display result search
منو
تفسیر آیه 28 سوره توبه

تفسیر آیه 28 سوره توبه

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 32 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 28 سوره توبه"

وظیفه مؤمنان در جلوگیری از ورود مشرکان به مسجد الحرام
تعلیم توحید قولی و عملی از سوی خدای سبحان
بسته بودن مرز حرم بر مشرکان و اهل کتاب

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
﴿یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا وَإِنْ خِفْتُمْ عَیْلَةً فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِن شَاءَ إِنَّ اللّهَ عَلِیمٌ حَکِیمٌ﴾

وظیفه مؤمنان در جلوگیری از ورود مشرکان به مسجد الحرام
بعد از ابلاغ پیام برائت و اینکه مشرکین در سال آینده حق حج عمره ندارند دستوری به مسلمین داده شد که نگذارید آنها بیایند اینکه فرمود: ﴿یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ فَلاَ یَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ بَعْدَ عَامِهِمْ هذَا﴾ مؤمنین را مخاطب فرمود که آنها نزدیک نشوند یعنی شما تمکین نکنید نگذارید آنها نزدیک بشوند وگرنه مشرکی که به وحی الهی معتقد نیست که به این دستور عمل نمی‌کند آن خود را متولّی مسجدالحرام و کعبه می‌داند پس از اینکه فرمود: ﴿یَا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا﴾ در حقیقت ناظر به آن است که وظیفه‌تان این است که تمکین نکنید.
مطلب دیگر آن است که وقتی مشرک بما انهم مشرک موضوع حکم قرار گرفت نشانه آن است که شرک سبب است اگر تعلیق حکم بر این وصف است نشانه آن است که این وصف دخیل در آن محمول است ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾
تفاوت مشرکان با اهل کتاب
مطلب سوم آن است که مشرک در قرآن کریم گاهی به صورت اجمال گاهی به طور تفصیل در قبال اهل کتاب قرار می‌گیرد بنابراین بین مشرک و اهل کتاب فرق است گرچه ممکن است آن شرک عام شامل اهل کتاب هم بشود ولی این شرک مصطلح در مقابل اهل کتاب بودن است بر اهل کتاب کافر اطلاق می‌شود که مشترک بین مشرک و اهل کتاب است ولی مشرک اطلاق نمی‌شود گاهی به طور اجمال مشرک در مقابل اهل کتاب است گاهی به طور تفصیل مشرک در مقابل اهل کتاب آنجا که به طور اجمال مشرک در قبال اهل کتاب قرار می‌گیرد نظیر آیهٴ 105 سورهٴ مبارکهٴ «بقره» که قبلاً گذشت فرمود: ﴿مَا یَوَدُّ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أهْلِ الکِتَابِ وَلاَ المُشْرِکِینَ أَنْ یُنَزَّلَ عَلَیْکُمْ مِنْ خَیْرٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَاللّهُ یَخْتَصُّ بِرَحْمَتِهِ مَنْ یَشَاءُ﴾ فرمود کفار دوست ندارند که خیری از طرف خدا به شما برسد بعد آن کفار را تبیین می‌کنند ﴿مِنْ أهْلِ الکِتَابِ وَلاَ المُشْرِکِینَ﴾ که مشرک و اهل کتاب مقابل هم هستند و این تقابل قاطع شرکت است و جامع آنها کفر است پس اهل کتاب طبق این بیان مشرک نیستند چه اینکه در سوره «بَیِّنه» آیه اول این است ﴿لَمْ یَکُنِ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ أهْلِ الکِتَابِ وَالمُشْرِکِینَ مُنفَکِّینَ حَتَّی تَأتِیَهُمُ البَیِّنَةُ﴾ که در این آیه هم مشرک در مقابل اهل کتاب قرار گرفت گرچه جامع بین این دو گروه عنوان کافر است که کافر هم شامل اهل کتاب می‌شود و هم شامل مشرک گاهی به صورت تفصیل مشرک در مقابل اهل کتاب قرار می‌گیرد که دیگر عنوان اهل کتاب مطرح نیست بلکه به عنوان یهودی و صابئی و مسیحی و مانند آن مطرح است نظیر آیهٴ هفده سورهٴ مبارکهٴ «حج» است که فرمود: ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالصَّابِئِینَ وَالنَّصَاری وَالمَجُوسَ وَالَّذِینَ أَشْرَکُوا﴾ فرمود این شش گروه خداوند در قیامت بین اینها حکمیت را می‌پذیرد و حکم می‌کند ﴿إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا﴾ یک گروه ﴿وَالَّذِینَ هَادُوا﴾ یهودیها دو، ﴿وَالصَّابِئِینَ﴾ سه، ﴿وَالنَّصَاری﴾ چهار، ﴿وَالمَجُوسَ﴾ پنج، ﴿وَالَّذِینَ أشْرَکُوا﴾ شش، که این مشرکین را در مقابل این چند گروه قرار داده است البته تفاوتی بین آیهٴ هفده سورهٴ «حج» با آیهٴ 105 سورهٴ «بقره» و آیهٴ یک سورهٴ «بَیّنه» است که از آنجا در آن دو آیه به صورت مشرکین که وصف‌اند یاد شده است در اینجا به عنوان ﴿أشْرَکُوا﴾ که فعل است تعبیر شده است ولی فرق مهمی در این جهت نیست که بین شرک و بین آن مکاتب پنج‌گانه دیگر تفاوت است پس اگر در آیهٴ محل بحث عنوان مشرک موضوع نَجَس قرار گرفت شامل آن پنج گروه دیگر نخواهد شد شامل مؤمنین که یقیناً نمی‌شود شامل یهودیان و صابئین و نصاری و مجوس هم نخواهد شد حالا اگر آنها حکمی دارند باید از دلیل دیگر استفاده کرد از این دلیل نمی‌شود استفاده کرد.
مصادیق متعدد شرک
پرسش ...
پاسخ: این یک شرکی است که دربارهٴ مؤمنین هم هست که ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ وگرنه این آیات فراوانی که ارائه شد چون تفصیل قاطع شرکت است بین اهل کتاب و بین مشرکین همه جا تفکیک شده.
پرسش ...
پاسخ: اگر مشرک مصطلح بر اهل کتاب هم اطلاق می‌شد دیگر در این آیات فراوان اینها در مقابل هم قرار نمی‌گرفتند.
پرسش ...
پاسخ: آن شرک به معنای اعم برای اکثر مؤمنین هم هست که ﴿وَمَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلاّ وَهُم مُشْرِکُونَ﴾ ولی اینجایی که تفصیل است آنجا که محور بحث است وقتی جدا می‌کند این شش گروه را در کنار هم قرار می‌دهد مؤمنین و یهودیها و صابئین و نصارا و مجوس و مشرک اینجا که می‌خواهد بفرماید که خدا ﴿یَفْصِلُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ﴾ آنجا که می‌خواهد بشمارد آنجا که می‌خواهد بالأخره سرشماری بکند این طور می‌فرماید چه اینکه در آیهٴ «بینه» و در آیهٴ سورهٴ «بقره» آنجا هم جامع بین مشرک و اهل کتاب را عنوان کافر قرار داد اگر حکم متوجه عنوان کافر باشد هر دو گروه را شامل می‌شود چه اینکه اگر حکم متوجه اهل کتاب باشد شامل نمی‌شود یا اگر متوجه مشرک باشد هم شامل نمی‌شود.
پرسش ...
پاسخ: صابئین هم خود را جزء پیروان حضرت یحییٰ می‌دانند نه ستاره‌پرست اینها که در ایران هستند این طور بود آن وقت دیگر قانون اساسی تدوین می‌شد اینها گروهی آمدند در همان مجلس تدوین قانون اساسی و گفتند ما پیامبرمان یحییٰ زاهد(سلام الله علیه) است و از همان‌جا کتاب به ما رسیده است ما هرگز ستاره‌پرست نیستیم اگر یک گروهی به عنوان صابئی ستاره‌پرست باشد آنها دیگر در این محدوده نیستند و منظور از صابئین آیات قرآن هم همان صابئینی‌اند که وجود مبارک حضرت یحیی را پیامبر خود می‌دانند.
کافر بودن اهل کتاب و مشرک اصطلاحی نبودن آنان
پرسش ...
پاسخ: نه چون آخر احکام کفار فرق می‌کند مشرک بدتر از آنهاست هرکدام یک حکم خاصی دارند البته یک حکم جامعی هم دارند آنچه که به کفر برمی‌گردد مشترک بین اهل کتاب و مشرک است اما آنچه که به شرک برمی‌گردد به بت‌پرستی برمی‌گردد مخصوص اینهاست چون بت‌پرست منکر قیامت است منکر وحی و نبوت است و مانند آن اهل کتاب همه اینها را قبول دارند انبیا را قبول دارند منتها تا پیامبر خودشان را قبول دارند بعد از پیامبر خودشان کسی را به رسمیت نمی‌شناسند یعنی یهودیها تا حضرت موسی(سلام الله علیه)را می‌پذیرند مسیحیها تا حضرت عیسی(سلام الله علیه) را می‌پذیرند از آن به بعد را نمی‌پذیرند.
پرسش ...
پاسخ: کافر وجه مشترک بین اهل کتاب و مشرکین است ولی مشرک مشترک نیست کافر هستند دیگر منتها یکی به همه اصول کفر می‌ورزد یکی به بعضی از اصول کفر می‌ورزد.
پرسش ...
پاسخ: بله حالا اگر چنین گروهی هم بودند آن مطابق با این آیه نیست آیه گروهی را می‌گوید که موحّد باشند آنها در حقیقت می‌شوند جزء مشرکین این صابئینی که در قرآن است چه اینکه صابئینی که در ایران زندگی می‌کنند و خواهان رسمیت هستند آنها حرفشان این است که ما پیرو حضرت یحیی(سلام الله علیه) هستیم نه ستاره‌پرست.
پرسش ...
پاسخ: آن شرک عملی می‌شود در حقیقت.
پرسش ...
پاسخ: این شرک به معنی عام است دیگر وگرنه شرک خاص در قبال اهل کتاب است چون در همه این موارد مشرک در مقابل یهودی و مسیحی و مجوس و صابئین قرار می‌گیرد.
پرسش ...
پاسخ: چرا پذیرفته می‌شود این همه مشرکین بودند که توبه کردند قبول شد اینها که مرتد نیستند که. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾
پرسش ...
مراد از شرک اصطلاحی
پاسخ: شرک بالله همه اینها را شامل می‌شود اولاً برای خدا شریک قائل شدن بت را پرستیدن این شرک است و این ظلم عظیم است مصداق بارزش همان است که مشرکین حجاز و امثال حجاز داشته‌اند از زمان حضرت نوح(سلام الله علیه) هم بودند که ﴿وَیَعُوقَ وَنَسْراً﴾ را می‌پرستیدند این عبد ودّ هم از همان جا نام گرفته است که از اسامی بتهای آنها ودّ است که زمان نوح(سلام الله علیه) هم بود که عده‌ای ودّ و یعوق و یغوث را می‌پرستیدند همان‌طوری که در اسلام در مکاتب توحیدی عبدالله مطرح است برای مشرکین حجاز و وثنیین آن عصر هم عبد ودّ هم مطرح بود آنها می‌گفتند ما بنده ودّ هستیم که ودّ یکی از بتهای آنها بود همه اینها شرک است و وجود مبارک لقمان هم نهی کردند خب.
مطلب بعدی آن است که این نَجَس چون اصلش مصدر است و مصدر بر مفرد و تثنیه و جمع اطلاق می‌شود بر مذکر و مؤنث اطلاق می‌شود اینجا هم بر جمع اطلاق شده است ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ نفرمود «انما المشرکون انجاس».
بررسی استنباط نجاست ظاهری مشرکان از آیهٴ محل بحث
مطلب بعدی آن است که نجاست و قذارت در قرآن گاهی به معنای نجاست ظاهری است چه حکم فقهی دارد اگر با رطوبت برخوردی شد باید شسته بشود و مانند آن و گاهی هم قذارت معنوی است نظیر ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثَانِ﴾ چون رجس با نجس نزدیک هم هستند اوثان که رجس‌اند رجس معنوی‌اند نه رجس مادی آیا مشرکین که نجس هستند نظیر اینکه اصنام و اوثان رجس هستند نجاستشان معنوی است که قذارت معنوی دارد یا نه نظیر کلب و خنزیر نجاست ظاهری و فقهی دارند که ابن عباس بر آن است و عده زیادی هم برآن‌اند در اینجا باید بین مطلب و حکم فقهی و حکم تفسیری بحث فقهی و بحث تفسیری فرق گذاشت در بحث تفسیری فقط از این جهت بحث می‌شود که از این آیه چه استفاده می‌شود بحث فقهی از مجموع آیه و سنت اهل بیت(علیهم السلام) استنباط می‌شود اگر روایاتی دلالت کرد بر اینکه مشرک نجس است بحث فقهی تام خواهد بود ولی از نظر بحث تفسیری اثبات نجاست فقهی و ظاهری به وسیله این آیه با اینکه نجاست و رجس گاهی بر قذارت معنوی گاهی بر قذارت مادی اطلاق می‌شود آسان نیست بنابراین اگر برای ما به حسب بحثهای فقهی مسلم است که مشرک نجس است این منافات ندارد که روایات معتبری بر این معنا دلالت داشته باشد و از نظر بحث روایی انسان بتواند نجاست فقهی و ظاهری را اثبات بکند ولی از آیه نتواند استفاده بکند شاید آیه منظورش همان قذارت معنوی باشد نظیر ﴿فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الأَوْثَانِ﴾ که رجس در آنجا با نجس در اینجا احیاناً یک معنا را به همراه دارد و همان قذارت معنوی است.
پرسش ...
پاسخ: بسیار خب اگر عام بود عام که خاص را ثابت نمی‌کند که.
پرسش ...
پاسخ: نه یک وقت است که ما می‌گوییم قذارت دو قسم است قذارت ظاهری و قذارت باطنی و این لفظ در هر دو استعمال شده است که استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز است ولی دلیل می‌طلبد یک وقت این طور می‌گوییم یک وقت می‌گوییم نه قذارت و نجاست دو قسم است و این عنوان نجس جامع بین القسمین است حالا اگر جامع در یک جایی استعمال شد که هیچ کدام که زیر مجموعه خودش را ثابت نمی‌کند که یک قدر متیقن را اثبات می‌کند اثبات یکی از دو خصوصیت به وسیله قرینه خارج خواهد بود پس اگر گفتیم اینها مشترک لفظی‌اند که نیستند و استعمال لفظ در اکثر از معنا جایز است که جایز است منتها قرینه می‌طلبد آن گاه هر دو قسم ثابت می‌شود ولی اگر که گفتیم اینها مشترک لفظی نیست این برای قذارت است که جامع بین القسمین است که حق همین است این لفظ هم در آن جامع استعمال می‌شود که حق هم همین است آن وقت جامع هیچ کدام از این دو خصوصیت زیر مجموعه خود را که ثابت نمی‌کند آن گاه بر می‌گردد به قدر متیقن‌گیری قدر متیقنش همان قذارت معنوی است ولی هرگز دلالت بر طهارت هم ندارد این همه روایات معتبری که دلالت می‌کند بر نجاست آنها بدون معارض‌اند آنها که مزاحمی ندارند که خب اگر فرصت شد ممکن است بعضی از آن روایات قرائت بشود ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾
قول به نجاست فقهی و عرضی مشرکان
برخیها خواستند بگویند که مشرک نجاست فقهی دارد منتها این نجاست فقهی‌اش عرضی است نه ذاتی برای اینکه این نجس چون بر ذات حمل شد و هرگز وصف بر ذات حمل نمی‌شود حتماً این حمل از قبیل حمل اشتقاقی است نه حمل مواتاتی حمل مواتاتی آن است که محمول علی ما هو علیه موضوع علی ما هو علیه بدون هیچ گونه تغییر و تحولی یکی می‌تواند موضوع باشد دیگری می‌تواند محمول مثل زیدٌ عادلٌ که از این حمل مواتات به عنوان حمل هو هو یاد می‌کنند یعنی می‌شود به جای موضوع یک هو گذاشت به جای محمول یک هو گذاشت بگوییم هو هو این می‌شود حمل مواتاتی حمل اشتقاقی آن است که ما تا دخل و تصرف نکنیم محمول را عوض نکنیم یا چیزی اضافه نکنیم این قضیه سامان نمی‌پذیرد مثل زیدٌ عدلٌ که در اینجا می‌گویند این حمل هو ذو هو است نه حمل هو هو برای اینکه ما هرگز نمی‌توانیم یک هو به جای زید قرار بدهیم یک هو به جای عدل بگوییم هو هو زید عدل است این‌چنین نیست بلکه ناچاریم این عدل را به عادل مشتق کنیم یا یک کلمه ذو روی کلمه عدل اضافه کنیم بگوییم زیدٌ ذو عدلٍ چه آن را بگویند حمل اشتقاقی یا حمل هو ذو هو یا باید این محمول را از حالت مصدری به در آورد و مشتق کرد و گفت عادلٌ یا از حالت هو بودن در آورد و هو ذو هو کرد یک کلمه ذو روی محمول اضافه کرد چون نَجَس قابل حمل بر مشرک نیست یا باید بگوییم «انما المشرکون متنجسٌ» یا باید بگوییم «انما المشرکون ذو نجسٍ» اگر گفتیم متنجس یا ذو نَجَس دیگر آن نجاست ذاتی استفاده نمی‌شود فقط نجاست عرضی استفاده می‌شود و آن این است که مشرک اگر بدنش تر بود این نجس است و حق ورود به مسجد ندارد لذا برخی از فتاوا هم از دیگران که نقل شده این است که مشرک با نجاست متعدّیه حق ورود ندارد یعنی یک روز بارندگی است دستش تر است پایش خیس است بخواهد وارد مسجد بشود نمی‌تواند اما اگر هیچ محذوری ندارد نه دستش تر است نه بدنش تر است و اثری از بدن او به مسجد سرایت نمی‌کند محذوری ندارد این را برخیها گفته‌اند
ردّ استدلال قائلان به نجاست فقهی و عرض مشرکان
منشأ آن تکلف هم آن است که خیال کردند که این نَجَس نمی‌تواند حمل بشود اولاً فعلاً جنبه مصدری ندارد سابقاً اصلش مصدر بود اما الآن جنبه وصفی دارد بنابراین می‌تواند بر عنوان مشرک حمل بشود ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ و بر فرض معنای مصدری باشد اگر هم ما بخواهیم تقدیر بگیریم هرگز نجاست عرضی استفاده نمی‌شود برای اینکه «انما المشرکون ذو نجسٍ ذو نجاسةٍ» حالا ذو نجاسةٍ ظاهریة، ذو نجاسةٍ باطنیة، ذو نجاسةٍ عرضیة، ذو نجاسةٍ ذاتیة، مشابه این که شما گفتید زیدٌ نطقٌ بالأخره یک ذو تقدیر می‌گیرید می‌گویید ذو نطقٍ خب مگر یک نطق برای زید مثل عدل است که عرضی باشد یا ناطق برای او فصل اوست حالا اینکه فصل منطقی است دربارهٴ فصل حقیقی هم همین طور است اگر گفتید زیدٌ روحٌ یا زیدٌ نفسٌ آنجا هم گفتن یعنی ذو نفسٍ یا ذو روحٍ باز هم مشکل حل نمی‌شود این طور نیست که اگر ما ذو تقدیر گرفتیم حکم از ذاتی به عرضی در بیاید پس نمی‌شود به وسیله این آیه ثابت کرد که مشرک ذاتاً نجس نیست و دارای نجاست عرضی است اگر هم نوبت به آنجا برسد که باید ذو تقدیر بگیریم باز هم آیه دلیل بر نجاست عرضی نیست تا اگر روایت نجاست ذاتی را ثابت کرد مخالف آیه باشد آیه می‌سازد با نجاست ظاهری با نجاست باطنی با نجاست عرضی با نجاست ذاتی.
ممنوعیت مشرکان از نزدیک شدن به مسجد الحرام
برای اهمیت مسئله عنوان حج و عمره و دخول و امثال ذلک مطرح نشد فرمود اینها نزدیک مسجدالحرام نیایند وقتی مطلب خیلی مهم باشد می‌گویند نزدیک نشوید می‌گویند: ﴿لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أحْسَنُ﴾ نزدیک این کار نروید اصلاً نزدیک فواحش نروید نزدیک فلان کار نروید نه اینکه واقعاً قرب حرام باشد مگر اینکه از شواهد روایی کمک بگیریم بگوییم چون دخول در حرم حرام است اگر اینها داخل در حرم شدند در حقیقت به مسجدالحرام نزدیک شدند و دخول در حرم که مستلزم قرب مسجدالحرام است حرام است ﴿فَلاَ یَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ﴾ یعنی «فیما یدخل الحرم».
بسته بودن مرز حرم بر مشرکان و اهل کتاب
مطلب دیگر این است که ظاهرش درباره مسجدالحرام است اما منافاتی هم ندارد که با ادله دیگر حکم فقهی جدایی ثابت بشود و آن این است که مرز حرم به روی مشرک بسته است بلکه به روی غیر مشرک از اهل کتاب و اینها هم بسته است برای اینکه در طول سال خواه اشهر حج خواه غیر اشهر حج هیچ کس حق ندارد از بیرون وارد مرز حرم بشود مگر اینکه در یکی از این مواقع احرام ببندد مُحرماً وارد حرم بشود بعد برود احکام عمره مفرده را انجام بدهد بعد برود به سراغ کارش حالا یک کسی قصد تجارت دارد یک کسی قصد سیاحت دارد یا دوستی در حجاز و مکه دارد یا بیماری در مکه دارد یا قصد درمان دارد کاری دارد بالأخره می‌خواهد وارد مکه بشود چه اشهر حج باشد چه نباشد این شخص بدون احرام حق ندارد وارد محدوده حرم بشود و احرام هم که از غیر مسلمان مقبول نیست این است که شما در مرز حرم می‌بینید تابلوی ورود ممنوع دارد همین است در فقه ما هم همین طور است در فقه ما این دو حکم کنار هم هست یکی ورود غیر مسلمان به محدوده حرم ممنوع است یکی اینکه در طی سال هر کس بخواهد وارد حرم بشود باید محرماً وارد بشود.
پرسش: آیا این نقض قوانین بین‌الملل نیست؟
پاسخ: نه چون قوانین بین‌الملل در امور جزئی کشور دخالت نمی‌کند که این مرز خاصی است که اینجا ورود ممنوع است آنها هم این را می‌پذیرند لذا غیر موحّدینشان، غیر مسلمینشان تا جدّه و ریاض و آنجاها می‌روند اصولاً سفارت‌خانه‌ها در ریاض است و برای عربستان در حقیقت دو پایتخت است یک پایتخت مذهبی است که در مکه است که کارهای مذهبی در آنجا شکل می‌گیرد یک پایتخت سیاسی است که در ریاض است غیر موحّد، غیر مسلمان هرگز حق ورود به مکه را ندارد الآن هم در این مرز حرم این تابلوی ورود ممنوع است که هیچ غیر مسلمانی وارد آن محدوده نخواهد شد برای اینکه باید احرام ببندد احرامش هم مقبول نیست خب.
استنباط محدوده ممنوعه برای مشرکان از آیهٴ ﴿فَلاَ یَقْرَبُوا ...﴾
اگر طبق آن شواهد ورود به مرز حرم ممنوع بود این قرب معنای خودش را دارد یعنی اینها نزدیک مسجدالحرام نشوند یعنی وارد حرم نشوند ولی اگر آیه نتوانست آن حکم را ثابت بکند یا در صدد اثبات بیان ممنوعیت ورود در حرم نبود منظور از این قرب همان قرب به مسجدالحرام است ولی برای اهمیت مسئله گفتند: ﴿فَلاَ یَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ﴾ در حقیقت دخول ممنوع است.
پرسش: پس قرینه می‌خواهد؟
پاسخ: چون خارج مسجدالحرام که طهارت شرط نیست این همه توالت در خارج مسجدالحرام است دیگر پس نجاست ظاهری مانع نیست نجاست باطنی هم مانع نیست این یک حکم دیگر است نزدیک مسجدالحرام نشوید خب این بر فرض این نجس چون این را متفرع کرده بر نجس بودن چون نجس هستند نزدیک مسجدالحرام نروند خب اگر واقعاً خود قرب حرام باشد این باید متفرع باشد بر نجاست در حالی که تنجیس خارج مسجدالحرام جایز است معلوم می‌شود که یک قذارتی است معنوی است یک، آن قذارت معنوی بدتر و متعفن‌تر از هر قذارت ظاهری است این دو، که مشرک مبتلا به آن قذارت معنوی است این سه، محدوده حرم باید از این قذارت متعفن تطهیر بشود این چهار و همین طور هم هست اینها نظیر دستشویی و وضوخانه نیست که آنجا جایز باشد اینها از هر دستشویی متعفن‌ترند اینها از هر جیفه‌ای متعفن‌تراند اینها نباید اصولاً در محدوده حرم بیایند اگر چنین چیزی از آیه استنباط شد آن‌گاه ﴿لاَ یَقْرَبُوا﴾ معنای خودش را دارد یعنی نزدیک مسجدالحرام نشوند یعنی وارد حرم نشوند اما اگر آیه در صدد بیان آن حکم نبود چه اینکه نیست و آن حکم را باید از روایات استفاده کرد چه اینکه از آن روایات استفاده می‌شود این ﴿فَلاَ یَقْرَبُوا المَسْجِدَ الحَرَامَ﴾ نظیر ﴿لاَ تَقْرَبُوا مَالَ الیَتِیمِ إِلاَّ بِالَّتِی هِیَ أحْسَنُ﴾ ﴿لاَ تَقْرَبُوا الزِّنَی إِنَّهُ کَانَ فَاحِشَةً﴾ و مانند آن است که از اهمیت مسئله خبر می‌دهد البته منافاتی هم با روایات ندارد اگر به برکت روایات ثابت شد که ورود مشرکین در مرز حرم ممنوع است آن‌گاه این ﴿لاَ یَقْرَبُوا﴾ آن را تأیید می‌کند معنای روایات را.
تعلیم توحید قولی و عملی از سوی خدای سبحان
مطلب دیگر آن است که مردم حجاز که موحد شدند بالأخره آن توحید ناب نصیب هر کسی نمی‌شود اینها وقتی رابطه با مشرکین قدغن شد آنها نتوانستند بیایند وقتی کسی نتواند وارد مسجدالحرام بشود مکه که جای دیدنی ندارد که انسان بخواهد [برود] نه جای تجارت است نه جای سیاحت هیچ فقط به احترام کعبه و مسجدالحرام می‌آیند این هم که ممنوع باشد کسی داعی ندارد اینجا بیاید لذا مردم مکه خوف فقر پیدا کردند ذات اقدس الهی می‌فرماید که این از تفضلات خدا شما را متنعم می‌کند نه تنها نمی‌گذارد شما فقیر بشوید بلکه شما را غنی می‌کند و کرد وجود مبارک ابراهیم خلیل(سلام الله علیه) دعایی کرد که ﴿وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ﴾ این دعا را هم ذات اقدس الهی مستجاب کرد فرمود ما این کار را می‌کنیم این را منشأ برکات قرار می‌دهیم ولو یک عده هم کفران نعمت کنند ما نه تنها آن عیله و فقر را عائله‌مندی را از شما می‌زداییم بلکه شما را از برکت فضل الهی بی‌نیاز می‌کنیم ﴿فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ﴾ ذات اقدس الهی جریان توحید را هم تعلیم قولی می‌دهد هم تعلیم فعلی و عملی تعلیم قولی آن است که شما هرکاری را که انجام می‌دهید نه به خودتان تکیه کنید نه به غیرتان بلکه به آن مبدأ غیبی که تمام قدرت نزد اوست تکیه کنید نظیر آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ «کهف» آیهٴ 23 به این صورت آمده است ﴿وَلاَ تَقُولَنَّ لِشَیْ‏ءٍ إِنِّی فَاعِلٌ ذلِکَ غَداً ٭ إِلاَّ أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ این ﴿إِلاَّ أَن یَشَاءَ اللَّهُ﴾ را فرمود شما در همه برنامه‌هایتان داشته باشید مگر اینکه خدا بخواهد بسم الله الرحمن الرحیم را که می‌گویید وعده و وعیدی هم که می‌دهید نسبت به آینده می‌خواهید خبر بدهید جریان ان‌شاءالله فراموشتان نشود یعنی کار حدوثاً و بقائاً به مشیت الهی وابسته است گاهی هم عملاً این توحید را تعلیم می‌دهد مثل همین آیه محل بحث که خودش که سخن می‌گوید می‌فرماید که ﴿فَسَوْفَ یُغْنِیکُمُ اللّهُ مِن فَضْلِهِ إِنْ شَاءَ﴾ یعنی این چنین نیست که حالا اگر یک توانگری نصیب شما شده این برابر کارهای شما و مسئولین شما باشد این به مشیت الهی وابسته است
تأمین خواسته‌های اقتصادی مردم مکه با تفضل خدای سبحان
طولی نکشید که سراسر مردم حجاز تقریباً مسلمان شدند ﴿یَدْخُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ أَفْوَاجاً﴾ وقتی که مسلمان شدند همه این مشرکین حجاز مسلمان شدند تلاش و کوششان این بود که اولین وظیفه‌شان که قبله‌شان را بشناسند حجشان را انجام بدهند عمره‌شان را انجام بدهند آن وقت سیل جمعیت متوجه مکه شد و تمام آن خواسته‌های اقتصادی مردم مکه تأمین شد این برای داخل حجاز کسانی که اهل حج نبودند دیگر حالا حج برایشان واجب شده است از همه قبائل، نقاط دور و نزدیک می‌آمدند مکه و این کار را ذات اقدس الهی کرده است ﴿إِنْ شَاءَ﴾ چون او هم عالمانه می‌داند چه چیزی مصلحت است چه چیزی مصلحت نیست و هم در مقام تصمیم حکیمانه کار می‌کند یک وقتی کسی علم دارد ولی برابر علم عمل نمی‌کند یک وقت هست نه کسی علم دارد ولی در مقام تصمیم حکیمانه تصمیم می‌گیرد بنابراین از این کریمه با قطع نظر از این روایات بیش از قذارت معنوی اثبات نمی‌شود و وظیفه موحّدین هم این است که جلوی آنها را بگیرند با این تابلوهای ورود ممنوع نگذارند آنها وارد مسجدالحرام بشوند و در اثر اعتماد به توحید الهی هرگونه فقر محتمل هم برطرف خواهد شد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:08

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی