکلم الهی است برای اینکه «و لسانه الذی یتکلم به» براساس این جهت ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ الهَوَی﴾ هم منطوقش الهی است و هم نطقش الهی است ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ﴾.
منسوخ نشدن جواز پناهندیگ دادن به مشرکان
این کریمه ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ﴾ جزء محکمات قرآن است نسخ نشده الآن هم همین طور است در زمان حضرت امیر (سلام الله علیه) آن طوری که جناب زمخشری در کشاف نقل میکند اینکه کسی آمده که دارد «یسمع کلام الله او لحاجة» هر دو را اضافه کرده سؤال کردند که آیا کسی که آمده برای تحقیق مطالب دینی یا برای کار دیگر آمده این خونش هدر است یا نه؟ حضرت فرمود نه برای اینکه خدا فرمود: ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ﴾ منتها برخیها خیال کردند این منسوخ است به این ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ﴾ در حالی که اینها عام و خاصاند آنکه دارد ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ﴾ آن عام است این ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ﴾ خاص است خاص که نمیتواند منسوخ عام باشد.
شروع مهلت چهارگانه مشرکان از زمان ابلاغ حکم
مطلب دیگر آن است که در آیهٴ سوم همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» فرمود که یا آیهٴ دوم که ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ این اشهر سیاحه از زمان ابلاغ باید حساب بشود نه از زمان نزول آیه رحمت و تأمین لذا این آیه قبلاً نازل شد روزی که وجود مبارک حضرت امیر (سلام الله علیه) در سرزمین عرفات و منا برای مردم قرائت کردند مثلاً مخصوصاً در منا دهم ذیالحجه بود از دهم ذیالحجه این اشهر سیاحه شروع میشود تا دهم ربیعالثانی پس ظرف نزول معیار نیست ظرف ابلاغ معیار هست.
وجوب پناهندگی به مشرکان جهت تحقیق آنان در معارف توحیدی
مطلب دیگر آن است که اینکه در آیهٴ شش فرمود: ﴿فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ این فقط شامل بحثهای تفسیری است یا حالا اگر یک کسی دارد یک جایی نهجالبلاغه تدریس میکند کتاب حدیث تفسیر میکند یا حکمت و کلام اسلامی را دارد تدریس میکند برهان عقلی دارد اقامه میکند بر حقانیت وحی و نبوت و معارف الهی اینچنین نیست که این مفهوم داشته باشد که اگر کسی خواست بیاید مثلاً درباره نهجالبلاغه تحقیق کند این پناهندگی ندارد یا بخواهد درباره اصولکافی تحقیق کند این پناهندگی ندارد نه همه آنها کلامالله است برای اینکه ریشه اصلی کلامالله است منظور کلامالله خصوص قرآن نیست آنکه دارد حکمت الهی، کلام الهی، نهجالبلاغه حدیث اینها را بازگو میکند معارف الهی را تبلیغ میکند میگوید خدایی هست قیامتی هست پیغمبر و وحی و نبوتی هست به این دلیل به این سبک خب کسی میخواهد بیاید اینها را بشنود اینها هم کلام الله است پس اینکه گفته شد: ﴿فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ چون همه اینها برکاتش به همان کلام خداست اینچنین نیست که فقط منحصراً تفسیر را یا بحثهای توحیدی قرآن را استثنا بکند که اگر کسی خواست بیاید مثلاً آیات قرآن را بررسی کند این پناهندگی سیاسی میخواهد و باید بدهید ولی اگر کسی خواست خطبه توحیدی نهجالبلاغه را بررسی کند اینجا دیگر پناهندگی سیاسی واجب نیست اینچنین نیست.
پرسش ...
مورد غیر واجب در پناهندگی دادن به مشرکان
پاسخ: نه بالأخره باید معارف الهی باشد دیگر این شخص میخواهد حالا فقه و اینها جزء علوم اسلامی هست ولی کسی که مشرک است او مشکل فقه و اصول ندارد که او اول میخواهد ایمان بیاورد دیگر بعد از اینکه ایمان آورد البته مسئله اقامه صلات و ایتای زکات مطالب فقهی میخواهد ولی اگر کسی مشکل اصلیاش فقه است این فقط باید توحید را دریابد بررسی کند.
پرسش ...
پاسخ: فقط بخواهد بشناسد یا میخواهد بالأخره احتجاج کند حالا ممکن است شرقشناسی یعنی ببیند اسلام چه میگوید بله اما اگر فقط میخواهد جامعهشناسی کند آمارگیری کند در صدد قبول یا نکول نیست فقط در صدد جمعآوری اطلاعات است این اجاره یعنی پناهندگیدادن واجب نیست مشمول آیه نیست حالا اگر حکومت اسلامی صلاح دید اینها را هم مثل کسانی که میخواهند بیایند اینجا را ببینند آثار باستانی را ببینند آن معماریهای اسلامی را ببینند اگر صلاح دید خب اجازه میدهد اما واجب باشد بر حکومت اسلامی که پناهندگی بدهد نه ولی اگر کسی بخواهد تحقیق کند حالا یا بعد قبول میکند یا نمیکند حالا یک محققی آمده در اثر آن رسوبات کهنش اینها را نتوانست بپذیرد خب نپذیرد برگردد اینطور نیست که نکول او باعث مهدورالدم شدن او باشد که در اینگونه از مسائل که کسی بیاید بخواهد معارف الهی را تحقیق کند قبول و نکولش یکی است باید محفوظ بشود برگردد خب.
نظری بودن فراگیری معارف اسلامی
از این کریمهای که فرمود: ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ این میفهماند به تعبیر مرحوم امین الاسلام که معارف الهی ضروری و بدیهی نیست که نیازی به فحص و فکر و امثال ذلک نباشد الآن البته این مسائل روشن شد ولی در گذشته دور این حرفها مطرح بود که آیا معارف اسلامی ضروری است یا نظری برخی میگفتند اینها دیگر خداشناسی بدیهی است اینها دیگر درس خواندن نمیخواهد حکمت و کلام نمیخواهد ما فقط همین چیزهایی که رایج است اینها را باید بخوانیم برای اینکه آنها که بدیهی است اما وقتی انباری از شبهات جلوی پای اینها آمد معلوم شد که نه اینچنین نیست اینها نظری است از آن طرف شبهه هم در راه است بنابراین اینکه آیا معارف ضرروی است یا نه؟ در تبیان مرحوم شیخ طوسی فراوان است برای اینکه مشکلش همان معاصران متکلمین او بودند که میگفتند این حرفها حرفهای بدیهی است و گوشهای از فرمایشات مرحوم شیخ در تبیان در مجمعالبیان امین الاسلام هم آمده (رضوان الله علیهما) که اینها ضروری نیست درس خواندن بخواهد فکر و مطالعه بخواهد از این جهت فرمودند که ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾.
عدم لزوم توبه مشرکان قبل از پایان مهلت چهارماهه
مطلب دیگر آن است که لازم نیست این توبه که یکی از علل صیانت دم هست قبل از انسلاخ اشهر باشد یعنی قبل از اینکه چون در تعبیرات جناب امین الاسلام یا کشاف اینچنین برمیآید قبل از اینکه این ماههای تأمینی یا اشهر سیاحه قبل از اینکه منقضی بشود اگر شخص توبه کرد خونش محفوظ است حالا لازم نیست این توبه و ایمان قبل از انقضا و انسلاخ اشهر سیاحه باشد ممکن است بعد از انقضا و قبل از گذشتن زمان معتدبه فوراً ایمان بیاورد ماه تمام شد روز اول بعد از تمام شدن ماه هم این شخص ایمان آورد باز مشمول ﴿تَابُوا وَأَقَامُوا﴾ هست خب.
استفهام انکاری بودن ﴿کَیْفَ﴾ و استثنای گروهی از مشرکان از حکم آیه
مطلب دیگر آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ﴾ این ﴿کَیْفَ﴾ برای استفهام انکاری است و از یک قوم لدود عنود حکایت میکند لذا این کلمه تکرار شده است هم در اول آیهٴ هفت و هم در اول آیهٴ هشت اول آیهٴ هفتم سورهٴ «توبه» این است ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ﴾ اول آیهٴ هشت همین سوره هست ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ﴾ این هر دو ﴿کَیْفَ﴾ برای استفهام استنکاری و استبعادی است یعنی خیلی بعید است این کار اما اینکه این آیه نازل شد فرمود که ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ﴾ این برای بیان مستثنا و تتمیم سخن قبلی است قوم کنانه این قوم کنانه میگفتند که در زمان صلح حدیبیه با وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معاهده بستند و نقض عهد نکردند و در کمال رعایت وفای عهد به سر میبردند آن روز قدرت مرکزی نبود که مثلاً حالا دولت اسلامی با آن قدرت مرکزی و حکومت مرکزی پیمان ببندد و همه قبائل تمکین کنند هر قبیله قبیلهای جداگانه تقریباً مگر بعضیها پیمان میبستند قوم کنانه در جریان صلح حدیبیه با حکومت مرکزی اسلام تعهد بستند این قوم نقض عهد نکردند چون نقض عهد نکردند در آیهٴ هفت همین سورهٴ «توبه» اینها را استثنا کرد فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ چون جریان حدیبیه نزدیک مسجدالحرام بود فاصلهاش از مدینه پیغمبر زیادتر بود از این جهت فرمودند: ﴿عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ نه ﴿عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ نظیر ﴿وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّی﴾ که فاصله سه چهار متری باشد اینطور نیست پس قوم کنانه که تعهد کردند و به عهدشان وفا کردند اینها را استثنا میکند کاری به اینها نداشته باشید ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾ نسبت به اینها شما هیچ تعرضی نکنید و این تقوای سیاسی که در رعایت عهد مشهود است باعث محبوبیت شما میشود نزد خدا ﴿إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِین﴾ اینگونه از افراد متقی را که به عهدشان وفا میکنند.
معنای واژهی «إلّ» و بیان ویژگیهای مشرکان پیمانشکن
بعد دربارهٴ آنها که فرمود آنها عهدشان معتبر نیست و نقض عهد کردند فرمود: ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ الّ لغتاً این جُعار و آن صدا را میگویند از همه این اصوات یا این کارهای فیزیکی فعلی مشتق میشود که بر آن قراردادها اطلاق میشود جریان ﴿عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ و مانند آن قبلاً گذشت که چون در جاهلیت رسم بر این بود وقتی قراردادی میبستند یا امضا میکردند طرفین قرارداد با یکدیگر دست میدادند تماسح یمنیٰ به یمنیٰ بود برخورد دست راست با دست راست بود این کار را میگفتند جزء ایمان است بنا بر اینکه ایمان جمع یمین به معنای تماسح یمنیٰ با یمنیٰ باشد نه جمع یمین به معنی سوگند چون دست راست با دست راست تماس میگرفت برخورد دو یمین بود از این جهت میگفتند ﴿عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ یا ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ مشابه این اشتغال در کلمه ال است ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ﴾ الیل همان انین است وقتی یک گوسفندی یا غیر گوسفند از این حیوانات یک جعاری یک نالهای دارد صدایی برمیآورد میگویند این الیل و انین آن حیوان است جعار همان ناله است چون مشابه این صوت هنگام برقراری پیمان و تعهد از اینها شنیده میشد این پیمان را میگفتند ال یعنی یک گفتگویی که در پایانش یک صدایی هم شنیده میشود چون این ال از آن الیل مشتق است این پیمان را میگفتند ال ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ ذمه که مشخص است ذمه یک امر اعتباری است بر خلاف ذهن، ذهن یک وجود حقیقی است که در علوم حقیقی مطرح است ذمه یک امر قرارداد است مثلاً کسی که بدهکار است ذمه او مشغول است طلبکار اگر فوراً ببخشد ابراء کند میگویند ذمهاش دیگر چیزی نیست بود آن دین در لحظه قبل و نبود همان دین با ابراء در لحظه بعد یک امر اعتباری است اما ذهن یک حساب دیگری دارد فرمود: ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ خب نه آن ال که یک پیمان خاص است نه این تعهد ذمی و کارشان هم منافقانه است ﴿یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ اما ﴿وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ﴾ ﴿لاَیَرْقُبُوا﴾ ﴿إلاًّ﴾ یک، ﴿ذِمَّةً﴾ دو، ﴿یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ﴾ سه، ﴿وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾ چهار.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است