display result search
منو
تفسیر آیات 30 تا 35 سوره توبه _ بخش دوم

تفسیر آیات 30 تا 35 سوره توبه _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 37 دقیقه مدت قطعه
  • 23 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 30 تا 35 سوره توبه _ بخش دوم"

نقش اساسی مشرکان در مقابله با اسلام
سوء استفاده مالی اکثریت احبار و رهبان
شمول «اکل مال» به مطلق تصرفات مالی


اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ ورُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ والْمَسِیحَ ابْنَ مَرْیَمَ ومَا أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا إِلهاً وَاحِداً لاَإِلهَ إِلَّا هُوَ سُبْحَانَهُ عَمَّا یُشْرِکُونَ ٭ یُرِیدُونَ أَن یُطْفِئُوا نُورَ اللّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ ویَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ ولَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ ٭ هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی ودِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ ولَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ ٭ یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ والرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ ویَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ والَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ والْفِضَّةَ ولاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ٭ یَوْمَ یُحْمَى عَلَیْهَا فِی نَارِ جَهَنَّمَ فَتُکْوَى بِهَا جِبَاهُهُمْ وجُنُوبُهُمْ وظُهُورُهُمْ هذَا مَا کَنَزْتُمْ لأَنْفُسِکُمْ فَذُوقُوا مَاکُنْتُمْ تَکْنِزُونَ﴾

عوامل تضعیف دینی اهل کتاب
آنچه باعث ضعف دینی مردم شد بخشی متوجه به احبار و رهبان اهل کتاب بود علمای اینها از یک قداست غیر معقولی برخوردار بودند که به عنوان ابن‌الله تلقّی می‌شدند که عزیر را ابن‌الله دانستند متأخرین‌شان گرفتار رشاء و ارتشاء و فتوای باطل با گرفتن اموال به سود کسی حکم کردن و مانند آن شدند هم قدمای آنها باعث ضعف دین شدند و هم متأخرین اینها هم افرادی نظیر عزیر باید کاملاً مقاومت می‌کرد یا آنها که شنیدند عزیر ابن‌الله است باید مقاومت می‌کردند و خود عزیر مسئول بود و هم متأخرین، متأخرین که فتوای بیجا می‌دادند و اهل کتاب هم به فتوای ناصواب اینها عمل می‌کردند گویا در مقام عمل اینها را اطاعت می‌کردند برای اینکه از اهل‌بیت(علیهم السّلام) رسیده است از چند نفر از اینها از وجود مبارک امام جواد رسید از سائر ائمه هم رسید و از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلّم) نقل کرده‌اند که «من أصغی إلی ناطق فقد عبده» اگر کسی گوش شنوا داشته باشد نسبت به حرف کسی گویا او را عبادت کرده است «فإن کان الناطق یودی عن الله فقد عبد الله و إن کان الناطق یودی عن الشیطان فقد عبد الشیطان» این از بیانات نورانی امام نهم(سلام الله علیه) است این مضمون از کلمات سائر ائمه(علیهم السّلام) هم نقل شده است از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل شده است که «من اطاع رجلاً فی معصیة الله فقد عبده» اگر کسی حرف دیگری را در راه معصیت گوش بدهد و مطیع او باشد در عصیان خدا او را عبادت کرده است احبار و رهبان که فتاوای باطل می‌دادند و اینها هم بی‌تحقیق فتاوای باطل احبار و رهبان را محترم می‌شمردند و عمل می‌کردند گویا اینها را عبادت کرده‌اند از این جهت فرمود: ﴿اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَ رُهْبَانَهُمْ أَرْبَاباً مِن دُونِ اللّهِ﴾ درباره وجود مبارک مسیح آن علاقه مفرطانه را اظهار کردند که شخص عیسی(سلام الله علیه) آنها را تهدید کرد آن فکر را تحریم کرد و محکوم کرد و مانند آن.
تصمیم اهل کتاب بر خاموش کردن نور الهی و اتمام آن توسط خدای سبحان
مجموع آن احبار و رهبان از یک سو و امّت غافل و مقلّد کور از سوی دیگر تصمیم گرفتند که نور را خاموش کنند نور نظیر نور شمس نور قمر و مانند آن، آن با دهن خاموش نخواهد شد و اگر اضافه بشود به الله و بشود نورالله یقیناً قابل اطفاء و خاموشی نیست و در این اراده شکست خوردند و می‌خورند و ذات اقدس الهی چندین کار را با همین جمله ﴿وَیَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ إعمال کرد و اعلام کرد یکی اینکه آنها نمی‌توانند نور خدا را خاموش کنند پس نور خدا همیشه روشن است این یک دوم اینکه این نور خدا نه تنها خاموش نمی‌شود و روشن است به همان حدّ قبلی هم نیست بلکه به کمال هم می‌رسد سوم اینکه نه تنها به حدّ کمال می‌رسد به مرحله تمام هم می‌رسد این سه این دومی ‌را ذکر نفرمود برای اینکه سومی‌ را ذکر کرد وقتی درجه سوم را ذکر بکند یقیناً درجه دوم حاصل است چون اتمام بعد از اکمال است اینکه در آیه سورهٴ مبارکهٴ «مائده» فرمود: ﴿الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی﴾ اوّل اکمال است بعد اتمام. اکمال آن است که ساختار درونی شیء به حدّی برسد که حالا می‌تواند بهره بدهد درخت وقتی کامل است که حالا می‌تواند میوه بدهد وقتی بهار آمدو شکوفه کرد و میوه داد می‌گویند دیگر به مرحله تمامیّت رسیده است آن تمامیّت یک کمال زائدی است بر اصل کمال پس اگر مقدمات درونی شیئی حاصل شد به مرحله ای رسید که ثمر بدهد می‌گویند کامل شد وقتی ثمرش از قوّه به فعلیّت آمد دیگر حالا میوه نقد روی شاخه های آن است می‌گویند به مرحله تمامیّت رسیده است چون اتمام بعد از اکمال هست و ذات مقدس الهی فرمود امتناع دارد مگر اینکه دین خود را اتمام کند پس یقیناً اکمال هم خواهد کرد چون اگر اکمال نشود به مقام اتمام نمی‌رسد.
پس اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَیَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ﴾ به سه امر اشاره کرده یکی نفی اطفاء یکی انجاز اکمال یکی هم انجاز اتمام منتها آن نفی اطفاء را با ﴿یَأبَی﴾ بیان فرمود آن اکمال را از راه اتمام بیان کرد وقتی اتمام می‌کند یقیناً معلوم می‌شود قبلاً اکمال کرده است که حالا اتمام می‌کند دیگر چه در سورهٴ مبارکهٴ «صف» چه این آیه سورهٴ «توبه» که محل بحث است سخن از اتمام نور است نه اکمال خب ﴿وَیَأْبَی اللّهُ إِلَّا أَن یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ﴾ کافر چه در مقطعی که از إطفاء ناکام ماند چه در مرحله اکمال چه در مرحله اتمام در هریک از این سه مرحله اگر کراهت داشته باشد کراهت او نقشی ندارد.
تبیین نور الهی در آیات محل بحث
برای اینکه این نور خدا را تبیین کنند از باب شرح متن و تفصیل بعد از اجمال این نور را مشخص کرده است که این نور تنها قرآن نیست بلکه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلّم) هم هست این نور عبارت از پیغمبر است و قرآن پیغمبر است و دین او که دین در قرآن و عترت ظهور می‌کند ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَدِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ این دیگر مرحله چهارم است نه مرحله سوم، مرحله سوم را در اتمام بیان کرده یک وقت است که برخی از حشرات جلوی رشد یک نهال را می‌گیرند نمی‌گذارند این درخت بالنده بشود آن کشاورز و باغبان ماهر سم پاشی می‌کند این حشرات را برطرف می‌کند و جلوی تأثیر سوء این حشرات را می‌گیرد این کار اوّل بعد تلاش و کوشش می‌کند که این درخت بالنده بشود رشد بکند به حدی برسد که میوه بدهد این دو بعد کوشش می‌کند که این میوه‌اش از قوّه به فعلیّت برسد روی شاخه‌اش بنشیند این سه این می‌شود اتمام نور امّا حالا شاخه‌اش همه باغ را بگیرد دیگر چیزی در باغ نباشد مگر زیر پوشش این درخت آن دیگر ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ است که اگر در این باغ یک نهال دیگری است پیوند همین است یا پیوند همین است یا همه این نهالها باید بروند کنار این درخت سایه‌افکن باشد کل باغ را بپوشاند این می‌شود ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾ که مرحله چهارم است در این مرحله چهارم هم درخت هست هم باغبانش هست هم دین هست هم پیغمبر هست فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی﴾ که این با اگر بای مصاحبت است یا با‌ی ملابست است یعنی رسالتش در جامعه هدایت پوشیده شده یا در صحبت هدایت است چیزی در حریم رسالت نیست مگر هدایت این رسول با هدایت و دین حق آمده ﴿لِیُظْهِرَهُ﴾ خدا دین خود را بر همه وقتی که دین را بر همه ادیان مقدم داشت رسول خود را بر همه رهبران مقدم خواهد داشت ﴿لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ﴾.
نقش اساسی مشرکان در مقابله با اسلام
حالا ﴿وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾ در نوبت دیروز هم اشاره شد برای اینکه مشرکین اولین دشمن دین و پیغمبر بودند هم دشمن نهال بودند هم دشمن باغبان و آنچه هم که در حجاز حاکم بود شرک بود و حکومت مشرکین بود و بیش از 80 یا حدود80 غزوه و سریه‌ای که بر اسلام تحمیل شد بوسیله همین مشرکین بود غالب قریب به ‌اتفاقش بوسیله مشرکین بود از آن جهت که اوّلین دشمن مشرکین بودند و از آن جهت که شرک در حجاز حاکم بود و از آن جهت که ‌اکثر این جنگها را مشرکین علیه مسلمانها تحمیل کردند لذا فرمود: ﴿وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ﴾.
سوء استفاده مالی اکثریت احبار و رهبان
آن‌گاه منشأ فساد را بازگو فرمود و خطر اینهایی که منشأ فتنه و انحراف بودند را هم ذکر کردند فرمود این دو گروه یعنی رهبران سوء و متکاثران زراندوز اینها باعث (صدّ عن سبیل الله)اند ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ﴾ اینها نه تنها تحریم حلال می‌کردند تحلیل حرام بلکه از این راه مالی هم به دست می‌آوردند فرمود: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ﴾ در این‌گونه از موارد این القاب یعنی عنوان کثیر مفهوم دارد عنوان کثیر و عنوان قلیل و مانند آن اگر در مقام تحدید نباشد مفهوم ندارد ولی اگر در مقام تحدید باشد مفهوم دارد وقتی فرمود: ﴿إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ﴾ یعنی بعضی از آنها این‌چنین نیستند حرمت و حقوق همگان را قرآن کریم حفظ می‌کند قبلاً هم در سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» حقوق آن گروه از اهل کتاب که وفادار بودند به انجیل غیر محرّف و تورات غیر محرّف ذکر شده است آیهٴ 113 سورهٴ «آل‌عمران» این بود ﴿لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَهُمْ یَسْجُدُونَ﴾ از این یهودیها و مسیحیهایی که در مسیر مستقیم یهودیّت ناب و مسیحیّت ناب بودند و گرفتار تحریف تورات و انجیل نشدند قرآن کریم به عظمت یاد می‌کند این چنین است پس اگر درباره یهودیها درباره مسیحیها کجراهه‌ای رفتند و قرآن انتقاد کرد آنها که راه مستقیمشان را ادامه دادند قرآن از آنها به نیکی یاد می‌کند ﴿لَیْسُوا سَوَاءً مِنْ أَهْلِ الْکِتَابِ أُمَّةٌ قَائِمَةٌ یَتْلُونَ آیَاتِ اللّهِ آنَاءَ اللّیْلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ ٭ یُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَأُولئِکَ مِنَ الصَّالِحِینَ ٭ وَمَا یَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ فَلَن یُکْفَرُوهُ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالمُتَّقِینَ﴾ این سه آیه در مدح و عظمت اهل کتاب است این سه آیه در حقیقت بیانگر امتثال این گروه است نسبت به آنچه که در کتابهای آسمانی خودشان می‌یافتند در سورهٴ مبارکهٴ «اعراف» خواندیم که وجود مبارک پیغمبر اوصافش در تورات و انجیل مبسوطاً آمده که ﴿یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَائِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالْأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ﴾ آیهٴ 157 سورهٴ «اعراف» این بود این یهودیها و مسیحیها که آثار و اوصاف پیغمبر خدا(صلی الله علیه و آله و سلّم) را در تورات و انجیل یافتند به همان عمل می‌کردند ﴿الَّذِینَ یَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِیَّ الْأُمِّیَّ الَّذِی یَجِدُونَهُ مَکْتُوباً عِندَهُمْ فِی التَّورَاةِ وَالْإِنْجِیلِ یَأْمُرُهُم بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَاهُمْ عَنِ الْمُنْکَرِ﴾ تا آخر هم در آن آیه سورهٴ مبارکهٴ «آل‌عمران» هم در این آیه سورهٴ «اعراف» از این گروه یهودیها و مسیحیها به عظمت یاد می‌کند لذا در آیه محل بحث اگر احبار و رهبانی بودند که منزّه از رشاء و ارتشاء و دین فروشی و امثال ذلک بودند آنها را استثناء کرده است لذا نفرمود «احبارو رهبان» کارشان این است بلکه فرمود: ﴿یَاأَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِنَّ کَثِیراً مِنَ الْأَحْبَارِ وَالرُّهْبَانِ﴾.
شمول «اکل مال» به مطلق تصرفات مالی
مطلب دیگر این است که این کلمه «أکل» در نوبتهای قبل هم ملاحظه فرمودید همان تعبیر رایج خود ماست که ما اگر کسی در مال دیگری تصرف بکند غصب بکند می‌گوییم مال مردم را خورده است ولو فرش غصبی زیر پا بگذارد یا خانه غصبی را مسکن خود قرار بدهد می‌گوییم مال مردم را خورد این یعنی برخورد کرد در حقیقت نه خورد یعنی التقام کرد و لقمه کرد واگر در عربی هم بگوید ﴿لاَ تَأْکُلُوا أَمْوَالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْبَاطِلِ﴾ نه یعنی فقط نکنید لقمه نکنید یعنی تصرف نکنید چون بهترین تصرف و مهمترین تصرف برای حفظ حیاتمان أکل است لذا چه در تعبیرات فارسی چه در تعبیرات عربی از مطلق تصرف به اکل یاد می‌شود اینجا هم که فرمود کثیری از احبار و رهبان اموال مردم را می‌خورند یعنی تصرف می‌کنند نظیر آن کلمه ﴿وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلاً لَمّاً﴾ خوب همه میراث که خوراکی نیست بالأخره باغ هست خانه است فرش هست وسیله نقلیه هست اینها که خوراکی نیست ﴿وَتَأْکُلُونَ التُّرَاثَ أَکْلاً لَمّاً﴾ این أکل یعنی تصرف.
تبیین معنای واژه ﴿یَصُدّون﴾
خب اینها رهبران سوءاند ﴿لَیَأْکُلُونَ أَمْوَالَ النَّاسِ بِالْبَاطِلِ وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾ این ﴿یَصُدُّون﴾ که مضموم هست نه «یصِدّون» یصدون که مضموم است یعنی «یصدّون انفسهم بالإنصراف» و «یصدّون غیرهم بالصّرف» هم «یصدّون انفسهم» یعنی «ینصرفون» هم «یصدّون» غیرهم یعنی «یصرفون» نه خودشان به سمت دین حرکت می‌کنند بلکه از سمت دین منصرف‌اند و نه اجازه می‌دهند دیگران به سمت دین حرکت کنند آنها را مصروف می‌دارند و منصرف می‌کنند لذا ﴿یَصُدُّونَ﴾ با «ضمّ صاد» استعمال شده است که متعدّی هم هست ﴿وَیَصُدُّونَ عَن سَبِیلِ اللّهِ﴾.
مصداق ذخیره کنندگان طلا و نقره
اینها رهبران سوء‌اند در قبال متکاثرانی هستند که به دین کمک نمی‌کنند ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ آنها که طلا و نقره را ذخیره می‌کنند کنز می‌کنند جمع آوری می‌کنند و در راه خدا انفاق نمی‌کنند اینها را به عذاب الیم بشارت بده اگر ﴿وَ لاَ یُنفِقُونَهَا﴾ به هر دو گروه برگردد یعنی هم به رهبران سوء که اموال مردم را گرفتند و هم به سرمایه‌داران بی خیر برگردد «ولا ینفقون» این اموال را که اعمّ از آن اموال الناس باشد و اعمّ از ذهب و فضّه قهراً ضمیر ﴿بَشِّرْهُم﴾ هم به احبار و رهبان برمی‌گردد هم به ﴿الَّذِینَ یَکْنِزُونَ﴾ به این کانزین برمی‌گردد ولی اگر به خصوص این جمله اخیر برگردد یعنی کسانی که ذهب و فضّه را کنز می‌کنند و ذخیره می‌کنند و حقوق واجب الهی را تأدیه نمی‌کنند این ﴿لاَ یُنفِقُونَهَ﴾ به ذهب و فضّه برگردد به اعتبار دنانیر و دراهم ضمیر ﴿بَشِّرُهُم﴾ هم به این کانزین برمی‌گردد دیگر به احبار و رهبان برنمی‌گردد ولی اگر توسعه بدهیم اولی است این یک مطلب.
دو گونه اتفاق در راه خدا
مطلب دیگر اینکه یک وقت است انسان حقوق واجب را نمی‌دهد چون ذهب و فضّه متعلّق زکات‌اند وقتی مسکوک باشند با آن شرائط یک وقت است که نه حقوق واجب را داده است ولی یک شرائطی برای حکومت اسلامی و نظام مسلمین پدید آمد که انفاق واجب شد کمک به جبهه شد در این صورت هم اگر کسی آن زکات واجب را داد ولی از نظر قدرت مالی متمکن است و دفاعی هم بر مسلمین واجب شد و مسلمانها در دفاع وسیله‌ای ندارند اینجا هم بالأخره انفاق واجب است.
مغرور بودن افراد فاقد تجهیزات نظامی از جنگ
این سورهٴ مبارکهٴ «توبه» بعد از جریان غزوه تبوک نازل شد مسلمانها هم در عسرت و دشواری اقتصادی قرار داشتند عده‌ای چون امکانات نداشتند نمی‌آمدند تا محضر پیغمبر مشرّف بشوند چون وسیله‌ای نداشتند برای رفتن عده‌ای که نزدیک بودند می‌آمدند از حضرت وسیله و تجهیزات نظامی می‌خواستند حضرت نداشت در آیهٴ 91 و 92 همین سورهٴ مبارکهٴ «توبه» که بعداً خواهد آمد به خواست خدا فرمود اینها که امکانات اعزام به جبهه در اختیارشان نیست معذورند ولی آنها که امکانات هست و اینها تجهیز نمی‌کنند آنها معذور نیستند در آیهٴ 91 و 92 همین سورهٴ «توبه» این‌چنین آمده است ﴿لَیْسَ عَلَی الضُّعَفَاءِ وَلاَ عَلَی الْمَرْضَی وَلاَ عَلَی الَّذِینَ لاَیَجِدُونَ مَایُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذَا نَصَحُوا لِلّهِ وَرَسُولِهِ﴾ یک وقت است یک کسی منافقانه در داخله مدینه ستون پنجم دیگران است یک وقت است که نه فرد مفلسی است ولی امکان اعزام به جبهه برایش نیست ﴿مَا عَلَی الْمُحْسِنِینَ مِن سَبِیلٍ وَاللّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ ٭ وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ﴾ آنهایی هم که حالا آمدند جوانند امکانات بدنی دارند آمدند حضور شما و از شما خواستند که شما اینها را اعزام بکنید ولی شما بالأخره یک وسیله‌ای که هزینه راه باشد غذای راه باشد یک شمشیری به آنها بدهید اینها را که باید داشته باشید اگر نداشتی که اینها را تجهیز کنی و اعزام بکنی اینها در حال اشتیاق به جبهه آمدند وقتی هم که برمی‌گردند اشک ریزان برمی‌گردند ﴿وَلاَ عَلَی الَّذِینَ إِذَا مَا أَتَوْکَ لِتَحْمِلَهُمْ قُلْتَ لاَأَجِدُ مَاأَحْمِلُکُمْ عَلَیْهِ تَوَلَّوا وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ اینها اشک می‌ریزند و برمی‌گردند بر اینها هم حرجی نیست اینها خیلی ناله می‌کنند که چرا به جبهه موفق نشدند در نوبتهای قبل هم مشابه این کلمه قبلاً بود که ﴿أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ این ﴿أَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْع﴾ ابلغ از «تبکی» و مانند آن است یک وقت است می‌گوییم اینها گریه می‌کنند یک وقت می‌گوییم ﴿أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ﴾ گریه بالأخره چشم معلوم است قطرات اشک معلوم است این قطرات اشک از آن شبکه چشم جاری می‌شود این را می‌گویند گریه امّا ﴿أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ﴾ این است که تمام این چشم را اشک پر می‌کند که دیگر چشم پیدا نیست هرچه هست همین اشک است و این اشک که تمام این شبکه چشم را پر کرده است می‌ریزد مثل اینکه چشم دارد می‌ریزد می‌گویند «فاضت العین» «فاض» یعنی «جری» یعنی چشمشان جاری است شما که چشم را نمی بینید که هرچه می‌بینید اشک است دیگر اینها همه دارد می‌ریزد دیگر این‌طور گریه می‌کنند خب حالا یک عده در این حالت‌اند یک عده هم سرگرم اکتناز آن دنانیر و دراهم را ذخیره می‌کنند و نمی‌دهند اگر در آیه محل بحث فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ مصداق بارز ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ﴾ همان جهاد است دیگر در فضای مدینه بعد از غزوه تبوک مسلمانها در این حالت عسرت بودند که آماده بودند برای جبهه ولی بالأخره چهارتا خرما باید داشته باشند یک شمشیر باید داشته باشند یک کفش باید داشته باشند ندارند ﴿وَأَعْیُنُهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ حَزَناً أَلاَّ یَجِدُوا مَا یُنفِقُونَ﴾ بر اینها هم حرج نیست در چنین فضایی اینها اهل اکتنازاند ﴿وَلاَ یُنفِقُونَهَا فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾ خب.
احتجاج ابوذر به آیه ﴿والَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ...﴾ بر علیه معاویه
مطلب دیگر این است که این ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ﴾ وصف همان احبار و رهبان است یعنی کثیری از احبار و رهبان «یأکلون و یکنزون» که دلالت بکند بر اینکه این اکتناز و ذخیره و انباشتن ثروت فقط بر احبار و رهبان اهل کتاب حرام بود برای مسلمانها حرام نیست یا نه؟ این همان قصه معروف اباذر(رضوان الله تعالی علیه) است که دربرابر معاویه ایستاد که این را «الدرر المنثور» و سائر تفسیرهای روایی اهل سنت هم نقل کردند در تفاسیر ما هم که هست دیدند یک روزی اباذر(رضوان الله علیه) در شام این شمشیرش را کشیده روی دوش گذاشته گفته «لا أضع سیف من عاتقی حتی توضع الواو فی مکانها» من شمشیر را از دوشم پایین نمی‌آورم و سرجایش نمی‌گذارم در غلاف نمی‌کنم مگر اینکه این«واو» سر جایش باشد از اباذر سؤال کردند این قصه «واو» چیست؟ گفت معاویه دستور داد در جلسات قرائت قرآن و جلسات ورّاقان و اینها که «واو» ﴿وَالَّذِینَ﴾ را نخوانند وقتی «واو» ﴿وَالَّذِینَ﴾ را نخواندند این‌چنین می‌شود «یا ایّها الذین آمنوا إنّ کثیرا من الأحبار والرّهبان» اینها «لیأکلون اموال الناس بالباطل و یصدّون عن سبیل الله الذین یکنزون» اینجا دیگر به خوبی «الذین یکنزون» بیان همین احبار و رهبان می‌شود ولی وقتی «واو» باشد جمله را قطع می‌کند جمله استیناف می‌شود می فرماید: ﴿وَ الَّذِینَ یَکْنِزُونَ﴾ خواه آن احبار و رهبان خواه مسلمانها وقتی به معاویه گفتند به اینکه این اکتناز شما باطل است به همین آیه استشهاد کرد گفت این مخصوص احبار و رهبان است اباذر(رضوان الله علیه) فرمود نه «نزلت فینا و فی غیرنا» این آیه هم درباره ما مسلمانهاست هم درباره غیر ما این جزء حکم بین المللی اسلام است این دیگر اختصاصی به حوزه اسلامی ندارد «نزلت فینا و فی غیرنا» این بود که گفت که تا این «واو» سرجایش نباشد من شمشیر از دوشم نمی‌کشم این مسئله معروف که نه یک واو کم است و نه یک واو زیاد یکی از مواردش همین است آن «واو» ﴿وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُم بِإِحْسَانٍ﴾ آن هم یک قصه و سرگذشت دیگری دارد خب قرآن از کتابهای مقدّس و منزّهی است که نه یک واو کم شده نه یک واو زیاد نه یک الف کم شده نه یک الف زیاد ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ﴾.
تحرف داستان اختلاف ابوذر و عثمان توسط برخی مفسّران
برخی از متأخرین از اهل سنت آنها هم متأسفانه گرفتار تعصّب شدند گفتند این اختلاف بین اباذر و معاویه در شام شدید شد اباذر به عثمان گزارش داد عثمان اباذر را از شام به مدینه جلب کرد و آورد و اباذر دید در مدینه بماند فتنه می‌شود (انعزل و رکز فی الربذه و هو علی رأیه) گفت خود اباذر بررسی کرد دید اگر در مدینه باشد باز یک فتنه‌ای خواهد شد این بود که خودش منزوی شد و منعزل شد و رفت ربذه را انتخاب کرد و روی بر نظر خودش پافشاری می‌کرد دیگر آن قصّه تبعید و آن رنج و شتاب و آنها را همه را حذف کرد خب.
پرسش ...
پاسخ: هرکدام از اینها یک برنامه خاص خودشان را داشتند آن هم معلوم نیست که ساکت باشد منتها حالا «خلق الله للحقوق رجالاً» همه این افراد یکسان نبودند برنامه‌ها هم یکسان نبود یک کسی کار فرهنگی می‌کرد یک کسی کار نظامی می‌کرد خصوصیت اباذر(رضوان الله تعالی علیه) این بود.
فرمود: ﴿وَالَّذِینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَالْفِضَّةَ وَلاَ یُنفِقُونَهَا﴾ این دنانیر و دراهم را ﴿فِی سَبِیلِ اللّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ﴾.
شمول آیه ﴿والَّذِینَ یَکْنِزُونَ...﴾ بر مانعان زکات
مطلب دیگر آن است که این گذشته از اینکه شامل موارد غیر زکات می‌شود مصداق روشنش همان موارد زکات است یعنی کسی که ذهب و فضّه دارد و مسکوک است متعلّق زکات است حق واجب زکات را نمی‌دهد یقیناً مشمول این آیه است درباره زکات چون گفتند به سه قسم تقسیم می‌شود نقدین است و غلات است و انعام غلات اربعه و انعام ثلاثه آن گاو و گوسفند و شتر این انعام ثلاثه آن هم غلات اربعه درباره ذهب و فضّه این دنانیر تجسّم اعمالشان به همین است و تجسّم اعیان و اعمالشان به همین است.
دشواری فهم تجسّم اعمال در قیامت
حالا قیامت چه طور ترسیم می‌شود و چه طور تصویر می‌شود؟ همین ذهب و فضّه‌ای که از دست خیّرین گذشت دهها خیّر آن را در راه مسجد و مراکز خیری صرف کردند تا رسید به یک آدم بی‌خیری این اکتناز کرد بعد از مرگ او هم به دست دهها خیّر رسید در کارهای خیر صرف کردند چه طور می‌شود؟ این قیامت چه طور هست؟ که همین دینار و درهم را هم این شخص می‌بیند که این را گداخته می‌کنند و به پیشانی و پهلو و پشت او می‌چسبانند که این جداگانه باید بحث بشود چه اینکه در جریان انعام ثلاثه هم طبق روایات نبوی اینطور است یعنی اگر کسی گاوی داشت گوسفندی داشت شتری داشت زکات تعلّق گرفته بود این زکات را نداد در روایات ما هم شاید باشد ولی از روایات طریق نبوی هست که همان گاو در قیامت ظهور می‌کند این صاحب مال خودش را با شاخ و پا له می‌کند این یعنی چه؟ بررسی این روایات تجسّم اعمال تجسّم اعیان یک مقدار انسان را در فهم مسئله معاد روشن‌تر می‌کند الآن سه تا کار باید کرد یکی اینکه داغ کردن ذهب و فضّه یعنی چه؟دو، بررسی آن روایاتی که درباره انعام ثلاثه آمده که ‌اگر کسی گاوی داشت گوسفندی داشت شتری داشت متعلّق به زکات بود و این زکات واجب را نداد همین گاو در قیامت با شاخ و لگد او را له می‌کند این یعنی چه؟ و درباره آن غلات ثلاثه هم ببینیم چنین روایتی آمده یا نه؟ چون اینها درباره معادشناسی کیفیت معاد کیفیت پاداش خیلی اثر می‌کند همان گاو را ممکن است کسی بخرد قربانی بکند این می‌شود اضحیه او که همین ضحایا مطایای اهل قیامت است اگر کسی گاوی را در روز دهم ذی‌حجه قربانی بکند این اضحیه مطیّهٴ قربانی کننده می‌شود آن شخص وقتی می‌خواهد از آنجا عبور بکند راکباً عبور می‌کند سوار بر شتر هست سوار بر گاو است این یعنی چه؟ خوب همین گاو یک ‌جا دارد شاخ می‌زند و لگدمال می‌کند صاحبش را یک جا هم دارد سواری می‌دهد صاحبش را بررسی این‌گونه از روایات مسئله اعمال تجسّم اعمال نحوه ظهور اشخاص در قیامت را تکرار می‌کند حالا چون ما در آستانه تعطیل ایّام صفر هستیم إن شاء الله این ماه صفر که به پایان رسید اوائل ربیع که مباحثه شروع شد نظر شریفتان باشد که در این باره بحث بشود.
«و الحمد لله ربّ العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 37:55

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی