display result search
منو
تفسیر آیه 40 سوره توبه_ بخش دوم

تفسیر آیه 40 سوره توبه_ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 30 دقیقه مدت قطعه
  • 26 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیه 40 سوره توبه_بحش دوم"

هر کسی برای حفظ دین خدا قیام کرده است منصور الهی است.
اگر گرایش مطابق با ساختار هستی انسان بود، می‌شود گرایش صادق.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿إِلاَّ تَنصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِینَ کَفَرُوا ثَانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾

نصرتی که در این کریمه مطرح است بازگشتش به دین بر‌می‌گردد چون شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) مانند انسانهای دیگر محکوم به رحلت است ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ پس منظور دین پیغمبر است. آنجا که آسیب رساندن به شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) باعث آسیب‌پذیری دین است آنجا هم شخصیت حقوقیاش را حفظ میکند هم شخص حقیقی را آنجا که رحلت او و درگذشت او به اصل دین آسیب نمی‌رساند آنجا حضرت برابر قضا و قدر الهی محکوم ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ هست ﴿وَمَا جَعَلْنَا لِبَشَرٍ مِن قَبْلِکَ الخُلْدَ أَفَإِن مِّتَّ فَهُمُ الخَالِدُونَ﴾ است و مانند آن.

پس محور نصرت الهی دین خداست نه شخص پیغمبر. اگر این‌چنین است این مطلب در زمان ائمه (علیهم السلام) هم صادق است. در زمان نایبان خاص او هم صادق است، در زمان نایبان عام هم صادق است. هر کسی برای حفظ دین خدا قیام کرده است منصور الهی است. برای اینکه شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) که محکوم به رحلت است و دین آن حضرت الی یوم القیامه باید بماند پس اساس، دین پیغمبر است؛ این یک مطلب.
مطلب دیگر اینکه ذات اقدس الهی فرمود سکینت خود را بر او نازل کرده است؛ سکینه و آرامش گاهی آرامش صادق است گاهی آرامش کاذب. گاهی انسان در کمال آرامش به سر میبرد این سکینت نیست یک آرامش کاذب است که فرمود: ﴿فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ القَوْمُ الخَاسِرُونَ﴾ کسانی که اهل خسارت‌اند، غافلانه زندگی میکنند خود را در امن می‌بینند همانهایی که فکر می‌کردند ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ همانهایی که فکر می‌کردند که ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً﴾ و مانند آن؛ بعد از یک مدت کوتاهی ﴿فَأَصْبَحُوا خَاسِرِینَ﴾ پس برخیها احساس امنیت میکنند و این امنیتشان امنیت کاذب است؛ اینکه فرمود: ﴿فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ القَوْمُ الخَاسِرُونَ﴾ یعنی این امن کاذب برای کسی است که غافلانه به سر میبرد و آن‌که عالمانه و متذکرانه به سر‌می‌برد این امن صادق دارد که ﴿الَّذِینَ آمَنُوا وَلَمْ یَلْبِسُوا إِیمَانَهُم بِظُلْمٍ أُوْلئِکَ لَهُمُ الأَمْنُ﴾ هم امنیت دنیا هم امنیت آخرت.
بنابراین بعضیها احساس آرامش می‌کنند منتها احساس کاذب؛ مثل انسانی که به مواد مخدر خود را خوشحال کرده است، بانشاط کرده است این یک نشاط کاذب است. اگر نشاط کاذب بود اندوه مقابل آن نشاط صادق است دیگر ممکن نیست هم نشاط کاذب باشد هم اندوه کاذب باشد. اگر یک کسی معتاد به مواد مخدر شد، از نشاط کاذب برخوردار شد، درون این نشاط کاذب یک درد صادق است و یک غم صادق است وقتی این نشاط کاذب رخت بر بست آن درد صادق خودش را نشان میدهد آن وقت است که فریاد او بلند میشود. اینها که گرفتار امن کاذب‌اند، در درون این امن کاذب یک اضطراب صادق است وقتی این امن کاذب رخت بر بست آن اضطراب صادق خودش را نشان میدهد این همان است که فرمود: ﴿فَإِذَا هُم مُبْلِسُونَ﴾ اینها سراسیمه‌اند. فرمود اینها کسانی هستند که در یک خانهای دارند زندگی می‌کنند به حسب ظاهر همیشه سقف خانه را نگاه می‌کنند دیوارها را نگاه می‌کنند می‌بینند که سقف سالم است دیوار سالم است در و پیکر سالم است خیال می‌کنند امنیت دارند؛ در حالی که مأموران ما دارند آن پایه‌های دیوار را از پا در می‌آورند و لرزان می‌کنند ﴿فَأَتَی اللَّهُ بُنْیَانَهُم مِنَ القَوَاعِدِ فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ مِن فَوْقِهِمْ وَأَتَاهُمُ العَذَابُ مِنْ حَیثُ لاَ یَشْعُرُونَ﴾ فرمود ما اگر خواستیم کسی را بگیریم که از سقف شروع نمیکنیم که او فرار بکند که یا از در و پیکر وارد نمی‌شویم که او فرار کند که ما سقفش را حفظ میکنیم در و پیکرش را حفظ می‌کنیم، دیوارهایش را حفظ می‌کنیم فقط از پایه شروع می‌کنیم که اینها نمی‌فهمند چه کار بکنند راه فرارشان بسته است ﴿فَأَتَی اللَّهُ بُنْیَانَهُم مِنَ القَوَاعِدِ﴾ از این قاعدهها از این پایه‌ها مأموریتهای الهی شروع میشود وقتی پایه ویران شد ﴿فَخَرَّ عَلَیْهِمُ السَّقْفُ﴾ بنابراین اسناد سکینه به ذات اقدس الهی برای اسباط اینکه این آرامش یک آرامش صادق است؛ آرامش صادق آن است که ظاهرش آرام باطنش هم آرام چون صادق است. ولی اگر امنیت کاذب بود؛ ظاهرش امینت است باطنش اضطراب این امنیت ظاهر به زودی رخت بر‌می‌بندد آن اضطراب صادق خودش را نشان میدهد ﴿فَإِذَا هُم مُبْلِسُونَ﴾ پس اسناد سکینه به الله برای آن است که این آرامش واقعاً آرامش صادق است.
پرسش: ...
پاسخ: صدق و کذب را مستحضرید همان‌طوری که گزارشهای صادق و کاذب داریم، گرایشهای صادق و کاذب هم داریم، دیگر اگر کسی گزارش داد یعنی خبر داد سخن گفت این سخن یا صادق است یا کاذب؛ یعنی چه یا صادق است، اگر انشا نباشد اخبار باشد اگر مطابق با واقع باشد این گزارش صادق است اگر مطابق با واقع نباشد این گزارش صادق نیست این برای گزارش. گرایشش هم همین‌طور است یک انسان مبتلا به مواد مخدر گرایش به سم دارد این گرایش، گرایش کاذب است؛ چرا؟ برای اینکه حقیقت بدن او واقع جان او دستگاه گوارش او این را تحمل نمی‌کند؛ یعنی این سم با جهاز هاضمه با دستگاه گوارش با ساختار بدن او هماهنگ نیست. پس این گرایش میشود گرایش کاذب. یک جوان ممکن است به یک سمتی گرایش داشته باشد ولی خُب این یک گرایش کاذب است. کدام تمدن صادق است کدام تمدن کاذب است؛ او را باید وحی بگوید. یک وقت است می‌گویند صبح صادق، صبح کاذب او را می‌شود با نجوم و اخترشناسی تشخیص داد که، صبح صادق داریم صبح کاذب داریم و مانند آن. یک وقت است که عطش صادق داریم عطش کاذب داریم او را با پزشکی می‌شود تشخیص داد. یک پزشک می‌تواند بگوید این بیماری که ما الآن روده و ریه و اینها را عمل کردیم تازه این بیمار از اتاق عمل آمد روی تخت آسایشگاه الآن دستگاهش برای جذب آب آماده نیست.
گرچه تشنه هست یک مقدار صبر بکنید که این زخمها التیام پیدا کند ما از راه سرم تأمین میکنیم شما به او آب ندهید حالا این بیمار تازه عمل کرده عطشان هست ولی این پزشک متخصص میگوید این عطش او عطش کاذب است عطش کاذب یعنی چی یعنی این گرایش او درست نیست او آب میخواهد ولی این آب در شرایط کنونی که رودههای او دستگاه او الآن جراحی شده نمیتواند جذب بکند آن وقت این به هم میخورد بنابراین این عطش، عطش کاذب است یک جوان خیلی از چیزها ممکن است بخواهد بالأخره کسی هست بگوید این گرایش، گرایش صادق هست یا نه. این تمدن، تمدن صادق هست یا نه. این نشاط، شادی صادق است یا نه. خب پس اگر گرایش مطابق با ساختار هستی انسان بود، می‌شود گرایش صادق. مطابق نبود می‌شود کاذب. چه کسی این را تشخیص می‌دهد؟ بهترین کسی که می‌تواند تشخیص بدهد، همان معماری است که این را ساخته است دیگر. آن کسی که تمام دستگاه بدن را ساخت و آفرید او باخبر است که چه گرایشی خوب است و چه گرایشی خوب نیست. خب پس او کاملاً می‌تواند به ما بگوید اگر یک کسی، یک معتادی گرایش به این سم دارد، این گرایش کاذب است. خب پس همان‌طوری که گفتار گاهی صادق است، گاهی کاذب، رفتار هم گاهی صادق است یا کاذب. صادق ﴿کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ﴾ صدق مطلق برای کسی است که هم در گفتار، هم در نوشتار، هم در رفتار، هم در عقاید، هم در اخلاق گرایشهای او و گزارشهای او مطابق با ما هو الواقع باشد. بنابراین این امنیت گاهی امنیت صادق است. همین است که ﴿فَأَنزَلَ اللَّهُ سَکِینَتَهُ عَلَی رَسُولِهِ﴾ ﴿سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾. چرا امنیت صادق است؟ برای اینکه هیچ گونه قلب نمی‌تپد، یک، هیچ خطری هم در بیرون نیست، دو، این آرامش با آن نفی خطر بیرون مطابق است، سه، می‌شود آرامش صادق. بعضیها تجری دارند. همان‌طور تجری در قول است در فعل هم هست. یعنی خطر هست، این در اثر غفلت آرامش است، بی‌خیال است. این گرایش او مطابق با واقع نیست. گاهی هم از آن طرف به عکس است. چه اینکه آن حزن همسفر پیغمبر(صلّی الله علیه و آله وسلّم) یک گرایش کاذب بود. یک غم کاذب بود. یک اندوه کاذب بود. حضرت فرمود وقتی ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ چه هراسی داری تو؟! آخر از چی می‌ترسی؟! بیگانه که قدرت نفوذ ندارد ترس تو از چیست، حزن تو از چیست؟! چیزی را ما از دست نمی‌دهیم که. خب پس خود حضرت یک امنیت صادق داشت، همسفرش یک حزن کاذب داشت، با این نهی آن حزن دارد برطرف می‌شود که ﴿لاَتَحْزَن﴾ چرا که ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾. خب بعضیها تجری دارند در طمأنینه، یا تجری دارند در اضطراب. بعضیها مضطرب‌اند که چه می‌شود. خب شما این‌قدر داری که به اندازهٴ عادی اگر زندگی کنی تأمین میشود. دیگر دلیلی ندارد مضطرب باشی که اگر عمر فردا به دست خود ما نیست، آن ذات اقدس الهی که این همه مار و عقرب را دارد روزی می‌دهد فرمود هیچ ماری، هیچ عقربی، هیچ حرام‌گوشتی چه در دریا چه در صحرا نیست مگر اینکه سفره‌اش را من پهن می‌کنم ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِی الأَرْضِ إِلاَ عَلَی اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ . این‌چنین نیست که حالا حیوان اگر حرام‌گوشت شد یا درنده شد، مستثنا باشد که. این نیست. خب همهٴ نیازهای او را تأمین می‌کند. یک انسان که دیگر از آنها بدتر نیست. اگر کسی خدای ناکرده برای رزقش مضطرب باشد این معلوم می‌شود یک اضطراب کاذبه است. از آن طرف هم از راه حرام اگر ﴿یَحْسَبُ أَنَّ مَالَهُ أَخْلَدَهُ﴾ ﴿جَمَعَ مَالاً وَعَدَّدَهُ﴾ و مانند آن شد و احساس آرامش کرد، گفت ﴿مَا أَظُنُّ أَن تَبِیدَ هذِهِ أَبَداً﴾ یک امنیت کاذب است. این در حقیقت در گرایش تجری کرده. اینجا جای حساب بردن است، بین خوف و رجا به سر بردن است. ولی احساس آرامش می‌کند. فتحصل که اگر سکینت گرایش صادق بود، سکینةالله است که فرمود: ﴿فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ و اگر آرامش، آرامش کاذب بود گرایش کاذب بود این همان است که ﴿فَلاَ یَأْمَنُ مَکْرَ اللّهِ إِلاَّ القَوْمُ الخَاسِرُونَ﴾ برای اینکه اینها از مبادی بی‌خبرند و خودش را می‌بیند و همین علل و عوامل ظاهریش را می‌بیند و احساس آرامش می‌کند. پس این احساس آرامش کاذب است. ﴿إِذْ هُمَا فِی الْغَارِ إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا﴾ در جریان معیت هم مستحضرید معیت مربوط به نحوهٴ ایمان و درجهٴ ایمان است. گذشته از آن معیت عمومی که ذات اقدس الهی با هر کسی دارد ﴿وَهُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ مَا کُنتُم﴾ ، یک معیت خاصی نسبت به متقین، محسنین دارد که ﴿ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذِینَ اتَّقَوْا﴾ ﴿وَإِنَّ اللَّهَ لَمَعَ المُحْسِنِینَ﴾ و مانند آن. یک معیتی هم با انبیا دارد. یک معیتی هم با اولواالعزم از انبیا دارد. یک معیتی هم با خاتم انبیا (علیهم الصّلوه و علیهم السلام) دارد. این دیگر اخص المعیتهاست. آن معیتی که با انبیا دارد یک مرحله است، آن معیتی که با اولواالعزم دارد برتر است، آن معیتی که با خاتمشان دارد معیت خاصه است. آن معیتی که با ذات مقدس پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دارد با هیچ‌کدام از آنها نخواهد بود.
خب ﴿لاَتَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ بر شخص پیغمبر ﴿وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا﴾.
مطلب دیگر این است که آن حرفی را که مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله تعالی علیه) زده است یک حرف عاقلانه سخن گفتن است. یعنی طوری که کسی را نرنجاند و عالمانه سخن بگوید وحدت اسلامی را هم حفظ بکند. مرحوم شیخ طوسی در تبیان دارد که ما در اینجا در صدد قدح و مدح کسی نیستیم که حالا کسی را قدح کنیم یک کسی را مثلاً تضعیف کنیم یا تضییف کنیم و مانند آن. این‌طور حرف زدن یک حرف زدن معتدل نیست. اما در قبال آنچه که در احتجاجات مرحوم طبرسی در بخش پایانی از مرحوم شیخ مفید (رضوان الله علیه) در رؤیا نقل شده کم‌کم زمینه فراهم بشود که امام رازی آن طور تندروی بکند. بعد نوبت به جناب آلوسی برسد که ایشان وقتی این حرفهای رافضه را به قول خودشان نقل می‌کند، می‌گوید یعنی جناب آلوسی بعد از نقل حرف رافضه به قول ایشان می‌گوید «لعمری أنه أشبه شیءٍ بهذیان المحموم أو أربده السکران. و لو لا أنّ الله سبحانه تعالی حکی فی کتابه الجلیل الإخوانهم الیهود و النصاری ما هو مثل ذلک و ردّه رحمه لضعفاء المؤمنین ما کنا نفتح فی ردّه فماً أو نجدی فی میدان تضعیفه قلماً». می‌گوید این حرفهایی که حالا مثلاً گاهی صاحب را بر کلب یا بر حمار اطلاق کرده‌اند، فلان شاعر در فلان شعر عربی مثلاً گفت همسفر من همراه من، کلب من بود یا حمار من بود، از این تعبیرات که از اطلاق کلمهٴ صاحب نمی‌شود تلقی فخر کرد، می‌گوید این حرفها شبیه به هذیان محموم کسانی که تبشان شدید است یا مستانه سخن می‌گویند هست. و اگر ذات اقدس الهی حرفهای یهودیها و نصارا را که شبیه این حرفهاست _معاذالله_ نقل نمی‌کرد و رد نمی‌کرد، چون خدا حرفهای یهودیها را و نصارا را نقل کرده و رد کرده برای اینکه مبادا مؤمنین متوسط و ضعیف‌الایمان گرفتار تبلیغات سوء آنها بشوند. اگر خدا در قرآن کریم این کارها را نمی‌کرد ما هم این کار را نمی‌کردیم یعنی حرفهای آنها را نقل نمی‌کردیم و رد نمی‌کردیم. نه دهان باز می‌کردیم نه قلم می‌گشودیم. خب این‌طور نوشته‌ها معلوم است دیگر با هفتهٴ وحدت و برقراری وحدت و «أیّها المسلّمون اتّحدوا اتّحدوا» اینها جور درنمی‌آید. بنابراین طرفین باید که حرفهایشان را مواظب باشند و گذشته را، بحثهای کلامی را سرجای خودش بگذارند و بحثهای اجتماعی و سیاسی را با بحثهای کلامی مخلوط نکنند. و در بحثهای کلامی هم ادب گفتار را هم حفظ بکنند.
خب مطلب دیگر اینکه، اینکه ذات اقدس الهی فرمود: ﴿وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی﴾ نشان می‌دهد که معیار کلمه الله است و کلمة کفار. شخص پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) معیار نیست مگر آن جایی که حفظ او باعث حفظ دین باشد. و گر نه آنجایی که رحلت ایشان آسیبی به دین نمی‌رساند نظیر ﴿إِنَّکَ مَیِّتٌ وَإِنَّهُم مَیِّتُونَ﴾ ذات اقدس الهی فرمود به اینکه قضا و قدر به حیات شما هم خاتمه می‌دهد.
پرسش: ...
پاسخ: بله نسبت به آنچه را که از رحلت آن حضرت انسان از دست می‌دهد همین‌طور است اما این مقداری که هست محفوظ می‌ماند. اینجا دو تا مسأله هست. یکی اینکه با رحلت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بسیاری از فیوضات از جامعه قطع می‌شود. این همان است که در بیانات نورانی امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) هست که آن‌طوری که در نهج‌البلاغه آمده وجود مبارک حضرت امیر بعد از رحلت پیغمبر (علیهما الصلاة و علیهما السلام) فرمود: «لقد انقطع بموتک ما لم ینقطع بموت غیرک» . عرض کرد یا رسول الله مرگ تو یک فاجعهٴ مثلاً محلّی و امثال ذلک نبود یا نظیر رحلت انبیای دیگر هم نبود. از «من الأولین و الاخرین» هیچ کسی به اندازة رحلت شما، صدمه وارد نکرد. رحلت هیچ کسی به اندازهٴ رحلت شما صدمه وارد نکرد. «من النبوة و الانباء و أخبار السماء». آنچه که دربارهٴ فقیه گفته می‌شود که سلّمه‌ای وارد شده نسبت به آینده است. اما نسبت به گذشته مصون است، آسیب نمی‌بیند. یعنی این دینش محفوظ هست. ولی ‌آنها که در جبهه‌های جنگ می‌خواستند بساط دین را برچین‌اند ذات اقدس الهی یاری کرد پیغمبر را. پس دو مطلب است یکی اینکه با رحلت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بسیاری از فیوضات قطع شد، بله این ثلمه‌ای است که «لا یسدّها شیء» . یکی اینکه دینش محفوظ هست الی یوم القیامه. این‌طور نیست که حالا از بین رفته باشد. خب پس عمده کلمةالله است که محفوظ است و ﴿کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ این را ذات اقدس الهی سفلی قرار داده و می‌دهد. این «جعل»ای نیست که فعل ماضی باشد مربوط به گذشته باشد. همان‌طوری که اوصاف ذاتی ذات اقدس الهی اگر با فعل ماضی یاد می‌شود منسلخ از زمان است، سنتهای الهی هم به قرینهٴ اینکه ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً﴾ و مانند آن آنها هم آن قراین خارجی باعث می‌شود که این‌گونه از افعال منسلخ از زمان باشند. این‌طور نیست که ﴿وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی﴾ این اختصاصی به واقعهٴ هجرت داشته باشد یا مربوط به صدر اسلام باشد و دیگر ذات اقدس الهی کلمهٴ کافران را سفلی قرار ندهد. این یک «جعل»ای است که هم جاعل از آن درمی‌آید، هم یجعل از آن درمی‌آید، هم سیجعل از آن درمی‌آید. اگر یک چیزی منسلخ از زمان بود این‌طور است. فعل خدا که به سنت او برگردد ﴿فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً﴾ و مانند آن است. اما اگر فعل خدا به سنت او برنگردد، به کارهای مقطعی و موردی برگردد، بله اینجا جای جریان فعل ماضی است. اینکه ذات اقدس الهی یک شخص معینی را در یک جایی یاری بکند، بله. اما وقتی خدای سبحان دربارهٴ اصل دین خودش می‌خواهد سخن بگوید این دیگر شخصی و مقطعی و موردی نیست که خداوند دین خود را در یک مورد یاری بکند در مورد دیگر یاری نکند. این‌طور نیست. بنابراین این یک «جعل»ای نیست که فعل ماضی باشد، «جعل»ای است که زمان از او منسلخ است نظیر ﴿کَانَ عَلِیماً قَدِیراً﴾ و مانند آن. یعنی همواره ذات اقدس الهی کلمهٴ کفار را سافل قرار می‌دهد و کلمهٴ خود را عالی قرار می‌دهد. آنجا که امر دایر بشود بین ایمان و کفر، آنجا که امر دایر بشود بین
﴿کَلِمَةُ اللّهِ﴾ و ﴿کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا﴾ ذات اقدس الهی یک حرف دارد و یک کار. حرفش این است که کلمة من علیاست. نفرمود «و جعل کلمه الله هی العلیا»، که بحثش قبلاً گذشت این مرفوع است نه منصوب. فرمود ﴿وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾.
پرسش: ...
پاسخ: بله این در همان جریان احد هم ذات اقدس الهی فرمود این یک تنبیه موقتی است بعد طولی هم نمی‌کشد که ما شما را ﴿ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ المُشْرِکُونَ﴾ ﴿فَکَفَی بِاللَّهِ شَهِیداً﴾ خواهیم کرد. چه اینکه طولی نکشید که همة اینها را به اسارت درآوردند. یک مقدار برای اینکه انسان را تنبیه کند به انسان بگوید به اینکه حالا که تمام تلاش و کوشش شده شما هم باید یک دستی بجنبید. و اما در کل این جریان امر دائر بشود بین اسلام و کفر،‌ بین کلمه الله و کلمه الّذین کفروا ذات اقدس الهی یک حرف دارد و آن این است که ﴿کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾ نه «جعل کلمه الله هی العلیا». این پرچم هرگز پایین نمی‌افتد که خدا این را بلند کند. این دیگر نسخ نباید باشد، این دیگر فعل نمی‌خواهد ﴿وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾. این اعلان خداست. یک فعلی هم دارد ﴿وَجَعَلَ کَلِمَةَ الَّذِینَ کَفَرُوا السُّفْلی﴾ کلمة کفار گاهی خاموش است گاهی اینها روشن ﴿کُلَّمَا أَوْقَدُوا نَاراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ﴾ هر وقت اینها آتش روشن کردند فرمود ما خاموش می‌کنیم. اما این چراغ همیشه روشن هست. و اینجا در جایی است که ضمیر را آورده‌اند که کار خودش را بکند نه کار آن مرجع ضمیر را. بعضی از کارها هست که نایب‌پذیر است. آنجایی که کار نایب‌پذیر است، ضمیر آنجا به عهده می‌گیرد. زید را دیدم و به او گفتم، این کلمهٴ او که ضمیر است به جای زید می‌نشیند دیگر لازم نیست کسی بگوید زید را دیدم و به زید گفتم. اما بعضی از کارهاست که خود زید باید ذکر بشود، از ضمیر برنمی‌آید. ضمیر یک اشاره‌ای است، یک فلشی است که در بعضی از موارد کاربرد دارد. اینکه در جاهای حساس ذات اقدس الهی سعی می‌کند که آن مرجع را تکرار بکند و به ضمیر اکتفا نکند، سرش همین است. ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا ٭ وَأَخْرَجَتِ الأَرْضُ أَثْقَالَهَا﴾ خب اگر می‌فرمود و اخرجت، این ضمیر به همان زمین برمی‌گشت. اما اینجا دیگر این ضمیر آن عرضه را ندارد که بترساند. وقتی باید بگوید حادثه سنگین است، حادثه پرخطر است، ناچار این مرجع را باید ذکر بکند. ﴿إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا ٭ وَأَخْرَجَتِ الأَرْضُ أَثْقَالَهَا﴾ اینجا حتماً باید مرجع ذکر بشود. اگر مرجع ذکر نشود، ضمیر ذکر بشود، این مشکل مغنیه و جامی حل می‌شود اما مشکل تفسیر حل نمی‌شود. این می‌خواهد ثابت کند که حادثه خیلی تلخ و سنگین است. یعنی باید نام زمین را ببرد. اینجا هم همین‌طور است اگر می‌فرمود همهٴ موارد خب ذات اقدس الهی ﴿إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ﴾ الله آمده، سکینته آمده، اگر می‌فرمود که «و کلمته هی العلیا»، خب مسأله حل بود. معلوم بود که کلمه الله، کلمته، الله است. اما حتماً باید بگوید: ﴿وَکَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا﴾. از ضمیر ساخته نیست که اهمیت مسأله را بفهماند از این جهت با اسم ظاهر ذکر شده. فرمود این کلمهٴ الله علیاست و در نوبتهای قبل هم اشاره شد که ذات اقدس الهی حکیمانه تصمیم می‌گیرد و عزیزانه اجرا می‌کند. اگر حکیمانه تصمیم بگیرد و قانونگذاری بکند، هیچ نقصی در او نیست. و عزیزانه بخواهد اجرا کند کسی نمی‌تواند جلویش را بگیرد.
«و الحمد لله رب العالمین»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 30:29

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی