- 591
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 113 و 114 سوره توبه
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 113 و 114 سوره توبه"
حق را هم باید ذات اقدس الهی تعیین کند چون حقی از خداست،
وجود مبارک ابی طالب سلام الله علیه نه تنها مسلمان و موحد بود بلکه جزو سابقین در اسلام و توحید بود.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَن یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُوا أُوْلِی قُرْبَی مِن بَعْدِ مَاتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الجَحِیمِ (113) وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لأَبِیهِ إِلَّا عَن مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ (11٤)﴾
سال گذشته تا پایان آیه 112 سوره مبارکه توبه بحث شد امسال به لطف و عنایت الهی از آیه 113 سوره مبارکه توبه شروع میشود.
در این کریمه فرمود: این حق برای پیغمبر علیه و آله آلاف التّحیّه و الثّناء و برای مؤمنین نیست که برای مشرکان استغفار بکنند، یعنی هیچ مسلمان و موحدی حق ندارد برای مشرک طلب مغفرت بکند.
مطلب اول
این جواز تکلیفی باید به استناد یک حق وضعی باشد. آیا چنین حقی برای موحد هست یا نه؟ و حق را هم باید ذات اقدس الهی تعیین کند چون حقی از خداست، الحق من ربک، چه در سوره مبارکه آل عمران چه در سوره مبارکه بقره ثابت شد حق را از حکم خدا استنباط میکنند نه حق را از طبیعت، نه از قرارداد اجتماع، نه حق را از سنن و آداب و فرهنگ مردم و مانند آن، زیرا هر موجود ممکنی اگر اصل هویتش به خدا وابسته است همه شئون او را هم خدا باید تعیین کند هر گونه حقی را ذات اقدس الهی که حق محض است باید تعیین کند، الحق من ربک، لذا برای این که ثابت بشود آیا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و همچنین مومنین چنین حقی را دارند باید ببینیم این حق را خدا برای آنها قرار داد یا نداد؟ میفرماید: «ما کان للنبی والذین ءامنوا ان یستغفروا » یک وقت است نهی نهی ابتدایی است که فلان کار را نکنید، لاتفعل، یک وقت به صورت نهی نیست اما به صورت نهی جواز ذکر میشود، که لایجوز و لایفعل و مانند آن، یک وقت است منشأ این حکم نهی میشود و آن این تعبیر است که پیامبر چنین حقی را ندارد وقتی ما کان للنبی شد یعنی لایحل له لایجوز له و مانند آن، که نفی جواز، نفی حلیت و مانند آن به استناد نفی حق است. فرمود چنین حقی برای پیامبر نیست و چنین حقی هم برای مومنین نیست.
مطلب دوم
اگر مطلب مهم باشد نظیر آن چه که در این کریمه است وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و مؤمنین جداگانه ذکر میشوند اما اگر جزو مطالب عادی باشد با یک تکلیف عام وضع هر دو روشن میشود. یا خطاب به عموم است: «یا ایّها الّذین ءامنوا» یا خطاب به رسول اکرم است که شامل همه بشود، اما در این گونه از موارد که محل ابتلای مسلمین بود صریحاً از هر دو نام میبرد، اما نه پیغمبر حق دارد نه مؤمنین حق دارند « ما کان للنبی و الذین ءامنوا ان یستغفروا للمشرکین »
این طلیعه آیه، اما سؤال در این است که این آیه در چه فضایی نازل شده است و ناظر به چه حکمی است؟ در شأن نزول این آیه آرائی ارائه شد:
یکی این که مؤمنین وقتی فهمیدند بعد از مرگ حسابی هست کتابی هست بهشتی هست جحنمی هست و مؤمنان و موحدان به بهشت میروند دیگران گرفتار جحنماند خواستند برای گذشتگان خود طلب مغفرت کنند که آنها در قیامت معذب نشوند و احیاناً میگفتند که جائز است که انسان برای مشرک طلب مغفرت بکند به دلیل این که آذر عموی ابراهیم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام مشرک بود و حضرت ابراهیم برای او طلب مغفرت کرد. بنابراین چون خطر سوخت و سوز در قیامت که برای نیاکان هست و چون وجود مبارک ابراهیم سلام الله علیه برای عمویش ﴿آذر﴾ طلب مغفرت کرد ما هم این کار را بکنیم. این یک شأن نزول، که آیه نازل شد که چنین حقی ندارید.
دوم این که وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که در دوران خردسالی مادرش را از دست داد بعد از مهاجرت از مکه به مدینه گاهی در عقبا سری به قبر مادرشان میزدند و کنار قبر وی برایش طلب مغفرت میکردند، این آیه نازل شد که هیچ کس نمیتواند برای مشرک ولو از نزدیکانش باشد طلب مغفرت کند.
شأن نزول سوم که گروهی از اهل سنّت دامن میزنند میگویند این آیه مربوط به ابی طالب سلام الله علیه است، که پیغمبر خواست برای ابی طالب طلب مغفرت کند این آیه نازل شد که معاذالله چون مشرکاً از دنیا رفت شما حق استغفار ندارید.
ضعیف ترین و بی پایه ترین شأن نزول همین سومی است که نه سند معتبری دارد چون روایت ضعیف و مرسلی است و نه شواهد دیگر آن را تأیید میکند برای این که براهین فراوان اقامه شده است که وجود مبارک ابی طالب سلام الله علیه نه تنها مسلمان و موحد بود بلکه جزو سابقین در اسلام و توحید بود و اصلاً وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در دامن ابی طالب تربیت شد. بعد از این که پدر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم رحلت کرد و او در کفالت جدش عبد المطلب به سر میبرد بعد از یک مدتی هم عبد المطلب درگذشت. هنگام مرگ عبد المطلب که فرا رسید عائله خود را مخصوصاً وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ که بالاخره دوران کودکی او بود ـ به فرزند خود ابی طالب سپرد عبدالمطلب دارای فرزندان زیادی بودعباس بود و یکی از آنها ابی طالب بود هر چند بعضی از فرزندان عبدالمطلب وضع مالیشان خیلی خوب و مناسب بودو از ابی طالب هم بزگتر ولی عبدالمطلب این کار را نکرد وجود مبارک پیغمبر را به شخص ابیطالب سپرده است کرامت اخلاقی و بزرگواری او و حسن سیرت و سریرت باعث شد که عبدالمطلب او را شایسته این کار بداند و پیغمبر را به او بسپارد و ابوطالب صلّی الله علیه و آله و سلّم که کرامتهای فراوانی از وجود مبارک پیغمبر دید او را در استسقاء و امثال استسقاء می برد و از او کمک می گرفت وبهرههای معنوی فراوانی از وجود پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نصیب ابو طالب شد. شعرهای بلند و کوتاهی در مدح پیغمبر گفته است واین ناچار بود که ایمان خود را مکتوم بکند تا بتواند در آن خفقان جاهلی از پیامبر دفاع بکند بنابراین او نه تنها مسلمان و موحد بود بلکه جزو سابقین در اسلام و توحید بود. اینها شواهد بودند. بحثهای فراوانی هم مرحوم علامه امینی رضوان الله تعالی علیه در الغدیر مطرح کردهاند درباره عظمت ایمان و شرافت وجود مبارک ابی طالب سلام الله علیه.
پس ضعیف ترین سخن این است که شأن نزول آیه، ابی طالب سلام الله علیه باشد.
درباره قبر مادر پیغمبر آن هم روایت باید معتبر باشد، که چنین چیزی نیست .
میماند همین سخن معروف بین اهل تفسیر، که بسیاری از بزرگان اهل تفسیر آن را نقل کردهاند وآن عبارت است از این که مسلمانان در صدر اسلام به این فکر بودند که برای نیاکانشان طلب مغفرت کنند چون فهمیدند که جهنم و بهشت چیست.آیه نازل شد که آنهایی که مشرک بودند برای آنها طلب مغفرت وجهی ندارد پس « ما کان للنبی و الذ ین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین » و اگر شما به این فکر بودید که، همان طوری که وجود مبارک ابراهیم برای آزر طلب مغفرت کرد، شما هم این کار را بکنید بایستی چند مطلب را درباره حضرت ابراهیم بررسی کنید:
اولاً حضرت ابراهیم درباره عمویش، آزر، یک وعدهای داد که اگر تو دست از الحاد و شرک خود برداری من برای تو از خدای سبحان طلب آمرزش میکنم، و برای این که به این وعده وفا کند هدایت و گذشت گناهان او را از ذات اقدس الهی در خواست میکرد، البته قبل از ورود نهی و قبل از تبیّن عداوت. بعد از این که معلوم شد این لیاقت و قابلیت مغفرت را ندارد جداً اعلام تبرأ کرد و موضع گرفت، گفت: «انی بریء منه» پس اول درباره عمویش برای این که او را تشویق کند به اسلام وعده طلب مغفرت داد و به این وعده عمل میکرد قبل از تبین عداوت او تا آن زمانی که احتمال میداد این دعا و نیایش درباره او اثر کند بعد از این که معلوم شد او شدیداً دشمن دین است از او تبری جست .
مطلب دیگر آن که وظیفه ما این است که هم در تولی ابراهیم خلیل سلام الله علیها را اسوه قرار دهیم و هم در تبری هر که را خلیل حق با او تولی داشت ما اهل ولای او باشیم هر که خلیل حق از او تبری داشت ما اهل تبری باشیم این را در سوره مبارکه ممتحنه به ما دستور دادند که شما در تبری او را اسوه خود قرار دهید
مطلب پایانی آن است که مبادا بین آنچه که در این فضاها مطرح است ﴿ یعنی آنچه در سوره مریم و چه در سوره توبه چه در سوره شعرا و چه در سوره ممتحنه﴾ که درباره « ابِ » حضرت خلیل مطرح است، با والد اشتباه بشود ﴿ در بحث های قبل مانند سوره بقره وغیره این بحث گذشت ﴾ یعنی دو فصل ودو مقام است، یک مقام مربوط به اب که عنوان « اب » در آن مطرح است این مربوط به اب که آیا اب بر عمو اطلاق میشود؟ میفرمایند خیر. عنوان دیگر مربوط به « والد » است. والد در یک جای قرآن است و آن هم در زمان پیری ابراهیم خلیل است که دیگر همه چیز برای او روشن شد ولی برای والدش طلب مغفرت میکند. وقتی هم که « فلما تبین له انه عدو لله تبرأ منه » این مربوط به عموی اوست این مطلب را بزرگانی از اهل تفسیرمخصوصاً سیدنا الاستاد علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه تحریر میکند که پدر ابراهیم خلیل موحد بود. این کلمه اب هم بر والد اطلاق میشود هم بر کفیل و هم بر عمو، اما والد فقط بر والد اطلاق میشود. در همین سوره مبارکه توبه و سایر آیات که آمده وقتی برای او روشن شد که دشمن خداست از او تبری جست همین قرآن دارد که ابراهیم در زمان پیری گفته :« الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق... ربنا اغفر لی و لوالدی و للمؤمنین...» ﴿ ابراهیم / 39 ﴾، پس معلوم میشود که دو فصل است کاملاً جدای از هم نه دو فرد و نه دو مطلب، یک فصلی فیما یرجو الی والده علیه الصلواه و السلام، و یک فصل فیما یرجو الی ابیه که بینهما بون بعید. پدر او موحد و مسلمان بود و تا آخرین لحظه هم خلیل حق برای او طلب مغفرت کرد اجمالاً آن آیات را بعداً بحث میکنیم.
پس « وما کان للنبی و الذین ءانموا ان یستغفروا للمشرکین »
راه عقلی هم برای نفی این حق باز است. برای این که مشرک هر گونه پیوندی بین خود و خدای خود قطع کرده است او باید « واعتصموا بحبل الله » باشد که ارتباط خود را قطع کرد هیچ رابطهای بین او و خدایش نیست لذا در همین سوره مبارکه توبه در بحثهای سال گذشته، آیه 80، به این صورت توضیح داده شد که خدای سبحان درباره منافقین میفرماید چه استغفار کنی چه استغفار نکنی لغو است برای این که آنها قابل بخشش نیستند، آنها رابطهشان را با خدا قطع کردهاند. کسی که خدا را قبول ندارد و دشمن با مکتب خداست شما میخواهی بینشان رابطه برقرار کنی؟ آیه 80 سوره مبارکه توبه این بود که « استغفر لهم او لا تستغفر لهم » یعنی چه استغفار بکنی و چه استغفار نکنی بی اثر و کار لغو است و پیغمبر که کار لغو نمیکند مومنین هم کار لغو نمیکنند آنهم لغو با خدا. یک موقع کسی با محاسن خود بازی میکند و این کار لغوی است. یک وقتی با خدا نیایش میکند بازیگرانه واین صحیح نیست بلکه جایز نیست حقیر است.فرمود « استغفر لهم او لاتستغفر لهم » چرا؟ « ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفر الله لهم » یعنی رابطه شان را با خدا قطع کرده اند. خوب چطور کسی اهل ربا بود « » با این که کفر شرک نیست فقط معصیت کبیره است و اگر کسی عدولله شد، مشرک و ملحد ومنکر شد، در قبال «و الذین ءامنوا اشد حباً لله » این « والذین اشرکوا اشد عداوه لله » شد، این چه طلب مغفرتی است، خدایا! به کسی رحم بکن که تو را قبول ندارد یعنی لایق دریا فت فیض نیست این کار لغوی است. پس برهان مسأله هم در آیه 80 سوره مبارکه توبه قبلاً گذشت. الان فرمود « ما کان للنبی والذین ءامنوا ان یستغفروا للمشرکین ».
مطلب دیگر این است که روابطه اجتماعی برای یک سلسله از مسائل است. اینها در محدوده خودشان میتوانند اثر بگذارند اما هرگز نسبت به نظام حاکم روابط علمی و قوانین تکوینی اثر نمیگذارند. حقی که در مسائل تکوین است یا حقی که در مسائل نظری است حاکم بر روابطه اجتماعی است. فرمود « ولو کانوا اولی قربی » ولو مشرکین از بستگان نزدیک شما باشند. گر چه ما گفتیم که صله رحم بکنید، اقربایتان را رعایت بکنید، امادر مسائل شخصی نه در مسائلی که به مکتب و دین و حقوق کلی برمی گردد، در محکمه قضا در جریان حکم در جریان شهادت آن جا هم فرمود حق را بگوئید ولو علی انفسکم از ذوی القربی، مبادا یک وقتی حق را اگر علیه خودتان بود، نگوئید یا حق را اگر علیه بستگانتان بود کتمان بکنید. پس حق را چه در مسائل شهادت و چه در مسائل قضا و حکم و چه در مسائل نیایش و دعا بر روابطه اجتماعی و خانوادگی باید مقدم بدانید « ولو کانوا اولی قربی ».
مطالب قبل درباره حکم مسأله بود.
مطلب دیگر آن است که یک وقت انسان جاهل به موضوع است. در این صورت « رفع ما لا یعلمون » قبل از این که معلوم بشود این شخص مشرک است یا نه ممکن است کسی طلب مغفرت بکند .حال آن استغفارش اثر نکرده است ولی او اقدام به کار لغو نکرده است. این یک لغو فعلی است نه لغو فاعلی. این زیدی که دعا کرده: خدایا آن عمرو را بیامرز، بازیگر نیست گر چه دعای او بازیچه است چون علم ندارد که این این شخص مدعوله مشرک بوده. امایک وقت است « من بعد ما تبین لهم انهم من الصحاب الجحیم » است. بعد از این که معلوم شد فلان شخص از اصحاب جحیم یعنی بعداز این که معلوم شد این شخص کسی است که «استغفرت ام لم تستغفر لن یغر الله لهم ». هم این کار بازیچه است و هم این دعا کننده و مستغقر بازیگر. بازی در مسائل عادی با بدن ولباس خود حالا یک حکمی دارد ولی بازی با نیایش و عبادت که در اختیار آدم نیست که انسان با خدا بخواهد بازی کند فرمود این کار لغو را در برابر ذات اقدس الهی نباید انجام دهید پس قبلا از تبین شرک آن مدعوله معذورید «رفع ما لا یعلمون » اما « من بعد ما تبین لهم انهم الصحاب الجحیم » دیگر نمیشود بازی کرد پس « ما کان للنبی والذ ین ءامنوا ان یستغفروا للمشرکین ولوکانوا اولی قربی من بعد ما تبین لهم » که آن مشرکین اصحاب جحیمند.
سؤال: جواب: بله، چون الی آدم سلام الله علیهم اجمعین همهشان « تقلبک فی الساجدین » هستند، اینها « من اصلاب الشامخه و ارحامک المطهره » اند، منتهی چون سند روشنی نیست گفتهاند شما خیلی بحثهای شجری نکنید، آنجا ممکن است به اشتباه بیافتید.
بعد میفرماید شما که استدلال کردهاید و گفتهاید همان طور که حضرت ابراهیم برای آزر طلب مغفرت کرد ما هم برای مشرکان گذشته طلب مغفرت بکنیم، این استدلالتان تام نیست، حال یا به عنوان جواب سؤال است یا به عنوان تتمه استدلال قبلی اینها نه به عنوان جواب سؤال و اشکال. میفرماید: « وما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده وعدها ایاه » اینها که فکر میکردند این آیه مربوط به ابیطالب رضوان الله تعالی علیه است، غافل از این که ابیطالب تقریباً دوازده سال قبل از نزول این آیات رحلت کرده بود. ابو طالب اوائل بعثت در مکه رحلت کرده است و این آیه تقریباً سال نهم هجری در مدینه نازل شده است، حداقل دوازده سال فاصله است بین مرگ ابیطالب و نزول این آیه، چگونه این آیه مربوط به عند الاحتضار است؟ چون آنها خواستند بگویند عند الاحتضار وجود مبارک پیغمبر رفته برای ابیطالب طلب مغفرت بکند، گفت تو بگو لا اله الا الله من برای تأمین گذشتههایت طلب مغفرت میکنم و او معاذ الله امتناع کرده از گفتن لا اله الا الله و موحد بشود. پس این به جعد نزدیکتر است.
سؤال: جواب: چون این همه مشرکانی که پسرانشان کوشش کردند، شهید شدند و خدمت به اسلام کردند چه استبعادی دارد که آنها از پیغمبر بخواهند برای نیاکان ما طلب مغفرت کن، چه این که این کار را کردهاند و درخواست کردهاند که برای نیاکان ما طلب مغفرت کن.
« وما کان استغفار ابراهیم لابیه الاّ عن موعده وعدها ایّاه فلمّا تبیّن له انّه عدوّ لله تبرّأ منه»
در آیه 43 به بعد سوره مبارکه مریم به این صورت وعده ابراهیم خلیل آمده است. در جریان گفت و گوی بین حضرت خلیل و عموی او آزر است که: « یا أبت إنی قد جائنی من العلم ما لم یأتک فاتبعنی أهدک صراطاً سویا، یا ابت إنی أخاف أن یمسک عذاب من الرحمن فتکون للشیطان ولیا ». آنگاه جوابش را آزر به وجود مبارک خلیل حق میدهد این است: «أراغب أنت عن ءالهتی یا إبراهیم لئن لم تنته لأرجمنک و اهجرنی ملیا » این تهدیدی است که عمویش نسبت به حضرت ابراهیم روا داشته است که تو را رجم میکنیم و طرد میکنیم. احتمال این که استغفار حضرت ابراهیم برای آزر جنبه شخصی داشته باشد نه جنبه مغفرت الهی مطرح است نظیر آنچه که از وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در جریان جنگ احد نقل شد که وقتی چهره حضرت آغشته به خون شد، دندان حضرت شکست به حضرت عرض کردند: « لو دعوت علیهم » ای کاش نفرین میکردی، حضرت طبق این نقل فرمود: « لم أبعث» آنجا « اللهم اهد » محذوری ندارد اما طلب مغفرت هم نقل شده است. میگویند طلب مغفرت طبق آن نقل ناظر به گذشت حق شخصی است، که من از حق شخصیام گذشتم، خدایا اینها را هدایت کن، نه طلب مغفرت یعنی خدایا اینها را به جهنم نبر. پس مغفرت به معنای بخشش از حق شخصی هم مطرح است چه این که در جریان احد نقل شده بود اینجا هم که وجود مبارک خلیل حق بعدها میخواهد استغفار بکند گذشت از این تهدیدها حقوق شخصی خودش است. آزر به حضرت گفت :«لئن ام تنته لارجمنک و احجرنی ملیا » آنگاه «قال سلام علیک ساستغفر لک ربی». از این بخش سوره مریم استفاده نمیشود که وجود مبارک ابراهیم خلیل استغفار کرده است بلکه وعده استغفار داد، اما از آیات محل بحث در سوره توبه معلوم میشود استغفار شده و وعده به فعلیت رسیده که دارد «و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده وعده ایاه» معلوم میشود که آن وعده را انجاز و عمل کرده است. در سوره مبارکه شعرا به این صورت آمده است که برای عموی خود طلب مغفرت کرد که « واغفر لابی انه کان من الضالین» صریحاً از عموی خود نام میبرد و طلب مغفرت میکند، آیه 86 سوره مبارکه شعرا این است فرمود «و اجعلنی لسان صدق فی الاخرین و اجعلنی ...واغفر لابی انه کان من الضالین». در سوره مبارکه توبه که محل بحث است فرمود بعد از آن که برای ابراهیم خلیل مسلم شد «فلما تبین له انه عدو لله تبرءمنه» صریحاً تبری کرد ودر سوره مبارکه ممتحنه هم فرمود که شما هم در این تبری به آن حضرت تأسی کنید ... » ذیل آیه 4 در سوره مبارکه ممتحنه که جریان حضرت خلیل حق را از عموم تبری استثناء بکند در آیه محل بحث یعنی سوره مبارکه توبه صریحاً تبری خصوصی را یاد آور میشود که فرمود: فلما تبین له انه عدو لله تبرءمنه یعنی وقتی برای خلیل حق مسلم شد که او دیگر اسلام را نمیپذیرد «تبره منه ان ابراهیم لاواه حلیم» که آیه 14 سوره مبارکه توبه است که محل بحث است. اما با حفظ این محدوده در سوره مبارکه ابراهیم آیه 40 و 41 این طور آمده است « رب اجعلنی مقیم الصلواه و من ذریتی ربنا و تقبل دعایی ربنا اغفرلی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب». پس در همه آن بخشها در سوره مبارکه توبه سخن از اب است که بر آزر تطبیق شده یک جا هم نام آزر را صریحاً برده. در سوره توبه که محل بحث است فرمود تبری کرد « فلما تبین له انه عدو لله تبرءمنه » در سوره ابراهیم بخش پایانی آن حضرت را ذکر میکند چون در آیه 39 همان سوره ابراهیم دارد که «الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل» خدا را شکر میکنم که در زمان پیری به من فرزندان صالح داد، فرمودند زمان پیری ابراهیم است که همه چیز برای او روشن شد اگر در سوره ممتحنه، مریم و شعراء هنوز بین راه بود در سوره توبه در اواخر راه است و در سوره ابراهیم در پایان راه، برای این که در سوره ابراهیم فرمود « فلما تبین له انه عدو لله تبرءمنه». آنگاه در بخش آخر خط عرض میکند خدایا مرا، پدر مرا و مؤمنین را بیامرز. پدر غیر از والد است؛ « ربنا اغفر لی و الوالدی» پدر مرا بیامرز، همک پدر او پاک بود ،هم او شیر پاک خورد. این طور نبود که از یک مشرکی یک موحدی در بیاید «و للمومنین یوم یقوم الحساب». بنابراین این دو مطلب و دو مسأله نیست که کنار هم ذکر بکند چون امهات و عقائد و مسائل کلامی است، دو فصل کاملاًاز هم جداست ولو آن فصل پنج شش خط بیشتر نباشد: یک فصل فیما یرجع الی والدیه علیه الصلواه و السلام، یک فصل فیما یرجع الی ابیه ای آزر، آن آیات مربوط به عموی اوست و این آیات مال پدر و مادر اوست. اگر خواستیم برهانی سخن بگوییم می گوییم والد و اب، اگر خواستیم فارسی حرف بزنیم هر دو جا هم میگوییم پدر، ولی آنجا که خطر تشابه است اصطلاح قرآنی را حفظ بکنیم، ان فصل فیما یرجع الی والدیه که موحد و پاک و طیب و طاهر بودند و بس، این مال پدر است که کلمه اب را دارد خیلیها هم اطلاق میکنند، قدر متیقن و مسلم این اب همان آزر است که عموی اوست و مانند آن. پس ای دو مطلب نیست که یک جا ذکر بکنیم که احیاناً صدر و ساق با هم اشتباه بشود، دو فصل است یعنی خط قرمز بینشان است یکی فیما یرجع الی والدیه این فصل اول ولو پنج خط یک فصل فیما یرجع الی ابیه که منظور آزر است برای این که این در سوره مبارکه ابراهیم حرف آخر را زده، در سوره توبه اواخر حرف اوست یعنی بعد از این که روشن شد که اینها مشرکند « تبرأ منه » اما در آخر خط که پیر شد « الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل ربنا اغفر لی و الوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب».
الحمد لله رب العالمین
حق را هم باید ذات اقدس الهی تعیین کند چون حقی از خداست،
وجود مبارک ابی طالب سلام الله علیه نه تنها مسلمان و موحد بود بلکه جزو سابقین در اسلام و توحید بود.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
﴿مَا کَانَ لِلنَّبِیِّ وَالَّذِینَ آمَنُوا أَن یَسْتَغْفِرُوا لِلْمُشْرِکِینَ وَلَوْ کَانُوا أُوْلِی قُرْبَی مِن بَعْدِ مَاتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُمْ أَصْحَابُ الجَحِیمِ (113) وَمَا کَانَ اسْتِغْفَارُ إِبْرَاهِیمَ لأَبِیهِ إِلَّا عَن مَوْعِدَةٍ وَعَدَهَا إِیَّاهُ فَلَمَّا تَبَیَّنَ لَهُ أَنَّهُ عَدُوٌّ لِلّهِ تَبَرَّأَ مِنْهُ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَأَوَّاهٌ حَلِیمٌ (11٤)﴾
سال گذشته تا پایان آیه 112 سوره مبارکه توبه بحث شد امسال به لطف و عنایت الهی از آیه 113 سوره مبارکه توبه شروع میشود.
در این کریمه فرمود: این حق برای پیغمبر علیه و آله آلاف التّحیّه و الثّناء و برای مؤمنین نیست که برای مشرکان استغفار بکنند، یعنی هیچ مسلمان و موحدی حق ندارد برای مشرک طلب مغفرت بکند.
مطلب اول
این جواز تکلیفی باید به استناد یک حق وضعی باشد. آیا چنین حقی برای موحد هست یا نه؟ و حق را هم باید ذات اقدس الهی تعیین کند چون حقی از خداست، الحق من ربک، چه در سوره مبارکه آل عمران چه در سوره مبارکه بقره ثابت شد حق را از حکم خدا استنباط میکنند نه حق را از طبیعت، نه از قرارداد اجتماع، نه حق را از سنن و آداب و فرهنگ مردم و مانند آن، زیرا هر موجود ممکنی اگر اصل هویتش به خدا وابسته است همه شئون او را هم خدا باید تعیین کند هر گونه حقی را ذات اقدس الهی که حق محض است باید تعیین کند، الحق من ربک، لذا برای این که ثابت بشود آیا پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و همچنین مومنین چنین حقی را دارند باید ببینیم این حق را خدا برای آنها قرار داد یا نداد؟ میفرماید: «ما کان للنبی والذین ءامنوا ان یستغفروا » یک وقت است نهی نهی ابتدایی است که فلان کار را نکنید، لاتفعل، یک وقت به صورت نهی نیست اما به صورت نهی جواز ذکر میشود، که لایجوز و لایفعل و مانند آن، یک وقت است منشأ این حکم نهی میشود و آن این تعبیر است که پیامبر چنین حقی را ندارد وقتی ما کان للنبی شد یعنی لایحل له لایجوز له و مانند آن، که نفی جواز، نفی حلیت و مانند آن به استناد نفی حق است. فرمود چنین حقی برای پیامبر نیست و چنین حقی هم برای مومنین نیست.
مطلب دوم
اگر مطلب مهم باشد نظیر آن چه که در این کریمه است وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و مؤمنین جداگانه ذکر میشوند اما اگر جزو مطالب عادی باشد با یک تکلیف عام وضع هر دو روشن میشود. یا خطاب به عموم است: «یا ایّها الّذین ءامنوا» یا خطاب به رسول اکرم است که شامل همه بشود، اما در این گونه از موارد که محل ابتلای مسلمین بود صریحاً از هر دو نام میبرد، اما نه پیغمبر حق دارد نه مؤمنین حق دارند « ما کان للنبی و الذین ءامنوا ان یستغفروا للمشرکین »
این طلیعه آیه، اما سؤال در این است که این آیه در چه فضایی نازل شده است و ناظر به چه حکمی است؟ در شأن نزول این آیه آرائی ارائه شد:
یکی این که مؤمنین وقتی فهمیدند بعد از مرگ حسابی هست کتابی هست بهشتی هست جحنمی هست و مؤمنان و موحدان به بهشت میروند دیگران گرفتار جحنماند خواستند برای گذشتگان خود طلب مغفرت کنند که آنها در قیامت معذب نشوند و احیاناً میگفتند که جائز است که انسان برای مشرک طلب مغفرت بکند به دلیل این که آذر عموی ابراهیم علی نبیّنا و آله و علیه السّلام مشرک بود و حضرت ابراهیم برای او طلب مغفرت کرد. بنابراین چون خطر سوخت و سوز در قیامت که برای نیاکان هست و چون وجود مبارک ابراهیم سلام الله علیه برای عمویش ﴿آذر﴾ طلب مغفرت کرد ما هم این کار را بکنیم. این یک شأن نزول، که آیه نازل شد که چنین حقی ندارید.
دوم این که وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم که در دوران خردسالی مادرش را از دست داد بعد از مهاجرت از مکه به مدینه گاهی در عقبا سری به قبر مادرشان میزدند و کنار قبر وی برایش طلب مغفرت میکردند، این آیه نازل شد که هیچ کس نمیتواند برای مشرک ولو از نزدیکانش باشد طلب مغفرت کند.
شأن نزول سوم که گروهی از اهل سنّت دامن میزنند میگویند این آیه مربوط به ابی طالب سلام الله علیه است، که پیغمبر خواست برای ابی طالب طلب مغفرت کند این آیه نازل شد که معاذالله چون مشرکاً از دنیا رفت شما حق استغفار ندارید.
ضعیف ترین و بی پایه ترین شأن نزول همین سومی است که نه سند معتبری دارد چون روایت ضعیف و مرسلی است و نه شواهد دیگر آن را تأیید میکند برای این که براهین فراوان اقامه شده است که وجود مبارک ابی طالب سلام الله علیه نه تنها مسلمان و موحد بود بلکه جزو سابقین در اسلام و توحید بود و اصلاً وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در دامن ابی طالب تربیت شد. بعد از این که پدر پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم رحلت کرد و او در کفالت جدش عبد المطلب به سر میبرد بعد از یک مدتی هم عبد المطلب درگذشت. هنگام مرگ عبد المطلب که فرا رسید عائله خود را مخصوصاً وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ که بالاخره دوران کودکی او بود ـ به فرزند خود ابی طالب سپرد عبدالمطلب دارای فرزندان زیادی بودعباس بود و یکی از آنها ابی طالب بود هر چند بعضی از فرزندان عبدالمطلب وضع مالیشان خیلی خوب و مناسب بودو از ابی طالب هم بزگتر ولی عبدالمطلب این کار را نکرد وجود مبارک پیغمبر را به شخص ابیطالب سپرده است کرامت اخلاقی و بزرگواری او و حسن سیرت و سریرت باعث شد که عبدالمطلب او را شایسته این کار بداند و پیغمبر را به او بسپارد و ابوطالب صلّی الله علیه و آله و سلّم که کرامتهای فراوانی از وجود مبارک پیغمبر دید او را در استسقاء و امثال استسقاء می برد و از او کمک می گرفت وبهرههای معنوی فراوانی از وجود پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم نصیب ابو طالب شد. شعرهای بلند و کوتاهی در مدح پیغمبر گفته است واین ناچار بود که ایمان خود را مکتوم بکند تا بتواند در آن خفقان جاهلی از پیامبر دفاع بکند بنابراین او نه تنها مسلمان و موحد بود بلکه جزو سابقین در اسلام و توحید بود. اینها شواهد بودند. بحثهای فراوانی هم مرحوم علامه امینی رضوان الله تعالی علیه در الغدیر مطرح کردهاند درباره عظمت ایمان و شرافت وجود مبارک ابی طالب سلام الله علیه.
پس ضعیف ترین سخن این است که شأن نزول آیه، ابی طالب سلام الله علیه باشد.
درباره قبر مادر پیغمبر آن هم روایت باید معتبر باشد، که چنین چیزی نیست .
میماند همین سخن معروف بین اهل تفسیر، که بسیاری از بزرگان اهل تفسیر آن را نقل کردهاند وآن عبارت است از این که مسلمانان در صدر اسلام به این فکر بودند که برای نیاکانشان طلب مغفرت کنند چون فهمیدند که جهنم و بهشت چیست.آیه نازل شد که آنهایی که مشرک بودند برای آنها طلب مغفرت وجهی ندارد پس « ما کان للنبی و الذ ین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین » و اگر شما به این فکر بودید که، همان طوری که وجود مبارک ابراهیم برای آزر طلب مغفرت کرد، شما هم این کار را بکنید بایستی چند مطلب را درباره حضرت ابراهیم بررسی کنید:
اولاً حضرت ابراهیم درباره عمویش، آزر، یک وعدهای داد که اگر تو دست از الحاد و شرک خود برداری من برای تو از خدای سبحان طلب آمرزش میکنم، و برای این که به این وعده وفا کند هدایت و گذشت گناهان او را از ذات اقدس الهی در خواست میکرد، البته قبل از ورود نهی و قبل از تبیّن عداوت. بعد از این که معلوم شد این لیاقت و قابلیت مغفرت را ندارد جداً اعلام تبرأ کرد و موضع گرفت، گفت: «انی بریء منه» پس اول درباره عمویش برای این که او را تشویق کند به اسلام وعده طلب مغفرت داد و به این وعده عمل میکرد قبل از تبین عداوت او تا آن زمانی که احتمال میداد این دعا و نیایش درباره او اثر کند بعد از این که معلوم شد او شدیداً دشمن دین است از او تبری جست .
مطلب دیگر آن که وظیفه ما این است که هم در تولی ابراهیم خلیل سلام الله علیها را اسوه قرار دهیم و هم در تبری هر که را خلیل حق با او تولی داشت ما اهل ولای او باشیم هر که خلیل حق از او تبری داشت ما اهل تبری باشیم این را در سوره مبارکه ممتحنه به ما دستور دادند که شما در تبری او را اسوه خود قرار دهید
مطلب پایانی آن است که مبادا بین آنچه که در این فضاها مطرح است ﴿ یعنی آنچه در سوره مریم و چه در سوره توبه چه در سوره شعرا و چه در سوره ممتحنه﴾ که درباره « ابِ » حضرت خلیل مطرح است، با والد اشتباه بشود ﴿ در بحث های قبل مانند سوره بقره وغیره این بحث گذشت ﴾ یعنی دو فصل ودو مقام است، یک مقام مربوط به اب که عنوان « اب » در آن مطرح است این مربوط به اب که آیا اب بر عمو اطلاق میشود؟ میفرمایند خیر. عنوان دیگر مربوط به « والد » است. والد در یک جای قرآن است و آن هم در زمان پیری ابراهیم خلیل است که دیگر همه چیز برای او روشن شد ولی برای والدش طلب مغفرت میکند. وقتی هم که « فلما تبین له انه عدو لله تبرأ منه » این مربوط به عموی اوست این مطلب را بزرگانی از اهل تفسیرمخصوصاً سیدنا الاستاد علامه طباطبایی رضوان الله تعالی علیه تحریر میکند که پدر ابراهیم خلیل موحد بود. این کلمه اب هم بر والد اطلاق میشود هم بر کفیل و هم بر عمو، اما والد فقط بر والد اطلاق میشود. در همین سوره مبارکه توبه و سایر آیات که آمده وقتی برای او روشن شد که دشمن خداست از او تبری جست همین قرآن دارد که ابراهیم در زمان پیری گفته :« الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل و اسحاق... ربنا اغفر لی و لوالدی و للمؤمنین...» ﴿ ابراهیم / 39 ﴾، پس معلوم میشود که دو فصل است کاملاً جدای از هم نه دو فرد و نه دو مطلب، یک فصلی فیما یرجو الی والده علیه الصلواه و السلام، و یک فصل فیما یرجو الی ابیه که بینهما بون بعید. پدر او موحد و مسلمان بود و تا آخرین لحظه هم خلیل حق برای او طلب مغفرت کرد اجمالاً آن آیات را بعداً بحث میکنیم.
پس « وما کان للنبی و الذین ءانموا ان یستغفروا للمشرکین »
راه عقلی هم برای نفی این حق باز است. برای این که مشرک هر گونه پیوندی بین خود و خدای خود قطع کرده است او باید « واعتصموا بحبل الله » باشد که ارتباط خود را قطع کرد هیچ رابطهای بین او و خدایش نیست لذا در همین سوره مبارکه توبه در بحثهای سال گذشته، آیه 80، به این صورت توضیح داده شد که خدای سبحان درباره منافقین میفرماید چه استغفار کنی چه استغفار نکنی لغو است برای این که آنها قابل بخشش نیستند، آنها رابطهشان را با خدا قطع کردهاند. کسی که خدا را قبول ندارد و دشمن با مکتب خداست شما میخواهی بینشان رابطه برقرار کنی؟ آیه 80 سوره مبارکه توبه این بود که « استغفر لهم او لا تستغفر لهم » یعنی چه استغفار بکنی و چه استغفار نکنی بی اثر و کار لغو است و پیغمبر که کار لغو نمیکند مومنین هم کار لغو نمیکنند آنهم لغو با خدا. یک موقع کسی با محاسن خود بازی میکند و این کار لغوی است. یک وقتی با خدا نیایش میکند بازیگرانه واین صحیح نیست بلکه جایز نیست حقیر است.فرمود « استغفر لهم او لاتستغفر لهم » چرا؟ « ان تستغفرلهم سبعین مره فلن یغفر الله لهم » یعنی رابطه شان را با خدا قطع کرده اند. خوب چطور کسی اهل ربا بود « » با این که کفر شرک نیست فقط معصیت کبیره است و اگر کسی عدولله شد، مشرک و ملحد ومنکر شد، در قبال «و الذین ءامنوا اشد حباً لله » این « والذین اشرکوا اشد عداوه لله » شد، این چه طلب مغفرتی است، خدایا! به کسی رحم بکن که تو را قبول ندارد یعنی لایق دریا فت فیض نیست این کار لغوی است. پس برهان مسأله هم در آیه 80 سوره مبارکه توبه قبلاً گذشت. الان فرمود « ما کان للنبی والذین ءامنوا ان یستغفروا للمشرکین ».
مطلب دیگر این است که روابطه اجتماعی برای یک سلسله از مسائل است. اینها در محدوده خودشان میتوانند اثر بگذارند اما هرگز نسبت به نظام حاکم روابط علمی و قوانین تکوینی اثر نمیگذارند. حقی که در مسائل تکوین است یا حقی که در مسائل نظری است حاکم بر روابطه اجتماعی است. فرمود « ولو کانوا اولی قربی » ولو مشرکین از بستگان نزدیک شما باشند. گر چه ما گفتیم که صله رحم بکنید، اقربایتان را رعایت بکنید، امادر مسائل شخصی نه در مسائلی که به مکتب و دین و حقوق کلی برمی گردد، در محکمه قضا در جریان حکم در جریان شهادت آن جا هم فرمود حق را بگوئید ولو علی انفسکم از ذوی القربی، مبادا یک وقتی حق را اگر علیه خودتان بود، نگوئید یا حق را اگر علیه بستگانتان بود کتمان بکنید. پس حق را چه در مسائل شهادت و چه در مسائل قضا و حکم و چه در مسائل نیایش و دعا بر روابطه اجتماعی و خانوادگی باید مقدم بدانید « ولو کانوا اولی قربی ».
مطالب قبل درباره حکم مسأله بود.
مطلب دیگر آن است که یک وقت انسان جاهل به موضوع است. در این صورت « رفع ما لا یعلمون » قبل از این که معلوم بشود این شخص مشرک است یا نه ممکن است کسی طلب مغفرت بکند .حال آن استغفارش اثر نکرده است ولی او اقدام به کار لغو نکرده است. این یک لغو فعلی است نه لغو فاعلی. این زیدی که دعا کرده: خدایا آن عمرو را بیامرز، بازیگر نیست گر چه دعای او بازیچه است چون علم ندارد که این این شخص مدعوله مشرک بوده. امایک وقت است « من بعد ما تبین لهم انهم من الصحاب الجحیم » است. بعد از این که معلوم شد فلان شخص از اصحاب جحیم یعنی بعداز این که معلوم شد این شخص کسی است که «استغفرت ام لم تستغفر لن یغر الله لهم ». هم این کار بازیچه است و هم این دعا کننده و مستغقر بازیگر. بازی در مسائل عادی با بدن ولباس خود حالا یک حکمی دارد ولی بازی با نیایش و عبادت که در اختیار آدم نیست که انسان با خدا بخواهد بازی کند فرمود این کار لغو را در برابر ذات اقدس الهی نباید انجام دهید پس قبلا از تبین شرک آن مدعوله معذورید «رفع ما لا یعلمون » اما « من بعد ما تبین لهم انهم الصحاب الجحیم » دیگر نمیشود بازی کرد پس « ما کان للنبی والذ ین ءامنوا ان یستغفروا للمشرکین ولوکانوا اولی قربی من بعد ما تبین لهم » که آن مشرکین اصحاب جحیمند.
سؤال: جواب: بله، چون الی آدم سلام الله علیهم اجمعین همهشان « تقلبک فی الساجدین » هستند، اینها « من اصلاب الشامخه و ارحامک المطهره » اند، منتهی چون سند روشنی نیست گفتهاند شما خیلی بحثهای شجری نکنید، آنجا ممکن است به اشتباه بیافتید.
بعد میفرماید شما که استدلال کردهاید و گفتهاید همان طور که حضرت ابراهیم برای آزر طلب مغفرت کرد ما هم برای مشرکان گذشته طلب مغفرت بکنیم، این استدلالتان تام نیست، حال یا به عنوان جواب سؤال است یا به عنوان تتمه استدلال قبلی اینها نه به عنوان جواب سؤال و اشکال. میفرماید: « وما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده وعدها ایاه » اینها که فکر میکردند این آیه مربوط به ابیطالب رضوان الله تعالی علیه است، غافل از این که ابیطالب تقریباً دوازده سال قبل از نزول این آیات رحلت کرده بود. ابو طالب اوائل بعثت در مکه رحلت کرده است و این آیه تقریباً سال نهم هجری در مدینه نازل شده است، حداقل دوازده سال فاصله است بین مرگ ابیطالب و نزول این آیه، چگونه این آیه مربوط به عند الاحتضار است؟ چون آنها خواستند بگویند عند الاحتضار وجود مبارک پیغمبر رفته برای ابیطالب طلب مغفرت بکند، گفت تو بگو لا اله الا الله من برای تأمین گذشتههایت طلب مغفرت میکنم و او معاذ الله امتناع کرده از گفتن لا اله الا الله و موحد بشود. پس این به جعد نزدیکتر است.
سؤال: جواب: چون این همه مشرکانی که پسرانشان کوشش کردند، شهید شدند و خدمت به اسلام کردند چه استبعادی دارد که آنها از پیغمبر بخواهند برای نیاکان ما طلب مغفرت کن، چه این که این کار را کردهاند و درخواست کردهاند که برای نیاکان ما طلب مغفرت کن.
« وما کان استغفار ابراهیم لابیه الاّ عن موعده وعدها ایّاه فلمّا تبیّن له انّه عدوّ لله تبرّأ منه»
در آیه 43 به بعد سوره مبارکه مریم به این صورت وعده ابراهیم خلیل آمده است. در جریان گفت و گوی بین حضرت خلیل و عموی او آزر است که: « یا أبت إنی قد جائنی من العلم ما لم یأتک فاتبعنی أهدک صراطاً سویا، یا ابت إنی أخاف أن یمسک عذاب من الرحمن فتکون للشیطان ولیا ». آنگاه جوابش را آزر به وجود مبارک خلیل حق میدهد این است: «أراغب أنت عن ءالهتی یا إبراهیم لئن لم تنته لأرجمنک و اهجرنی ملیا » این تهدیدی است که عمویش نسبت به حضرت ابراهیم روا داشته است که تو را رجم میکنیم و طرد میکنیم. احتمال این که استغفار حضرت ابراهیم برای آزر جنبه شخصی داشته باشد نه جنبه مغفرت الهی مطرح است نظیر آنچه که از وجود مبارک پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در جریان جنگ احد نقل شد که وقتی چهره حضرت آغشته به خون شد، دندان حضرت شکست به حضرت عرض کردند: « لو دعوت علیهم » ای کاش نفرین میکردی، حضرت طبق این نقل فرمود: « لم أبعث» آنجا « اللهم اهد » محذوری ندارد اما طلب مغفرت هم نقل شده است. میگویند طلب مغفرت طبق آن نقل ناظر به گذشت حق شخصی است، که من از حق شخصیام گذشتم، خدایا اینها را هدایت کن، نه طلب مغفرت یعنی خدایا اینها را به جهنم نبر. پس مغفرت به معنای بخشش از حق شخصی هم مطرح است چه این که در جریان احد نقل شده بود اینجا هم که وجود مبارک خلیل حق بعدها میخواهد استغفار بکند گذشت از این تهدیدها حقوق شخصی خودش است. آزر به حضرت گفت :«لئن ام تنته لارجمنک و احجرنی ملیا » آنگاه «قال سلام علیک ساستغفر لک ربی». از این بخش سوره مریم استفاده نمیشود که وجود مبارک ابراهیم خلیل استغفار کرده است بلکه وعده استغفار داد، اما از آیات محل بحث در سوره توبه معلوم میشود استغفار شده و وعده به فعلیت رسیده که دارد «و ما کان استغفار ابراهیم لابیه الا عن موعده وعده ایاه» معلوم میشود که آن وعده را انجاز و عمل کرده است. در سوره مبارکه شعرا به این صورت آمده است که برای عموی خود طلب مغفرت کرد که « واغفر لابی انه کان من الضالین» صریحاً از عموی خود نام میبرد و طلب مغفرت میکند، آیه 86 سوره مبارکه شعرا این است فرمود «و اجعلنی لسان صدق فی الاخرین و اجعلنی ...واغفر لابی انه کان من الضالین». در سوره مبارکه توبه که محل بحث است فرمود بعد از آن که برای ابراهیم خلیل مسلم شد «فلما تبین له انه عدو لله تبرءمنه» صریحاً تبری کرد ودر سوره مبارکه ممتحنه هم فرمود که شما هم در این تبری به آن حضرت تأسی کنید ... » ذیل آیه 4 در سوره مبارکه ممتحنه که جریان حضرت خلیل حق را از عموم تبری استثناء بکند در آیه محل بحث یعنی سوره مبارکه توبه صریحاً تبری خصوصی را یاد آور میشود که فرمود: فلما تبین له انه عدو لله تبرءمنه یعنی وقتی برای خلیل حق مسلم شد که او دیگر اسلام را نمیپذیرد «تبره منه ان ابراهیم لاواه حلیم» که آیه 14 سوره مبارکه توبه است که محل بحث است. اما با حفظ این محدوده در سوره مبارکه ابراهیم آیه 40 و 41 این طور آمده است « رب اجعلنی مقیم الصلواه و من ذریتی ربنا و تقبل دعایی ربنا اغفرلی و لوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب». پس در همه آن بخشها در سوره مبارکه توبه سخن از اب است که بر آزر تطبیق شده یک جا هم نام آزر را صریحاً برده. در سوره توبه که محل بحث است فرمود تبری کرد « فلما تبین له انه عدو لله تبرءمنه » در سوره ابراهیم بخش پایانی آن حضرت را ذکر میکند چون در آیه 39 همان سوره ابراهیم دارد که «الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل» خدا را شکر میکنم که در زمان پیری به من فرزندان صالح داد، فرمودند زمان پیری ابراهیم است که همه چیز برای او روشن شد اگر در سوره ممتحنه، مریم و شعراء هنوز بین راه بود در سوره توبه در اواخر راه است و در سوره ابراهیم در پایان راه، برای این که در سوره ابراهیم فرمود « فلما تبین له انه عدو لله تبرءمنه». آنگاه در بخش آخر خط عرض میکند خدایا مرا، پدر مرا و مؤمنین را بیامرز. پدر غیر از والد است؛ « ربنا اغفر لی و الوالدی» پدر مرا بیامرز، همک پدر او پاک بود ،هم او شیر پاک خورد. این طور نبود که از یک مشرکی یک موحدی در بیاید «و للمومنین یوم یقوم الحساب». بنابراین این دو مطلب و دو مسأله نیست که کنار هم ذکر بکند چون امهات و عقائد و مسائل کلامی است، دو فصل کاملاًاز هم جداست ولو آن فصل پنج شش خط بیشتر نباشد: یک فصل فیما یرجع الی والدیه علیه الصلواه و السلام، یک فصل فیما یرجع الی ابیه ای آزر، آن آیات مربوط به عموی اوست و این آیات مال پدر و مادر اوست. اگر خواستیم برهانی سخن بگوییم می گوییم والد و اب، اگر خواستیم فارسی حرف بزنیم هر دو جا هم میگوییم پدر، ولی آنجا که خطر تشابه است اصطلاح قرآنی را حفظ بکنیم، ان فصل فیما یرجع الی والدیه که موحد و پاک و طیب و طاهر بودند و بس، این مال پدر است که کلمه اب را دارد خیلیها هم اطلاق میکنند، قدر متیقن و مسلم این اب همان آزر است که عموی اوست و مانند آن. پس ای دو مطلب نیست که یک جا ذکر بکنیم که احیاناً صدر و ساق با هم اشتباه بشود، دو فصل است یعنی خط قرمز بینشان است یکی فیما یرجع الی والدیه این فصل اول ولو پنج خط یک فصل فیما یرجع الی ابیه که منظور آزر است برای این که این در سوره مبارکه ابراهیم حرف آخر را زده، در سوره توبه اواخر حرف اوست یعنی بعد از این که روشن شد که اینها مشرکند « تبرأ منه » اما در آخر خط که پیر شد « الحمد لله الذی وهب لی علی الکبر اسماعیل ربنا اغفر لی و الوالدی و للمومنین یوم یقوم الحساب».
الحمد لله رب العالمین
تاکنون نظری ثبت نشده است