- 222
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 22 تا 27 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 22 تا 27 سوره توبه"
ویژگی محبت انسان نسبت به خداوند
محبت، مدار دین الهی بر مدار محبت بودن دین الهی
علت شکست مسلمانان در جنگ حنین پس از پیروزی در جنگهای گذشته
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَأولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ٭ قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ ٭ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ ٭ ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی المُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَذلِکَ جَزَاءُ الکَافِرِینَ ٭ ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِکَ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾
ممنوعیت یاری کافران در کفر و ظلم
ولایت کفار ممنوع است خواه به عنوان اینکه آنها والی و سرپرست کسی باشند خواه به عنوان اینکه کسی آنها را یاری بکند یاری کافر در کفر هم ممنوع است ولی اگر آن کافر پدر مادر و ارحام بودند احسان به آنها که به تقویت کفر برنگردد محذوری ندارد برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» که بحثش قبلاً گذشت پس اینکه فرمود: ﴿لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ﴾ گرچه به معنای تولّی و اخذ سرپرست است لکن کمک به کافر در محدوده کفر و ظلم هم حرام است شعار رسمی جاهلیت این بود که «انصر أخاک ظالماً أو مظلوماً» برادرت را کمک بکن خواه برادرت در آن جریان منازعه ظالم باشد یا مظلوم حق با او باشد یا نباشد و این شعار را اسلام کاملاً عوض کرد که «انصر المظلوم اخاک او غیره» به یاری مظلوم بشتاب خواه آن مظلوم برادرت باشد خواه دیگری آنها میگفتند برادرت را کمک بکن چه ظالم چه مظلوم اینها اسلام آمد فرمود مظلوم را کمک بکن چه برادر چه غیر برادر و چون این کریمه بعد از جریان فتح مکه نازل شده است قهراً اختصاصی به کفار مکه و امثال ذلک ندارد و گرچه صدر آیه مربوط به مؤمنین صدر اسلام است ولی اطلاق آیه همه را در بر میگیرد چه اینکه آیه دوم هم همینطور است.
مطلب بعدی آن است که برای اینکه کسی خیال نکند که این نهی ﴿لاَ تَتَّخِذُوا﴾ نهی تنزیهی است و نه تحریمی در ذیل آیه فرمود: ﴿فَأولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ تا معلوم بشود که این نهی، نهی تحریمی است حمل بر کراهت و تنزیه و امثال ذلک نخواهد شد یک نهی تحریمی و فقهی است نه نهی تنزیهی یا اخلاقی و مانند آن
دشواری برائت از مشرکان برای برخی از مسلمانان
مطلب مهم آن است که وقتی سورهٴ مبارکهٴ «برائت» نازل شده است وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آن را قرائت کردند این به منزله قطعنامه سیاسی حکومت اسلامی است عمل به این قطعنامه برای مسلمانهای مکه کار آسانی نبود برای اینکه بسیاری از آنها مبتلا بودند به کفر اقوامشان هم مشکل خانوادگی داشتند هم مشکل قبیله و قومی داشتند هم مشکل شهروندی حالا مشکلات دیگری هم این سه معضل را همراهی میکرد جداگانه بماند با داشتن این سه مشکل چگونه بتوانند به این قطعنامه عمل کنند از این طرف هم ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾ این اعلام و اعلان برائت دستور تبرّی است یعنی شما باید از مشرکین و کفار تبرّی بجویید اعضای خانواده که بعضی مسلماناند بعضی کافر اعضای یک قبیله که بعضی مسلماناند بعضی کافر افراد یک روستا یا شهر که بعضیها مؤمناند و بعضی کافر تبرّی از اینها چگونه آسان است اینها در یک امتحان سختی قرار گرفتند و احیاناً شاید سؤال میکردند یا اعتراض میکردند که ما چگونه تبرّی کنیم؟
پرسش ...
پاسخ: بله اما وقتی که هیچ اثری نکرد آیات اولیه همین سورهٴ مبارکهٴ بحثش گذشت که اینها ﴿وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ﴾ هستند اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ هستند اینها کسانی هستند که ﴿یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُم﴾ همه این مفاسد و رذائل اخلاقی اینها را قرآن کریم بازگو کرد معلل کرد فرمود که اینها به هیچ عهد و پیمانی عمل نمیکنند ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ از آن طرف که رحامت و قرابت و پیمان و قوم و خویشی را رعایت نمیکنند خب شما چرا رعایت میکنید.
عمل به این قطعنامه کار آسانی نبود برای توده مسلمانهای صدر اسلام لذا برخیها سؤال میکردند برخیها مثلاً توجیه میکردند این کریمه نازل شد که امر، امر الزامی است و بین حق و باطل هم شما الآن آزمون شدید تبرّی از کفار واجب است ولو آباء و ابناء و اخوان و ازواج و عشیره باشند و این تبرّی ممکن است خسارتهایی را هم به همراه داشته باشد خسارتهایش هم چند قسم است یا مالی را که کسب کردید از دست میدهید یا مالی را کسب نکردید ولی میخواهید کسب کنید به دستتان نمیآید یا از مسکن و وطن مألوفتان ناچارید که هجرت کنید این ضررها را هم دارد اما امر دایر بر حق و باطل است بین اسلام و کفر است چه کار باید بکنیم برای اینکه کاملاً این مسئله تبرّی عمل بشود برائت از مشرکین عمل بشود این سه محذوری که دامنگیر مسلمانهای صدر اسلام بود در داخله مکه که بخشی مشکلات خانوادگی داشتند بخشی مشکلات قوم و خویشی و قبیلهای داشتند بخشی هم مشکلات شهروندی داشتند و گذشته از آن مشکلات اقتصادی و تجاری در چنین فضایی آیه نازل شد که ﴿قل﴾ دیگر مستقیماً خود ذات اقدس الهی آنها را خطاب قرار نداد بر خلاف آیه اول که خود خدا مستقیماً مورد خطاب قرار داد که ﴿لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ﴾
نهی از ترجیح محبت بستگان و اموال بر وظایف دینی
در اینجا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که به اینها اعلام بکن و بگو این امر حیاتی که بین حق و باطل مخیّر شدید اگر رعایت اعضای منزل یا قبیله یا شهر، شما را وادار بکند که از حقوق الهی محروم بشوید ﴿فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ خب ﴿قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأ َزْوَاجُکُمْ﴾ که این اعضای چهارگانه را به اسم نام بردند بقیه بستگان را مثل عمو خاله پسرعموها پسرخالهها و امثال ذلک اینها را با عنوان زیر مجموعه عشیره نام بردند بالأخره انسان تمام بستگان سببی و نسبیاش زیر این پنج مجموعه است آن چهار مجموعه عناوین خاص به خودشان را دارند این پنجمی جامع همه بستگان سببی و نسبی خواهد بود پس از نظر افراد که با انسان در ارتباطاند زیر همین پنج مجموعهاند آن چهار عنوان به استقلال ذکر شد آن عنوان پنجم جامع همه بستگانی است که انسان با آنها رابطه دارد از نظر مالی هم انسان یا در طلب مفقود است یا در حفظ موجود بالأخره به مال علاقهمند است ﴿وَتُحِبُّونَ المَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ خیلی به مال علاقهمندند حالا ولو مال کم هم باشد علاقه به مال زیاد است هر کسی در هر حدی باشد غالب انسانها حب جمّ انبوه و فراوان دارند نسبت به مال ولو درآمدشان کم باشد به همان درآمد کم هم حب انبوه دارند انسان عادی یا گرفتار حفظ موجود است یا مبتلا به طلب مفقود آنهایی که آزمند و حریصاند بین این دو مشکل فشار میبینند هم در حفظ موجود و هم در طلب مفقود فرمود اموالی که شما کسب کردید علاقهمندید اینها را حفظ کنید این حفظ موجود است دفتر تجاری و مرکز کارتان هم علاقهمندید که باز باشد و سودی کسب کنید این طلب مفقود است در حقیقت هم طلب مفقود محبوب شما است و هم حفظ موجود محبوب شما است مسکن هم ممکن است همان معنای جامع باشد که وطن و اینها را هم در بر بگیرد چون برخی از مسلمانهای صدر اسلام که در مکه به سر میبردند اینها مالک مسکن نبودند مستأجر بودند یا مستعیر بودند ولی وطن آنها مسکن مألوف آنها همان مکه بود باید از این صرف نظر میکردند پس مسکن منظور خانه ملکی نیست ممکن است همانجایی که انسان سکونت دارد را به عنوان وطن چون مألوف انسان است بخواهد آنجا را رها کند کار آسانی نیست خانه و امثال ذلک را هم شامل میشود پس همه اموری که به انسان وابسته است اعم از اشیاء و اشخاص تقریباً در این کریمه جمع شده است فرمود که در دوران بین حق و باطل بین خدا و این امور باید راهتان را مشخص کنید خدا و پیغمبر یک طرف و این امور هم طرف دیگر اگر عندالتزاحم اینها مهمتر شدند محبوبتر شدند ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ این نظیر ﴿وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ﴾ که تهدید به عذاب است در ذیل هم که دارد که ﴿وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾ این ارشاد و اشعار به فسق اینها این یک، به اینکه اینها هرگز به مقصد نمیرسند دو، قبلاً گذشت که هدایت تشریعی برای همه در همه شئون و حالات است آن هدایت تشریعی را ذات اقدس الهی را هرگز دریغ ندارد تا آخرین لحظه نسبت به کافر و ملحد فاسق ظالم آن هدایت تشریعی را دارد که حجت خدا بر آنها تمام میشود.
محبّ و محبوب شدن انسان نسبت به خدای سبحان
مطلب دیگر آن است که در بخشهای محبت انسان اول موظف است که محب ذات اقدس الهی باشد این طلیعه امر است وقتی طبق دستور محبت عمل کردهاست کم کم محبوب خدا میشود که این بحث در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ اگر شما واقعاً محب خدایید بقیه راه را با پیروی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طی کنید تا از مقام محب بودن به مرحله محبوب بودن برسید که خدا بشود محب شما و شما هم بشوید محبوب خدا الآن هنوز در طلیعه راهاند یا در اواسط راهاند نشانه اینکه انسان محب خدا است آن است که عندالتزاحم محبت خدا را بر محبت غیر خدا ترجیح بدهد چون انسان نه دارای دو قلب است چون ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾ که در سورهٴ «احزاب» آمده و نه در قلب عندالتزاحم دو محبت کارآمد جا دارد خب این دستور که شما باید محب خدا باشید یک، و عندالتزاحم خدا احب باشد این دو، و بقیه راه را باید طی کنید تا از محب بودن به محبوب شدن برسید سه، اینها برنامههای دینی است اینها را پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ما یاد داد
محبت اهل بیت اجر رسالت
اجر این تعلیم آن است که ما محبت اهل بیتش را داشته باشیم که فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُرْبَی﴾ حالا ملاحظه فرمودید که معیار دین و صدر و ساقه دین به محبت برمیگردد یعنی اول آمدند به ما گفتند دوست خدا باشید حباً لله فرمود بعد هم فرمودند که عندالتزاحم محبتهای دیگر را رها کنید در بخش سوم فرمودند که بقیه راه را بروید کارها را برای رضای خدا انجام بدهید تا از محب شدن به محبوب شدن برسید اینها را به ما یاد دادند بعد فرمودند که این مطالبی را که ما به شما یاد دادیم از شما یک مزدی میخواهیم و آن مزد این است که محبت اهل بیت ما را پیدا کنید ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُرْبَی﴾
بازگشت منافع محبت اهل بیت به خود انسان
بعد هم البته اعلام کردند که ﴿مَا سَالتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ اینطور نیست که حالا محبت اهل بیت به سود آنها باشد به سود شما است اینطور نیست که حالا بهره آنها باشد که این یک راهی است که ما به شما ارائه کردیم در حقیقت این اجر و آن کار هر دو به سود شما است عوضین معمولاً این طور است دیگر در داد و ستد الهی عوضین را ذات اقدس الهی را به خود انسان برمیگرداند اگر انسان عاقل باشد با کسی معامله میکند که عوضین را به او احسان کند به خود او برگرداند و اگر خدای ناکرده عاقل نباشد با کسی معامله میکند که عوضین را میبرد بیان ذلک این است که ما با هر معاملهای که با ذات اقدس الهی داشتیم چه به صورت بیعت و بیع که ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ﴾ و مانند آن ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ المُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ﴾ در همه موارد که سخن از ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ است ﴿یَشْرُونَ الحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ است بالأخره یک خرید و فروشی است در همه موارد خرید و فروش که ما جان و مال را میفروشیم و از ذات اقدس الهی چیزی میگیریم اینطور نیست که جان را بدهیم به او از او بهشت بگیریم خب بهشت بگیریم بهشت برای بهرهبرداری جان است جان اگر در اختیار ما نباشد که بهره نمیبریم که پس جان ما سر جایش محفوظ است که معوض بود بهشت هم که عوض الهی است به این جانمان میدهند این هم عوض است بازگشت چنین خرید و فروشی به جمع عوض و معوض است به سود مشتری به سود خود بایع یعنی فروشنده یعنی انسان، ذات اقدس الهی از این کار طرفی نمیبندد
معامله با شیطان و پرداخت عوض و معوض به او
اما اگر کسی ـ معاذالله ـ این راه را نرفت و راه دیگر رفت خود را به شیطان فروخت اینجا هم عوض و معوض را او میگیرد نه اینکه چیزی را به آدم بدهد اگر کسی خود را تابع شیطان کرد اینطور نیست که چیزی را شیطان به او بدهد که شیطان او را که گرفت مالک او میشود و از او هم سواری میگیرد که گفت: ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ احتناک میکند یعنی حنک و تحت حنک را میگیرد مثل سوارکار ماهر که بالأخره این اسب را احتناک میکند یعنی حنکش لگامش لجامش همه در دست سوارکار است اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ احتناک میکند یعنی حنک و تحت حنک و هرچه که هست همه در اختیار من است و من از او سواری میگیرم خب بنابراین ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ﴾ از این بحث خواهد بود به دستور شیطان انسان باید کار بکند کار شیطانی یعنی اگر اغوا است به وسیله او انجام بشود با قلم او با گفتار او با رفتار او راه شیطنت توسعه پیدا میکند چیزی هم که عاید این میشود ﴿ذُوقُوا عَذَابَ الحَرِیقِ﴾ است ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الکَرِیمُ﴾ است و مانند چیزی که به او نمیدهند که پس هر دو یعنی عوض و معوض هر دو را شیطان میبرد منتها انسان در دنیا به او سواری بدهد و در آخرت باید بچشد عذاب را این خطر داد و ستد با شیطان
ویژگی محبت نسبت به خدای سبحان و اولیاء او
اما بهره داد و ستد با ذات اقدس الهی این است که باز عوض و معوض را در اختیار خود انسان قرار میدهند به هر تقدیر از این تعبیرات چهارگانه محبت نشان میدهد که دین بر مدار محبت است و تولّی اصل است و تبرّی از بیگانه فرع این اصل خواهد بود پس این امور را به ما یاد دادند بعد فرمودند اجر این تعلیم، مودّت اهل بیت است آنگاه هم فرمودند این مودّت هم به سود خود شما است به سود دیگری نیست ﴿مَا سَألتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود اگر این کار را کردید ﴿حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ این تهدید است برای تبهکارانی که محبت غیر خدا را بر محبت خدا ترجیح دادند و نسبت به کسانی که محبت الهی را ترجیح دادند البته بشارت است خب
علشت شکست مسلمانان در جنگ حنین پس از پیروزی در جنگهای دیگر
به دنبال این جریان آیهٴ 23 و 24 فرمود که گاهی شما به اقتدار ملی میرسید ولی این اقتدار باعث غرور شما است شما همواره باید شاکر باشید و بدانید این نعمتها از ناحیه ذات اقدس الهی است تا فریب نخورید شما یادتان هست که در جریان جنگ حنین لشکر شما بیش از لشکر مخالفین و مشرکین بودند و شکست خوردید و این جمعیت فراوانی شما به راه انداختید به ثمر نرسید؟ آن موارد دیگر که به ذات اقدس الهی تکیه میکردید از نصرت الهی برخوردار بودید ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ﴾ در جریان بدر اینطور بود جریان احزاب اینطور بود جریان بنی قریظه و بنی نذیر و قینقاع این طور بود جریان فتح مکه اینطور بود جریان غزوه تبوک همه این غزوات شما پیروز شدید اما در جریان حنین یادتان رفته که یک مقدار مغرور شدید و در اثر غرور شکست خوردید ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ﴾ حنین بین طائف و مکه است بعد از فتح مکه آن منطقه هوازن و اینها مسلح شدند و هزارها نیرو را بسیج کردند برای مبارزه با اسلام وقتی خبر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید تقریباً ده هزار نیروی آماده داشتند دو هزار را هم از آن نیروهای کارآمدی در فتح مکه از آنها استفاده شده دو هزار هم اضافه شده که تقریباً دوازده هزار نفر نقل کردند که این رقم بیش از لشگریان جنگ حنین بود اینها بیشتر بودند و برخیها از این کثرت مغرور شدند فرمود: ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ شما چون عُدّه و عِدّه شما بیش از آنها بود مغرور شدید فریب خوردید فتح مکه را هم که پشت سر گذاشتید باعث غرور شما شد ولی این کثرت کاری از پیش نبرد.
پرسش ...
پاسخ: آنها این به غالب اینها اسناد دادند چون وقتی که اگر پنج شش نفر یک گروه کمی مغرور میشدند این را نمیشود سبب دانست که به همه این جمعیت این اعجاب را اسناد بدهد اینکه فرمود: ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ﴾ این معلوم میشود که خیلیها موجب بودند خیلیها تعجب کردند خیلیها شگفت زده شدند خیلیها هم مغرور شدند آنها قبلاً رفتند سنگر گرفتند آماده بودند حمله کردند و عده معتنابهی از این خط مقدّمیها را هم که شهید کردند عدهای هم که فرار کردند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ماند و وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) ماند و بعضی از اصحاب خاص آن حضرت در چنین فضایی فرمود که ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾
شدّت دشواری شکست مسلمانان
بعد آن قدر دشمن کار را بر شما سخت گرفت که ﴿وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ زمین با این رحبت و وسعتی که داشت برای شما تنگ بود به این فکر بودید که کدام طرف فرار کنید با اینکه سابقه فتح مکه را هم داشتید با اینکه جمعیتتان بیشتر بود اما زمین با وسعتی که داشت برای شما تنگ شد که داشتید هر کدام به سمتی فرار میکردید ﴿وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ این ﴿مُدْبِرِینَ﴾ تأکید همان آن تولیت وجه است یک حال تأکیدی است ﴿وَلَّیْتُم﴾ جزء قبلاً فرمودند شما در جنگها مبادا «یولون دبر» هم نباشد مبادا پشت بکنید الآن ﴿وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ آنجا که فرمود کسی حق ندارد در میدان جنگ پشت بکند ﴿مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَةٍ﴾ وگرنه ادبار ممنوع است در آنجا این بحث مبسوط گذشت که به هیچ وجه کسی حق ندارد تولیت وجه بکند مگر برای گرفتن امکانات نظامی یا رسیدن به آن سنگر و مانند آن در غیر آن صورت هر گونه حرکتی در میدان جنگ ممنوع است که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گذشت خب الآن فرمود شما ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾
نزول سکینه و امداد الهی بر پیامبر اکرم و مؤمنان
در چنین فضایی که ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایستاده بود عده خاصی از مؤمنین او را همراهی میکردند سکینه الهی بر آنها نازل شد ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی المُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا﴾ و بعد کم کم شما دیدید که اینچنین است آنها یک عدهای را کشتند و شما تشجیع شدید و برگشتید خب پس غرور باعث شکست میشود باعث فرار میشود و آن سکینت الهی است که باعث طمأنینه و پیروزی است چه بهتر که همیشه در سایه طمأنینه الهی ما به سر ببریم وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وسط میدان محفوظ ماند عده زیادی فرار کردند آنها از سنگر بیرون آمدند و قصد کشتن شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را داشتند وجود مبارک حضرت امیر دفاع کرد و اصحاب خاص دفاع کردند و از این طرف هم عدهای از آنها را وجود مبارک حضرت امیر اینها را کشتند کم کم فراریها برگشتند ﴿وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا﴾ این ستاد غیر مرئی حالا میتواند فرشتگان باشد نیروهای فرشتهای باشد میتواند عزم و تصمیم و زوال خوف و اینها باشد اینها هم میتواند باشد اگر روایاتی هم در این زمینه تأیید کرده است مسئله فرشتهها را ضمن اینکه مسئله فرشتهها میتواند حق و ثابت باشد آن نیروهای غیبی آن قدرت قوی آن عزم عملی آن اخلاص و آن شهامت و زوال خوف اینها هم میتواند مراد باشد چون آن روایات که منحصر نمیکند که جنود غیر مرئی فقط فرشته است ﴿وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَذلِکَ جَزَاءُ الکَافِرِینَ﴾ و آنهایی که فرار کردند چون فرار از حرب جزء گناهان کبیره است بعد اگر توبه کردند توبه آنها مقبول است ﴿ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِکَ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
ویژگی محبت انسان نسبت به خداوند
محبت، مدار دین الهی بر مدار محبت بودن دین الهی
علت شکست مسلمانان در جنگ حنین پس از پیروزی در جنگهای گذشته
أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ إِنِ اسْتَحَبُّوا الکُفْرَ عَلَی الإِیمَانِ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِنکُمْ فَأولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ ٭ قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأَزْوَاجُکُمْ وَعَشِیرَتُکُمْ وَأَمْوَالٌ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسَادَهَا وَمَسَاکِنُ تَرْضَوْنَهَا أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ ٭ لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ ٭ ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی المُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَذلِکَ جَزَاءُ الکَافِرِینَ ٭ ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِکَ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾
ممنوعیت یاری کافران در کفر و ظلم
ولایت کفار ممنوع است خواه به عنوان اینکه آنها والی و سرپرست کسی باشند خواه به عنوان اینکه کسی آنها را یاری بکند یاری کافر در کفر هم ممنوع است ولی اگر آن کافر پدر مادر و ارحام بودند احسان به آنها که به تقویت کفر برنگردد محذوری ندارد برابر آیهٴ سورهٴ مبارکهٴ «لقمان» که بحثش قبلاً گذشت پس اینکه فرمود: ﴿لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ﴾ گرچه به معنای تولّی و اخذ سرپرست است لکن کمک به کافر در محدوده کفر و ظلم هم حرام است شعار رسمی جاهلیت این بود که «انصر أخاک ظالماً أو مظلوماً» برادرت را کمک بکن خواه برادرت در آن جریان منازعه ظالم باشد یا مظلوم حق با او باشد یا نباشد و این شعار را اسلام کاملاً عوض کرد که «انصر المظلوم اخاک او غیره» به یاری مظلوم بشتاب خواه آن مظلوم برادرت باشد خواه دیگری آنها میگفتند برادرت را کمک بکن چه ظالم چه مظلوم اینها اسلام آمد فرمود مظلوم را کمک بکن چه برادر چه غیر برادر و چون این کریمه بعد از جریان فتح مکه نازل شده است قهراً اختصاصی به کفار مکه و امثال ذلک ندارد و گرچه صدر آیه مربوط به مؤمنین صدر اسلام است ولی اطلاق آیه همه را در بر میگیرد چه اینکه آیه دوم هم همینطور است.
مطلب بعدی آن است که برای اینکه کسی خیال نکند که این نهی ﴿لاَ تَتَّخِذُوا﴾ نهی تنزیهی است و نه تحریمی در ذیل آیه فرمود: ﴿فَأولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ﴾ تا معلوم بشود که این نهی، نهی تحریمی است حمل بر کراهت و تنزیه و امثال ذلک نخواهد شد یک نهی تحریمی و فقهی است نه نهی تنزیهی یا اخلاقی و مانند آن
دشواری برائت از مشرکان برای برخی از مسلمانان
مطلب مهم آن است که وقتی سورهٴ مبارکهٴ «برائت» نازل شده است وجود مبارک امیرالمؤمنین(سلام الله علیه) آن را قرائت کردند این به منزله قطعنامه سیاسی حکومت اسلامی است عمل به این قطعنامه برای مسلمانهای مکه کار آسانی نبود برای اینکه بسیاری از آنها مبتلا بودند به کفر اقوامشان هم مشکل خانوادگی داشتند هم مشکل قبیله و قومی داشتند هم مشکل شهروندی حالا مشکلات دیگری هم این سه معضل را همراهی میکرد جداگانه بماند با داشتن این سه مشکل چگونه بتوانند به این قطعنامه عمل کنند از این طرف هم ﴿وَأَذَانٌ مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَی النَّاسِ یَوْمَ الحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِنَ المُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ﴾ این اعلام و اعلان برائت دستور تبرّی است یعنی شما باید از مشرکین و کفار تبرّی بجویید اعضای خانواده که بعضی مسلماناند بعضی کافر اعضای یک قبیله که بعضی مسلماناند بعضی کافر افراد یک روستا یا شهر که بعضیها مؤمناند و بعضی کافر تبرّی از اینها چگونه آسان است اینها در یک امتحان سختی قرار گرفتند و احیاناً شاید سؤال میکردند یا اعتراض میکردند که ما چگونه تبرّی کنیم؟
پرسش ...
پاسخ: بله اما وقتی که هیچ اثری نکرد آیات اولیه همین سورهٴ مبارکهٴ بحثش گذشت که اینها ﴿وَطَعَنُوا فِی دِینِکُمْ﴾ هستند اینها ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ هستند اینها کسانی هستند که ﴿یُرْضُونَکُم بِأَفْوَاهِهِمْ وَتَأْبَی قُلُوبُهُم﴾ همه این مفاسد و رذائل اخلاقی اینها را قرآن کریم بازگو کرد معلل کرد فرمود که اینها به هیچ عهد و پیمانی عمل نمیکنند ﴿لاَیَرْقُبُونَ فِی مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَلاَ ذِمَّةً﴾ از آن طرف که رحامت و قرابت و پیمان و قوم و خویشی را رعایت نمیکنند خب شما چرا رعایت میکنید.
عمل به این قطعنامه کار آسانی نبود برای توده مسلمانهای صدر اسلام لذا برخیها سؤال میکردند برخیها مثلاً توجیه میکردند این کریمه نازل شد که امر، امر الزامی است و بین حق و باطل هم شما الآن آزمون شدید تبرّی از کفار واجب است ولو آباء و ابناء و اخوان و ازواج و عشیره باشند و این تبرّی ممکن است خسارتهایی را هم به همراه داشته باشد خسارتهایش هم چند قسم است یا مالی را که کسب کردید از دست میدهید یا مالی را کسب نکردید ولی میخواهید کسب کنید به دستتان نمیآید یا از مسکن و وطن مألوفتان ناچارید که هجرت کنید این ضررها را هم دارد اما امر دایر بر حق و باطل است بین اسلام و کفر است چه کار باید بکنیم برای اینکه کاملاً این مسئله تبرّی عمل بشود برائت از مشرکین عمل بشود این سه محذوری که دامنگیر مسلمانهای صدر اسلام بود در داخله مکه که بخشی مشکلات خانوادگی داشتند بخشی مشکلات قوم و خویشی و قبیلهای داشتند بخشی هم مشکلات شهروندی داشتند و گذشته از آن مشکلات اقتصادی و تجاری در چنین فضایی آیه نازل شد که ﴿قل﴾ دیگر مستقیماً خود ذات اقدس الهی آنها را خطاب قرار نداد بر خلاف آیه اول که خود خدا مستقیماً مورد خطاب قرار داد که ﴿لاَ تَتَّخِذُوا آبَاءَکُمْ وَإِخْوَانَکُمْ أَوْلِیَاءَ﴾
نهی از ترجیح محبت بستگان و اموال بر وظایف دینی
در اینجا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود که به اینها اعلام بکن و بگو این امر حیاتی که بین حق و باطل مخیّر شدید اگر رعایت اعضای منزل یا قبیله یا شهر، شما را وادار بکند که از حقوق الهی محروم بشوید ﴿فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ خب ﴿قُلْ إِن کَانَ آبَاؤُکُمْ وَأَبْنَاؤُکُمْ وَإِخْوَانُکُمْ وَأ َزْوَاجُکُمْ﴾ که این اعضای چهارگانه را به اسم نام بردند بقیه بستگان را مثل عمو خاله پسرعموها پسرخالهها و امثال ذلک اینها را با عنوان زیر مجموعه عشیره نام بردند بالأخره انسان تمام بستگان سببی و نسبیاش زیر این پنج مجموعه است آن چهار مجموعه عناوین خاص به خودشان را دارند این پنجمی جامع همه بستگان سببی و نسبی خواهد بود پس از نظر افراد که با انسان در ارتباطاند زیر همین پنج مجموعهاند آن چهار عنوان به استقلال ذکر شد آن عنوان پنجم جامع همه بستگانی است که انسان با آنها رابطه دارد از نظر مالی هم انسان یا در طلب مفقود است یا در حفظ موجود بالأخره به مال علاقهمند است ﴿وَتُحِبُّونَ المَالَ حُبّاً جَمّاً﴾ خیلی به مال علاقهمندند حالا ولو مال کم هم باشد علاقه به مال زیاد است هر کسی در هر حدی باشد غالب انسانها حب جمّ انبوه و فراوان دارند نسبت به مال ولو درآمدشان کم باشد به همان درآمد کم هم حب انبوه دارند انسان عادی یا گرفتار حفظ موجود است یا مبتلا به طلب مفقود آنهایی که آزمند و حریصاند بین این دو مشکل فشار میبینند هم در حفظ موجود و هم در طلب مفقود فرمود اموالی که شما کسب کردید علاقهمندید اینها را حفظ کنید این حفظ موجود است دفتر تجاری و مرکز کارتان هم علاقهمندید که باز باشد و سودی کسب کنید این طلب مفقود است در حقیقت هم طلب مفقود محبوب شما است و هم حفظ موجود محبوب شما است مسکن هم ممکن است همان معنای جامع باشد که وطن و اینها را هم در بر بگیرد چون برخی از مسلمانهای صدر اسلام که در مکه به سر میبردند اینها مالک مسکن نبودند مستأجر بودند یا مستعیر بودند ولی وطن آنها مسکن مألوف آنها همان مکه بود باید از این صرف نظر میکردند پس مسکن منظور خانه ملکی نیست ممکن است همانجایی که انسان سکونت دارد را به عنوان وطن چون مألوف انسان است بخواهد آنجا را رها کند کار آسانی نیست خانه و امثال ذلک را هم شامل میشود پس همه اموری که به انسان وابسته است اعم از اشیاء و اشخاص تقریباً در این کریمه جمع شده است فرمود که در دوران بین حق و باطل بین خدا و این امور باید راهتان را مشخص کنید خدا و پیغمبر یک طرف و این امور هم طرف دیگر اگر عندالتزاحم اینها مهمتر شدند محبوبتر شدند ﴿فَتَرَبَّصُوا﴾ این نظیر ﴿وَانْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ﴾ که تهدید به عذاب است در ذیل هم که دارد که ﴿وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾ این ارشاد و اشعار به فسق اینها این یک، به اینکه اینها هرگز به مقصد نمیرسند دو، قبلاً گذشت که هدایت تشریعی برای همه در همه شئون و حالات است آن هدایت تشریعی را ذات اقدس الهی را هرگز دریغ ندارد تا آخرین لحظه نسبت به کافر و ملحد فاسق ظالم آن هدایت تشریعی را دارد که حجت خدا بر آنها تمام میشود.
محبّ و محبوب شدن انسان نسبت به خدای سبحان
مطلب دیگر آن است که در بخشهای محبت انسان اول موظف است که محب ذات اقدس الهی باشد این طلیعه امر است وقتی طبق دستور محبت عمل کردهاست کم کم محبوب خدا میشود که این بحث در سورهٴ مبارکهٴ «آلعمران» گذشت که ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ اگر شما واقعاً محب خدایید بقیه راه را با پیروی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طی کنید تا از مقام محب بودن به مرحله محبوب بودن برسید که خدا بشود محب شما و شما هم بشوید محبوب خدا الآن هنوز در طلیعه راهاند یا در اواسط راهاند نشانه اینکه انسان محب خدا است آن است که عندالتزاحم محبت خدا را بر محبت غیر خدا ترجیح بدهد چون انسان نه دارای دو قلب است چون ﴿مَّا جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِن قَلْبَیْنِ فِی جَوْفِهِ﴾ که در سورهٴ «احزاب» آمده و نه در قلب عندالتزاحم دو محبت کارآمد جا دارد خب این دستور که شما باید محب خدا باشید یک، و عندالتزاحم خدا احب باشد این دو، و بقیه راه را باید طی کنید تا از محب بودن به محبوب شدن برسید سه، اینها برنامههای دینی است اینها را پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به ما یاد داد
محبت اهل بیت اجر رسالت
اجر این تعلیم آن است که ما محبت اهل بیتش را داشته باشیم که فرمود: ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُرْبَی﴾ حالا ملاحظه فرمودید که معیار دین و صدر و ساقه دین به محبت برمیگردد یعنی اول آمدند به ما گفتند دوست خدا باشید حباً لله فرمود بعد هم فرمودند که عندالتزاحم محبتهای دیگر را رها کنید در بخش سوم فرمودند که بقیه راه را بروید کارها را برای رضای خدا انجام بدهید تا از محب شدن به محبوب شدن برسید اینها را به ما یاد دادند بعد فرمودند که این مطالبی را که ما به شما یاد دادیم از شما یک مزدی میخواهیم و آن مزد این است که محبت اهل بیت ما را پیدا کنید ﴿لاَ أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ المَوَدَّةَ فِی القُرْبَی﴾
بازگشت منافع محبت اهل بیت به خود انسان
بعد هم البته اعلام کردند که ﴿مَا سَالتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ اینطور نیست که حالا محبت اهل بیت به سود آنها باشد به سود شما است اینطور نیست که حالا بهره آنها باشد که این یک راهی است که ما به شما ارائه کردیم در حقیقت این اجر و آن کار هر دو به سود شما است عوضین معمولاً این طور است دیگر در داد و ستد الهی عوضین را ذات اقدس الهی را به خود انسان برمیگرداند اگر انسان عاقل باشد با کسی معامله میکند که عوضین را به او احسان کند به خود او برگرداند و اگر خدای ناکرده عاقل نباشد با کسی معامله میکند که عوضین را میبرد بیان ذلک این است که ما با هر معاملهای که با ذات اقدس الهی داشتیم چه به صورت بیعت و بیع که ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَیْعِکُمُ الَّذِی بَایَعْتُم بِهِ﴾ و مانند آن ﴿إِنَّ اللّهَ اشْتَرَی مِنَ المُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ﴾ در همه موارد که سخن از ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللّهِ﴾ است ﴿یَشْرُونَ الحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالآخِرَةِ﴾ است بالأخره یک خرید و فروشی است در همه موارد خرید و فروش که ما جان و مال را میفروشیم و از ذات اقدس الهی چیزی میگیریم اینطور نیست که جان را بدهیم به او از او بهشت بگیریم خب بهشت بگیریم بهشت برای بهرهبرداری جان است جان اگر در اختیار ما نباشد که بهره نمیبریم که پس جان ما سر جایش محفوظ است که معوض بود بهشت هم که عوض الهی است به این جانمان میدهند این هم عوض است بازگشت چنین خرید و فروشی به جمع عوض و معوض است به سود مشتری به سود خود بایع یعنی فروشنده یعنی انسان، ذات اقدس الهی از این کار طرفی نمیبندد
معامله با شیطان و پرداخت عوض و معوض به او
اما اگر کسی ـ معاذالله ـ این راه را نرفت و راه دیگر رفت خود را به شیطان فروخت اینجا هم عوض و معوض را او میگیرد نه اینکه چیزی را به آدم بدهد اگر کسی خود را تابع شیطان کرد اینطور نیست که چیزی را شیطان به او بدهد که شیطان او را که گرفت مالک او میشود و از او هم سواری میگیرد که گفت: ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ احتناک میکند یعنی حنک و تحت حنک را میگیرد مثل سوارکار ماهر که بالأخره این اسب را احتناک میکند یعنی حنکش لگامش لجامش همه در دست سوارکار است اینکه در سورهٴ مبارکهٴ «اسراء» فرمود: ﴿لأَحْتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُ﴾ احتناک میکند یعنی حنک و تحت حنک و هرچه که هست همه در اختیار من است و من از او سواری میگیرم خب بنابراین ﴿وَشَارِکْهُمْ فِی الأَمْوَالِ وَالأَوْلاَدِ﴾ از این بحث خواهد بود به دستور شیطان انسان باید کار بکند کار شیطانی یعنی اگر اغوا است به وسیله او انجام بشود با قلم او با گفتار او با رفتار او راه شیطنت توسعه پیدا میکند چیزی هم که عاید این میشود ﴿ذُوقُوا عَذَابَ الحَرِیقِ﴾ است ﴿ذُقْ إِنَّکَ أَنتَ العَزِیزُ الکَرِیمُ﴾ است و مانند چیزی که به او نمیدهند که پس هر دو یعنی عوض و معوض هر دو را شیطان میبرد منتها انسان در دنیا به او سواری بدهد و در آخرت باید بچشد عذاب را این خطر داد و ستد با شیطان
ویژگی محبت نسبت به خدای سبحان و اولیاء او
اما بهره داد و ستد با ذات اقدس الهی این است که باز عوض و معوض را در اختیار خود انسان قرار میدهند به هر تقدیر از این تعبیرات چهارگانه محبت نشان میدهد که دین بر مدار محبت است و تولّی اصل است و تبرّی از بیگانه فرع این اصل خواهد بود پس این امور را به ما یاد دادند بعد فرمودند اجر این تعلیم، مودّت اهل بیت است آنگاه هم فرمودند این مودّت هم به سود خود شما است به سود دیگری نیست ﴿مَا سَألتُکُم مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ﴾ ﴿أَحَبَّ إِلَیْکُم مِنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ وَجِهَادٍ فِی سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی القَوْمَ الفَاسِقِینَ﴾.
مطلب بعدی آن است که اینکه فرمود اگر این کار را کردید ﴿حَتَّی یَأْتِیَ اللّهُ بِأَمْرِهِ﴾ این تهدید است برای تبهکارانی که محبت غیر خدا را بر محبت خدا ترجیح دادند و نسبت به کسانی که محبت الهی را ترجیح دادند البته بشارت است خب
علشت شکست مسلمانان در جنگ حنین پس از پیروزی در جنگهای دیگر
به دنبال این جریان آیهٴ 23 و 24 فرمود که گاهی شما به اقتدار ملی میرسید ولی این اقتدار باعث غرور شما است شما همواره باید شاکر باشید و بدانید این نعمتها از ناحیه ذات اقدس الهی است تا فریب نخورید شما یادتان هست که در جریان جنگ حنین لشکر شما بیش از لشکر مخالفین و مشرکین بودند و شکست خوردید و این جمعیت فراوانی شما به راه انداختید به ثمر نرسید؟ آن موارد دیگر که به ذات اقدس الهی تکیه میکردید از نصرت الهی برخوردار بودید ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ﴾ در جریان بدر اینطور بود جریان احزاب اینطور بود جریان بنی قریظه و بنی نذیر و قینقاع این طور بود جریان فتح مکه اینطور بود جریان غزوه تبوک همه این غزوات شما پیروز شدید اما در جریان حنین یادتان رفته که یک مقدار مغرور شدید و در اثر غرور شکست خوردید ﴿لَقَدْ نَصَرَکُمُ اللّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٍ وَیَوْمَ حُنَیْنٍ﴾ حنین بین طائف و مکه است بعد از فتح مکه آن منطقه هوازن و اینها مسلح شدند و هزارها نیرو را بسیج کردند برای مبارزه با اسلام وقتی خبر به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) رسید تقریباً ده هزار نیروی آماده داشتند دو هزار را هم از آن نیروهای کارآمدی در فتح مکه از آنها استفاده شده دو هزار هم اضافه شده که تقریباً دوازده هزار نفر نقل کردند که این رقم بیش از لشگریان جنگ حنین بود اینها بیشتر بودند و برخیها از این کثرت مغرور شدند فرمود: ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾ شما چون عُدّه و عِدّه شما بیش از آنها بود مغرور شدید فریب خوردید فتح مکه را هم که پشت سر گذاشتید باعث غرور شما شد ولی این کثرت کاری از پیش نبرد.
پرسش ...
پاسخ: آنها این به غالب اینها اسناد دادند چون وقتی که اگر پنج شش نفر یک گروه کمی مغرور میشدند این را نمیشود سبب دانست که به همه این جمعیت این اعجاب را اسناد بدهد اینکه فرمود: ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ﴾ این معلوم میشود که خیلیها موجب بودند خیلیها تعجب کردند خیلیها شگفت زده شدند خیلیها هم مغرور شدند آنها قبلاً رفتند سنگر گرفتند آماده بودند حمله کردند و عده معتنابهی از این خط مقدّمیها را هم که شهید کردند عدهای هم که فرار کردند وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ماند و وجود مبارک حضرت امیر(سلام الله علیه) ماند و بعضی از اصحاب خاص آن حضرت در چنین فضایی فرمود که ﴿إِذْ أَعْجَبَتْکُمْ کَثْرَتُکُمْ فَلَمْ تُغْنِ عَنْکُمْ شَیْئاً﴾
شدّت دشواری شکست مسلمانان
بعد آن قدر دشمن کار را بر شما سخت گرفت که ﴿وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ﴾ زمین با این رحبت و وسعتی که داشت برای شما تنگ بود به این فکر بودید که کدام طرف فرار کنید با اینکه سابقه فتح مکه را هم داشتید با اینکه جمعیتتان بیشتر بود اما زمین با وسعتی که داشت برای شما تنگ شد که داشتید هر کدام به سمتی فرار میکردید ﴿وَضَاقَتْ عَلَیْکُمْ الأَرْضُ بِمَا رَحُبَتْ ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ این ﴿مُدْبِرِینَ﴾ تأکید همان آن تولیت وجه است یک حال تأکیدی است ﴿وَلَّیْتُم﴾ جزء قبلاً فرمودند شما در جنگها مبادا «یولون دبر» هم نباشد مبادا پشت بکنید الآن ﴿وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾ آنجا که فرمود کسی حق ندارد در میدان جنگ پشت بکند ﴿مُتَحَیِّزاً إِلى فِئَةٍ﴾ وگرنه ادبار ممنوع است در آنجا این بحث مبسوط گذشت که به هیچ وجه کسی حق ندارد تولیت وجه بکند مگر برای گرفتن امکانات نظامی یا رسیدن به آن سنگر و مانند آن در غیر آن صورت هر گونه حرکتی در میدان جنگ ممنوع است که در سورهٴ مبارکهٴ «انفال» گذشت خب الآن فرمود شما ﴿ثُمَّ وَلَّیْتُم مُدْبِرِینَ﴾
نزول سکینه و امداد الهی بر پیامبر اکرم و مؤمنان
در چنین فضایی که ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ایستاده بود عده خاصی از مؤمنین او را همراهی میکردند سکینه الهی بر آنها نازل شد ﴿ثُمَّ أَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ وَعَلَی المُؤْمِنِینَ وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا﴾ و بعد کم کم شما دیدید که اینچنین است آنها یک عدهای را کشتند و شما تشجیع شدید و برگشتید خب پس غرور باعث شکست میشود باعث فرار میشود و آن سکینت الهی است که باعث طمأنینه و پیروزی است چه بهتر که همیشه در سایه طمأنینه الهی ما به سر ببریم وقتی وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) وسط میدان محفوظ ماند عده زیادی فرار کردند آنها از سنگر بیرون آمدند و قصد کشتن شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) را داشتند وجود مبارک حضرت امیر دفاع کرد و اصحاب خاص دفاع کردند و از این طرف هم عدهای از آنها را وجود مبارک حضرت امیر اینها را کشتند کم کم فراریها برگشتند ﴿وَأَنْزَلَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْهَا﴾ این ستاد غیر مرئی حالا میتواند فرشتگان باشد نیروهای فرشتهای باشد میتواند عزم و تصمیم و زوال خوف و اینها باشد اینها هم میتواند باشد اگر روایاتی هم در این زمینه تأیید کرده است مسئله فرشتهها را ضمن اینکه مسئله فرشتهها میتواند حق و ثابت باشد آن نیروهای غیبی آن قدرت قوی آن عزم عملی آن اخلاص و آن شهامت و زوال خوف اینها هم میتواند مراد باشد چون آن روایات که منحصر نمیکند که جنود غیر مرئی فقط فرشته است ﴿وَعَذَّبَ الَّذِینَ کَفَرُوا وَذلِکَ جَزَاءُ الکَافِرِینَ﴾ و آنهایی که فرار کردند چون فرار از حرب جزء گناهان کبیره است بعد اگر توبه کردند توبه آنها مقبول است ﴿ثُمَّ یَتُوبُ اللّهُ مِن بَعْدِ ذلِکَ عَلَی مَن یَشَاءُ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ﴾.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است