- 859
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 36 تا 37 سوره توبه _ بخش سوم
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 36 تا 37 سوره توبه _ بخش سوم"
جلوگیری پیامبر اکرم(ص) از تغییر ماههای حرام توسط مشرکان
ادعای ربوبیت جزئیه انسان گنهکار در برابر ربوبیت مطلقه خداوند
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ٭ إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِیُوَاطُِؤا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ﴾
سرّ تأکید قرآن کریم بر عدد ماههای سال و حرمت ماههای چهارگانه
شروع بحث با حرف تأکید نشانهٴ اهتمام به مطلب است ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ﴾. سرّش آن است که کار رسمی گروهی در جاهلیت همان غارتگری بود. چه اینکه اختلاف هم بین اقوام جاهلی رایج بود. جنگ و خونریزی هم بین آنها فراوان بود. آیاتی از قبیل ﴿کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾ ناظر به آن بخش است. برای برکناری مردم از این فتنه گاهی بحثهای اخلاقی طرح میشد، گاهی خطر اختلاف گاهی منفعت اتفاق اینها تحلیل میشد گاهی هم به طور طبیعی بعضی از سرزمینها حرم قرار داده میشد و برخی از زمانها هم محترم شمرده میشد. آن بحثهای اخلاقی که خطر اختلاف را یا منفعت اتفاق را تحلیل میکند سهم خاص خودش را دارد. این بحثهای تشریعی که برخی از سرزمینها حرم میشود بعضی از زمانها محترم میشود ،یک تأثیر نسبی برای آتشبس دارد. گروهی که آن نصایح را گوش نمیدادند و از منابع وحدت محروم میشدند و به دام خطر اختلاف میافتادند، چارهای اندیشیدند که این مسألة محترم بودن زمان را عوض کنند چون محترم بودن زمین را نتوانستند عوض بکنند. که مثلاً حرمت کعبه را به جای دیگر بدهند این دیگر قابل تغییر و تبدیل نبود. ولی حرمت زمان را توانستند بشکنند. گاهی دوازده ماه را سیزده ماه میکردند به تأخیر میانداختند قتالی که در محرم حرام بود در محرم میجنگیدند این را به صفر منتقل میکردند، صفر را محرم مینامیدند، قهراً ربیع الاول را صفر تلقی میکردند گاهی هم سالشان به سیزده ماه میکشید. برای سنّت شکنی، برخی از سران جاهلی عهدهدار این کار بودند و این کار هم از هر کسی ساخته نبود. که بخواهند یک سنتی را بشکنند. با آن زعیم قبیله هماهنگ میکردند او مثلاً فتوا میداد که امسال صفر میشود محرم و ربیع میشود صفر و اگر نمیتوانستند آن حرمت زمین را عوض کنند، تغییر بدهند، حرمت زمان را توانستهاند این کار را بکنند.
جلوگیری پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله وسلّم) از تغییر ماههای حرام توسط مشرکان
با نازل شدن این آیه جلوی آن کار گرفته شد ولی رسماً وقتی وجود پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مراسم فتح مکه و همچنین در جریان حجةالوداع سخنرانی رسمی را آغاز کردند، فرمودند: بدانید زمان «إنّ الزّمان قداستدار کهیئته یوم خلق الله السماوات و الأرض» یعنی وضع زمان به همان روز اول و حکم اول برگشت. بعد اشهر حرم را مشخص فرمودند که ذیقعده است و ذیحج است و محرم و رجبی است که بین جمادی و شعبان است چون درباره رجب هم عدهای اختلاف کردهاند که این رجب آیا بین جمادی و شعبان هست یا نه ماه مبارک رمضان را رجب میگویند؟ عدهای ماه مبارک رمضان را رجب تلقی کردهاند و او را رجب ثانی نامیدهاند همان طور که ربیع اول و دوم داریم جمادی الاول و دوم داریم رجب اول و دوم هم داریم. رجب دوم ماه رمضان است و این رجب دوم است که حرام است نه رجب اول. از این تغییر و تبدیلها و تحریفها در حکم خدا رواج داشت ولی با سخنرانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان حجةالوداع که تفسیر این آیه و تطبیق این آیه به صورت شفاف روشن است، دیگر جایی برای رجب اول و ثانی نمانده. و جایی برای دوازده ماه را سیزده ماه کردن هم نمانده سال دوازده ماه است نه کمتر و نه بیشتر. آن اشهر حرم هم ذیقعده و ذیحجه و محرم و رجب است و نه غیر آن.
پرسش ...
پاسخ: در شب قدر یا شب جمعه و مانند آن در حقیقت یک 24 ساعت است روز هم تابع شب است و بیش از یک 24 ساعت در کره زمین دیگر اختلافی نیست. مجموعه این فضا قدر است بعضی از جاهها شب است بعضی از جاها روز. آن جایی که الآن شب است بعد از چند ساعت روز قدر است و آن جا که الآن روز قبل از قدر است بعد از چند ساعت شب قدر است. و بیش از این 24 ساعت هم نیست که مجموعش قدر است یا مجموعش شب جمعه است و مانند آن.
بنابراین جلوی آن اختلاف و هرج و مرج را چه در مسأله شهور دوازدهگانه و چه دربارهٴ تعیین این اشهر حرم گرفتهاند.
علّت ارجاع ضمیر «فیهن» به کلمهٴ «اربعة حرم»
مطلب دوم آن است که این ضمیر ﴿فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ﴾ همان طوری که در بحث دیروز گذشت، باید به اشهر حرم برگردد بعضیها خواستهاند بگویند که به قرینه اینکه ظلم همیشه حرام است ضمیر ﴿فِیهِنَّ﴾ به ﴿اثْنَا عَشَرَ﴾ برمیگردد یا به شهور برمیگردد چون ظلم همیشه حرام است در هر زمانی حرام است. ولی به قرینه داخلی خود کلمة ﴿فِیهِنَّ﴾ باید ضمیر به ﴿أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ برگردد. برای اینکه معمولاً همان طوری که لغویین گفتند قرآن هم براساس این لغت فصیح نازل شده. اگر آن معدود کمتر از ده باشد، قرآن کریم از او به ضمیر «ها» و امثال ذلک یاد نمیکند، بلکه به فیهن و مانند آن یاد میکند. نظیر آن شاهدی که در بحث دیروز گذشت که اگر ﴿سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ﴾ بود ﴿یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ﴾ چون بقرات سمان سبعاند کمتر از دهاند از آنها به هنّ تعبیر فرمود. نفرمود «سبع بقرات سمان یأکلها سبع عجاف». چه اینکه در جریان اشهر حج هم فرمود: ﴿فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ الحَجِّ﴾ حج سه ماه است اگر کسی در این سه ماه محرم شده است حکمش این است؛ ﴿فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِی الحَجِّ﴾ به جای اینکه ضمیر به اشهر حج را به فیها برگرداند با فیهن برگرداند فرمود: ﴿فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ﴾ پس آنجا که سخن از شهور است بیش از ده است ضمیر «ها» برمیگردد، مثل ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ آنجا که کمتر از ده است با فیهن، یأکلهن و مانند آن ارجاع میدهد. اینجا چون فرمود: ﴿فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ﴾ معلوم میشود که نظیر ﴿یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ﴾ نظیر ﴿فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ الحَجِّ﴾ است که ضمیر به این اربعه برمیگردد.
حرمت ظلم در همه زمانها و شدت آن در ماههای حرام
اما آن نکتهای که گفتهاند ظلم مطلقا حرام است، درست است ظلم مطلقا حرام است اما برای اهمیت و تأکید حرمت ظلم در اشهر حرم فرمود: ﴿فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ﴾. اگر حکمی آمده که شما در مثلاً ماه مبارک رمضان معصیت نکنید، یا در مسجد معصیت نکنید این نه برای آن است که عصیان در غیر ماه مبارک رمضان یا در غیر مسجد رواست بلکه ممکن است برای آن جهت باشد که این حکم در عین حال که در غیر آن زمان و زمین حرام است ولی در ماه مبارک رمضان یا در زمین مسجد یک حرمت برتری دارد. لذا تعزیر هم در کنار حد برای کسی که مرتکب برخی گناهان در ماه مبارک رمضان بشود مثلاً هست. پس ضمیر ﴿فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ﴾ به همین اربعه برمیگردد.
دلیل عقلی و نقلی ادعای روبیت داشتن انسان گنهکار
مطلب دیگر اینکه در بحث دیروز و در بحثهای قبلی اشاره شد که هیچ کس گناه نمیکند مگر اینکه ادعای ربوبیت کند. که این سخن جناب صدرالدین قونوی بود. و تقریر مسأله هم این بود که اگر کسی در حال جهل، جهل قاصر، جهل به موضوع یا جهل به حکم قاصراً کاری انجام داد که معصیت نیست و اگر غیر از جهل حالت غفلت یا سهو یا نسیان بود که معصیت نیست. یا در حال اکراه اجبار اضطرار تقیه و مانند آن بود بر اساس حدیث رفع معصیت نیست. در هیچ یک از این موارد ترک مأموربه یا انجام منهی عنه عصیان محسوب نمیشود. فقط در جایی ترک مأموربه یا اتیان منهی عنه معصیت است که عالماً عامداً باشد. یعنی انسان عالم به موضوع باشد، عالم به حکم باشد، غافل و ساهی و ناسی نباشد، مضطر و مکره و مجبور نباشد چنین معنایی معنایش آن است که گرچه خداوند فرمود این کار حرام است ولی من دارم میکنم. حالا منشأ آن ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ است یا جهالت عملی است هر چه هست بالأخره انسان در برابر خدا قرار میگیرد. این تحلیل عقلی. منشأ اینکه انسان خواست خود را بر خواست خدا مقدم میداند این است که ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ بالأخره لذت گناه است یا غیض و خشم است. بر هر عاملی تکیه کند منشأش این است که شخص میداند که خدا فرمود این کار را نکن ولی برای اینکه شهوت خود را بر رضای خدا مقدم بداند یا غضب خود را بر قهر خدا مقدم بداند دست به این کار میزند. این تحلیل عقلی بحث است. ادلة نقلی هم این است که ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُون﴾ چون اکثری بالأخره گرفتار گناهاند. و روایاتی هم که دارد «لا یزنی الزانی و هو مؤمن و لا یسرق السارق و هو مؤمن» که آنها به عنوان تمثیل ذکر شده است نه تعیین اینها هم تأیید میکند. پس دلیل عقلی و نقلی بر این است که اگر کسی معصیت میکند براساس ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ گناه میکند و امّا در مواردی که وجود مبارک امام سجّاد یا سایر ائمه(علیهم السلام) دارند که خدایا آنوقتی که ما معصیت میکنیم «الهی لم اُعصک حین عصیتک و أنا بربوبیتک جاحد» وقتی معصوم(علیه السلام) در مقام تضرع یک چنین بیانی دارد باید معصیتی که از آنها صادر میشود آن را در نظر گرفت که منظور از آن معصیت چه عصیانی است؟ آنها که ـ معاذالله ـ این عصیان مصطلح را ندارند و اگر به زبان دیگران سخن بگویند و دیگران را به این عذرخواهی و نیایش وادار کنند باز منافاتی با بحثهای گذشته ندارد
ادعای روبیت جزئیه انسان گنهکار در برابر روبیت مطلقه خداوند
زیرا ادعای ربوبیت با پذیرش ربوبیت ذات اقدس الهی میتواند هماهنگ باشد یک وقتی کسی ادعا میکند که من ربالعالمینم اگر کسی ربالعالمین بود در قبال ربالعالمین رب دیگری نیست. اما اگر کسی گرفتار ارباب متفرقه شد، این رب خودش است نه رب دیگری چه رسد به رب آسمان و زمین. ربوبیت خدا را قائل است دربارهٴ آسمانها دربارهٴ زمین دربارهٴ اشیا و اشخاص دیگر. اما ربوبیت خدا را دربارهٴ خودش نمیپذیرد پس یک وقت کسی مدعی ربالعالمینی است این با پذیرش ربوبیت خدا هماهنگ نیست و چنین کاری هم نه دلیل عقلی داریم که عصیان مستلزم دعوی ربوبیت مطلقه است نه دلیل نقلی و نه مدعا این بود. و امّا براساس ﴿ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ﴾ اگر کسی سخن بگوید که تمام بحثها در این مدار هست این منافات ندارد که کسی گناه بکند عالماً عامداً و ربوبیت خدا را هم نسبت به آسمان و زمین قبول داشته باشد. حتی مشرکین هم که قائل به ارباب متفرق بودند، فرمود که اگر از اینها سؤال بکنید که ﴿مَن رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ٭ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ . منتها این ربوبیتهای مقطعی و جزئی را اینها نمیپذیرفتند. اینها گرفتار أرباب متفرقون بودند و هیچ کدام از اینها هم ربالعالمین نبود ربالعالمین را به عنوان مدیر عامل کل قبول داشتند اما مدیر داخلی اشیاء و اشخاص را متعدد میپنداشتند. آنگاه ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ هم هماهنگ میشود. چون ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ نه اینکه الهالعالمین را هوای خود میداند که هوای خود را الهالعالمین میداند نهخیر «اله» خود میداند. نه اله آسمانها، نه اله زمین، نه اله اشیا و اشخاص دیگر. این اله خود میداند. اگر کسی چنین داعیهای داشت که انسان تبهکار عالم عامد عند التحلیل همین است این ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ هوای او اله او میشود یک. اگر هوای او اله او شد برای خود یک دینی دارد یک بهشتی دارد یک جهنمی دارد دو. هر چیزی که مطابق شهوت اوست بهشت اوست. هر چه که مطابق غضب اوست جهنم اوست. هر چه که مطابق با اندیشهٴ اوست دین اوست. اینچنین نیست که یک کسی ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ باشد ولی پیغمبر و دین و بهشت جهنم نداشته باشد. این یک مجموعهٴ خاصی برای خودش میسازد. هر چه به شهوت اوست بهشت اوست. هر چه به غضب او بر میگردد جهنم اوست. هر چه مطابق با اندیشهٴ او بود مطابق با قانون اوست و با دین اوست. چون دین او همان فکر اوست دیگر. اینکه میگوید بشر را اندیشهٴ او اداره میکند یعنی دین او و وحی او و نبوت او در همین جا خلاصه میشود. بنابراین ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ با اینکه کسی بپذیرد جهان الهی دارد و ربی دارد منتها فعلاً با من کاری ندارد میسازد آنها هم همین طور بودند. و آن ادعیه هم با این منافاتی ندارد.
تعیین ماه و سال بوسیله گردش ماه
مطلب دیگر آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ برای آن است که جریان شب و روز گرچه با سیر شمس تطبیق میشود ولی جریان ماه و سال با سیر قمر حل میشود. با جریان قمر نمیشود شب و روز را تنظیم کرد برای اینکه ماه هم در شب پیدا میشود هم در روز. اما این شمس و قمر است شمس است که با طلوع و غروب، شب و روز تولید میکند. لیل و نهار با شمس تأمین میشود. ولی جریان ماه و سال با قمر تنظیم میشود و بشر اوّلی هم با سیر قمر هماهنگ بود چه اینکه بهترین راه و وسیعترین راه برای تنظیم تاریخ همین سیر قمری است. چه قبل از پیشرفت علم اخترشناسی چه بعد از آن آنچه که روشنتر از سایر بخشهاست و عمومیتر است همان سیر قمر است. سیر شمس به همان اندازه که آفتاب شفافتر از قمر است بحثهای نجومی شمسی هم پیچیدهتر و مبهمتر و مخفیتر از سیر قمر است. چون آفتاب بالأخره به همان وضعی که طلوع میکند غروب میکند اینطور نیست که نیمی از او طلوع بکند یا ربعی از او طلوع بکند. یک تثلیث و تربیع و تنصیف و اینها هم داشته باشد. این قمر است که این حالتهای گوناگون را دارد. لذا بهترین و روشنترین تاریخ همین است برای شب و روز البته جریان شمس و سیر شمسی نافع است لذا ذات اقدس الهی در آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «یونس» فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَالقَمَرَ نُوراً وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالحِسَابَ مَا خَلَقَ اللّهُ ذلِکَ إِلَّا بِالحَقِّ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ فرمود شمس را ضیا و قمر را نور قرار داد. بنابراین که حالا آنچه که بالاصاله هست ضیاء باشد و آنچه که بالتبع هست نور باشد و چون قمر روشنیش را از شمس میگیرد تعبیر میکند. ﴿نُوراً وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالحِسَابَ﴾
اختلاف مفسران در تعیین اولین ماه از ماههای حرام
مطلب دیگر آن است که این اشهر حرم اگر آغازش از رجب باشد مجموع اشهر حرم در یک سال نیست در دو سال است چون بعد از رجب نوبت میرسد به ذیقعده و ذیحجه و محرم که محرم طلیعهٴ سال بعد است. پس مجموع این چهارماه در یک سال اتفاق نمیافتد. ولی اگر طلیعهاش اول ذیقعده باشد یا اول محرم باشد مجموعش در یک سال قرار میگیرد. این یک اختلافی است که برخی از مفسران دارند ولی ثمرهٴ عملی ندارد حالا مجموعش چه در یک سال و چه در دو سال بالأخره ذیقعده است و ذیحجه است و محرم است و رجب حالا اگر اوّل را رجب قرار بدهند مجموعش در دو سال قرار میگیرد اول را محرم قرار بدهند مجموعش در یک سال قرار میگیرد.
پرسش ...
پاسخ: دوازده ماه هست اما نه عام واحد اگر عام واحد باشد یکی از این دو قول را ترجیح میدهد اما اگر دوازده ماه باشد خب در دوازده ماه همین است دیگر.
تأمین اقتصادی مردم بر اساس تاریخ شمسی
مطلب دیگر اینکه بحثهای اقتصادی اعم از کشاورزی، دامداری، شیلات و مانند آن روی ماههای شمسی، تاریخ شمسی دور میزند. این همان است که فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ این اربعه ایام ظاهراً اربعه فصول است. فرمود ما تأمین اقتصاد مردم را در چهار فصل قرار دادیم. فصول چهارگانه که عهدهدار تأمین اقتصاد مردم است براساس تاریخ شمسی است چون تاریخ قمری که جا برای کشاورزی و شیلات و دامداری نیست. آن تابستان و زمستان و بهار و پاییز که با ماه قمری و سال قمری تنظیم نمیشود که. این با قرب و بعد شمس و اوج و حضیض شمس و شمال و جنوب بودن شمس است. این کارها با فصول چهارگانه است و فصول چهارگانه هم روی حرکت شمس است لذا فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ قوت مردم را در چهار فصل قرار داد. که فصول چهارگانه براساس سیر شمسی است.
علّت تنظیم شدن احکام عبادی براساس تقویم قمری
اما احکام و حِکَم الهی را چه وقت عبادت کنید چه وقت روزه بگیرید چه وقت اعتکاف بکنید چه وقت مکه بروید چه وقت نماز عید فطر بخوانید نماز عید قربان بخوانید. اینها کل این احکام و عبادات را بر اساس ماههای قمری تنظیم فرمود. برخیها خواستند بگویند چون عبادات با تکلیف و تکلّف و رنج همراه است اگر همیشه بر یک سبک بود مثلاً در تابستان گرم بود یا زمستان سرد بود برای مردم دشوار بود. این بر اساس ماههای قمری تنظیم شده است که گاهی سهولت گاهی صعوبت بالأخره سیّار باشد. این سخن یک سخن ابتدایی یا متوسط است. امّا آنچه که برخی از بزرگان گفتهاند این است که تمام این احکام و حِکَم الهی بر اساس ماههای قمری است تا دور بگردد. که فیض او و فضل او که دائم است به هر زمانی هم برسد. اینطور نباشد که یک زمان خاص ظرف یک عبادت مخصوص باشد. این نشانهٴ آن است که خدا، خدای هر سرزمینی است و خدا، خدای هر زمانی هم هست. شما نبوغ اشخاص را هم میبینید که خداوند اینطور نیست که همهٴ کمالات علمی را و نبوغ را به یک سرزمین بدهد گاهی میبینید از یک روستای دور افتادهای یک فقیهی یک حکیمی یک ریاضیدانی برمیخیزد.
گردش علم فضیلت در میان اقوام و اقلیمهای مختلف
یک سخن بلندی جناب شیخ اشراق در آن طلیعهٴ حکمت و اشراق دارد که فرمود تاکنون یک کسی وقفنامهای ندید که علم را وقف یک سرزمینی بکنند وقف یک نژادی بکنند وقف یک قبیلهای بکنند. که اینها باید عالم بشوند. نه. گاهی یک عده در یک وقتی پرچمدار علم و دانشاند، بعد چراغ خانهٴ آنها خاموش میشود از جای دیگر سر درمیآورد و روشن میشود. هیچ کس نمیتواند بگوید مگر ما میتوانیم به اینجا برسیم. و هیچ کس نه مأذون است و نه آیس. باید در خانهٴ رحمت و خیر را که «بابک مفتوح للراغبین و خیرک مبذول للطالبین» هر که رفت بالأخره گرفت. اینطور نیست حالا علم را وقف کسی کرده باشند شما میبینید غالب اینها که در اوایل امر با مشکلات رو به رو بودند بالأخره به جایی رسیدند نعمت خدا داشتن در عین حال که خوب است بسیار چیز بدی هم هست. غالب خاموش شدن چراغها بر اثر داشتن است. یعنی یک کسی وضع مالیش اول ضعیف است طلبهٴ خوب در میآید درسخوان در میآید حالا یا فقیه میشود یا حکیم میشود بالأخره رشد میکند. وقتی یک انسان شاخص شد جامعه به طرف او اقبال میکند وضع مالی او خوب میشود، بچههای او یکی پس از دیگری یا غادی در میآیند یا فاسد. اینچنین نیست که بعد از آن پدر افراد مثلاً نو و نابود بشوند. رفاه در عین حال که نعمت خداست بسیار چیز بدی است و ساده زیستن و قناعت در عین حال که مشکل است و مشکلاتی را همراه دارد بسیار فضیلتی را به همراه دارد. نشانهاش همین است که شما بیوتات را میبینید مراجع را میبینید تاریخ را ببینید بالأخره طولی نمیکشد که این چراغ خاموش میشود برای اینکه آدم مرفه که دیگر درسخوان نخواهد شد.
گردش ایام با فضیلت ماههای قمری در میان ماههای شمسی
به هر تقدیر این حرف، حرف اوج گرفتهٴ بعضی از بزرگان اهل معرفت است که خدا، خدای هر زمینی است و خدا، خدای هر زمان است. این ماه مبارک رمضان را دور میدهد تا فضیلت لیله قدر گاهی در زمستان ظهور کند گاهی در تابستان ظهور کند گاهی در بهار ظهور کند و گاهی در پاییز ظهور کند. اشهر حج اینچنین است، روز عرفه اینچنین است، عیدین اینچنین است. هر زمانی بالأخره به نوبهٴ خود یک لیاقتی داشته باشد که بشود لیله قدر. آن معنیٰ تنزل بکند بدین صورت در بیاید. آنچه که عندناست ینفذ و یتبدل اما البته ریشهٴ همهٴ اینها که عندالله هست، ثابت است نظیر نعمی که نزد ماست متغیر است و به آنجا برمیگردند. و گفتند همان طوری که لیلهٴ قدر بین شبهای دیگر مخفی است، چند چیز است که بین چند چیز دیگر مخفی است، یکی اینکه ولی خدا در بین انسانها مخفی است. معلوم نیست نظر خدا به چه کسی باشد. و آینده چه کسی خوب دربیاید. لذا همهٴ ما موظفیم براساس بابک مفتوح للراغبین حرکت کنیم. و هیچ کم نیاوریم نگوییم مگر ما هم مگر اینطور میشویم. این مثل که مثلاً آیا غوره فلان شهر انگور میشود این مثلی است که اهل آن شهر را راکد و راجل میکند نهخیر غورهٴ آن شهر ممکن است بهترین شربت بشود. حالا تا او که را بخواهد و که را بنوازد. بنابراین این سخن که احکام الهی، حِکَم الهی بر اساس ماههای قمری است چون خدا، خدای هر زمان است چه اینکه خدا، خدای هر زمین است و در هر عصری هم بالأخره یک فیضی از ذات اقدس الهی ظهور کند دلپذیرتر از آن حرف اوّل است که حرف اوّل اگر ابتدایی نباشد مثلاً حرف متوسطی است. لذا براساس ماههای قمری این احکام و حِکَم الهی تنظیم شده است.
«و الحمد لله رب العالمین»
جلوگیری پیامبر اکرم(ص) از تغییر ماههای حرام توسط مشرکان
ادعای ربوبیت جزئیه انسان گنهکار در برابر ربوبیت مطلقه خداوند
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضَ مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ ذلِکَ الدِّینُ الْقَیِّمُ فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ أَنْفُسَکُمْ وَقَاتِلُوا الْمُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ٭ إِنَّمَا النَّسِیءُ زِیَادَةٌ فِی الْکُفْرِ یُضَلُّ بِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا یُحِلُّونَهُ عَاماً وَیُحَرِّمُونَهُ عَاماً لِیُوَاطُِؤا عِدَّةَ مَاحَرَّمَ اللّهُ فَیُحِلُّوا مَا حَرَّمَ اللّهُ زُیِّنَ لَهُمْ سُوءُ أَعْمَالِهِمْ وَاللّهُ لاَیَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ﴾
سرّ تأکید قرآن کریم بر عدد ماههای سال و حرمت ماههای چهارگانه
شروع بحث با حرف تأکید نشانهٴ اهتمام به مطلب است ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ﴾. سرّش آن است که کار رسمی گروهی در جاهلیت همان غارتگری بود. چه اینکه اختلاف هم بین اقوام جاهلی رایج بود. جنگ و خونریزی هم بین آنها فراوان بود. آیاتی از قبیل ﴿کُنْتُمْ أَعْدَاءً فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ﴾ ناظر به آن بخش است. برای برکناری مردم از این فتنه گاهی بحثهای اخلاقی طرح میشد، گاهی خطر اختلاف گاهی منفعت اتفاق اینها تحلیل میشد گاهی هم به طور طبیعی بعضی از سرزمینها حرم قرار داده میشد و برخی از زمانها هم محترم شمرده میشد. آن بحثهای اخلاقی که خطر اختلاف را یا منفعت اتفاق را تحلیل میکند سهم خاص خودش را دارد. این بحثهای تشریعی که برخی از سرزمینها حرم میشود بعضی از زمانها محترم میشود ،یک تأثیر نسبی برای آتشبس دارد. گروهی که آن نصایح را گوش نمیدادند و از منابع وحدت محروم میشدند و به دام خطر اختلاف میافتادند، چارهای اندیشیدند که این مسألة محترم بودن زمان را عوض کنند چون محترم بودن زمین را نتوانستند عوض بکنند. که مثلاً حرمت کعبه را به جای دیگر بدهند این دیگر قابل تغییر و تبدیل نبود. ولی حرمت زمان را توانستند بشکنند. گاهی دوازده ماه را سیزده ماه میکردند به تأخیر میانداختند قتالی که در محرم حرام بود در محرم میجنگیدند این را به صفر منتقل میکردند، صفر را محرم مینامیدند، قهراً ربیع الاول را صفر تلقی میکردند گاهی هم سالشان به سیزده ماه میکشید. برای سنّت شکنی، برخی از سران جاهلی عهدهدار این کار بودند و این کار هم از هر کسی ساخته نبود. که بخواهند یک سنتی را بشکنند. با آن زعیم قبیله هماهنگ میکردند او مثلاً فتوا میداد که امسال صفر میشود محرم و ربیع میشود صفر و اگر نمیتوانستند آن حرمت زمین را عوض کنند، تغییر بدهند، حرمت زمان را توانستهاند این کار را بکنند.
جلوگیری پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله وسلّم) از تغییر ماههای حرام توسط مشرکان
با نازل شدن این آیه جلوی آن کار گرفته شد ولی رسماً وقتی وجود پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در مراسم فتح مکه و همچنین در جریان حجةالوداع سخنرانی رسمی را آغاز کردند، فرمودند: بدانید زمان «إنّ الزّمان قداستدار کهیئته یوم خلق الله السماوات و الأرض» یعنی وضع زمان به همان روز اول و حکم اول برگشت. بعد اشهر حرم را مشخص فرمودند که ذیقعده است و ذیحج است و محرم و رجبی است که بین جمادی و شعبان است چون درباره رجب هم عدهای اختلاف کردهاند که این رجب آیا بین جمادی و شعبان هست یا نه ماه مبارک رمضان را رجب میگویند؟ عدهای ماه مبارک رمضان را رجب تلقی کردهاند و او را رجب ثانی نامیدهاند همان طور که ربیع اول و دوم داریم جمادی الاول و دوم داریم رجب اول و دوم هم داریم. رجب دوم ماه رمضان است و این رجب دوم است که حرام است نه رجب اول. از این تغییر و تبدیلها و تحریفها در حکم خدا رواج داشت ولی با سخنرانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در جریان حجةالوداع که تفسیر این آیه و تطبیق این آیه به صورت شفاف روشن است، دیگر جایی برای رجب اول و ثانی نمانده. و جایی برای دوازده ماه را سیزده ماه کردن هم نمانده سال دوازده ماه است نه کمتر و نه بیشتر. آن اشهر حرم هم ذیقعده و ذیحجه و محرم و رجب است و نه غیر آن.
پرسش ...
پاسخ: در شب قدر یا شب جمعه و مانند آن در حقیقت یک 24 ساعت است روز هم تابع شب است و بیش از یک 24 ساعت در کره زمین دیگر اختلافی نیست. مجموعه این فضا قدر است بعضی از جاهها شب است بعضی از جاها روز. آن جایی که الآن شب است بعد از چند ساعت روز قدر است و آن جا که الآن روز قبل از قدر است بعد از چند ساعت شب قدر است. و بیش از این 24 ساعت هم نیست که مجموعش قدر است یا مجموعش شب جمعه است و مانند آن.
بنابراین جلوی آن اختلاف و هرج و مرج را چه در مسأله شهور دوازدهگانه و چه دربارهٴ تعیین این اشهر حرم گرفتهاند.
علّت ارجاع ضمیر «فیهن» به کلمهٴ «اربعة حرم»
مطلب دوم آن است که این ضمیر ﴿فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ﴾ همان طوری که در بحث دیروز گذشت، باید به اشهر حرم برگردد بعضیها خواستهاند بگویند که به قرینه اینکه ظلم همیشه حرام است ضمیر ﴿فِیهِنَّ﴾ به ﴿اثْنَا عَشَرَ﴾ برمیگردد یا به شهور برمیگردد چون ظلم همیشه حرام است در هر زمانی حرام است. ولی به قرینه داخلی خود کلمة ﴿فِیهِنَّ﴾ باید ضمیر به ﴿أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ برگردد. برای اینکه معمولاً همان طوری که لغویین گفتند قرآن هم براساس این لغت فصیح نازل شده. اگر آن معدود کمتر از ده باشد، قرآن کریم از او به ضمیر «ها» و امثال ذلک یاد نمیکند، بلکه به فیهن و مانند آن یاد میکند. نظیر آن شاهدی که در بحث دیروز گذشت که اگر ﴿سَبْعِ بَقَرَاتٍ سِمَانٍ﴾ بود ﴿یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ﴾ چون بقرات سمان سبعاند کمتر از دهاند از آنها به هنّ تعبیر فرمود. نفرمود «سبع بقرات سمان یأکلها سبع عجاف». چه اینکه در جریان اشهر حج هم فرمود: ﴿فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ الحَجِّ﴾ حج سه ماه است اگر کسی در این سه ماه محرم شده است حکمش این است؛ ﴿فَلاَ رَفَثَ وَلاَ فُسُوقَ وَلاَ جِدَالَ فِی الحَجِّ﴾ به جای اینکه ضمیر به اشهر حج را به فیها برگرداند با فیهن برگرداند فرمود: ﴿فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ﴾ پس آنجا که سخن از شهور است بیش از ده است ضمیر «ها» برمیگردد، مثل ﴿مِنْهَا أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ﴾ آنجا که کمتر از ده است با فیهن، یأکلهن و مانند آن ارجاع میدهد. اینجا چون فرمود: ﴿فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ﴾ معلوم میشود که نظیر ﴿یَأْکُلُهُنَّ سَبْعٌ عِجَافٌ﴾ نظیر ﴿فَمَن فَرَضَ فِیهِنَّ الحَجِّ﴾ است که ضمیر به این اربعه برمیگردد.
حرمت ظلم در همه زمانها و شدت آن در ماههای حرام
اما آن نکتهای که گفتهاند ظلم مطلقا حرام است، درست است ظلم مطلقا حرام است اما برای اهمیت و تأکید حرمت ظلم در اشهر حرم فرمود: ﴿فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ﴾. اگر حکمی آمده که شما در مثلاً ماه مبارک رمضان معصیت نکنید، یا در مسجد معصیت نکنید این نه برای آن است که عصیان در غیر ماه مبارک رمضان یا در غیر مسجد رواست بلکه ممکن است برای آن جهت باشد که این حکم در عین حال که در غیر آن زمان و زمین حرام است ولی در ماه مبارک رمضان یا در زمین مسجد یک حرمت برتری دارد. لذا تعزیر هم در کنار حد برای کسی که مرتکب برخی گناهان در ماه مبارک رمضان بشود مثلاً هست. پس ضمیر ﴿فَلاَ تَظْلِمُوا فِیهِنَّ﴾ به همین اربعه برمیگردد.
دلیل عقلی و نقلی ادعای روبیت داشتن انسان گنهکار
مطلب دیگر اینکه در بحث دیروز و در بحثهای قبلی اشاره شد که هیچ کس گناه نمیکند مگر اینکه ادعای ربوبیت کند. که این سخن جناب صدرالدین قونوی بود. و تقریر مسأله هم این بود که اگر کسی در حال جهل، جهل قاصر، جهل به موضوع یا جهل به حکم قاصراً کاری انجام داد که معصیت نیست و اگر غیر از جهل حالت غفلت یا سهو یا نسیان بود که معصیت نیست. یا در حال اکراه اجبار اضطرار تقیه و مانند آن بود بر اساس حدیث رفع معصیت نیست. در هیچ یک از این موارد ترک مأموربه یا انجام منهی عنه عصیان محسوب نمیشود. فقط در جایی ترک مأموربه یا اتیان منهی عنه معصیت است که عالماً عامداً باشد. یعنی انسان عالم به موضوع باشد، عالم به حکم باشد، غافل و ساهی و ناسی نباشد، مضطر و مکره و مجبور نباشد چنین معنایی معنایش آن است که گرچه خداوند فرمود این کار حرام است ولی من دارم میکنم. حالا منشأ آن ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ است یا جهالت عملی است هر چه هست بالأخره انسان در برابر خدا قرار میگیرد. این تحلیل عقلی. منشأ اینکه انسان خواست خود را بر خواست خدا مقدم میداند این است که ﴿غَلَبَتْ عَلَیْنَا شِقْوَتُنَا﴾ بالأخره لذت گناه است یا غیض و خشم است. بر هر عاملی تکیه کند منشأش این است که شخص میداند که خدا فرمود این کار را نکن ولی برای اینکه شهوت خود را بر رضای خدا مقدم بداند یا غضب خود را بر قهر خدا مقدم بداند دست به این کار میزند. این تحلیل عقلی بحث است. ادلة نقلی هم این است که ﴿مَا یُؤْمِنُ أَکْثَرُهُم بِاللَّهِ إِلّا وَهُم مُشْرِکُون﴾ چون اکثری بالأخره گرفتار گناهاند. و روایاتی هم که دارد «لا یزنی الزانی و هو مؤمن و لا یسرق السارق و هو مؤمن» که آنها به عنوان تمثیل ذکر شده است نه تعیین اینها هم تأیید میکند. پس دلیل عقلی و نقلی بر این است که اگر کسی معصیت میکند براساس ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ گناه میکند و امّا در مواردی که وجود مبارک امام سجّاد یا سایر ائمه(علیهم السلام) دارند که خدایا آنوقتی که ما معصیت میکنیم «الهی لم اُعصک حین عصیتک و أنا بربوبیتک جاحد» وقتی معصوم(علیه السلام) در مقام تضرع یک چنین بیانی دارد باید معصیتی که از آنها صادر میشود آن را در نظر گرفت که منظور از آن معصیت چه عصیانی است؟ آنها که ـ معاذالله ـ این عصیان مصطلح را ندارند و اگر به زبان دیگران سخن بگویند و دیگران را به این عذرخواهی و نیایش وادار کنند باز منافاتی با بحثهای گذشته ندارد
ادعای روبیت جزئیه انسان گنهکار در برابر روبیت مطلقه خداوند
زیرا ادعای ربوبیت با پذیرش ربوبیت ذات اقدس الهی میتواند هماهنگ باشد یک وقتی کسی ادعا میکند که من ربالعالمینم اگر کسی ربالعالمین بود در قبال ربالعالمین رب دیگری نیست. اما اگر کسی گرفتار ارباب متفرقه شد، این رب خودش است نه رب دیگری چه رسد به رب آسمان و زمین. ربوبیت خدا را قائل است دربارهٴ آسمانها دربارهٴ زمین دربارهٴ اشیا و اشخاص دیگر. اما ربوبیت خدا را دربارهٴ خودش نمیپذیرد پس یک وقت کسی مدعی ربالعالمینی است این با پذیرش ربوبیت خدا هماهنگ نیست و چنین کاری هم نه دلیل عقلی داریم که عصیان مستلزم دعوی ربوبیت مطلقه است نه دلیل نقلی و نه مدعا این بود. و امّا براساس ﴿ءَأَرْبَابٌ مُّتَفَرِّقُونَ﴾ اگر کسی سخن بگوید که تمام بحثها در این مدار هست این منافات ندارد که کسی گناه بکند عالماً عامداً و ربوبیت خدا را هم نسبت به آسمان و زمین قبول داشته باشد. حتی مشرکین هم که قائل به ارباب متفرق بودند، فرمود که اگر از اینها سؤال بکنید که ﴿مَن رَبُّ السَّماوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ ٭ سَیَقُولُونَ لِلَّهِ﴾ . منتها این ربوبیتهای مقطعی و جزئی را اینها نمیپذیرفتند. اینها گرفتار أرباب متفرقون بودند و هیچ کدام از اینها هم ربالعالمین نبود ربالعالمین را به عنوان مدیر عامل کل قبول داشتند اما مدیر داخلی اشیاء و اشخاص را متعدد میپنداشتند. آنگاه ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ هم هماهنگ میشود. چون ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ نه اینکه الهالعالمین را هوای خود میداند که هوای خود را الهالعالمین میداند نهخیر «اله» خود میداند. نه اله آسمانها، نه اله زمین، نه اله اشیا و اشخاص دیگر. این اله خود میداند. اگر کسی چنین داعیهای داشت که انسان تبهکار عالم عامد عند التحلیل همین است این ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ هوای او اله او میشود یک. اگر هوای او اله او شد برای خود یک دینی دارد یک بهشتی دارد یک جهنمی دارد دو. هر چیزی که مطابق شهوت اوست بهشت اوست. هر چه که مطابق غضب اوست جهنم اوست. هر چه که مطابق با اندیشهٴ اوست دین اوست. اینچنین نیست که یک کسی ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ باشد ولی پیغمبر و دین و بهشت جهنم نداشته باشد. این یک مجموعهٴ خاصی برای خودش میسازد. هر چه به شهوت اوست بهشت اوست. هر چه به غضب او بر میگردد جهنم اوست. هر چه مطابق با اندیشهٴ او بود مطابق با قانون اوست و با دین اوست. چون دین او همان فکر اوست دیگر. اینکه میگوید بشر را اندیشهٴ او اداره میکند یعنی دین او و وحی او و نبوت او در همین جا خلاصه میشود. بنابراین ﴿أَفَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَوَاهُ﴾ با اینکه کسی بپذیرد جهان الهی دارد و ربی دارد منتها فعلاً با من کاری ندارد میسازد آنها هم همین طور بودند. و آن ادعیه هم با این منافاتی ندارد.
تعیین ماه و سال بوسیله گردش ماه
مطلب دیگر آن است که اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِندَ اللّهِ اثْنَا عَشَرَ شَهْراً فِی کِتَابِ اللّهِ یَوْمَ خَلَقَ السَّماوَاتِ وَالأَرْضَ﴾ برای آن است که جریان شب و روز گرچه با سیر شمس تطبیق میشود ولی جریان ماه و سال با سیر قمر حل میشود. با جریان قمر نمیشود شب و روز را تنظیم کرد برای اینکه ماه هم در شب پیدا میشود هم در روز. اما این شمس و قمر است شمس است که با طلوع و غروب، شب و روز تولید میکند. لیل و نهار با شمس تأمین میشود. ولی جریان ماه و سال با قمر تنظیم میشود و بشر اوّلی هم با سیر قمر هماهنگ بود چه اینکه بهترین راه و وسیعترین راه برای تنظیم تاریخ همین سیر قمری است. چه قبل از پیشرفت علم اخترشناسی چه بعد از آن آنچه که روشنتر از سایر بخشهاست و عمومیتر است همان سیر قمر است. سیر شمس به همان اندازه که آفتاب شفافتر از قمر است بحثهای نجومی شمسی هم پیچیدهتر و مبهمتر و مخفیتر از سیر قمر است. چون آفتاب بالأخره به همان وضعی که طلوع میکند غروب میکند اینطور نیست که نیمی از او طلوع بکند یا ربعی از او طلوع بکند. یک تثلیث و تربیع و تنصیف و اینها هم داشته باشد. این قمر است که این حالتهای گوناگون را دارد. لذا بهترین و روشنترین تاریخ همین است برای شب و روز البته جریان شمس و سیر شمسی نافع است لذا ذات اقدس الهی در آیهٴ پنج سورهٴ مبارکهٴ «یونس» فرمود: ﴿هُوَ الَّذِی جَعَلَ الشَّمْسَ ضِیاءً وَالقَمَرَ نُوراً وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالحِسَابَ مَا خَلَقَ اللّهُ ذلِکَ إِلَّا بِالحَقِّ یُفَصِّلُ الآیَاتِ لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ﴾ فرمود شمس را ضیا و قمر را نور قرار داد. بنابراین که حالا آنچه که بالاصاله هست ضیاء باشد و آنچه که بالتبع هست نور باشد و چون قمر روشنیش را از شمس میگیرد تعبیر میکند. ﴿نُوراً وَقَدَّرَهُ مَنَازِلَ لِتَعْلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَالحِسَابَ﴾
اختلاف مفسران در تعیین اولین ماه از ماههای حرام
مطلب دیگر آن است که این اشهر حرم اگر آغازش از رجب باشد مجموع اشهر حرم در یک سال نیست در دو سال است چون بعد از رجب نوبت میرسد به ذیقعده و ذیحجه و محرم که محرم طلیعهٴ سال بعد است. پس مجموع این چهارماه در یک سال اتفاق نمیافتد. ولی اگر طلیعهاش اول ذیقعده باشد یا اول محرم باشد مجموعش در یک سال قرار میگیرد. این یک اختلافی است که برخی از مفسران دارند ولی ثمرهٴ عملی ندارد حالا مجموعش چه در یک سال و چه در دو سال بالأخره ذیقعده است و ذیحجه است و محرم است و رجب حالا اگر اوّل را رجب قرار بدهند مجموعش در دو سال قرار میگیرد اول را محرم قرار بدهند مجموعش در یک سال قرار میگیرد.
پرسش ...
پاسخ: دوازده ماه هست اما نه عام واحد اگر عام واحد باشد یکی از این دو قول را ترجیح میدهد اما اگر دوازده ماه باشد خب در دوازده ماه همین است دیگر.
تأمین اقتصادی مردم بر اساس تاریخ شمسی
مطلب دیگر اینکه بحثهای اقتصادی اعم از کشاورزی، دامداری، شیلات و مانند آن روی ماههای شمسی، تاریخ شمسی دور میزند. این همان است که فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ این اربعه ایام ظاهراً اربعه فصول است. فرمود ما تأمین اقتصاد مردم را در چهار فصل قرار دادیم. فصول چهارگانه که عهدهدار تأمین اقتصاد مردم است براساس تاریخ شمسی است چون تاریخ قمری که جا برای کشاورزی و شیلات و دامداری نیست. آن تابستان و زمستان و بهار و پاییز که با ماه قمری و سال قمری تنظیم نمیشود که. این با قرب و بعد شمس و اوج و حضیض شمس و شمال و جنوب بودن شمس است. این کارها با فصول چهارگانه است و فصول چهارگانه هم روی حرکت شمس است لذا فرمود: ﴿وَقَدَّرَ فِیهَا اقْوَاتَهَا فِی أَرْبَعَةِ أَیَّامٍ﴾ قوت مردم را در چهار فصل قرار داد. که فصول چهارگانه براساس سیر شمسی است.
علّت تنظیم شدن احکام عبادی براساس تقویم قمری
اما احکام و حِکَم الهی را چه وقت عبادت کنید چه وقت روزه بگیرید چه وقت اعتکاف بکنید چه وقت مکه بروید چه وقت نماز عید فطر بخوانید نماز عید قربان بخوانید. اینها کل این احکام و عبادات را بر اساس ماههای قمری تنظیم فرمود. برخیها خواستند بگویند چون عبادات با تکلیف و تکلّف و رنج همراه است اگر همیشه بر یک سبک بود مثلاً در تابستان گرم بود یا زمستان سرد بود برای مردم دشوار بود. این بر اساس ماههای قمری تنظیم شده است که گاهی سهولت گاهی صعوبت بالأخره سیّار باشد. این سخن یک سخن ابتدایی یا متوسط است. امّا آنچه که برخی از بزرگان گفتهاند این است که تمام این احکام و حِکَم الهی بر اساس ماههای قمری است تا دور بگردد. که فیض او و فضل او که دائم است به هر زمانی هم برسد. اینطور نباشد که یک زمان خاص ظرف یک عبادت مخصوص باشد. این نشانهٴ آن است که خدا، خدای هر سرزمینی است و خدا، خدای هر زمانی هم هست. شما نبوغ اشخاص را هم میبینید که خداوند اینطور نیست که همهٴ کمالات علمی را و نبوغ را به یک سرزمین بدهد گاهی میبینید از یک روستای دور افتادهای یک فقیهی یک حکیمی یک ریاضیدانی برمیخیزد.
گردش علم فضیلت در میان اقوام و اقلیمهای مختلف
یک سخن بلندی جناب شیخ اشراق در آن طلیعهٴ حکمت و اشراق دارد که فرمود تاکنون یک کسی وقفنامهای ندید که علم را وقف یک سرزمینی بکنند وقف یک نژادی بکنند وقف یک قبیلهای بکنند. که اینها باید عالم بشوند. نه. گاهی یک عده در یک وقتی پرچمدار علم و دانشاند، بعد چراغ خانهٴ آنها خاموش میشود از جای دیگر سر درمیآورد و روشن میشود. هیچ کس نمیتواند بگوید مگر ما میتوانیم به اینجا برسیم. و هیچ کس نه مأذون است و نه آیس. باید در خانهٴ رحمت و خیر را که «بابک مفتوح للراغبین و خیرک مبذول للطالبین» هر که رفت بالأخره گرفت. اینطور نیست حالا علم را وقف کسی کرده باشند شما میبینید غالب اینها که در اوایل امر با مشکلات رو به رو بودند بالأخره به جایی رسیدند نعمت خدا داشتن در عین حال که خوب است بسیار چیز بدی هم هست. غالب خاموش شدن چراغها بر اثر داشتن است. یعنی یک کسی وضع مالیش اول ضعیف است طلبهٴ خوب در میآید درسخوان در میآید حالا یا فقیه میشود یا حکیم میشود بالأخره رشد میکند. وقتی یک انسان شاخص شد جامعه به طرف او اقبال میکند وضع مالی او خوب میشود، بچههای او یکی پس از دیگری یا غادی در میآیند یا فاسد. اینچنین نیست که بعد از آن پدر افراد مثلاً نو و نابود بشوند. رفاه در عین حال که نعمت خداست بسیار چیز بدی است و ساده زیستن و قناعت در عین حال که مشکل است و مشکلاتی را همراه دارد بسیار فضیلتی را به همراه دارد. نشانهاش همین است که شما بیوتات را میبینید مراجع را میبینید تاریخ را ببینید بالأخره طولی نمیکشد که این چراغ خاموش میشود برای اینکه آدم مرفه که دیگر درسخوان نخواهد شد.
گردش ایام با فضیلت ماههای قمری در میان ماههای شمسی
به هر تقدیر این حرف، حرف اوج گرفتهٴ بعضی از بزرگان اهل معرفت است که خدا، خدای هر زمینی است و خدا، خدای هر زمان است. این ماه مبارک رمضان را دور میدهد تا فضیلت لیله قدر گاهی در زمستان ظهور کند گاهی در تابستان ظهور کند گاهی در بهار ظهور کند و گاهی در پاییز ظهور کند. اشهر حج اینچنین است، روز عرفه اینچنین است، عیدین اینچنین است. هر زمانی بالأخره به نوبهٴ خود یک لیاقتی داشته باشد که بشود لیله قدر. آن معنیٰ تنزل بکند بدین صورت در بیاید. آنچه که عندناست ینفذ و یتبدل اما البته ریشهٴ همهٴ اینها که عندالله هست، ثابت است نظیر نعمی که نزد ماست متغیر است و به آنجا برمیگردند. و گفتند همان طوری که لیلهٴ قدر بین شبهای دیگر مخفی است، چند چیز است که بین چند چیز دیگر مخفی است، یکی اینکه ولی خدا در بین انسانها مخفی است. معلوم نیست نظر خدا به چه کسی باشد. و آینده چه کسی خوب دربیاید. لذا همهٴ ما موظفیم براساس بابک مفتوح للراغبین حرکت کنیم. و هیچ کم نیاوریم نگوییم مگر ما هم مگر اینطور میشویم. این مثل که مثلاً آیا غوره فلان شهر انگور میشود این مثلی است که اهل آن شهر را راکد و راجل میکند نهخیر غورهٴ آن شهر ممکن است بهترین شربت بشود. حالا تا او که را بخواهد و که را بنوازد. بنابراین این سخن که احکام الهی، حِکَم الهی بر اساس ماههای قمری است چون خدا، خدای هر زمان است چه اینکه خدا، خدای هر زمین است و در هر عصری هم بالأخره یک فیضی از ذات اقدس الهی ظهور کند دلپذیرتر از آن حرف اوّل است که حرف اوّل اگر ابتدایی نباشد مثلاً حرف متوسطی است. لذا براساس ماههای قمری این احکام و حِکَم الهی تنظیم شده است.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است