- 308
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 11 تا 13 سوره توبه _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 11 تا 13 سوره توبه _ بخش دوم"
وظیفه حکومت اسلامی در برابر مشرکان تعهدپذیر و مشرکان پیمانشکن
علّت نقض پیمان دوجانبه از سوی مشرکان
همراهی رحمت و غضب الهی در آیات قرآن.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ٭ وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ ٭ أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾
سر تفصیل آیات محل بحث
سرّ تفصیل آیات در این بخش که فرمود: ﴿وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ برای پاسخ به چند سؤال است که ممکن است از طرف مسلمانها ایراد بشود و پاسخ به یک سؤال درونی است که در حقیقت اتمام حجت و اتمام عذر است برای مشرکین درباره مسلمانها وقتی ذات اقدس الهی این سه مطلب را پشت سر هم بیان فرمود سؤالی پدید آمد مطلب اول اینکه فرمود: ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ مطلب دوم آن است که به این اکتفا نشد فرمود در ﴿یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ در حضور همه در ملاء مردم ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾ این زمینه برای سؤال بعداً هم فرمود که ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ﴾ این سه مطلب که اعلام برائت خدا و پیامبر از مشرکین اعلان برائت در ﴿یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ از مشرکین فرمان کشتار مشرکین این سه مطلب زمینه سؤال شد که مسلمانها بگویند ما که با مشرکین تعهد داریم و عهد بستیم و رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشته از اینکه در آیاتی ما را به وفای به عهد دعوت کرده است خودش هم داعیه تتمیم مکارم اخلاق را دارد که فرمود: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» وفای به عهد هم جزء مکرمتهای خلقی است چطور این پیغمبری که هم در کتاب آسمانیاش ما را به وفای به عهد دعوت کرده است و هم خود داعیه تتمیم مکارم خلقی دارد اینچنین نقض عهد میکند از یک سو اعلام برائت میکند از سوی دیگر دستور کشتار میدهد از سوی سوم به کسانی که طرف معاهده ما هستند این سؤال و از طرفی هم خود مشرکین برای آنها این سؤال مطرح است که ما با اینکه طرف تعهد هستیم چگونه اعلام برائت شده یک جانبه اعلان برائت شده در ﴿یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ شده یک جانبه دستور کشتار رسیده یک جانبه برای این ذات اقدس الهی این مسئله را کاملاً معللّ کرد و مفصلّ کرد
تعلیل و تفصیل احکام سهگانه در آیات محل بحث
فرمود که رعایت عهد نه تنها خوب است بلکه واجب است اما دو جانبه نه یک جانبه آنها نقض عملی کردند با ما تعهد بستند که خون مسلمانها را نریزند هر جا دستشان رسید خون آن را ریختند معاهده کردند یک جانبه فسخ بکنند اینها خیال میکنند تعهد ایقاع است مثل طلاق است و به دست اینهاست هر وقت خواستند مطلقه میکنند هر وقت نخواستند نمیکنند ما باید بفهمانیم که این عهد عقد است ایقاع نیست زمامش به دست طرفین است یک بار نقض کردند دو بار نقض کردند سه بار نقض کردند ما تحمل کردیم این کیفهای مکرر تعلیل مسئله است تا به آن سؤال برخواسته از درون مسلمانها پاسخ داده بشود که اگر ما گفتیم ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ﴾ و اگر گفتیم ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ و اگر گفتیم ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ﴾ برای آن است که ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ﴾ و اگر از درون خود مشرکین این سؤال برخیزد که به عنوان جدال مجادله کنند که شما چگونه نقض عهد میکنید؟ ذات اقدس الهی آیات را هم تعلیل هم به صورت مفصل بازگو میکنند تا بهانهای برای آنها نماند پس یک تعلیل داریم این تعلیل را ممکن است در یک آیه بیان کند یک تفصیل داریم که شرح گسترده همان تعلیل است این تعلیل مسئله از یک سو و گسترش این تعلیل به عنوان تفصیل که جلوی هر گونه ابهامی را بگیرد از سوی دیگر برای آن است که هم به سؤال مسلمانها پاسخ بدهد اگر کسی مطلع نبود و سؤال کرد
علت نقض عهد و پیمان دو جانبه از سوی مشرکان
هم به اعتراض خود مشرکین پاسخ بدهد اگر کسی خواست اعتراض کند که به آنها بفهماند ما یک عقد داریم یک ایقاع عهد عقد است ایقاع نیست این نظیر طلاق نیست که زمامش به دست شما باشد هر وقت خواستید وفا کنید هر وقت نخواستید وفا نکنید شمایی که هر وقت دستتان رسید ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ پس عهدی ندارید شما دو مشکل دارید یک اشکال دینی دارید که اصلاً به این امور معتقد نیستید که حالا رعایت عهد واجب است یا نقض عهد حرام به اینکه معتقد نیستید میماند جنبه انسانی و مردمی آن را هم که در اثر خوی غارتگری از دست دادید بالأخره یک عاملی باید در شما باشد که سبب وفای به عهد باشد گفتند فایده تردد به مسجد چند چیز است هم از وجود مبارک امیرمؤمنان(علیه السلام) رسیده است هم از ائمه دیگر(علیهم السلام) که «من اختلف الی المساجد اصاب احدی الثمان» اگر کسی رفت و آمد بکند به مسجد یکی از هشت خصلت نصیبش میشود البته فواید فراوانی دارد ولی در این روایت آنکه از وجود مبارک امیرمؤمنان(علیه السلام) همین هشت خصلت است که اگر کسی به جامعه اسلامی رفت و آمد داشته باشد یکی از هشت خصلت نصیبش میشود یکی از آن خصال ثمانیه «ترک الذنوب» است احیاءاً او خشیةً یا حیای از مردم یا حیای از خدا یا ترس از مردم یا ترس از خدا بالأخره انسان وقتی که خود را در صفوف جماعت حاضر میکند از مردم خجالت میکشد که گناه کند این حیای مردمی هم یک نعمت خوبی است عمده حیای الهی است که ﴿ألَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ و این گروه مشرکین نه حیای الهی داشتند نه حیای مردمی حیای الهی ندارند برای اینکه مشرک هستند حیای مردم هم ندارند با اینکه خویشان غارتگری است لذا هم به اسم ظاهر ذکر میکند هم به آن درندگیشان میفرماید: ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ﴾ از اینکه چون مشرکاند پس حیای الهی ندارند که حالا ترس از قیامت باشد دوزخ باشد مانند آن حیای مردمی هم ندارند برای اینکه اینها بر اساس اقتدار ﴿وَقَدْ أَفْلَحَ الیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ زندگی میکنند «الحق لمن غلب» به سر میبرند «انصر أخاک ظالماً أو مظلوماً» شعار رسمی اینها است خب هم پس تعلیل هم تفصیل تا هم به شبهات برخاسته از اذهان متوسطین از مسلمانها پاسخ بدهد هم اگر در بین مشرکین کسی شبههای داشت به آن شبهه پاسخ داده بشود و اتمام حجت باشد.
پرسش ...
پاسخ: لذا دو علت است ذات اقدس الهی آن گروه از مشرکین که جنبه الهی را فاقدند ولی جنبه انسانی را حفظ کردند کاملاً آنها را در چند قسمت استثنا کرده.
پرسش ...
تفاوت مشرکان در پایبندی و عدم بایبندی به تعهدات
پاسخ: بله ولی منظور این است که ذات اقدس الهی تحلیل فرمود، فرمود برای یک عده هم خوی استکبار است هم کفر برای اینکه یک کار خلافی را که انجام نمیدهد یا حیای از خداست یا حیای از مردم است اگر حیای از خدا باشد چه در جلوت چه در خلوت خلاف نمیکند اگر حیای از مردم باشد ممکن است در خلوت گناه کند ولی در جلوت گناه نمیکند این فرقش است ذات اقدس الهی هر دو عامل را ذکر کرد آن گروهی که ترس از خدا ندارند ولی ترس مردمی دارند یک غیرت انسانی دارند آنها را هم استثنا کرده در آیهٴ چهار همین سورهٴ «توبه» اینها را استثنا کرده فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِم﴾ چه اینکه در آیهٴ هفت هم آن گروهی که نزدیک مسجدالحرام عهد بستند و عهدشان را رعایت کردند آنها را هم استثنا کرده فرمود: ﴿إِلاّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُم﴾ بقیه که قرآن کریم اعلام برائت نکرده یک اعلان برائت نکرده در ﴿یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ دو فرمان قتال نداده سه آنها را کاملاً استثنا کرده اینها کسانی هستند که خوی انسانی و غیرت انسانی را فیالجمله حفظ کردند دیگران که هیچ یک از این دو عامل بازدارنده در آنها نیست اینها را مشروحاً بیان کرده است بعد فرمود: ﴿وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ اگر آنها تجاهل نکنند خوب بخواهند بیندیشند میبینند که ما هم علتش را ذکر کردیم هم علت را باز کردیم نه سؤال برای مسلمانها میماند نه سؤال پاسخ نداده برای مشرکین خب.
استفهام انگاری دربارهٴ بقای عهد مشرکان
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ﴾ گرچه ﴿کَیْفَ﴾ استفهام انکاری است و به معنای نفی است یعنی «لا یکون للمشرکین عهد» اما این به قرینه داخلی ناظر به مقام بقاء است یعنی بقائاً عهد ندارند وگرنه حدوثاً که عهد داشتند تا قبل از نزول این آیات «توبه» که عهد محفوظ بود اعلام برائت نشده بود اعلان نشده بود و مانند آن پس این نفی به مرحله بقاء متوجه میشود نه به اصل عهد ﴿کیف یکون للمشرکین﴾ یعنی «کیف یستقیمون کیف یوفون» چگونه مشرک وفای به عهد میکند نه چگونه مشرک عهد میبندد و آنها که خوی مردمیشان غیرت مردمیشان باعث وفای به عهد بود آنها را هم کاملاً استثنا کرده که حق هیچ کسی و حتی مشرک هم تضییع نشود.
پرسش ...
پاسخ: اما این برای آن مستثنا منه است نه مستثنا اینها که خوی و غیرت انسانی را دارند هنوز آن فطرت را خاموش نکردند ایمانشان محفوظ است دیگر.
معنای مراقبت عهد
مطلب دیگر آن است که آن پایگاه حراست را میگویند مرقب یعنی محل مراقبت اینکه فرمود اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ﴾ یعنی نگاه نمیکنند، نگاه نمیکنند یعنی این عهدی که دم دست آنهاست نادیده میگیرند مثل اینکه نمیبینند عهد خودشان را ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ یعنی گویا این امضایشان را نمیبینند این تعهدشان را نمیبینند با اینکه دم دست آنهاست باید در اینجا رقیب باشد مراقب باشند رقیب هم بحثش قبلاً گذشت که رقیب را اگر رقیب گفتند برای اینکه رقبه میکشد که خوب ببیند اینها که نگهبان امتحانات هستند و مراقب هستند اینها سرکشی میکنند سرکشی کردن هم به همین جاست خب تا آدم گردن نکشد و سرش را بالا نکند نمیفهمد دیگری دارد چهکار میکند چون رقبه میکشد به او میگویند رقیب ﴿لاَیَرْقُبُونَ﴾ هم از همین باب است فرمود اینها سرکشی نمیکنند اصلاً این عهدی که دم دستشان است اصلاً نمیبینند این را مرقب همان مکان حراست است گویا اصلاً اینها را نمیبینند.
مطلب بعدی آن است که برای «اِلّ» دو معنا ذکر شده چون استعمال لفظ در اکثر از معنا تحقیقاً جایز است اراده هر دو معنا هم رواست اِلّ یعنی تعهد اِلّ یعنی قرابت اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ برخی از مؤمنین ارحام اینها بودند گذشته از اینکه طرف تعهد اینها هم بودند برخی از مؤمنین هم فقط طرف تعهد بودند ارحام اینها نبودند اینها نه رعایت رحامت میکنند نه رعایت عهد اجتماعی.
استعمال کلمه «اشتروا» در معنای «باعوا»
مطلب بعدی آن است که این کلمه ﴿اشْتَرَوْا﴾ را هم در اینجا درباره مشرکین و امثال مشرکین به کار برد هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ظاهراً درباره اهل کتاب به کار برده است ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ﴾ در اینجا به معنی باعوا است اینها آیات الهی را دادند و «ثمن قلیل» گرفتند معمولاً انسان چیزی را میفروشد و در هنگام فروش ثمنی را دریافت میکند باید بگویند که آیات الهی را فروختند و «ثمن قلیل» گرفتند «به ثمن قلیل»
پرسش ...
پاسخ: خب بالأخره ﴿مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ است گرچه باطنش هیچ است خب.
﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ﴾ یعنی باعوا چون اینجا ﴿اشْتَرَوْا﴾ هم در اینجا هم در آن سورهٴ مبارکهٴ بقره بر باعوا هم تطبیق شده است یعنی آیات الهی را فروختند و «ثمن قلیل» گرفتند منتها این بای تعویض روی معوض درآمده است نه روی عوض ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾ یعنی باعوا نه ﴿اشْتَرَوْا﴾ یعنی خریدن یعنی شروا در حقیقت مثل ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ این آیات الهی درباره اهل کتاب درست است چون کالا مورد اعتقاد آنها بود این کالا را فروختند اما درباره اینها که قبول نکردند این کالای نقد که دم دست اینها بود مثل یک کالای ارزشمندی برای آنها تلقی شد و آنها چون نپذیرفتند صادق است که گفته بشود این کالای ارزشمند نقدی که دم دست آنها بود این را دادند ثمن قلیل گرفتند وگرنه اینها مالک چنین چیزی نبودند ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾.
تلاش مشرکان در منصرفکردن همگان از راه خدا
مطلب دیگر این است که اینها چون مشرک بودند و به هیچ کسی رحم نمیکردند هر کسی که ممکن بود نسبت به او تبلیغ سوء کنند و او را منحرف کنند او را از راه خدا باز میداشتند و حذف مفعول هم یدل علی العموم لذا نفرمود چه گروهی را اینها مصدود کردند مصدود با صاد یعنی منصرف کردند ﴿فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ﴾ چه کسی را؟ معلوم نیست این حصر متعلق که دلالت بر عموم میکند در این گونه از موارد است یعنی هر کس ممکن بود او را منصرف کردند و از راه به در بردند ﴿فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ﴾ چون این صد هم لازم است هم متعدی «فصدوا بانفسهم» یعنی انصرفوا و «صدوا غیرهم» یعنی صرفوا، صرفوا غیرهم ایّ غیر کان هر کس باشد اینها در تبلیغ سوء بیمباحاً و بیمبالاتاند این حذف متعلق است که یدل علیالعموم.
علّت عطف نشدن جمله ﴿إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ﴾ در غالب جملات گذشته با حرف عطف ذکر شده است حالا با واو عطف یا با فای عطف اما اینجا دیگر و «وانهم» ذکر نشده عطف نشده سرش این است که علت مستقل است دیگر جا برای عطف نیست اگر با «فاء» یا با «واو» عطف میشد این معلوم میشد که برای تتمیم و تکمیل بحث است نه تعلیل بحث تعلیل بحث نشانهاش آن است که آن گزارهها تمام شد آن مدعاها تمام شد حالا میخواهند علتش را ذکر بکنند و عطف کردن برای بیان است که دارد آن معلولها را ذکر میکند آن اعمال را ذکر میکند چون این ﴿إِنَّهُمْ﴾ علّت است و اگر عطف میشد معنایش این است که اینها ﴿اشْتَرَوْا﴾ ﴿فَصَدُّوا﴾ ﴿سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ آن وقت علتش هنوز نیامده لذا این جمله ﴿إِنَّهُمْ سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ را به عنوان تعلیلیه و مستقل بدون عطف در پایان ذکر فرمودند و تعلیل هم به اصل سوء عمل نیست بلکه به استمرار این سوء عمل هست یک وقت است کسی یک بار خلاف میکند این جای این برخورد شدید نیست که ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ و مانند آن یک وقتی سیره او سیره خبیثه است سنّت او سنّت سیّئه است چون اینچنین است با آنها باید برخورد کرد لذا تعبیر به ﴿مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ آوردند که نشانه استمرار باشد ساء ما یعملون نیست بلکه ﴿سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ است نه بد عمل کردند اصلاً روش آنها یک سیره سیئه مستمری بوده است ﴿سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾
همراهی رحمت و غضب الهی در کرامات قرآن
و چون همواره رحمت ذات اقدس الهی همراه با غضب او ذکر میشود و قرآن کریم و حرفهای انبیای دیگر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) انذارش با تبشیر همراه است لذا اگر سخن از ﴿فَقَاتِلُوا﴾ هست سخن از ﴿سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ هست و مانند آن سخن از رحمت و تبشیر هم مطرح است ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ تا معلوم بشود به اینکه رحمت الهی همراه با غضب ذکر میشود و گذشته از ﴿فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ﴾ ﴿فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ هم پاداش آنهاست اینجا است که فرمود: ﴿وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ حالا نه مسلمانها سؤالی دارند نه مشرکین در چنین فضایی آن تعلیل از یک سو و این تفصیل از سوی دیگر تحلیل همه جانبه است هم سؤال را از مسلمانها گرفته و به آنها پاسخ مثبت داده و اگر سؤالی احیاناً در اذهان برخی از مشرکین بود آن را مطرح کرده و به آنها پاسخ مستدل داده است
سوگند شکنی، نقض عهد و هتک حرمت دین توسط مشرکان
بعد همین باب را به عنوان تتمه تفصیل فرمود: ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ فرمود اینها چند مشکل دارند اولاً عهدشان را رعایت نمیکنند این ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ از همین قبیل است رعایت عهد جزء قوانین انسانی است آنهایی هم که خدا و قیامت را قبول ندارند مسئله وفای به عهد را لازم میدانند این در درون همه انسانها نهادینه شده است این یک سوگند هم اینچنین است این مراسم سوگند در کشورهای کمونیستی هم هست بالأخره اینها به یک چیزی پایبندند دیگر یک چیزی برای آنها محترم است به آن سوگند یاد میکنند سوگند یاد کردن یک قداست قومی دارد اسلام آمده همه این قداستها را در پای قداست توحید قربانی کرده است فرمود قسم تنها به ذات اقدس الهی اساس دارد در قانون اساسی قبل از انقلاب برای اینکه میخواستند هم صبغه دینی داشته باشد و هم از قسم نامی برده باشند میگفتند ما به قرآن کریم قسم یاد میکنیم و مستحضرید در فقه اسلامی قسم به قرآن اثر فقهی ندارد لذا در قانون اساسی جمهوری اسلامی آن قسم مشروع ذکر شده منتها نام مبارک قرآن برده شده برای تجلیل از قرآن آنها که سوگند یاد میکنند چه رئیس جمهور چه اعضای مجلس خبرگان چه اعضای مجلس شورای اسلامی اینها میگویند من به خداوند در حضور قرآن کریم سوگند یاد میکنم نه به قرآن سوگند یاد میکنم سوگند به قرآن اثر فقهی ندارد حنث نذر ندارد کفاره ندارد و مانند آن، آن قسم به خداست که اگر کسی حنث کرد معصیت کبیره کرده و کفاره هم دارد من به خدای سبحان در حضور قرآن کریم سوگند یاد میکنم اینکه در قانون اساسی آمده این است خب غرض آن است که سوگند یک صبغه احترام و قداست بینالمللی دارد چه اینکه عهد هم همینطور است فرمود اینها این دو کار را میکنند اولاً تعهد سپردن یک، و برابر آن تعهد هم برای تحکیم آن تعهد هم سوگند یاد کردند دو، وقتی نقض عهد میکنند دو تا خلاف میکنند یکی اینکه آن سوگندشان را نادیده میگیرند یکی اینکه آن عهدشان را نادیده میگیرند گذشته از اینکه نسبت به دین ما هم هتک حرمت میکنند پس سه معصیت از معاصی کبیره را اینها مرتکب شدند ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم﴾ یک، ﴿مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ﴾ دو، ﴿وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ﴾ سه، آن گاه ﴿فَقَاتِلُوا﴾ ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾
ایجاد انگیزه جهاد با مشرکان در مسلمانان
مطلب بعدی آن است که یک وقت است که یک کسی موحّد ناب است مثل علیبنابیطالب(سلام الله علیه) و کسانی که خود آن حضرت تربیت کردند یک وقت است که جزء مسلمانهای عادی است این مسلمان عادی یا سرباز عادی تا انگیزه خاص نداشته باشد آن جهادش جهاد نستوه نیست یک وقت است که یک کسی به سرزمین آدم آمده تهاجم کرده خب آدم انگیزهای دارد یک وقت است که نه در سرزمین آدم نیست در خارج از سرزمین است در بیابان است محدوده کشور ما و شهر ما هم نیست حالا میخواهیم بجنگیم و هیچ کاری هم آنها نکردند اگر یک رزمندهای مثل علیبنابیطالب(سلام الله علیه) و تربیتشدگان آن حضرت باشند میگویند دستور خدا بهترین انگیزه است فرمان خدا بهترین انگیزه است اما افراد عادی آن انگیزه لازم را ندارند ذات اقدس الهی برای اینکه در این مجاهدان یک انگیزه رزمی ایجاد کند این مسائل را خوب تحلیل کرده فرمود اینها نکث عهد کردند اولاً نقض یمین کردند ثانیاً طعنی در دین شما ایجاد کردند ثالثاً آن کشتار بیرحمانه را هم که نسبت به برادران شما انجام دادند که در آیات قبل گذشته رابعاً آنگاه ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ با این تحلیل یک انگیزهای برای مجاهدان نستوه پدید میآید ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ﴾ دو، ﴿وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ﴾ سه، قبلاً هم که آن کارها را کرده بودند نقض عهد کرده بودند یک عدهای را کشتند چهار، آنگاه ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ اینها اصلاً وقتی به یمین احترام نگذاشتند به عهد هم احترام نمیگذارند برای اینکه این سوگند است و یک قداستی هم دارد
پرسش ...
پاسخ: خب برای اینکه آن اصل است آنها تعهد کردند که نه تهاجم فرهنگی داشته باشند نه تهاجم نظامی داشته باشند تعهد کردند که کاری به دین ما نداشته باشند ما به اینها گفتیم ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ اینها تبلیغ سوء هم میکنند با اینکه تعهد سپردند کاری به اینها نداشته باشند از مسلمانها هم که هر کدام به دستشان رسید چیزی باقی نمیگذارند نقض عهد هم که میکنند بیگانگان را هم که تحریک میکنند علیه ما که ﴿وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً﴾ اصلش این است که اینها به آن یمین و سوگندشان وفادار نیستند درباره دین که ما اصلاً توقع نداریم که آنها درباره دین طعنی نزنند برای اینکه این را افسانه میدانند اساطیرالاولین میدانند خرافات تلقی میکنند و اینها اما حالا تعهد سپردند کاری نداشته باشند وقتی ﴿لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ این اصل مسئله است.
﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ خب
تبیین معنای عبارت ﴿لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾
این ﴿لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾ پیام خاص خودش را دارد یعنی اینها که مقاتله شدند آنها که کشته شدند که هیچ اینها که ماندند از چه انتها بکنند اگر واقعاً عهدی باشد اینها از نقض عهد منتهیاند نهیپذیرند ولی الآن که عهدی نیست ما اعلان عمومی کردیم گفتیم که تمام امضاها باطل آن اشهر سیاحه هم که چهار ماه بود ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ﴾ آن هم که منقضی شد پس عهدی بین ما و آنها نیست تا آنها از نقض عهد و نکث یمین دست بردارند میماند کشتار مسلمین این هم که دیگر بعد از جریان فتح مکه و بعد از این جریان پیروزی عمومی که ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ آنها هم که دیگر قدرتی ندارند که مسلمانها را بکشند اگر بعد از اقتدار عمومی اسلام در جزیرةالعرب هست که در سنةالوفود وقت، وقت گروه، گروه اسلام میآوردند ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ انتها نهیپذیری اینها این است که از شرک نهیپذیر باشند و اسلام را قبول بکنند وگرنه نقض عهد و نکث عهد و یمین و اینها ظاهراً سپری شده است ﴿لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾ خب
تعلیم خدای سبحان جهت ایجاد انگیزه جنگ با مشرکان
برای اینکه انگیزه در مجاهدین ایجاد بشود به این صورت تعلیم میکند ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً﴾ که ﴿نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ﴾ از یک سو ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ از سوی دوم ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ از سوی سوم خب دلیلی ندارد که شما به جنگ اینها نروید برای اینکه اینها نسبت به عهد و یمین اول کسی که یمین را و عهد را نقض کرده است و نکث کرده است اینها هستند یعنی این رشته را دوباره پنبه کردند که آن مرئهای که غزلی داشت یک چیزی را رشته میکرد بعد ﴿مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنکَاثاً﴾ بعد از اینکه این را میرشت دوباره این رشته خود را پنبه میکرد خب اینها اینچنین بودند آن رشته را پنبه میکردند این را باز میکردند اینها خطر اولیشان ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ اینها تلاش کردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را شهید بکنند که بعد بالأخره به تبعید آن حضرت منتهی شد ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ اینها که تبعید کردند عدهای را هم کشتند عدهای را هم وادار به هجرتین کردند عدهای را هم به یک هجرت مبتلا کردند حالا برخیها هم به حبشه هم به مدینه برخی را به خصوص مدینه در جریان نقض عهد هم اینها اول لشکر کشی کردند ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ اولینبار اینها نقض عهد کردند اولین بار اینها شروع کردند به قتل اولین بار شروع کردند به قتال هم در قتل اینها اول مُقدم بودند هم در قتال هم در کشتن فرد هم در کشتار جمعی اینها اقدام کردند خب پس اینها مهدورالدماند
توحید مؤمنان در ترس از خدای سبحان
میماند مسئله ترس شما یا باید از دشمن خدا بترسید یا از خدا ﴿أَتَخْشَوْنَهُمْ﴾ از چه کسی میخواهید بترسید؟ اگر بنا شد کسی بترسد فقط باید از ذات اقدس الهی بترسد چه اینکه حق هم همین است ﴿أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾ ﴿إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾ تقریر است شرط نیست یعنی شما که مؤمنید برابر ایمانتان عمل بکنید خب مؤمن از خدا میترسد مؤمن چون موحّد هم در بیم و امید هم موحّد است اینچنین نیست که توحید برای عقیده او باشد ولی در گرایشهای بیم و امید به دیگری تکیه کند مؤمن همان طوری که در عقیده موحّد است در گرایشها و گریزهای بیم و امید هم موحّد است تکیهگاه امیدش فقط خداست «لا یرجون أحد منکم الاّ ربه» و تکیهگاه هراسش هم باز خداست که «لا یخافن الاّ ذنبه» در جریان توحید در ترس آن آیهٴ معروف سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» کافی است در سورهٴ «احزاب» فرمود که مبلغان الهی کسانیاند که فقط از خدا هراسناکاند ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ﴾ آیهٴ 39 سورهٴ «احزاب» این است ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاّ اللَّهَ﴾ این نه تنها ترس از خدا را ثابت میکند بلکه توحید در ترس را تثبیت میکند یک موحّد حتماً باید خداترس باشد یک، و حتما هم باید از غیر خدا نترسد این دو، در امید هم اینچنین است خب اگر موحّد در خشیت و امید هم موحّد است در این کریمه فرمود که شما اگر بخواهید بترسید از خدا باید بترسید قهراً به شهادت آیهٴ سورهٴ «احزاب» اینکه فرمود: ﴿فَاللّهُ أَحَقُّ﴾ این احق تفضیلی نیست این احق تعیینی است نه اینکه ترس از دیگران هم روا و حقیق است ولی ترس از خدا احق است و سزاوارتر اینطور نیست بلکه تنها ترس حق و حقیقی و حقیق همان ترس از خداست که افعل میشود افعل تعیینی ﴿فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
وظیفه حکومت اسلامی در برابر مشرکان تعهدپذیر و مشرکان پیمانشکن
علّت نقض پیمان دوجانبه از سوی مشرکان
همراهی رحمت و غضب الهی در آیات قرآن.
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ٭ وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ ٭ أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾
سر تفصیل آیات محل بحث
سرّ تفصیل آیات در این بخش که فرمود: ﴿وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ برای پاسخ به چند سؤال است که ممکن است از طرف مسلمانها ایراد بشود و پاسخ به یک سؤال درونی است که در حقیقت اتمام حجت و اتمام عذر است برای مشرکین درباره مسلمانها وقتی ذات اقدس الهی این سه مطلب را پشت سر هم بیان فرمود سؤالی پدید آمد مطلب اول اینکه فرمود: ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی الَّذِینَ عَاهَدْتُم مِنَ المُشْرِکِینَ﴾ مطلب دوم آن است که به این اکتفا نشد فرمود در ﴿یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ در حضور همه در ملاء مردم ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾ این زمینه برای سؤال بعداً هم فرمود که ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ﴾ این سه مطلب که اعلام برائت خدا و پیامبر از مشرکین اعلان برائت در ﴿یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ از مشرکین فرمان کشتار مشرکین این سه مطلب زمینه سؤال شد که مسلمانها بگویند ما که با مشرکین تعهد داریم و عهد بستیم و رسول گرامی(صلّی الله علیه و آله و سلّم) گذشته از اینکه در آیاتی ما را به وفای به عهد دعوت کرده است خودش هم داعیه تتمیم مکارم اخلاق را دارد که فرمود: «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» وفای به عهد هم جزء مکرمتهای خلقی است چطور این پیغمبری که هم در کتاب آسمانیاش ما را به وفای به عهد دعوت کرده است و هم خود داعیه تتمیم مکارم خلقی دارد اینچنین نقض عهد میکند از یک سو اعلام برائت میکند از سوی دیگر دستور کشتار میدهد از سوی سوم به کسانی که طرف معاهده ما هستند این سؤال و از طرفی هم خود مشرکین برای آنها این سؤال مطرح است که ما با اینکه طرف تعهد هستیم چگونه اعلام برائت شده یک جانبه اعلان برائت شده در ﴿یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ شده یک جانبه دستور کشتار رسیده یک جانبه برای این ذات اقدس الهی این مسئله را کاملاً معللّ کرد و مفصلّ کرد
تعلیل و تفصیل احکام سهگانه در آیات محل بحث
فرمود که رعایت عهد نه تنها خوب است بلکه واجب است اما دو جانبه نه یک جانبه آنها نقض عملی کردند با ما تعهد بستند که خون مسلمانها را نریزند هر جا دستشان رسید خون آن را ریختند معاهده کردند یک جانبه فسخ بکنند اینها خیال میکنند تعهد ایقاع است مثل طلاق است و به دست اینهاست هر وقت خواستند مطلقه میکنند هر وقت نخواستند نمیکنند ما باید بفهمانیم که این عهد عقد است ایقاع نیست زمامش به دست طرفین است یک بار نقض کردند دو بار نقض کردند سه بار نقض کردند ما تحمل کردیم این کیفهای مکرر تعلیل مسئله است تا به آن سؤال برخواسته از درون مسلمانها پاسخ داده بشود که اگر ما گفتیم ﴿بَرَاءَةٌ مِنَ اللّهِ﴾ و اگر گفتیم ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ﴾ و اگر گفتیم ﴿فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الحُرُمُ فَاقْتُلُوا المُشْرِکِینَ﴾ برای آن است که ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ﴾ و اگر از درون خود مشرکین این سؤال برخیزد که به عنوان جدال مجادله کنند که شما چگونه نقض عهد میکنید؟ ذات اقدس الهی آیات را هم تعلیل هم به صورت مفصل بازگو میکنند تا بهانهای برای آنها نماند پس یک تعلیل داریم این تعلیل را ممکن است در یک آیه بیان کند یک تفصیل داریم که شرح گسترده همان تعلیل است این تعلیل مسئله از یک سو و گسترش این تعلیل به عنوان تفصیل که جلوی هر گونه ابهامی را بگیرد از سوی دیگر برای آن است که هم به سؤال مسلمانها پاسخ بدهد اگر کسی مطلع نبود و سؤال کرد
علت نقض عهد و پیمان دو جانبه از سوی مشرکان
هم به اعتراض خود مشرکین پاسخ بدهد اگر کسی خواست اعتراض کند که به آنها بفهماند ما یک عقد داریم یک ایقاع عهد عقد است ایقاع نیست این نظیر طلاق نیست که زمامش به دست شما باشد هر وقت خواستید وفا کنید هر وقت نخواستید وفا نکنید شمایی که هر وقت دستتان رسید ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ پس عهدی ندارید شما دو مشکل دارید یک اشکال دینی دارید که اصلاً به این امور معتقد نیستید که حالا رعایت عهد واجب است یا نقض عهد حرام به اینکه معتقد نیستید میماند جنبه انسانی و مردمی آن را هم که در اثر خوی غارتگری از دست دادید بالأخره یک عاملی باید در شما باشد که سبب وفای به عهد باشد گفتند فایده تردد به مسجد چند چیز است هم از وجود مبارک امیرمؤمنان(علیه السلام) رسیده است هم از ائمه دیگر(علیهم السلام) که «من اختلف الی المساجد اصاب احدی الثمان» اگر کسی رفت و آمد بکند به مسجد یکی از هشت خصلت نصیبش میشود البته فواید فراوانی دارد ولی در این روایت آنکه از وجود مبارک امیرمؤمنان(علیه السلام) همین هشت خصلت است که اگر کسی به جامعه اسلامی رفت و آمد داشته باشد یکی از هشت خصلت نصیبش میشود یکی از آن خصال ثمانیه «ترک الذنوب» است احیاءاً او خشیةً یا حیای از مردم یا حیای از خدا یا ترس از مردم یا ترس از خدا بالأخره انسان وقتی که خود را در صفوف جماعت حاضر میکند از مردم خجالت میکشد که گناه کند این حیای مردمی هم یک نعمت خوبی است عمده حیای الهی است که ﴿ألَمْ یَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ یَرَی﴾ و این گروه مشرکین نه حیای الهی داشتند نه حیای مردمی حیای الهی ندارند برای اینکه مشرک هستند حیای مردم هم ندارند با اینکه خویشان غارتگری است لذا هم به اسم ظاهر ذکر میکند هم به آن درندگیشان میفرماید: ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ﴾ از اینکه چون مشرکاند پس حیای الهی ندارند که حالا ترس از قیامت باشد دوزخ باشد مانند آن حیای مردمی هم ندارند برای اینکه اینها بر اساس اقتدار ﴿وَقَدْ أَفْلَحَ الیَوْمَ مَنِ اسْتَعْلَی﴾ زندگی میکنند «الحق لمن غلب» به سر میبرند «انصر أخاک ظالماً أو مظلوماً» شعار رسمی اینها است خب هم پس تعلیل هم تفصیل تا هم به شبهات برخاسته از اذهان متوسطین از مسلمانها پاسخ بدهد هم اگر در بین مشرکین کسی شبههای داشت به آن شبهه پاسخ داده بشود و اتمام حجت باشد.
پرسش ...
پاسخ: لذا دو علت است ذات اقدس الهی آن گروه از مشرکین که جنبه الهی را فاقدند ولی جنبه انسانی را حفظ کردند کاملاً آنها را در چند قسمت استثنا کرده.
پرسش ...
تفاوت مشرکان در پایبندی و عدم بایبندی به تعهدات
پاسخ: بله ولی منظور این است که ذات اقدس الهی تحلیل فرمود، فرمود برای یک عده هم خوی استکبار است هم کفر برای اینکه یک کار خلافی را که انجام نمیدهد یا حیای از خداست یا حیای از مردم است اگر حیای از خدا باشد چه در جلوت چه در خلوت خلاف نمیکند اگر حیای از مردم باشد ممکن است در خلوت گناه کند ولی در جلوت گناه نمیکند این فرقش است ذات اقدس الهی هر دو عامل را ذکر کرد آن گروهی که ترس از خدا ندارند ولی ترس مردمی دارند یک غیرت انسانی دارند آنها را هم استثنا کرده در آیهٴ چهار همین سورهٴ «توبه» اینها را استثنا کرده فرمود: ﴿إِلاَّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ مِنَ المُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنقُصُوکُمْ شَیْئاً وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً فَأَتِمُّوا إِلَیْهِمْ عَهْدَهُمْ إِلَی مُدَّتِهِم﴾ چه اینکه در آیهٴ هفت هم آن گروهی که نزدیک مسجدالحرام عهد بستند و عهدشان را رعایت کردند آنها را هم استثنا کرده فرمود: ﴿إِلاّ الَّذِینَ عَاهَدْتُمْ عِندَ المَسْجِدِ الحَرَامِ فَمَا اسْتَقَامُوا لَکُمْ فَاسْتَقِیمُوا لَهُم﴾ بقیه که قرآن کریم اعلام برائت نکرده یک اعلان برائت نکرده در ﴿یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ دو فرمان قتال نداده سه آنها را کاملاً استثنا کرده اینها کسانی هستند که خوی انسانی و غیرت انسانی را فیالجمله حفظ کردند دیگران که هیچ یک از این دو عامل بازدارنده در آنها نیست اینها را مشروحاً بیان کرده است بعد فرمود: ﴿وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ اگر آنها تجاهل نکنند خوب بخواهند بیندیشند میبینند که ما هم علتش را ذکر کردیم هم علت را باز کردیم نه سؤال برای مسلمانها میماند نه سؤال پاسخ نداده برای مشرکین خب.
استفهام انگاری دربارهٴ بقای عهد مشرکان
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ﴾ گرچه ﴿کَیْفَ﴾ استفهام انکاری است و به معنای نفی است یعنی «لا یکون للمشرکین عهد» اما این به قرینه داخلی ناظر به مقام بقاء است یعنی بقائاً عهد ندارند وگرنه حدوثاً که عهد داشتند تا قبل از نزول این آیات «توبه» که عهد محفوظ بود اعلام برائت نشده بود اعلان نشده بود و مانند آن پس این نفی به مرحله بقاء متوجه میشود نه به اصل عهد ﴿کیف یکون للمشرکین﴾ یعنی «کیف یستقیمون کیف یوفون» چگونه مشرک وفای به عهد میکند نه چگونه مشرک عهد میبندد و آنها که خوی مردمیشان غیرت مردمیشان باعث وفای به عهد بود آنها را هم کاملاً استثنا کرده که حق هیچ کسی و حتی مشرک هم تضییع نشود.
پرسش ...
پاسخ: اما این برای آن مستثنا منه است نه مستثنا اینها که خوی و غیرت انسانی را دارند هنوز آن فطرت را خاموش نکردند ایمانشان محفوظ است دیگر.
معنای مراقبت عهد
مطلب دیگر آن است که آن پایگاه حراست را میگویند مرقب یعنی محل مراقبت اینکه فرمود اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ﴾ یعنی نگاه نمیکنند، نگاه نمیکنند یعنی این عهدی که دم دست آنهاست نادیده میگیرند مثل اینکه نمیبینند عهد خودشان را ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ یعنی گویا این امضایشان را نمیبینند این تعهدشان را نمیبینند با اینکه دم دست آنهاست باید در اینجا رقیب باشد مراقب باشند رقیب هم بحثش قبلاً گذشت که رقیب را اگر رقیب گفتند برای اینکه رقبه میکشد که خوب ببیند اینها که نگهبان امتحانات هستند و مراقب هستند اینها سرکشی میکنند سرکشی کردن هم به همین جاست خب تا آدم گردن نکشد و سرش را بالا نکند نمیفهمد دیگری دارد چهکار میکند چون رقبه میکشد به او میگویند رقیب ﴿لاَیَرْقُبُونَ﴾ هم از همین باب است فرمود اینها سرکشی نمیکنند اصلاً این عهدی که دم دستشان است اصلاً نمیبینند این را مرقب همان مکان حراست است گویا اصلاً اینها را نمیبینند.
مطلب بعدی آن است که برای «اِلّ» دو معنا ذکر شده چون استعمال لفظ در اکثر از معنا تحقیقاً جایز است اراده هر دو معنا هم رواست اِلّ یعنی تعهد اِلّ یعنی قرابت اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ برخی از مؤمنین ارحام اینها بودند گذشته از اینکه طرف تعهد اینها هم بودند برخی از مؤمنین هم فقط طرف تعهد بودند ارحام اینها نبودند اینها نه رعایت رحامت میکنند نه رعایت عهد اجتماعی.
استعمال کلمه «اشتروا» در معنای «باعوا»
مطلب بعدی آن است که این کلمه ﴿اشْتَرَوْا﴾ را هم در اینجا درباره مشرکین و امثال مشرکین به کار برد هم در سورهٴ مبارکهٴ «بقره» ظاهراً درباره اهل کتاب به کار برده است ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ﴾ در اینجا به معنی باعوا است اینها آیات الهی را دادند و «ثمن قلیل» گرفتند معمولاً انسان چیزی را میفروشد و در هنگام فروش ثمنی را دریافت میکند باید بگویند که آیات الهی را فروختند و «ثمن قلیل» گرفتند «به ثمن قلیل»
پرسش ...
پاسخ: خب بالأخره ﴿مَتَاعُ الدُّنْیَا قَلِیلٌ﴾ است گرچه باطنش هیچ است خب.
﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ﴾ یعنی باعوا چون اینجا ﴿اشْتَرَوْا﴾ هم در اینجا هم در آن سورهٴ مبارکهٴ بقره بر باعوا هم تطبیق شده است یعنی آیات الهی را فروختند و «ثمن قلیل» گرفتند منتها این بای تعویض روی معوض درآمده است نه روی عوض ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾ یعنی باعوا نه ﴿اشْتَرَوْا﴾ یعنی خریدن یعنی شروا در حقیقت مثل ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ این آیات الهی درباره اهل کتاب درست است چون کالا مورد اعتقاد آنها بود این کالا را فروختند اما درباره اینها که قبول نکردند این کالای نقد که دم دست اینها بود مثل یک کالای ارزشمندی برای آنها تلقی شد و آنها چون نپذیرفتند صادق است که گفته بشود این کالای ارزشمند نقدی که دم دست آنها بود این را دادند ثمن قلیل گرفتند وگرنه اینها مالک چنین چیزی نبودند ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً﴾.
تلاش مشرکان در منصرفکردن همگان از راه خدا
مطلب دیگر این است که اینها چون مشرک بودند و به هیچ کسی رحم نمیکردند هر کسی که ممکن بود نسبت به او تبلیغ سوء کنند و او را منحرف کنند او را از راه خدا باز میداشتند و حذف مفعول هم یدل علی العموم لذا نفرمود چه گروهی را اینها مصدود کردند مصدود با صاد یعنی منصرف کردند ﴿فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ﴾ چه کسی را؟ معلوم نیست این حصر متعلق که دلالت بر عموم میکند در این گونه از موارد است یعنی هر کس ممکن بود او را منصرف کردند و از راه به در بردند ﴿فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ﴾ چون این صد هم لازم است هم متعدی «فصدوا بانفسهم» یعنی انصرفوا و «صدوا غیرهم» یعنی صرفوا، صرفوا غیرهم ایّ غیر کان هر کس باشد اینها در تبلیغ سوء بیمباحاً و بیمبالاتاند این حذف متعلق است که یدل علیالعموم.
علّت عطف نشدن جمله ﴿إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ﴾
مطلب دیگر آن است که اینکه فرمود: ﴿اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللّهِ ثَمَناً قَلِیلاً فَصَدُّوا عَن سَبِیلِهِ﴾ در غالب جملات گذشته با حرف عطف ذکر شده است حالا با واو عطف یا با فای عطف اما اینجا دیگر و «وانهم» ذکر نشده عطف نشده سرش این است که علت مستقل است دیگر جا برای عطف نیست اگر با «فاء» یا با «واو» عطف میشد این معلوم میشد که برای تتمیم و تکمیل بحث است نه تعلیل بحث تعلیل بحث نشانهاش آن است که آن گزارهها تمام شد آن مدعاها تمام شد حالا میخواهند علتش را ذکر بکنند و عطف کردن برای بیان است که دارد آن معلولها را ذکر میکند آن اعمال را ذکر میکند چون این ﴿إِنَّهُمْ﴾ علّت است و اگر عطف میشد معنایش این است که اینها ﴿اشْتَرَوْا﴾ ﴿فَصَدُّوا﴾ ﴿سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ آن وقت علتش هنوز نیامده لذا این جمله ﴿إِنَّهُمْ سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ را به عنوان تعلیلیه و مستقل بدون عطف در پایان ذکر فرمودند و تعلیل هم به اصل سوء عمل نیست بلکه به استمرار این سوء عمل هست یک وقت است کسی یک بار خلاف میکند این جای این برخورد شدید نیست که ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ﴾ و مانند آن یک وقتی سیره او سیره خبیثه است سنّت او سنّت سیّئه است چون اینچنین است با آنها باید برخورد کرد لذا تعبیر به ﴿مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ آوردند که نشانه استمرار باشد ساء ما یعملون نیست بلکه ﴿سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ است نه بد عمل کردند اصلاً روش آنها یک سیره سیئه مستمری بوده است ﴿سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾
همراهی رحمت و غضب الهی در کرامات قرآن
و چون همواره رحمت ذات اقدس الهی همراه با غضب او ذکر میشود و قرآن کریم و حرفهای انبیای دیگر(علیهم الصلاة و علیهم السلام) انذارش با تبشیر همراه است لذا اگر سخن از ﴿فَقَاتِلُوا﴾ هست سخن از ﴿سَاءَ مَاکَانُوا یَعْمَلُونَ﴾ هست و مانند آن سخن از رحمت و تبشیر هم مطرح است ﴿فَإِن تَابُوا وَأَقَامُوا الصَّلاَةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ تا معلوم بشود به اینکه رحمت الهی همراه با غضب ذکر میشود و گذشته از ﴿فَخَلُّوا سَبِیلَهُمْ﴾ ﴿فَإِخْوَانُکُمْ فِی الدِّینِ﴾ هم پاداش آنهاست اینجا است که فرمود: ﴿وَنُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ حالا نه مسلمانها سؤالی دارند نه مشرکین در چنین فضایی آن تعلیل از یک سو و این تفصیل از سوی دیگر تحلیل همه جانبه است هم سؤال را از مسلمانها گرفته و به آنها پاسخ مثبت داده و اگر سؤالی احیاناً در اذهان برخی از مشرکین بود آن را مطرح کرده و به آنها پاسخ مستدل داده است
سوگند شکنی، نقض عهد و هتک حرمت دین توسط مشرکان
بعد همین باب را به عنوان تتمه تفصیل فرمود: ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ فرمود اینها چند مشکل دارند اولاً عهدشان را رعایت نمیکنند این ﴿وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ﴾ از همین قبیل است رعایت عهد جزء قوانین انسانی است آنهایی هم که خدا و قیامت را قبول ندارند مسئله وفای به عهد را لازم میدانند این در درون همه انسانها نهادینه شده است این یک سوگند هم اینچنین است این مراسم سوگند در کشورهای کمونیستی هم هست بالأخره اینها به یک چیزی پایبندند دیگر یک چیزی برای آنها محترم است به آن سوگند یاد میکنند سوگند یاد کردن یک قداست قومی دارد اسلام آمده همه این قداستها را در پای قداست توحید قربانی کرده است فرمود قسم تنها به ذات اقدس الهی اساس دارد در قانون اساسی قبل از انقلاب برای اینکه میخواستند هم صبغه دینی داشته باشد و هم از قسم نامی برده باشند میگفتند ما به قرآن کریم قسم یاد میکنیم و مستحضرید در فقه اسلامی قسم به قرآن اثر فقهی ندارد لذا در قانون اساسی جمهوری اسلامی آن قسم مشروع ذکر شده منتها نام مبارک قرآن برده شده برای تجلیل از قرآن آنها که سوگند یاد میکنند چه رئیس جمهور چه اعضای مجلس خبرگان چه اعضای مجلس شورای اسلامی اینها میگویند من به خداوند در حضور قرآن کریم سوگند یاد میکنم نه به قرآن سوگند یاد میکنم سوگند به قرآن اثر فقهی ندارد حنث نذر ندارد کفاره ندارد و مانند آن، آن قسم به خداست که اگر کسی حنث کرد معصیت کبیره کرده و کفاره هم دارد من به خدای سبحان در حضور قرآن کریم سوگند یاد میکنم اینکه در قانون اساسی آمده این است خب غرض آن است که سوگند یک صبغه احترام و قداست بینالمللی دارد چه اینکه عهد هم همینطور است فرمود اینها این دو کار را میکنند اولاً تعهد سپردن یک، و برابر آن تعهد هم برای تحکیم آن تعهد هم سوگند یاد کردند دو، وقتی نقض عهد میکنند دو تا خلاف میکنند یکی اینکه آن سوگندشان را نادیده میگیرند یکی اینکه آن عهدشان را نادیده میگیرند گذشته از اینکه نسبت به دین ما هم هتک حرمت میکنند پس سه معصیت از معاصی کبیره را اینها مرتکب شدند ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم﴾ یک، ﴿مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ﴾ دو، ﴿وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ﴾ سه، آن گاه ﴿فَقَاتِلُوا﴾ ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾
ایجاد انگیزه جهاد با مشرکان در مسلمانان
مطلب بعدی آن است که یک وقت است که یک کسی موحّد ناب است مثل علیبنابیطالب(سلام الله علیه) و کسانی که خود آن حضرت تربیت کردند یک وقت است که جزء مسلمانهای عادی است این مسلمان عادی یا سرباز عادی تا انگیزه خاص نداشته باشد آن جهادش جهاد نستوه نیست یک وقت است که یک کسی به سرزمین آدم آمده تهاجم کرده خب آدم انگیزهای دارد یک وقت است که نه در سرزمین آدم نیست در خارج از سرزمین است در بیابان است محدوده کشور ما و شهر ما هم نیست حالا میخواهیم بجنگیم و هیچ کاری هم آنها نکردند اگر یک رزمندهای مثل علیبنابیطالب(سلام الله علیه) و تربیتشدگان آن حضرت باشند میگویند دستور خدا بهترین انگیزه است فرمان خدا بهترین انگیزه است اما افراد عادی آن انگیزه لازم را ندارند ذات اقدس الهی برای اینکه در این مجاهدان یک انگیزه رزمی ایجاد کند این مسائل را خوب تحلیل کرده فرمود اینها نکث عهد کردند اولاً نقض یمین کردند ثانیاً طعنی در دین شما ایجاد کردند ثالثاً آن کشتار بیرحمانه را هم که نسبت به برادران شما انجام دادند که در آیات قبل گذشته رابعاً آنگاه ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ با این تحلیل یک انگیزهای برای مجاهدان نستوه پدید میآید ﴿وَإِن نَکَثُوا أَیْمَانَهُم مِن بَعْدِ عَهْدِهِمْ﴾ دو، ﴿وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ﴾ سه، قبلاً هم که آن کارها را کرده بودند نقض عهد کرده بودند یک عدهای را کشتند چهار، آنگاه ﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ﴾ چرا؟ ﴿إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ اینها اصلاً وقتی به یمین احترام نگذاشتند به عهد هم احترام نمیگذارند برای اینکه این سوگند است و یک قداستی هم دارد
پرسش ...
پاسخ: خب برای اینکه آن اصل است آنها تعهد کردند که نه تهاجم فرهنگی داشته باشند نه تهاجم نظامی داشته باشند تعهد کردند که کاری به دین ما نداشته باشند ما به اینها گفتیم ﴿لَکُمْ دِینُکُمْ وَلِیَ دِینِ﴾ اینها تبلیغ سوء هم میکنند با اینکه تعهد سپردند کاری به اینها نداشته باشند از مسلمانها هم که هر کدام به دستشان رسید چیزی باقی نمیگذارند نقض عهد هم که میکنند بیگانگان را هم که تحریک میکنند علیه ما که ﴿وَلَمْ یُظَاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً﴾ اصلش این است که اینها به آن یمین و سوگندشان وفادار نیستند درباره دین که ما اصلاً توقع نداریم که آنها درباره دین طعنی نزنند برای اینکه این را افسانه میدانند اساطیرالاولین میدانند خرافات تلقی میکنند و اینها اما حالا تعهد سپردند کاری نداشته باشند وقتی ﴿لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ این اصل مسئله است.
﴿فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الکُفْرِ إِنَّهُمْ لاَ أَیْمَانَ لَهُمْ﴾ خب
تبیین معنای عبارت ﴿لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾
این ﴿لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾ پیام خاص خودش را دارد یعنی اینها که مقاتله شدند آنها که کشته شدند که هیچ اینها که ماندند از چه انتها بکنند اگر واقعاً عهدی باشد اینها از نقض عهد منتهیاند نهیپذیرند ولی الآن که عهدی نیست ما اعلان عمومی کردیم گفتیم که تمام امضاها باطل آن اشهر سیاحه هم که چهار ماه بود ﴿فَسِیحُوا فِی الأَرْضِ﴾ آن هم که منقضی شد پس عهدی بین ما و آنها نیست تا آنها از نقض عهد و نکث یمین دست بردارند میماند کشتار مسلمین این هم که دیگر بعد از جریان فتح مکه و بعد از این جریان پیروزی عمومی که ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ آنها هم که دیگر قدرتی ندارند که مسلمانها را بکشند اگر بعد از اقتدار عمومی اسلام در جزیرةالعرب هست که در سنةالوفود وقت، وقت گروه، گروه اسلام میآوردند ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ انتها نهیپذیری اینها این است که از شرک نهیپذیر باشند و اسلام را قبول بکنند وگرنه نقض عهد و نکث عهد و یمین و اینها ظاهراً سپری شده است ﴿لَعَلَّهُمْ یَنتَهُونَ﴾ خب
تعلیم خدای سبحان جهت ایجاد انگیزه جنگ با مشرکان
برای اینکه انگیزه در مجاهدین ایجاد بشود به این صورت تعلیم میکند ﴿أَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْماً﴾ که ﴿نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ﴾ از یک سو ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ از سوی دوم ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ از سوی سوم خب دلیلی ندارد که شما به جنگ اینها نروید برای اینکه اینها نسبت به عهد و یمین اول کسی که یمین را و عهد را نقض کرده است و نکث کرده است اینها هستند یعنی این رشته را دوباره پنبه کردند که آن مرئهای که غزلی داشت یک چیزی را رشته میکرد بعد ﴿مِن بَعْدِ قُوَّةٍ أَنکَاثاً﴾ بعد از اینکه این را میرشت دوباره این رشته خود را پنبه میکرد خب اینها اینچنین بودند آن رشته را پنبه میکردند این را باز میکردند اینها خطر اولیشان ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ اینها تلاش کردند که وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را شهید بکنند که بعد بالأخره به تبعید آن حضرت منتهی شد ﴿وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ﴾ اینها که تبعید کردند عدهای را هم کشتند عدهای را هم وادار به هجرتین کردند عدهای را هم به یک هجرت مبتلا کردند حالا برخیها هم به حبشه هم به مدینه برخی را به خصوص مدینه در جریان نقض عهد هم اینها اول لشکر کشی کردند ﴿وَهُم بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ﴾ اولینبار اینها نقض عهد کردند اولین بار اینها شروع کردند به قتل اولین بار شروع کردند به قتال هم در قتل اینها اول مُقدم بودند هم در قتال هم در کشتن فرد هم در کشتار جمعی اینها اقدام کردند خب پس اینها مهدورالدماند
توحید مؤمنان در ترس از خدای سبحان
میماند مسئله ترس شما یا باید از دشمن خدا بترسید یا از خدا ﴿أَتَخْشَوْنَهُمْ﴾ از چه کسی میخواهید بترسید؟ اگر بنا شد کسی بترسد فقط باید از ذات اقدس الهی بترسد چه اینکه حق هم همین است ﴿أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾ ﴿إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾ تقریر است شرط نیست یعنی شما که مؤمنید برابر ایمانتان عمل بکنید خب مؤمن از خدا میترسد مؤمن چون موحّد هم در بیم و امید هم موحّد است اینچنین نیست که توحید برای عقیده او باشد ولی در گرایشهای بیم و امید به دیگری تکیه کند مؤمن همان طوری که در عقیده موحّد است در گرایشها و گریزهای بیم و امید هم موحّد است تکیهگاه امیدش فقط خداست «لا یرجون أحد منکم الاّ ربه» و تکیهگاه هراسش هم باز خداست که «لا یخافن الاّ ذنبه» در جریان توحید در ترس آن آیهٴ معروف سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» کافی است در سورهٴ «احزاب» فرمود که مبلغان الهی کسانیاند که فقط از خدا هراسناکاند ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ﴾ آیهٴ 39 سورهٴ «احزاب» این است ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاّ اللَّهَ﴾ این نه تنها ترس از خدا را ثابت میکند بلکه توحید در ترس را تثبیت میکند یک موحّد حتماً باید خداترس باشد یک، و حتما هم باید از غیر خدا نترسد این دو، در امید هم اینچنین است خب اگر موحّد در خشیت و امید هم موحّد است در این کریمه فرمود که شما اگر بخواهید بترسید از خدا باید بترسید قهراً به شهادت آیهٴ سورهٴ «احزاب» اینکه فرمود: ﴿فَاللّهُ أَحَقُّ﴾ این احق تفضیلی نیست این احق تعیینی است نه اینکه ترس از دیگران هم روا و حقیق است ولی ترس از خدا احق است و سزاوارتر اینطور نیست بلکه تنها ترس حق و حقیقی و حقیق همان ترس از خداست که افعل میشود افعل تعیینی ﴿فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُؤْمِنِینَ﴾
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است