display result search
منو
تفسیر آیات 122 و 123 سوره توبه _ بخش دوم

تفسیر آیات 122 و 123 سوره توبه _ بخش دوم

  • 1 تعداد قطعات
  • 38 دقیقه مدت قطعه
  • 24 دریافت شده
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 122 و 123 سوره توبه _ بخش دوم"

ضرورت بسیج نیروها در دو بخش فرهنگی و نظامی
نقش تربیتی انذار در هدایت جامعه
تفاوت قتال با جهاد
اولویت جهاد با دشمنان نزدیک‌تر

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿وَمَا کَانَ المُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ (122) یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِین (123)﴾

خلاصه آیه 122 این شد که لازم نیست همه مؤمنان به طرف جبهه‌های نظامی حرکت کنند اگر یک وقتی ضرورت دفاعی باشد همگان نفر کنند ک﴿فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً﴾ لکن برخیها حتماً باید به جبهه فرهنگی بپردازند و نفر فقهی داشته باشند و مراکز علمی بروند و فقیه بشوند و قوم خود را انذار بکنند و قوم آنها هم بر حذر بشوند ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ این نفر به شهادت تفقه در دین نفر فرهنگی است زیرا نفر نظامی گرچه برکات فراوانی دارد ولی بالأخره تفقه در دین نیز مسایل اسلامی استدلالها بحثهای تفسیری فقهی و مانند آن در جبهه‌ها میسور نیست تنها کار مراکز علمی است روایاتی که مربوط به این آیه است گرچه به طور اجمال اشاره شده ولی امروز چون پایان هفته است مقداری از این روایات را تبرکاً می‌خوانیم بعد فرمود ﴿وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ اکثری مردم در مسایل تربیتی از راه انذار هدایت می‌شوند خواص البته از راه مودّت به مقصد می‌رسند آنچه که در سورهٴ مبارکهٴ ‌«آل‌عمران‌» گذشت که ﴿إِن کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللّهَ فَاتَّبِعُونِی یُحْبِبْکُمُ اللّهُ﴾ که طی راه محبت بهترین روش است آن برای خواص است خواص است که می‌گویند ‌«وهبنی صبرت علی حر نارک فکیف اصبر عن النظر الی کرامتک‌» وگرنه اکثری مردم در اثر خوف از جهنم هدایت می‌شوند به همین مناسبت ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در آغاز رسالتش فرمود ﴿یَا أَیُّهَا المُدَّثِّرُ ٭ قُمْ فَأَنذِرْ﴾ آیهٴ دوم سورهٴ ‌«مدثر‌» این است ‌«قم فابشر‌» نیست ‌«قم فحبب‌» نیست بلکه ﴿قُمْ فَأَنذِرْ﴾ است و آیات دیگری هم که قبلاً قرائت شده است که حصر کرده است سمت پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در انذار همین است آیه دوازده سورهٴ مبارکهٴ ‌«هود‌» این است ﴿فَلَعَلَّکَ تَارِکُ بَعْضَ مَا یُوحَی إِلَیْکَ وَضَائِقُ بِهِ صَدْرُکَ أَن یَقُولُوا لَوْلاَ أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جَاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّمَا أَنتَ نَذیرٌ﴾ این تعبیرات در قرآن کریم هست که کار تو پیغمبر فقط انذار است با اینکه هم بشیر است هم نذیر مبشر است و منذر و بالاتر از اینها مسئله تحبیب را هم در برنامه دارد اما به لحاظ غالب مردم آنچه که اثر دارد انذار است در جریان تفقه هم همین‌طور است بنابراین بحث توده مردم با بحث خواص مردم فرق می‌کند خواص مردم آنهایی که اهل سیر و سلوک‌اند سعی می‌کنند از راه محبت خود را به مقصد برسانند و بهترین راه هم همان راه محبت است البته برای خواص اما برای توده مردم این‌چنین نیست آنها ههمین‌طور است ﴿تُنذِرَ بِهِ قَوْماً لُّدّاً﴾ است ﴿إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرُ مَن یَخْشَاهَا﴾ است بالأخره همه اینها از انذار سخن به میان می‌آید مطلب دیگر چون حالا روایات این باب را می‌خواهیم بخوانیم از این آیه فعلاً عبور بکنیم تا اینکه در بحث روایی دوباره به این آیه برسیم فرمود ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الکُفَّارِ﴾ عنوان قتال غیر از عنوان مجاهدت و جهاد است جهاد یعنی مبارزه کردن چون جهاد به معنی مبارزه کردن است شامل مشرک و اهل کتاب و منافق همه خواهد شد اما قتال مخصوص مشرکان و کافرانی هستند که اهل ذمد نیستند لذا در جریان قتال با جریان جهاد باید این نکته را هم ملحوظ داشت در آیهٴ 73 همین سورهٴ مبارکهٴ ‌«توبه‌» که بحث این آیه قبلاً گذشت جهاد کفار را با منافقان یکجا ذکر فرمود ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الکُفَّارَ وَالمُنَافِقِینَ﴾ باید جهاد کرد اما جهاد غیر از قتال است یعنی باید مبارزه کرد مبارزه آنها از آنها مطلع بودن جلوی نشر اکاذیب و اینها را گرفتن جلوی جاسوسی اینها را گرفتن جلوی پایگاه دشمن زدن و اینها را گرفتن جلوی دسیسه و فتنه آنها را گرفتن و مانند آن جهاد با منافق این است وگرنه منافق در بین سایر مسلمانها کاهل منهم زندگی می‌کردند هم در مسایل عبادیشان حضور داشتند در مسجدها حضور داشتند در مسایل تجاری حضور داشتند عنوان قتال غیر از عنوان جهاد است درباره منافق دستور قتال نیامده دستور جهاد آمده ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الکُفَّارِ﴾ مطلب دیگر این است که باز در همین سورهٴ مبارکهٴ ‌«توبه‌» این آیه قبلاً گذشت که شما با همه مشرکین درگیرید همان‌طوری که همه آنها با شما درگیرند شما هم با همه آنها درگیرید آیهٴ 36 سورهٴ ‌«توبه‌» این بود که ﴿وَقَاتِلُوا المُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً وَاعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ المُتَّقِینَ﴾ همان‌طوری که همه مشرکان بر علیه شما قیام می‌کنند شما هم علیه همه آنها قیام کنید آیه محل بحث منافی با آیهٴ 36 سورهٴ ‌«توبه‌» نیست آیه نمی‌گوید که فقط با مشرکان همسایه و هم مرزتان درگیر شوید ولاغیر آیه می‌فرماید که اول با اینها مبارزه کنید پس منافات ندارد که مقاتله با مشرکان با همه مشرکان در برنامه حکومت اسلامی باشد لکن ترتیب و اولویت به این است که ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الکُفَّارِ﴾ این را شواهد عقلی تأییدش می‌کند نقلی تأییدش می‌کند فخر رازی تأیید کرده منافع فراوانی برای این امر ذکر می‌کند این هم چیزی جزء بین‌الرشد است که بالأخره انسان باید دشمن نزدیکش را از بین ببرد بعد دشمن دور را برای اینکه اگر دشمن نزدیک را رها بکند دشمن دور برود این می‌آید توطئه می‌کند وقتی شهر خالی شد حمله می‌کند اینها دیگر خیلی وقت صرف کردن نمی‌خواهد چندین فایده فخر رازی برای این آیه ذکر کرده است که اول با کسانی بجنگید که هم‌مرز شما است البته وقتی اینها حمله کردند خوب اینها هم مقدم هستند پس تنافی بین آیه محل بحث و آیهٴ 36 سورهٴ مبارکهٴ ‌«توبه‌» نیست آنجا فرمود: ﴿وَقَاتِلُوا المُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّةً﴾ اینجا می‌فرماید: ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الکُفَّارِ﴾ ترتیبش این است نظیر اینکه در بخشهای تربیت هم بین آن دو طایفه از آیات تنافی نیست یک طایفه این است که ﴿مَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ یک طایفه این است که ﴿وَأنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ﴾ خوب این ﴿أنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِین﴾ که با ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ منافاتی ندارد که چون برای هدایت همه مردم آمدی ولی رعایت ترتیب اولویت این است که اول از قوم و خویش خود شروع بکنی پس ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا کَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ ﴿وَأنْذِرْ عَشِیرَتَکَ الأَقْرَبِینَ﴾ در بعد تربیت و اصلاح و تعلیم و تهذیب بدون تنافی است اینجا هم ﴿قَاتِلُوا المُشْرِکِینَ کَافَّةً کَمَا یُقَاتِلُونَکُمْ کَافَّة﴾ با آیه ﴿قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الکُفَّارِ﴾ درگیری و تنافی ندارد این برای رعایت اولویت است اینکه فرمود: ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قَاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُم مِنَ الکُفَّارِ وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ درباره غلظت بحث دیروز تا حدودی می‌تواند راهگشا باشد که آن غلظت ملکوتی مراد است نه غلظت ملکی آیاتی که درباره غلظت وارد شده است دو طایفه است یک طایفه ناظر به این است که مثل آیه محل بحث ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ یعنی آنها چه بخواهند حلمه ابتدایی بکنند چه بخواهند در برابر شما دفاع بکنند بالأخره می‌بینند شما یک نیروی نفوذناپذیری هستید فتدری نه بی‌رحمی غلیظید شدیدید این آیه مطابق با آیه سورهٴ ‌«صف‌» درمی‌آید که ﴿إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذِینَ یُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِهِ صَفّاً کَأَنَّهُم بُنْیَانٌ مَرْصُوصٌ﴾ آنها بر شما ستبری را یافتند وقتی حمله کردند دیدند شما نفوذناپذیرید شما بنیان مرصوص هستید این کاری به بی‌رحمی ندارد پس یک طایفه از آیات ناظر به این است که شما به خود سستی راه ندهید ﴿لاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنْتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنْتُم مُؤْمِنِینَ﴾ وهن به خود راه ندهید وهن و ونی یعنی سستی ذات اقدس الهی به موسی و هارون(سلام الله علیهما) فرمود شما در این مبارزه با آل‌فرعون ونی و سستی را به خود راه ندهید ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾ ونی یعنی سستی وانی یعنی سست ﴿وَلاَ تَنِیَا﴾ یعنی به خودتان ونی راه ندهید در ذکر خدا ﴿وَلاَ تَنِیَا فِی ذِکْرِی﴾ به مبارزان هم فرمود ﴿وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا﴾ شما وهن به خود راه ندهید پس این گاهی نهی می‌کند از وهن و ونی مثل آن دو تا آیه گاهی محبوبیت خودش را اعلام می‌کند در بنیان مرصوص مثل آیه سورهٴ ‌«صف‌» و این طایفه از آیه محل بحث که فرمود: ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ ناظر به آن است یعنی آنها هر چه جستجو می‌کنند در شما غلظت می‌بینند ستبری می‌بینند نفوذناپذیری می‌بینند نه بی‌رحمی این یک مطلب.
طایفه دیگر ناظر به آن است که شما نسبت به دیگران غلیظ باشید این را ذات اقدس الهی به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود در همان آیهٴ 73 سورهٴ مبارکهٴ ‌«توبه‌» که همین الآن اشاره شد فرمود ﴿یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الکُفَّارَ وَالمُنَافِقِینَ وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ این ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ غیر از ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ است شما وقتی که وارد جبهه شدید آنها شما را به عنوان یک امر عادی سرباز عادی تلقی می‌کردند ولی وقتی که با شما درگیر شدند حتماً شما باید طوری باشید که اینها بیابند در شما غلظت و ستبری را نفوذناپذیری را تسلیم نشدن را پرهیز از وهن و ونی را و مانند آن نه بی‌رحمی را اما آن طایفه‌ای که دارد ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ یعنی نسبت به اینها غلیظ باش این را به ذات مقدس پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) خطاب می‌کند به پیغمبر می‌فرماید شما وقتی که این‌چنین باشید به تبع شما مؤمنان اطراف شما هم این‌چنین هستند بر کفار و منافقین غلیظ‌اند این غلظت اولاً در مسایل جهاد و نظامی و اینها است نه مسایل اقتصادی و تجاری روابط اجتماعی و مانند آن در روابط اجتماعی برخوردتان باید خیلی معتدلانه و نرم باشد داد و ستد دارید رفت و آمد دارید گفتگو دارید اینها حسابش نباشد در مسایل نظامی باید غلیظ باشید این یک, و غلظت شما هم غلظت فرشتگی باشد نه غلظت حیوانی این حیوانات جنگل وقتی حمله می‌کنند به مقدار غضب می‌درند نه به مقدار حاجت و غذا یک گرگ که حمله می‌کند او به مقدار احتیاج به غذا که گوسفندها را نمی‌درد او به مقدار عصبانیت می‌درد او اگر برای غذا بود همان بعضی از حیوانات هم وقتی به یک رمه حمله کردند یک دانه را هم که گرفتند بقیه را رها می‌کنند برای اینکه او برای شکم خود تلاش می‌کند دندان تیز می‌کند اما گرگ که این‌طور نیست خصوصیت سبوعیت افتراط است او برای ارضای قدرت غضب می‌درد حالا هر چه که شد اینکه وجود مبارک پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود حب جاه ریاست‌خواهی بالا نشستن علاقمند بودن به دست‌بوسی این بازیها اینها چیزی برای دین انسان نمی‌گذارد همین است فرمود ‌«ما ذئبان ضاریان أرسلا فی زریبة غنم بأکثر فساداً فیها من حب الجاه و المال فی دین المرء المسلم» فرمود شما یک رمه گوسفندی را حساب بکنید که شبانش این گوسفند را رها کرده حالا یا مسافرت کرده رفته به شهر یا خوابیده گرگان حمله کردند از دو طرف حمله کردند گرگ حمله کرد متعدد هم هست دو تا گرگ هم هستند یکی از بالا یکی از پایین حمله کرد شبان هم نیست و این گوسفندان هم تحت حفاظت و حمایت هیچ کس نیستند خوب چیزی از آن رمه باقی نمی‌ماند از آن رمه چیزی باقی نمی‌ماند گرگ غیر از شیر است گرگ غیر از گراز است گرگ غیر از خرس است گرگ گرگ است او برای غضب می‌درد نه برای شکم آنها برای طعمه می‌درند بالأخره وقتی یک رمه‌ای را شیر حمله می‌کند یک دانه را گرفته بقیه را رها می‌کند دیگر کار گرگ این است چون کار گرگ است یک سبوع مفترس است و خون‌آشام است او تا این خشمش را فرو ننشاند این رمه را رها نمی‌کند و چیزی از این رمه نمی‌ماند فرمود حب جاه این است چیزی از دین انسان نمی‌گذارد برای این حدیث نورانی هم عده‌ای رساله نوشتند شرح این حدیث نورانی به هر تقدیر غلظت آن برای گرگ است و صفت مذموم هم هست و در اسلام جداً نهی شده حتی نسبت به کفار حتی نسبت به حیوانات مگر ظلم کردن به یک سگ جایز است؟ جایز نیست پس یک غلظتی داریم که آیات نظیر ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ محل بحث است عهده‌دار او هستند یعنی ستبری نفوذناپذیری تسلیم نشدن پرهیز از وهن و ونی بنیان مرصوص بودن این پنج شش آیه در این مساق است و هرگز به این معنا نیست که شما نسبت به آنها شما فشار بیاورید ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ این یک بحث که باید این فصل را بست یک فصل دیگری است که شما نسبت به آنها چگونه باشید آن آیات نظیر آیهٴ 73 است که ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ است آن کریمه‌ای که دارد پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ﴿وَالَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّارِ﴾ ناظر به این بخش است این را باید معنا کرد آیا معنایش این است که شما مثل گرگ حمله کنید فرمود این کار نسبت به حیوانات وحشی هم حرام است چه رسد به اینکه نسبت به کفار خوب چطور غلیظ باشیم؟ آن‌طوری که ملائکه غلیظ‌اند شما باید صفت فرشته‌ها را داشته باشید ملائکه در عین اینکه غلیظ‌اند رحیم و مهربان‌اند ملائکه نسبت به جهنمیها چطورند؟ ملائکه نسبت به جهنمیها که ﴿عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ لاَ یَعْصُونَ اللَّهَ﴾ این ﴿غِلاَظٌ﴾ را جمله بعد معنا کرده اینها در امتثال دستور خدا از دین خدا چیزی هزینه نمی‌کنند یک واجبی را ترک بکنند یک حرامی را مرتکب بشوند برای اینکه یک کسی راحت باشد این‌چنین ینست حکم خدا را کما هو حقه جاری می‌کنند از این جهت مظهر ‌«ولدینا عذاب غلیظ‌» است که خود خدای سبحان می‌فرماید در دستگاه ما عذاب غلیظ است اما در عین حال هیچ کسی را بیش از آن اندازه لازم عذاب نمی‌کند و فرشتگان اگر کسی را عذاب بکنند نه برای آن است که قلبشان خنک بشود برای آنکه حکم خدا را جاری بکنند آیه‌ای که در بحث دیروز خوانده شد یعنی آیه دوم سورهٴ مبارکهٴ ‌«‌نور» این بود که ﴿الزَّانِیَةُ وَالزَّانِی فَاجْلِدُوا کُلَّ وَاحِدٍ مِّنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ وَلاَ تَأْخُذْکُم بِهِمَا رَأْفَةٌ فِی دِینِ اللَّهِ﴾ از آن طرف هم ممکن است شما به حال این شخص بزهکار اشک بریزی ابراز تأسف کنی که چطور بیچاره شده منحرف شده حیف نبود به جایی برسد که شلاق بخورد اما در شلاق زدن کوتاه نیایید این صد تا را بزنید در دین خدا مسامحه نکنید این می‌شود غلظت فرشتگی غلظت معقول نه غلظت عاطفی و غریزی که قلب من خنک بشود آن دو تا روایتی که یکی از پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بود یکی از امیرالمؤمنین(علیه السلام) بود هم شاهد است خوب در همان جریان حمله عمربن‌عبدود و تف انداختن به صورت سید اوصیا کار کوچکی نبود خوب هر انسانی بالأخره عصبانی می‌شود آن هم در بین دو صف یک مشرکی آب دهان آلوده‌اش را بریزد روی صورت سید اوصیا خوب بالأخره عصبانی می‌شود کار بدی است انسان باید از عرق خود حمایت بکند شرف خود حمایت بکند حضرت عصبانی شد و در آن حال کنار رفت که این غضب بنشیند آن غلظه صد در صد ملکوتی ظهور بکند و سرش را ببرد این می‌شود این ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ است اگر اسلام خشونت دارد آن‌طور خشونت دارد این‌طور خشونت ندارد که کسی دیگری را بزند برای اینکه قلب او خنک بشود این کار اسلامی نیست که
پرسش ...
پاسخ: اینکه عمل نکردند یک امر طبیعی است مثل اینکه معصوم گرسنه می‌شود نه تصور نیست مثل اینکه معصوم گرسنه می‌شود صبر می‌کند الآن غذا نمی‌خورد اگر یک چیزی کسی به معصوم سنگی زد یا وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) دندانش بر اثر آن سنگ شکست خوب درد می‌آید درد یک امر طبیعی است اینکه منافات با عصمت ندارد اما بخواهد حرفی بزند کاری بکند چیزی بگوید از این به بعد فرض تکلیف است وگرنه به شرف کسی کسی حمله بکند به او برنخورد اینکه نقص است یک کسی به حضرت فحش گفته آن دیگر غیض نداشتن نقص است آن که عصمت دارد و کمال دارد کاظم غلظ است نه بی‌غیظ ﴿وَالکَاظِمِینَ الغَیْظَ﴾ وگرنه یک آدم بی‌رگ که کمالی ندارد هر چه به او بگویی برنخورد آن‌که عصبانی می‌شود ولی غضبش در مهار او است این می‌شود انسان کامل فرمود: ﴿وَالکَاظِمِینَ الغَیْظَ﴾ در جریان حضرت موسای کلیم(سلام الله علیه) که عصبانی شد غضب او یک غضب معقولی بود مثل یک انسان یا حرف می‌زند یا ساکت است یا ناطق است یا ساکن اما این حجر یا ساکن است یا متحرک دیگر نمی‌گویند این حجر ساکت است که سکوت در مقابل نطق است و انسان است وقتی خدای سبحان از غضب موسای کلیم(سلام الله علیه) بخواهد سخن بگوید می‌فرماید: ﴿وَلمَّا سَکَتَ عَن مُوسَی الغَضَبُ أَخَذَ الالوَاحَ﴾ معلوم می‌شود غضب این پیغمبر گاهی ناطق است گاهی ساکت پس معلوم می‌شود عاقلانه است بعضیها غضبشان ساکن می‌شود معلوم می‌شود آن وقتی که پرخاش می‌کردند عاقلانه نبود الآن غضبشان ساکن شده است اما وقتی پیغمبر یا امام(سلام الله علیهما) از غضب بیرون می‌آیند غضبشان ساکت می‌شود معلوم می‌شود آن وقتی که غضب اعمال می‌کردند عاقلانه نطق می‌کردند این غضبشان به منزله نطقشان بود الآن به جای آن ساکن هستند اینها آن‌چنان که امیر بیان هستند امیر اوصاف دیگر هم هستند در بیانات نورانی حضرت امیر(سلام الله علیه) دارد که ‌«انا لامراء الکلام» نه یعنی ما فرمانده کل سخن و کل فصاحت و بلاغتیم ما خوب حرف می‌زنیم نه‌خیر حرف در اختیار ما است ما امیر سخن هستیم خوب امیرالکلام به چه کسی می‌گویند؟ به کسی می‌گویند که حرف خوب می‌زند خوب حرف می‌زند حرف را مهار می‌کند کجا حرف بزند کجا حرف نزند چقدر حرف بزند چقدر حرف نزند مهار سخن در دست او است یک وقتی خطبه نهج‌البلاغه است یک وقتی به تعبیر سیدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبایی فرمود ادب حضرت امیر(سلام الله علیه) این بود که تا پیغمبر زنده بود این حرف نمی‌زد؛ چرا؟ برای اینکه کسی که امیر سخن است می‌فهمد که الآن جای حرف زدن نیست ادب اقتضا می‌کند که ساکت باشد این همه حرفها بعد از پیغمبر گفته شد فرمود ما فروانروایان حرف هستیم می‌دانیم کجا حرف بزنیم کجا حرف نزنیم چه وقت حرف بزنیم چه وقت حرف نزنیم وقتی هم که حرف می‌زنیم دیگر فصیح و بلیغ هستیم البته ‌«انا لامراء البیان‌» نه تنها معنایش این است که ما فصیح و بلیغ هستیم نه‌خیر حرف در اختیار ما است وقتی نطق در اختیار شد سکوت هم در اختیار است اینها انا لامراء البیان انا لامراء السکوت ما امرای نطق و سکوتیم آن وقت هم که ساکتیم بجا ساکتیم آن وقت هم که حرف می‌زنیم بجا حرف می‌زنیم
پرسش ...
پاسخ: مؤمنین بما انهم مؤمنین هستند ولو آنها که جبهه نرفتند ولو آنها که کتک نخوردند دلشان خنک می‌شوند که اینهایی که علیه دین قیام می‌کردند سرجایشان نشستند نه ‌«بما انهم مقاتلون ولیشفی صدور مؤمنین‌» که مؤمن بما انهم مؤمن که خوشحال می‌شود که ﴿لِتَکُونَ کَلِمَةُ اللَّهِ هِی الْعَلْیَا﴾ از آن جهت خوشحال می‌شود نه اینکه بگوید که ماییم و زدیم و بردیم اینکه خوشحالی ملکوتی نیست
پرسش ...
پاسخ: دفاع نفرمود کظم غیظ کرد غضبشان را اعمال نفرمودند او خیو انداخت و خدو انداخت حضرت آن حالت خشم طبیعی پیش آمد و این را مهار کرد اگر کسی خشم نداشته باشد این کاظم غیظ نیست کمال نیست مثل ذات اقدس الهی در بخشهای دیگر که ذات اقدس الهی عفو می‌کند عفو همیشه بعد از زمینه انتقام است دیگر منتها اینها در بخشهای افعال الهی مظهر فعل خدا هستند به مقام ذات کسی دسترسی ندارد این حالت پیش می‌آید و حضرت این را مهار می‌کند می‌شود کاظم غیظ آن وقت ما کشف می‌کنیم که اگر یک وقتی مهار نکردند و اعمال کردند معلوم می‌شود که آن غضب در جای خودش ﴿وَلْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً﴾ بود یک, ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ بود دو, چون اینها حجت خدا هستند قول آنها فعل اینها تقریر اینها سکوت اینها حجت است اگر یک جایی اعمال بکنند معلوم می‌شود جای ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ است
پرسش ...
پاسخ: این مظهر خدا است ذات اقدس الهی از یک عده غصب یاد می‌کند ﴿غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِم﴾
پرسش ...
پاسخ: اگر می‌زدند ما می‌فهمیدیم که باید می‌زدند چون نزدند ما می‌فهمیم که نباید بزنند ما کارهای حضرت امیر را که بر چیزی منطبق نمی‌کنیم که بلکه کارها را فعل حضرت امیر قوانین را بر فعل حضرت امیر تطبیق می‌کنیم این در آن بحثهای سابق هم گذشت که این ‌«علی مع الحق والحق مع علی‌» که در عمار آمده درباره حضرت امیر آمده وجود مبارک پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آن تعبیر لطیف را دارد که ‌«اللهم أدر الحق مع علی حیثما دار‌» آنجا آن بحث شده که ما دو تا حق داریم یک حق داریم که عین هویت محض است و عین ذات اقدس الهی است ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الحَقُّ﴾ آن حقی که عین ذات حق است او مقابلش باطل نیست مقابلش عدم است یک حقی است مقابل ندارد ﴿ذلکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِن دُونِهِ هُوَ البَاطِلُ﴾ این یک حق یک حقی است که مقابلش باطل است آن حقی که مقابل باطل است فعل خدا است ﴿الحَقُّ مِن رَّبِّکَ﴾ این دو آیه که در دو جای قرآن آمده که ﴿الحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ غیر از آن طایفه آیاتی است که می‌فرماید ﴿ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الحَقُّ﴾ خدا حق است نه اینکه آن حق از چیز دیگری باشد یک, نه اینکه خدا با حق باشد این دو, هر دو محذور دارد چون چیزی غیر از ذات قادس الهی نیست که خدا با او باشد آن حق مقابلش عدم است نه باطل این حقی که در مقام فعل است این از الله است مقابلش باطل است اگر ما بخواهیم بگوییم که آن حقی که از الله است در مقام اثبات کجا است به وجود مبارک حضرت امیر مراجعه می‌کنیم هر کاری که او کرد می‌فهمیم که آن حق است ما قبلاً حالا حضرت امیر با سیزده معصوم دیگر از این جهت فرقی نمی‌کند ما یک حقی نداریم در خارج که کارهای اینها را با آنها بسنجیم اینها خودشان در مقام فعل الهی مظهر قانون الهی هستند هر کاری که اینکه می‌گویند فعل معصوم قول معصوم تقریر معصوم حجت است نه یعنی شما یک حجتی در خارج دارید فعل اینها را با آنها ارزیابی می‌کنید بلکه شما بخواهید احتجاج کنید می‌گویید برای اینکه حضرت امیر گفته است برای اینکه حضرت امیر فرموده است برای اینکه حضرت امیر ساکت شده است و در این جهت فرقی بین امام و پیغمبر و وجود مبارک حضرت فاطمه(سلام الله علیهم اجمعین) نیست شما می‌بینید در نهج‌البلاغه گاهی وجود مبارک حضرت امیر به فعل حضرت زهرا(سلام الله علیها) استدلال می‌کند که فاطمه چنین گفته است آنچه که منشأ احتجاج است عصمت است نه امامت هر کسی معصوم شد قول او حجت خدا است چون معصوم که دیگر خلاف نمی‌گوید که اگر در بخشی از نهج‌البلاغه وجود مبارک حضرت امیر از گفتار وجود مبارک فاطمه(علیها السلام) استدلال می‌کند سرّش همین است که او معصوم است و حرف معصوم حجت است پس ﴿الحَقُّ مِن رَبِّکَ﴾ آن حقی که من ربک است اگر در مقام اثبات کسی بخواهد تحقیق کند پیدا کند برود دور علی بگردد که او این حق ‌«یدور مع علی حیث ما دار‌» این ضمیر ‌«الحق مع علی یدور معه حیث ما دار‌» این یدور به حق برمی‌گردد نه علی(سلام الله علیه) ‌«یدور الحق مع علی حیث ما دار العلی‌»ه ‌«ور علی مع الحق حیث ما دار‌»ا قبلاً حقی نداریم پیغمبر هم هیمن‌ور است به وسیله اینها آمده به هر تقدیر اگر اینها غضبی را اعمال می‌کردند معلوم می‌شد که الهی بود مأوریت داشتند اما وقتی حضرت فرمود من عصبانی شدم و خواستم این خشم را فرو بنشانم بعد سر این عمروبن‌عبدود را جدا بکنم معلوم می‌شود این ﴿وَاغْلُظْ عَلَیْهِمْ﴾ است که خدا به پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود و وجود مبارک حضرت امیر هم که نفس به منزله نفس او است از سنخ ﴿عَلَیْهَا مَلاَئِکَةٌ غِلاَظٌ شِدَادٌ﴾ هستند و مؤمنانی هم که تابع اینها هستند اگر خوشحال می‌شوند و خشمشان فرو می‌نشاند برای این است که کلمه حق پیروز شده است نه برای اینکه آب و خاکی گرفتند و مانند آن
پرسش ...
پاسخ: مؤمن اگر معصوم نباشد احیاناً ممکن است مشکل پیدا کند ولی معصوم باشد راهش همین است حالا چند تا روایت است پایان هفته امروز روز چهارشنبه ذیل این آیه مبارکه ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ﴾ بخوانیم این تفسیرش در کنزالدقائق و بحرالغرائب جلد پنجم صفحه 572 چند تا روایت نورانی است که ذیل این است غالب اینها در ذیل بحثها اشاره شده اما روایتش را ایشان جمع کردند فی اصول الکافی علی‌بن‌محمدبن‌عبدالرحمان عن احمدبن‌محمدبن‌خالد عن عثمان‌بن‌عیسی عن علی‌بن‌ابی‌حمزه قال سمعت اباعبدالله(علیه السلام) یقول:
‌«تفقهوا فی الدین فانه من لم یتفقه فی الدین فهو اعرابی‌» برای اینکه خدا می‌فرماید: ﴿لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ﴾ روایت دوم که سندها را دیگر نخوانیم چون اذان نزدیک است روایت دوم این است که یعقوب‌بن‌شعیب به امام صادق عرض می‌کند که ‌«اذا حدث الی الامام حدث کیف یسمع الناس‌» اگر امام قبلی رحلت کرد مردم چه کنند؟ حضرت فرمود مگر نشنیدی که خدا در قرآن فرمود که ﴿لَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ﴾ تا ﴿لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ فرمود ‌«هم فی عذر ماداموا فی الطلب و هولاء الذین ینتظرونهم فی عذر حتی یرجع الیهم صاحبهم‌» مادامی که اینها در مسافرت‌اند در طلب هستند که بیایند در مدینه سئوال بکنند امام بعدی کیست اینها معذورند قوم آنها هم مادامی که این اعزامیهای آنها در طلب هستند معذورند ولی اینها باید بیایند تفقه کنند این مسئله کلامی را خوب این تفقه در دین مربوط به امامت است امام‌شناسی است بررسی امامت است کاری به فروع دین ندارد کارش با اصول دین است و این همان است که گفته شد فقه در اصطلاح قرآن اعم از اصول و فروع است روایت بعدی از عبدالاعلیٰ از حضور مبارک امام صادق سئوال کردند اینکه پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ‌«من مات و له لیس امام مات میتةً جاهلیة‌» فرمود ‌«قال الحق‌» بله این سخن حق است و الله این سخن حق است بعد عرض کرد که ‌«فان اماماً هلک و رجل بخراسان‌» هلک یعنی ارتحل در سورهٴ ‌«غافر‌» از رحلت وجود مبارک یوسف(سلام الله علیه) خبر داد ﴿حَتَّی إِذَا هَلَکَ﴾ هلک یعنی مات نه آن هلاکت که بار منفی دارد عرض کرد خوب امام قبلی رحلت کرده و یک کسی در خراسان است و نمی‌داند وصی این امام کیست حضرت فرمود: ‌«لایستحقه‌» باید بگوید من همین که راه دورم کافیست ‌«ان الامام اذا هلک وقعت حجة وصیّه علی من هو معه فی البلد و حق النفر علی من لیس بحضرته‌» آنهایی که در شهر آن حضرت هستند می‌فهمند که وصی آن حضرت کیست آنها که در راه دورند باید نفر کنند طبق آیه ﴿لَوْلاَ نَفَرَ﴾ معلوم می‌شود که این نفر نفر فقهی است یک, و این فقه اعم از اصول و فروع است و روایت بعدی که محمدبن‌مسلم به امام صادق عرض می‌کند که ‌«بلغنا شکواک و أشفقنا» من شنیدم شما گله دارید و مشفقانه اظهار بیتابی می‌کنید بگویید تکلیف چیست فرمود: ‌«ان علیاً کان عالما والعلم یتوارث فلم یهلک احد عالم الا بقی من بعده من یعلم مثل علمه أو ماشاءالله‌» فرمود ائمه دیگر که مثل حضرت امیر هستند جانشین او هستند و حجت خدا هرگز قطع نمی‌شود ‌«قلت أفیسع الناس» آیا مردم در سعه هستند اگر راه دور باشد امام قبلی رحلت کرده باشد مردم دسترسی نداشته باشند آیا معذورند یا نه؟ ‌«فقال(علیه السلام) اما اهل هذه البلده فلا‌» یعنی معذور نیستند خوب می‌روند و سئوال می‌کنند در خانه اهل‌بیت ‌«و اما غیرهم من البلدان فبقدر مسیرهم‌» معذورند همین مقداری که در راه هستند تا بیایند و در مدینه تحقیق بکنند ‌«ان الله عز وجل یقول ﴿وَمَا کَانَ المُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً﴾ کافه‌» بلکه یک عده‌ای بیایند تفقه کنند تا ﴿لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ عیون الاخبار مشابه این است درباره حضرت سئوال می‌کنند که چرا به حج امر شده‌اند؟ فرمود برای این به حج امر شدند چون در روایات حج دارد که ‌«من تمام الحج لقاء الامام‌» است باید بروند حضور امام احکام حکم را یاد بگیرند بعد حضرت به آیه نفر تمسک می‌کند در ذیل این در علل الشرایع روایت مبسوطی است که سئوال از وجود مبارک امام صادق سئوال می‌کنند که ‌«اختلاف امتی رحمة» یعنی چه؟ اینها می‌گویند اگر اختلاف رحمت است اتحاد عذاب است فرمود: ‌«‌لیس حیث تذهب و یذهب» معنای حدیث این نیست که این‌طور تو خیال کردی و اینها خیال کردند خدای سبحان فرمود: ﴿فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ﴾ تا ‌«﴿لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ﴾ فامرهم ان ینفروا الی رسول الله(صلّی الله علیه و آله و سلّم) و یختلفوا الیه‌» اختلاف کنید اختلاف کنند ‌«فیتعلموا ثم یرجعوا الی قومهم فیعلموهم انما اراد اختلافهم من البلدان» یعنی یک عده بمانند یک عده باشند ‌«لااختلافهم فی الدین‌» فرمود ‌«انما الدین واحد‌» تکرار کرد انما الدین واحد دیگر سخن از اختلاف قرائت نیست سخن از اختلاف برداشت نیست اگر کسی مشکل غرض و مرض نداشته باشد بخواهد در حوزه‌ها باشد و از حوزه‌ها بهره‌برداری کند خطوط کلی دین مشخص است دیگر اختلاف قرائت و اختلاف برداشت و اینها نیست الآن شما از زمان مرحوم شیخ مفید تا الآن دیگر کم نبودند که الآن هم هزارها عالم هستند در حوزه‌ها بالأخره خطوط کلی معلوم است حلال خدا معلوم است حرام خدا معلوم است اگر اختلافی هست در مسایل خیلی جزئی و فرعی دیگر اختلاف قرائتی که مصحح برداشتهای متنوع باشد نیست فرمود ‌«انما الدین واحد‌» در اینجا به صورت تکرار هم گفته روایت بعدی که عبدالاعلی به ابالحسن(علیه السلام) عرض می‌کند که ‌«إن بلغنا وفاة الامام کیف نصنع» خوب حالا شما شنیدید امام قبلی رحلت کرده در همان شهرهایتان هستید خوب بروید در مدینه تحقیق کنید برای اینکه ﴿فَلَوْلاَ نَفَرَ مِن کُلِّ فِرْقَةٍ﴾ تفسیر عیاشی این است که ‌«اذا حدث للإمام حدث کیف یصنع الناس» فرمود ‌«یکونوا کما قال الله فلو لانفر‌» همان‌طور که خدا فرمود به همان آیه نفر عمل می‌کنند روایت بعدی فی روایت ‌«ما تقول فی قوم هلک امامهم کیف یصنعون قال فقال(علیه السلام) ‌«الم تقرا کتاب الله فلولانفر‌» مگر نخواندی این آیه را برو تحقیق کن در مسایل دینی خودت معلوم می‌شود که این نفر فرهنگی است این یک, و این فقه اعم از اصول است و فروع دو, بعد فرمود آنهایی که منتظرند معذورند بعد مثال می‌زند به اینکه افرادی که بین حضرت عیسی و پیغمبر(صلوات الله علیهم) بودند اینها معذور بودند تا روایتهای بعدی.
‌«والحمد لله رب العالمین‌»

قطعات

  • عنوان
    زمان
  • 38:47

مشخصات

ثبت نقد و نظر نقد و نظر

    تاکنون نظری ثبت نشده است

تصاویر

پایگاه سخنرانی مذهبی