- 709
- 1000
- 1000
- 1000
تفسیر آیات 128 و 129 سوره توبه (بخش چهارم، پایان سوره)
درس آیت الله عبدالله جوادی آملی با موضوع "تفسیر آیات 128 و 129 سوره توبه (بخش چهارم، پایان سوره)"
توصیف آفرینش هنرمندانه الهی در قرآن
چگونگی سبقت رحمت الهی بر غضبش
آفرینش هنرمندانه نظام تکوین و تشریع
تفاوت رعایت ادب با توصیف حقیقت انسان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ (128) فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ (129)﴾
گرچه حرص به ایمان تعلق میگیرد نظیر ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ ولی چون ایمان بالأخره به ذات انسان سود میرساند و هویت انسان را میسازد حرص بر ایمان به حرص بر ذات تبدیل شده است نفرمود حریص است بر ایمان شما فرمود ﴿حَرِیصٌ عَلَیْکُم﴾.
مطلب دوم فرق رأفت و رحمت است که میگویند رأفت از رحمت مهمتر است و آن امر اهم را قبلاً ذکر فرمودند به رعایت آن اهمیتش بعد آن مهم را ذکر میکنند برخیها گفتند برای اینکه این فاصلهها یعنی پایان آیات مشخص شود هماهنگ باشد رحیم را متأخر ذکر کرد فرمود: ﴿رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ چه اینکه در آیه بعد دارد ﴿رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ﴾ اگر میفرمود «رحیم رؤوف» و در آیه بعد میفرمود «ذوالعرش العظیم» اینها هماهنگ نبودند لکن آنچه در سوره مبارکه «حدید» هست برای رعایت فاصله پایان آیه نیست آن دارد که ﴿رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا﴾ آیه 27 سوره مبارکه «حدید» این است چون ﴿ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَآتَیْنَاهُ الإِنجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا﴾ آنجا با اینکه سخن از رعایت پایان آیه و فاصله نیست معذلک رافت بر رحمت مقدم شد.
تفاوت رأفت با رفو
مطلبی که جناب آلوسی در تفسیرشان دارند این است که در اثر بعضی از اشتباهات رأفت و رفو را از یک خانواده دانستهاند رفو یک واژهٴ عربی است ناقص است و رأفت هم یک واژهٴ عربی است مهموز العین است این مهموز العین با آن ناقص واوی خیلی فرق دارد این روف آن رفو است خیلی فرق میکنند ولی براساس بعضی از اشتقاقها ایشان این را از آن خانواده میدانند و میگویند همانطوری که رفو خیاطی مهمی است هر خیاطی نمیتواند رفوگر باشد رفو گرد طوری است که نقص را و عیب را طرزی ترمیم میکند که لباس را به حالت اولی برمیگرداند دوخت و دوز عادی آسان است اما نقص را عیب را طرزی آدم رفو بکند که مثل اول سالم نشان بدهد این دشوار است رفو مهمتر از خیاطی است رأفت مهم تر از رحمت است ایشان بااینکه یکی مهموز العین است یکی ناقص الیاء مع ذلک در بعضی از اشتقاقها میگوید از یک خانواده است ولی با توجه به این نکته که اینها کاملاً دو باباند دو مطلباند یکی عین الفعلش مهموز است یکی «لام» الفعلش واو دارد خیلی فرق دارند اینها مطالب جزئی آیه پایانی بود.
تبیین مسائل داخلی و خارجی حکومت اسلامی در سوره «توبه»
بحث محوری سوره این بود که این سوره مبارکه «توبه» با دیگر سور یک فرق جوهری دارد سائر سور گرچه معارف بلندی را در بر دارند اما خصوصیت سوره «توبه» را ندارند سوره «توبه» یک وقتی نازل شد که حکومت اسلامی مستقر شد چالشهای داخلی برطرف شد درگیریهای برون مرزی شروع شد آن هم با دو امپراطوری قدرتـمند تمام اینها را این سوره مبارکه «توبه» تدوین میکند هم مسائل داخلی را هم مسائل منطقهای را هم مسائل بینالمللی را هم تقسیم مؤمنان به مهاجر و سابقان در هجرت به انصار و پیروان انصار هم به مؤمنان متوسط هم به مؤمنانی که ﴿وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ ، ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ هم به منافقین این پنج گروه را بیان کرد مطلب مهمی که سوره «توبه» با آن درگیر هست همان جریان منافقان است منافقان هم کم بودند هم کارشان ضعیف بود وقتی مکه فتح شد اموی از یک سو و «ما اسلموا ولکن استسلموا» طبق بیان نورانی حضرت امیر منافقان سامانی پیداکردند نفاق بعد از فتح مکه شدیدتر شد منافقان در داخل مدینه بودند ولی یک قدرت مرکزی نداشتند بعد از فتح مکه وضع منافقان خیلی شدیدتر شد برای اینکه از یک سو ابوسفیان رهبری نفاق را به عهده داشت معاویه و فرزندان ابوسفیان با او بودند که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمود «ما اسلموا ولکن استسلموا» اینها مسلمان نشدند بلکه تسلیم شدند لذا جریان نفاق بعد از فتح مکه که این سوره هم بعد از فتح مکه نازل شد خیلی شدید شد هم رابطه با مشرکان مکه داشتند یعنی بقایای شرک گرچه به حسب ظاهر آنها ایمان آوردند هم رابطه با دشمنان داخل داشتند همین امپراطوری روم را آنها آگاه میکردند که در همین بخش که فرمود ﴿فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُم﴾ یک عده جاسوسهای بیگانه در بین شما هستند اینها را باید سامان بدهیم.
توصیف آفرینش هندمندانه الهی در قرآن
مطلب دیگر آن است که خود قرآن کریم هم معماری خلقت را تشریح کرد هم معماری شریعت را در معماری خلقت فرمود که آنکه معمار این جهان است حُسن و زیبایی و هنرمندی است یعنی ما چیز بد در عالم به کار نبردیم مصالح بد ابزار بد ملاط بد کارگران بد هیچ کدام را در این دستگاه عالم راه ندادیم سراسر هنر است و زیبایی است این را در یک طائفه هم از آیات بیان کرد بعد جریان شریعت را برای اینکه با طبیعت تشریع را برای اینکه با تکوین هماهنگ باشد فرمود شما وقتی حرف میزنید وقتی چیز مینویسید وقتی رفتار و گفتار و کردار دارید بگذارید معماریاش هنری و زیبایی باشد نه حرف بد بزنید نه بد کسی را بخواهید نه حرف بد بگوییم نه بد کسی را طلب بکنید در تمام کارهایتان بگذارد اصل ادب باشد اینطور از آن طرف هم میبینیم که خودش امر کرده ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ و هم داعیه هنر و ادب دارد از آن طرف میبینید ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ ﴿کَمَثَلِ الحِمَارِ﴾ اینها باید توجیه بشود اینها یعنی چه از آن طرف ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ﴾ از آن طرف ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ از آن طرف هم میفرماید با مردم از راه هنر و زیبایی سخن بگویید ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾.
چگونگی سبقت رحمت الهی بر غضبش
در بخشهای قبل این جریان رحمت و رأفت و رحمت عام و رحمت خاص بازگو شد پراساس همان معیار این دو تا مطلب هم تعلیم میشود یعنی روی آن معیار که یا «من سبقت رحمته غضبه» معنی شد که معنای سبقت رحمت بر غضب این نیست که در بهشت هشت تاست در جهنم هفت تا این یک نمونه ضعیفی از سبق رحمت بر غضب است سبق رحمت بر غضب این نیست که رحمت او بیشتر از غضب اوست سبقه رحمت بر غضب این است که رحمت امامت و رهبری غضب را به عهده دارد یعنی او امام است او نقشه کش است او راهنماست او رهبر کبیر است او جلو میافتد دستور میدهد کجا غضب باشد کجا مهر باشد کجا قهر باشد قهراً غضب هم روی رحمت صادر میشود مثل یک پزشک حازق بصیر ثقهای که بخشهای گوناگون بیمارستان به دست اوست به دست عدهای چاقو میدهد میگوید بروید در اتاق عمل بشکافید به دست عدهای پنس میدهد میگوید مرهم بزنید پانسمان کنید بالأخره امام این بیمارستان آن طبیب بصیر ثقه است یک جا چاقو میدهد یک جا مرهم میدهد پماد میدهد میگوید اینجا را شما مرهم بزن آنجا را ببر قلب این آقا که مشکل دارد جراحی کن و دست این آقا را هم مرهم بزن این مرهم و آن چاقو هر دو مأموماند امام آن چاقو و این مرهم آن هوش مهربانانه این طبیب است رحمت ذات اقدس الهی «امام غضب» اوست این جریان «من سبقت رحمته غضبه» با بیان نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) که در آن دعا به خدا عرض کرد «أنت الذی تسعی رحمته امام غضبه» ای خدایی که پیشاپیش غضب او رحمت میرود رائد است راهنماست نقشه میکشد میبیند بررسی میکند دستور میدهد کجا قهر کجا مهر آن وقت این مهر در برابر قهر آن قهر در مقابل مهر دو صف نماز جماعتاند که به امامت آن مهر مطلق صف میبندند آن مهر مقابل ندارد قهر در مقابل آن مهر نیست آن مهر مطلق مقابل ندارد الرحمن مطلق که از اسمای اعظم الهی است مقابل ندارد یک بیان لطیفی مرحوم فاضل هندی در همان اوایل کشفاللسان دارد که همانطوری که «الله» اسم اعظم است «الرحمن» هم اسم اعظم است این از لطائف بزرگ این فقیه بزرگ است خوب «الرحمن» مقابل ندارد «الرحیم» مقابل دارد خدا غضب دارد انتقام دارد او «ارحم الراحمین» است «فی موضع العفو والرحمة وأشد المعاقبین» است «فی موضع النکال والنقمة» اما این «أشد المعاقبین» بودن آن «الرحم الراحمین» بودند دو صفی هستند که به امامت «الرحمن» مطلق نماز میگذارند آن «الرحمن» دیگر مقابل ندارد که یک الغضبان ما داشته باشیم این نیست مقابل او عدم است نه غضب بنابراین این بیان نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) که فرمود «أنت الذی تسعی رحمته امام غضبه» یعنی معمار کل جهان راهنمای کل جهان رحمت است آن رحمت معماری میکند نقشه میکشد میگوید کجا مهر کجا قهر کجا ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُم﴾ کجا ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّار﴾ این در نظام تکوین در کل نظام.
پرسش: ...
پاسخ: آخر آن رحمت مقابل ندارد که ما بگوییم بیشتر بیشتر از چه چیزی؟ مقابل آن رحمان عدم است نه غضب در بحث حق و باطل هم ملاحظه فرمودید که ما دو تا حق داریم یک حقی است که عین ذات اقدس الهی است مقابلش عدم است نه باطل یک حقی است که فعل حق است قول حق است رفتار حق است مقابلش باطل است که فعل ابلیس است روش ابلیس است و مانند آن اینهاست که مقابل هم هستند اما آن حق محض مقابل ندارد مقابله و عدم آن رحمان مطلق مقابل ندارد مقابل او عدم است نه مقابل او غضب در این محدودههای داخلی بله آدم وقتی رحمت را با غضب میسنجد این رحمت هم از غضب بیشتر است عیب ندارد اما بیان نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) «الذی تسعی رحمته امام غضبه» کلید مسئله است نه خدا رحمتش یک طرف غضبش یک طرف رحمتش بیش از غضب اوست نه خیر رحمت پیشاپیش است که امام هر دو طرف است دستور میدهد کجا مهر کجا قهر این ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّار﴾ یک صف است ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُم﴾ یک صف امام هر دو الرحمن است این در نظام کل هستی است.
آفرینش هندمندانه نظام تکوین وتشریع
از نظر هنر و زیبایی هم ذات اقدس الهی فرمود به اینکه بخشی از آیات ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ هر چه مصداقش این است صدق علیه انه شیء این مخلوق خدا است این طبق یک آیه که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ در آیه دیگر فرمود: ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ یعنی هر چه خلق کرد نیکو خلق کرد دیگر از آن بهتر ممکن نیست چون اگر از او بهتر ممکن بود و خدا انجام نمیداد ـ معاذاللهـ یا لفقد العلم بود یا لفقد القدره بود یا لفقد الجود بود «والتالی بأسهره مستحیل فالمقدم مثله» پس از این زیباتر ممکن نیست پس طبق یک آیه هر چه مصداق شیء است مخلوق خدا است طبق آیه دیگر هر چه خدا آفرید زیبا آفرید ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ این در نظام تکوین در نظام تشریع و اعتبار و تدوین و دین و کتاب و اینها هم فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَدِیثِ﴾ نازل کرد ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً﴾ و مانند آن.
دستور قرآن به ادب و زیبایی در رفتار اجتماعی
به ما هم فرمود دنبال احسن بروید ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ بعد فرمود در برخوردهای اجتماعی هم ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ نه «قولوا للمؤمنین او للعرب او لاهل الکتاب» «﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ مسلمین کانوا او کافرین» با هر کس که حرف میزنید مؤدب حرف بزنید چه داعی دارید برنجانید جای جنگ هم مشخص است کجاست بالأخره شما رفتار دارید خرید و فروش دارید گفتگو دارید مذاکرات دارید سراسر گفتگویتان ادب باشد ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ همه این دستورات را در نظام تکوین انجام میدهد در نظام تشریع میدهد بعد هم در سوره مبارکه «انعام» هم فرمود: ﴿وَلاَتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً﴾ بغیر العلم شما بالأخره برهان اقامه کنید روزی هم اگر لازم شد مثل ابراهیم خلیل تبر بگیرید بتها را بشکنید اما در مسئله گفتمان و گفتگو و رفتار و گفتار و نوشتن و قلم و اینها به این بتها بد نگویید برهانتان را اقامه کنید آن جایش هم هست که اگر روز مبارزه رسید راه خلیل حق را طی کردید آن هم تبر بگیرید ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاَّ کَبِیراً لَّهُم﴾ آن آخر کار است «آخر الدواء الکی» ولی رفتار عادیتان باید اینچنین باشد به این بتها فحش ندهید ﴿لاَتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ﴾ یعنی این بتها که این بت پرستها ضمیر «یدعون» به بت پرستها برمیگردد ﴿لاَتَسُبُّوا الَّذِینَ﴾ یعنی بتها را که ﴿یَدْعُونَ﴾ بت پرستها آنها را اگر چنین کاری کردید چون این چوبهای تراشیده و معبود آنها پیش آنها محترم است آنها هم برمیگردند به مقدسات شما بد میگویند ﴿فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ اینها هم برمیگردند به معبود شما بد میگویند چون فحش سهل المأونه است بدگویی سهل المئونه است در روایات هم ائمه (علیهم السلام) دستور میدهند با کسی درگیر نشوید برای اینکه آن کسی برنده است که از همه وقیحتر باشد بالأخره شما حیثیتی دارید دیگر آدم وقتی میداند بالأخره شکست میخورد چرا وارد صحنه میشود فرمود با فحش و بدگویی و زشت گویی و تهمت و اینها با هیچ کس وارد نشوید چون در اینگونه از مسائل آن کسی که به هیچ چیز پایبند نیست او برنده است بالأخره شما مسلمانید مؤمنید به چیزی معتقدید تا حدی بالأخره ممکن است خلاف بکنید از آن به بعد دیگر زبانات قلمتان بسته است مؤمن ملجم است راه دیگر باز است وگرنه از راه بدگویی هیچ کس به جایی نمیرسد فرمود اگر به این بتها فحش دادید آنها هم برمیگردند به خدای شما بد میگویند و مسئول شما هستید.
ادب قرآن در توصیف حقیقت انسان
این دستورات را میدهد آن راهنمایی کلی را میکند بعد هم میبینیم در مقام عمل میفرماید: ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ ، ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ﴾ اینها چه؟ اینها در این بخش ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ و در این بخشهای یا ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ ، ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ ، ﴿کَمَثَلِ الحِمَارِ﴾ اینها چه؟ آیا ذات اقدس الهی که ما را فرمود: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ فرمود سب نکنید دارد فحش میدهد به مردم ناسزا میگوید یا نه دارد واقعیت اینها را به اینها نشان میدهد میفرماید درون اینها ﴿کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است میگویید نه؟ گاهی ما پرده را کنار میزنیم ببینید خیلی هم طول نمیکشد که خود آنها هم میفهمند این فحش نیست اگر یک کسی باطنش کلب باشد ظاهرش حیوان ناطق باشد یک حکیم درون بینی بگوید ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ این سب و لعن نیست به پیغمبرش میگوید ببین به خواص اولیاء میگوید ببین به دیگران هم میگوید دو روز صبر کنید بعد معلوم میشود که ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ اینکه به صورت انسان محشور نمیشود که این سب و لعن نیست این بیان واقعیت است برای کسی که مصور همه صور است و گوشههایی از این در کار وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) در سرزمین عرفات بود وجود مبارک سید الشهداء در شب عاشورا بود و مانند آن بنابراین آن ذات اقدس الهی که خودش فرمود ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَدِیثِ﴾ ما را هم فرمود ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ معمار ادبیات قرآنی ادب است آن معمار گاهی میگوید اینجا جای این است که بگوییم ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾، ﴿کَمَثَلِ الحِمَارِ﴾ ، ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالأَنْعَامِ﴾ آنجا باید بگوییم «رَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ» میگویید نه دو روز صبر کنید و اگر خواستید هم اکنون برای شما روشن بشود یک مقدار چشمتان را کنترل کنید شما هم میبینید دیگران هم ببینند آنچه مسیحا میدید پس خیلی فرق است بین اینکه کتاب بخواهد سب و لعن کند بد بگوید یا کتابی بخواهد حکیمانه سخن بگوید طبیبانه درمان بکند و مانند آن این هم مربوط به ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: سب برای اینکه کسی را برنجاند ناسزا میگوید این فحشهایی که میدهند مگر واقع است خیلیهایش قذف است دیگر غرض آن است که آنهایی که غالب اینها انشاء است خبر نیست تا بشود تهمت اینکه میگویند این کاره هستی این فحش از سنخ انشاء است از سنخ خبر نیست حتی هم اگر به صورت جمله خبریه بگویند به داعیه انشاء میگویند که او را خجل کنند سرزنش کنند تحقیر کنند تعییر کنند اما بازگشت این تعبیرات قرآن کریم گرچه آثار فقهیاش انشاء است ولی پشتوانه این مسائل فقهی و انشائی اخبار است درونشان دارد میگوید روشن میکند ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ ، ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث﴾ . فردا هم به صورت کلب محشور میشود.
پرسش: ...
پاسخ: نه منظور است که سب مذموم نیست این سبی است که به رهبری ادب تدوین شده است یعنی امام این تعبیرات ادب قرآنی است یک, یک گوشه ﴿رَوْحٌ وَرَیْحَانٌ﴾ است یک گوشه ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ است هم این به امامت ادب قرآن شکل گرفته هم آن به امامت ادب قرآن سامان پذیرفته اینطور نیست که سبی کرده باشد نظیر آن سبی که خودش نهی کرده که شما بت بت پرستها را فحش ندهید از آن سنخ نیست این بیان واقعیت است میگوید اگر بخواهید روشن بشود شما چشمتان را کنترل کنید میبینید الآن خیلیها هم دارند میبینند این با آن خیلی فرق میکند.
پرسش: ...
پاسخ: این برای همین است دیگر اشاعه فحشاء است دیگر.
تفاوت رعایت ادب با توصیف حقیقت انسان
در محکمه انسان که مظلوم است آن ظلمی که بر او روا شده آن را میگویند اما در حضور دیگران چه داعی دارد که بگوید چه حقی دارد که بگوید اصلاً میشود اشاعه فحشا چه جنایتهای خودش را بخواهد بازگو کند میشود اشاعه فحشا فحشایی که دیگران انجام دادند او بخواهد بازگو کند میشود اشاعه فحشا خوب حالا در محکمه بگوید یا کسی که بخواهد ستمی را از او برطرف کند بگوید وگرنه در مجالس شب نشینی بگوید که هیچ اثری هم ندارد برای چه میگوید.
پرسش: ...
پاسخ: منظور آن است که واقعیت چیست آیا قرآنی که سب را نهی کرده است مع ذلک میگوید ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ یا ﴿أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ﴾ یا ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ یا ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ﴾ یا ﴿مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً﴾ این واقعیتی است که دارد روشن میکند میفرماید که میگویید نه؟ بروید ببینید این با فحش دادن که در محاوره فرهنگ مردم است خیلی فرق میکند.
پرسش: ...
پاسخ: اگر لازم باشد میگوید وگرنه پرده دری که سیزده سال در مکه بودند نگفتند هفت، هشت سال هم در مدینه بودند نگفتند بعد دیدند اینها به جایی رسیدند که دارند پرده دین را میدرند آن وقت میشود ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّار﴾ یک بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد که نهجالبلاغه «ردّوا الحجر من حیث جاء» سلطه پذیری که همیشه خوب نیست حدی هم دارد فرمود این قدر سلطه پذیر نباشید سنگ ستن هر جا آمد برگردانید حالا تا چه موقع سفر فرمود «ردّوا الحجر من حیث جاء، فإن الشر لا یدفعه الاّ الشر» جریان حمله بعثیها هم نسبت به ایران همینطور بود بیش از دویست سیصد بار اینها به پاسگاههای مرزی حمله کردند امام و مسئولین گفتند ما کاری نداریم با مذاکره حل میکنیم بعد از زمین و هوا و دریا حمله شروع شده اینجا دیگر «ردّوا الحجر من حیث جاء، فإن الشر لا یدفعه الاّ الشر» حالا چون رهبری این حرفها را آن ادب به عهده دارد یا من یسعی ادبه امام سبه و لعنه و تعییره و توبیخه و ذمّه است این است آن بیان نورانی امام سجاد یک اصل کلی است «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع» در این بخشها هم ظهور میکند فرمود شما مجتهدانه با این احادیث و ادعیه برخورد کنید ذات اقدس الهی رحمتش امام است آن امام دیگر مقابل ندارد هیچ کسی در برابر آن امام نیست اینها که در صف هستند برخی رحمتند برخی غضب غضب او که محدود است در کنار رحمت محدود او هر دو به امامت آن الرحمن انجام وظیفه میکنند اینجا هم ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ با ﴿قَدْ أَفْلَحَ المُؤْمِنُونَ﴾ هر دو به امامت آن ادب مطلق سازمان یافتند و سامان پذیرفتند اینطور نیست که یکی ادب باشد یکی بر خلاف ادب.
پرسش: ...
پاسخ: آنجا خود قاضی شرع میداند.
ضرورت کمال عقل در قضاوت
در مسئله قضا هم خیلی از بزرگان نظیر محقق و امثال محقق فرمودند قاضی اگر عاقل باش کافی نیست شما که نمیخواهید بگویید چه کسی مکلف است که اگر کسی بخواهد نماز بر او واجب باشد روزه واجب باشد باید عاقل باشد آن عقلی که در تکلیف معتبر است برای قاضی کم است بسیاری از این بزرگان فقه گفتند «یعتبر فی القضاء کمال العقل» او باید بفهمد کجا علنی است کجا غیر علنی است آیا این اعدام را علنی بکنند جاری است یا غیر علنی بکنند جاری است این تا زیانه را علمی بزنند جاری است غیر علنی بزنند جاری است «یعتبر فی القاضی کمال العقل» پس یک عقل متعارفی است که در توده انسانها هست با آن عقل تکلیف شکل میگیرد با آ ن عقل نماز واجب میشود روزه واجب میشود و سایر دستورات معاملات صحیح است یک وقت قضا که پست کلیدی است میخواهند به یک آدمی درس خوانده حوزوی یا دانشگاهی است بدهند این اگر عاقل باشد لائق نیست باید عاقل کامل در عقل باشد تا لایق قضا باشد که بفهمد کجا علنی است کجا غیر علنی دیگر بیخود آبرو را نبرد بیجا هم آبرو حفظ نکند این ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ المُؤْمِنِینَ﴾ در جایی است که کمال عقل فتوا میدهد.
پرسش: ...
پاسخ: نه ما هم باید کمال عقل داشته باشیم در برخورد با بیگانه فرمود «کونوا لنا زیناً ولا تکونوا علینا شیناً» خود ائمه (علیهم السلام) برخوردهای کریمانه داشتند.
نمونهای از کمال عقل در ادب و غضب
حضرت امیر تمام مشکلات را تحمل میکرد یک وقت میفهمید چون عاقل نبود بلکه کمال عقل را داشت کجا عصبانی شود و پرده را کنار بزند آنجا همینطور بود در نهجالبلاغه هم همینطوری خیلی از کسانی بودند به حضرت بیاعتنایی میکردند نظیر امام سجاد فرمود: «لقد أمرّ علی اللئیم یسبنی» من عبور کردم گفتم «ثمت لا یعنینی» همین امویها یک عدهای را مجبور میکردند بیایند حضور ائمه (علیهم السلام) به آنها بد بگویند مخصوصا به حضور امام سجاد حضرت این بدیها و اهانتها را شنیده ولی هیچ عکس العملی نشان نداد آن آدم جلو آمد و گفت من این فحشها را به تو گفتم حضرت فرمود: «وعنک أعرض» من هم از تو گذشتم, این یک وقیح است که میداند یک پولی گرفته بیاید به حضرت فحش بدهد یک وقت است که نه در حضور یک عدهای طور با علیبنابیطالب (علیه السلام) درگیر میشود حضرت دارد خطبه میخواند کسی در حضور او میخواهد حیثیت حضرت را زیر سؤال ببرد در نهجالبلاغه دارد که وجود مبارک حضرت امیر در حضور جمع به این آدم بیادب گفته من چهل سال است که دارم شمشیر میزنم تو به من میگویی من چطوری بجنگم و کجا نجنگم «نجمت نجوم قرن الماعز» تو تازه مثل ماعز و بز برایم شاخ درآوردی فرمود الآن چهل سال شمشیر دست من است نجمت «معز» و «ماعز» بز است دیگر شاخ بز هم که شاخی نیست که بتواند با او درگیر شود. یک وقت است آنطور است که کسی در کوچه به آنها بد میگوید و بیادبی میکند و میگوید آقا من این فحشها را به تو گفتم حضرت هم فرمود من از تو گذشتم مثل امام سجاد یک وقت در حضور جمع در مسجد حضرت مشغول سخنرانی او میخواهد حیثیت امام را بما انه امام زیر سؤال ببرد و اهانت بکند حضرت هم اینگونه جواب میدهد اینها آن قهر و مهرشان به امامت ادب حرکت میکند نه غیر آن.
دستور سورهٴ «توبه» به طرد کامل منافقین
مطلب دیگر آن است که این سوره هم اوضاع داخلی را و هم اوضاع بینالمللی را مشخص کرده است و جوانب سیاسی را کاملاً ملحوظ داشت و نگذاشت کسی از این امور سالم در برود و منافقین را کاملا طرد کرده و هم محرومیت اجتماعی داد هم محرومیت عبادی داد و هم محرومیت سیاسی داد هم محرومیت و نظامی داد فرمود اینها در قبرستان مسلیمن دفن نشوند که کسی برای آنها طلب مغفرت نکند اینها اینطورند نماز میشان شکرت نکند برای آنها نماز میت نخواند در جبههها اینها راه ندارند اگر اعزام به جبهه شوند همه اینها را در همین سوره مبارکه «توبه» خواندیم که اینها دوباره آمدند به پیامبر عرض کنند که به ما اجازه بدهید ما برویم در آیه 83 همین سوره «توبه» که ﴿فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ إِلَی طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً﴾ شما نمیخواهد بیایید جبهه این محرومیت نظامی است در مسائل سیاسی هم که اینها را محروم کرد در مسائل عبادی هم که فرمود ﴿لاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ﴾ این کارها را کرده چون این منافقان بعد از فتح مکه در اثر گره خوردن با دستگاه اموی خیلی مرموزتر از گذشته شدند و اسلام هم کاملاً با اینها برخورد کرده قبرستان اینها جدا مرز سیاسی و اجتماعی اینها جدا فرمود اینها به جبهه نیایند کاری از اینها ساخته نیست مگر جاسوسی.
اما این سؤال که ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ این در بحثهای گذشته مطرح شد که ﴿لاَ إِکْرَاهَ﴾ نسبت به مسائل تکوین است و مبارزاتی که اسلام مشخص کرده ناظر به مسائل تشریع است.
ولایت متقابل زن و مرد در مسائل کلامی و عبادی
درباره زنها هم مثل مردها فرمود اینها یک ولای متقابلی دارند همانطوری که ﴿وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ مؤمنات هم اینچنیناند مؤمنات هم باهم و هم بامردها این ولایت متقابل ﴿وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ پس در مسائل امر به معروف در مسائل ولایت متقابل زن ومرد از این جهت که این مسئله دینی و عبادی است سهیمند چه اینکه در جریان بهشت هم همینطور است این اختصاصی به دنیا ندارد فرمود در دنیا و در آخرت زنها از نظر کمالات همتای مردند منتها در مسائل اجرایی و در مسائل خصوصی هرکدام سهم خاص خودشان را دارند آیه 71 و 72 این است ﴿وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ المُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ این برای 72 ﴿وَعَدَ اللّهُ المُؤْمِنِینَ وَالمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الفَوْزُ العَظِیمُ﴾ پس هم مسائل اجتماعی و سیاسی و مانند آن زن و مرد سهمشان مشخص شد هم در مسائل اعتقادی و کلامی یعنی بهشت البته در اجرائیات مسئله عفاف هست زنها با زنها مردها با مردها نیمی از جمعیت کشور زن است مشکلاتشان را با زنها حل کنند چرا زن با مرد مشکلش را حل کند دبیر زن کارمند زن مشکلاتشان را حل کند صف اینها جدا مرز اینها جدا کلاس اینها جدا اما احکام اینها یکی فرمود هم در مسائل امر به معروف و نهی از منکر ولایت متقابل زن و مرد همتای هماند هم در مسائل کلامی.
حالا بعض از فروع جزئی شاید مانده باشد چون اذان نزدیک است انشاءالله سورهٴ مبارکهٴ «یونس» بعد از ماه مبارک رمضان شورع میشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
توصیف آفرینش هنرمندانه الهی در قرآن
چگونگی سبقت رحمت الهی بر غضبش
آفرینش هنرمندانه نظام تکوین و تشریع
تفاوت رعایت ادب با توصیف حقیقت انسان
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
﴿لَقَدْ جَاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ (128) فَإِن تَوَلَّوْا فَقُلْ حَسْبِیَ اللّهُ لاَ إِلهَ إِلاَّ هُوَ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ (129)﴾
گرچه حرص به ایمان تعلق میگیرد نظیر ﴿وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ﴾ ولی چون ایمان بالأخره به ذات انسان سود میرساند و هویت انسان را میسازد حرص بر ایمان به حرص بر ذات تبدیل شده است نفرمود حریص است بر ایمان شما فرمود ﴿حَرِیصٌ عَلَیْکُم﴾.
مطلب دوم فرق رأفت و رحمت است که میگویند رأفت از رحمت مهمتر است و آن امر اهم را قبلاً ذکر فرمودند به رعایت آن اهمیتش بعد آن مهم را ذکر میکنند برخیها گفتند برای اینکه این فاصلهها یعنی پایان آیات مشخص شود هماهنگ باشد رحیم را متأخر ذکر کرد فرمود: ﴿رَؤُوفٌ رَحِیمٌ﴾ چه اینکه در آیه بعد دارد ﴿رَبُّ العَرْشِ العَظِیمِ﴾ اگر میفرمود «رحیم رؤوف» و در آیه بعد میفرمود «ذوالعرش العظیم» اینها هماهنگ نبودند لکن آنچه در سوره مبارکه «حدید» هست برای رعایت فاصله پایان آیه نیست آن دارد که ﴿رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا﴾ آیه 27 سوره مبارکه «حدید» این است چون ﴿ثُمَّ قَفَّیْنَا عَلَی آثَارِهِم بِرُسُلِنَا وَقَفَّیْنَا بِعِیسَی ابْنِ مَرْیَمَ وَآتَیْنَاهُ الإِنجِیلَ وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً وَرَهْبَانِیَّةً ابْتَدَعُوهَا﴾ آنجا با اینکه سخن از رعایت پایان آیه و فاصله نیست معذلک رافت بر رحمت مقدم شد.
تفاوت رأفت با رفو
مطلبی که جناب آلوسی در تفسیرشان دارند این است که در اثر بعضی از اشتباهات رأفت و رفو را از یک خانواده دانستهاند رفو یک واژهٴ عربی است ناقص است و رأفت هم یک واژهٴ عربی است مهموز العین است این مهموز العین با آن ناقص واوی خیلی فرق دارد این روف آن رفو است خیلی فرق میکنند ولی براساس بعضی از اشتقاقها ایشان این را از آن خانواده میدانند و میگویند همانطوری که رفو خیاطی مهمی است هر خیاطی نمیتواند رفوگر باشد رفو گرد طوری است که نقص را و عیب را طرزی ترمیم میکند که لباس را به حالت اولی برمیگرداند دوخت و دوز عادی آسان است اما نقص را عیب را طرزی آدم رفو بکند که مثل اول سالم نشان بدهد این دشوار است رفو مهمتر از خیاطی است رأفت مهم تر از رحمت است ایشان بااینکه یکی مهموز العین است یکی ناقص الیاء مع ذلک در بعضی از اشتقاقها میگوید از یک خانواده است ولی با توجه به این نکته که اینها کاملاً دو باباند دو مطلباند یکی عین الفعلش مهموز است یکی «لام» الفعلش واو دارد خیلی فرق دارند اینها مطالب جزئی آیه پایانی بود.
تبیین مسائل داخلی و خارجی حکومت اسلامی در سوره «توبه»
بحث محوری سوره این بود که این سوره مبارکه «توبه» با دیگر سور یک فرق جوهری دارد سائر سور گرچه معارف بلندی را در بر دارند اما خصوصیت سوره «توبه» را ندارند سوره «توبه» یک وقتی نازل شد که حکومت اسلامی مستقر شد چالشهای داخلی برطرف شد درگیریهای برون مرزی شروع شد آن هم با دو امپراطوری قدرتـمند تمام اینها را این سوره مبارکه «توبه» تدوین میکند هم مسائل داخلی را هم مسائل منطقهای را هم مسائل بینالمللی را هم تقسیم مؤمنان به مهاجر و سابقان در هجرت به انصار و پیروان انصار هم به مؤمنان متوسط هم به مؤمنانی که ﴿وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لأَمْرِ اللّهِ﴾ ، ﴿خَلَطُوا عَمَلاً صَالِحاً وَآخَرَ سَیِّئاً﴾ هم به منافقین این پنج گروه را بیان کرد مطلب مهمی که سوره «توبه» با آن درگیر هست همان جریان منافقان است منافقان هم کم بودند هم کارشان ضعیف بود وقتی مکه فتح شد اموی از یک سو و «ما اسلموا ولکن استسلموا» طبق بیان نورانی حضرت امیر منافقان سامانی پیداکردند نفاق بعد از فتح مکه شدیدتر شد منافقان در داخل مدینه بودند ولی یک قدرت مرکزی نداشتند بعد از فتح مکه وضع منافقان خیلی شدیدتر شد برای اینکه از یک سو ابوسفیان رهبری نفاق را به عهده داشت معاویه و فرزندان ابوسفیان با او بودند که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمود «ما اسلموا ولکن استسلموا» اینها مسلمان نشدند بلکه تسلیم شدند لذا جریان نفاق بعد از فتح مکه که این سوره هم بعد از فتح مکه نازل شد خیلی شدید شد هم رابطه با مشرکان مکه داشتند یعنی بقایای شرک گرچه به حسب ظاهر آنها ایمان آوردند هم رابطه با دشمنان داخل داشتند همین امپراطوری روم را آنها آگاه میکردند که در همین بخش که فرمود ﴿فِیکُمْ سَمَّاعُونَ لَهُم﴾ یک عده جاسوسهای بیگانه در بین شما هستند اینها را باید سامان بدهیم.
توصیف آفرینش هندمندانه الهی در قرآن
مطلب دیگر آن است که خود قرآن کریم هم معماری خلقت را تشریح کرد هم معماری شریعت را در معماری خلقت فرمود که آنکه معمار این جهان است حُسن و زیبایی و هنرمندی است یعنی ما چیز بد در عالم به کار نبردیم مصالح بد ابزار بد ملاط بد کارگران بد هیچ کدام را در این دستگاه عالم راه ندادیم سراسر هنر است و زیبایی است این را در یک طائفه هم از آیات بیان کرد بعد جریان شریعت را برای اینکه با طبیعت تشریع را برای اینکه با تکوین هماهنگ باشد فرمود شما وقتی حرف میزنید وقتی چیز مینویسید وقتی رفتار و گفتار و کردار دارید بگذارید معماریاش هنری و زیبایی باشد نه حرف بد بزنید نه بد کسی را بخواهید نه حرف بد بگوییم نه بد کسی را طلب بکنید در تمام کارهایتان بگذارد اصل ادب باشد اینطور از آن طرف هم میبینیم که خودش امر کرده ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ و هم داعیه هنر و ادب دارد از آن طرف میبینید ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ ﴿کَمَثَلِ الحِمَارِ﴾ اینها باید توجیه بشود اینها یعنی چه از آن طرف ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ﴾ از آن طرف ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ از آن طرف هم میفرماید با مردم از راه هنر و زیبایی سخن بگویید ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾.
چگونگی سبقت رحمت الهی بر غضبش
در بخشهای قبل این جریان رحمت و رأفت و رحمت عام و رحمت خاص بازگو شد پراساس همان معیار این دو تا مطلب هم تعلیم میشود یعنی روی آن معیار که یا «من سبقت رحمته غضبه» معنی شد که معنای سبقت رحمت بر غضب این نیست که در بهشت هشت تاست در جهنم هفت تا این یک نمونه ضعیفی از سبق رحمت بر غضب است سبق رحمت بر غضب این نیست که رحمت او بیشتر از غضب اوست سبقه رحمت بر غضب این است که رحمت امامت و رهبری غضب را به عهده دارد یعنی او امام است او نقشه کش است او راهنماست او رهبر کبیر است او جلو میافتد دستور میدهد کجا غضب باشد کجا مهر باشد کجا قهر باشد قهراً غضب هم روی رحمت صادر میشود مثل یک پزشک حازق بصیر ثقهای که بخشهای گوناگون بیمارستان به دست اوست به دست عدهای چاقو میدهد میگوید بروید در اتاق عمل بشکافید به دست عدهای پنس میدهد میگوید مرهم بزنید پانسمان کنید بالأخره امام این بیمارستان آن طبیب بصیر ثقه است یک جا چاقو میدهد یک جا مرهم میدهد پماد میدهد میگوید اینجا را شما مرهم بزن آنجا را ببر قلب این آقا که مشکل دارد جراحی کن و دست این آقا را هم مرهم بزن این مرهم و آن چاقو هر دو مأموماند امام آن چاقو و این مرهم آن هوش مهربانانه این طبیب است رحمت ذات اقدس الهی «امام غضب» اوست این جریان «من سبقت رحمته غضبه» با بیان نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) که در آن دعا به خدا عرض کرد «أنت الذی تسعی رحمته امام غضبه» ای خدایی که پیشاپیش غضب او رحمت میرود رائد است راهنماست نقشه میکشد میبیند بررسی میکند دستور میدهد کجا قهر کجا مهر آن وقت این مهر در برابر قهر آن قهر در مقابل مهر دو صف نماز جماعتاند که به امامت آن مهر مطلق صف میبندند آن مهر مقابل ندارد قهر در مقابل آن مهر نیست آن مهر مطلق مقابل ندارد الرحمن مطلق که از اسمای اعظم الهی است مقابل ندارد یک بیان لطیفی مرحوم فاضل هندی در همان اوایل کشفاللسان دارد که همانطوری که «الله» اسم اعظم است «الرحمن» هم اسم اعظم است این از لطائف بزرگ این فقیه بزرگ است خوب «الرحمن» مقابل ندارد «الرحیم» مقابل دارد خدا غضب دارد انتقام دارد او «ارحم الراحمین» است «فی موضع العفو والرحمة وأشد المعاقبین» است «فی موضع النکال والنقمة» اما این «أشد المعاقبین» بودن آن «الرحم الراحمین» بودند دو صفی هستند که به امامت «الرحمن» مطلق نماز میگذارند آن «الرحمن» دیگر مقابل ندارد که یک الغضبان ما داشته باشیم این نیست مقابل او عدم است نه غضب بنابراین این بیان نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) که فرمود «أنت الذی تسعی رحمته امام غضبه» یعنی معمار کل جهان راهنمای کل جهان رحمت است آن رحمت معماری میکند نقشه میکشد میگوید کجا مهر کجا قهر کجا ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُم﴾ کجا ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّار﴾ این در نظام تکوین در کل نظام.
پرسش: ...
پاسخ: آخر آن رحمت مقابل ندارد که ما بگوییم بیشتر بیشتر از چه چیزی؟ مقابل آن رحمان عدم است نه غضب در بحث حق و باطل هم ملاحظه فرمودید که ما دو تا حق داریم یک حقی است که عین ذات اقدس الهی است مقابلش عدم است نه باطل یک حقی است که فعل حق است قول حق است رفتار حق است مقابلش باطل است که فعل ابلیس است روش ابلیس است و مانند آن اینهاست که مقابل هم هستند اما آن حق محض مقابل ندارد مقابله و عدم آن رحمان مطلق مقابل ندارد مقابل او عدم است نه مقابل او غضب در این محدودههای داخلی بله آدم وقتی رحمت را با غضب میسنجد این رحمت هم از غضب بیشتر است عیب ندارد اما بیان نورانی امام سجاد (سلام الله علیه) «الذی تسعی رحمته امام غضبه» کلید مسئله است نه خدا رحمتش یک طرف غضبش یک طرف رحمتش بیش از غضب اوست نه خیر رحمت پیشاپیش است که امام هر دو طرف است دستور میدهد کجا مهر کجا قهر این ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّار﴾ یک صف است ﴿رُحَمَاءُ بَیْنَهُم﴾ یک صف امام هر دو الرحمن است این در نظام کل هستی است.
آفرینش هندمندانه نظام تکوین وتشریع
از نظر هنر و زیبایی هم ذات اقدس الهی فرمود به اینکه بخشی از آیات ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ هر چه مصداقش این است صدق علیه انه شیء این مخلوق خدا است این طبق یک آیه که ﴿اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ﴾ در آیه دیگر فرمود: ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ یعنی هر چه خلق کرد نیکو خلق کرد دیگر از آن بهتر ممکن نیست چون اگر از او بهتر ممکن بود و خدا انجام نمیداد ـ معاذاللهـ یا لفقد العلم بود یا لفقد القدره بود یا لفقد الجود بود «والتالی بأسهره مستحیل فالمقدم مثله» پس از این زیباتر ممکن نیست پس طبق یک آیه هر چه مصداق شیء است مخلوق خدا است طبق آیه دیگر هر چه خدا آفرید زیبا آفرید ﴿الَّذِی أَحْسَنَ کُلَّ شَیْءٍ خَلَقَهُ﴾ این در نظام تکوین در نظام تشریع و اعتبار و تدوین و دین و کتاب و اینها هم فرمود: ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَدِیثِ﴾ نازل کرد ﴿وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْماً﴾ و مانند آن.
دستور قرآن به ادب و زیبایی در رفتار اجتماعی
به ما هم فرمود دنبال احسن بروید ﴿فَبَشِّرْ عِبَادِ ٭ الَّذِینَ یَسْتَمِعُونَ القَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾ بعد فرمود در برخوردهای اجتماعی هم ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ نه «قولوا للمؤمنین او للعرب او لاهل الکتاب» «﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ مسلمین کانوا او کافرین» با هر کس که حرف میزنید مؤدب حرف بزنید چه داعی دارید برنجانید جای جنگ هم مشخص است کجاست بالأخره شما رفتار دارید خرید و فروش دارید گفتگو دارید مذاکرات دارید سراسر گفتگویتان ادب باشد ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ همه این دستورات را در نظام تکوین انجام میدهد در نظام تشریع میدهد بعد هم در سوره مبارکه «انعام» هم فرمود: ﴿وَلاَتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللّهِ فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً﴾ بغیر العلم شما بالأخره برهان اقامه کنید روزی هم اگر لازم شد مثل ابراهیم خلیل تبر بگیرید بتها را بشکنید اما در مسئله گفتمان و گفتگو و رفتار و گفتار و نوشتن و قلم و اینها به این بتها بد نگویید برهانتان را اقامه کنید آن جایش هم هست که اگر روز مبارزه رسید راه خلیل حق را طی کردید آن هم تبر بگیرید ﴿فَجَعَلَهُمْ جُذَاذاً إِلاَّ کَبِیراً لَّهُم﴾ آن آخر کار است «آخر الدواء الکی» ولی رفتار عادیتان باید اینچنین باشد به این بتها فحش ندهید ﴿لاَتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ﴾ یعنی این بتها که این بت پرستها ضمیر «یدعون» به بت پرستها برمیگردد ﴿لاَتَسُبُّوا الَّذِینَ﴾ یعنی بتها را که ﴿یَدْعُونَ﴾ بت پرستها آنها را اگر چنین کاری کردید چون این چوبهای تراشیده و معبود آنها پیش آنها محترم است آنها هم برمیگردند به مقدسات شما بد میگویند ﴿فَیَسُبُّوا اللّهَ عَدْواً بِغَیْرِ عِلْمٍ﴾ اینها هم برمیگردند به معبود شما بد میگویند چون فحش سهل المأونه است بدگویی سهل المئونه است در روایات هم ائمه (علیهم السلام) دستور میدهند با کسی درگیر نشوید برای اینکه آن کسی برنده است که از همه وقیحتر باشد بالأخره شما حیثیتی دارید دیگر آدم وقتی میداند بالأخره شکست میخورد چرا وارد صحنه میشود فرمود با فحش و بدگویی و زشت گویی و تهمت و اینها با هیچ کس وارد نشوید چون در اینگونه از مسائل آن کسی که به هیچ چیز پایبند نیست او برنده است بالأخره شما مسلمانید مؤمنید به چیزی معتقدید تا حدی بالأخره ممکن است خلاف بکنید از آن به بعد دیگر زبانات قلمتان بسته است مؤمن ملجم است راه دیگر باز است وگرنه از راه بدگویی هیچ کس به جایی نمیرسد فرمود اگر به این بتها فحش دادید آنها هم برمیگردند به خدای شما بد میگویند و مسئول شما هستید.
ادب قرآن در توصیف حقیقت انسان
این دستورات را میدهد آن راهنمایی کلی را میکند بعد هم میبینیم در مقام عمل میفرماید: ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ ، ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ وَتَبَّ﴾ اینها چه؟ اینها در این بخش ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ و در این بخشهای یا ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ ، ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ ، ﴿کَمَثَلِ الحِمَارِ﴾ اینها چه؟ آیا ذات اقدس الهی که ما را فرمود: ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ فرمود سب نکنید دارد فحش میدهد به مردم ناسزا میگوید یا نه دارد واقعیت اینها را به اینها نشان میدهد میفرماید درون اینها ﴿کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾ است میگویید نه؟ گاهی ما پرده را کنار میزنیم ببینید خیلی هم طول نمیکشد که خود آنها هم میفهمند این فحش نیست اگر یک کسی باطنش کلب باشد ظاهرش حیوان ناطق باشد یک حکیم درون بینی بگوید ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ این سب و لعن نیست به پیغمبرش میگوید ببین به خواص اولیاء میگوید ببین به دیگران هم میگوید دو روز صبر کنید بعد معلوم میشود که ﴿فَتَأْتُونَ أَفْوَاجاً﴾ اینکه به صورت انسان محشور نمیشود که این سب و لعن نیست این بیان واقعیت است برای کسی که مصور همه صور است و گوشههایی از این در کار وجود مبارک امام سجاد (سلام الله علیه) در سرزمین عرفات بود وجود مبارک سید الشهداء در شب عاشورا بود و مانند آن بنابراین آن ذات اقدس الهی که خودش فرمود ﴿اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الحَدِیثِ﴾ ما را هم فرمود ﴿قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْناً﴾ معمار ادبیات قرآنی ادب است آن معمار گاهی میگوید اینجا جای این است که بگوییم ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾، ﴿کَمَثَلِ الحِمَارِ﴾ ، ﴿إِنْ هُمْ إِلاَّ کَالأَنْعَامِ﴾ آنجا باید بگوییم «رَوْحٌ وَرَیْحَانٌ وَجَنَّتُ نَعِیمٍ» میگویید نه دو روز صبر کنید و اگر خواستید هم اکنون برای شما روشن بشود یک مقدار چشمتان را کنترل کنید شما هم میبینید دیگران هم ببینند آنچه مسیحا میدید پس خیلی فرق است بین اینکه کتاب بخواهد سب و لعن کند بد بگوید یا کتابی بخواهد حکیمانه سخن بگوید طبیبانه درمان بکند و مانند آن این هم مربوط به ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ و مانند آن.
پرسش: ...
پاسخ: سب برای اینکه کسی را برنجاند ناسزا میگوید این فحشهایی که میدهند مگر واقع است خیلیهایش قذف است دیگر غرض آن است که آنهایی که غالب اینها انشاء است خبر نیست تا بشود تهمت اینکه میگویند این کاره هستی این فحش از سنخ انشاء است از سنخ خبر نیست حتی هم اگر به صورت جمله خبریه بگویند به داعیه انشاء میگویند که او را خجل کنند سرزنش کنند تحقیر کنند تعییر کنند اما بازگشت این تعبیرات قرآن کریم گرچه آثار فقهیاش انشاء است ولی پشتوانه این مسائل فقهی و انشائی اخبار است درونشان دارد میگوید روشن میکند ﴿وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَیْنَاهُ آیَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا﴾ ، ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ إِن تَحْمِلْ عَلَیْهِ یَلْهَثْ أَوْ تَتْرُکْهُ یَلْهَث﴾ . فردا هم به صورت کلب محشور میشود.
پرسش: ...
پاسخ: نه منظور است که سب مذموم نیست این سبی است که به رهبری ادب تدوین شده است یعنی امام این تعبیرات ادب قرآنی است یک, یک گوشه ﴿رَوْحٌ وَرَیْحَانٌ﴾ است یک گوشه ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ است هم این به امامت ادب قرآن شکل گرفته هم آن به امامت ادب قرآن سامان پذیرفته اینطور نیست که سبی کرده باشد نظیر آن سبی که خودش نهی کرده که شما بت بت پرستها را فحش ندهید از آن سنخ نیست این بیان واقعیت است میگوید اگر بخواهید روشن بشود شما چشمتان را کنترل کنید میبینید الآن خیلیها هم دارند میبینند این با آن خیلی فرق میکند.
پرسش: ...
پاسخ: این برای همین است دیگر اشاعه فحشاء است دیگر.
تفاوت رعایت ادب با توصیف حقیقت انسان
در محکمه انسان که مظلوم است آن ظلمی که بر او روا شده آن را میگویند اما در حضور دیگران چه داعی دارد که بگوید چه حقی دارد که بگوید اصلاً میشود اشاعه فحشا چه جنایتهای خودش را بخواهد بازگو کند میشود اشاعه فحشا فحشایی که دیگران انجام دادند او بخواهد بازگو کند میشود اشاعه فحشا خوب حالا در محکمه بگوید یا کسی که بخواهد ستمی را از او برطرف کند بگوید وگرنه در مجالس شب نشینی بگوید که هیچ اثری هم ندارد برای چه میگوید.
پرسش: ...
پاسخ: منظور آن است که واقعیت چیست آیا قرآنی که سب را نهی کرده است مع ذلک میگوید ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ یا ﴿أُولئِکَ عَلَیْهِمْ لَعْنَةُ اللّهِ وَالمَلاَئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ﴾ یا ﴿فَمَثَلُهُ کَمَثَلِ الکَلْبِ﴾ یا ﴿تَبَّتْ یَدَا أَبِی لَهَبٍ﴾ یا ﴿مَثَلُ الَّذِینَ حُمِّلُوا التَّوْرَاةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوهَا کَمَثَلِ الحِمَارِ یَحْمِلُ أَسْفَاراً﴾ این واقعیتی است که دارد روشن میکند میفرماید که میگویید نه؟ بروید ببینید این با فحش دادن که در محاوره فرهنگ مردم است خیلی فرق میکند.
پرسش: ...
پاسخ: اگر لازم باشد میگوید وگرنه پرده دری که سیزده سال در مکه بودند نگفتند هفت، هشت سال هم در مدینه بودند نگفتند بعد دیدند اینها به جایی رسیدند که دارند پرده دین را میدرند آن وقت میشود ﴿أَشِدَّاءُ عَلَی الکُفَّار﴾ یک بیان نورانی حضرت امیر (سلام الله علیه) دارد که نهجالبلاغه «ردّوا الحجر من حیث جاء» سلطه پذیری که همیشه خوب نیست حدی هم دارد فرمود این قدر سلطه پذیر نباشید سنگ ستن هر جا آمد برگردانید حالا تا چه موقع سفر فرمود «ردّوا الحجر من حیث جاء، فإن الشر لا یدفعه الاّ الشر» جریان حمله بعثیها هم نسبت به ایران همینطور بود بیش از دویست سیصد بار اینها به پاسگاههای مرزی حمله کردند امام و مسئولین گفتند ما کاری نداریم با مذاکره حل میکنیم بعد از زمین و هوا و دریا حمله شروع شده اینجا دیگر «ردّوا الحجر من حیث جاء، فإن الشر لا یدفعه الاّ الشر» حالا چون رهبری این حرفها را آن ادب به عهده دارد یا من یسعی ادبه امام سبه و لعنه و تعییره و توبیخه و ذمّه است این است آن بیان نورانی امام سجاد یک اصل کلی است «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع» در این بخشها هم ظهور میکند فرمود شما مجتهدانه با این احادیث و ادعیه برخورد کنید ذات اقدس الهی رحمتش امام است آن امام دیگر مقابل ندارد هیچ کسی در برابر آن امام نیست اینها که در صف هستند برخی رحمتند برخی غضب غضب او که محدود است در کنار رحمت محدود او هر دو به امامت آن الرحمن انجام وظیفه میکنند اینجا هم ﴿إِنَّمَا المُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾ با ﴿قَدْ أَفْلَحَ المُؤْمِنُونَ﴾ هر دو به امامت آن ادب مطلق سازمان یافتند و سامان پذیرفتند اینطور نیست که یکی ادب باشد یکی بر خلاف ادب.
پرسش: ...
پاسخ: آنجا خود قاضی شرع میداند.
ضرورت کمال عقل در قضاوت
در مسئله قضا هم خیلی از بزرگان نظیر محقق و امثال محقق فرمودند قاضی اگر عاقل باش کافی نیست شما که نمیخواهید بگویید چه کسی مکلف است که اگر کسی بخواهد نماز بر او واجب باشد روزه واجب باشد باید عاقل باشد آن عقلی که در تکلیف معتبر است برای قاضی کم است بسیاری از این بزرگان فقه گفتند «یعتبر فی القضاء کمال العقل» او باید بفهمد کجا علنی است کجا غیر علنی است آیا این اعدام را علنی بکنند جاری است یا غیر علنی بکنند جاری است این تا زیانه را علمی بزنند جاری است غیر علنی بزنند جاری است «یعتبر فی القاضی کمال العقل» پس یک عقل متعارفی است که در توده انسانها هست با آن عقل تکلیف شکل میگیرد با آ ن عقل نماز واجب میشود روزه واجب میشود و سایر دستورات معاملات صحیح است یک وقت قضا که پست کلیدی است میخواهند به یک آدمی درس خوانده حوزوی یا دانشگاهی است بدهند این اگر عاقل باشد لائق نیست باید عاقل کامل در عقل باشد تا لایق قضا باشد که بفهمد کجا علنی است کجا غیر علنی دیگر بیخود آبرو را نبرد بیجا هم آبرو حفظ نکند این ﴿وَلْیَشْهَدْ عَذَابَهُمَا طَائِفَةٌ مِنَ المُؤْمِنِینَ﴾ در جایی است که کمال عقل فتوا میدهد.
پرسش: ...
پاسخ: نه ما هم باید کمال عقل داشته باشیم در برخورد با بیگانه فرمود «کونوا لنا زیناً ولا تکونوا علینا شیناً» خود ائمه (علیهم السلام) برخوردهای کریمانه داشتند.
نمونهای از کمال عقل در ادب و غضب
حضرت امیر تمام مشکلات را تحمل میکرد یک وقت میفهمید چون عاقل نبود بلکه کمال عقل را داشت کجا عصبانی شود و پرده را کنار بزند آنجا همینطور بود در نهجالبلاغه هم همینطوری خیلی از کسانی بودند به حضرت بیاعتنایی میکردند نظیر امام سجاد فرمود: «لقد أمرّ علی اللئیم یسبنی» من عبور کردم گفتم «ثمت لا یعنینی» همین امویها یک عدهای را مجبور میکردند بیایند حضور ائمه (علیهم السلام) به آنها بد بگویند مخصوصا به حضور امام سجاد حضرت این بدیها و اهانتها را شنیده ولی هیچ عکس العملی نشان نداد آن آدم جلو آمد و گفت من این فحشها را به تو گفتم حضرت فرمود: «وعنک أعرض» من هم از تو گذشتم, این یک وقیح است که میداند یک پولی گرفته بیاید به حضرت فحش بدهد یک وقت است که نه در حضور یک عدهای طور با علیبنابیطالب (علیه السلام) درگیر میشود حضرت دارد خطبه میخواند کسی در حضور او میخواهد حیثیت حضرت را زیر سؤال ببرد در نهجالبلاغه دارد که وجود مبارک حضرت امیر در حضور جمع به این آدم بیادب گفته من چهل سال است که دارم شمشیر میزنم تو به من میگویی من چطوری بجنگم و کجا نجنگم «نجمت نجوم قرن الماعز» تو تازه مثل ماعز و بز برایم شاخ درآوردی فرمود الآن چهل سال شمشیر دست من است نجمت «معز» و «ماعز» بز است دیگر شاخ بز هم که شاخی نیست که بتواند با او درگیر شود. یک وقت است آنطور است که کسی در کوچه به آنها بد میگوید و بیادبی میکند و میگوید آقا من این فحشها را به تو گفتم حضرت هم فرمود من از تو گذشتم مثل امام سجاد یک وقت در حضور جمع در مسجد حضرت مشغول سخنرانی او میخواهد حیثیت امام را بما انه امام زیر سؤال ببرد و اهانت بکند حضرت هم اینگونه جواب میدهد اینها آن قهر و مهرشان به امامت ادب حرکت میکند نه غیر آن.
دستور سورهٴ «توبه» به طرد کامل منافقین
مطلب دیگر آن است که این سوره هم اوضاع داخلی را و هم اوضاع بینالمللی را مشخص کرده است و جوانب سیاسی را کاملاً ملحوظ داشت و نگذاشت کسی از این امور سالم در برود و منافقین را کاملا طرد کرده و هم محرومیت اجتماعی داد هم محرومیت عبادی داد و هم محرومیت سیاسی داد هم محرومیت و نظامی داد فرمود اینها در قبرستان مسلیمن دفن نشوند که کسی برای آنها طلب مغفرت نکند اینها اینطورند نماز میشان شکرت نکند برای آنها نماز میت نخواند در جبههها اینها راه ندارند اگر اعزام به جبهه شوند همه اینها را در همین سوره مبارکه «توبه» خواندیم که اینها دوباره آمدند به پیامبر عرض کنند که به ما اجازه بدهید ما برویم در آیه 83 همین سوره «توبه» که ﴿فَإِن رَجَعَکَ اللّهُ إِلَی طَائِفَةٍ مِنْهُمْ فَاسْتَأْذَنُوکَ لِلْخُرُوجِ فَقُل لَن تَخْرُجُوا مَعِیَ أَبَداً﴾ شما نمیخواهد بیایید جبهه این محرومیت نظامی است در مسائل سیاسی هم که اینها را محروم کرد در مسائل عبادی هم که فرمود ﴿لاَ تُصَلِّ عَلَی أَحَدٍ مِنْهُم مَاتَ أَبَداً وَلاَتَقُمْ عَلَی قَبْرِهِ﴾ این کارها را کرده چون این منافقان بعد از فتح مکه در اثر گره خوردن با دستگاه اموی خیلی مرموزتر از گذشته شدند و اسلام هم کاملاً با اینها برخورد کرده قبرستان اینها جدا مرز سیاسی و اجتماعی اینها جدا فرمود اینها به جبهه نیایند کاری از اینها ساخته نیست مگر جاسوسی.
اما این سؤال که ﴿لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ﴾ این در بحثهای گذشته مطرح شد که ﴿لاَ إِکْرَاهَ﴾ نسبت به مسائل تکوین است و مبارزاتی که اسلام مشخص کرده ناظر به مسائل تشریع است.
ولایت متقابل زن و مرد در مسائل کلامی و عبادی
درباره زنها هم مثل مردها فرمود اینها یک ولای متقابلی دارند همانطوری که ﴿وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ مؤمنات هم اینچنیناند مؤمنات هم باهم و هم بامردها این ولایت متقابل ﴿وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ﴾ پس در مسائل امر به معروف در مسائل ولایت متقابل زن ومرد از این جهت که این مسئله دینی و عبادی است سهیمند چه اینکه در جریان بهشت هم همینطور است این اختصاصی به دنیا ندارد فرمود در دنیا و در آخرت زنها از نظر کمالات همتای مردند منتها در مسائل اجرایی و در مسائل خصوصی هرکدام سهم خاص خودشان را دارند آیه 71 و 72 این است ﴿وَالمُؤْمِنُونَ وَالمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِیاءُ بَعْضٍ یَأْمُرُونَ بِالمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ المُنْکَرِ وَیُقِیمُونَ الصَّلاَةَ وَیُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَیُطِیعُونَ اللّهَ وَرَسُولَهُ أُولئِکَ سَیَرْحَمُهُمْ اللّهُ إِنَّ اللّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٌ﴾ این برای 72 ﴿وَعَدَ اللّهُ المُؤْمِنِینَ وَالمُؤْمِنَاتِ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا وَمَسَاکِنَ طَیِّبَةً فِی جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوَانٌ مِنَ اللّهِ أَکْبَرُ ذلِکَ هُوَ الفَوْزُ العَظِیمُ﴾ پس هم مسائل اجتماعی و سیاسی و مانند آن زن و مرد سهمشان مشخص شد هم در مسائل اعتقادی و کلامی یعنی بهشت البته در اجرائیات مسئله عفاف هست زنها با زنها مردها با مردها نیمی از جمعیت کشور زن است مشکلاتشان را با زنها حل کنند چرا زن با مرد مشکلش را حل کند دبیر زن کارمند زن مشکلاتشان را حل کند صف اینها جدا مرز اینها جدا کلاس اینها جدا اما احکام اینها یکی فرمود هم در مسائل امر به معروف و نهی از منکر ولایت متقابل زن و مرد همتای هماند هم در مسائل کلامی.
حالا بعض از فروع جزئی شاید مانده باشد چون اذان نزدیک است انشاءالله سورهٴ مبارکهٴ «یونس» بعد از ماه مبارک رمضان شورع میشود.
«و الحمد لله رب العالمین»
تاکنون نظری ثبت نشده است