- 596
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 6 تا 12 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 6 تا 12 سوره توبه"
چگونگی رفتار حکومت اسلام با مشرکان
دستور ریشهکنی مشرکان پیمانشکن حجاز
لزوم پناهندگی فرهنگی به مشرکان جهت تحقیق از اسلام
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ ٭ کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِین ٭ کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ ٭ اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ ٭ لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ ٭ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ٭ وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾
امنیت نداشتن مشرکان پیمانشکن در زمان و مکان خاص
تعبیر به ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ﴾ با این الف و لام ناظر به آن عهد ذکری است یعنی آن اشهر حرمی که گفتیم ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ نه اشهر حرم معهود درباره این درخواست پناهندگی قبل از پناهندگی فرمود که ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ﴾ این ﴿حَیْثُ﴾ اگر تعمیم زمانی و مکانی هر دو را به همراه داشته باشد معلوم میشود که نه حرم که یک جای مقدسی است برای آنها محل امن است نه اشهر حرم که یک زمان مقدسی است برای آنها جای امن است برای اینکه تمام اینها آزمایشهای خود را پس دادند که در چه حالت نقض عهد میکنند لذا ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ﴾ نه اینها از احترام زمان برخوردارند نه از احترام زمین و حرم برای اینکه این گروه سیزده سال پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همراهان او را شکنجه دادند عدهای را وادار به هجرتین کردند عدهای را وادار به یک هجرت کردند عدهای را هم کشتند عدهای را هم زجر دادند و مانند آن به حدی رسیدند که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ نه تنها ایمان نمیآورند و کافرند بلکه مستکبرند که برهان مسئله را هم بعد ذکر میکند که ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که با کافر میشود کنار آمد یک زندگی مسالمتآمیز داشت ولی با مستکبر به هیچ وجه نمیشود زندگی کرد برای اینکه وقتی با یک گروهی آدم در یک منطقهای به سر میبرد یک قراردادی یک تعهدی یک قانونی یک امضای محترمی هست آنها به هیچ وجه عهد و پیمان و امضا را عمل نمیکنند قهراً هر کسی در آن منطقه زندگی میکند باید در اسارت اینها باشد با چنین گروهی هرگز نمیشود کنار آمد
دستور ریشهکنی مشرکان پیمان شکن در حجاز
لذا در آن آیهٴ چهار سورهٴ «توبه» با آیهٴ پنج سورهٴ «توبه» با ارائه چهار راهنمایی فرمود اینها باید از حجاز ریشهکن بشود اگر کشتن اینها میسر شد که ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ﴾ اگر نشد اسارت اگر دیدید مصلحت در اخذ و اسیر گیری است اسارت و اگر کشتن مقدور نبود یا اسیرگیری آسان نبود محاصره و اگر جای آنها را نمیدانید از آنها خبری ندارید کمین کنید تا دسترسی پیدا کنید به یکی از امور سهگانه را اجرا کنید ﴿وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ﴾ تا تمام راهها برای آنها ناامن بشود برای اینکه به هیچ وجه نمیشود با اینها زندگی کرد البته ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ معلوم شد که توبه آنها واقعی است ﴿فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ﴾ در اثنای این بحث سیاسی و معاهده، آن جریان پناهندگی فرهنگی را ذکر میکند این در حقیقت یک جمله معترضهای است که در اثنا واقع شده برای اهمیت مطلب در اثنا به عنوان معترضه ذکر شده وگرنه این مسئله هنوز تمام نشد برای اینکه ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ﴾ که آیه هفت است تتمه مسائل قبلی است این ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ به منزله جمله معترضه است که بر اساس اهمیت در این اثنا واقع شده است تعلیلی که در این مسئله است با روح حاکم بر قوانین اسلامی هماهنگ است و آن این است که اساس اسلام همان «لتکون کلمة الله هی العلیا» است ﴿لِیُحِقَّ الحَقَّ وَیُبْطِلَ البَاطِلَ﴾ و مانند آن است
لزوم پناهندگی فرهنگی به مشرکان جهت تحقیق از اسلام
بنابراین اگر کسی واقعاً در صدد درک معارف اسلامی است این از امنیتی برخوردار است باید به او پناهندگی داد این جمله معترضه که در وسط واقع شد برای اهمیت مطلب است
پرسش ...
پاسخ: بله و از طرفی هم آنها بدون پناهندگی هم میتوانند بیایند به صورت عادی هم میتوانند بیایند یک وقتی پناهندگی یعنی قصد اقامت میخواهد اینها اما اینها توریستی هم میتوانند بیایند اگر احتجاج هست شرکت در همایش هست در گردهمایی هست میزگرد است گفتمان هست همه اینها میتوانند شرکت کنند دیگر لازم نیست پناهندگی داشته باشند چون ما در حال جنگ نیستیم.
﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ﴾ پناهندگی سیاسی یک اصطلاح خاصی دارد اما اینها که میآیند ولو توریستی اینها هم در اماناند دیگر اینها هم باید در پناه باشند ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ پس این بر اساس اهمیتی که دارد هم نسبت به گذشته مقیّد یا مخصص هست هم نسبت به آینده مصون از نسخ این طور نیست که اگر کریمهای وارد شد ﴿وَقَاتِلُوا المُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾ آن بتواند آیه ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ﴾ را نسخ کند یا از بین ببرد مانند آن بلکه این روی اصالت و ثبات خود باقی است چون این است که با روح قرآن هماهنگ است یعنی اگر کسی واقعاً مهلت خواست برای تحقیق باید به او مهلت داد پس این نسبت به گذشته مخصص یا مقید است و نسبت به آینده هم هر چه عموم داشته باشد مصون از نسخ و مانند آن خواهد بود پس اگر کریمهای در بعد داریم که ﴿وَقَاتِلُوا المُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾ آن حاکم بر این نیست وارد نیست مخصص و امثال ذلک نیست
اطلاق ﴿کَلاَمَ اللَّهِ﴾ بر سخنان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت(علیهم السلام)
عمده آن است که اینکه فرمود: ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ اشاره شد چون ریشه همین معارف الهی قرآن کریم است کلام الله منظور شده اگر همین معنا در زمان وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) اتفاق میافتاد چه اینکه یک وقتی اتفاق هم افتاده حضرت به این آیه استشهاد کرده برای پناهندگی و تأمین حالا اگر کسی خواست یکی از خطبههای نهجالبلاغه را بررسی کند معارف توحیدی را باز هم این آیه شاملش میشود چون احکامی که برای قرآن کریم است یک وقت از آن جهت که قرآن است نظیر ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ المُطَهَّرُونَ﴾ این چون کلام خداست بدون طهارت نمیشود با او برخورد کرد یک وقت است نه چون محتوای او الهی است و حق است نظیر ﴿فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ این دیگر نظیر آیهٴ سورهٴ «واقعه» نیست که مخصوص قرآن باشد حالا اگر کسی خواست با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا با امیرالمؤمنین(علیه السلام) احتجاجی داشته باشد در معارف خطبههایی که حضرت فرمود احتجاج داشته باشد که گرچه ریشه آن حرفها قرآن است و اما آیه قرآن سورهای از سور قرآن مطرح نیست باز این پناهندگی هست که این قبلاً هم بازگو شد دلیل دیگر این است که چون این آیه عام است نسبت به غیر عربها هم شمول دارد حالا اگر یک تازی یا رومی فارسی یا رومی که عربی نمیفهمد پناهندگی خواست تا با اصول اسلامی آشنا بشود خب اینکه قرآن که عربی است برای او سودمند نیست چون او اصلاً عربی نمیفهمد پس اینکه میفرماید: ﴿فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ که آیه مخصوص کفار عرب نیست از اینجا معلوم میشود که چون ریشه همه این معارف قرآن کریم است از این جهت فرمود: ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ پس اگر احتجاج و گفتگوهای دیگری باشد که ریشه قرآنی دارد ولو قرآن نباشد مثل خطبههای خود رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مثل خطبههای خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) مشمول آیه خواهد بود خصیصهای برای آنها نیست.
ضرورت حصول یقین در تحقیق از اصول دین
مطلب دیگر این است که از این کریمه بیش از این بر نمیآید که باید حالا یقین پیدا کند تا عالم بشود یعنی ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ﴾ بشود یعلمون در اصول دین جزم و یقین، معتبر است گاهی این یقین از راه استدلال حاصل میشود گاهی هم از راههای دیگر در فروع دین تعبد کافی است اگر یقین پیدا شد که بسیار خوب اگر نشد همان تعبد کافی است ولی در اصول دین یقین لازم است این یقین گاهی از راه برهان عقلی است گاهی روی مشاهدههای دیگر است گاهی هم از گفتار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که آدم یقین پیدا بکند اگر یک کسی معجزهای را از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دید و سنت و سیرت آن حضرت را دید یقین پیدا کرد ولو نتواند برهان عقلی اقامه کند و معنای نبوت و تلازم بین دعوای نبوت و آوردن معجزه که چه تلازم عقلی است به اینکه اگر کسی معجزه آورد دعوت او صحیح است دعوای او صحیح است صحت دعوا صحت دعوت دو مطلب است آوردن معجزه مطلب سوم چگونه این مطلب سوم آن دو مطلب را اثبات میکند یک برهان عقلی میخواهد حالا اگر کسی نتوانست این برهان عقلی را اقامه کند و تلازمی بین معجزه و صحت دعوا و صحت دعوت اقامه کند باز هم کافی است چون در اصول دین گرچه استدلال راه دارد برهان عقلی راه دارد ولی لازم نیست در اصول دین یقین لازم است پس توده انسانهای ساده و تحصیل نکرده همین که یقین پیدا کردند از راههای معتبر کافی است اینجا هم که فرمود: ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ﴾ یعنی عالم بشوند حالا خواه با برهان عقلی عالم بشوند یا با مشاهده معجزه و مانند آن.
سرّ تکرار «کیف» در آیات محل بحث
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ﴾ دوباره به اصل مطلب بر گشتند این ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ تقریباً جمله معترضه بود که بخاطر اهمیت مطلب در وسط قرار گرفت دوباره به اصل مطلب برگشتند در کنارش هم یک استثنا ذکر کردند که زود حقوق این افراد متعهد محفوظ بماند بلا فاصله قبل از پایان بردن بحث، افرادی را که متعهدند آنها را استثنا کردند فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِین﴾ چون اینها استثنا شدند و رشته کلام دارد قطع میشود دوباره آن مسئله اول را به صورت کیف ذکر میکند پس تکرار کیف گذشته از اینکه برای تأکید است برای حفظ انسجام صدر و ساقه مطلب هم هست اگر آن جمله معترضه در وسط واقع نمیشد که ناظر به پناهندگی است و اگر این استثنای ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ﴾ بعد از ﴿کَیْفَ﴾ اول ذکر نمیشد نیازی به کیف دوم نبود ولی چون بین آن ﴿کَیْفَ﴾ و مطلب آینده این استثنا این وسط ذکر شد دوباره این کیف را ذکر فرمود فرمودند: ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾
عدم پایبندی مشرکان پیمانشکن به تعهدات انسانی، خانوادگی و اجتماعی
در نوبت قبل اشاره شد که بالأخره بعضی افراد ولو جنبه الهی را رعایت نکنند جنبه انسانی را رعایت میکنند همان بیان نورانی حضرت سیدالشهداء(سلام الله علیه) که فرمود: «ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم» در اینجا ذات اقدس الهی میفرماید اینها نه تنها جنبه الهی را رعایت نمیکنند جنبه انسانی را هم رعایت نمیکنند در جنبههای انسانی بعضیها یک خصیصهای دارند که آن را هم رعایت نمیکنند در جنبههای انسانی یک وقت است انسان با یک ملتی با یک مردم مجاور کشور خود تعهد بسته است یا با قبیله دیگر تعهد بسته است این عهد را وفا نمیکند این یکی، یکی اینکه رحامت و قرابت بستگان داخلی خودش را هم رعایت نمیکند نه تنها با هم پیمانان خود از قبیله دیگر با برادر و خواهر و عمو و دایی و اینها هم بد رفتاری میکنند این هم خصیصه دیگر فرمود اگر یک کسی مؤمن بود چه همپیمان اینها باشد از قبیله دیگر که میشود ذمه چه هم پیمان اینها نباشد از اعضای خانواده اینها باشد مثل برادر و خواهر میشود اِلّ اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ بنابراین انسان هم موظف است آن مسائل الهی را رعایت بکند هم موظف است آن روابط اجتماعی را که تعهد سپرده است محترم بشمارد هم موظف است رحامت را رعایت بکند آنها هیچ کدام از این امور سهگانه را رعایت نمیکنند نه جنبه الهی را نه جنبه خانوادگی را نه جنبه سیاسی اجتماعی شهر را چنین آدمی هستند، خب اگر فرمود که با یکی از آن چهار راه اینها را ریشه کن کنید سرش همین است دیگر کیف ﴿وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ﴾ که قرابت را رعایت بکنند ﴿وَلاَ ذِمَّةً﴾ که تعهدات اجتماعیشان محترم باشد
تعهد ظاهری و نفاق قلبی مشرکان
سرّش این است که اینها حرفی که میزنند معتقد نیستند امضا که میکنند با انگشت امضا میکنند با دست امضا میکنند حرف که میزنند با دهن حرف میزنند ولی پشتوانه این بنان و بیان باید قلب باشد قلبشان که منافق است حالا اگر کسی در تعهدات اجتماعی معتقد نبود در قرابتهای فامیلی معتقد نبود برادر خود را بیگانه دانست و همپیمان و هم امضای خود را بیگانه دانست خب با چنین کسی که نمیشود که زندگی کرد که فرمود اینها یک نفاق ایمانی دارند که حسابشان محفوظ است آن نفاق ایمانیشان شاید در مکه ظهور نکرده چون در مکه اینها هراسی نداشتند که ظاهراً ایمان بیاورند در مکه صریحاً نسبت به مسائل الهی کافر بودند در مسائل خانوادگی و در مسائل اجتماعی منافقاند در داخله منزل با برادرشان طرزی حرف میزنند که برادر را راضی میکنند ولی قلباً نیست در مسائل اجتماعی با قبیله دیگر طرزی حرف میزنند که آن قبیله را راضی میکنند ولی قلباً نیست پس این یک نفاق خانوادگی است این یک سو نفاق اجتماعی است از سوی دیگر همین گروه وقتی به مدینه راه یافتند یا همفکران اینها به مدینه راه یافتند یک منافق مثلث شدند یعنی با خدا منافقانه با اعضای منزل منافقانه با اجتماعشان منافقانه زندگی میکردند در مکه دو ضلع داشت این نفاق آنها دو ضلع داشت ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ﴾ یعنی قرابتها ﴿وَلاَ ذِمَّةً﴾ یعنی مسائل اجتماعی ﴿یُرْضُونَکُم﴾ چه شما که اعضای خانواده آنها هستید و چه همپیمانان اجتماعیشان ﴿بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ اسناد ارضا به دهن خب یک اسناد مجازی است باید بگویند با کلامشان یا با امضایشان شما را راضی نگه میدارند اینکه فرمود با دهن برای اینکه این معلوم بشود که در قبال قلب است با دهن که نمیشود کار کرد نظیر ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ آنجا هم که دارد ﴿بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ یعنی باقوالی که از افواه صادر میشود در آنجا هم به افواه نسبت دادند مثل اینکه یک کسی در برابر آفتاب بایستد فوت کند بخواهد با فوت دهن نور آفتاب را خاموش کند این شدنی نیست در این کریمه هم فرمود اینها میخواهند با دهن شما را راضی کنند شما هم که از دل باخبر نیستید
آگاهی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از اسرار درونی منافقان و برخی مؤمنان
شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که از اسرار اینها با خبر بود حتی گفتند به حذیفه هم در آن جریان بازگشت حضرت از غزوه تبوک آنها را هم فهماند که فرمود بفهم اینها منافقاند خود پیغمبر فریب نمیخورد مؤمنین خاصی که با ارشاد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) افراد منافق را شناختند فریب نمیخوردند ممکن است بر اساس «إتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله» یک مؤمنی هم پیدا بشود که از اسرار دیگران با خبر بشود بفهمد چه کسی مؤمن است چه کسی منافق این هم یک راه است نظیر حارثة بن مالک که گفت «کانی أنظر الی عرش ربّی وقد وُضِعَ للحِساب» آن که گویا عرش خدا را میبیند گویا بهشت و اهلش را میبیند گویا جهنم و اهلش را میبیند در جریان نفاق هم همین طور است ممکن است بفهمد که غیر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ممکن است باخبر بشوند ولی ذات اقدس الهی که پیغمبر فرمود: ﴿وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ از باب «ایاک اعنی و اسمی یا جار» به پیغمبر فرمود تا امت با خبر بشوند که ظاهر حرف آنها فریبنده است شما میپذیرید حرفهای آنها دلپذیر است برای شما که قبول میکنید ولی بدانید آنها منافقاند در اینجا هم فرمود اینها با دهن حرف میزنند خب دهن که منشأ پیدایش آن تعهدات نیست منشأ عمل به تعهدات نیست ﴿وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ﴾ خب
نقض عهد مشرکان و فسق انسانی اکثر آنان
این در صورتی است که آنها غالب بشوند اگر غالب شدند همهشان همین طورند حالا که غالب نشدند اکثریشان همین طورند «و اکثرهم فاسقون قبل الغلبة و جمیعهم فاسقون بعد الغلبه» اینکه فرمود: ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ﴾ یعنی جمیعشان این طورند بعد از ظهور و بعد از غلبه همهشان نقض عهد میکنند این تمام شد الآن که هنوز پیروز نشدند اکثریشان نقض عهد میکنند این هم دو فروع پس این فسق، فسق انسانی است نه فسق الهی چون آنها که کافرند فسق الهی را دارند این یک مطلب یکی اینکه این اکثر در مقابل جمیع است این دو مطلب سوم اینکه در صورت ظهور و پیروزی جمیعشان نقض عهد دارند چهارم این است که در صورتی که پیروز نشوند هنوز جنگ شروع نشده یا به پایان نرسیده اکثریشان نقض عهد دارند ﴿وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾
انکار معاد از سوی مشرکان
برای اینکه دلیلش این است اینها معتقدند که انسان با مرگ نابود میشود همین. چیزی به اندازه یاد قیامت معلم انسان نیست اعتقاد به ذات اقدس الهی از آن جهت که او واجب الوجود است یا خالق آسمان و زمین است اینها لازم است ولی کافی نیست خب خدا هست یک ثمره علمی دارد فقط اما آیا بعد از مرگ کاری با ما دارد یا ندارد؟ الآن مشکلات ما را برآورده میکند یا نه؟ مشرکین در ربوبیت میگفتند الآن مشکلات را دیگران و ارباب متفرق برطرف میکنند بعد از مرگ هم که خبری نیست انسان که مرد «بازآمدنت نیست چو رفتی، رفتی» خب وقتی بعد از مرگ خبری نباشد بین عادل و ظالم فرقی نیست بین پرهیزکار و تبهکار فرقی نیست اگر اینچنین باشد ـ معاذاللهـ خب چرا اینها لذت نقد را از دست بدهند هیچ کس دست به گناه نمیزند مگر اینکه با قیامت یک مشکلی دارد فرمود اینها به دام گناه افتادند ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الحِسَابِ﴾ چون قیامت را فراموش میکنند وگرنه اگر کسی محکمه یادش باشد که بالأخره رسوا خواهد شد خب دست دراز نمیکند هیچ چیزی به اندازه یاد معاد مربی نفوس نیست اینها هم آمدند این سرمایه را باختند ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾ این معارف الهی را دادند و دنیا گرفتند حالا چه کم چه زیاد هر دو آنها کم است برای اینکه ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ ﴿إِنَّمَا هذهِ الحَیَاةُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ﴾ ﴿وَمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ﴾ یعنی در جنب آخرت جزء متاع اندک چیز دیگر نیست یا متصف است به قلت نظیر ﴿ثَمَناً قَلِیلاً﴾ یا ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ یا نه با آن تنوین تحقیر قلت تفهیم میشود ﴿وَمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ﴾ این تنوینش تنوین تحقیر و تقلیل است پس یا وصف قلت میآید مثل ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ ﴿ثَمَناً قَلِیلاً﴾ و مانند آن یا اگر وصف قلت ذکر نشده آن تنوینش که تنوین تحقیر است این قلت را میرساند ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ﴾ «ام صدوا انفسهم» یعنی «صرفوا انفسهم بالانصراف و هم صرفوا غیرهم عن سبیل الله» ﴿إِنَّهُمْ سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾
علّت دستور الهی دربارهٴ ریشهکنی مشرکان
بعد فرمود که اینکه ما گفتیم: ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ﴾ اختصاصی به شما ندارد ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ اینها با هیچ مؤمنی رابطه ندارند پس مشکلشان این است که با ایمان مؤمنین مخالفاند ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ اول وقتی آدم آن آیه را میبیند ذات اقدس الهی که ارحم الراحمین است چطور دستور ریشهکن کردن اینها را میدهد از چهار راه فرمود اینها را ریشهکن کنید برای اینکه ما همه اینها را آزمودیم دیگر اینها کشتند مسلمانها صبر کردند مسلمانها غالب شدند به اینها امان دادند اینها سوء استفاده کردند اینها نه به خدا معتقدند نه به امضای خودشان آخر با اینگونه افراد چگونه میشود زندگی کرد نمونهاش را شما در جریان انتفاضه فلسطین میبینید از جای دیگر آمدند اینها را بیرون کردند میگویند حالا شما آمدید بسیار خب شما هم باشید ما هم باشیم میگویند نه ما باید باشیم شما باید بروید بیرون چند هزار نفر را آواره کردند بعد به اینها بگویند بالأخره ما را از شهرمان آواره کردید اجازه بدهید ما برگردیم به شهرتان میگوید نه حتماً باید بیرون آواره باشید امضا هم میکنند به امضایشان هم پایبند نیستند سازمان ملل هم قطعنامه صادر میکند اینها هم گوش نمیدهند قرآن کریم کتاب رحمت است لذا میبینید تقریباً یک صفحه برهان اقامه میکند این نظیر اینکه نماز بخوانید روزه بگیرید و مانند آن نیست که تعبدیات باشد برهان اقامه نکند این یک صفحه که هنوز به پایان نرسیده همهاش به منزله شرح این جمله است که ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ﴾ این چهار حکم را جاری کرد باز هم مسئله توبه را استثنا کرد از یک سو مسئله کسانی که توبه نکردند ولی به عهدشان وفا میکنند مستکبر نیستند کافر هستند از سوی دیگر در صدد تحقیقاند از سوی سوم این سه تا استثنا را ذکر کرده فرمود حالا بسیار خب ایمان نیاوردند، نیاوردند ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾ مادامی که امضایشان را محترم میشمارند شما هم محترم بشمارید حالا ما نمیخواهیم به اجبار اینها را بهشت ببریم نیامدند نیامدند ولی طوری باشد که ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلّاً وَلاَ ذِمَّةً﴾ به برادر خودشان احترام نکنند به امضای خودشان نسبت به قبیله احترام نکنند اینکه نمیشود با آنها زندگی کرد که خب پس سه تا استثنا هست یکی توبه و ایمان یکی رعایت عهد و امضا یکی هم برای تحقیق حالا یک کسی است که
ظهور رأفت الهی دربارهٴ مشرکان
حالا یک نفر یا یک گروه اینها نه توبه کردند نه عهد را رعایت میکنند اینها مهدورالدماند فقط میخواهند بیایند تحقیق کنند و برگردند باز هم میفرماید که به اینها مهلت بدهید پس این میشود تمام رأفت این ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ ﴾ راجع به کسانی است که نه ایمان آوردند نه امضا را رعایت کردند چون اگر امضا را رعایت بکند که لازم نیست که پناهندگی بخواهد که این معلوم میشود کسی که ایمان نیاورده یک، دستش به هر مسلمان برسد میکشد دو، فقط از حکومت مرکزی میخواهد بگوید که اجازه بدهید من بیایم تحقیق بکنم ببینم حرف شما چیست چنین آدم مهدورالدمی را هم ذات اقدس الهی میفرماید به او مهلت بدهید در کمال امنیت بیاید گوش بدهد و این را با اسکورت برسانید به سر جایش که مبادا یک وقتی کسی در راه او را آسیب برساند ﴿ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ﴾ وقتی احساس کردی که او به منطقه خودش رسید که خب شما مسئولیتی ندارید این دین شفاف که میگوید اینها را ریشهکن بکن بالأخره جهت دارد مثل یک مار مهاجم اینکه مدام پشت سر هم برهان اقامه میکند کیف، کیف برای همین جهت است خب فرمود که ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ﴾ حالا شما نه دیگری ﴿إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ﴾ اینها هستند که اهل تعدیاند مستکبرند نه «اولئک هم الکافرون» ما دو گروه کافر مهدورالدم را آرام گذاشتیم یک عده کسانیاند که عهدشان را رعایت میکنند میگوییم در این حال مهدورالدم نیستند یک عده هستند که نه تنها ایمان نیاوردند عهدشان را هم رعایت نکردند هر جا هم دستشان برسد مسلمانها را میکشند ولی یک چند نفری از همین گروه مهدورالدم پناهندگی سیاسی یا اجتماعی خواستند بیایند ببینند که اسلام چه چیزی میخواهد بگوید باز هم به اینها مهلت بدهید
پرسش ...
پاسخ: نه بعد از اینکه رفتند در شهر خودشان آن وقت حکم مهدورالدم را دارند مادامی که در منطقه اسلامی و در کشور اسلامی به سر میبرند خونشان محفوظ است.
﴿ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ﴾ تا برسند به کشورشان ولو قبول نکرده باشد ﴿وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ﴾
ترغیب مشرکان به ایمان و ایجاد برادری دینی با مؤمنان
بعد فرمود: ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ این ترغیب آنهاست به ایمان در آیات قبل فرمود که اگر توبه کردند دیگر در اماناند اینجا بالاتر از او میفرماید مثل شما هستند دو برادر را برادر میگویند برای اینکه اینها در بسیاری از اصول مشترکاند یک اصل واحدی دارند مثل اینکه دو خواهر را هم خواهر میگویند به همین جهت و بارها هم ملاحظه فرمودید اینکه در کتابهای ادبی میگویند باب «کان و اخواتها» یعنی اشباه کان نه خواهرهای کان «کان و اخوات کان» یعنی نظایر کان اخت یعنی نظیر اخ یعنی نظیر و چون این دو نفر نظیر هماند در مبدأ و در بسیاری از اصول مشترکاند به اینها میگویند برادر و خواهر خب فرمود اینها برادران شما هستند اخوت هم در قرآن کریم به چند قسم تقسیم شده است یک اخوت نژادی و قومی است که برادر چقدر ارث میبرد خواهر چقدر ارث میبرد که در باب ارث و امثال ذلک است یک اخوت دینی است که ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ یا اینجا ﴿فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ و مانند آن یک اخوت نژادی قومی انسانی که مسلمان با کافر آن اخوت را دارد انبیا(علیهم السلام) که به قوم کفارشان مبعوث میشدند تعبیر قرآن کریم این است ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ از این تعبیر قرآن کریم زیاد دارد خب این اخوت قومی و نژادی و امثال ذلک است اینها نه اخوت خانوادگی دارند نه اخوت دینی ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ آنها کافرند و این پیغمبر است به او هم ایمان نیاوردند تا آخر در برابر او هم جنگیدند اینگونه از اخوتها اخوتهای قومی و اجتماعی است در اینجا که فرمود: ﴿فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ یعنی آن بالاترین اخوت که ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ در اینجا حاکم خواهد بود اگر توبه کردند
دستور کشتار سران کفر به دلیل پایبند نبودن آنان به تعهدات انسانی
بعد فرمود: ﴿وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ این یک صفحه تفصیل آن متن است باز هم چون این مسئله، مسئله حیاتی است این را رها نکرده فرمود: ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾ این آیه واقع از غرر آیات سیاسی اسلام است فرمود حالا این گروه یا گروههای دیگر ظاهراً گروه دیگر چون اینها که درباره مشرکین حجاز حکمشان را مفصل فرمود، فرمود حالا اگر کسی از هم پیمانان شما نکث عهد کردند نکث یمین کردند سوگندهایشان را عمل نکردند یا آن کف دادنها و دست دادنهایشان را نقض کردند بالأخره آنها که به قسم معتقد نیستند وقتی چیزی را امضا میکنند دوتایی با هم دست میدهند این تماس یمنا با یمنای دو طرف را میگویند یمین ﴿عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ یعنی همین نه اینکه حالا همه این مشرکین سوگند یاد میکردند آنها که اهل سوگند بودند پیمان آنها با سوگند مستحکم میشد یمین یعنی قسم آنها که اهل قسم نبودند یمنای اینها با هم تماس داشت این تماسح یمنی را میگفتند: «عقدت یمینهم» ﴿عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ همین است که دست راست هر کدام با دست راست دیگری برخورد میکند فرمود اینها یمینشان را یعنی این تعهد را یعنی این امضا را نکث میکنند ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ﴾ و درباره دین شما هم سمپاشی میکنند تهاجم فرهنگی میکنند تبلیغات سوء دارند ﴿فَقَاتِلُوا﴾ مقاتله کنید ﴿أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ را این محرومین و مستضعفین و پابرهنههای آنها که زیر سلطه کفارند با آنها خیلی درگیر نباشید برای اینکه آنها نمیدانند چه خبر است اما با ائمه کفر مقاتله کنید، چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ وقتی آدم به این جمله میرسد واقع احساس حقارت میکند که چقدر این کتاب آسمانی و جهانی است نفرمود «انهم لا إیمان لهم» نفرمود چون ایمان ندارند مسلمان نیستند خب خیلیها ایمان ندارند مگر همه بنا شد مسلمان باشند با خیلی از کفار میشود کنار آمد زندگی کرد ولی با مستکبر نمیشود زندگی کرد نفرمود «انهم لا إیمان لهم» فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ همین جریان فلسطین را میبینید واقع همین طور است اگر نباشد قدرت مردمی جای دیگر هم همین طور است اینطور نیست که اینها خدای ناکرده اگر قدرتی پیدا کنند به کسی رحم بکنند که چون اینها اهل هیچ قطعنامه نیستند خب همین قطعنامه ایران و عراق دیگر هشت سال هزار روستا را ویران کردند یازده استان را ویران کردند تعهد کردند اصرار کردند قطعنامه را قبول کنید خب ایران قبول کرده مگر به امضایشان عمل کردند مگر به این مواد عمل کردند خب با این مردم آدم چه کار بکند؟ یا باید ذلّت را بپذیرد در بیانات نورانی حضرت امیر هست که «لا یمنع الضیم الذلیل» جز آدم فرومایه کسی زیر بار ستم نمیرود یا بالأخره باید مبارزه کند فرمود اینها اهل ایمان نیستند آخر شما بخواهید هیچ رابطه با آنها نداشته باشید که نمیشود بالأخره آب است خاک است با هم مشترکید رابطه داشته باشید با یک مرزی یک قانونی سهمبندی باشد این را هم باید امضا بکنند آن وقت همه این امضاها باید یک طرفه عمل بشود ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ وقتی با ائمه کفر مبارزه کردید خب دیگران هم دست برمیدارند ﴿لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
چگونگی رفتار حکومت اسلام با مشرکان
دستور ریشهکنی مشرکان پیمانشکن حجاز
لزوم پناهندگی فرهنگی به مشرکان جهت تحقیق از اسلام
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ ٭ کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِین ٭ کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ ٭ اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ إِنَّهُمْ سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ ٭ لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ ٭ فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ٭ وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾
امنیت نداشتن مشرکان پیمانشکن در زمان و مکان خاص
تعبیر به ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ﴾ با این الف و لام ناظر به آن عهد ذکری است یعنی آن اشهر حرمی که گفتیم ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ﴾ نه اشهر حرم معهود درباره این درخواست پناهندگی قبل از پناهندگی فرمود که ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ﴾ این ﴿حَیْثُ﴾ اگر تعمیم زمانی و مکانی هر دو را به همراه داشته باشد معلوم میشود که نه حرم که یک جای مقدسی است برای آنها محل امن است نه اشهر حرم که یک زمان مقدسی است برای آنها جای امن است برای اینکه تمام اینها آزمایشهای خود را پس دادند که در چه حالت نقض عهد میکنند لذا ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ﴾ نه اینها از احترام زمان برخوردارند نه از احترام زمین و حرم برای اینکه این گروه سیزده سال پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و همراهان او را شکنجه دادند عدهای را وادار به هجرتین کردند عدهای را وادار به یک هجرت کردند عدهای را هم کشتند عدهای را هم زجر دادند و مانند آن به حدی رسیدند که ﴿سَوَاءٌ عَلَیْهِمْ ءَأَنْذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنْذِرْهُمْ لاَ یُؤْمِنُونَ﴾ نه تنها ایمان نمیآورند و کافرند بلکه مستکبرند که برهان مسئله را هم بعد ذکر میکند که ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ در نوبتهای قبل ملاحظه فرمودید که با کافر میشود کنار آمد یک زندگی مسالمتآمیز داشت ولی با مستکبر به هیچ وجه نمیشود زندگی کرد برای اینکه وقتی با یک گروهی آدم در یک منطقهای به سر میبرد یک قراردادی یک تعهدی یک قانونی یک امضای محترمی هست آنها به هیچ وجه عهد و پیمان و امضا را عمل نمیکنند قهراً هر کسی در آن منطقه زندگی میکند باید در اسارت اینها باشد با چنین گروهی هرگز نمیشود کنار آمد
دستور ریشهکنی مشرکان پیمان شکن در حجاز
لذا در آن آیهٴ چهار سورهٴ «توبه» با آیهٴ پنج سورهٴ «توبه» با ارائه چهار راهنمایی فرمود اینها باید از حجاز ریشهکن بشود اگر کشتن اینها میسر شد که ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ﴾ اگر نشد اسارت اگر دیدید مصلحت در اخذ و اسیر گیری است اسارت و اگر کشتن مقدور نبود یا اسیرگیری آسان نبود محاصره و اگر جای آنها را نمیدانید از آنها خبری ندارید کمین کنید تا دسترسی پیدا کنید به یکی از امور سهگانه را اجرا کنید ﴿وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ﴾ تا تمام راهها برای آنها ناامن بشود برای اینکه به هیچ وجه نمیشود با اینها زندگی کرد البته ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ﴾ معلوم شد که توبه آنها واقعی است ﴿فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ﴾ در اثنای این بحث سیاسی و معاهده، آن جریان پناهندگی فرهنگی را ذکر میکند این در حقیقت یک جمله معترضهای است که در اثنا واقع شده برای اهمیت مطلب در اثنا به عنوان معترضه ذکر شده وگرنه این مسئله هنوز تمام نشد برای اینکه ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ﴾ که آیه هفت است تتمه مسائل قبلی است این ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ به منزله جمله معترضه است که بر اساس اهمیت در این اثنا واقع شده است تعلیلی که در این مسئله است با روح حاکم بر قوانین اسلامی هماهنگ است و آن این است که اساس اسلام همان «لتکون کلمة الله هی العلیا» است ﴿لِیُحِقَّ الحَقَّ وَیُبْطِلَ البَاطِلَ﴾ و مانند آن است
لزوم پناهندگی فرهنگی به مشرکان جهت تحقیق از اسلام
بنابراین اگر کسی واقعاً در صدد درک معارف اسلامی است این از امنیتی برخوردار است باید به او پناهندگی داد این جمله معترضه که در وسط واقع شد برای اهمیت مطلب است
پرسش ...
پاسخ: بله و از طرفی هم آنها بدون پناهندگی هم میتوانند بیایند به صورت عادی هم میتوانند بیایند یک وقتی پناهندگی یعنی قصد اقامت میخواهد اینها اما اینها توریستی هم میتوانند بیایند اگر احتجاج هست شرکت در همایش هست در گردهمایی هست میزگرد است گفتمان هست همه اینها میتوانند شرکت کنند دیگر لازم نیست پناهندگی داشته باشند چون ما در حال جنگ نیستیم.
﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ فَأَجِرْهُ﴾ پناهندگی سیاسی یک اصطلاح خاصی دارد اما اینها که میآیند ولو توریستی اینها هم در اماناند دیگر اینها هم باید در پناه باشند ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ پس این بر اساس اهمیتی که دارد هم نسبت به گذشته مقیّد یا مخصص هست هم نسبت به آینده مصون از نسخ این طور نیست که اگر کریمهای وارد شد ﴿وَقَاتِلُوا المُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾ آن بتواند آیه ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ اسْتَجَارَکَ﴾ را نسخ کند یا از بین ببرد مانند آن بلکه این روی اصالت و ثبات خود باقی است چون این است که با روح قرآن هماهنگ است یعنی اگر کسی واقعاً مهلت خواست برای تحقیق باید به او مهلت داد پس این نسبت به گذشته مخصص یا مقید است و نسبت به آینده هم هر چه عموم داشته باشد مصون از نسخ و مانند آن خواهد بود پس اگر کریمهای در بعد داریم که ﴿وَقَاتِلُوا المُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾ آن حاکم بر این نیست وارد نیست مخصص و امثال ذلک نیست
اطلاق ﴿کَلاَمَ اللَّهِ﴾ بر سخنان پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و اهل بیت(علیهم السلام)
عمده آن است که اینکه فرمود: ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ اشاره شد چون ریشه همین معارف الهی قرآن کریم است کلام الله منظور شده اگر همین معنا در زمان وجود مبارک حضرت امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) اتفاق میافتاد چه اینکه یک وقتی اتفاق هم افتاده حضرت به این آیه استشهاد کرده برای پناهندگی و تأمین حالا اگر کسی خواست یکی از خطبههای نهجالبلاغه را بررسی کند معارف توحیدی را باز هم این آیه شاملش میشود چون احکامی که برای قرآن کریم است یک وقت از آن جهت که قرآن است نظیر ﴿لا یَمَسُّهُ إِلاَّ المُطَهَّرُونَ﴾ این چون کلام خداست بدون طهارت نمیشود با او برخورد کرد یک وقت است نه چون محتوای او الهی است و حق است نظیر ﴿فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ این دیگر نظیر آیهٴ سورهٴ «واقعه» نیست که مخصوص قرآن باشد حالا اگر کسی خواست با پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) یا با امیرالمؤمنین(علیه السلام) احتجاجی داشته باشد در معارف خطبههایی که حضرت فرمود احتجاج داشته باشد که گرچه ریشه آن حرفها قرآن است و اما آیه قرآن سورهای از سور قرآن مطرح نیست باز این پناهندگی هست که این قبلاً هم بازگو شد دلیل دیگر این است که چون این آیه عام است نسبت به غیر عربها هم شمول دارد حالا اگر یک تازی یا رومی فارسی یا رومی که عربی نمیفهمد پناهندگی خواست تا با اصول اسلامی آشنا بشود خب اینکه قرآن که عربی است برای او سودمند نیست چون او اصلاً عربی نمیفهمد پس اینکه میفرماید: ﴿فَأَجِرْهُ حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ که آیه مخصوص کفار عرب نیست از اینجا معلوم میشود که چون ریشه همه این معارف قرآن کریم است از این جهت فرمود: ﴿حَتَّی یَسْمَعَ کَلاَمَ اللّهِ﴾ پس اگر احتجاج و گفتگوهای دیگری باشد که ریشه قرآنی دارد ولو قرآن نباشد مثل خطبههای خود رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مثل خطبههای خود امیرالمؤمنین(علیه السلام) مشمول آیه خواهد بود خصیصهای برای آنها نیست.
ضرورت حصول یقین در تحقیق از اصول دین
مطلب دیگر این است که از این کریمه بیش از این بر نمیآید که باید حالا یقین پیدا کند تا عالم بشود یعنی ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ﴾ بشود یعلمون در اصول دین جزم و یقین، معتبر است گاهی این یقین از راه استدلال حاصل میشود گاهی هم از راههای دیگر در فروع دین تعبد کافی است اگر یقین پیدا شد که بسیار خوب اگر نشد همان تعبد کافی است ولی در اصول دین یقین لازم است این یقین گاهی از راه برهان عقلی است گاهی روی مشاهدههای دیگر است گاهی هم از گفتار پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که آدم یقین پیدا بکند اگر یک کسی معجزهای را از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دید و سنت و سیرت آن حضرت را دید یقین پیدا کرد ولو نتواند برهان عقلی اقامه کند و معنای نبوت و تلازم بین دعوای نبوت و آوردن معجزه که چه تلازم عقلی است به اینکه اگر کسی معجزه آورد دعوت او صحیح است دعوای او صحیح است صحت دعوا صحت دعوت دو مطلب است آوردن معجزه مطلب سوم چگونه این مطلب سوم آن دو مطلب را اثبات میکند یک برهان عقلی میخواهد حالا اگر کسی نتوانست این برهان عقلی را اقامه کند و تلازمی بین معجزه و صحت دعوا و صحت دعوت اقامه کند باز هم کافی است چون در اصول دین گرچه استدلال راه دارد برهان عقلی راه دارد ولی لازم نیست در اصول دین یقین لازم است پس توده انسانهای ساده و تحصیل نکرده همین که یقین پیدا کردند از راههای معتبر کافی است اینجا هم که فرمود: ﴿بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لاَیَعْلَمُونَ﴾ یعنی عالم بشوند حالا خواه با برهان عقلی عالم بشوند یا با مشاهده معجزه و مانند آن.
سرّ تکرار «کیف» در آیات محل بحث
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ﴾ دوباره به اصل مطلب بر گشتند این ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ تقریباً جمله معترضه بود که بخاطر اهمیت مطلب در وسط قرار گرفت دوباره به اصل مطلب برگشتند در کنارش هم یک استثنا ذکر کردند که زود حقوق این افراد متعهد محفوظ بماند بلا فاصله قبل از پایان بردن بحث، افرادی را که متعهدند آنها را استثنا کردند فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ المُتَّقِین﴾ چون اینها استثنا شدند و رشته کلام دارد قطع میشود دوباره آن مسئله اول را به صورت کیف ذکر میکند پس تکرار کیف گذشته از اینکه برای تأکید است برای حفظ انسجام صدر و ساقه مطلب هم هست اگر آن جمله معترضه در وسط واقع نمیشد که ناظر به پناهندگی است و اگر این استثنای ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ﴾ بعد از ﴿کَیْفَ﴾ اول ذکر نمیشد نیازی به کیف دوم نبود ولی چون بین آن ﴿کَیْفَ﴾ و مطلب آینده این استثنا این وسط ذکر شد دوباره این کیف را ذکر فرمود فرمودند: ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾
عدم پایبندی مشرکان پیمانشکن به تعهدات انسانی، خانوادگی و اجتماعی
در نوبت قبل اشاره شد که بالأخره بعضی افراد ولو جنبه الهی را رعایت نکنند جنبه انسانی را رعایت میکنند همان بیان نورانی حضرت سیدالشهداء(سلام الله علیه) که فرمود: «ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فی دنیاکم» در اینجا ذات اقدس الهی میفرماید اینها نه تنها جنبه الهی را رعایت نمیکنند جنبه انسانی را هم رعایت نمیکنند در جنبههای انسانی بعضیها یک خصیصهای دارند که آن را هم رعایت نمیکنند در جنبههای انسانی یک وقت است انسان با یک ملتی با یک مردم مجاور کشور خود تعهد بسته است یا با قبیله دیگر تعهد بسته است این عهد را وفا نمیکند این یکی، یکی اینکه رحامت و قرابت بستگان داخلی خودش را هم رعایت نمیکند نه تنها با هم پیمانان خود از قبیله دیگر با برادر و خواهر و عمو و دایی و اینها هم بد رفتاری میکنند این هم خصیصه دیگر فرمود اگر یک کسی مؤمن بود چه همپیمان اینها باشد از قبیله دیگر که میشود ذمه چه هم پیمان اینها نباشد از اعضای خانواده اینها باشد مثل برادر و خواهر میشود اِلّ اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ بنابراین انسان هم موظف است آن مسائل الهی را رعایت بکند هم موظف است آن روابط اجتماعی را که تعهد سپرده است محترم بشمارد هم موظف است رحامت را رعایت بکند آنها هیچ کدام از این امور سهگانه را رعایت نمیکنند نه جنبه الهی را نه جنبه خانوادگی را نه جنبه سیاسی اجتماعی شهر را چنین آدمی هستند، خب اگر فرمود که با یکی از آن چهار راه اینها را ریشه کن کنید سرش همین است دیگر کیف ﴿وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ﴾ که قرابت را رعایت بکنند ﴿وَلاَ ذِمَّةً﴾ که تعهدات اجتماعیشان محترم باشد
تعهد ظاهری و نفاق قلبی مشرکان
سرّش این است که اینها حرفی که میزنند معتقد نیستند امضا که میکنند با انگشت امضا میکنند با دست امضا میکنند حرف که میزنند با دهن حرف میزنند ولی پشتوانه این بنان و بیان باید قلب باشد قلبشان که منافق است حالا اگر کسی در تعهدات اجتماعی معتقد نبود در قرابتهای فامیلی معتقد نبود برادر خود را بیگانه دانست و همپیمان و هم امضای خود را بیگانه دانست خب با چنین کسی که نمیشود که زندگی کرد که فرمود اینها یک نفاق ایمانی دارند که حسابشان محفوظ است آن نفاق ایمانیشان شاید در مکه ظهور نکرده چون در مکه اینها هراسی نداشتند که ظاهراً ایمان بیاورند در مکه صریحاً نسبت به مسائل الهی کافر بودند در مسائل خانوادگی و در مسائل اجتماعی منافقاند در داخله منزل با برادرشان طرزی حرف میزنند که برادر را راضی میکنند ولی قلباً نیست در مسائل اجتماعی با قبیله دیگر طرزی حرف میزنند که آن قبیله را راضی میکنند ولی قلباً نیست پس این یک نفاق خانوادگی است این یک سو نفاق اجتماعی است از سوی دیگر همین گروه وقتی به مدینه راه یافتند یا همفکران اینها به مدینه راه یافتند یک منافق مثلث شدند یعنی با خدا منافقانه با اعضای منزل منافقانه با اجتماعشان منافقانه زندگی میکردند در مکه دو ضلع داشت این نفاق آنها دو ضلع داشت ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ﴾ یعنی قرابتها ﴿وَلاَ ذِمَّةً﴾ یعنی مسائل اجتماعی ﴿یُرْضُونَکُم﴾ چه شما که اعضای خانواده آنها هستید و چه همپیمانان اجتماعیشان ﴿بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ اسناد ارضا به دهن خب یک اسناد مجازی است باید بگویند با کلامشان یا با امضایشان شما را راضی نگه میدارند اینکه فرمود با دهن برای اینکه این معلوم بشود که در قبال قلب است با دهن که نمیشود کار کرد نظیر ﴿یُرِیدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ آنجا هم که دارد ﴿بِأَفْوَاهِهِمْ﴾ یعنی باقوالی که از افواه صادر میشود در آنجا هم به افواه نسبت دادند مثل اینکه یک کسی در برابر آفتاب بایستد فوت کند بخواهد با فوت دهن نور آفتاب را خاموش کند این شدنی نیست در این کریمه هم فرمود اینها میخواهند با دهن شما را راضی کنند شما هم که از دل باخبر نیستید
آگاهی پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) از اسرار درونی منافقان و برخی مؤمنان
شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که از اسرار اینها با خبر بود حتی گفتند به حذیفه هم در آن جریان بازگشت حضرت از غزوه تبوک آنها را هم فهماند که فرمود بفهم اینها منافقاند خود پیغمبر فریب نمیخورد مؤمنین خاصی که با ارشاد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) افراد منافق را شناختند فریب نمیخوردند ممکن است بر اساس «إتقوا فراسة المؤمن فانه ینظر بنور الله» یک مؤمنی هم پیدا بشود که از اسرار دیگران با خبر بشود بفهمد چه کسی مؤمن است چه کسی منافق این هم یک راه است نظیر حارثة بن مالک که گفت «کانی أنظر الی عرش ربّی وقد وُضِعَ للحِساب» آن که گویا عرش خدا را میبیند گویا بهشت و اهلش را میبیند گویا جهنم و اهلش را میبیند در جریان نفاق هم همین طور است ممکن است بفهمد که غیر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ممکن است باخبر بشوند ولی ذات اقدس الهی که پیغمبر فرمود: ﴿وَإِن یَقُولُوا تَسْمَعْ لِقَوْلِهِمْ﴾ از باب «ایاک اعنی و اسمی یا جار» به پیغمبر فرمود تا امت با خبر بشوند که ظاهر حرف آنها فریبنده است شما میپذیرید حرفهای آنها دلپذیر است برای شما که قبول میکنید ولی بدانید آنها منافقاند در اینجا هم فرمود اینها با دهن حرف میزنند خب دهن که منشأ پیدایش آن تعهدات نیست منشأ عمل به تعهدات نیست ﴿وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ﴾ خب
نقض عهد مشرکان و فسق انسانی اکثر آنان
این در صورتی است که آنها غالب بشوند اگر غالب شدند همهشان همین طورند حالا که غالب نشدند اکثریشان همین طورند «و اکثرهم فاسقون قبل الغلبة و جمیعهم فاسقون بعد الغلبه» اینکه فرمود: ﴿کَیْفَ وَإِن یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُمْ﴾ یعنی جمیعشان این طورند بعد از ظهور و بعد از غلبه همهشان نقض عهد میکنند این تمام شد الآن که هنوز پیروز نشدند اکثریشان نقض عهد میکنند این هم دو فروع پس این فسق، فسق انسانی است نه فسق الهی چون آنها که کافرند فسق الهی را دارند این یک مطلب یکی اینکه این اکثر در مقابل جمیع است این دو مطلب سوم اینکه در صورت ظهور و پیروزی جمیعشان نقض عهد دارند چهارم این است که در صورتی که پیروز نشوند هنوز جنگ شروع نشده یا به پایان نرسیده اکثریشان نقض عهد دارند ﴿وَأَکْثَرُهُمْ فَاسِقُونَ﴾
انکار معاد از سوی مشرکان
برای اینکه دلیلش این است اینها معتقدند که انسان با مرگ نابود میشود همین. چیزی به اندازه یاد قیامت معلم انسان نیست اعتقاد به ذات اقدس الهی از آن جهت که او واجب الوجود است یا خالق آسمان و زمین است اینها لازم است ولی کافی نیست خب خدا هست یک ثمره علمی دارد فقط اما آیا بعد از مرگ کاری با ما دارد یا ندارد؟ الآن مشکلات ما را برآورده میکند یا نه؟ مشرکین در ربوبیت میگفتند الآن مشکلات را دیگران و ارباب متفرق برطرف میکنند بعد از مرگ هم که خبری نیست انسان که مرد «بازآمدنت نیست چو رفتی، رفتی» خب وقتی بعد از مرگ خبری نباشد بین عادل و ظالم فرقی نیست بین پرهیزکار و تبهکار فرقی نیست اگر اینچنین باشد ـ معاذاللهـ خب چرا اینها لذت نقد را از دست بدهند هیچ کس دست به گناه نمیزند مگر اینکه با قیامت یک مشکلی دارد فرمود اینها به دام گناه افتادند ﴿بِمَا نَسُوا یَوْمَ الحِسَابِ﴾ چون قیامت را فراموش میکنند وگرنه اگر کسی محکمه یادش باشد که بالأخره رسوا خواهد شد خب دست دراز نمیکند هیچ چیزی به اندازه یاد معاد مربی نفوس نیست اینها هم آمدند این سرمایه را باختند ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾ این معارف الهی را دادند و دنیا گرفتند حالا چه کم چه زیاد هر دو آنها کم است برای اینکه ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ ﴿إِنَّمَا هذهِ الحَیَاةُ الدُّنْیَا مَتَاعٌ﴾ ﴿وَمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ﴾ یعنی در جنب آخرت جزء متاع اندک چیز دیگر نیست یا متصف است به قلت نظیر ﴿ثَمَناً قَلِیلاً﴾ یا ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ یا نه با آن تنوین تحقیر قلت تفهیم میشود ﴿وَمَا الحَیَاةُ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلاَّ مَتَاعٌ﴾ این تنوینش تنوین تحقیر و تقلیل است پس یا وصف قلت میآید مثل ﴿قُلْ مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ ﴿ثَمَناً قَلِیلاً﴾ و مانند آن یا اگر وصف قلت ذکر نشده آن تنوینش که تنوین تحقیر است این قلت را میرساند ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ﴾ «ام صدوا انفسهم» یعنی «صرفوا انفسهم بالانصراف و هم صرفوا غیرهم عن سبیل الله» ﴿إِنَّهُمْ سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾
علّت دستور الهی دربارهٴ ریشهکنی مشرکان
بعد فرمود که اینکه ما گفتیم: ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ﴾ اختصاصی به شما ندارد ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ اینها با هیچ مؤمنی رابطه ندارند پس مشکلشان این است که با ایمان مؤمنین مخالفاند ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ اول وقتی آدم آن آیه را میبیند ذات اقدس الهی که ارحم الراحمین است چطور دستور ریشهکن کردن اینها را میدهد از چهار راه فرمود اینها را ریشهکن کنید برای اینکه ما همه اینها را آزمودیم دیگر اینها کشتند مسلمانها صبر کردند مسلمانها غالب شدند به اینها امان دادند اینها سوء استفاده کردند اینها نه به خدا معتقدند نه به امضای خودشان آخر با اینگونه افراد چگونه میشود زندگی کرد نمونهاش را شما در جریان انتفاضه فلسطین میبینید از جای دیگر آمدند اینها را بیرون کردند میگویند حالا شما آمدید بسیار خب شما هم باشید ما هم باشیم میگویند نه ما باید باشیم شما باید بروید بیرون چند هزار نفر را آواره کردند بعد به اینها بگویند بالأخره ما را از شهرمان آواره کردید اجازه بدهید ما برگردیم به شهرتان میگوید نه حتماً باید بیرون آواره باشید امضا هم میکنند به امضایشان هم پایبند نیستند سازمان ملل هم قطعنامه صادر میکند اینها هم گوش نمیدهند قرآن کریم کتاب رحمت است لذا میبینید تقریباً یک صفحه برهان اقامه میکند این نظیر اینکه نماز بخوانید روزه بگیرید و مانند آن نیست که تعبدیات باشد برهان اقامه نکند این یک صفحه که هنوز به پایان نرسیده همهاش به منزله شرح این جمله است که ﴿فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ حَیْثُ وَجَدتُّمُوهُمْ وَخُذُوهُمْ وَاحْصُرُوهُمْ وَاقْعُدُوا لَهُمْ کُلَّ مَرْصَدٍ﴾ این چهار حکم را جاری کرد باز هم مسئله توبه را استثنا کرد از یک سو مسئله کسانی که توبه نکردند ولی به عهدشان وفا میکنند مستکبر نیستند کافر هستند از سوی دیگر در صدد تحقیقاند از سوی سوم این سه تا استثنا را ذکر کرده فرمود حالا بسیار خب ایمان نیاوردند، نیاوردند ﴿فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُمْ﴾ مادامی که امضایشان را محترم میشمارند شما هم محترم بشمارید حالا ما نمیخواهیم به اجبار اینها را بهشت ببریم نیامدند نیامدند ولی طوری باشد که ﴿لاَیَرْقُبُوا فِیکُمْ إِلّاً وَلاَ ذِمَّةً﴾ به برادر خودشان احترام نکنند به امضای خودشان نسبت به قبیله احترام نکنند اینکه نمیشود با آنها زندگی کرد که خب پس سه تا استثنا هست یکی توبه و ایمان یکی رعایت عهد و امضا یکی هم برای تحقیق حالا یک کسی است که
ظهور رأفت الهی دربارهٴ مشرکان
حالا یک نفر یا یک گروه اینها نه توبه کردند نه عهد را رعایت میکنند اینها مهدورالدماند فقط میخواهند بیایند تحقیق کنند و برگردند باز هم میفرماید که به اینها مهلت بدهید پس این میشود تمام رأفت این ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ المُشْرِکِینَ ﴾ راجع به کسانی است که نه ایمان آوردند نه امضا را رعایت کردند چون اگر امضا را رعایت بکند که لازم نیست که پناهندگی بخواهد که این معلوم میشود کسی که ایمان نیاورده یک، دستش به هر مسلمان برسد میکشد دو، فقط از حکومت مرکزی میخواهد بگوید که اجازه بدهید من بیایم تحقیق بکنم ببینم حرف شما چیست چنین آدم مهدورالدمی را هم ذات اقدس الهی میفرماید به او مهلت بدهید در کمال امنیت بیاید گوش بدهد و این را با اسکورت برسانید به سر جایش که مبادا یک وقتی کسی در راه او را آسیب برساند ﴿ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ﴾ وقتی احساس کردی که او به منطقه خودش رسید که خب شما مسئولیتی ندارید این دین شفاف که میگوید اینها را ریشهکن بکن بالأخره جهت دارد مثل یک مار مهاجم اینکه مدام پشت سر هم برهان اقامه میکند کیف، کیف برای همین جهت است خب فرمود که ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ﴾ حالا شما نه دیگری ﴿إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ﴾ اینها هستند که اهل تعدیاند مستکبرند نه «اولئک هم الکافرون» ما دو گروه کافر مهدورالدم را آرام گذاشتیم یک عده کسانیاند که عهدشان را رعایت میکنند میگوییم در این حال مهدورالدم نیستند یک عده هستند که نه تنها ایمان نیاوردند عهدشان را هم رعایت نکردند هر جا هم دستشان برسد مسلمانها را میکشند ولی یک چند نفری از همین گروه مهدورالدم پناهندگی سیاسی یا اجتماعی خواستند بیایند ببینند که اسلام چه چیزی میخواهد بگوید باز هم به اینها مهلت بدهید
پرسش ...
پاسخ: نه بعد از اینکه رفتند در شهر خودشان آن وقت حکم مهدورالدم را دارند مادامی که در منطقه اسلامی و در کشور اسلامی به سر میبرند خونشان محفوظ است.
﴿ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ﴾ تا برسند به کشورشان ولو قبول نکرده باشد ﴿وَأُولئِکَ هُمُ المُعْتَدُونَ﴾
ترغیب مشرکان به ایمان و ایجاد برادری دینی با مؤمنان
بعد فرمود: ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ این ترغیب آنهاست به ایمان در آیات قبل فرمود که اگر توبه کردند دیگر در اماناند اینجا بالاتر از او میفرماید مثل شما هستند دو برادر را برادر میگویند برای اینکه اینها در بسیاری از اصول مشترکاند یک اصل واحدی دارند مثل اینکه دو خواهر را هم خواهر میگویند به همین جهت و بارها هم ملاحظه فرمودید اینکه در کتابهای ادبی میگویند باب «کان و اخواتها» یعنی اشباه کان نه خواهرهای کان «کان و اخوات کان» یعنی نظایر کان اخت یعنی نظیر اخ یعنی نظیر و چون این دو نفر نظیر هماند در مبدأ و در بسیاری از اصول مشترکاند به اینها میگویند برادر و خواهر خب فرمود اینها برادران شما هستند اخوت هم در قرآن کریم به چند قسم تقسیم شده است یک اخوت نژادی و قومی است که برادر چقدر ارث میبرد خواهر چقدر ارث میبرد که در باب ارث و امثال ذلک است یک اخوت دینی است که ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ یا اینجا ﴿فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ و مانند آن یک اخوت نژادی قومی انسانی که مسلمان با کافر آن اخوت را دارد انبیا(علیهم السلام) که به قوم کفارشان مبعوث میشدند تعبیر قرآن کریم این است ﴿وَإِلَی عَادٍ أَخَاهُمْ هُوداً﴾ از این تعبیر قرآن کریم زیاد دارد خب این اخوت قومی و نژادی و امثال ذلک است اینها نه اخوت خانوادگی دارند نه اخوت دینی ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ آنها کافرند و این پیغمبر است به او هم ایمان نیاوردند تا آخر در برابر او هم جنگیدند اینگونه از اخوتها اخوتهای قومی و اجتماعی است در اینجا که فرمود: ﴿فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ یعنی آن بالاترین اخوت که ﴿إِنَّمَا المُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ﴾ در اینجا حاکم خواهد بود اگر توبه کردند
دستور کشتار سران کفر به دلیل پایبند نبودن آنان به تعهدات انسانی
بعد فرمود: ﴿وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ این یک صفحه تفصیل آن متن است باز هم چون این مسئله، مسئله حیاتی است این را رها نکرده فرمود: ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾ این آیه واقع از غرر آیات سیاسی اسلام است فرمود حالا این گروه یا گروههای دیگر ظاهراً گروه دیگر چون اینها که درباره مشرکین حجاز حکمشان را مفصل فرمود، فرمود حالا اگر کسی از هم پیمانان شما نکث عهد کردند نکث یمین کردند سوگندهایشان را عمل نکردند یا آن کف دادنها و دست دادنهایشان را نقض کردند بالأخره آنها که به قسم معتقد نیستند وقتی چیزی را امضا میکنند دوتایی با هم دست میدهند این تماس یمنا با یمنای دو طرف را میگویند یمین ﴿عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ یعنی همین نه اینکه حالا همه این مشرکین سوگند یاد میکردند آنها که اهل سوگند بودند پیمان آنها با سوگند مستحکم میشد یمین یعنی قسم آنها که اهل قسم نبودند یمنای اینها با هم تماس داشت این تماسح یمنی را میگفتند: «عقدت یمینهم» ﴿عَقَدَتْ أَیْمَانُکُمْ﴾ همین است که دست راست هر کدام با دست راست دیگری برخورد میکند فرمود اینها یمینشان را یعنی این تعهد را یعنی این امضا را نکث میکنند ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ﴾ و درباره دین شما هم سمپاشی میکنند تهاجم فرهنگی میکنند تبلیغات سوء دارند ﴿فَقَاتِلُوا﴾ مقاتله کنید ﴿أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ را این محرومین و مستضعفین و پابرهنههای آنها که زیر سلطه کفارند با آنها خیلی درگیر نباشید برای اینکه آنها نمیدانند چه خبر است اما با ائمه کفر مقاتله کنید، چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ وقتی آدم به این جمله میرسد واقع احساس حقارت میکند که چقدر این کتاب آسمانی و جهانی است نفرمود «انهم لا إیمان لهم» نفرمود چون ایمان ندارند مسلمان نیستند خب خیلیها ایمان ندارند مگر همه بنا شد مسلمان باشند با خیلی از کفار میشود کنار آمد زندگی کرد ولی با مستکبر نمیشود زندگی کرد نفرمود «انهم لا إیمان لهم» فرمود: ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ همین جریان فلسطین را میبینید واقع همین طور است اگر نباشد قدرت مردمی جای دیگر هم همین طور است اینطور نیست که اینها خدای ناکرده اگر قدرتی پیدا کنند به کسی رحم بکنند که چون اینها اهل هیچ قطعنامه نیستند خب همین قطعنامه ایران و عراق دیگر هشت سال هزار روستا را ویران کردند یازده استان را ویران کردند تعهد کردند اصرار کردند قطعنامه را قبول کنید خب ایران قبول کرده مگر به امضایشان عمل کردند مگر به این مواد عمل کردند خب با این مردم آدم چه کار بکند؟ یا باید ذلّت را بپذیرد در بیانات نورانی حضرت امیر هست که «لا یمنع الضیم الذلیل» جز آدم فرومایه کسی زیر بار ستم نمیرود یا بالأخره باید مبارزه کند فرمود اینها اهل ایمان نیستند آخر شما بخواهید هیچ رابطه با آنها نداشته باشید که نمیشود بالأخره آب است خاک است با هم مشترکید رابطه داشته باشید با یک مرزی یک قانونی سهمبندی باشد این را هم باید امضا بکنند آن وقت همه این امضاها باید یک طرفه عمل بشود ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ وقتی با ائمه کفر مبارزه کردید خب دیگران هم دست برمیدارند ﴿لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است