- 429
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 16 تا 18 سوره توبه _ بخش دوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 16 تا 18 سوره توبه _ بخش دوم"
معلوم نبودن چیزی نزد خداوند مستلزم معدوم بودن آن
تفاوت داشتن کمک مالی به عمارت مسجد با سرپرستی آن
خشیت دینی عالمان و مبلغان و عامران مساجد
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ٭ مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ ٭ إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَی الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَی أُولئِکَ أَن یَکُونُوا مِنَ المُهْتَدِینَ﴾
معلوم نبودن یک شیء نزد خداوند مستلزم معدوم بودن آن
چون ذات اقدس الهی ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است اگر چیزی معلوم خدا نبود معلوم میشود معدوم است شیء نیست لذا در قرآن کریم از نبود یک شیء به عنوان اینکه معلوم خدا نیست سخن میگوید میفرماید: ﴿إِتُنَبِّؤُنَ اللَّهَ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الأَرْضِ﴾ شما از چیزی سخن میگویید که خدا نمیداند یعنی نیست زیرا اگر یک چیزی باشد مصداق شیء است و خدا هم ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ چون «الله علیم بکل شیء» اگر چیزی معلوم نبود معلوم میشود که شیء نیست لا شیء است در این جریان ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ یعنی اگر خداوند علم به جهاد کسی نداشت یعنی آن شخص مجاهد نیست زیرا اگر او جهاد داشته بود خدا حتماً میدانست و علم به وارستگی او از ارتباط سرّی و بیگانگان ندارد معلوم میشود وارسته نیست ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ﴾ ناظر به این معناست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ﴾ در اول سورهٴ «عنکبوت» هست مشابهش در سورهٴ «آلعمران» گذشت هم ناظر به همین است
علم خدای سبحان به معدومات برفرض وجود
مطلب دیگر این است که چون معدوم از آن جهت که معدوم است لا شیء است و لا شیء تحت علم نیست معلوم نیست ولی معدوم بر فرض وجود یقیناً معلوم حق تعالی است وقتی از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) سؤال کردند آیا ذات اقدس الهی به معدومات علم دارد؟ فرمود نه تنها به معدومات علم دارد بلکه به ممتنعات علم دارد آن معدوم ممتنع و نه تنها به معدومات ممتنع علم دارد به معدوم ممتنع بر فرض وجود هم علم دارد آنگاه به این کریمه استدلال کردند که فرمودند اهل جهنم از جهنم بر نمیگردند به دنیا کفاری که در جهنم هستند اینها آزاد نخواهند شد ولی به فرض محال اگر آزاد بشوند و از جهنم به دنیا بیایند باز دست از آن عنادشان برنمیدارند ﴿وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ به این آیه استشهاد فرمودند سرّ امتناع رجوع کفار از جهنم به دنیا این است که دنیایی نیست چون بساط دنیا برچیده شد ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ اگر مجموعه نظام کیهانی عوض شد و به عالم دیگر تبدیل شد دیگر زمین دنیایی نیست تا کسی به زمین برگردد از این جهت رجوع کفار از جهنم به دنیا مستحیل است ولی بر فرض محال اگر بیایند چه کاره خواهند بود در اثر آن لجاج و عنادی که داشتند؟ آن هم معلوم خداست پس یک مطلب این است که معدوم بما انه معدوم لا شیء محض است تحت علم قرار نمیگیرد چون علم ظهور است کشف است نور است و این بالأخره یک چیزیرا باید روشن بکند و اگر چیزی معلوم خدا نبود معلوم میشود که لا شیء است شیء نیست مطلب دوم آن است که اگر آن لاشیء مفروض الوجود بشود وجود برای او فرض بشود ذات اقدس الهی نه تنها او را میداند بلکه لوازمش را میداند پس از اینکه میفرماید: ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ﴾ ناظر به آن است که چون معلوم خدا نیست معلوم میشود معدوم است
پرسش ...
پاسخ: اینکه بله صفت فعل است علم فعلی است ولی علم فعلی خدا هم همینطور است اگر چیزی در مقام فعل معلوم خدا نبود معلوم میشود نیست دیگر این شیء فلان کار معلوم خدا نیست یعنی فلان کار را فلان شخص نکرده است اگر نکرد میشود معدوم، معدوم که معلوم نیست چون علم ظهور است کشف است ظهور شیء است نزد شیء.
پرسش ...
پاسخ: نه اینکه محقق نمیشود یعنی هر وقت محقق شد آن هم معدوم میشود الآن که معدوم هست معلوم نیست وقتی هم که محقق شد معلوم میشود مثل همین جهاد اینها اگر اینها توبه بکنند و جهاد بکنند یا توبه بکنند دست از آن ارتباطات مرموز بردارند این معلوم خدا میشود نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» است که ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ﴾ اگر صبر نبود معلوم خدا هم نیست اگر صبر حاصل شد معلوم خداست چون علم فعلی است دیگر نظیر همان موارد امتحان ﴿لِیَمِیزَ اللّهُ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ ﴿وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الخَوْفِ وَالجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوَالِ وَالأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ﴾ برای اینکه معلوم بشود چه کسی صابر است چه کسی صابر نیست
ممنوعیت مشرکان از ساخت و مرمّت مساجد
مطلب بعدی آن است که فرمود مشرکین حق بازسازی مساجد را ندارند قهراً حق بنیانگذاری مساجد را هم ندارند گرچه در اسرای بدر کفاری بودند و مسلمانها آنها را سرزنش میکردند که چرا ارحامتان را قطع کردید صله نمیکنید و به جنگ اسلام قیام کردید عباس گفت که شما فقط زشتیهای ما را میگویید از آن مفاخر ما سخن به میان نمیآورید گفتند مفاخر شما چیست؟ گفتند ما مرمت مسجدالحرام آباد نگهداشتن مسجدالحرام به عهده ماست تعمیر مسجد به عهده ماست پردهداری کعبه به عهده ماست سقایت حاج به عهده ماست بعد این آیه نازل شد که این هیچ اثر ندارد برای اینکه ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ﴾ اما اینکه گفته میشود این آیه نازل شد این آیه در سورهٴ مبارکهٴ توبه است و توبه هم سال هشت و نه نازل شده است سال نه هجری هشت هجری و جنگ بدر سال دوم بود این معنایش این نیست که وقتی آنها این حرف را زدند بلا فاصله این آیه نازل شد معنایش این است که این فکر بود آیه این فکر و امثال این فکر را در هر گوشه جهان باشد ابطال میکند کسی نمیتواند بگوید در حال کفر کاری انجام بدهد و این کار باعث افتخار دینی باشد.
تفاوت داشتن کمک مالی مشرکان به عمارت مسجد با سرپرستی آن
مطلب بعدی آن است که بین آباد کردن مسجدالحرام کمک به مسجد و تصدّی و ولایت و سرپرستی و اشراف فرق است حالا مسئله است در جایی سیل و زلزله و اینها اتفاق افتاد عدهای آسیب دیدند و دولت اسلامی هم اعلام جلب حمایت کرده است اعلان کرده است که شما به این سیلزدهها کمک بکنید از کشور کفر هم بالأخره کمک سرازیر شده به این سیلزدهها به این زلزله زدهها آیا آنها میتوانند از این مسائل مالی کمکهایی که به اینها شده همان طوری که خانه خودشان را میسازند مسکن خودشان را تعمیر میکنند اگر مسجد خراب شده است آن مسجد را نوسازی کنند بازسازی کنند و مانند آن یا نه؟ برخی فکر میکنند که چون آیه بعد دارد که ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ حصر است پس بنابراین از غیر مسلمان نمیشود کمک گرفت اگر جایی سیلی زلزلهای و مانند آن آمده و دولت و ملت کفر کمک کردند آن کمکها را میتوان به سیلزدهها و زلزلهزدهها و آسیب دیدهها بدهند تا آنها بتوانند برای خودشان مسکن تهیه کنند ولی نمیشود از آن بودجه صرف کرد برای بازسازی مسجد نوسازی مسجد و مانند آن
ولی آیا این آیات ناظر به آن مطلق کمک است یا ناظر به آن تصدی، اشراف، سرپرستی و مانند آن اینجا سه مسئله است که باید از هم تفکیک بشوند
مسئلهٴ اول: حرمت سرپرستی کافران بر مساجد
یکی اینکه تصدی، اشراف، ولایت، سرپرستی این مراکز و اماکن مذهبی در اختیار غیر مسلمان قرار میگیرد یا نه؟ این قبلاً هم بحث شد که نمیشود و از این آیات هم میتوان استفاده کرد آیهٴ 34 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» ﴿ وَمَا لَهُمْ ألاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ یَصُدُّونَ عَنِ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ چرا خدا اینها را عذاب نکند در حالی که اینها جلوی مسجدالحرام را گرفتند بستند نمیگذارند مسلمانها وارد مسجدالحرام بشوند اینها که تولیت مسجدالحرام را ندارند اینها والی مسجد نیستند ولایتی در مسجد ندارند ﴿وَمَا کَانُوا أَوْلِیَاءَهُ﴾ تا بتوانند ببندند ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ المُتَّقُونَ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ فقط مردان با تقوا هستند که میتوانند والیان و متولیان و اعضای هیئت امنای مساجد باشند و کفار حق سرپرستی و تصدی را ندارند این مسئله اول خواه چیزی در این راه هزینه بکنند یا روی نفوذ محلی بدون هزینه تصدی عضو هیئت امنا ولایت سرپرستی و مانند آن را نسبت به مسجد داشته باشند.
جواز استفاده از اموال حلال کافران در ساخت مسجد
مسئله دوم آن است که اگر یک مالی از کفار به دست مسلمین رسید نظیر همین مالی که در سیل و زلزله و اینها از کشور کفر میآید آیا با آن مال میتوانند مسجد بسازند؟ ظاهراً منعی ندارد چون آنها هیچ نقشی ندارند نمیشود گفت که چون ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ﴾ عامران مشخص است پس آنها نمیتوانند الآن اینجا هم عامران اعضای هیئت امنای آن منطقه سیلزده یا زلزلهزدهاند و کفاری که از کشور کفر کمکی فرستادند هیچ نقشی ندارند هیچ اطلاعی هم ندارند هیچ سهمی هم ندارند در تصدی و ولایت و اشراف، صرف این پول هم که الآن حلال است برای مسلمانها پول غصبی که نیست پولی است حلال صاحب پول هم که هیچ حضور ندارد هیچ دخالت هم ندارد پس مسئله اول این است که اگر کسی چه با کمک مالی چه بدون کمک مالی بخواهد تصدی ولایت اشراف سرپرستی مراکز مذهب داشته باشد شرعاً جایز نیست دوم اینکه اگر پولی از غیر مسلمان به دست مسلمین رسیده است و غیر مسلمان هم به هیچ نحو حضور ندارد آیا آن پول را میشود درباره نوسازی بازسازی مساجد و مراکز مذهب صرف کرد یا نه؟ مادامی که این پول حلال باشد؟ آری میتوان
محرومیت کافران از اجر معنوی ساخت مساجد با مال آنان
سوم اینکه اگر این پول صرف ساختن مسجد و مراکز مذهب شد آیا بهرهای عائد صاحب پول میشود یا نه؟ نه برای اینکه ﴿أولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ﴾ آنها بهرهای نمیبرند یعنی کفار باید بدانند که بر فرض هم جایز باشد که آنها کمکی به مسجدالحرام بکنند بهره معنوی نمیبرند چون کسی که حسن فاعلی ندارد به قیامت معتقد نیست به ربوبیت الهی معتقد نیست این کار را برای خدا نمیکند وقتی برای خدا نکرد اجر معنوی هم ندارد خب بنابراین صرف اینکه پولی از غیر مسلمان به دست مسلمین برسد این دلیل بر منع هزینه کردن آن در مراکز مذهب نیست
عدم جواز دریافت کمکهای کافران توطئهگر درساخت مساجد
ضمناً مسئله چهارم هم اینجا مطرح میشود و آن این است که اگر یک کسی قصد کمک کردن به مسجد دارد و میخواهد با دست بعضی از مسلمانها این کمک صورت بگیرد و چنین هم وانمود میکند که من قصد تصدی، ولایت، اشراف به هیچ وجه ندارم و ظاهراً نداشته باشد لکن یک دسیسهای باشد که اینجا را به صورت مسجد ضرار در بیاورند خب آن منع خارجی دارد لذا میگویند اگر اسرائیلیها بخواهند یک کمکی بکنند به مسلمانهای فلسطین برای بازسازی مسجدالاقصی میگویند جایز نیست ولو پول را اسرائیلی به دست مسلمان میدهد که یک مسلمان فلسطینی مسجدالاقصی را بسازد برای اینکه یک نیرنگی دارند میخواهد از این راه نفوذی پیدا کند آینده این را به صورت مسجد ضرار در بیاورد از این جهت جایز نیست خب این یک منع خارجی دارد پس یک مسئله مال تصدی بود یک مسئله مطلق بود یک مسئله محرومیت آنها از فیض بود یک مسئله نفوذ کاری شبیه مسجد ضرار بود
5 . ثبوت کفر مانع تصدی و سرپرستی کافر بر مسجد
و مسئله پنجم و مطلب پنجم آن است که آنچه که در این کار دخیل است کفر آن متصدی است این ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ نقشی ندارد این فقط برای مقام اثبات است اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ یک حکم ثبوتی است یعنی کسی واقعاً بینه و بین الله مومن باشد و این اوصاف پنجگانه را داشته باشد این میتواند اما در مقام اثبات چه کسی هست چه کسی نیست آن شهادت میخواهد اقرار میخواهد مدارک دیگر میطلبد و مانند آن در جریان کفر هم همینطور است اگر کسی کافر بود حق تصدی را ندارد و حق اشراف را ندارد و حق تولیت را ندارد ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ المُتَّقُونَ﴾ اما در مقام اثبات چه کسی اینچنین است یا نه؟ آن دلیل میخواهد این ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ ناظر به مقام اثبات است نه ناظر به مقام ثبوت پس مقام ثبوت آن است که اگر کسی کافر بود حق مرمت مسجد ندارد حق تصدی مراکز مذهب را ندارد اما در مقام اثبات چه کسی کافر است چه کسی کافر نیست این مشرکین حجاز کافرند چون ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ خب.
بنابراین این احکام باید از هم کاملاً تفکیک بشود
ممنوعیت ارتباط پنهانی مؤمنان با بیگانگان (کافران)
آن جریان ﴿وَلِیجَةً﴾ هم مشابهش در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِکُمْ لاَ یَألُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ البَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ﴾ آن در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که شما راز و رمزی با بیگانهها نداشته باشید هرگز با آنها پشت درهای بسته حرفی نزنید یک حرفی بزنید که همه بفهمند بطانه در قبال ظهاره است ظهاره یعنی ابره بطانه یعنی آستر، آستر بالأخره درون است دیگر و آنچه که به بدن آدم چسبیده آن هم آستری لباس است آن را که مردم نمیبینند، فقط ظهاره را میبینند ظهاره یعنی ابره فرمود شما همیشه ابرهگونه با کفار حرف بزنید نه آسترگونه ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِکُمْ لاَ یَألُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ البَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ﴾ و مانند آن این ولیجه همان بطانه است اگر حرفی دارید بالأخره پشت درهای بسته حرف نزنید علنی چهارتا خبرنگار هم باشند چهار نفر دیگر هم باشند چهار نفر از شما باشند چهار نفر از آنها باشند که بفهمید چه دارید میگویید همه هم بفهمند که چه میگویید خب.
لزوم شجاع بودن سازندگان و متولیان مساجد
مطلب بعدی آن است که این کلمه نترس بودن و شجاع بودن این در عدالت کبرا مطرح است گرچه در عدالت صغرا مطرح نیست یکی از شرایط اعتدال انسان و تحقق عدالت کبرا آن است که انسان شجاع باشد در حکمت به کسی که ترسو است نمیگویند عادل یعنی در آن فقه اکبر در این فقه معمولی به اصطلاح فقه اصغر اگر کسی کار واجب را انجام بدهد معصیت نمیکند عادل است، عادل است یعنی میشود به او اقتدا کرد و میشود او را شاهد صیغه طلاق قرار داد و مانند آن ولو این شخص ترسو است یا متهور است ولی معصیت نمیکند لکن در فقه اکبر عدالت کبرایی دارد و آن عدالت کبرا این است که آدم نترس باشد یعنی کسی که شجاع نیست عادل نیست در حکمت نه در فقه و این بخشهای قرآنی براساس آن بحث حکمت تنظیم شده است نه بخش فقهی در بخش فقهی اگر کسی خواست عضو هیئت امنا باشد همان چهار شرط کافی است یعنی اگر خدا را قبول داشت قیامت را قبول داشت وحی و نبوت را قبول داشت و اهل نماز بود اهل زکات بود این میتواند عضو هیئت امنا باشد اما حالا لازم نیست شجاع باشد این به حساب فقه و چنین کسی هم میتواند پیشنماز آن مسجد هم باشد برای اینکه عادل است دیگر لکن این بخش از قرآن کریم در آن عناصر محوری میبینیم شجاعت را اعتبار کرده است هم در علما شجاعت را اعتبار کرده است هم در مبلغین شجاعت را اعتبار کرده است هم در کارگزاران مراکز مذهبی مثل مسجد اعضای هیئت امنای مسجد متولی مسجد سازنده مسجد، واقف، متولی. اینها باید شجاع باشند
خشیت دینی عالمان، مبلغان و عامران مساجد
درباره علما همان آیه معروف است که ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ﴾ که علما هستند که از خدا خشیت دارند خشیت دینی هم ملاحظه فرمودید غیر از آن خوف غریزی است خوف غریزی است این که بالأخره هر کسی مار و عقرب دید میترسید سل و زلزله دید میترسد یک اتومبیلی که سریع دارد میآید آدم خودش را کنار میکشد میآید پیادهرو میترسد این یک خوف معقول و مقبولی هم هست این که با توحید مخالف نیست خوف یعنی ترتیب اثر عملی هم نقل دستور میدهد هم عقل دستور میدهد نقل دستور داد اگر یک مسافرتی خوفناک بود شما خوف ضرر دارید نباید بروید این سفر معصیت حساب میشود و اگر رفتی نمازت تمام است اگر خوف ضرر درباره روزه داری آن روزه حرام است جایز نیست اگر گرفتی باید قضایش را به جا بیاوری خب پس نقل هم براساس این خوف تکیه کرده صحه گذاشته ولی خشیت دینی آن است که چیزی را منشأ اثر بداند این فقط خداست که منشأ اثر است یک، و در برابر دستور الهی هم خاضع است چون میترسد بالأخره جهنم است و حساب است و کتاب است و تطایر کتب است و انطاق جوارح است و عبور بر صراط است و خزی آخرت است و خب انسان میترسد دیگر این را میگویند خشیت دینی این خشیت را در علما معتبر کرده است فرمود: ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ﴾ این یک، در مبلغین احکام الهی هم در سورهٴ «احزاب» معترف کرده است که ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاّ اللَّهَ﴾ اینها که رسالتهای الهی را تبلیغ میکنند فقط باید از خدا بترسند این دو، در دستاندرکاران مراکز مذهب هم این خشیت را اعتبار کرده است خشیت توحیدی را و آن همین آیه محل بحث است که ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَی الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ﴾ معلوم میشود که آن علما یک رسالتی دارند که بدون خشیت حل نمیشود مبلغین یک رسالتی دارند که بدون خشیت دینی حل نمیشود مسئولان مراکز مذهب هم یک رسالتی دارند که بدون خشیت حل نمیشود
سرّ اعتبار شجاعت و خشیت دینی برای بانیان و متولیان مساجد
و چون مسجد در صدر اسلام به منزله اتاق جنگ هم بود یعنی تمام این غزواتی که در صدر اسلام اتفاق افتاد اتاق جنگ و اتاق فرمان هم همان مسجد بود آنجا تصمیم میگرفتند نیروها را تقسیم میکرد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تجهیز میشدند فرمانده لشکر مشخص میشد فرمانده گردان و تیپ و آن گروههای زیر مجموعه مشخص میشد پرچمدار مشخص میشد همه مشخص میشدند آن سوارهنظام پیادهنظام همه مشخص میشدند به رهبری فرمانده کل قوا که خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود اعزام میشدند خب جایی که اتاق جنگ است فرمان جنگ است دستاندرکارهایش باید آدمهای نترس باشند دیگر که خشیت الهی داشته باشند جریان نماز برای اینکه خب کسی بخواهد مسجد را آباد کند بهترین راه آباد کردن مسجد همان نماز است دیگر لذا شرط اقامه صلات معلوم است که با آن مشروط تناسب دارد زکات هم بشرح ایضاً [همچنین] برای اینکه بسیاری از نیازمندها به مساجد مراجعه میکنند دستاندرکاران مسجد بالأخره باید اهل زکات باشند چون بالأخره فقرا به مساجد مراجعه میکنند به مراکز دینی مراجعه میکنند اینها دیگر کجا بروند از این جهت مسئله اقامه نماز را ذکر فرمود از این جهت مسئله ایتاء زکات را ذکر فرمود و از این جهت هم مسئله شهامت و شجاعت و خشیت دینی را طرح فرمود اینها نکات عطف این قیود است
گستره ممنوعیت مشرکان در عمارت مسجد الحرام
مطلب دیگر اینکه درباره مسجد ظاهراً مشخص است که ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ شامل خارج مسجد نمیشود مگر آن مراکزی که حکم مسجد را داشته باشد یا مثلاً از نظر تأثیر همتای مسجد باشند ولی درباره مسجدالحرام گفتند که آن مواقف حرم یا آنچه ملحق به حرم است گرچه خارج از حرم است که محدوده حج و عمره را در بر میگیرد آنها هم در همین حکم است حالا اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ و قبلاً فرمود: ﴿مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ آیا کفار میتوانند مطوّف باشند؟ آن چادرها و خیمهها و مراکز آرامش و آسایش حاجیها را در سرزمین عرفات و مشعر و منا به عهده بگیرند یا نه؟ طبق این موازین نمیتوانند گرچه عنوان مسجد شامل حال اینها نمیشود ولی این هم در حقیقت تصدی آن حج است که در همین حج ذات اقدس الهی اعلان برائت کرده است از مشرکین پس اگر کسی مشرک باشد بگوید که خب طبق این آیه من نمیتوانم در بازسازی کعبه یا مسجدالحرام سهیم باشم ولی در ساخت و ساز خیمهها و چادرهای مشعر و منا من سهیم باشم این هم نمیتواند برای اینکه آن از این جهت در حکم مسجدالحرام است بازتاب منفیاش این است که جریان حج زیر تصدی اینگونه از مشرکین قرار میگیرد
مطلب بعدی آن است که حالا بعد که میفرمایند مشرکین فعلاً حاضر نشوند ﴿فَلاَ یَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾ این دو تا نکته دارد که انشاءالله بعد به آنها میرسیم
علّت تعبیر به شاید دربارهٴ هدایت عامران مساجد
از اینکه فرمود: ﴿ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَی أُولئِکَ أَن یَکُونُوا مِنَ المُهْتَدِینَ﴾ فرمود باز با انجام همه این امور تازه در حد شاید است نه باید چون هیچ کس نمیتواند به باید برسد مگر به انقطاع عمل به آن موت چون انسان تا زنده است باید بین خوف و رجا باشد ممکن است خدای ناکرده اوضاع برگردد این عسی و لعل و مانند آن که در تعبیرات فعلی ذات اقدس الهی مطرح است چون از مقام فعل گرفته میشود این برای آن است که هیچ کسی مغرور نشود اولاً و ثابت بشود که این فعل اقتضای سعادت دارد نه علت تامه سعادت که به هیچ وجه قابل تغییر و تبدیل نباشد ثانیاً و کفار قطع طمع کنند ثالثاً برای اینکه کفاری که میبینند وقتی کسی مومن باشد و این شرایط را داشته باشد تازه در حد شاید است کیف به حال آنها که
﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ آنها دیگر باید از خودشان قطع طمع بکنند دیگر مطمئن باشند که با کفر هرگز کسی به مقصد نمیرسد
پرسش ...
پاسخ: اعمال اینها از این جهت که حسن فاعلی ندارد به جایی نمیرسد چون کلمه طیب نیست ولی طمع اینها را میخواهند قطع کنند برای اینکه میگویند که وقتی مومنین با داشتن این اوصاف خمسه توحیدی در حد شایدند کفار که ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ و فاقد همهٴ این کمالات خمسهاند به طریق اولی پس فعل اینها هم مشکل دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
معلوم نبودن چیزی نزد خداوند مستلزم معدوم بودن آن
تفاوت داشتن کمک مالی به عمارت مسجد با سرپرستی آن
خشیت دینی عالمان و مبلغان و عامران مساجد
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تُتْرَکُوا وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً وَاللّهُ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ٭ مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ أُولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ وَفِی النَّارِ هُمْ خَالِدُونَ ٭ إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَی الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَی أُولئِکَ أَن یَکُونُوا مِنَ المُهْتَدِینَ﴾
معلوم نبودن یک شیء نزد خداوند مستلزم معدوم بودن آن
چون ذات اقدس الهی ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ است اگر چیزی معلوم خدا نبود معلوم میشود معدوم است شیء نیست لذا در قرآن کریم از نبود یک شیء به عنوان اینکه معلوم خدا نیست سخن میگوید میفرماید: ﴿إِتُنَبِّؤُنَ اللَّهَ بِمَا لاَ یَعلَمُ فِی السَّماوَاتِ وَلاَ فِی الأَرْضِ﴾ شما از چیزی سخن میگویید که خدا نمیداند یعنی نیست زیرا اگر یک چیزی باشد مصداق شیء است و خدا هم ﴿بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ﴾ چون «الله علیم بکل شیء» اگر چیزی معلوم نبود معلوم میشود که شیء نیست لا شیء است در این جریان ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنکُمْ وَلَمْ یَتَّخِذُوا مِن دُونِ اللّهِ وَلاَ رَسُولِهِ وَلاَ المُؤْمِنِینَ وَلِیجَةً﴾ یعنی اگر خداوند علم به جهاد کسی نداشت یعنی آن شخص مجاهد نیست زیرا اگر او جهاد داشته بود خدا حتماً میدانست و علم به وارستگی او از ارتباط سرّی و بیگانگان ندارد معلوم میشود وارسته نیست ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ﴾ ناظر به این معناست چه اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» که ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ﴾ در اول سورهٴ «عنکبوت» هست مشابهش در سورهٴ «آلعمران» گذشت هم ناظر به همین است
علم خدای سبحان به معدومات برفرض وجود
مطلب دیگر این است که چون معدوم از آن جهت که معدوم است لا شیء است و لا شیء تحت علم نیست معلوم نیست ولی معدوم بر فرض وجود یقیناً معلوم حق تعالی است وقتی از وجود مبارک امام رضا (سلام الله علیه) سؤال کردند آیا ذات اقدس الهی به معدومات علم دارد؟ فرمود نه تنها به معدومات علم دارد بلکه به ممتنعات علم دارد آن معدوم ممتنع و نه تنها به معدومات ممتنع علم دارد به معدوم ممتنع بر فرض وجود هم علم دارد آنگاه به این کریمه استدلال کردند که فرمودند اهل جهنم از جهنم بر نمیگردند به دنیا کفاری که در جهنم هستند اینها آزاد نخواهند شد ولی به فرض محال اگر آزاد بشوند و از جهنم به دنیا بیایند باز دست از آن عنادشان برنمیدارند ﴿وَلَوْ رُدُّوا لَعَادُوا لِمَا نُهُوا عَنْهُ﴾ به این آیه استشهاد فرمودند سرّ امتناع رجوع کفار از جهنم به دنیا این است که دنیایی نیست چون بساط دنیا برچیده شد ﴿یَوْمَ تُبَدُّلُ الأَرْضُ غَیْرَ الأَرْضِ وَالسَّماوَاتُ﴾ اگر مجموعه نظام کیهانی عوض شد و به عالم دیگر تبدیل شد دیگر زمین دنیایی نیست تا کسی به زمین برگردد از این جهت رجوع کفار از جهنم به دنیا مستحیل است ولی بر فرض محال اگر بیایند چه کاره خواهند بود در اثر آن لجاج و عنادی که داشتند؟ آن هم معلوم خداست پس یک مطلب این است که معدوم بما انه معدوم لا شیء محض است تحت علم قرار نمیگیرد چون علم ظهور است کشف است نور است و این بالأخره یک چیزیرا باید روشن بکند و اگر چیزی معلوم خدا نبود معلوم میشود که لا شیء است شیء نیست مطلب دوم آن است که اگر آن لاشیء مفروض الوجود بشود وجود برای او فرض بشود ذات اقدس الهی نه تنها او را میداند بلکه لوازمش را میداند پس از اینکه میفرماید: ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ﴾ ناظر به آن است که چون معلوم خدا نیست معلوم میشود معدوم است
پرسش ...
پاسخ: اینکه بله صفت فعل است علم فعلی است ولی علم فعلی خدا هم همینطور است اگر چیزی در مقام فعل معلوم خدا نبود معلوم میشود نیست دیگر این شیء فلان کار معلوم خدا نیست یعنی فلان کار را فلان شخص نکرده است اگر نکرد میشود معدوم، معدوم که معلوم نیست چون علم ظهور است کشف است ظهور شیء است نزد شیء.
پرسش ...
پاسخ: نه اینکه محقق نمیشود یعنی هر وقت محقق شد آن هم معدوم میشود الآن که معدوم هست معلوم نیست وقتی هم که محقق شد معلوم میشود مثل همین جهاد اینها اگر اینها توبه بکنند و جهاد بکنند یا توبه بکنند دست از آن ارتباطات مرموز بردارند این معلوم خدا میشود نظیر آنچه در سورهٴ مبارکهٴ «عنکبوت» است که ﴿وَلَمَّا یَعْلَمِ اللّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ﴾ اگر صبر نبود معلوم خدا هم نیست اگر صبر حاصل شد معلوم خداست چون علم فعلی است دیگر نظیر همان موارد امتحان ﴿لِیَمِیزَ اللّهُ الخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ﴾ ﴿وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الخَوْفِ وَالجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الأَمْوَالِ وَالأَنْفُسِ وَالَّثمَرَاتِ﴾ برای اینکه معلوم بشود چه کسی صابر است چه کسی صابر نیست
ممنوعیت مشرکان از ساخت و مرمّت مساجد
مطلب بعدی آن است که فرمود مشرکین حق بازسازی مساجد را ندارند قهراً حق بنیانگذاری مساجد را هم ندارند گرچه در اسرای بدر کفاری بودند و مسلمانها آنها را سرزنش میکردند که چرا ارحامتان را قطع کردید صله نمیکنید و به جنگ اسلام قیام کردید عباس گفت که شما فقط زشتیهای ما را میگویید از آن مفاخر ما سخن به میان نمیآورید گفتند مفاخر شما چیست؟ گفتند ما مرمت مسجدالحرام آباد نگهداشتن مسجدالحرام به عهده ماست تعمیر مسجد به عهده ماست پردهداری کعبه به عهده ماست سقایت حاج به عهده ماست بعد این آیه نازل شد که این هیچ اثر ندارد برای اینکه ﴿حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ﴾ اما اینکه گفته میشود این آیه نازل شد این آیه در سورهٴ مبارکهٴ توبه است و توبه هم سال هشت و نه نازل شده است سال نه هجری هشت هجری و جنگ بدر سال دوم بود این معنایش این نیست که وقتی آنها این حرف را زدند بلا فاصله این آیه نازل شد معنایش این است که این فکر بود آیه این فکر و امثال این فکر را در هر گوشه جهان باشد ابطال میکند کسی نمیتواند بگوید در حال کفر کاری انجام بدهد و این کار باعث افتخار دینی باشد.
تفاوت داشتن کمک مالی مشرکان به عمارت مسجد با سرپرستی آن
مطلب بعدی آن است که بین آباد کردن مسجدالحرام کمک به مسجد و تصدّی و ولایت و سرپرستی و اشراف فرق است حالا مسئله است در جایی سیل و زلزله و اینها اتفاق افتاد عدهای آسیب دیدند و دولت اسلامی هم اعلام جلب حمایت کرده است اعلان کرده است که شما به این سیلزدهها کمک بکنید از کشور کفر هم بالأخره کمک سرازیر شده به این سیلزدهها به این زلزله زدهها آیا آنها میتوانند از این مسائل مالی کمکهایی که به اینها شده همان طوری که خانه خودشان را میسازند مسکن خودشان را تعمیر میکنند اگر مسجد خراب شده است آن مسجد را نوسازی کنند بازسازی کنند و مانند آن یا نه؟ برخی فکر میکنند که چون آیه بعد دارد که ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ حصر است پس بنابراین از غیر مسلمان نمیشود کمک گرفت اگر جایی سیلی زلزلهای و مانند آن آمده و دولت و ملت کفر کمک کردند آن کمکها را میتوان به سیلزدهها و زلزلهزدهها و آسیب دیدهها بدهند تا آنها بتوانند برای خودشان مسکن تهیه کنند ولی نمیشود از آن بودجه صرف کرد برای بازسازی مسجد نوسازی مسجد و مانند آن
ولی آیا این آیات ناظر به آن مطلق کمک است یا ناظر به آن تصدی، اشراف، سرپرستی و مانند آن اینجا سه مسئله است که باید از هم تفکیک بشوند
مسئلهٴ اول: حرمت سرپرستی کافران بر مساجد
یکی اینکه تصدی، اشراف، ولایت، سرپرستی این مراکز و اماکن مذهبی در اختیار غیر مسلمان قرار میگیرد یا نه؟ این قبلاً هم بحث شد که نمیشود و از این آیات هم میتوان استفاده کرد آیهٴ 34 سورهٴ مبارکهٴ «انفال» ﴿ وَمَا لَهُمْ ألاَّ یُعَذِّبَهُمُ اللّهُ وَهُمْ یَصُدُّونَ عَنِ المَسْجِدِ الحَرَامِ﴾ چرا خدا اینها را عذاب نکند در حالی که اینها جلوی مسجدالحرام را گرفتند بستند نمیگذارند مسلمانها وارد مسجدالحرام بشوند اینها که تولیت مسجدالحرام را ندارند اینها والی مسجد نیستند ولایتی در مسجد ندارند ﴿وَمَا کَانُوا أَوْلِیَاءَهُ﴾ تا بتوانند ببندند ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ المُتَّقُونَ وَلکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ﴾ فقط مردان با تقوا هستند که میتوانند والیان و متولیان و اعضای هیئت امنای مساجد باشند و کفار حق سرپرستی و تصدی را ندارند این مسئله اول خواه چیزی در این راه هزینه بکنند یا روی نفوذ محلی بدون هزینه تصدی عضو هیئت امنا ولایت سرپرستی و مانند آن را نسبت به مسجد داشته باشند.
جواز استفاده از اموال حلال کافران در ساخت مسجد
مسئله دوم آن است که اگر یک مالی از کفار به دست مسلمین رسید نظیر همین مالی که در سیل و زلزله و اینها از کشور کفر میآید آیا با آن مال میتوانند مسجد بسازند؟ ظاهراً منعی ندارد چون آنها هیچ نقشی ندارند نمیشود گفت که چون ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ﴾ عامران مشخص است پس آنها نمیتوانند الآن اینجا هم عامران اعضای هیئت امنای آن منطقه سیلزده یا زلزلهزدهاند و کفاری که از کشور کفر کمکی فرستادند هیچ نقشی ندارند هیچ اطلاعی هم ندارند هیچ سهمی هم ندارند در تصدی و ولایت و اشراف، صرف این پول هم که الآن حلال است برای مسلمانها پول غصبی که نیست پولی است حلال صاحب پول هم که هیچ حضور ندارد هیچ دخالت هم ندارد پس مسئله اول این است که اگر کسی چه با کمک مالی چه بدون کمک مالی بخواهد تصدی ولایت اشراف سرپرستی مراکز مذهب داشته باشد شرعاً جایز نیست دوم اینکه اگر پولی از غیر مسلمان به دست مسلمین رسیده است و غیر مسلمان هم به هیچ نحو حضور ندارد آیا آن پول را میشود درباره نوسازی بازسازی مساجد و مراکز مذهب صرف کرد یا نه؟ مادامی که این پول حلال باشد؟ آری میتوان
محرومیت کافران از اجر معنوی ساخت مساجد با مال آنان
سوم اینکه اگر این پول صرف ساختن مسجد و مراکز مذهب شد آیا بهرهای عائد صاحب پول میشود یا نه؟ نه برای اینکه ﴿أولئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ﴾ آنها بهرهای نمیبرند یعنی کفار باید بدانند که بر فرض هم جایز باشد که آنها کمکی به مسجدالحرام بکنند بهره معنوی نمیبرند چون کسی که حسن فاعلی ندارد به قیامت معتقد نیست به ربوبیت الهی معتقد نیست این کار را برای خدا نمیکند وقتی برای خدا نکرد اجر معنوی هم ندارد خب بنابراین صرف اینکه پولی از غیر مسلمان به دست مسلمین برسد این دلیل بر منع هزینه کردن آن در مراکز مذهب نیست
عدم جواز دریافت کمکهای کافران توطئهگر درساخت مساجد
ضمناً مسئله چهارم هم اینجا مطرح میشود و آن این است که اگر یک کسی قصد کمک کردن به مسجد دارد و میخواهد با دست بعضی از مسلمانها این کمک صورت بگیرد و چنین هم وانمود میکند که من قصد تصدی، ولایت، اشراف به هیچ وجه ندارم و ظاهراً نداشته باشد لکن یک دسیسهای باشد که اینجا را به صورت مسجد ضرار در بیاورند خب آن منع خارجی دارد لذا میگویند اگر اسرائیلیها بخواهند یک کمکی بکنند به مسلمانهای فلسطین برای بازسازی مسجدالاقصی میگویند جایز نیست ولو پول را اسرائیلی به دست مسلمان میدهد که یک مسلمان فلسطینی مسجدالاقصی را بسازد برای اینکه یک نیرنگی دارند میخواهد از این راه نفوذی پیدا کند آینده این را به صورت مسجد ضرار در بیاورد از این جهت جایز نیست خب این یک منع خارجی دارد پس یک مسئله مال تصدی بود یک مسئله مطلق بود یک مسئله محرومیت آنها از فیض بود یک مسئله نفوذ کاری شبیه مسجد ضرار بود
5 . ثبوت کفر مانع تصدی و سرپرستی کافر بر مسجد
و مسئله پنجم و مطلب پنجم آن است که آنچه که در این کار دخیل است کفر آن متصدی است این ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ نقشی ندارد این فقط برای مقام اثبات است اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ یک حکم ثبوتی است یعنی کسی واقعاً بینه و بین الله مومن باشد و این اوصاف پنجگانه را داشته باشد این میتواند اما در مقام اثبات چه کسی هست چه کسی نیست آن شهادت میخواهد اقرار میخواهد مدارک دیگر میطلبد و مانند آن در جریان کفر هم همینطور است اگر کسی کافر بود حق تصدی را ندارد و حق اشراف را ندارد و حق تولیت را ندارد ﴿إِنْ أَوْلِیاؤُهُ إِلاَّ المُتَّقُونَ﴾ اما در مقام اثبات چه کسی اینچنین است یا نه؟ آن دلیل میخواهد این ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ ناظر به مقام اثبات است نه ناظر به مقام ثبوت پس مقام ثبوت آن است که اگر کسی کافر بود حق مرمت مسجد ندارد حق تصدی مراکز مذهب را ندارد اما در مقام اثبات چه کسی کافر است چه کسی کافر نیست این مشرکین حجاز کافرند چون ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ خب.
بنابراین این احکام باید از هم کاملاً تفکیک بشود
ممنوعیت ارتباط پنهانی مؤمنان با بیگانگان (کافران)
آن جریان ﴿وَلِیجَةً﴾ هم مشابهش در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِکُمْ لاَ یَألُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ البَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ﴾ آن در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که شما راز و رمزی با بیگانهها نداشته باشید هرگز با آنها پشت درهای بسته حرفی نزنید یک حرفی بزنید که همه بفهمند بطانه در قبال ظهاره است ظهاره یعنی ابره بطانه یعنی آستر، آستر بالأخره درون است دیگر و آنچه که به بدن آدم چسبیده آن هم آستری لباس است آن را که مردم نمیبینند، فقط ظهاره را میبینند ظهاره یعنی ابره فرمود شما همیشه ابرهگونه با کفار حرف بزنید نه آسترگونه ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِکُمْ لاَ یَألُونَکُمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ البَغْضَاءُ مِن أَفْوَاهِهِمْ وَمَا تُخْفِیْ صُدُورُهُمْ أَکْبَرُ﴾ و مانند آن این ولیجه همان بطانه است اگر حرفی دارید بالأخره پشت درهای بسته حرف نزنید علنی چهارتا خبرنگار هم باشند چهار نفر دیگر هم باشند چهار نفر از شما باشند چهار نفر از آنها باشند که بفهمید چه دارید میگویید همه هم بفهمند که چه میگویید خب.
لزوم شجاع بودن سازندگان و متولیان مساجد
مطلب بعدی آن است که این کلمه نترس بودن و شجاع بودن این در عدالت کبرا مطرح است گرچه در عدالت صغرا مطرح نیست یکی از شرایط اعتدال انسان و تحقق عدالت کبرا آن است که انسان شجاع باشد در حکمت به کسی که ترسو است نمیگویند عادل یعنی در آن فقه اکبر در این فقه معمولی به اصطلاح فقه اصغر اگر کسی کار واجب را انجام بدهد معصیت نمیکند عادل است، عادل است یعنی میشود به او اقتدا کرد و میشود او را شاهد صیغه طلاق قرار داد و مانند آن ولو این شخص ترسو است یا متهور است ولی معصیت نمیکند لکن در فقه اکبر عدالت کبرایی دارد و آن عدالت کبرا این است که آدم نترس باشد یعنی کسی که شجاع نیست عادل نیست در حکمت نه در فقه و این بخشهای قرآنی براساس آن بحث حکمت تنظیم شده است نه بخش فقهی در بخش فقهی اگر کسی خواست عضو هیئت امنا باشد همان چهار شرط کافی است یعنی اگر خدا را قبول داشت قیامت را قبول داشت وحی و نبوت را قبول داشت و اهل نماز بود اهل زکات بود این میتواند عضو هیئت امنا باشد اما حالا لازم نیست شجاع باشد این به حساب فقه و چنین کسی هم میتواند پیشنماز آن مسجد هم باشد برای اینکه عادل است دیگر لکن این بخش از قرآن کریم در آن عناصر محوری میبینیم شجاعت را اعتبار کرده است هم در علما شجاعت را اعتبار کرده است هم در مبلغین شجاعت را اعتبار کرده است هم در کارگزاران مراکز مذهبی مثل مسجد اعضای هیئت امنای مسجد متولی مسجد سازنده مسجد، واقف، متولی. اینها باید شجاع باشند
خشیت دینی عالمان، مبلغان و عامران مساجد
درباره علما همان آیه معروف است که ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ﴾ که علما هستند که از خدا خشیت دارند خشیت دینی هم ملاحظه فرمودید غیر از آن خوف غریزی است خوف غریزی است این که بالأخره هر کسی مار و عقرب دید میترسید سل و زلزله دید میترسد یک اتومبیلی که سریع دارد میآید آدم خودش را کنار میکشد میآید پیادهرو میترسد این یک خوف معقول و مقبولی هم هست این که با توحید مخالف نیست خوف یعنی ترتیب اثر عملی هم نقل دستور میدهد هم عقل دستور میدهد نقل دستور داد اگر یک مسافرتی خوفناک بود شما خوف ضرر دارید نباید بروید این سفر معصیت حساب میشود و اگر رفتی نمازت تمام است اگر خوف ضرر درباره روزه داری آن روزه حرام است جایز نیست اگر گرفتی باید قضایش را به جا بیاوری خب پس نقل هم براساس این خوف تکیه کرده صحه گذاشته ولی خشیت دینی آن است که چیزی را منشأ اثر بداند این فقط خداست که منشأ اثر است یک، و در برابر دستور الهی هم خاضع است چون میترسد بالأخره جهنم است و حساب است و کتاب است و تطایر کتب است و انطاق جوارح است و عبور بر صراط است و خزی آخرت است و خب انسان میترسد دیگر این را میگویند خشیت دینی این خشیت را در علما معتبر کرده است فرمود: ﴿إِنَّمَا یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ العُلَمَاءُ﴾ این یک، در مبلغین احکام الهی هم در سورهٴ «احزاب» معترف کرده است که ﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالاَتِ اللَّهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلاَ یَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاّ اللَّهَ﴾ اینها که رسالتهای الهی را تبلیغ میکنند فقط باید از خدا بترسند این دو، در دستاندرکاران مراکز مذهب هم این خشیت را اعتبار کرده است خشیت توحیدی را و آن همین آیه محل بحث است که ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ وَالیَوْمِ الآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلاَةَ وَآتَی الزَّکَاةَ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ﴾ معلوم میشود که آن علما یک رسالتی دارند که بدون خشیت حل نمیشود مبلغین یک رسالتی دارند که بدون خشیت دینی حل نمیشود مسئولان مراکز مذهب هم یک رسالتی دارند که بدون خشیت حل نمیشود
سرّ اعتبار شجاعت و خشیت دینی برای بانیان و متولیان مساجد
و چون مسجد در صدر اسلام به منزله اتاق جنگ هم بود یعنی تمام این غزواتی که در صدر اسلام اتفاق افتاد اتاق جنگ و اتاق فرمان هم همان مسجد بود آنجا تصمیم میگرفتند نیروها را تقسیم میکرد وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) تجهیز میشدند فرمانده لشکر مشخص میشد فرمانده گردان و تیپ و آن گروههای زیر مجموعه مشخص میشد پرچمدار مشخص میشد همه مشخص میشدند آن سوارهنظام پیادهنظام همه مشخص میشدند به رهبری فرمانده کل قوا که خود پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود اعزام میشدند خب جایی که اتاق جنگ است فرمان جنگ است دستاندرکارهایش باید آدمهای نترس باشند دیگر که خشیت الهی داشته باشند جریان نماز برای اینکه خب کسی بخواهد مسجد را آباد کند بهترین راه آباد کردن مسجد همان نماز است دیگر لذا شرط اقامه صلات معلوم است که با آن مشروط تناسب دارد زکات هم بشرح ایضاً [همچنین] برای اینکه بسیاری از نیازمندها به مساجد مراجعه میکنند دستاندرکاران مسجد بالأخره باید اهل زکات باشند چون بالأخره فقرا به مساجد مراجعه میکنند به مراکز دینی مراجعه میکنند اینها دیگر کجا بروند از این جهت مسئله اقامه نماز را ذکر فرمود از این جهت مسئله ایتاء زکات را ذکر فرمود و از این جهت هم مسئله شهامت و شجاعت و خشیت دینی را طرح فرمود اینها نکات عطف این قیود است
گستره ممنوعیت مشرکان در عمارت مسجد الحرام
مطلب دیگر اینکه درباره مسجد ظاهراً مشخص است که ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ شامل خارج مسجد نمیشود مگر آن مراکزی که حکم مسجد را داشته باشد یا مثلاً از نظر تأثیر همتای مسجد باشند ولی درباره مسجدالحرام گفتند که آن مواقف حرم یا آنچه ملحق به حرم است گرچه خارج از حرم است که محدوده حج و عمره را در بر میگیرد آنها هم در همین حکم است حالا اینکه فرمود: ﴿إِنَّمَا یَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللّهِ مَنْ آمَنَ بِاللّهِ﴾ و قبلاً فرمود: ﴿مَا کَانَ لِلْمُشْرِکِینَ أَن یَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللّهِ شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ آیا کفار میتوانند مطوّف باشند؟ آن چادرها و خیمهها و مراکز آرامش و آسایش حاجیها را در سرزمین عرفات و مشعر و منا به عهده بگیرند یا نه؟ طبق این موازین نمیتوانند گرچه عنوان مسجد شامل حال اینها نمیشود ولی این هم در حقیقت تصدی آن حج است که در همین حج ذات اقدس الهی اعلان برائت کرده است از مشرکین پس اگر کسی مشرک باشد بگوید که خب طبق این آیه من نمیتوانم در بازسازی کعبه یا مسجدالحرام سهیم باشم ولی در ساخت و ساز خیمهها و چادرهای مشعر و منا من سهیم باشم این هم نمیتواند برای اینکه آن از این جهت در حکم مسجدالحرام است بازتاب منفیاش این است که جریان حج زیر تصدی اینگونه از مشرکین قرار میگیرد
مطلب بعدی آن است که حالا بعد که میفرمایند مشرکین فعلاً حاضر نشوند ﴿فَلاَ یَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾ این دو تا نکته دارد که انشاءالله بعد به آنها میرسیم
علّت تعبیر به شاید دربارهٴ هدایت عامران مساجد
از اینکه فرمود: ﴿ وَلَمْ یَخْشَ إِلاَّ اللّهَ فَعَسَی أُولئِکَ أَن یَکُونُوا مِنَ المُهْتَدِینَ﴾ فرمود باز با انجام همه این امور تازه در حد شاید است نه باید چون هیچ کس نمیتواند به باید برسد مگر به انقطاع عمل به آن موت چون انسان تا زنده است باید بین خوف و رجا باشد ممکن است خدای ناکرده اوضاع برگردد این عسی و لعل و مانند آن که در تعبیرات فعلی ذات اقدس الهی مطرح است چون از مقام فعل گرفته میشود این برای آن است که هیچ کسی مغرور نشود اولاً و ثابت بشود که این فعل اقتضای سعادت دارد نه علت تامه سعادت که به هیچ وجه قابل تغییر و تبدیل نباشد ثانیاً و کفار قطع طمع کنند ثالثاً برای اینکه کفاری که میبینند وقتی کسی مومن باشد و این شرایط را داشته باشد تازه در حد شاید است کیف به حال آنها که
﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ آنها دیگر باید از خودشان قطع طمع بکنند دیگر مطمئن باشند که با کفر هرگز کسی به مقصد نمیرسد
پرسش ...
پاسخ: اعمال اینها از این جهت که حسن فاعلی ندارد به جایی نمیرسد چون کلمه طیب نیست ولی طمع اینها را میخواهند قطع کنند برای اینکه میگویند که وقتی مومنین با داشتن این اوصاف خمسه توحیدی در حد شایدند کفار که ﴿شَاهِدِینَ عَلَی أَنْفُسِهِم بِالکُفْرِ﴾ و فاقد همهٴ این کمالات خمسهاند به طریق اولی پس فعل اینها هم مشکل دارد.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است